گنجور

۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی‌ رَبِّهِمْ ای تواضعوا لربّهم و خشعوا. و قیل: انابوا و اطمأنّوا و سکنت جوارحهم، و اشتقاقه من الخبت و هی الارض المستویة کما تقول: انجد و اتهم، این إِلی‌ بموضع لام افتاده است که در معنی هر دو متقارب‌اند، و روا باشد که إِلی‌ بمعنی «من» باشد، ای اخبتوا من خوف ربّهم. و قیل: قصدوا باخباتهم الی ربّهم، حقیقت اخبات آرام دل است و سلوت جان و سکون جوارح در طاعت، رسته از تراجع و دور از تردّد و نزدیک بحق، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ الواصلون الی الرّضوان الاکبر، هُمْ فِیها خالِدُونَ.

آن گه مثل زد مؤمنان و کافران را: مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ فریق المسلمین و فریق‌ الکافرین، همانست که جایی دیگر گفت: فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ میگوید: سان و صفت کافران و مؤمنان همچون دو فریق است یک فریق نابینا و کر، و دیگر فریق بینا و شنوا، کافر در نابینایی و کریّ دل، راست چون کسی است بچشم نابینا و بگوش کر، و مسلمان در بینایی و شنوایی دل، راست چون کسی است بچشم سر بینا و گوش سر شنوا، آن گه گفت: هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا ای هل یتشابهان فی المثل؟ و هو نصب علی التّمییز، در صفت هرگز کی یکسان باشند و چون هم؟ ثمّ قال: أَ فَلا تَذَکَّرُونَ أ فلا تتّعظون؟ یا اهل مکه فتنتفعوا بضرب المثل.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا این واو عطف است و لام تأکید قسم، تقدیره: «و اللَّه لقد ارسلنا نوحا» کان اسمه ساکتا فسمّی نوحا لانّه کان ینوح علی نفسه. و الجمهور علی انّه اسم أعجمی الی قومه المبعوث الیهم، إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ بفتح الف قرائت مکی و بصری و کسایی است یعنی بانّی لکم، ای ارسلناه بالانذار. باقی بکسر الف خوانند بر اضمار قول، یعنی فاتاهم فقال إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ أنذرکم عذاب اللَّه، «مبین» ابیّن لکم مصالحکم.

أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ یجوز ان یکون نصبا علی تقدیر ارسلناه ب: أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ. و قیل: ابیّن لکم أَنْ لا تَعْبُدُوا و یجوز ان یکون جزما علی النّهی و «ان» هی المفسّرة إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ یرید الغرق و «یوم الیم» کقول القائل: نهاره صائم، لان الالم و الایلام یقعان فیه. و قال مقاتل: بعث نوح (ع) بعد مائة سنة و لبث یدعو قومه تسع مائة و خمسین سنة و کان عمره الفا و خمسین سنة. و عن وهب قال: اوحی الیه و هو ابن خمسین سنة و لبث فی قومه تسع مائة و خمسین سنة و عاش بعد هلاک القوم خمسین سنة و کان عمره الفا و خمسین سنة. و عن ابن عباس قال: اوحی الیه و هو ابن اربع مائة و ثمانین سنة و دعا قومه مائة و عشرین سنة و رکب السّفینة و هو ابن ستمائة سنة و بقی بعد هلاک قومه ثلاثمائة و خمسین سنة، فذلک الف سنة الّا خمسین عاما.

فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ای الاشراف من قومه «ما نریک» یا نوح إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا سمی الانسان بشرا لظهور بشرته خلافا للبهائم و الطیور و الصدف. چون نوح ایشان را دعوت کرد بر عبادت اللَّه و ایشان را از عذاب بیم داد، مهتران و سروران ایشان جواب دادند که: ای نوح ما ترا آدمیی همچون خود دانیم بصورت و پیکر ما و هیچ افزونی نیست ترا بر ما، و این سخن بر انکار صحت نبوت وی گفتند وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا همانست که جای دیگر گفت: «أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» اراذل جمع جمع است رذل و ارذل و اراذل مثل کلب و اکلب و اکالب. و گفته‌اند: جمع ارذل است و هو الناقص القدر، یعنی، فرومایه و بی‌قدر نه خواجه و رئیس «بادی الرّأی» قرأ ابو عمرو بادئ بالهمز بعد الدال «الرّای» بغیر همز، و المعنی «اراذلنا» فی مبتدأ الرّای اتّبعوک و لم یفکروا و لم ینظروا و لو فکروا ما اتبعوک. و قرأ الباقون بادی بالیای غیر مهموزة. فمن قرأ بادی الرای بالهمز، فمعناه اوّل الرّای من بدأت الشی‌ء و ابتدأت، و من قرأ بادی الرّای بغیر الهمز فمعناه: ظاهر الرّأی من بدا الشی‌ء یبدو اذا اظهر، چون بهمز خوانی معنی آنست که ترا پس روی نکرد و نپذیرفت مگر این اراذل که نفایه مااند که پیشین دیدار که ترا دیدند بپذیرفتند و بتو پی‌بردند، و اگر در کار تو اندیشه کرد ندید تا ترا بشناختندید، هرگز ترا نپذیرفتندید، و پس روی نکردندید، و اگر به «یا» خوانی بی‌همز، معنی آنست که پی نبرد بتو مگر ایشان که نفایه مااند چنان که پیداست و چنان که فرا می‌نگریم، یعنی ظاهر رأی و اول رای نماید و معلوم شود که ایشان اراذل و سفله‌اند و در کار ایشان حاجت بتأمل نیست. و قیل: معناه: اتّبعوک فی ظاهر الرّای و باطنهم علی خلاف ذلک. و فی الرّای قولان: احدهما من الرؤیة کقوله: رأی العین. و الثانی من التفکر، و هذا اظهر. و انتصاب بادی علی المصدر کما تقول ضربته اوّل الضرب. و قیل: علی الظرف و انما حمل علی الظرف و لیس بزمان و لا مکان لان «فی» مقدّر معه ای فی ظاهر الامر و فی اوّل الرّای.

