گنجور

۵ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» الآیة... الاختیار مقرون بالاختبار، یوسف خود را اختیار کرد لا جرم در ورطه امتحان و اختبار افتاد و اگر طلب عافیت کردی یا بی اختیار طریق اضطرار سپردی، بودی که بی بلا و بی وحشت زندان از آنچ می‌ترسید آمن گشتی و از آنچ آن را با آن میخواندند با عافیت عصمت یافتی که در خبر است:لو سأل العافیة و لم یسأل السّجن لاعطی.

لکن اختیار بلا کرد تا در آن بلا صدق از وی درخواستند و در محنت وی بیفزودند.

در تورات موسی است که یا موسی خواهی که در جنّات مأوی درجات علی بینی و بمقام مقرّبان فرود آیی از خود باز رسته و بدوست لم یزل پیوسته مراد خود فداء مراد ازلی ما کن، اختیار خود در باقی کن، بنده را با اختیار چه کار! اختیار اختیار ما است و ارادت ازلی ما است: و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة.

یوسف اختیار زندان کرد، لا جرم او را با اختیار خود فرو گذاشتند تا روزگار دراز در زندان بماند و نتیجه آن زندان که خود خواست این بود که گفت: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»، تا ربّ العالمین او را عتاب کرد گفت: انت الّذی طلبت منّا السّجن ثمّ تستشفع بغیری بالخلاص منه، فقلت اذکرنی عند ربّک فو عزّتی لاطیلنّ حبسک یا یوسف تو از ما زندان خود خواهی آن گه خلاص از دیگری جویی و جز از من وکیلی دیگر خواهی؟ بعزّت من که خداوندم که ترا درین زندان روزگار دراز بدارم. آن گه زمین شکافته شد تا به هفتم زمین و ربّ العزّه او را قوّت بینایی داد گفت: فرو نگر ای یوسف در زیر این زمینها تا چه بینی، یوسف مورچه‌ای را دید که چیزی در دهن داشت و می‌خورد، گفت: یا یوسف انا لا اغفل عن رزق هذه الذّرّة خشیت ان اغفل عنک، یا یوسف الست الّذی حبّبتک الی ابیک و قیّضت لک السیّارة فاخرجوک من الجبّ؟ قال بلی، قال فکیف نسیتنی و استعنت بغیری؟

ای یوسف نه من آنم که با تو کرامتها کردم؟ در دل پدر مهر تو افکندم و بر او شیرین کردم و در چاه عریان بودی ترا بپوشیدم و کاروان را بر انگیختم تا ترا بیرون آوردند و آن کس که ترا خرید در دل وی دوستی تو افکندم تا می‌گفت: «أَکْرِمِی مَثْواهُ» ای یوسف کرامت همه از من بود چرا دست بدیگری زدی و استعانت بغیر من کردی؟ یوسف گفت: الهی اخلق وجهی عندک الّذی جری علیّ فبفضلک الّا عفوت عنّی هذه العثرة.

و روی انّ جبریل (ع) دخل علی یوسف فی السّجن فلمّا رآه یوسف عرفه فقال یا اخا المنذرین مالی اراک بین الخاطئین، فقال له جبریل یا طاهر الطّاهرین یقرأ علیک السّلام ربّ العالمین و هو یقول لک اما استحییت منّی اذا استشفعت بالآدمیّین فو عزّتی لالبّثنک فی السّجن بضع سنین، قال یوسف و هو فی ذلک عنّی راض؟ قال نعم، قال اذا لا ابالی.

و گفته‌اند که زلیخا چون او را بزندان فرستاد بر کرده خود پشیمان شد، خسته دل و بیمار تن گشت، ساعة فساعة نفس سرد می‌زد و اشک گرم می‌بارید، با دلی پر درد و جانی پر حسرت پیوسته بر فراق آن بهار شکفته و ماه دو هفته همی زارید و نوحه همی کرد:

گفتا که مرو بغربت و می‌بارید
از نرگس تر بلاله بر مروارید

طاقتش برسید و صبرش برمید، زندان بجنب سرای وی بود، برخاست ببام زندان بر آمد با دلی آشفته و جگری سوخته، زندان بان را گفت: سوزم بغایت رسید، چکنم؟ خواهم که آواز یوسف بشنوم و این دل خسته را مرهمی برنهم، آری شغل دوستی شغلی صعب است و زخمی بی محابا، آتشی بی دود و زیانی بی سود! مستوران را مشهور کند! مقبولان را مهجور کند! عزیزان را خوار کند! پادشاهان را اسیر کند! سلامتیان را ملامتی کند!

