گنجور

۱ - النوبة الثالثة

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. اسم جلیل شهد بجلاله افعاله، نطق بجماله افضاله دلّ علی اثباته آیاته، اخبر عن صفاته مفعولاته، فهو الملک العظیم العزیز الکریم لا قسیم فی ذاته، و لا شریک فی مخلوقاته، و لا نظیر فی حقه و لا فی صفاته.

ملیک قادر مولی الموالی
عظیم ماجد فرد التّعالی‌
قریب من جنان العبد دان
بعید عن مطار الوهم عال‌
جلیل جلّ عن مثل و شبه
عزیز عزّ عن عمّ و خال‌

نام خداوندی که زبانها سزای وی جست و ندید، وهمها فرا حجاب عزّت رسید و ببرید، گوشها فرا حقّ وی رسید و برسید، صفت و قدر خویش برداشت تا هیچ عزیز بعزّ او نرسد، و هیچ فهم حد او درنیابد و هیچ دانا قدر او بنداند، دانش او کس نداند، توان او کس نتواند، بقدر او کس نرسد، لم یکن ثمّ کان را با لم یزل و لا یزال چه آشنایی! قدم را با حدوث چه مناسبت! حقّ باقی در رسم فانی چه پیوندد؟ ماسور تکوین بهیئة تمکین چون رسد؟

گر حضرت لطفش را اغیار بکارستی
عشّاق جمالش را امّید وصالستی‌
ممکن شودی جستن گر روی طلب بودی
معلوم شدی آخر گر روی سؤالستی‌

پیر طریقت گفت: الهی، نور دیده آشنایانی، روز دولت عارفانی، لطیفا، چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما، آسایش سینه محبّانی و نهایت همّت قاصدانی، مهربانا، حاضر نفس واجدانی و سبب دهشت والهانی، نه بچیزی مانی تا گویم که چنانی آنی که خود گفتی و چنان که گفتی آنی، جانهای جوانمردان را عیانی و از دیدها امروز نهانی.

اندر دل من بدین عیانی که تویی
و از دیده من بدین نهانی که تویی‌
وصّاف ترا وصف نداند کردن
تو خود بصفات خود چنانی که تویی‌

«الر» الالف تشیر الی اسمه اللَّه، و اللّام تشیر الی اسمه لطیف، و الرّاء تشیر الی اسمه رحیم. یقول اللَّه تعالی: باسم اللَّه اللطیف الرّحیم، «ان هذه السورة آیات الکتاب الذی اخبرت فی التوریة» انّی انزله علی محمّد (ص): بنام من که خداوندم، لطیف و رحیم‌ام، که این سورة، آیات آن کتاب است که در تورات وعده داده‌ام که فرو فرستم بمحمّد (ص)، کتابی که یادگار مؤمنان است و هم راه طالبان، عدّت عابدان و زاد زاهدان، موعظت خائفان و رحمت مؤمنان.

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» جایی دیگر گفت: «قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیراً وَ نَذِیراً، قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ، وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ. وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» این قرآن راه جویان را راهست، و بار خواهان را بار است، و مؤمنانرا شفیع و گواهست، امروز بشارت است و رحمت و فردا عزّ و ناز و کرامت، امروز رشاد و راست راهی و فردا از عقوبت آزادی، مؤمنانرا میراند بزمام حقّ در راه صدق، بر سنن صواب، بر چراغ هدی و بدرقه مصطفی (ص)، روی بنجات وادی بوادی میراند، منزل بمنزل. اوّل منزل علم، پس منزل عمل، پس منزل صدق و اخلاص، پس منزل مهر و محبّت تا فرو آرد در مقعد صدق عند ملیک مقتدر.

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ چه نیکو قصّه‌ای که قصّه یوسف است، قصّه عاشق و معشوق و حدیث فراق و وصالست، درد زده‌ای باید که قصّه دردمندان خواند، عاشقی باید که از درد عشق و سوز عاشقان خبر دارد، سوخته‌ای باید که سوز حسرتیان در وی اثر کند، غلام آن مشتاقم که بر سر کوی دوست آتش حسرت افروزد، رشک برم بر چشمی که در فراق عشق جانان اشکی فرو بارد، جان و دل نثار کنم دل شده‌ای را که داستان دل شدگان گوید.