وَ ما نَری‌ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ نوح را میگفتند و اتباع وی را که شما را بر ما فضلی نیست و افزونی، نه در مال و نه در نسب و نه در دین، که در آنچه می‌گوئید دروغ زنان‌اید، نوح در دعوی که میکند، و اتباع وی در تصدیق.

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ این کون حال است عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی ای علی بیان و یقین من ربّی، و معرفة ما یجب له علیّ وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ رحمنی بها فجعلنی نبیّا. «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ» تلک البینة، ای خفیت علیکم فعمیتم عنها، لانّ اللَّه سلبکم علمها و منعکم معرفتها لعنادکم الحق. بیّنة اینجا دلایل نبوت است از معجزات و آیات، و رحمت نبوت است که سبب نجات خلق است و سعادت ایشان در دو جهان، ازین جهت آن را رحمت نام کرد، قرأ حمزة و الکسایی و حفص «فعمیت علیکم» مضمومة العین مشددة المیم من عمّی یعمی تعمیة، ای عماها اللَّه علیکم لاعراضکم عنها، کما قال اللَّه تعالی: أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی‌ أَبْصارَهُمْ و قیل: عماها الشیطان بوسوسته لکم و تزیینه، کقوله: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ و الفعل فی هذه القراءة مبنی لما لم یسم فاعله، و عمیت، ای اخفیت و التاء ضمیر الرحمة من قوله: وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ و قرأ الباقون فعمیت بفتح العین و تخفیف المیم، و الوجه ان الفعل مبنی للفاعل و هو ضمیر الرحمة، و عمیت، بمعنی خفیت و یجوز ان یکون علی القلب، و المعنی: عمیتم عنها کما تقول، ادخلت الخاتم فی اصبعی و کقوله: فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ و یقال: عمی علی هذا الامر و عمیت عنه اذا لم افهمه أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ یعنی أ نلزمکم قبولها و نضطرّکم الی معرفتها اذ کرهتم، قال ابن جریر: ای لا نجبرکم علی الایمان باللّه و انتم کارهون لذلک و لکن نکل امرکم الی اللَّه حتی یقضی فی امرکم ما یشاء. قال مقاتل: لو استطاع نبی اللَّه لالزمها قومه، و لکن لم یملک ذلک.

وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ ای علی تبلیغ الرسالة کنایة عن غیر مذکور، «مالا» ای جعلا إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ ای ما ثوابی الا علی اللَّه وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا این جواب آنست که گفتند: «هُمْ أَراذِلُنا» اینان که بتو پی برده‌اند نزدیک ما سفله و رذال‌اند نه اشراف و رؤسا، و ما ننگ داریم که با ایشان باشیم، ایشان را از بر خویش بران تا بتو ایمان آریم. نوح بجواب ایشان گفت: ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا من ایشان را نرانم که ایشان گرویدگان‌اند «إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» ایشان ببعث و نشور ایمان دارند، و ایشان خداوند خویش را خواهند دید، و جزای ایمان و کردار خویش ببینند، و هر که ایشان را راند و برایشان ظلم کند بجزای خویش رسد وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لکن شما قومی نادانان‌اید نمیدانید که اینان به از شمااند که اینان مؤمنان‌اند و شما کافران.

وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ ای من ینجینی من عذاب اللَّه إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ أ فلا تتّعظون و تتفکّرون ان طرد من قرّبه اللَّه یوجب سخط اللَّه.

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ ای خزائن امواله فاعطیکم علی الایمان.

و قیل: خزائن المطر فاسوقها الیکم. و قیل: مفاتح الغیب، و هو جواب لقولهم اتّبعوک فی ظاهر ما تری منهم و هم فی الباطن علی خلافک، فقال مجیبا لهم: لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ غیوب اللَّه وَ لا أَعْلَمُ ما یغیب عنی مما یستسرّونه فی نفوسهم فسبیلی قبول ما ظهر منهم.

وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ این جواب ایشان است که گفتند: ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا ما ترا بشری، آدمیی هم چون خود می‌بینیم نوح گفت: من خود نمی گویم که من ملکی‌ام که من همان آدمی و بشرام که شما می‌گویید وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی ای تستصغر و تستخسّ اعینکم یعنی المؤمنین «تزدری» تفتعل، من قولهم زریت علی الشی‌ء اذا عبته و خسّست فعله و ازریت به اذا قصّرت به لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً توفیقا و ایمانا اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ من الخیر و الشر و لیس لی ان اطلع علی ما فی نفوسهم و ضمائرهم إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ان طردتهم تکذیبا لهم بعد ما ظهر لی منهم الایمان. این سخن جواب ایشان است که گفتند: اتّبعوک فی ظاهر الرّای و باطنهم علی خلاف ذلک، نوح گفت: بر من آنست که دعوت کنم بر توحید و ایمان هر که اتّباع من کند بظاهر او را قبول کنم و بر دلهای ایشان مطلع نه‌ام اللَّه داند که در دلها و ضمیرها چیست اگر در ایشان عیبی است او به داند او داناتر است که در ایشان چه بود که بآن راه نمودن را شایستند اگر من ایشان را برانم پس آنکه بظاهر ایمان آوردند، آن گه من از ستمکاران باشم.

قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا ای بالغت فی خصومتنا، و معنی الجدال فتل الخصم عن رأیه بالحجاج، جدل در لغت عرب بر پیچیدن است، جدیل مهار پیچیده است، و در شواذ خوانده‌اند: یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا برین قرائت مقدم مؤخر است یعنی قد اکثرت جدلنا فجدلتنا. ای نوح چندان با ما باز پیچیدی و پیکار کردی تا ما را بجدال ببردی و به پیکار بشکستی، یقال: جادلنی فجدلنی و خاصمنی فخصمنی و غالبنی فغلبنی. فَأْتِنا بِما تَعِدُنا من العذاب إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فی وعیدک.

قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ ای لیس الذی تستعجلون به من العذاب الیّ انما ذلک الی اللَّه و هو الذی یاتیکم به إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ ای لستم بمعجزیه و لا فائتیه اذا اراد تعذیبکم. وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی ای دعائی الی التوحید إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ اینجا سخن تمام شد و در آیت تقدیم و تأخیر است تقدیره: ان کان اللَّه یرید ان یغویکم لا ینفعکم نصحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ میگوید: اگر اللَّه خواسته است که شما را بی راه کند و حکم شقاوت که در ازل کرده بر سر شما براند نصیحت من امروز شما را چه سود دارد و نیک خواست من چه بکار آید. من لم یساعده تعریف الحق بحکم العنایة، لم ینفعه نصح الخلق فی النهایة، من لم یؤهّله الحق للوصال فی آزاله، لم ینفعه نصح الخلق فی احواله، حجّتی محکم است این آیت بر معتزله و قدریه، که اضافت ضلالت و غوایت با خود میکنند، و ارادت خود فرا پیش ارادت حق میدارند، و این مایه ندانند که هادی و مضل خدا است، سعادت و شقاوت، هدایت و ضلالت بحکم اوست، و بارادت و مشیّت اوست، لا تجری فی الملک و الملکوت طرفة عین و لا فلتة خاطر و لا لفتة ناظر الا بقضاء اللَّه و قدره و بارادته و مشیّته فمنه الخیر و الشرّ و النفع و الضرّ و الاسلام و الکفر و الرشد و الغوایة، لا رادّ لقضائه و لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ هُوَ رَبُّکُمْ ای خالقکم و مالککم و سیدکم فیتصرف فیکم علی قضیة ارادته وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ای الی حکمه ترجعون و الی مشیته تمضون، و قیل: إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بالموت و البعث فیجازیکم علی اعمالکم، قال اهل اللغة: «الغیّ» فوق الضلّال، و الغیّ لا یقال، الّا للانسان فانّه یقال ضلّ اللّبن فی الماء و ضلّ التبن فی الطّین و لا یقال غوی الّا للنّاکب عن الصواب.

أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ این آیت عارض است در میان قصّه نوح و مخاطب باین مصطفی است (ص) و معنی آنست که ایشان میگویند یعنی کافران قریش که این محمد قصّه نوح از بر خویش نهاد و خود ساخت قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ ای محمد گوی اگر من نهادم فَعَلَیَّ إِجْرامِی و بال جرم من و جزای بد کرد من بر من نه بر شما.

یقال: اجرم الرجل اذا اذنب، و الاسم الجرم. ابو عمرو خواند بروایت عبد الوارث «فعلی اجرامی» بفتح الف، میگوید: بد کردهای من بر من. آن گه گفت: وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ این از بهر آن گفت که در فَعَلَیَّ إِجْرامِی تبرئت قوم است پس تبرئت خود را گفت: وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ و من هم بیزارم از آن بد که شما کنید. و قیل: أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ یعنی به نوحا عن فیحتاج الی اضمار یعنی فقلنا ل: نوح قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ و الاول اظهر. قوله: وَ أُوحِیَ إِلی‌ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ حقّ عزّ و جلّ»

