گنجور

۱۰ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی‌ أَبِیکُمْ» این سخن برادر مهین می‌گوید آن گه که نومید شده بودند و با یکدیگر می‌گفتند که تا پیش پدر رویم و قصّه چنانک رفت بگوئیم، وی گفت من باری نمی‌آیم که مرا روی آن نیست که دیگر باره داغی بر دل پدر نهم و این خبر تلخ پیش وی برم، شما باز گردید و بگوئید، «یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ». و در شواذ خوانده‌اند «ان ابنک سُرّق» و این را دو وجه است: یکی آنک پسر ترا دزد خواندند و دیگر پسر ترا بدزدی بگرفتند، «وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا» ای و هذا القول منّا شهادة بما رأینا و ظهر و الغیب عند اللَّه، و ما این که می‌گوییم و گواهی می‌دهیم از آن می‌گوییم که بظاهر دیدیم که آن صواع از رحل بنیامین بیرون آوردند و حقیقت آن و کیفیّت آن نزدیک خدای تعالی است، ما ندانیم که چون بوده است. قال بعضهم هذه وثیقة من اللَّه عزّ و جلّ عند شهود المسلمین و شریطته علیهم ان لا یشهدوا الّا بما علموا.

ابن زید گفت یعقوب ایشان را گفت: من این علم الملک انّ السّارق یسترق لو لا انّکم اخبرتموه، ملک مصر چه دانست که دزد را برده گرفتن عقوبتست اگر نه شما گفته‌اید؟ ایشان گفتند ما شهدنا انّ السارق یسترق، الّا بما علمنا من کتبنا، «وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ» ما کنّا نشعر انّ ابنک سیسرق. قال ابن عباس: الغیب اللیل بلغة حمیر، ای ما کنّا للغیب حافظین فلعلّها دست فی رحله باللّیل. و قیل و ما کنّا للغیب من امره حافظین انّما علینا ان نحفظه ممّا نجد الی حفظه منه سبیلا فامّا منعه من مغیّب عنّا فلا سبیل لنا الی حفظه منه.

«وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» این قریه مصر است و کلّ ما جاء فی القرآن من ذکر الدّار و القری فانّه تعنی بها الامصار و ما یأتی فی القرآن من ذکر الدّیار تعنی بها المساکن.

و اسئل القریة یعنی اهل القریة فحذف المضاف و قیل لیس فی هذا حذف یعنی سل القریة فلیس بمستنکر ان یکلّمک جدران القریة فانّک نبیّ، «وَ الْعِیرَ» ای اهل العیر، «الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها» این کاروان جماعتی بودند از کنعان از همسایگان یعقوب که با ایشان هم راه بودند و آن حال دیده بودند، می‌گوید از ایشان پرس که ایشان بصدق ما گواهی دهند بآنچ گفتیم که: «إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ» شمعون فرمود ایشان را که این سخن با پدر بگوئید، از آنک دانست که پدر ایشان را متّهم دارد بهر چه گویند بسبب آن حال که بر یوسف رفته بود از جهت ایشان.

«قالَ بَلْ سَوَّلَتْ» فیه اختصار یعنی فرجعوا الی ابیهم و قالوا له ذلک. فقال یعقوب لیس الامر کما تقولون لکن سوّلت، «لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» التّسویل حدیث النفس بما یطمع فیه و منه السّول غیر مهموز و هو المنی و المعنی زیّنت و حسّنت لکم انفسکم، «أَمْراً» اردتموه، «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» ای فامری صبر جمیل لا جزع فیه و لا شکوی. و قیل «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» اولی و امثل بی، «عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً» و هم یوسف و بنیامین و اخوهما الذی بمصر فهم ثلثه، «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ» بحالی، «الْحَکِیمُ» بتدبیره.

«وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ» یعقوب چون خبر بنیامین بوی رسید صبرش برسید و طاقت برمید و اندوه یوسف بر وی تازه گشت، با دلی پر درد و جانی پر حسرت و چشم گریان از ایشان برگشت و در بیت الاحزان شد و گفت: «یا أَسَفی‌ عَلی‌ یُوسُفَ» و الآن بارض یعقوب بیت یزار یقال له بیت الاحزان.

روی سعید بن جبیر عن ابن عباس: قال قال رسول اللَّه (ص) «لم یعط احد من الامم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ عند المصیبة الّا امّة محمد، الا تری ان یعقوب حین اصابه ما اصابه لم یسترجع، انّما قال یا اسفی علی یوسف هذا الالف بدل من یاء الاضافة و المعنی: یا اسفی تعال فهذا اوانک، «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ» انقلبت الی حال البیاض ای عمیتا فغطی البیاض سواد الحدقة، «مِنَ الْحُزْنِ» ای لکثرة بکائه من الحزن. قال مقاتل لم یبصر بهما ستّ سنین، «فَهُوَ کَظِیمٌ» فعیل بمعنی مفعول، کقوله «إِذْ نادی‌ وَ هُوَ مَکْظُومٌ» ای مملوّ حزنا، و قیل فعیل بمعنی فاعل کقوله «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» ای ممسک للحزن فی قلبه فیتردد فی جوفه فلم یقل الّا خیرا. و قیل الکظیم الّذی یستر الغیظ و الحزن و یغالبه. قال الحسن کان بین خروج یوسف من حجر ابیه الی یوم التقی معه ثمانون سنة لم تجف عینا یعقوب، و ما علی وجه الارض اکرم علی اللَّه من یعقوب. و روی انّ یوسف رأی جبرئیل و هو فی السّجن، فقال یا جبرئیل ما فعل یعقوب؟ قال حیّ، قال فکیف حاله؟ قال قد ابیضّت عیناه من الحزن علیک، قال فلمّا بلغ من حزنه؟

قال حزن سبعین مثکل، قال فما له من الاجر؟ قال اجر مائة شهید. فلمّا خرج من السّجن و ملک الامر لم یحبّ ان یعلمه مکانه لیتوفر اجره و یبلغ الکتاب اجله.

«قالُوا» یعنی ولد یعقوب لمّا تذکر یوسف و تأسّف علیه، «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» ای لا تزال تذکر یوسف و تتوجع و تبکی علیه و لا تفتر من حبّه، و التقدیر تاللّه لا تفتوء تذکر یوسف، فحذف لا کقول امرئ القیس: فقلت یمین اللَّه ابرح قاعدا ای لا ابرح، «حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً» ای دنفا مریضا قریبا من الموت. قال ابو عبیده: الحرض الّذی اذا به الهمّ. قال ابن عیسی: الحرض فساد الجسم و العقل للحزن و الحبّ، یقال هو حرض ای ذو حرض مصدر وضع بموضع الاسم کالبعث و الصّوم، «أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» ای المیّتین. قال ابن بحر: حتّی تکون حرضا او تکون من الهالکین، ای حتّی تمرض او تموت، قالوا ذلک لابیهم شفقا علیه.

«قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ»

البثّ اشدّ الحزن، سمّی بذلک لان صاحبه لا یصبر علی کتمانه حتّی یبثّه ای یظهره، و البثّ و الابثاث واحد و هو الاظهار و قیل بثّی ای همّی و حاجتی، یقول أشکو إلی من یملک الفرج من البلوی لا الیکم.