در شهر، دلم بدان گراید صنما
کو، قصّه عشق تو سراید صنما

آن روز که تخم درد عشق در دلهای آشنایان پاشیدند، دل یعقوب پیغامبر بر شاه راه این حدیث بود، از تجرید و تفرید عمارت یافته در بوته ریاضت باخلاص برده، قابل تخم درد عشق گشته. چون آن تخم بزمین دل وی رسید، آب رشّ علیهم من نوره آن را پرورش داد تا عبهر عهد برآمد، آن گه جمال یوسفی از روی بهانه قبله وی ساختند و بشریّت را بجنس خود راه نمودند و این آواز برآوردند که حلق یعقوب در حلقه دام ارادت یوسف آویختند و نقطه حقیقت در پرده غیرت، میگوید: ارسلانم خوان تا کس بنداند که کیم.

«إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» ابن عباس گفت این یازده کوکب یازده برادر می‌خواهد از روی اشارت، میگوید چنان که ستارگان بنفس خود روشن‌اند و خلق بآن راه بر، و ذلک فی قوله تعالی: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» هم چنان برادران یوسف را روشنایی نبوّت بود و بایشان اهتداء خلق، اما غدری که با برادر کردند و حسد که بر وی بردند، آن نوعی است از صغائر.

و این چنین صغائر بر انبیاء علیهم السّلام رود و حکمت در آن آنست که تا عالمیان بدانند که بی عیب خدا است که یگانه و یکتا است دیگر همه با عیب اند. و فی معناه انشد:

انا معیوب و ربّی طاهر
و علی الطّاهر من عیبی دلیل‌

قیل للحسن: أ یحسد المؤمن؟ قال ما انساک بنی یعقوب، اگر کسی گوید یوسف کودک بود نارسیده که این خواب دید و معلومست که در شرع فعل کودک را حکمی نبود، چون فعل وی را حکم نبود، خواب وی را حکم چون بود؟ جواب آنست که حصول فعل کودک بقصد و آهنگ وی بود، روا باشد که در معرض تقصیر و نقصان با وی نسبت کنند، بل که خواب نموده الهی است، کودک و بالغ در آن یکسان.

وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ من سبقت له العنایة فی البدایة تمّت له الهدایة فی النّهایة. هر کرا رقم سعادت ازلی و طراز دولت لم یزلی در بدایت کار بر حواشی روزگار او کشیدند، در نهایت نور هدایت تحفه وی گردانیدند. و ینابیع علم و حکمت در ضمن سینه وی گشادند، و نعمت دین و دنیا بر وی تمام کردند. اینست حال یوسف صدیق که ربّ العزّه او را علم و حکمت و ملک و نبوّت داد و نعمت خود بر وی تمام کرد، او را حسن و ضیاء و جمال بر کمال داد. مصطفی (ص) گفت: اعطی یوسف شطر الحسن، چندانک عالمیان را و فرزندان آدم را جمال است یک نیمه آن تنها بیوسف دادند، گفتا و او را شب معراج دیدم در آسمان هم چون ماه دو هفته. اسحاق بن عبد اللَّه بن ابی فروه میگوید: بما رسید که یوسف (ع) در کویهای مصر بر گذشتی، تلألئی نور روی او بر دیوارها چنان تافتی که شعاع خورشید از آسمان بر زمین تابد. کعب احبار گفت: ربّ العزّه طبقات فرزند آدم چنان که خواهند بود تا بقیامت بر آدم عرضه کرد، صورت همه بدید و نام همه و عمر همه با وی بگفتند، یوسف را دید در طبقه ششم تاج وقار بر سر، حلّه شرف در بر، رداء کرامت بر دوش، قضیب ملک در دست، از راست و از چپ وی فریشتگان بی عدد ایستاده و در پیش وی زمره انبیاء علیهم‌ السّلام صف کشیده، آدم را دیدار وی خوش آمد گفت: «الهی من هذا الکریم الذی ابحت له بحبوحة الکرامة و رفعت له الدرّجة العالیة؟» بار خدایا پایگاه دولت این بنده بس بلند است، پر آفرین و خوب روی و خوش دیدار است، این کیست؟