درین آیت استدامت کفر ایشان بیان کرد و نوح را از ایمان ایشان نومید کرد تا نزول عذاب بایشان او را محقق شد، از اینجا روا داشت که بریشان دعای بد کرد گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً، إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً. قال: اهل التفسیر کان نوح (ع) یضرب ثم یلف فی لبد فیلقی فی بیته یرون انه قد مات فیخرج فیدعوهم حتی اذا ایس من ایمان قومه دعا علیهم. و قیل: جاءه رجل معه ابنه و هو یتوکّأ علی عصاه فقال: یا بنیّ انظر هذا الشیخ لا یغرّنک. قال: یا ابت مکنّی من العصا فناوله ایّاها فشجه شجّة فی رأسه فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ ای لا تغتم و لا تحزن. و الابتیاس افتعال من البؤس و البؤس الحزن، و قیل: الابتیاس حزن معه استکانة. قیل: هذا خطاب له بعد الدعاء لانّه لمّا دعا علیهم حزن و اغتمّ. و قیل: هو متّصل بالاول، ای لا تحزن و لا تستکن بما کانوا یفعلون فانی مهلکهم و منقذک منهم فحینئذ دعا علیهم فقال: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی‌ رَبِّهِمْ ای تواضعوا لربّهم و خشعوا. و قیل: انابوا و اطمأنّوا و سکنت جوارحهم، و اشتقاقه من الخبت و هی الارض المستویة کما تقول: انجد و اتهم، این إِلی‌ بموضع لام افتاده است که در معنی هر دو متقارب‌اند، و روا باشد که إِلی‌ بمعنی «من» باشد، ای اخبتوا من خوف ربّهم. و قیل: قصدوا باخباتهم الی ربّهم، حقیقت اخبات آرام دل است و سلوت جان و سکون جوارح در طاعت، رسته از تراجع و دور از تردّد و نزدیک بحق، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ الواصلون الی الرّضوان الاکبر، هُمْ فِیها خالِدُونَ.
هوش مصنوعی: در این آیه به افرادی اشاره شده که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند و به سمت پروردگارشان تواضع و خشوع نشان می‌دهند. برخی مفسران گفته‌اند که این افراد به سوی خدا بازگشته و آرامش خاطر پیدا کرده و اعضای بدنشان در تسلیم نسبت به او قرار دارند. واژه "اخبت" از "خبت" مشتق شده که به معنای زمین هموار است. این نشان‌دهنده آرامش و سکون در دل و روح است و به معنای دوری از تردید و نزدیکی به حقیقت الهی می‌باشد. در نتیجه، این افراد هستند که به بهشت و رضایت بزرگ الهی دست می‌یابند و در آنجا جاودانه خواهند بود.
آن گه مثل زد مؤمنان و کافران را: مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ فریق المسلمین و فریق‌ الکافرین، همانست که جایی دیگر گفت: فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ میگوید: سان و صفت کافران و مؤمنان همچون دو فریق است یک فریق نابینا و کر، و دیگر فریق بینا و شنوا، کافر در نابینایی و کریّ دل، راست چون کسی است بچشم نابینا و بگوش کر، و مسلمان در بینایی و شنوایی دل، راست چون کسی است بچشم سر بینا و گوش سر شنوا، آن گه گفت: هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا ای هل یتشابهان فی المثل؟ و هو نصب علی التّمییز، در صفت هرگز کی یکسان باشند و چون هم؟ ثمّ قال: أَ فَلا تَذَکَّرُونَ أ فلا تتّعظون؟ یا اهل مکه فتنتفعوا بضرب المثل.
هوش مصنوعی: در این متن، به مقایسه دو گروه مؤمنان و کافران پرداخته می‌شود. دو گروه به مثابه دو دسته توصیف شده‌اند: یک دسته که نسبت به ایمان بی‌خبر و در تاریکی قرار دارند و مانند افرادی هستند که نه بینا هستند و نه شنوا، و دیگری که به نور ایمان دید و شنید دارند. در ادامه، سؤال می‌شود که آیا این دو گروه می‌توانند شبیه یکدیگر باشند؟ و به این ترتیب، بر عدم شباهت آن‌ها تأکید می‌شود. نویسنده از اهل مکه دعوت می‌کند که از این مثال عبرت بگیرند و فکر کنند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا این واو عطف است و لام تأکید قسم، تقدیره: «و اللَّه لقد ارسلنا نوحا» کان اسمه ساکتا فسمّی نوحا لانّه کان ینوح علی نفسه. و الجمهور علی انّه اسم أعجمی الی قومه المبعوث الیهم، إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ بفتح الف قرائت مکی و بصری و کسایی است یعنی بانّی لکم، ای ارسلناه بالانذار. باقی بکسر الف خوانند بر اضمار قول، یعنی فاتاهم فقال إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ أنذرکم عذاب اللَّه، «مبین» ابیّن لکم مصالحکم.
هوش مصنوعی: ما نوح را فرستادیم و او بر خود ناله و فریاد می‌کرد. نام او به این دلیل نوح گذاشته شد. برخی بر این باورند که این نام از زبان دیگری است و او به قوم خود فرستاده شده است. نوح به قومش گفت که من به عنوان هشداردهنده‌ای آشکار برای شما آمده‌ام و وظیفه‌ام این است که شما را از عذاب خدا آگاه کنم و به شما بگویم چه چیزهایی برایتان خوب است.
أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ یجوز ان یکون نصبا علی تقدیر ارسلناه ب: أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ. و قیل: ابیّن لکم أَنْ لا تَعْبُدُوا و یجوز ان یکون جزما علی النّهی و «ان» هی المفسّرة إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ یرید الغرق و «یوم الیم» کقول القائل: نهاره صائم، لان الالم و الایلام یقعان فیه. و قال مقاتل: بعث نوح (ع) بعد مائة سنة و لبث یدعو قومه تسع مائة و خمسین سنة و کان عمره الفا و خمسین سنة. و عن وهب قال: اوحی الیه و هو ابن خمسین سنة و لبث فی قومه تسع مائة و خمسین سنة و عاش بعد هلاک القوم خمسین سنة و کان عمره الفا و خمسین سنة. و عن ابن عباس قال: اوحی الیه و هو ابن اربع مائة و ثمانین سنة و دعا قومه مائة و عشرین سنة و رکب السّفینة و هو ابن ستمائة سنة و بقی بعد هلاک قومه ثلاثمائة و خمسین سنة، فذلک الف سنة الّا خمسین عاما.
