گنجور

۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی‌ إِلَیْکَ... الآیة. فرمان آمد از درگاه.

احدیّت و جناب صمدیّت بمهتر کائنات، و سیّد سادات، شمس هدایت، و کیمیای دولت، سهیل سعادت، و بحر طهارت، که ما ترا بخلق فرستادیم تا طبیب دلهای اندوهگنان باشی، مرهم درد سوختگان، و آسایش جان مؤمنان باشی، این نامه ما بر ایشان خوانی، و آن لهیب آتش عشق ایشان و سوز دل ایشان در آرزوی دیدار ما امروز بر بنشانی، و فردا را وعده وصال و دیدار دهی، پس بدانکه تنی چند ازین مهجوران عدل ما، و رنجوران داغ قطیعت ما، شنیدن آن می‌نخواهند که ذوق آن نمیدانند، و حوصله آن ندارند، و آن گه از تو ترک آن می‌درخواهند آن را می‌بگذاری، و بر امید صلاح و ایمان ایشان مراد ایشان می‌جویی، مکن ای محمد، مراد ایشان مجوی، و دل در ایشان مبند، که ما ایشان را در ازل براندیم، و داغ حرمان و خذلان بر ایشان نهادیم.

ای سید ایشان ترا دشمنان و بد خواهانند اگر سخنی بطعن گویند یا تعنّتی جویند دل خویش بتنگ میار، و اگر ایمان نیارند غم مخور، ایشان خبیث‌اند و حضرت عزّت ما پاک است جز پاکان را بخود راه ندهد «ان اللَّه تعالی طیب لا یقبل الا الطیب» هر که نه آن ما است اگر چه عین طهارت است او را پلید دان چه آدمی و چه سگ. یقول اللَّه عزّ و جلّ: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ و هر که آن ما است اگر چه عین نجاست است او را پاک شمر چه آدمی و چه سگ. یقول اللَّه تعالی: وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ سگی بر وفای دین قدمی برداشت ما جبرئیل را بخدمت او فرستادیم، و در دنیا با آن جوانمردان بداشتیم، و از آفات نگه داشتیم، نجاست او بطهارت برداشتیم، در دنیا با ایشان، و در غار با ایشان، و در قیامت با ایشان، و در بهشت با ایشان. پس بنده مومن که هفتاد سال بر بساط اسلام بوده و ذوق ایمان چشیده و قدم بر قدم رسول نهاده و خداوند عالم او را پاک خوانده، و مهر خود در دل وی نهاده، کجا روا دارد که در قیامت او را نومید کند.

ما را بمران چو سایلان از در خویش
بنگر صنما که عاشقم یا درویش‌

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها... الآیة من قنع منّا بالدّنیا مع دناءة صفتها ما ضننّا علیه بإمتاع ایّام، لکن یعقب اری کمالها شری زوالها و یتلوا طعم عسلها سم حنظلها. هر که از ما دنیا خواهد دنیا از وی دریغ نیست لکن از آخرت درماند و آن دنیا با وی هم بنماند.

در آثار بیارند که هر که روی در دنیا دارد پشت بر خدای دارد و پشت بر خدای داشتن آنست که پیوسته باندیشه دنیا خسبد، و بر اندیشه دنیا خیزد، و اوقات وی بدان مستغرق بود، نداند آن مسکین که این دنیا متاع الغرور است، و بساط لعب و لهو جای بازیچه نادانان، و سبب فریب ایشان، دنیا دار بسان مسافر است در کشتی نشسته و دنیا زاد وی، اگر زاد افزون از آن بر گیرد که باید کشتی غرق شود و سبب هلاک وی گردد.