از هجر تو چیست جز ملامت ما را
کردست درین شهر علامت ما را
با هجر تو کی بود سلامت ما را
بنمود فراق تو قیامت ما را

ای زندان بان تدبیر چیست که آواز یوسف بشنوم؟ زندان بان گفت: آسانست ای ملکه، تو بفرمای که من او را زخم کنم و من این کار بسازم چنانک رنجی بدو نرسد و تو آواز و ناله وی بشنوی، زندان بان رفت و یوسف را گفت: مرا فرموده‌اند که ترا زخم کنم و مرا دل ندهد که ترا زخم کنم من تازیانه بر زمین می‌زنم تو ناله می‌کن، زندان بان چنان کرد و یوسف ناله همی کرد، زلیخا با دو چشم گریان و دل بریان بر بام زندان آه همی کرد:

آن شب که من از فراق تو خون گریم
باری بنظاره آی تا چون گریم‌
هر لحظه هزار قطره افزون گریم
هر قطره بنوحه‌ای دگرگون گریم
۵ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» قراءت یعقوب بفتح سین است بر معنی مصدر، ای الحبس احبّ الیّ، باقی بکسر سین خوانند و هو اسم المکان، یعنی نزول السّجن احب الیّ. و این آن گه گفت که آن زنان مصر که در دعوت زلیخا بودند روی به یوسف نهادند که چرا سیّده خویش را و خداوند خویش را فرمان نبری و بصحبت وی تبجّح ننمایی و شادی نیفزایی؟ گهی بلطف می‌گفتند، گهی بعنف، او را بحبس و زندان تهدید می‌کردند تا یوسف از آن ضجر گشت و دلتنگ شد و در دفع کید ایشان استعانت باللَّه کرد گفت: ربّ ای یا ربّ لان احبس احبّ الیّ من ان اکون مطلقا اسمعهنّ یدعوننی الی معصیتک «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ» ای کید امرأة العزیز و کید النّساء اللاتی رأین یوسف، «أَصْبُ إِلَیْهِنَّ» ای الّا تعصمنی اصب الیهنّ، امل بطبعی الی اجابتهنّ فی المساعدة علی امرها و قیل کلّ واحدة منهنّ دعته الی نفسها فلذلک قال اصب الیهنّ. یقال صبا الرّجل الی المرأة مال الیها یصبو صبوا و صبی و صباء اذا کسرت قصرت و اذا فتحت مددت و الصّبی رقة الهوی، «وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ» ای ممّن جهل حقّک و خالف امرک «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ» ای اجاب اللَّه له می‌گوید اللَّه تعالی دعاء یوسف اجابت کرد و معنی دعا در ضمن این کلمه است که: و الّا تصرف عنی کیدهنّ، یعنی استجاب له، «فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ» و کفّ عنه احتیالهنّ، «إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» بحاله و حالهنّ. و قیل السّمیع لدعاء الدّاعی، العلیم باخلاصه. یقال هذه الآیة ردّ علی المعتزلة الجهمیّة فیما یزعمون انّ الانسان مالک نفسه لا یحتاج الی عصمة ربّه علی المعاصی و هذا نبی اللَّه یوسف یدعو بصرف کیدهنّ عنه علما منه بانّ العصمة هی الّتی تنجیه و تحول بینه و بین المعصیة فاخبر اللَّه عن اجابة دعوته و صرف عنه کیدهنّ کما تری.۶ - النوبة الاولى: قوله تعالی: «وَ قالَ الْمَلِکُ» گفت ملک، «إِنِّی أَری‌ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ» من بخواب دیدم هفت گاو فربه، «یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ» و هفت گاو لاغر ایشان را بخورد، «وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ» و هفت خوشه سبز، «وَ أُخَرَ یابِساتٍ» و هفت خوشه خشک، «یا أَیُّهَا الْمَلَأُ» ای گروه خاصّه من «أَفْتُونِی فِی رُءْیایَ» فتوی کنید و پاسخ مرا در خواب من، «إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ (۴۳)» اگر چنانست که خواب را سرانجام شناسان‌اید و تعبیر کنندگان.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» الآیة... الاختیار مقرون بالاختبار، یوسف خود را اختیار کرد لا جرم در ورطه امتحان و اختبار افتاد و اگر طلب عافیت کردی یا بی اختیار طریق اضطرار سپردی، بودی که بی بلا و بی وحشت زندان از آنچ می‌ترسید آمن گشتی و از آنچ آن را با آن میخواندند با عافیت عصمت یافتی که در خبر است:لو سأل العافیة و لم یسأل السّجن لاعطی.