فرمان آمد از جبّار کائنات «هذا ابنک المحمود علی ما آتیته»، این فرزند تو است که بر وی نعمت خود تمام کردم و نواخت خود بر وی نهادم و بر وی حسد بردند، یا آدم او را عطائی ده و با وی کرامتی کن که پدر با فرزندان کند، آدم گفت «قد نحلته ثلثی حسن ذریّتی» او را دادم دو سیک حسن و جمال همه فرزندان خویش، پس آدم او را در بر گرفت و میان دو چشم وی ببوسید و گفت: لا تأسف فانت یوسف فاوّل من سمّاه یوسف آدم علیهما السّلام.

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. اسم جلیل شهد بجلاله افعاله، نطق بجماله افضاله دلّ علی اثباته آیاته، اخبر عن صفاته مفعولاته، فهو الملک العظیم العزیز الکریم لا قسیم فی ذاته، و لا شریک فی مخلوقاته، و لا نظیر فی حقه و لا فی صفاته.
هوش مصنوعی: به نام خداوند بخشنده مهربان. نام بزرگ خداوند، گواه بر بزرگی افعال اوست. زیبایی او نشان‌دهنده نعمات و فضل اوست. نشانه‌های او به وجودش شهادت می‌دهند و صفات او بیانگر آثارش هستند. اوست پادشاه بزرگ، با عزت و کریمت، که هیچ شریکی در ذاتش نیست، و هیچ همتایی در مخلوقاتش ندارد و در حقوق و صفاتش بی‌نظیر است.
ملیک قادر مولی الموالی
عظیم ماجد فرد التّعالی‌
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک شخصیت بزرگ و محترم می‌پردازد که دارای توانایی‌ها و ویژگی‌های برجسته‌ای است. او به عنوان کسی شناخته می‌شود که بر دیگران تسلط دارد و عزت و شرافت بالایی دارد. صفات او شامل عظمت، بزرگی و حقیقت است. این شخص در مرتبه‌ای عالی قرار دارد و می‌توان او را تنها و بی‌نظیر تصور کرد.
قریب من جنان العبد دان
بعید عن مطار الوهم عال‌
هوش مصنوعی: نزدیک من به مقام بندگی، دور از خیال و توهم و دور از افکار بی‌اساس است.
جلیل جلّ عن مثل و شبه
عزیز عزّ عن عمّ و خال‌
هوش مصنوعی: خداوند جلیل و بزرگ است و هیچ چیزی نمی‌تواند مانند او باشد. مقام او آن‌چنان رفیع و عزیز است که هیچ نسبتی نمی‌توان به او داد و از هیچ‌کس نظیرش نیست.
نام خداوندی که زبانها سزای وی جست و ندید، وهمها فرا حجاب عزّت رسید و ببرید، گوشها فرا حقّ وی رسید و برسید، صفت و قدر خویش برداشت تا هیچ عزیز بعزّ او نرسد، و هیچ فهم حد او درنیابد و هیچ دانا قدر او بنداند، دانش او کس نداند، توان او کس نتواند، بقدر او کس نرسد، لم یکن ثمّ کان را با لم یزل و لا یزال چه آشنایی! قدم را با حدوث چه مناسبت! حقّ باقی در رسم فانی چه پیوندد؟ ماسور تکوین بهیئة تمکین چون رسد؟
هوش مصنوعی: خداوندی که هیچ زبانی قادر به بیان عظمت او نیست و هیچ خیالی نمی‌تواند به حقیقت او دست یابد، گوش‌ها نمی‌توانند به عمق حقایق او برسند. او صفات و مقام خود را برداشته تا هیچ چیز با عزت او برابر نشود و هیچ فکری نتواند به وسعت او پی ببرد. هیچ انسانی نمی‌تواند علم او را درک کند، توان و قدرت او برای هیچ کس قابل تصور نیست و هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه او برسد. وجود او که از ابتدا بوده و هست، با حدوث و آغاز هیچ تناسبی ندارد. حقیقت باقی چه پیوندی با چیزهای فانی دارد؟ و چگونه موجودات از حالتی به حالت دیگر در می‌آیند؟
گر حضرت لطفش را اغیار بکارستی
عشّاق جمالش را امّید وصالستی‌