هوش مصنوعی: عبادت تنها باید برای خداوند باشد و این ممکن است به معنای اجباری بودن باشد که به مضمونی در مورد نهی و هشدار به عذاب روزی دردناک اشاره دارد. روز دردناک به گونه‌ای توصیف شده است که با روز صائم مقایسه می‌شود، زیرا درد و عذاب در آن روز واقع می‌شود. در تاریخ پیامبر نوح (ع)، گفته شده است که او بعد از یکصد سال به رسالت مبعوث شد و نود و پنج سال در میان قومش به دعوت پرداخت. او عمرش به یک هزار و پنجاه سال رسید و این آمار با دیگر منابع نیز تأیید شده است که بیان می‌کنند او در سنین مختلف به رسالت مشغول بوده و پس از هلاک قومش همچنان به زندگی ادامه داده است. در نهایت، عمر او به یک هزار سال کمتر از پنجاه سال تخمین زده شده است.
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ای الاشراف من قومه «ما نریک» یا نوح إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا سمی الانسان بشرا لظهور بشرته خلافا للبهائم و الطیور و الصدف. چون نوح ایشان را دعوت کرد بر عبادت اللَّه و ایشان را از عذاب بیم داد، مهتران و سروران ایشان جواب دادند که: ای نوح ما ترا آدمیی همچون خود دانیم بصورت و پیکر ما و هیچ افزونی نیست ترا بر ما، و این سخن بر انکار صحت نبوت وی گفتند وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا همانست که جای دیگر گفت: «أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» اراذل جمع جمع است رذل و ارذل و اراذل مثل کلب و اکلب و اکالب. و گفته‌اند: جمع ارذل است و هو الناقص القدر، یعنی، فرومایه و بی‌قدر نه خواجه و رئیس «بادی الرّأی» قرأ ابو عمرو بادئ بالهمز بعد الدال «الرّای» بغیر همز، و المعنی «اراذلنا» فی مبتدأ الرّای اتّبعوک و لم یفکروا و لم ینظروا و لو فکروا ما اتبعوک. و قرأ الباقون بادی بالیای غیر مهموزة. فمن قرأ بادی الرای بالهمز، فمعناه اوّل الرّای من بدأت الشی‌ء و ابتدأت، و من قرأ بادی الرّای بغیر الهمز فمعناه: ظاهر الرّأی من بدا الشی‌ء یبدو اذا اظهر، چون بهمز خوانی معنی آنست که ترا پس روی نکرد و نپذیرفت مگر این اراذل که نفایه مااند که پیشین دیدار که ترا دیدند بپذیرفتند و بتو پی‌بردند، و اگر در کار تو اندیشه کرد ندید تا ترا بشناختندید، هرگز ترا نپذیرفتندید، و پس روی نکردندید، و اگر به «یا» خوانی بی‌همز، معنی آنست که پی نبرد بتو مگر ایشان که نفایه مااند چنان که پیداست و چنان که فرا می‌نگریم، یعنی ظاهر رأی و اول رای نماید و معلوم شود که ایشان اراذل و سفله‌اند و در کار ایشان حاجت بتأمل نیست. و قیل: معناه: اتّبعوک فی ظاهر الرّای و باطنهم علی خلاف ذلک. و فی الرّای قولان: احدهما من الرؤیة کقوله: رأی العین. و الثانی من التفکر، و هذا اظهر. و انتصاب بادی علی المصدر کما تقول ضربته اوّل الضرب. و قیل: علی الظرف و انما حمل علی الظرف و لیس بزمان و لا مکان لان «فی» مقدّر معه ای فی ظاهر الامر و فی اوّل الرّای.
هوش مصنوعی: سران و بزرگان قوم نوح که به خداوند ایمان نداشتند، به او گفتند: «ما تو را تنها یک انسان مانند خود می‌بینیم.» آن‌ها به او پاسخ دادند که هیچ برتری نسبت به ما نداری و فقط گروهی از افراد ضعیف و پست به تو ایمان آورده‌اند. آن‌ها با این سخنان سعی در انکار نبوت نوح داشتند و اذعان کردند که اگر به شخصیت تو فکر می‌کردند، هرگز به تو ایمان نمی‌آوردند. درواقع، آن‌ها فقط به ظاهر و آنچه که می‌دیدند توجه داشتند و از فهم و بررسی عمیق غافل بودند. برخی گفتند که این افراد تنها در ظاهر به تو پیوسته‌اند و در باطن، به تو اعتقادی ندارند. همچنین، در مورد اینکه چگونه به نوح پیوسته‌اند، دو برداشت وجود دارد که هر دو به نوعی نشانه نادانی و بی‌فکری آن‌هاست.
وَ ما نَری‌ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ نوح را میگفتند و اتباع وی را که شما را بر ما فضلی نیست و افزونی، نه در مال و نه در نسب و نه در دین، که در آنچه می‌گوئید دروغ زنان‌اید، نوح در دعوی که میکند، و اتباع وی در تصدیق.
هوش مصنوعی: مردم به نوح و پیروان او می‌گفتند که شما هیچ برتری و فضیلتی بر ما ندارید، نه از لحاظ ثروت، نه از لحاظ نسب و نه از نظر دین. آنها عقیده داشتند که در آنچه نوح و پیروانش می‌گویند، دروغ می‌گویند و ادعای نوح و تأیید پیروانش را رد می‌کردند.
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ این کون حال است عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی ای علی بیان و یقین من ربّی، و معرفة ما یجب له علیّ وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ رحمنی بها فجعلنی نبیّا. «فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ» تلک البینة، ای خفیت علیکم فعمیتم عنها، لانّ اللَّه سلبکم علمها و منعکم معرفتها لعنادکم الحق. بیّنة اینجا دلایل نبوت است از معجزات و آیات، و رحمت نبوت است که سبب نجات خلق است و سعادت ایشان در دو جهان، ازین جهت آن را رحمت نام کرد، قرأ حمزة و الکسایی و حفص «فعمیت علیکم» مضمومة العین مشددة المیم من عمّی یعمی تعمیة، ای عماها اللَّه علیکم لاعراضکم عنها، کما قال اللَّه تعالی: أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی‌ أَبْصارَهُمْ و قیل: عماها الشیطان بوسوسته لکم و تزیینه، کقوله: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ و الفعل فی هذه القراءة مبنی لما لم یسم فاعله، و عمیت، ای اخفیت و التاء ضمیر الرحمة من قوله: وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ و قرأ الباقون فعمیت بفتح العین و تخفیف المیم، و الوجه ان الفعل مبنی للفاعل و هو ضمیر الرحمة، و عمیت، بمعنی خفیت و یجوز ان یکون علی القلب، و المعنی: عمیتم عنها کما تقول، ادخلت الخاتم فی اصبعی و کقوله: فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ و یقال: عمی علی هذا الامر و عمیت عنه اذا لم افهمه أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ یعنی أ نلزمکم قبولها و نضطرّکم الی معرفتها اذ کرهتم، قال ابن جریر: ای لا نجبرکم علی الایمان باللّه و انتم کارهون لذلک و لکن نکل امرکم الی اللَّه حتی یقضی فی امرکم ما یشاء. قال مقاتل: لو استطاع نبی اللَّه لالزمها قومه، و لکن لم یملک ذلک.