هوش مصنوعی: آیه‌ای از قرآن بیان می‌کند که یوسف به پروردگار خود گفت: «پروردگارا، زندان برای من بهتر است». این نشان‌دهنده آن است که انتخاب یوسف همراه با آزمون و امتحان بود. او تصمیم به انتخابی کرد که در نهایت او را در موقعیت سختی قرار داد. اگر کسی بخواهد از مشکلات و مصائب دور باشد و به اجبار در موقعیتی قرار بگیرد، شاید از آنچه که از آن می‌ترسد، ایمن بماند و در سلامت باشد. گفته شده که اگر کسی از خداوند سلامتی بخواهد و زندان را نخواهد، به او عطا خواهد شد.
لکن اختیار بلا کرد تا در آن بلا صدق از وی درخواستند و در محنت وی بیفزودند.
هوش مصنوعی: اما او تصمیم گرفت که در برابر مشکلات سکوت کند تا در میان این سختی‌ها، حقیقت از او درخواست شود و بر درد و رنج او افزوده شود.
در تورات موسی است که یا موسی خواهی که در جنّات مأوی درجات علی بینی و بمقام مقرّبان فرود آیی از خود باز رسته و بدوست لم یزل پیوسته مراد خود فداء مراد ازلی ما کن، اختیار خود در باقی کن، بنده را با اختیار چه کار! اختیار اختیار ما است و ارادت ازلی ما است: و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة.
هوش مصنوعی: در کتاب مقدس، موسی به خداوند می‌گوید که آیا می‌خواهی در بهشت در درجات بالا قرار بگیری و به مقام نزدیکان نزدیک شوی. او از خود فاصله می‌گیرد و به دوستی که همیشه همراه او بوده اشاره می‌کند. او از خدا می‌خواهد که خواسته‌های او را از طلب‌های ازلی خودش فدای او کند. او می‌گوید که انتخاب و اختیار در دست خود اوست، اما در واقع این اختیار از آن خداوند است و اراده اوست که حاکمیت دارد. خداوند هر چه را بخواهد خلق می‌کند و انتخاب می‌کند، و انسان‌ها در این انتخاب هیچ اختیاری ندارند.
یوسف اختیار زندان کرد، لا جرم او را با اختیار خود فرو گذاشتند تا روزگار دراز در زندان بماند و نتیجه آن زندان که خود خواست این بود که گفت: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»، تا ربّ العالمین او را عتاب کرد گفت: انت الّذی طلبت منّا السّجن ثمّ تستشفع بغیری بالخلاص منه، فقلت اذکرنی عند ربّک فو عزّتی لاطیلنّ حبسک یا یوسف تو از ما زندان خود خواهی آن گه خلاص از دیگری جویی و جز از من وکیلی دیگر خواهی؟ بعزّت من که خداوندم که ترا درین زندان روزگار دراز بدارم. آن گه زمین شکافته شد تا به هفتم زمین و ربّ العزّه او را قوّت بینایی داد گفت: فرو نگر ای یوسف در زیر این زمینها تا چه بینی، یوسف مورچه‌ای را دید که چیزی در دهن داشت و می‌خورد، گفت: یا یوسف انا لا اغفل عن رزق هذه الذّرّة خشیت ان اغفل عنک، یا یوسف الست الّذی حبّبتک الی ابیک و قیّضت لک السیّارة فاخرجوک من الجبّ؟ قال بلی، قال فکیف نسیتنی و استعنت بغیری؟