هوش مصنوعی: اگر لطف و مهربانی او را به دیگران می‌سپردند، عاشقان زیبایی‌اش همچنان امیدوار به وصال او باقی می‌ماندند.
ممکن شودی جستن گر روی طلب بودی
معلوم شدی آخر گر روی سؤالستی‌
هوش مصنوعی: اگر به دنبال چیزی باشی، ممکن است آن را پیدا کنی. اما در نهایت، اگر سوالی بپرسی، می‌توانی حقیقت را بشناسی.
پیر طریقت گفت: الهی، نور دیده آشنایانی، روز دولت عارفانی، لطیفا، چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما، آسایش سینه محبّانی و نهایت همّت قاصدانی، مهربانا، حاضر نفس واجدانی و سبب دهشت والهانی، نه بچیزی مانی تا گویم که چنانی آنی که خود گفتی و چنان که گفتی آنی، جانهای جوانمردان را عیانی و از دیدها امروز نهانی.
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: خدایا، تو نور چشم کسانی هستی که با تو آشنا هستند، روزی که عرفا به کمال خود می‌رسند، لطیف و روشنایی دل مریدان، و آرامشی برای جان غریبان. ای کریم، تو آسایش قلب عاشقان و اوج تلاش پیام‌آوران هستی. ای مهربان، تو همیشه حاضر و در دسترس هستی و باعث شگفتی کسانی هستی که در عشق غوطه‌ورند. تو هیچ چیزی نیستی که بتوان تو را به راحتی توصیف کرد، تو همان‌گونه‌ای که خود گفتی و آن‌طور که گفتی، برای جان‌های جوانمردان روشن و در دید مردم امروز پنهانی.
اندر دل من بدین عیانی که تویی
و از دیده من بدین نهانی که تویی‌
هوش مصنوعی: دل من پر از وجود توست و احساس می‌کنم که تو به وضوح در آن حضور داری، اما از چشمانم دور و پنهانی هستی.
وصّاف ترا وصف نداند کردن
تو خود بصفات خود چنانی که تویی‌
هوش مصنوعی: تو را وصف نمی‌توان کرد، خودت به صفات خودت چنین هستی که هستی.
«الر» الالف تشیر الی اسمه اللَّه، و اللّام تشیر الی اسمه لطیف، و الرّاء تشیر الی اسمه رحیم. یقول اللَّه تعالی: باسم اللَّه اللطیف الرّحیم، «ان هذه السورة آیات الکتاب الذی اخبرت فی التوریة» انّی انزله علی محمّد (ص): بنام من که خداوندم، لطیف و رحیم‌ام، که این سورة، آیات آن کتاب است که در تورات وعده داده‌ام که فرو فرستم بمحمّد (ص)، کتابی که یادگار مؤمنان است و هم راه طالبان، عدّت عابدان و زاد زاهدان، موعظت خائفان و رحمت مؤمنان.
هوش مصنوعی: الحمد لله، اللاف در واژه «الر» به نام خدا اشاره دارد، «لام» به صفت لطیف او و «ر» به رحیم بودنش اشاره می‌کند. خداوند می‌گوید: «به نام خداوند لطیف و رحیم!» این سوره، آیات کتابی است که در تورات درباره‌اش وعده داده‌ام که بر محمد (ص) نازل می‌شود. این کتاب یادگاری برای مؤمنان است و راهنمای جستجوگران، ابزار عابدان و زاد و توشه‌ای برای زاهدان، موعظه‌ای برای بیم‌کرده‌ها و رحمت برای مؤمنان.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» جایی دیگر گفت: «قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ بَشِیراً وَ نَذِیراً، قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ، وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ. وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» این قرآن راه جویان را راهست، و بار خواهان را بار است، و مؤمنانرا شفیع و گواهست، امروز بشارت است و رحمت و فردا عزّ و ناز و کرامت، امروز رشاد و راست راهی و فردا از عقوبت آزادی، مؤمنانرا میراند بزمام حقّ در راه صدق، بر سنن صواب، بر چراغ هدی و بدرقه مصطفی (ص)، روی بنجات وادی بوادی میراند، منزل بمنزل. اوّل منزل علم، پس منزل عمل، پس منزل صدق و اخلاص، پس منزل مهر و محبّت تا فرو آرد در مقعد صدق عند ملیک مقتدر.