مفسران گویند همسایه‌ای پیش یعقوب شد، گفت ای یعقوب ترا بس شکسته و کوفته و ضعیف همی بینم و سن تو هنوز بدان نرسید که چنین ضعیف باشی، گفت: افنانی و هشمنی ما ابتلانی اللَّه به من هم یوسف، اندوه یوسف و غم فراق وی مرا پیر کرد و شکسته، فاوحی اللَّه الیه: یا یعقوب أ تشکو الی خلقی؟ فقال یا ربّ خطیئة اخطأتها فاغفرها لی، فقال فانی قد غفرتها لک فکان بعد ذلک اذا سئل قال: «َّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ» و روی انّه قال عزّ و جلّ و عزّتی لا اکشف ما بک حتّی تدعونی‌ فقال عند ذلک انّما اشکوا بثّی و حزنی الی اللَّه، فاوحی اللَّه الیه و عزّتی لو کانا میّتین لأخرجتهما لک حتّی تنظر الیهما و انّما وجدت علیکم انّکم ذبحتم شاة فقام ببابکم مسکین فلم تطعموه منها شیئا و انّ احبّ عبادی الی الانبیاء، ثمّ المساکین، فاصنع طعاما و ادع علیه المساکین، فصنع طعاما. ثمّ قال من کان صائما فلیفطر اللّیلة عند آل یعقوب.

«أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» اعلم انّ رؤیا یوسف صادقة و انّی ساجد له و روی انّه رای ملک الموت فی منامه، فسأله هل قبضت روح یوسف قال لا و اللَّه و هو حی‌ و قیل معناه و اعلم من رحمة اللَّه لی و لطفه بی ما لا تعلمون.

«یا بَنِیَّ اذْهَبُوا» مفسران گفتند پسران یعقوب احوال ملک با بنیامین با پدر بگفتند که او را اوّل چون طلب کرد، و پس بخلوت با وی چون نشست، و با وی طعام چون خورد، و چه گفت، و انگه قصّه دزدیدن صواع و آن ماجرا همه با یعقوب بگفتند، یعقوب آن گه گفت: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ» فانّی ارجو و اظنّ انّه یوسف. قال ابن عباس: التجسس فی الخیر و التحسّس فی الشرّ و هو طلب الاحساس مرّة بعد اخری، و الاحساس الادراک و الحسّ الاسم کالطاعة من اطاع، «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» ای لا تقنطوا من رحمة اللَّه و فرجه، و الروح الاستراحة، «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ» ای انّ الامر و الشأن لا ییأس، «مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» ای الایمان باللّه و بصفاته و یوجب للمؤمن رجاء ثوابه من غیر قنوط من رحمته. قال عبد اللَّه بن مسعود: اکبر الکبائر ثلاثة: الایاس من روح اللَّه و قرأ «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» و القنوط من رحمة اللَّه و قرأ «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» و الامن من مکر اللَّه و قرأ «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ». و قال الجنید: تحقّق رجاء الرّاجین عند تواتر المحن.

پسران بفرمان پدر عزم راه کردند و ساز سفر بساختند، خرواری چند بار ازین متاع اعراب فراهم کردند ازین کسودان و حبّ الصنوبر و مقل و صوف و موی‌ گوسفند و روغن گاو و کشک و امثال این و نیز گفته‌اند که در آن کفشهای کهنه بود و غرارها و رسنها و جوالها داشته. و قال ابن عباس: کانت دراهم ردیّة زیوفا لا تجوز الّا بوضیعة این بارها برداشتند و روی به مصر نهادند، و این سوم بارست که برادران یوسف به مصر شدند.

و ذلک قوله عزّ و جلّ: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ» ای علی یوسف، «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» و کانت ولاة مصر یسمّون بهذا الاسم علی ایة ملّة کانوا، و قیل العزیز هو الملک بلغة حمیر، «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» ای الجدب و انقطاع الامطار، «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» اصل هذه الکلمة من التّزجیة و هی الدّفع و السّوق، تقول زجیت العیش اذا سقته علی اقتار، یعنی انّها بضاعة تدفع و لا یقبلها کلّ احد. و گفته‌اند آن بارها بمصر بفروختند بدرمی چند ردی نبهره و گندم بآن نقد نمی‌فروختند، پس ایشان گفتند این بضاعت ما نارواست و ناچیز و بهای طعام را ناشایسته، «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» ای ساهلنا فی النّقد و اعطنا بالدّراهم الردیة مثل ما تعطی بغیرها من الجیاد، گفتند با ما باین نقد مساهلت کن وگرچه نارواست و نه نقد طعام است، تو با ما در آن مسامحت کن و بفرمای تا همان بتمامی بما دهند، «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا» مفسران را درین دو قول است: یکی آنست که این صدقه زکاة اموالست که هیچ پیغامبر را بهیچ وقت حلال نبوده، باین قول معنی «تَصَدَّقْ عَلَیْنا» آنست که تصدّق علینا بما بین السّعرین و الثّمنین فاعطنا بالرّدیّ ما تعطی بالجید. و قیل تصدّق علینا باخذ متاعنا و ان لم یکن من حاجتک. و قیل تصدّق علینا باخینا. و قیل تفضل علینا و تجاوز عنا. قول دوم آنست که این صدقات و زکوات بر پیغامبران پیش از مصطفی (ص) حلال بوده و انّما حرّمت علی نبیّنا محمد (ص)، «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» یکافیهم، و الصّدقة العطیّة للفقراء ابتغاء الاجر، و سمع الحسن رجلا یقول اللّهم تصدّق علیّ، فقال یا هذا؟ انّ اللَّه لا یتصدق و انّما یتصدّق من یبغی الثّواب، قل اللّهم اعطنی و تفضّل علیّ. قال الضحاک: لم یقولوا انّ اللَّه یجزیک ان تصدّقت علینا لانّهم ما کانوا یعرفون العزیز من هو و علی ایّ دین هو.

«قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ». ابن اسحاق گفت: موجب این سخن آن بود که برادران عجز و بیچارگی نمودند، گفتند: «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» و درویشی خود اظهار کردند و صدقه خواستند، یوسف بگریست و رقتی عظیم در دل وی آمد بر عجز و ذلّ ایشان و بر بی کامی و بی نوایی ایشان صبر کردن بیش از آن طاقت نداشت، برخاست و در خانه شد و بسیار بگریست و زاری کرد، آن گه بیرون آمد گفت آن صواع که بنیامین دزدیده بود بیارید، بیاوردند و قضیب بر آن زد طنینی از آن بیامد، گفت دانید که این صواع چه خبر می‌دهد؟ می‌گوید شما این غلام یعنی بنیامین که از پیش پدر بیاوردید پدر را فراق وی سخت بود و شما را وصیّت کرد که او را گوش دارید و ضایع مکنید، چنانک آن برادر هم مادر وی را ضایع کردید ازین پیش. بنیامین گفت صدق و اللَّه صاعک، آن گه روی با برادران کرد گفت: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ؟». و انّما قال و اخیه لانّهم خلّوا اخاه فی یدیه و رجعوا الی ارضهم گفت میدانید که با یوسف چه کردید؟ نخست قصد قتل وی کردید، پس او را بخواری در چاه افکندید، پس او را به بندگی بمالک ذعر فروختید، و گفته‌اند مالک ذعر آن وقت از ایشان خطّی ستده بود بحجّت تا بیع با قالت و استقالت تبه نکنند و آن خطّ بدست یوسف بود، آن ساعت بیرون آورد و بایشان نمود، یوسف از یک روی ایشان را تعبیر می‌کرد و از یک روی عذر می‌ساخت که: «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» آن گه نادانان بودید آن کردید، یعنی جوانان بودید و ندانستید، و قیل جاهلون بالوحی قبل النّبوة.