هوش مصنوعی: یوسف زندان را به اختیار خود انتخاب کرد و از آنجا که چنین کرد، خود را به بیماری دورانی طولانی در زندان محکوم ساخت. نتیجه این انتخاب او این بود که گفت: «من را نزد پروردگار خود به یاد بیاور». ولی پروردگار عالم به او امر کرد که تو آن کسی هستی که از ما خواستار زندان بودی و حالا از دیگری درخواست نجات می‌کنی؟ من به عزت خود سوگند یاد می‌کنم که زندان تو را طولانی تر می‌کنم. سپس زمین شکافته شد و یوسف را به شدت بینایی داد تا نگاه کند پایین تر از زمین چه می‌بیند. یوسف دید که مورچه‌ای چیزی در دهن دارد و به آرامی می‌خورد. مورچه به یوسف گفت: «ای یوسف، من نه از روزی این ذره غافل می‌شوم و نه می‌خواهم از تو غافل شوم، تو که محبوب پدر بودی و منجر به نجات تو از چاه شدم!». یوسف گفت: «بله». او ادامه داد: «پس چگونه فراموشم کردی و به دیگری پناه بردی؟»
ای یوسف نه من آنم که با تو کرامتها کردم؟ در دل پدر مهر تو افکندم و بر او شیرین کردم و در چاه عریان بودی ترا بپوشیدم و کاروان را بر انگیختم تا ترا بیرون آوردند و آن کس که ترا خرید در دل وی دوستی تو افکندم تا می‌گفت: «أَکْرِمِی مَثْواهُ» ای یوسف کرامت همه از من بود چرا دست بدیگری زدی و استعانت بغیر من کردی؟ یوسف گفت: الهی اخلق وجهی عندک الّذی جری علیّ فبفضلک الّا عفوت عنّی هذه العثرة.
هوش مصنوعی: ای یوسف، آیا من همان کسی نیستم که با تو کرامت‌ها کردم؟ در دل پدرت محبت تو را انداختم و او را شیرین‌نفس کردم. وقتی تو در چاه بودی، من تو را پوشاندم و کاروان را برانگیختم تا تو را بیرون بیاورند. آن کسی که تو را خرید، من در دل او عشق تو را قرار دادم به‌طوری‌که گفت: «به او احترام بگذارید». ای یوسف، همه این کرامت‌ها از من بوده است. چرا به دیگری روی آوردی و از غیر من کمک خواستی؟ یوسف گفت: پروردگارا، چهره‌ام را در نگاه تو بیافرین که بر من گذشت و به لطف تو، از این لغزش من درگذری.
و روی انّ جبریل (ع) دخل علی یوسف فی السّجن فلمّا رآه یوسف عرفه فقال یا اخا المنذرین مالی اراک بین الخاطئین، فقال له جبریل یا طاهر الطّاهرین یقرأ علیک السّلام ربّ العالمین و هو یقول لک اما استحییت منّی اذا استشفعت بالآدمیّین فو عزّتی لالبّثنک فی السّجن بضع سنین، قال یوسف و هو فی ذلک عنّی راض؟ قال نعم، قال اذا لا ابالی.
هوش مصنوعی: جبریل (ع) به دیدن یوسف در زندان آمد. وقتی یوسف او را دید، او را شناخت و گفت: ای برادر پیامبران، چرا تو را بین گنهکاران می‌بینم؟ جبریل به او گفت: ای پاک‌ترین پاکان، پروردگار جهانیان سلام می‌رساند و می‌فرماید: آیا از من شرمنده نیستی وقتی که به انسان‌ها متوسل می‌شوی؟ به عزت خودم، در کنار تو مدتی در زندان نگه می‌دارم. یوسف پرسید: آیا او از این موضوع راضی است؟ جبریل پاسخ داد: بله. یوسف گفت: پس من نگران نیستم.
و گفته‌اند که زلیخا چون او را بزندان فرستاد بر کرده خود پشیمان شد، خسته دل و بیمار تن گشت، ساعة فساعة نفس سرد می‌زد و اشک گرم می‌بارید، با دلی پر درد و جانی پر حسرت پیوسته بر فراق آن بهار شکفته و ماه دو هفته همی زارید و نوحه همی کرد:
هوش مصنوعی: زلیخا وقتی که یوسف را به زندان فرستاد، به شدت پشیمان شد. او به شدت ناراحت و بیمار شد، به گونه‌ای که نفسش به سختی بیرون می‌آمد و اشک‌هایش مدام می‌ریخت. با دلی پر از درد و جانی پر از حسرت، به طور مداوم بر فقدان یوسف که مانند بهاری شکوفا و ماهی درخشان بود، نالید و نوحه سرایی کرد.
گفتا که مرو بغربت و می‌بارید
از نرگس تر بلاله بر مروارید