هوش مصنوعی: ما قرآن را به زبان عربی نازل کرده‌ایم تا شما عقل‌تان کار کند. همچنین قرآن برای قومی است که علم دارند و بشارت‌دهنده و هشداردهنده است. از سوی خدا نوری آمده و کتابی روشن که شفای دردهای دل‌هاست و هدایت و رحمت برای مؤمنان است. قرآن راهنمای جویندگان حقیقت است و بار به دوش خواستاران علم می‌گذارد. برای مؤمنان شفیع و گواه است و امروز نوید بخش و رحمت است و فردا عزت و کرامت به ارمغان می‌آورد. امروز راهی درست و روشن را نشان می‌دهد و فردا از عذاب نجات می‌دهد. مؤمنان را در مسیر حق با صداقت راهنمایی می‌کند و از آداب صحیح الهام می‌گیرد. با چراغ هدایت و راهنمایی پیامبر (ص) آن‌ها را از یک مرحله به مرحله دیگر می‌برد: ابتدا به علم، سپس به عمل، بعد به صداقت و اخلاص و در نهایت به محبت و عشق، تا آن‌ها را به مقام صداقت نزد پادشاه مقتدر برساند.
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ چه نیکو قصّه‌ای که قصّه یوسف است، قصّه عاشق و معشوق و حدیث فراق و وصالست، درد زده‌ای باید که قصّه دردمندان خواند، عاشقی باید که از درد عشق و سوز عاشقان خبر دارد، سوخته‌ای باید که سوز حسرتیان در وی اثر کند، غلام آن مشتاقم که بر سر کوی دوست آتش حسرت افروزد، رشک برم بر چشمی که در فراق عشق جانان اشکی فرو بارد، جان و دل نثار کنم دل شده‌ای را که داستان دل شدگان گوید.
هوش مصنوعی: ما برای تو زیباترین داستان‌ها را روایت می‌کنیم، داستان یوسف که داستانی از عشق و معشوق، جدایی و وصال است. این داستان را کسی باید بشنود که دردی دارد و از آلام عاشقان آگاه است. کسی که سوخته باشد و حسرت دیگران در دلش تاثیر داشته باشد. من عاشق آن کسی هستم که در کوچه دوست، آتش حسرت را برافروزد و بر چشمی که برای دوری محبوب اشک می‌ریزد، حسرت می‌برم. جان و دل خود را به کسی قربانی می‌کنم که داستان دل‌های شکسته را روایت کند.
در شهر، دلم بدان گراید صنما
کو، قصّه عشق تو سراید صنما
هوش مصنوعی: در این شهر، دلم به یاد تو عاشق می‌شود، ای معشوق، کیست که داستان عشق تو را بگوید؟
آن روز که تخم درد عشق در دلهای آشنایان پاشیدند، دل یعقوب پیغامبر بر شاه راه این حدیث بود، از تجرید و تفرید عمارت یافته در بوته ریاضت باخلاص برده، قابل تخم درد عشق گشته. چون آن تخم بزمین دل وی رسید، آب رشّ علیهم من نوره آن را پرورش داد تا عبهر عهد برآمد، آن گه جمال یوسفی از روی بهانه قبله وی ساختند و بشریّت را بجنس خود راه نمودند و این آواز برآوردند که حلق یعقوب در حلقه دام ارادت یوسف آویختند و نقطه حقیقت در پرده غیرت، میگوید: ارسلانم خوان تا کس بنداند که کیم.
هوش مصنوعی: روزی که احساس عاشقانه در دل برخی آشنایان جوانه زد، دل یعقوب نبی در پی این داستان بود. او با زحمت و خلوص، به مرحله‌ای از تصفیه و تهذیب نفس رسیده بود که آماده پذیرش این احساس شد. وقتی این احساس به دل او رسید، نور الهی آن را پرورش داد تا زمان معهود فرارسید. در آن زمان، زیبایی یوسف به عنوان دلیل و نشانه‌ای برای او جلوه‌گر شد و بشریت را به سمت خود راهنمایی کرد. در این حال، یعقوب در بند محبت یوسف گرفتار شد و در عالم غیرت، حقیقت وجودی خود را نشان داد که می‌گوید: من ارسلان هستم و دیگران نمی‌توانند به من نزدیک شوند.
«إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً» ابن عباس گفت این یازده کوکب یازده برادر می‌خواهد از روی اشارت، میگوید چنان که ستارگان بنفس خود روشن‌اند و خلق بآن راه بر، و ذلک فی قوله تعالی: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» هم چنان برادران یوسف را روشنایی نبوّت بود و بایشان اهتداء خلق، اما غدری که با برادر کردند و حسد که بر وی بردند، آن نوعی است از صغائر.
هوش مصنوعی: یوسف به پدرش گفت: «ای پدر، من در خواب دیدم یازده ستاره.» ابن عباس می‌گوید این یازده ستاره نمایانگر یازده برادر یوسف است. او به این نکته اشاره می‌کند که همان‌طور که ستاره‌ها به خودی خود نور دارند و مردم به واسطه آن‌ها راه را پیدا می‌کنند، برادران یوسف نیز نور نبوّت را داشتند و مردم به وسیله آن‌ها هدایت می‌شدند. اما خیانتی که برادران یوسف نسبت به او کردند و حسدی که به او داشتند، نوعی از گناهان کوچک است.
و این چنین صغائر بر انبیاء علیهم السّلام رود و حکمت در آن آنست که تا عالمیان بدانند که بی عیب خدا است که یگانه و یکتا است دیگر همه با عیب اند. و فی معناه انشد:
هوش مصنوعی: این گونه است که نقص‌ها به انبیاء در سلام می‌رسد و حکمت در این امر این است که مردم بدانند تنها خداوند بی‌عیب و یکتا است و دیگران همه دارای نقص هستند.
انا معیوب و ربّی طاهر
و علی الطّاهر من عیبی دلیل‌
هوش مصنوعی: من دچار نقص و عیب هستم، ولی پروردگار من پاک و منزه است و بر آن کسی که پاک و منزه است، دلیل و نشانه‌ای از عیب من وجود ندارد.
قیل للحسن: أ یحسد المؤمن؟ قال ما انساک بنی یعقوب، اگر کسی گوید یوسف کودک بود نارسیده که این خواب دید و معلومست که در شرع فعل کودک را حکمی نبود، چون فعل وی را حکم نبود، خواب وی را حکم چون بود؟ جواب آنست که حصول فعل کودک بقصد و آهنگ وی بود، روا باشد که در معرض تقصیر و نقصان با وی نسبت کنند، بل که خواب نموده الهی است، کودک و بالغ در آن یکسان.
هوش مصنوعی: سخن در این است که آیا مؤمن حسد می‌ورزد؟ پاسخ این است که به یاد فرزندان یعقوب بیفتیم. به این معنا که اگر کسی بگوید یوسف در زمانی که کودک و نارسیده بود این خواب را دید، باید توجه کرد که در شرع غذایی برای اعمال کودک وجود ندارد. اما سوال این است که آیا خواب او هم باید بدون حکم باشد؟ پاسخ این است که عمل کودک به قصد و نیت او انجام می‌شود، بنابراین روا است که او را در معرض نقص و اشتباه قرار دهند. در واقع، خوابیدن یک خواب الهی است و بین کودک و بزرگسال در این مورد تفاوتی وجود ندارد.
وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ من سبقت له العنایة فی البدایة تمّت له الهدایة فی النّهایة. هر کرا رقم سعادت ازلی و طراز دولت لم یزلی در بدایت کار بر حواشی روزگار او کشیدند، در نهایت نور هدایت تحفه وی گردانیدند. و ینابیع علم و حکمت در ضمن سینه وی گشادند، و نعمت دین و دنیا بر وی تمام کردند. اینست حال یوسف صدیق که ربّ العزّه او را علم و حکمت و ملک و نبوّت داد و نعمت خود بر وی تمام کرد، او را حسن و