ایشان در آن خجالت و تشویر گفتند: «أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ». قراءت عامّه بر لفظ استفهام است مگر ابن کثیر که بر لفظ خبر خواند: «انک لانت یوسف» و معنی آنست که یوسف چون ایشان را توبیخ کرده بود و ایشان را عذر ساخته برقع فرو گشاد و تاج از سر فرو نهاد و بر گوشه سر وی خالی بود که یعقوب را همان خال بود و اسحاق را و ساره را همان بود، ایشان آن خال وی بدیدند و نیز یوسف تبسم کرد و از آن تبسّم ثنایای وی همچون در منظوم پیدا شد، برادران را یقین شد که یوسف است گفتند «إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» تویی بحقیقت یوسف، یوسف گفت: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی» الذی فرّقتم بینی و بینه، «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» بالجمع بیننا، «إِنَّهُ» ای انّ الامر، «مَنْ یَتَّقِ» الفاحشة، «وَ یَصْبِرْ» علی بلواه. و قیل یتّق الزّنا و یصبر علی العزوبة. «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» لا یبطل اجر من کان هذا حاله فی الدّنیا و الآخرة.

«قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا» اختارک و فضّلک علینا بالعقل و الحلم و الحسن، «وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ» مذنبین، یقال خطأ یخطأ خطا و خطا و اخطأ یخطئ اخطاء. قیل لابن عباس کیف قالوا ان کنّا لخاطئین و قد تعمّدوا لذلک فقال اخطأوا الحقّ و ان تعمّدوا فمن ذهب الی انّهم کانوا بالغین احتجّ بهذا و من ذهب الی انّهم لم یکونوا بالغین و ان ذلک کان منهم لصباهم، قال اقامتهم علی کتمان الامر عن ابیهم موهمین له انّ الامر علی ما اخبروه اوّلا خطاء و معصیة.

«قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» ای لا تعبیر علیکم بعد هذا الیوم و لا مجازاة لکم عندی علی ما فعلتم و لکم عندی الصفح و الحرمة و حقّ الاخوّة. یوسف ایشان را بر مقام خجل و تشویر دید دانست که ایشان را آن خجل در آن مقام عقوبتی صعب است، و قد قیل فی المثل: کفی للمقصر حیاء یوم اللّقاء، نخواست که ایشان را عقوبت بیفزاید، بلکه ایشان را دعا گفت و مغفرت خواست، گفت «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» هذا بمعنی الدّعاء کقول العرب: یفعل اللَّه بفلان یریدون به الدّعاء، و فی الخبر یرحمک اللَّه و یهدیکم و یصلح بالکم، «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

روی ابن عباس: قال اخذ النبیّ (ص) بعضادتی الباب یوم فتح مکّة و قد لاذ النّاس بالبیت، فقال الحمد للَّه الذی صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده، ثمّ قال ما تظنّون؟ قالوا نظنّ خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم و قد قدرت قال و انا اقول کما قال اخی یوسف «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».

