گنجور

۱۰ - النوبة الاولى

قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی‌ أَبِیکُمْ» باز گردید با پدر خویش، «فَقُولُوا یا أَبانا» بگوئید ای پدر ما، «إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ» پسر تو دزدی کرد، «وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا» و ما گواهی نمیدهیم مگر بآنچ میدانیم، «وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ (۸۱)» و ما غیب را نگهبان نبودیم.

«وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها» و از آن شهر پرس که ما در آن بودیم، «وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها» و ازین کاروان پرس که ما در آن آمدیم، «وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۸۲)» و ما راست می‌گوییم.

«قالَ» گفت یعقوب، «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً» بلکه تنهای شما شما را کاری بر آراست و بکردید، «فَصَبْرٌ جَمِیلٌ» اکنون کار من شکیبایی است نیکو، «عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً» مگر که اللَّه تعالی با من آرد ایشان را هر سه، «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (۸۳)» که اللَّه تعالی دانایی است راست دان، راست کار.

«وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ» و برگشت یعقوب از فرزندان خویش، «وَ قالَ یا أَسَفی‌ عَلی‌ یُوسُفَ» گفت ای دردا و اندوها بر یوسف، «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ» و چشمهای وی سپید گشت از گریستن باندوه، «فَهُوَ کَظِیمٌ (۸۴)» و او در آن اندوه خوار و بی طاقت.

«قالُوا تَاللَّهِ» فرزندان گفتند بخدای، «تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ» که هیچ بنخواهی آسود از یاد کرد یوسف، «حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً» تا نیست شوی در غم وی بگداخته، «أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ (۸۵)» یا تباه شوی از تباه شدگان.

«قالَ» گفت یعقوب، «َّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ» من گله با او میگویم و اندوه خود باو بر می‌دارم، «أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۸۶)» و از خدا آن دانم که شما ندانید.

«یا بَنِیَّ اذْهَبُوا» ای پسران من روید، «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ» و جست و جوی کنید از یوسف و برادر او، «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» و از فرج اللَّه تعالی و کار گشادن و آسایش رسانیدن او نومید مباشید، «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» که نومید نبود از راحت فرستادن اللَّه تعالی، «إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (۸۷)» مگر گروه کافران.

«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ» چون بر یوسف در شدند، «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» گفتند ای عزیز، «مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» رسید بما و کسان ما بیچارگی و تنگ دستی «وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» و بضاعتی آوردیم سخت اندک، «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» فرمای تا پیمان تمام کیل طعام بما گزارند، «وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا» و بر ما صدقه کن، «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ (۸۸)» که اللَّه تعالی صدقه‌دهان را پاداش دهد.

«قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ» یوسف گفت می‌دانید که چه کرده‌اید با یوسف و برادر او، «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (۸۹)» آن گه که جوانان بودید و ندانستید.

«قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» ایشان گفتند تو یوسفی، «قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی» گفت من یوسفم و بنیامین برادر من، «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» اللَّه تعالی بر ما منّت نهاد و سپاس، «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» هر که بپرهیزد و بشکیبد، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (۹۰)» اللَّه تعالی تباه نکند مزد نیکوکاران.

«قالُوا تَاللَّهِ» برادران گفتند بخدای، «لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا» که خدای ترا بر ما بگزید، «وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ (۹۱)» و نیستیم ما مگر گناه کاران.

«قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» یوسف گفت بر شما سرزنش نیست امروز، «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ» بیامرزاد خدای شما را، «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (۹۲)» و او مهربان‌تر مهربانان است.

۹ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: «وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی‌ یُوسُفَ آوی‌ إِلَیْهِ أَخاهُ» زیر تقدیر الیه تعبیه‌هاست و در قصّه دوستی در باب دوستان قضیّه‌هاست، یعقوب و بنیامین هر دو مشتاق دیدار یوسف بودند و خسته تیر فراق او، آن گه یعقوب در بیت الاحزان با درد فراق سالها بمانده و بنیامین بمشاهده یوسف رسیده و شادی بشارت انّی انا اخوک یافته، فمنهم مرفوق به و منهم صاحب بلاء، نه از آن که بنیامین را بر یعقوب شرف است لکن با ضعیفان رفق بیشتر کنند که حوصله ایشان بار بلا کم بر تابد و بلا که روی نماید بقدر ایمان روی نماید، هر کرا ایمان قوی‌تر، بلاء وی بیشتر موسی کلیم را گفت: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً» ای طبخناک بالبلاء طبخا حتّی صرت صافیا نقیّا و قال النّبی (ص): «ان اللَّه عز و جل ادخر البلاء لاولیائه کما ادخر الشهادة لاحبائه».۱۰ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: «ارْجِعُوا إِلی‌ أَبِیکُمْ» این سخن برادر مهین می‌گوید آن گه که نومید شده بودند و با یکدیگر می‌گفتند که تا پیش پدر رویم و قصّه چنانک رفت بگوئیم، وی گفت من باری نمی‌آیم که مرا روی آن نیست که دیگر باره داغی بر دل پدر نهم و این خبر تلخ پیش وی برم، شما باز گردید و بگوئید، «یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ». و در شواذ خوانده‌اند «ان ابنک سُرّق» و این را دو وجه است: یکی آنک پسر ترا دزد خواندند و دیگر پسر ترا بدزدی بگرفتند، «وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا» ای و هذا القول منّا شهادة بما رأینا و ظهر و الغیب عند اللَّه، و ما این که می‌گوییم و گواهی می‌دهیم از آن می‌گوییم که بظاهر دیدیم که آن صواع از رحل بنیامین بیرون آوردند و حقیقت آن و کیفیّت آن نزدیک خدای تعالی است، ما ندانیم که چون بوده است. قال بعضهم هذه وثیقة من اللَّه عزّ و جلّ عند شهود المسلمین و شریطته علیهم ان لا یشهدوا الّا بما علموا.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.