ضیاء و جمال بر کمال داد. مصطفی (ص) گفت: اعطی یوسف شطر الحسن، چندانک عالمیان را و فرزندان آدم را جمال است یک نیمه آن تنها بیوسف دادند، گفتا و او را شب معراج دیدم در آسمان هم چون ماه دو هفته. اسحاق بن عبد اللَّه بن ابی فروه میگوید: بما رسید که یوسف (ع) در کویهای مصر بر گذشتی، تلألئی نور روی او بر دیوارها چنان تافتی که شعاع خورشید از آسمان بر زمین تابد. کعب احبار گفت: ربّ العزّه طبقات فرزند آدم چنان که خواهند بود تا بقیامت بر آدم عرضه کرد، صورت همه بدید و نام همه و عمر همه با وی بگفتند، یوسف را دید در طبقه ششم تاج وقار بر سر، حلّه شرف در بر، رداء کرامت بر دوش، قضیب ملک در دست، از راست و از چپ وی فریشتگان بی عدد ایستاده و در پیش وی زمره انبیاء علیهم‌ السّلام صف کشیده، آدم را دیدار وی خوش آمد گفت: «الهی من هذا الکریم الذی ابحت له بحبوحة الکرامة و رفعت له الدرّجة العالیة؟» بار خدایا پایگاه دولت این بنده بس بلند است، پر آفرین و خوب روی و خوش دیدار است، این کیست؟
هوش مصنوعی: خداوند تو را برمی‌گزیند و به تو علم تأویل احادیث را می‌آموزد. هر کسی که در آغاز کارش به لطف الهی توجه داشته باشد، در انتها به هدایت کامل خواهد رسید. اگر کسی تقدیر سعادت ابدی در آغاز زندگی‌اش بر او رقم زده شود، در پایان کار، نور هدایت به او ارزانی خواهد شد. سرچشمه‌های علم و حکمت در دل او گشوده می‌شود و نعمت‌های دین و دنیا بر او نازل می‌گردد. این سرنوشت یوسف صداقت است که خداوند به او علم، حکمت، ملک و نبوت عطا کرد و نعمت‌هایش را بر او تمام کرد. او را به زیبایی و زیبایی ظاهری کامل ارزانی داشت. پیامبر (ص) فرموده است که یوسف شطر زیبایی را دریافت کرده است و زیبایی او به قدری است که در میان مردم ممتاز است. همچنین اشاره می‌شود که در شب معراج، آن حضرت او را همچون ماهی درخشان در آسمان مشاهده کرد. روایت شده است که وقتی یوسف در خیابان‌های مصر عبور می‌کرد، نور چهره‌اش مانند شعاع خورشید بر دیوارها می‌تابید. کعب احبار نقل کرده است که خداوند به یوسف در مقاماتی عالی و با درجات بلند جایگاهی داده بود، درحالی‌که انبیا در حضور او صف کشیده و فرشتگان اطراف او بودند. آدم (ع) نیز وقتی او را دید، متحیر شد و از خداوند پرسید که این شخصیت بزرگوار کیست و چرا چنین مقام والایی دارد.
فرمان آمد از جبّار کائنات «هذا ابنک المحمود علی ما آتیته»، این فرزند تو است که بر وی نعمت خود تمام کردم و نواخت خود بر وی نهادم و بر وی حسد بردند، یا آدم او را عطائی ده و با وی کرامتی کن که پدر با فرزندان کند، آدم گفت «قد نحلته ثلثی حسن ذریّتی» او را دادم دو سیک حسن و جمال همه فرزندان خویش، پس آدم او را در بر گرفت و میان دو چشم وی ببوسید و گفت: لا تأسف فانت یوسف فاوّل من سمّاه یوسف آدم علیهما السّلام.
هوش مصنوعی: فرمان از سوی خالق جهان رسید که این فرزند تو است و من نعمت‌هایم را بر او تمام کرده‌ام. دیگران بر او حسد می‌ورزند. ای آدم، او را به عطایای خود مشرف کن و مانند پدری مهربان با او رفتار کن. آدم پاسخ داد که من ثلثی از حسن و زیبایی خود را به او عطا کرده‌ام. سپس آدم او را در آغوش گرفت و میان چشمانش بوسید و گفت: نگران نباش، تو یوسف هستی و من اولین کسی هستم که تو را یوسف نامیدم.