۱۰ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی‌ أَبِیکُمْ» باز گردید با پدر خویش، «فَقُولُوا یا أَبانا» بگوئید ای پدر ما، «إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ» پسر تو دزدی کرد، «وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا» و ما گواهی نمیدهیم مگر بآنچ میدانیم، «وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ (۸۱)» و ما غیب را نگهبان نبودیم.۱۰ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی‌ أَبِیکُمْ» الآیة... چون یعقوب در فراقج یوسف بی سر و سامان شد و درمانده درد بی درمان شد، خواست که از یاد آن عزیز جرح خویش را مرهم سازد و با پیوندی از آن یوسف عاشقی بازد، بنیامین را که با او از یک مشرب آب خورده بود و در یک کنار پرورده یادگار یوسف ساخت و غمگسار خویش کرد، و عاشق را پیوسته دل به کسی گراید که او را با معشوق پیوندی بود یا بوجهی مشاکلتی دارد، نبینی مجنون بنی عامر که بصحرا بیرون شد و آهویی را صید کرد و چشم و گردن وی بلیلی ماننده کرد، دست بگردن وی فرو می‌آورد و چشم وی می‌بوسید و می‌گفت: فعیناک عیناها و جیدک جیدها.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی‌ أَبِیکُمْ» این سخن برادر مهین می‌گوید آن گه که نومید شده بودند و با یکدیگر می‌گفتند که تا پیش پدر رویم و قصّه چنانک رفت بگوئیم، وی گفت من باری نمی‌آیم که مرا روی آن نیست که دیگر باره داغی بر دل پدر نهم و این خبر تلخ پیش وی برم، شما باز گردید و بگوئید، «یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ». و در شواذ خوانده‌اند «ان ابنک سُرّق» و این را دو وجه است: یکی آنک پسر ترا دزد خواندند و دیگر پسر ترا بدزدی بگرفتند، «وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا» ای و هذا القول منّا شهادة بما رأینا و ظهر و الغیب عند اللَّه، و ما این که می‌گوییم و گواهی می‌دهیم از آن می‌گوییم که بظاهر دیدیم که آن صواع از رحل بنیامین بیرون آوردند و حقیقت آن و کیفیّت آن نزدیک خدای تعالی است، ما ندانیم که چون بوده است. قال بعضهم هذه وثیقة من اللَّه عزّ و جلّ عند شهود المسلمین و شریطته علیهم ان لا یشهدوا الّا بما علموا.
هوش مصنوعی: سخن برادر مهین زمانی بیان می‌شود که آن‌ها ناامید شده بودند و با هم صحبت می‌کردند که باید به پدر برگردند و ماجرا را برای او تعریف کنند. او گفت من هرگز نمی‌آیم چون نمی‌خواهم دوباره غم واندوهی را بر دل پدر وارد کنم و این خبر تلخ را برای او بیاورم. شما باید برگردید و بگویید: «ای پدر، ناگاه پسر تو دزدیده شده است.» در برخی دیگر از نسخه‌ها ذکر شده که می‌گویند «پسر تو را دزدیدند» و این دو حالت دارد: یکی اینکه پسر تو را دزد خواندند و دیگر اینکه او را به دزدی متهم کردند. ما تنها به آنچه می‌دانیم شهادت می‌دهیم. این گفتار، گواهی از جانب ما بر اساس آنچه دیدیم است و حقیقت و جزئیات آن پیش خدای متعال است و ما نمی‌دانیم واقعاً چه پیش آمده است. برخی می‌گویند این اعلامیه‌ای از سوی خداوند است که بر اساس گواهی مسلمانان صادر شده و شرط آن این است که آن‌ها تنها درباره آنچه می‌دانند شهادت دهند.
ابن زید گفت یعقوب ایشان را گفت: من این علم الملک انّ السّارق یسترق لو لا انّکم اخبرتموه، ملک مصر چه دانست که دزد را برده گرفتن عقوبتست اگر نه شما گفته‌اید؟ ایشان گفتند ما شهدنا انّ السارق یسترق، الّا بما علمنا من کتبنا، «وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ» ما کنّا نشعر انّ ابنک سیسرق. قال ابن عباس: الغیب اللیل بلغة حمیر، ای ما کنّا للغیب حافظین فلعلّها دست فی رحله باللّیل. و قیل و ما کنّا للغیب من امره حافظین انّما علینا ان نحفظه ممّا نجد الی حفظه منه سبیلا فامّا منعه من مغیّب عنّا فلا سبیل لنا الی حفظه منه.
هوش مصنوعی: ابن زید بیان کرد که یعقوب به آن‌ها گفت: من این علم را دارم که دزد، دزدی می‌کند، مگر اینکه شما به او خبر دهید. آیا ملک مصر می‌دانست که دزد را باید گرفت، اگر شما به او نمی‌گفتید؟ آن‌ها جواب دادند: ما نشانه‌هایی دیده‌ایم که دزد دزدی می‌کند، اما تنها بر اساس آنچه از کتاب‌های خود می‌دانیم. ما نمی‌دانستیم که پسرت دزدی می‌کند. ابن عباس گفت: "غیب" در زبان حمیری به معنای شب است، یعنی ما نمی‌توانیم برای غیب حافظی باشیم، شاید او شبانه در بار و باره‌اش دست برده باشد. برخی گفته‌اند که ما نمی‌توانیم از امور غیبی که از ما پنهان است، نگهبانی کنیم؛ بلکه وظیفه ما این است که از آنچه که به نگهداری‌اش می‌دانیم محافظت کنیم و در مقابل چیزهایی که از ما پنهان است، امکان حفظ کردن نداریم.
«وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» این قریه مصر است و کلّ ما جاء فی القرآن من ذکر الدّار و القری فانّه تعنی بها الامصار و ما یأتی فی القرآن من ذکر الدّیار تعنی بها المساکن.
هوش مصنوعی: «و از اهل آن قریه بپرس» در اینجا منظور از قریه، قریه‌ای در مصر است. به طور کلی، هر زمان که در قرآن از واژه «دار» یا «قریه» صحبت می‌شود، منظور شهرها و مناطق است. همچنین، هر جا که واژه «دیار» ذکر می‌شود، به مسکن‌ها و محل‌های سکونت اشاره دارد.
و اسئل القریة یعنی اهل القریة فحذف المضاف و قیل لیس فی هذا حذف یعنی سل القریة فلیس بمستنکر ان یکلّمک جدران القریة فانّک نبیّ، «وَ الْعِیرَ» ای اهل العیر، «الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها» این کاروان جماعتی بودند از کنعان از همسایگان یعقوب که با ایشان هم راه بودند و آن حال دیده بودند، می‌گوید از ایشان پرس که ایشان بصدق ما گواهی دهند بآنچ گفتیم که: «إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ» شمعون فرمود ایشان را که این سخن با پدر بگوئید، از آنک دانست که پدر ایشان را متّهم دارد بهر چه گویند بسبب آن حال که بر یوسف رفته بود از جهت ایشان.
هوش مصنوعی: در این متن به صحبت با اهل یک روستا اشاره شده است، به گونه‌ای که از آنها خواسته می‌شود درباره یک موضوع خاص توضیح دهند. به نظر می‌رسد که افرادی از کاروانی که از سرزمین کنعان آمده‌اند، به‌دنبال دانستن حقیقتی هستند و از آنها خواسته شده که در مورد یک سرقت که فرزند یعقوب متهم به آن است، شهادت بدهند. یکی از شخصیت‌ها به دیگران می‌گوید که این موضوع را با پدرشان در میان بگذارند، زیرا او احتمالاً از اتهام ناشی از وضعیت پیشین آگاه است. این گفتگو در فضایی مانند تعهد به صداقت و تلاش برای روشن شدن حقیقت شکل می‌گیرد.
