گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا نوح را فرمان آمد از روی شریعت بظاهر حکم که از چوب ساج کشتی ساز و درو نشین تا از طوفان برهی و از روی حقیقت بحکم تخصیص و نعت تقریب بسر وی ندا آمد که دریای نفس در پیش داری دریای مغرق مهلک در آن گردابها است پر خطر. و نهنگان جان ربای بر رصد، و ناچار بر آن عبره می‌باید کرد تا بساحل امن رسی، از اخلاص کشتی ساز بسه طبقه یکی خوف و دیگر رجا و سوم رضا، وانگه بادبان صدق بر آن بند و بر مهبّ صبای اطلاع ما بدار. اینست که گفت: بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا که ما خود چنان که باید راند و آنجا که باید راند خود رانیم هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ از روی اشارت میگوید بنده من تدبیر کار خود و امن گذار و خویشتن را یکسر بمن سپار و تصرف خود دور دار تو محمول لطف مایی و محمول الکرام لا یقع فان وقع وجد من یأخذ بیده. این همانست که مصطفی (ص) گفت: «الا فتسلکون جسرا من النّار یطأ احدکم الجمرة فیقول الجسر، یقول ربّک عزّ و جلّ او انه کرامتی‌

بزرگوار است و لطفی بی‌نهایت که فردا ربّ العزّة بر گذرگاه صراط با بنده عاصی کند، فمرّة یقف و مرّة یعثر. می‌افتد و می‌خیزد و رب العزّة داند که بنده را جز وی فریادرس و دستگیر نیست. بجلال تعزّز خود و بنعت رحمت او را فریاد رسد و دستگیری کند. در خبر می‌آید که رحمت اللَّه بر بنده بیش از رحمت مادر است بر فرزند، و اگر تقدیرا فرزندی هزار بار پایش بگل فرو رود، هر بار مادر گوید برخیز جان مادر و هر بار مادر برو مشفق‌تر و مهربان‌تر بود.

پیر طریقت گفت: الهی! تا مهر تو پیدا گشت همه مهرها جفا گشت، و تا برّ تو پیدا گشت همه جفاها وفا گشت، الهی! ما نه ارزانی بودیم تا ما را بر گزیدی، و نه ناارزانی بودیم که بغلط گزیدی، بلکه بخود ارزانی کردی تا برگزیدی و بپوشیدی عیب، که می‌دیدی.

حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ چون سلطان عظمت و بی‌نیازی و جلال عزت قهاری بنعت سیاست کمین‌گاه مکر بر آن بی حرمتان و بیگانگان گشاد و طوفان عقوبت و عذاب فرا سر ایشان نشست، فرمان آمد از جبار کاینات به نوح پیغامبر که: «احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ» هر که ما در ازل او را در پناه لطف و جوار رحمت خود گرفتیم، امروز تو او را واپناه خودگیر و در کشتی نشان که وی امروز از رستگارانست و فردا از نواختگان، و در ازل از خواندگان. ابلیس آمد در آن حال تا خود را در کشتی افکند نوح سر وازد که این جای خواندگان است، نه جای راندگان. ابلیس گفت: اما علمت انّی مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ و لا مکان الیوم الا فی سفینتک. ندا آمد که ای نوح، ابلیس را در نشان که او شبه سیاه است در عقد مروارید: در رشته کشند با جواهر شبهی.

عجب آنست که نوح پسر خود را میخواند که ارْکَبْ مَعَنا و ابلیس دشمن را میراند، تا فرمان آمد که ابلیس دشمن را بردار و پسر خود را بگذار، تا بدانی که اسرار تقدیر بر قیاس خلق نیست میگوید: من آن کنم که خود خواهم و کس را بر حکم من اعتراض نیست لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ.

وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها بسم اللَّه سلامة الخلق، و باللّه نجاة الخلق، بسم اللَّه شفاء عند کلّ بلیّة، و سلوة عند کلّ حسرة، و حبرة عند کلّ ترحة، بنام خداست آرام دل مؤمنان، بنام خداست شفاء درد بیمار دلان، بنام خداست آسایش اندهگنان، خداوندا نامت نور دیده آشنایان، یادت آیین منزل مشتاقان، یافتت فراغ دل مریدان، مهرت انس جان دوستان.

وَ نادی‌ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی پیر طریقت گفته که درگاه حق عزیز است، و فنای قدس او عظیم، سراپرده قهر زده، و ایوان کبریا بر کشیده، و بساط عظمت گسترانیده، کس را نیست و نرسد که بستاخی کند بر آن بساط عظمت جز بفرمان. نبینی نوح را که بستاخی کرد، گفت: إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی تا او را جواب دادند که إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ موسی (ع) همچنین بر بساط جلال و عظمت انبساطی نمود بی‌دستوری دیدار خواست، گفت: «ارنی» جواب آمد که: لَنْ تَرانِی، باز مصطفی (ص) شب الفت و زلفت، شب قرب و کرامت که بحضرت اعلی رسید، و بساط جلال و عظمت دید، سر در پیش افکند و هیچ نگفت حرمت حضرت احدیت را و اجلال درگاه صمدیت را خاموش گشته، و گوش فرا داشته که تا فرمان چه آید، و دستوری چه دهد، ندا آمد که یا محمد سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی دستوری دادیم ترا زبان دعا و ثنا بگشای، و ما را بپاکی بستای، مصطفی (ص) در نگرست جلال و عظمت و کبریای الوهیّت بی‌نهایت دید، دانست که کمال ثنای مخلوق هرگز ببدایت جلال لم یزل نرسد، ثنای خود همچون چراغ دید در آفتاب و قطره در دریا، چراغ در آفتاب چه روشنایی دهد، و قطره در دریاچه افزاید، همین کلمت گفت: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک»