آورده‌اند که ذو القرنین در بلاد مغرب رفت ملک آن دیار زنی داشت، ذو القرنین گفت: این ملک بمن تسلیم کن. گفت: لا و لا کرامة، خواست که بقهر ملک بستاند عارش آمد که با زنی جنگ کند، زن گفت: ترا مهمان کنم چون از دعوت فارغ شوی ملک بتو تسلیم کنم چون بخوان آمد خوانی دید زرّین نهاده، همه کاسه‌های زرین و بجای طعام مروارید و جواهر در آن کرده. ذو القرنین گفت: چه خورم طعام باید، که این هیچ خوردن را نشاید، آن زن گفت: چون نصیب تو از دنیا نان بیش نبود ملک زمین کجا بری شاید که نبود ترا ملکی که نصیب تو از دو تا نان بیش نیست دیگر همه وبال است و نکال، ابو بکر وراق گفت حیات دنیا دیگرست، و زینت دنیا دیگر، زینت دنیا آنست که در آن آیت گفت: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ الی آخرها. و حیات دنیا کراهیت مرگ است. هر که دنیا دوست دارد، از خدا خبر ندارد، و هر که از خدا خبر ندارد هرگز آرزوی مرگ نکند، و زندگانی همین داند، که زندگانی دنیا است شهوتی بر کمال و غفلتی بی‌نهایت، و از آن حَیاةً طَیِّبَةً که دوستان در آن‌اند بی‌خبر، اشارت قرآن مجید و عزت کلام بار خدا اینست که أَ فَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هرگز برابر کی بود حیات غافلان و حیات عارفان. حیات غافلان آنست که گفت: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها و حیات عارفان أَ فَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ میگوید: عارفان در روشنایی آشنایی‌اند بر نور دین، و روح یقین، براه توفیق رفته، و بمقصد تحقیق رسیده، دلهاشان از تجرید و تفرید عمارت یافته، این بیّنت بر لسان اهل اشارت آن تخم درد عشق است که روز اول در عهد ازل در دلهای دوستان خود ریخت چنان که در خبر است: «ثم رش علیهم نورا من نوره»

نهاد ایشان خاکی خوش بود که در عهد خلقت آدم از قسم طیب برآمده بود، قابل تخم درد عشق آمده پس آفتاب وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها بر آن تافت، پرورشی تمام بیافت، تا عبهر عهد برآمد گل انس بشکفت، مهب ریاح سعادت گشت، و محل نظر الهیت شد، بروزی و شبی سیصد و شصت بار آن بنده همه شب در خواب و این نظر بدل وی روان، او خفته و نظر اللَّه وی را کوشوان، و اگر از جاده حقیقت یک بار میلی کند یا در هوای بشریت پروازی کند از عالم غیب ندا آید که وَ أَنِیبُوا إِلی‌ رَبِّکُمْ.