هوش مصنوعی: گفت که به دیار غربت نروید و از چشمان تر نرگس، اشک‌ها مانند مروارید بر صورت می‌بارد.
طاقتش برسید و صبرش برمید، زندان بجنب سرای وی بود، برخاست ببام زندان بر آمد با دلی آشفته و جگری سوخته، زندان بان را گفت: سوزم بغایت رسید، چکنم؟ خواهم که آواز یوسف بشنوم و این دل خسته را مرهمی برنهم، آری شغل دوستی شغلی صعب است و زخمی بی محابا، آتشی بی دود و زیانی بی سود! مستوران را مشهور کند! مقبولان را مهجور کند! عزیزان را خوار کند! پادشاهان را اسیر کند! سلامتیان را ملامتی کند!
هوش مصنوعی: طاقتش به پایان رسید و صبرش لبریز شد. زندان به قدری برای او سخت شده بود که با دلی پر از اضطراب و جگری سوخته از زندانبان خواست که چه کند. او از دلشکستگی‌اش گفت و ابراز کرد که چگونه شوق شنیدن آواز یوسف او را می‌سوزاند و آرزو داشت که بر روی دل خسته‌اش مرهمی بگذارد. او به سختی شغل دوستی‌اش را با تمام مشکلات و خطراتی که داشت، توصیف کرد و بیان کرد که این شغل می‌تواند مسبب دردهای مداوم، آتش‌های بدون دود و زیان‌های بی‌فایده باشد. او به این نکته اشاره کرد که عشق گاهی می‌تواند باعث شناخته شدن مستوران شود ولی از طرفی نیز می‌تواند عزیزان را خوار کند و حتی پادشاهان را به اسارت بکشاند.
از هجر تو چیست جز ملامت ما را
کردست درین شهر علامت ما را
هوش مصنوعی: دوری تو چه چیزی جز سرزنش برای ما به همراه داشته؟ در این شهر، نشانه‌ی ما همین است.
با هجر تو کی بود سلامت ما را
بنمود فراق تو قیامت ما را
هوش مصنوعی: با دوری تو، چه‌گونه می‌توانیم در آرامش باشیم؟ جدایی تو برای ما مانند روز قیامت است.
ای زندان بان تدبیر چیست که آواز یوسف بشنوم؟ زندان بان گفت: آسانست ای ملکه، تو بفرمای که من او را زخم کنم و من این کار بسازم چنانک رنجی بدو نرسد و تو آواز و ناله وی بشنوی، زندان بان رفت و یوسف را گفت: مرا فرموده‌اند که ترا زخم کنم و مرا دل ندهد که ترا زخم کنم من تازیانه بر زمین می‌زنم تو ناله می‌کن، زندان بان چنان کرد و یوسف ناله همی کرد، زلیخا با دو چشم گریان و دل بریان بر بام زندان آه همی کرد:
هوش مصنوعی: زندان‌بان از ملکه پرسید که چطور می‌تواند صدای یوسف را بشنود. ملکه پاسخ داد که کار آسانی است، او باید یوسف را آزار دهد تا صدایش را بشنود، اما باید طوری این کار را انجام دهد که آسیبی به یوسف نرسد. سپس زندان‌بان به یوسف گفت که دستوری برای آزار او دارد، اما دلش نمی‌خواهد او را ناراحت کند. به همین دلیل، او بر زمین تازیانه می‌زند و از یوسف می‌خواهد که ناله کند. زندان‌بان همین کار را انجام می‌دهد و زلیخا، با حالتی غمگین و دل‌شکسته، از بالای زندان آه می‌کشد و گریه می‌کند.
آن شب که من از فراق تو خون گریم
باری بنظاره آی تا چون گریم‌
هوش مصنوعی: آن شبی که به خاطر دوری تو اشک می‌ریزم، بیا و تماشا کن که چگونه اشک می‌زنم.
هر لحظه هزار قطره افزون گریم
هر قطره بنوحه‌ای دگرگون گریم
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران اشک می‌ریزم و هر قطره نشان‌دهنده‌ی حس و حالی متفاوت است که در من بوجود می‌آورد.

حاشیه ها

1402/02/08 08:05
یزدانپناه عسکری

3- ارادت ازلی ما است: و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة.

***

عین القضات همدانی، نامه ها ج 1 ص 19]

همه را حوالت به ارادت ازل است، قدرت او در ارادت منطویست جلّ الواحد الأحد

[یزدانپناه عسکری]*

حوالت به فرمان اقتدار (ارادت)