«قالَ بَلْ سَوَّلَتْ» فیه اختصار یعنی فرجعوا الی ابیهم و قالوا له ذلک. فقال یعقوب لیس الامر کما تقولون لکن سوّلت، «لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ» التّسویل حدیث النفس بما یطمع فیه و منه السّول غیر مهموز و هو المنی و المعنی زیّنت و حسّنت لکم انفسکم، «أَمْراً» اردتموه، «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» ای فامری صبر جمیل لا جزع فیه و لا شکوی. و قیل «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» اولی و امثل بی، «عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً» و هم یوسف و بنیامین و اخوهما الذی بمصر فهم ثلثه، «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ» بحالی، «الْحَکِیمُ» بتدبیره.
هوش مصنوعی: یعقوب به فرزندانش گفت که شما تنها به تحریک نفس خودتان به این نتیجه رسیده‌اید و داستانی را ساخته‌اید که با واقعیت تناسب ندارد. او گفت که صبر نشان‌دهنده استقامت و نارضایتی نیست و به آنچه رخ داده شکایت نخواهد کرد. او همچنین گفت که امیدوار است خداوند همه فرزندانش را دوباره به او برگرداند و این کار را با حکمت و علم خود انجام خواهد داد.
«وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ» یعقوب چون خبر بنیامین بوی رسید صبرش برسید و طاقت برمید و اندوه یوسف بر وی تازه گشت، با دلی پر درد و جانی پر حسرت و چشم گریان از ایشان برگشت و در بیت الاحزان شد و گفت: «یا أَسَفی‌ عَلی‌ یُوسُفَ» و الآن بارض یعقوب بیت یزار یقال له بیت الاحزان.
هوش مصنوعی: یعقوب، زمانی که خبر بنیامین به او رسید، نتوانست تحمل کند و اندوهش نسبت به یوسف دوباره زنده شد. با دل پر درد و جانی پر حسرت و چشمانی اشکبار از آن جمعیت دور شد و به خانه‌ای رفت که به آن "بیت الاحزان" می‌گویند و گفت: «ای افسوس بر یوسف!» اکنون آن مکان در سرزمین یعقوب به نام "بیت الاحزان" معروف است.
روی سعید بن جبیر عن ابن عباس: قال قال رسول اللَّه (ص) «لم یعط احد من الامم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ عند المصیبة الّا امّة محمد، الا تری ان یعقوب حین اصابه ما اصابه لم یسترجع، انّما قال یا اسفی علی یوسف هذا الالف بدل من یاء الاضافة و المعنی: یا اسفی تعال فهذا اوانک، «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ» انقلبت الی حال البیاض ای عمیتا فغطی البیاض سواد الحدقة، «مِنَ الْحُزْنِ» ای لکثرة بکائه من الحزن. قال مقاتل لم یبصر بهما ستّ سنین، «فَهُوَ کَظِیمٌ» فعیل بمعنی مفعول، کقوله «إِذْ نادی‌ وَ هُوَ مَکْظُومٌ» ای مملوّ حزنا، و قیل فعیل بمعنی فاعل کقوله «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» ای ممسک للحزن فی قلبه فیتردد فی جوفه فلم یقل الّا خیرا. و قیل الکظیم الّذی یستر الغیظ و الحزن و یغالبه. قال الحسن کان بین خروج یوسف من حجر ابیه الی یوم التقی معه ثمانون سنة لم تجف عینا یعقوب، و ما علی وجه الارض اکرم علی اللَّه من یعقوب. و روی انّ یوسف رأی جبرئیل و هو فی السّجن، فقال یا جبرئیل ما فعل یعقوب؟ قال حیّ، قال فکیف حاله؟ قال قد ابیضّت عیناه من الحزن علیک، قال فلمّا بلغ من حزنه؟
هوش مصنوعی: روایتی از سعید بن جبیر درباره ابن عباس وجود دارد که پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: هیچ ملتی مانند امت محمد (ص) در مواجهه با مصیبت‌ها نمی‌گویند «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون». به عنوان مثال، وقتی که یعقوب به مصیبتش برخورد کرد، او این کلمات را بر زبان نیاورد و فقط گفت: "ای افسوس بر یوسف"، که نشان‌دهنده شدت درد اوست. او در اثر غم و اندوهش چشمانش سفید شد، به گونه‌ای که سفیدی چشمانش جای سیاهیِ معمولش را گرفت. مقاتل نیز اشاره کرده که یعقوب به مدت شش سال نتوانست به طور طبیعی ببیند. همچنین کلمه «کظیم» به معنای کسی است که از غم و اندوه پر شده و نمی‌تواند چیزی جز خیر بگوید. حسن نیز می‌گوید که یعقوب بین خروج یوسف از دامنش و دیدار دوباره‌اش با او، هشتاد سال گریه کرد و هیچ‌کس در زمین نزد خداوند عزیزتر از یعقوب نیست. در ادامه آمده که یوسف در زندان با جبرئیل روبرو می‌شود و از حال یعقوب می‌پرسد و جبرئیل پاسخ می‌دهد که او زنده است، اما چشمانش از غم سفید شده است.
قال حزن سبعین مثکل، قال فما له من الاجر؟ قال اجر مائة شهید. فلمّا خرج من السّجن و ملک الامر لم یحبّ ان یعلمه مکانه لیتوفر اجره و یبلغ الکتاب اجله.
هوش مصنوعی: حزن به اندازه هفتاد بار سنگینی دارد، از او پرسیدند پس پاداش او چه خواهد بود؟ گفت پاداش صد شهید است. زمانی که از زندان آزاد شد و به قدرت رسید، دوست نداشت که کسی از موقعیت او باخبر شود تا پاداشش حفظ گردد و زمان مقرر برای نوشته‌اش به پایان برسد.
«قالُوا» یعنی ولد یعقوب لمّا تذکر یوسف و تأسّف علیه، «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» ای لا تزال تذکر یوسف و تتوجع و تبکی علیه و لا تفتر من حبّه، و التقدیر تاللّه لا تفتوء تذکر یوسف، فحذف لا کقول امرئ القیس: فقلت یمین اللَّه ابرح قاعدا ای لا ابرح، «حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً» ای دنفا مریضا قریبا من الموت. قال ابو عبیده: الحرض الّذی اذا به الهمّ. قال ابن عیسی: الحرض فساد الجسم و العقل للحزن و الحبّ، یقال هو حرض ای ذو حرض مصدر وضع بموضع الاسم کالبعث و الصّوم، «أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ» ای المیّتین. قال ابن بحر: حتّی تکون حرضا او تکون من الهالکین، ای حتّی تمرض او تموت، قالوا ذلک لابیهم شفقا علیه.
هوش مصنوعی: وقتی فرزندان یعقوب به یاد یوسف افتادند و از او غمگین شدند، گفتند: «به خدا قسم، اینقدر به یاد یوسف خواهی بود که یا بیمار خواهی شد یا خواهی مرد». این جمله نشان‌دهنده شدت احساسات و غم آنها برای یوسف بود. در واقع، آنها به پدرشان می‌گویند که این یادآوریِ مداوم یوسف می‌تواند او را در وضعیت بدی قرار دهد و به خاطر او به شدت ناراحت هستند.
«قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ»
هوش مصنوعی: او گفت: «من تنها غم و اندوه خود را به خداوند شکایت می‌کنم.»
البثّ اشدّ الحزن، سمّی بذلک لان صاحبه لا یصبر علی کتمانه حتّی یبثّه ای یظهره، و البثّ و الابثاث واحد و هو الاظهار و قیل بثّی ای همّی و حاجتی، یقول أشکو إلی من یملک الفرج من البلوی لا الیکم.
هوش مصنوعی: سخت‌ترین نوع غم و اندوه، به این نام معروف است چرا که صاحب آن نمی‌تواند آن را در دل نگه دارد و باید آن را بازگو کند. عبارت «بثّ» و «ابثاث» به معنی آشکار کردن یک چیز است و برخی می‌گویند «بثّی» به معنای مشکل و نیازی است. کسی می‌گوید که ناله‌اش را به کسی می‌برد که قدرت رفع مشکل او را دارد، نه به شما.