ای باز هوا گرفته باز آی و مرو
کز رشته تو سری در انگشت من است.
۲ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ سبب نزول این آیت آن بود که کفّار مکّة گفتند: یا محمد ایتنا بکتاب لیس فیه سبّ آلهتنا و لا عیبها حتّی نتبعک و نجالسک ما را کتابی آر بیرون ازین قرآن که در آن عیب بتان و خدایان ما نباشد تا آن گه ما با تو نشینیم و ترا پس رو باشیم. و نیز قومی گفتند: هلّا انزل الیک ملک یشهد لک بالصدق او تعطی کنزا تستغنی به انت و اتباعک، چرا فریشته‌ای از آسمان فرو نیاید بتو آشکارا تا بصدق تو گواهی دهد و چرا مالی فراوان بتو ندهند و گنجی بر تو نگشایند تا بر خویشتن نفقه کنی و برین درویشان پس روان تو؟ و این سخن ایشان بر طعن و تعنّت می‌گفتند و از ایشان که این سخن میگفتند، یکی عبد اللَّه بن امیة المخزومی بود و رسول خدا (ص) از آنکه بر ایمان ایشان سخن حریص بود و خواهان، همت کرد که طعن بتان و سبّ ایشان وقتی بگذارد و آنچه ایشان شنیدن آن کراهیّت میدارند بر ایشان نخواند تا ایشان بایمان درآیند و از آنچه گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ دلتنگ و اندوهگن گشت، تا رب العالمین آیت فرستاد: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بلفظ خبر گفت اما بمعنی نهی است، ای لا ترکن الی کلامهم و لا یضق صدرک باقتراحهم و لا تهتّم ان لم تؤت ما سألوک، و الضمیر فی بِهِ یرجع الی التکذیب، و قیل یرجع الی بَعْضَ ما یُوحی‌ إِلَیْکَ ای لا یضیقن صدرک ببعض ما یوحی الیک خوفا من ان یکذبوا به. و قیل: معنی قوله: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی‌ إِلَیْکَ ای لعظم ما یرد علی قلبک من تخلیطهم تتوهم انهم یزیلونک عن بعض ما انت علیه من امر ربک «وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ» بان یقولوا «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ» نظیره فی سورة الفرقان: لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً أَوْ یُلْقی‌ إِلَیْهِ کَنْزٌ الآیة.۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهای نیک کردند، وَ أَخْبَتُوا إِلی‌ رَبِّهِمْ و با خداوند خویش آرمیدند و خویشتن را بفروتنی فرا وی دادند، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۳) ایشان آن بهشتیان‌اند که جاویدی جاویدان در آن‌اند.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی‌ إِلَیْکَ... الآیة. فرمان آمد از درگاه.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: شاید تو بخواهی برخی از آنچه که به تو وحی می‌شود را رها کنی... آیه. این یک دستور از سوی خداوند است.
احدیّت و جناب صمدیّت بمهتر کائنات، و سیّد سادات، شمس هدایت، و کیمیای دولت، سهیل سعادت، و بحر طهارت، که ما ترا بخلق فرستادیم تا طبیب دلهای اندوهگنان باشی، مرهم درد سوختگان، و آسایش جان مؤمنان باشی، این نامه ما بر ایشان خوانی، و آن لهیب آتش عشق ایشان و سوز دل ایشان در آرزوی دیدار ما امروز بر بنشانی، و فردا را وعده وصال و دیدار دهی، پس بدانکه تنی چند ازین مهجوران عدل ما، و رنجوران داغ قطیعت ما، شنیدن آن می‌نخواهند که ذوق آن نمیدانند، و حوصله آن ندارند، و آن گه از تو ترک آن می‌درخواهند آن را می‌بگذاری، و بر امید صلاح و ایمان ایشان مراد ایشان می‌جویی، مکن ای محمد، مراد ایشان مجوی، و دل در ایشان مبند، که ما ایشان را در ازل براندیم، و داغ حرمان و خذلان بر ایشان نهادیم.
هوش مصنوعی: حضرت واحد و عالی‌قدر، که سردمدار موجودات و رهبر سادات است، به عنوان نور هدایت و ثروت معنوی، برای تسکین دل‌های غمگین و آرامش بخشیدن به جان مؤمنان فرستاده شده‌ای. این نامه را باید برای آن‌ها بخوانی و آتش عشق و سوز دلشان را که برای دیدار ما در دل دارند، برانگیزی و به آن‌ها وعده دیدار دهی. اما بدان که برخی از این انسان‌ها که به عدالت ما دور هستند و از درد فقدان ما رنج می‌برند، توان شنیدن این عشق را ندارند و آرزویش را نمی‌کنند. بنابراین، اگر آن‌ها از تو چیزی برخلاف خواسته‌شان طلبیدند، بگذار و نسبت به صلاح و ایمان آن‌ها نگرانی نداشته باش. ای محمد، به خواسته‌های آنان اهمیت نده و دل به آن‌ها نبند، زیرا ما آن‌ها را از ابتدای آفرینش خود کنار گذاشته‌ایم و بر آن‌ها بار محرومیت و خذلان نهاده‌ایم.