هوش مصنوعی: گفت: ای قوم! آیا تصور می‌کنید که من بر پایه‌ای روشن از جانب پروردگارم این سخنان را می‌گویم؟ من آگاهی دارم از آنچه بر من واجب است و خداوند از رحمتش مرا به مقام نبوت نائل کرده است. این دلایل نبوت، که همان معجزات و نشانه‌ها هستند، بر شما پنهان شده و به همین خاطر شما از درک آن ناتوانید. دلیل این ناتوانی، کج‌فهمی و سرسختی شما در مقابل حق است. این رحمت نبوت است که موجب نجات و سعادت مردم در دنیا و آخرت شده است. در قرائت‌هایی از آیات، نشان داده شده که این پنهان‌سازی به خاطر اعراض شما از آن است. در برخی تفسیرها آمده است که شیطان نیز با وسوسه‌هایش شما را از حقیقت دور کرده است. این پنهان‌سازی به معنای این است که شما درک نکردید و آن را نخواسته‌اید. آیا می‌خواهید ما بر شما اجبار کنیم تا به این حقایق ایمان بیاورید در حالی که خودتان از آن متنفر هستید؟ چنین نیست، بلکه کار شما به خدا واگذار شده تا هرگونه که بخواهد در مورد شما تصمیم بگیرد، چرا که هیچ‌کس نمی‌تواند بر اراده او حاکم باشد.
وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ ای علی تبلیغ الرسالة کنایة عن غیر مذکور، «مالا» ای جعلا إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ ای ما ثوابی الا علی اللَّه وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا این جواب آنست که گفتند: «هُمْ أَراذِلُنا» اینان که بتو پی برده‌اند نزدیک ما سفله و رذال‌اند نه اشراف و رؤسا، و ما ننگ داریم که با ایشان باشیم، ایشان را از بر خویش بران تا بتو ایمان آریم. نوح بجواب ایشان گفت: ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا من ایشان را نرانم که ایشان گرویدگان‌اند «إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» ایشان ببعث و نشور ایمان دارند، و ایشان خداوند خویش را خواهند دید، و جزای ایمان و کردار خویش ببینند، و هر که ایشان را راند و برایشان ظلم کند بجزای خویش رسد وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لکن شما قومی نادانان‌اید نمیدانید که اینان به از شمااند که اینان مؤمنان‌اند و شما کافران.
هوش مصنوعی: ای قوم! من از شما چیزی نمی‌خواهم، جز اینکه پیام خدا را به شما برسانم. ثوابی که به دست می‌آورم تنها از جانب خداست. من هرگز مؤمنان را از خود طرد نمی‌کنم. شما می‌گویید اینان از اقشار پایین جامعه هستند و ما نگرانیم که با آنها همراه شویم. نوح به شما پاسخ می‌دهد که من هرگز مؤمنان را نخواهم راند؛ زیرا آنها به پروردگار خود ایمان دارند و روزی با او ملاقات خواهند کرد. آنها جزای ایمان و اعمال خود را خواهند دید. هرکس که این مؤمنان را طرد کند و بر آنان ظلم کند، جزای خود را خواهد دید. اما من می‌بینم شما قومی نادان هستید و نمی‌دانید که این مؤمنان از شما بزرگتر و بهترند، زیرا شما کافرید و آنها مؤمن‌اند.
وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ ای من ینجینی من عذاب اللَّه إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ أ فلا تتّعظون و تتفکّرون ان طرد من قرّبه اللَّه یوجب سخط اللَّه.
هوش مصنوعی: ای قوم، چه کسی از طرف خداوند به من یاری می‌رساند؟ آیا کسی هست که من را از عذاب خدا نجات دهد اگر این افراد را طرد کنم؟ آیا شما به این موضوع فکر نمی‌کنید و از آن عبرت نمی‌گیرید؟ اینکه کسی را که خدا به او نزدیک است طرد کنید، موجب خشم خدا خواهد شد.
وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ ای خزائن امواله فاعطیکم علی الایمان.
هوش مصنوعی: من به شما نمی‌گویم که من دارای خزانه‌های خدا هستم تا به شما بر اساس ایمانتان بدهم.
و قیل: خزائن المطر فاسوقها الیکم. و قیل: مفاتح الغیب، و هو جواب لقولهم اتّبعوک فی ظاهر ما تری منهم و هم فی الباطن علی خلافک، فقال مجیبا لهم: لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ غیوب اللَّه وَ لا أَعْلَمُ ما یغیب عنی مما یستسرّونه فی نفوسهم فسبیلی قبول ما ظهر منهم.
هوش مصنوعی: گفته شده است که خزانه‌های باران به شما می‌رسد. همچنین گفته شده که کلیدهای غیب وجود دارد. این جمله پاسخی است به این که آن‌ها می‌گویند، ما در ظاهر از تو پیروی می‌کنیم در حالی که در باطن با تو مخالف هستیم. او به آن‌ها پاسخ می‌دهد که من نمی‌گویم نزد من خزانه‌های غیب الهی است و همچنین نمی‌دانم چه چیزهایی از من پنهان است و آنچه در دل‌هایشان دارند. بنابراین، من تنها بر اساس آنچه که از آن‌ها ظاهر می‌شود، عمل می‌کنم.
وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ این جواب ایشان است که گفتند: ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا ما ترا بشری، آدمیی هم چون خود می‌بینیم نوح گفت: من خود نمی گویم که من ملکی‌ام که من همان آدمی و بشرام که شما می‌گویید وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی ای تستصغر و تستخسّ اعینکم یعنی المؤمنین «تزدری» تفتعل، من قولهم زریت علی الشی‌ء اذا عبته و خسّست فعله و ازریت به اذا قصّرت به لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً توفیقا و ایمانا اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ من الخیر و الشر و لیس لی ان اطلع علی ما فی نفوسهم و ضمائرهم إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ ان طردتهم تکذیبا لهم بعد ما ظهر لی منهم الایمان. این سخن جواب ایشان است که گفتند: اتّبعوک فی ظاهر الرّای و باطنهم علی خلاف ذلک، نوح گفت: بر من آنست که دعوت کنم بر توحید و ایمان هر که اتّباع من کند بظاهر او را قبول کنم و بر دلهای ایشان مطلع نه‌ام اللَّه داند که در دلها و ضمیرها چیست اگر در ایشان عیبی است او به داند او داناتر است که در ایشان چه بود که بآن راه نمودن را شایستند اگر من ایشان را برانم پس آنکه بظاهر ایمان آوردند، آن گه من از ستمکاران باشم.
هوش مصنوعی: نوح در پاسخ به قوم خود که او را تنها یک بشر مانند خودشان می‌دیدند، می‌گوید که او ادعای ملائک بودن ندارد و تنها یک انسان است. او تأکید می‌کند که به کسانی که ایمان دارند و آن‌ها را کوچک می‌شمارند، هیچ اشاره‌ای نخواهد کرد. او به آن‌ها متذکر می‌شود که خداوند بهتر از هر کس دیگری می‌داند که در دل‌هایشان چه می‌گذرد و از منطقشان خبر دارد. اگر او این مؤمنان را که به ظاهر ایمان دارند طرد کند، در واقع از ستمکاران خواهد بود. نوح هرکس که با او در راه توحید و ایمان به خدا همراه شود را می‌پذیرد و بر این اساس عمل می‌کند، زیرا او نمی‌تواند به درون انسان‌ها راه یابد و تنها خداست که می‌داند در دل‌ها چه می‌گذرد.
قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا ای بالغت فی خصومتنا، و معنی الجدال فتل الخصم عن رأیه بالحجاج، جدل در لغت عرب بر پیچیدن است، جدیل مهار پیچیده است، و در شواذ خوانده‌اند: یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا برین قرائت مقدم مؤخر است یعنی قد اکثرت جدلنا فجدلتنا. ای نوح چندان با ما باز پیچیدی و پیکار کردی تا ما را بجدال ببردی و به پیکار بشکستی، یقال: جادلنی فجدلنی و خاصمنی فخصمنی و غالبنی فغلبنی. فَأْتِنا بِما تَعِدُنا من العذاب إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فی وعیدک.
هوش مصنوعی: گفته بودند: ای نوح، تو با ما خیلی جدال کردی و در بحث‌های‌تان، ما را به شدت به چالش کشیدی. جدال به معنای این است که انسان با استدلال و منطق، طرف مقابل را از عقیده‌اش منحرف کند. در زبان عربی، کلمه جدل به معنای پیچیدن است و به نوعی به مهاری که پیچیده شده نیز اشاره دارد. همچنین برخی خوانش‌ها نشان می‌دهد که می‌توان گفت: تو ما را به حدی مجادله کردی که در نهایت ما را مغلوب کردی. پس اکنون اگر راست می‌گویی، عذابی را که وعده داده‌ای به ما بیاور.
قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ ای لیس الذی تستعجلون به من العذاب الیّ انما ذلک الی اللَّه و هو الذی یاتیکم به إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ ای لستم بمعجزیه و لا فائتیه اذا اراد تعذیبکم. وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی ای دعائی الی التوحید إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ اینجا سخن تمام شد و در آیت تقدیم و تأخیر است تقدیره: ان کان اللَّه یرید ان یغویکم لا ینفعکم نصحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ میگوید: اگر اللَّه خواسته است که شما را بی راه کند و حکم شقاوت که در ازل کرده بر سر شما براند نصیحت من امروز شما را چه سود دارد و نیک خواست من چه بکار آید. من لم یساعده تعریف الحق بحکم العنایة، لم ینفعه نصح الخلق فی النهایة، من لم یؤهّله الحق للوصال فی آزاله، لم ینفعه نصح الخلق فی احواله، حجّتی محکم است این آیت بر معتزله و قدریه، که اضافت ضلالت و غوایت با خود میکنند، و ارادت خود فرا پیش ارادت حق میدارند، و این مایه ندانند که هادی و مضل خدا است، سعادت و شقاوت، هدایت و ضلالت بحکم اوست، و بارادت و مشیّت اوست، لا تجری فی الملک و الملکوت طرفة عین و لا فلتة خاطر و لا لفتة ناظر الا بقضاء اللَّه و قدره و بارادته و مشیّته فمنه الخیر و الشرّ و النفع و الضرّ و الاسلام و الکفر و الرشد و الغوایة، لا رادّ لقضائه و لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ هُوَ رَبُّکُمْ ای خالقکم و مالککم و سیدکم فیتصرف فیکم علی قضیة ارادته وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ای الی حکمه ترجعون و الی مشیته تمضون، و قیل: إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ بالموت و البعث فیجازیکم علی اعمالکم، قال اهل اللغة: «الغیّ» فوق الضلّال، و الغیّ لا یقال، الّا للانسان فانّه یقال ضلّ اللّبن فی الماء و ضلّ التبن فی الطّین و لا یقال غوی الّا للنّاکب عن الصواب.