مفسران گویند همسایه‌ای پیش یعقوب شد، گفت ای یعقوب ترا بس شکسته و کوفته و ضعیف همی بینم و سن تو هنوز بدان نرسید که چنین ضعیف باشی، گفت: افنانی و هشمنی ما ابتلانی اللَّه به من هم یوسف، اندوه یوسف و غم فراق وی مرا پیر کرد و شکسته، فاوحی اللَّه الیه: یا یعقوب أ تشکو الی خلقی؟ فقال یا ربّ خطیئة اخطأتها فاغفرها لی، فقال فانی قد غفرتها لک فکان بعد ذلک اذا سئل قال: «َّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ» و روی انّه قال عزّ و جلّ و عزّتی لا اکشف ما بک حتّی تدعونی‌ فقال عند ذلک انّما اشکوا بثّی و حزنی الی اللَّه، فاوحی اللَّه الیه و عزّتی لو کانا میّتین لأخرجتهما لک حتّی تنظر الیهما و انّما وجدت علیکم انّکم ذبحتم شاة فقام ببابکم مسکین فلم تطعموه منها شیئا و انّ احبّ عبادی الی الانبیاء، ثمّ المساکین، فاصنع طعاما و ادع علیه المساکین، فصنع طعاما. ثمّ قال من کان صائما فلیفطر اللّیلة عند آل یعقوب.
هوش مصنوعی: مفسران روایت می‌کنند که همسایه‌ای نزد یعقوب آمد و گفت: «ای یعقوب، تو را ضعیف و شکسته می‌بینم و سن تو هنوز به مرحله‌ای نرسیده که چنین حالتی داشته باشی.» یعقوب پاسخ داد: «من از غم یوسف و فراق او دچار این حال شده‌ام، این اندوه مرا پیر و شکسته کرده است.» در این حال، خداوند به یعقوب وحی فرستاد: «آیا به بندگان من شکایت می‌کنی؟» یعقوب گفت: «پروردگارا، خطایی کردم، آن را ببخش.» خداوند فرمود: «من آن را بخشیدم.» پس از این رویداد، هرگاه از او می‌پرسیدند، می‌گفت: «من شکایت نمی‌کنم، بلکه درد و غم خود را به خداوند می‌گویم.» خداوند همچنین به او وحی کرد: «به عزت من، هرگز غم تو را پنهان نمی‌کنم تا وقتی که مرا بخوانی.» یعقوب در آن زمان گفت که فقط درد و غم خود را به خداوند می‌گوید. خداوند بار دیگر به او وحی فرستاد: «اگر دو مرده داشتی، آن‌ها را برایت زنده می‌کردم تا آن‌ها را ببینی، اما من از شما گلایه دارم که وقتی گوسفندی را ذبح کردید، به آن مسکینی که در درب خانه‌تان ایستاده بود، هیچ چیزی ندادید. و محبوب‌ترین بندگان من انبیاء هستند و سپس مساکین. پس غذایی درست کن و مساکین را دعوت کن.» یعقوب غذایی آماده کرد و سپس گفت: «هر کس روزه‌دار است، امشب می‌تواند در خانه یعقوب افطار کند.»
«أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» اعلم انّ رؤیا یوسف صادقة و انّی ساجد له و روی انّه رای ملک الموت فی منامه، فسأله هل قبضت روح یوسف قال لا و اللَّه و هو حی‌ و قیل معناه و اعلم من رحمة اللَّه لی و لطفه بی ما لا تعلمون.
هوش مصنوعی: من از جانب خداوند چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. به شما اطلاع می‌دهم که رؤیای یوسف راست و درست است و من در برابر او سجده خواهم کرد. همچنین، او در خواب خود ملک الموت را دیده و از او سؤال کرده است که آیا روح یوسف را قبض کرده‌ام؟ پاسخ داده شده که نه، او هنوز زنده است. و این معنا را می‌دانم که رحمت و لطف خداوند نسبت به من چیزی است که شما از آن آگاهی ندارید.
«یا بَنِیَّ اذْهَبُوا» مفسران گفتند پسران یعقوب احوال ملک با بنیامین با پدر بگفتند که او را اوّل چون طلب کرد، و پس بخلوت با وی چون نشست، و با وی طعام چون خورد، و چه گفت، و انگه قصّه دزدیدن صواع و آن ماجرا همه با یعقوب بگفتند، یعقوب آن گه گفت: «یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ» فانّی ارجو و اظنّ انّه یوسف. قال ابن عباس: التجسس فی الخیر و التحسّس فی الشرّ و هو طلب الاحساس مرّة بعد اخری، و الاحساس الادراک و الحسّ الاسم کالطاعة من اطاع، «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» ای لا تقنطوا من رحمة اللَّه و فرجه، و الروح الاستراحة، «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ» ای انّ الامر و الشأن لا ییأس، «مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» ای الایمان باللّه و بصفاته و یوجب للمؤمن رجاء ثوابه من غیر قنوط من رحمته. قال عبد اللَّه بن مسعود: اکبر الکبائر ثلاثة: الایاس من روح اللَّه و قرأ «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» و القنوط من رحمة اللَّه و قرأ «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» و الامن من مکر اللَّه و قرأ «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ». و قال الجنید: تحقّق رجاء الرّاجین عند تواتر المحن.
هوش مصنوعی: پسران یعقوب به پدرشان گفتند که چگونه برادرشان، بنیامین، در دربار مصر مورد توجه قرار گرفت. آن‌ها ماجرا را از زمانی که یوسف از آن‌ها خواست تا بنیامین را بیاورند تا وقتی که با او تنها نشسته و غذا تناول کرده بودند، تعریف کردند و همچنین داستان دزدیده شدن پیمانه را برای یعقوب بازگو کردند. یعقوب پس از شنیدن این مطالب به پسرانش گفت که به دنبال یوسف و برادرش بگردند و از آن‌ها خبر بگیرند، زیرا او امید داشت که یوسف زنده باشد. ابن عباس گفت که جست‌وجو در امور خوب است و تحسّس در امور بد، یعنی در پی درک کردن و کسب اطلاعات به طور مکرر. همچنین وی بر این باور بود که ناامیدی از رحمت خداوند مخصوص کافران است و مؤمنان باید همیشه امیدوار باشند. عبد الله بن مسعود در این باره گفت که ناامیدی از رحمت الهی یکی از بزرگ‌ترین گناهان است و جنید نیز تأکید کرد که در زمان سختی‌ها، باید به امید و اعتماد به کمک خداوند ادامه داد.
پسران بفرمان پدر عزم راه کردند و ساز سفر بساختند، خرواری چند بار ازین متاع اعراب فراهم کردند ازین کسودان و حبّ الصنوبر و مقل و صوف و موی‌ گوسفند و روغن گاو و کشک و امثال این و نیز گفته‌اند که در آن کفشهای کهنه بود و غرارها و رسنها و جوالها داشته. و قال ابن عباس: کانت دراهم ردیّة زیوفا لا تجوز الّا بوضیعة این بارها برداشتند و روی به مصر نهادند، و این سوم بارست که برادران یوسف به مصر شدند.
هوش مصنوعی: پسران به فرمان پدر خود راهی سفر شدند و وسایل سفر را آماده کردند. آن‌ها مقدار زیادی مایحتاج از جمله کالاهای اعراب، مانند حبّ الصنوبر، مقل، پشم و موی گوسفند، روغن گاو، کشک و مشابه این‌ها جمع‌آوری کردند. همچنین گفته شده که کفش‌های کهنه، بندها، ریسمان‌ها و کیسه‌ها نیز همراه داشتند. ابن عباس گفته است که درهم‌هایی که با خود داشتند بی‌ارزش و ناچیز بودند و تنها به قیمت پایین قابل قبول بودند. این بارها را برداشتند و به سمت مصر حرکت کردند، و این سومین باری است که برادران یوسف به مصر می‌روند.