ای سید ایشان ترا دشمنان و بد خواهانند اگر سخنی بطعن گویند یا تعنّتی جویند دل خویش بتنگ میار، و اگر ایمان نیارند غم مخور، ایشان خبیث‌اند و حضرت عزّت ما پاک است جز پاکان را بخود راه ندهد «ان اللَّه تعالی طیب لا یقبل الا الطیب» هر که نه آن ما است اگر چه عین طهارت است او را پلید دان چه آدمی و چه سگ. یقول اللَّه عزّ و جلّ: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ و هر که آن ما است اگر چه عین نجاست است او را پاک شمر چه آدمی و چه سگ. یقول اللَّه تعالی: وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ سگی بر وفای دین قدمی برداشت ما جبرئیل را بخدمت او فرستادیم، و در دنیا با آن جوانمردان بداشتیم، و از آفات نگه داشتیم، نجاست او بطهارت برداشتیم، در دنیا با ایشان، و در غار با ایشان، و در قیامت با ایشان، و در بهشت با ایشان. پس بنده مومن که هفتاد سال بر بساط اسلام بوده و ذوق ایمان چشیده و قدم بر قدم رسول نهاده و خداوند عالم او را پاک خوانده، و مهر خود در دل وی نهاده، کجا روا دارد که در قیامت او را نومید کند.
هوش مصنوعی: ای سید، بدان که دشمنان و بدخواهان تو وجود دارند. اگر آن‌ها سخنی توهین‌آمیز بگویند یا به ستایش تو نپردازند، دل خود را تنگ نکن. اگر به تو ایمان نیاورند، غمگین نشو؛ زیرا آن‌ها خبیث و ناپاک‌اند و حضرت عزت ما از هر ناپاکی پاک است و فقط پاکان را به خود راه می‌دهد. خداوند متعال فرموده است: "او پاک است و فقط از پاکی‌ها قبول می‌کند." هر کسی که به طهارت نرسیده باشد، هرچند که ظاهراً پاک به نظر برسد، از نظر خدا ناپاک است، چه انسان باشد و چه سگ. خداوند عزّ و جلّ می‌فرماید: "مشرکان ناپاک‌اند." و هر کسی که به طهارت رسیده باشد، حتی اگر ظاهراً ناپاک به نظر برسد، در نظر خدا پاک است، چه انسان باشد و چه سگ. خداوند متعال درباره سگی که در وفای دین قدم برمی‌داشت، می‌فرماید که ما جبرئیل را به خدمت او فرستادیم و در دنیا و در قیامت با جوانمردان بود و از آفات محفوظ ماند. ناپاکی او با طهارت جبران شد و در دنیا و در غار و در قیامت و بهشت با آن‌ها خواهد بود. پس بنده مومنی که سال‌ها در دین اسلام بوده و طعم ایمان را چشیده و به پیروی از رسول خدا پیش رفته و خداوند او را پاک دانسته و محبت خود را در دل او نهاده، چگونه در قیامت ممکن است نومید شود؟
ما را بمران چو سایلان از در خویش
بنگر صنما که عاشقم یا درویش‌
هوش مصنوعی: به ما بی‌محابا نظر کن، چون سائلانی که در درگاه تو ایستاده‌اند. ای زیبا، ببین که آیا من عاشق‌زدیده‌ام یا فقط یک درویش ساده؟
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها... الآیة من قنع منّا بالدّنیا مع دناءة صفتها ما ضننّا علیه بإمتاع ایّام، لکن یعقب اری کمالها شری زوالها و یتلوا طعم عسلها سم حنظلها. هر که از ما دنیا خواهد دنیا از وی دریغ نیست لکن از آخرت درماند و آن دنیا با وی هم بنماند.
هوش مصنوعی: هر کس که بخواهد زندگی دنیا و زینت‌های آن را، ما از او دریغ نمی‌داریم. اما کسی که به دنیا راضی باشد با وجود پست بودن صفات آن، هرچند که از ما بهره‌مند شود و روزهایی را بگذراند، در نهایت به زوال آن و تلخی‌ها و دردسرهایش دچار خواهد شد. دنیا فناپذیر است و ماندگاری ندارد؛ بنابراین، اگر شخصی تنها به دنبال دنیا باشد، در آخرت محروم خواهد ماند.
در آثار بیارند که هر که روی در دنیا دارد پشت بر خدای دارد و پشت بر خدای داشتن آنست که پیوسته باندیشه دنیا خسبد، و بر اندیشه دنیا خیزد، و اوقات وی بدان مستغرق بود، نداند آن مسکین که این دنیا متاع الغرور است، و بساط لعب و لهو جای بازیچه نادانان، و سبب فریب ایشان، دنیا دار بسان مسافر است در کشتی نشسته و دنیا زاد وی، اگر زاد افزون از آن بر گیرد که باید کشتی غرق شود و سبب هلاک وی گردد.
هوش مصنوعی: در آثار آمده است که کسانی که به دنیای مادی توجه دارند و از خداوند غافلند، در واقع پشت به خدا کرده‌اند. این افراد همواره در فکر دنیا هستند و زمان خود را صرف امور دنیا می‌کنند، غافل از اینکه این دنیا فریبنده و مگذری است. دنیا مانند یک بازیچه برای نادانان است و منبع فریب آن‌ها، لذا انسان باید مانند مسافری در کشتی باشد و بار خود را به اندازه و متناسب با نیازش بردارد؛ زیرا اگر بیشتر از نیاز خود بار بردارد، کشتی به خطر می‌افتد و ممکن است غرق شود.