هوش مصنوعی: او گفت: آنچه شما به آن شتاب می‌کنید، تنها از سوی خداوند خواهد آمد. عذابی که شما انتظارش را می‌کشید، به من مربوط نمی‌شود و این فقط مشیت خداوند است که اگر بخواهد، عذاب را بر شما نازل می‌کند. شما قادر نخواهید بود که جلوی عذاب او را بگیرید. نصیحتی که من برای شما می‌کنم، در صورتی که خدا بخواهد که شما را گمراه کند، به هیچ دردی نمی‌خورد. منظورش این است که اگر خداوند اراده کرده است که شما را از راه حق منحرف کند، نصیحت من دیگر هیچ سودی نخواهد داشت. کسی که به حقایق ایمان ندارد و در عمل خود را برای رسیدن به قرب الهی آماده نکرده، نهایتاً نصیحت دیگران به او کمکی نخواهد کرد. همچنین دلیل محکمی بر اندیشه‌های معتزله و قدریه است که خود را در مسیر ضلالت تلقی می‌کنند و اراده خود را بر اراده خدا مقدم می‌دانند. باید بدانند که هدایت و گمراهی به دست خداوند است و همه چیز تحت مشیت و اراده اوست. در تمام جهان هیچ حرکتی بدون قضا و قدر الهی رخ نمی‌دهد. خداوند خیر و شر و نفع و ضرر و ایمان و کفر و هدایت و گمراهی را به دست دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند در قضا و قدر او تغییری ایجاد کند. او هر کسی را که بخواهد، گمراه می‌کند و هر کسی را که بخواهد، هدایت می‌کند. او مسئول اعمال خود نیست، بلکه آنها هستند که به اعمال خود پاسخ خواهند داد. او خالق و مالک شماست و در زندگی شما طبق مشیت خود عمل می‌کند و به سوی او بازمی‌گردید. این بازگشت می‌تواند به معنای مرگ و رستاخیز نیز باشد و در آنجا به اعمال شما پاداش داده خواهد شد. در زبان، واژه «غی» بیشتر درباره انسان به کار می‌رود و به معنای دور شدن از حقیقت و راه راست است.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ این آیت عارض است در میان قصّه نوح و مخاطب باین مصطفی است (ص) و معنی آنست که ایشان میگویند یعنی کافران قریش که این محمد قصّه نوح از بر خویش نهاد و خود ساخت قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ ای محمد گوی اگر من نهادم فَعَلَیَّ إِجْرامِی و بال جرم من و جزای بد کرد من بر من نه بر شما.
هوش مصنوعی: آیا آنها می‌گویند که این [قرآن] را محمد ساخته است؟ این آیه در میان داستان نوح نازل شده و به پیامبر اشاره دارد. معنای آن این است که کافران قریش می‌گویند محمد داستان نوح را از خود جعل کرده است. پیامبر پاسخ دهد: اگر من این را ساخته‌ام، پس عواقب گناه من بر عهده خودم است نه بر شما.
یقال: اجرم الرجل اذا اذنب، و الاسم الجرم. ابو عمرو خواند بروایت عبد الوارث «فعلی اجرامی» بفتح الف، میگوید: بد کردهای من بر من. آن گه گفت: وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ این از بهر آن گفت که در فَعَلَیَّ إِجْرامِی تبرئت قوم است پس تبرئت خود را گفت: وَ أَنَا بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ و من هم بیزارم از آن بد که شما کنید. و قیل: أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ یعنی به نوحا عن فیحتاج الی اضمار یعنی فقلنا ل: نوح قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ و الاول اظهر. قوله: وَ أُوحِیَ إِلی‌ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ حقّ عزّ و جلّ»
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که وقتی انسانی گناهی مرتکب می‌شود، به نوعی به جرم خود اعتراف می‌کند. یکی از روایات بیان می‌کند که شخص می‌گوید: "بدی‌هایی که من مرتکب شده‌ام بر دوش من است" و به نوعی خود را از اعمال نادرست دیگران برکنار می‌داند. سپس اشاره می‌کند که او از کارهای بد دیگران بیزار است. در ادامه موضوعی مطرح می‌شود درباره این که آیا برخی می‌پرسند آیا او (نوح) این مسائل را به خود نسبت داده یا خیر و این که نوح در پاسخ ممکن است بگوید "اگر من این را به خود نسبت داده‌ام..." که در اینجا نوعی تردید ایجاد می‌شود. نهایتاً به وحی الهی به نوح اشاره می‌شود که به او اعلام می‌کند از قومش هیچ‌کس جز کسانی که قبلاً ایمان آورده‌اند، ایمان نخواهد آورد.
درین آیت استدامت کفر ایشان بیان کرد و نوح را از ایمان ایشان نومید کرد تا نزول عذاب بایشان او را محقق شد، از اینجا روا داشت که بریشان دعای بد کرد گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً، إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً. قال: اهل التفسیر کان نوح (ع) یضرب ثم یلف فی لبد فیلقی فی بیته یرون انه قد مات فیخرج فیدعوهم حتی اذا ایس من ایمان قومه دعا علیهم. و قیل: جاءه رجل معه ابنه و هو یتوکّأ علی عصاه فقال: یا بنیّ انظر هذا الشیخ لا یغرّنک. قال: یا ابت مکنّی من العصا فناوله ایّاها فشجه شجّة فی رأسه فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ ای لا تغتم و لا تحزن. و الابتیاس افتعال من البؤس و البؤس الحزن، و قیل: الابتیاس حزن معه استکانة. قیل: هذا خطاب له بعد الدعاء لانّه لمّا دعا علیهم حزن و اغتمّ. و قیل: هو متّصل بالاول، ای لا تحزن و لا تستکن بما کانوا یفعلون فانی مهلکهم و منقذک منهم فحینئذ دعا علیهم فقال: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً.
هوش مصنوعی: در این آیه به ادامه کفر قوم نوح اشاره شده و وی را از ایمان آن‌ها ناامید می‌کند تا عذاب بر آنها نازل شود. نوح از اینجا دعا می‌کند و می‌گوید: «پروردگارا، بر زمین از کافران کسی را باقی نگذار، زیرا اگر آنان را بگذاری، بندگانت را گمراه می‌کنند و جز افراد فاسق و کافر نمی‌زایند». همچنین بیان شده که نوح (ع) به سختی با قومش برخورد می‌کرد، تا جایی که تصور می‌کردند او مرده است، اما او همچنان به دعوت آنها ادامه می‌دهد تا اینکه از ایمان آنان ناامید می‌شود و علیه آن‌ها دعا می‌کند. همچنین مردی که با پسرش به نوح (ع) مراجعه کرده بود، او را نصیحت می‌کند که به نوح توجه نکند. نوح (ع) پس از دعا به عذاب بر قومش دچار غم و اندوه می‌شود. در این زمینه، مفهوم "ابتیاس" به معنای حزن و اندوه همراه با تسلیم در برابر وضع موجود توصیف شده است. در نهایت، نوح دعایش را تکرار می‌کند و از خداوند می‌خواهد تا کافران را نابود کند.