و ذلک قوله عزّ و جلّ: «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ» ای علی یوسف، «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» و کانت ولاة مصر یسمّون بهذا الاسم علی ایة ملّة کانوا، و قیل العزیز هو الملک بلغة حمیر، «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» ای الجدب و انقطاع الامطار، «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» اصل هذه الکلمة من التّزجیة و هی الدّفع و السّوق، تقول زجیت العیش اذا سقته علی اقتار، یعنی انّها بضاعة تدفع و لا یقبلها کلّ احد. و گفته‌اند آن بارها بمصر بفروختند بدرمی چند ردی نبهره و گندم بآن نقد نمی‌فروختند، پس ایشان گفتند این بضاعت ما نارواست و ناچیز و بهای طعام را ناشایسته، «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» ای ساهلنا فی النّقد و اعطنا بالدّراهم الردیة مثل ما تعطی بغیرها من الجیاد، گفتند با ما باین نقد مساهلت کن وگرچه نارواست و نه نقد طعام است، تو با ما در آن مسامحت کن و بفرمای تا همان بتمامی بما دهند، «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا» مفسران را درین دو قول است: یکی آنست که این صدقه زکاة اموالست که هیچ پیغامبر را بهیچ وقت حلال نبوده، باین قول معنی «تَصَدَّقْ عَلَیْنا» آنست که تصدّق علینا بما بین السّعرین و الثّمنین فاعطنا بالرّدیّ ما تعطی بالجید. و قیل تصدّق علینا باخذ متاعنا و ان لم یکن من حاجتک. و قیل تصدّق علینا باخینا. و قیل تفضل علینا و تجاوز عنا. قول دوم آنست که این صدقات و زکوات بر پیغامبران پیش از مصطفی (ص) حلال بوده و انّما حرّمت علی نبیّنا محمد (ص)، «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» یکافیهم، و الصّدقة العطیّة للفقراء ابتغاء الاجر، و سمع الحسن رجلا یقول اللّهم تصدّق علیّ، فقال یا هذا؟ انّ اللَّه لا یتصدق و انّما یتصدّق من یبغی الثّواب، قل اللّهم اعطنی و تفضّل علیّ. قال الضحاک: لم یقولوا انّ اللَّه یجزیک ان تصدّقت علینا لانّهم ما کانوا یعرفون العزیز من هو و علی ایّ دین هو.
هوش مصنوعی: وقتی به او (یوسف) وارد شدند، گفتند: «ای عزیز!» و در مصر به هر حالتی که بودند، به این عنوان خطاب می‌شدند. برخی گفته‌اند که "عزیز" به معنای پادشاه به زبان حمیر است. آنها گفتند: «ما و خانواده‌مان با مشکل مواجه شده‌ایم»؛ به این معنا که دچار قحطی و کم‌آبی شده‌اند. و ادامه دادند: «ما بضاعتی ناچیز آورده‌ایم»؛ این کلمه به معنای کالایی است که به زور عرضه می‌شود و نمی‌تواند مورد پذیرش همه قرار گیرد. گفته‌اند در مصر، آن کالاها به قیمت ناچیزی فروخته می‌شد و مردم نمی‌توانستند با آن، گندم و دیگر کالاها را بخرند. بنابراین آنها گفتند: این کالا برای ما ناچیز است و قیمت غذا هم مناسب نیست. سپس درخواست کردند: «پس به ما کیلو بده»؛ به این معنا که ما را در پرداخت نقدی آسان بگیر و به ما کالاهای باکیفیت مانند سایرین بده. در ادامه، گفتند: «و بر ما صدقه بده»؛ در مورد این جمله تفسیرهای مختلفی وجود دارد: یکی این است که این صدقه به عنوان زکات اموال است که هیچ پیامبری در هیچ حالی نمی‌تواند از آن بهره‌مند شود. بنابراین معنی "تصدق علینا" این است که آنچه بین قیمت پایین و بالا است را به ما بدهی، مثلاً اگر کالایی با کیفیت بالا دارید، در ازای آن به ما کالای بی‌کیفیت بدهید. برخی نیز گفته‌اند که منظور این است که از ما خریداری کنید حتی اگر به کارتان نیاید. دیگری گفته که معنای آن این است که بر ما لطفی کن و از قصور ما درگذر. نظری دیگر این است که این صدقات و زکات به پیامبران قبل از پیامبر اسلام (ص) حلال بوده و تنها برای پیامبر ما حرام است. در نهایت، گفتند: «ان الله جزای دهندگان را خواهد داد»؛ به این معنی که خداوند به کسانی که صدقه می‌دهند پاداش خواهد داد. حسن گفته است که شخصی دعا می‌کرد: «خدا، بر من صدقه بده»، و او به او گفت: «ای مرد، خداوند صدقه نمی‌دهد و فقط کسانی صدقه می‌دهند که ثواب را بخواهند. بگو: خدایا، به من بده و بر من لطف کن». همچنین گفته شده که آنها نگفتند که خداوند به آنان پاداش خواهد داد، زیرا هنوز نمی‌دانستند عزیز کیست و بر چه دینی است.
«قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ». ابن اسحاق گفت: موجب این سخن آن بود که برادران عجز و بیچارگی نمودند، گفتند: «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» و درویشی خود اظهار کردند و صدقه خواستند، یوسف بگریست و رقتی عظیم در دل وی آمد بر عجز و ذلّ ایشان و بر بی کامی و بی نوایی ایشان صبر کردن بیش از آن طاقت نداشت، برخاست و در خانه شد و بسیار بگریست و زاری کرد، آن گه بیرون آمد گفت آن صواع که بنیامین دزدیده بود بیارید، بیاوردند و قضیب بر آن زد طنینی از آن بیامد، گفت دانید که این صواع چه خبر می‌دهد؟ می‌گوید شما این غلام یعنی بنیامین که از پیش پدر بیاوردید پدر را فراق وی سخت بود و شما را وصیّت کرد که او را گوش دارید و ضایع مکنید، چنانک آن برادر هم مادر وی را ضایع کردید ازین پیش. بنیامین گفت صدق و اللَّه صاعک، آن گه روی با برادران کرد گفت: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ؟». و انّما قال و اخیه لانّهم خلّوا اخاه فی یدیه و رجعوا الی ارضهم گفت میدانید که با یوسف چه کردید؟ نخست قصد قتل وی کردید، پس او را بخواری در چاه افکندید، پس او را به بندگی بمالک ذعر فروختید، و گفته‌اند مالک ذعر آن وقت از ایشان خطّی ستده بود بحجّت تا بیع با قالت و استقالت تبه نکنند و آن خطّ بدست یوسف بود، آن ساعت بیرون آورد و بایشان نمود، یوسف از یک روی ایشان را تعبیر می‌کرد و از یک روی عذر می‌ساخت که: «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» آن گه نادانان بودید آن کردید، یعنی جوانان بودید و ندانستید، و قیل جاهلون بالوحی قبل النّبوة.
هوش مصنوعی: یوسف به برادرانش گفت: «آیا می‌دانید چه بلایی بر سر یوسف آوردید؟» ابن اسحاق روایت می‌کند که دلیل این سخن آن بود که برادران احساس عجز و ناتوانی کردند و گفتند: «ما و خانواده‌ام دچار سختی و مصیبت شده‌ایم.» آنها از حال و روز خود گله کردند و فقر و نیازمندی‌شان را نمایان ساختند و طلب کمک کردند. یوسف با دیدن حال آنها به گریه افتاد و دلش بر ناتوانی و ذلت آنها به شدت آزرده شد و نتوانست در برابر این صحنه تحمل کند. او به خانه رفت و به شدت گریه و زاری کرد. سپس دوباره بیرون آمد و دستور داد تا آن صواع را که بنیامین دزدیده بود، بیاورند. وقتی آن را آوردند، یوسف به آن اشاره کرد و گفت: «آیا می‌دانید این صواع چه می‌گوید؟ این می‌گوید که این پسر (بنیامین) که از پیش پدرش به اینجا آورده‌اید، پدرش به شدت برای او دلتنگ است و شما را وصیت کرده بود که او را حفظ کنید و به او آسیبی نزنید، همان‌طور که برادرش را قبلاً ضایع کردید.» سپس بنیامین گفت: «تنها به حق گفته‌ای!» و بعد به برادرانش نگاه کرد و گفت: «آیا می‌دانید با یوسف و برادرش چه کردید؟» او این جمله را گفت، چون آنها برادرش را در دست یوسف گذاشتند و خود به سرزمینشان برگشتند. یوسف ادامه داد که آن کار را ابتدا با قصد قتل انجام دادید و سپس او را به ذلت در چاه انداختید و بعد او را به عنوان برده به مالک ذعر فروختید. گفته شده که مالک ذعر در آن زمان از آنها نوشته‌ای دریافت کرده بود که تعیین می‌کرد چگونه باید معامله کنند و آن نوشته در دست یوسف بود. او آن را بیرون آورد و به آنها نشان داد. یوسف از یک سو آنها را سرزنش می‌کرد و از سوی دیگر بهانه می‌آورد که آنها در آن زمان نادان بودند و نمی‌دانستند چه می‌کنند، زیرا جوان بودند و بی‌خبر از عواقب کارشان.