آورده‌اند که ذو القرنین در بلاد مغرب رفت ملک آن دیار زنی داشت، ذو القرنین گفت: این ملک بمن تسلیم کن. گفت: لا و لا کرامة، خواست که بقهر ملک بستاند عارش آمد که با زنی جنگ کند، زن گفت: ترا مهمان کنم چون از دعوت فارغ شوی ملک بتو تسلیم کنم چون بخوان آمد خوانی دید زرّین نهاده، همه کاسه‌های زرین و بجای طعام مروارید و جواهر در آن کرده. ذو القرنین گفت: چه خورم طعام باید، که این هیچ خوردن را نشاید، آن زن گفت: چون نصیب تو از دنیا نان بیش نبود ملک زمین کجا بری شاید که نبود ترا ملکی که نصیب تو از دو تا نان بیش نیست دیگر همه وبال است و نکال، ابو بکر وراق گفت حیات دنیا دیگرست، و زینت دنیا دیگر، زینت دنیا آنست که در آن آیت گفت: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ الی آخرها. و حیات دنیا کراهیت مرگ است. هر که دنیا دوست دارد، از خدا خبر ندارد، و هر که از خدا خبر ندارد هرگز آرزوی مرگ نکند، و زندگانی همین داند، که زندگانی دنیا است شهوتی بر کمال و غفلتی بی‌نهایت، و از آن حَیاةً طَیِّبَةً که دوستان در آن‌اند بی‌خبر، اشارت قرآن مجید و عزت کلام بار خدا اینست که أَ فَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هرگز برابر کی بود حیات غافلان و حیات عارفان. حیات غافلان آنست که گفت: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها و حیات عارفان أَ فَمَنْ کانَ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ میگوید: عارفان در روشنایی آشنایی‌اند بر نور دین، و روح یقین، براه توفیق رفته، و بمقصد تحقیق رسیده، دلهاشان از تجرید و تفرید عمارت یافته، این بیّنت بر لسان اهل اشارت آن تخم درد عشق است که روز اول در عهد ازل در دلهای دوستان خود ریخت چنان که در خبر است: «ثم رش علیهم نورا من نوره»
هوش مصنوعی: ذوالقرنین به سرزمین غربی سفر کرد و در آنجا با پادشاه آن دیار مواجه شد که زنی داشت. ذوالقرنین از او خواست که سرزمینش را به او تسلیم کند، اما پادشاه نپذیرفت. او خواست به زور سرزمین را بگیرد، اما از دست زنی که با او بود، خجالت کشید و جنگ نکرد. زن پیشنهاد کرد که او را مهمان کند و پس از صرف غذا، سرزمین را به او تسلیم کند. وقتی ذوالقرنین به مهمانی دعوت شد، با سفره‌ای پر از ظرف‌های طلا و مروارید و جواهر مواجه شد. او گفت: "این چه نوع غذایی است؟" زن پاسخ داد که اگر به تو تنها نان دنیا داده شود، چگونه می‌خواهی سرزمین را تصاحب کنی، در حالی که نصیب تو فقط نان است و بقیه امور دنیا جز آفت و رنج نیستند. ابو بکر وراق گفت که زندگی در دنیا و زینت‌های آن دو چیز متفاوت‌اند. زینت دنیا به شکل ظاهر و تمایلات دنیوی است، در حالی که زندگی واقعی ناشی از آگاهی از خدا و حقیقت است. افرادی که تنها دنیا را دوست دارند، از خدا بی‌خبرند و هیچ‌گاه خواهان مرگ نمی‌شوند. آنها در غفلت از حیات واقعی زندگی می‌کنند، در حالی که عارفان به نور دین و آگاهی دست یافته و با فهم و شناخت خود، دل‌هایشان به کمال رسیده است. در دل آنها عشق و محبت به خدا نهادینه شده است و دلی که در راه تحقیق و شناخت حرکت کرده، از تجرید و عزلت بهره‌مند شده است. این حقیقت نشان می‌دهد که زندگی عارفان با زندگی غافلان به کلی متفاوت است.
نهاد ایشان خاکی خوش بود که در عهد خلقت آدم از قسم طیب برآمده بود، قابل تخم درد عشق آمده پس آفتاب وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها بر آن تافت، پرورشی تمام بیافت، تا عبهر عهد برآمد گل انس بشکفت، مهب ریاح سعادت گشت، و محل نظر الهیت شد، بروزی و شبی سیصد و شصت بار آن بنده همه شب در خواب و این نظر بدل وی روان، او خفته و نظر اللَّه وی را کوشوان، و اگر از جاده حقیقت یک بار میلی کند یا در هوای بشریت پروازی کند از عالم غیب ندا آید که وَ أَنِیبُوا إِلی‌ رَبِّکُمْ.
هوش مصنوعی: نهاد او از خاکی خوش و نیکو شکل گرفته بود که در زمان خلقت آدم از طیب و مرغوب بیرون آمده بود. این روح آماده بود تا بار عشق را به دوش بکشد. سپس نور الهی بر آن تابید و پرورش کامل یافت. در زمان رسیدن موسم رشد، گل دوستی شکوفا شد و بادهای خوشبختی بر آن وزیدن گرفتند. اینجا، مکان توجه و نظارت الهی قرار گرفت. شب و روز، بنده‌ای به تعداد سیصد و شصت بار در خواب بود و در حالی که او خواب بود، نظر خداوند به سوی او روان بود. اگر یک بار از مسیر حقیقت دور شود یا به دنیا و خواسته‌های بشری گرایش پیدا کند، ندا می‌آید که باید به سوی پروردگار خود بازگشت.
ای باز هوا گرفته باز آی و مرو
کز رشته تو سری در انگشت من است.
هوش مصنوعی: ای پرنده! هوا گرفته است، برگرد و نرو، زیرا همه چیز به تو وابسته است و به خاطر تو، سر و کار من با توست.