ایشان در آن خجالت و تشویر گفتند: «أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ». قراءت عامّه بر لفظ استفهام است مگر ابن کثیر که بر لفظ خبر خواند: «انک لانت یوسف» و معنی آنست که یوسف چون ایشان را توبیخ کرده بود و ایشان را عذر ساخته برقع فرو گشاد و تاج از سر فرو نهاد و بر گوشه سر وی خالی بود که یعقوب را همان خال بود و اسحاق را و ساره را همان بود، ایشان آن خال وی بدیدند و نیز یوسف تبسم کرد و از آن تبسّم ثنایای وی همچون در منظوم پیدا شد، برادران را یقین شد که یوسف است گفتند «إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» تویی بحقیقت یوسف، یوسف گفت: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی» الذی فرّقتم بینی و بینه، «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» بالجمع بیننا، «إِنَّهُ» ای انّ الامر، «مَنْ یَتَّقِ» الفاحشة، «وَ یَصْبِرْ» علی بلواه. و قیل یتّق الزّنا و یصبر علی العزوبة. «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» لا یبطل اجر من کان هذا حاله فی الدّنیا و الآخرة.
هوش مصنوعی: یوسف پس از آنکه برادرانش را به خاطر رفتارشان سرزنش کرد، تاج از سر خود برداشت و برقع خود را کنار زد. در این لحظه، نشانه‌ای روی سر او وجود داشت که مشابه نشانه‌ای بود که بر روی سر پدرش یعقوب و پدربزرگش اسحاق نیز بود. برادرانش این علامت را دیدند و همچنین وقتی یوسف لبخند زد، دندان‌هایش مانند دانه‌های مروارید درخشید. اینها باعث شد که برادرانش به یقین برسند که او همان یوسف است و گفتند: «تو واقعا یوسف هستی». یوسف در پاسخ گفت: «من یوسف هستم و این برادر من است، همان کسی که بین ما جدایی انداختید. خداوند بر ما منت گذاشت و ما را reunite کرد؛ او کسی است که اگر کسی از گناه پرهیز کند و در برابر مشکلات صبر کند، پاداشش را ضایع نخواهد کرد.»
«قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا» اختارک و فضّلک علینا بالعقل و الحلم و الحسن، «وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ» مذنبین، یقال خطأ یخطأ خطا و خطا و اخطأ یخطئ اخطاء. قیل لابن عباس کیف قالوا ان کنّا لخاطئین و قد تعمّدوا لذلک فقال اخطأوا الحقّ و ان تعمّدوا فمن ذهب الی انّهم کانوا بالغین احتجّ بهذا و من ذهب الی انّهم لم یکونوا بالغین و ان ذلک کان منهم لصباهم، قال اقامتهم علی کتمان الامر عن ابیهم موهمین له انّ الامر علی ما اخبروه اوّلا خطاء و معصیة.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: «به خدا قسم، خدا تو را بر ما برتری داده است.» و تو را از نظر عقل، بردباری و زیبایی بر ما انتخاب کرده است. و ما به‌راستی در اشتباه بوده‌ایم. منظور از اشتباه، خطا و گناه است. ابن عباس درباره اینکه چرا آنها گفتند ما در خطایم، در حالی که عمداً کار کرده بودند، بیان کرد که آنها حقیقت را نادیده گرفته و اگرچه عمدی کرده بودند، کسانی که می‌گویند آنها بالغ بوده‌اند به این استدلال استناد می‌کنند و کسانی که می‌گویند آنها بالغ نبوده‌اند، می‌گویند این به خاطر سن کم آنها بوده است. او همچنین گفت که پنهان کردن حقیقت از پدرشان و نشان دادن اینکه وضعیت به گونه‌ای است که ابتدا گفته بودند، خود یک خطا و گناه به حساب می‌آید.
«قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» ای لا تعبیر علیکم بعد هذا الیوم و لا مجازاة لکم عندی علی ما فعلتم و لکم عندی الصفح و الحرمة و حقّ الاخوّة. یوسف ایشان را بر مقام خجل و تشویر دید دانست که ایشان را آن خجل در آن مقام عقوبتی صعب است، و قد قیل فی المثل: کفی للمقصر حیاء یوم اللّقاء، نخواست که ایشان را عقوبت بیفزاید، بلکه ایشان را دعا گفت و مغفرت خواست، گفت «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» هذا بمعنی الدّعاء کقول العرب: یفعل اللَّه بفلان یریدون به الدّعاء، و فی الخبر یرحمک اللَّه و یهدیکم و یصلح بالکم، «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
هوش مصنوعی: یوسف به برادرانش گفت: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست.» بدین معنا که از این به بعد هیچ مجازاتی برای آنچه انجام داده‌اند نخواهد بود و او به آن‌ها بخشش، احترام و حق برادری می‌دهد. یوسف متوجه خجالت و شرمندگی آن‌ها شد و فهمید که این احساس در آن موقعیت برایشان عذاب‌آور است. به همین دلیل خواست که عذابشان را بیشتر نکند و به جای آن برایشان دعا کرد و طلب بخشش کرد و گفت: «خداوند شما را ببخشد.» این جمله نوعی دعاست و در زبان عربی به معنی درخواست رحمت و هدایت برای دیگران است. همچنین یادآوری کرد که خداوند رحمتش بر دیگران بیشتر از هر کس دیگری است.
روی ابن عباس: قال اخذ النبیّ (ص) بعضادتی الباب یوم فتح مکّة و قد لاذ النّاس بالبیت، فقال الحمد للَّه الذی صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده، ثمّ قال ما تظنّون؟ قالوا نظنّ خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم و قد قدرت قال و انا اقول کما قال اخی یوسف «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».
هوش مصنوعی: ابن عباس روایت می‌کند که روز فتح مکه، پیامبر (ص) در هنگام ورود به شهر، دستانش را به لبه در گرفت و در حالی که مردم به کعبه پناه برده بودند، گفت: "حمد خداوندی را که وعده‌اش را تحقق بخشید، بنده‌اش را یاری کرد و گروه‌های دشمن را به تنهایی شکست داد." سپس از مردم پرسید: "چه نظری دارید؟" آنها پاسخ دادند: "نظرم این است که تو برادر خوبی هستی و به ما بزرگواری خواهی کرد." پیامبر نیز گفت: "من نیز همانطور که برادرم یوسف گفت، می‌گویم: امروز بر شما هیچ عذری نیست و خداوند شما را می‌بخشد و او رحمت‌فرمای مهربان‌ترین است."