فرمان آمد که ای محمد بستاخی کن بخواه تا بخشم، بگوی تا نیوشم، سل تعطه اشفع تشفع.

من آن توام تو آن من باش ز دل
بستاخی کن چرا نشینی تو خجل‌

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا نوح را فرمان آمد از روی شریعت بظاهر حکم که از چوب ساج کشتی ساز و درو نشین تا از طوفان برهی و از روی حقیقت بحکم تخصیص و نعت تقریب بسر وی ندا آمد که دریای نفس در پیش داری دریای مغرق مهلک در آن گردابها است پر خطر. و نهنگان جان ربای بر رصد، و ناچار بر آن عبره می‌باید کرد تا بساحل امن رسی، از اخلاص کشتی ساز بسه طبقه یکی خوف و دیگر رجا و سوم رضا، وانگه بادبان صدق بر آن بند و بر مهبّ صبای اطلاع ما بدار. اینست که گفت: بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا که ما خود چنان که باید راند و آنجا که باید راند خود رانیم هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ از روی اشارت میگوید بنده من تدبیر کار خود و امن گذار و خویشتن را یکسر بمن سپار و تصرف خود دور دار تو محمول لطف مایی و محمول الکرام لا یقع فان وقع وجد من یأخذ بیده. این همانست که مصطفی (ص) گفت: «الا فتسلکون جسرا من النّار یطأ احدکم الجمرة فیقول الجسر، یقول ربّک عزّ و جلّ او انه کرامتی‌
هوش مصنوعی: خداوند به نوح فرمان داد که کشتی را با چوب ساج بسازد تا از طوفان نجات یابد. اما این دستورات به معنای عمیق‌تری نیز اشاره دارد. او در حال مواجهه با طوفان نفس و چالش‌های خطرناک است. در اینجا نهنگ‌هایی که جان انسان‌ها را تهدید می‌کنند نیز وجود دارند. بنابراین، او باید با نگرانی، امید و رضا کشتی بسازد و تنها به خداوند اعتماد کند. خداوند نیز وعده داده است که خود هدایتش می‌کند و بر اوست که کارها را به او واگذار کند و از تدبیر و خودخواهی دوری کند. در نهایت، این به انسان‌ها یادآوری می‌کند که اگر به خداوند تکیه کنند، در خطر نخواهند افتاد و خداوند کمک خواهد کرد.
بزرگوار است و لطفی بی‌نهایت که فردا ربّ العزّة بر گذرگاه صراط با بنده عاصی کند، فمرّة یقف و مرّة یعثر. می‌افتد و می‌خیزد و رب العزّة داند که بنده را جز وی فریادرس و دستگیر نیست. بجلال تعزّز خود و بنعت رحمت او را فریاد رسد و دستگیری کند. در خبر می‌آید که رحمت اللَّه بر بنده بیش از رحمت مادر است بر فرزند، و اگر تقدیرا فرزندی هزار بار پایش بگل فرو رود، هر بار مادر گوید برخیز جان مادر و هر بار مادر برو مشفق‌تر و مهربان‌تر بود.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌داند که بنده‌اش در مسیر زندگی با چالش‌ها و سختی‌ها روبرو می‌شود، گاهی می‌ایستد و گاهی می‌افتد. در چنین لحظاتی، هیچ کسی جز خداوند نمی‌تواند به او کمک کند و او با عظمت و رحمتش به یاری بندگانش می‌شتابد. گفته شده است که رحمت خداوند نسبت به بندگانش از رحمت یک مادر به فرزندش نیز بیشتر است. حتی اگر فرزندی هزار بار در گِل بیفتد، مادر همیشه با محبت و دلسوزی به او می‌گوید که برخیز، و هر بار با مهربانی بیشتری به او کمک خواهد کرد.
پیر طریقت گفت: الهی! تا مهر تو پیدا گشت همه مهرها جفا گشت، و تا برّ تو پیدا گشت همه جفاها وفا گشت، الهی! ما نه ارزانی بودیم تا ما را بر گزیدی، و نه ناارزانی بودیم که بغلط گزیدی، بلکه بخود ارزانی کردی تا برگزیدی و بپوشیدی عیب، که می‌دیدی.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: خدایا! زمانی که محبت تو آشکار شد، تمام محبت‌های دیگر بی‌ارزش شد و زمانی که بزرگواری تو نمایان گردید، همه بی‌وفایی‌ها به صداقت بدل شد. خدایا! ما نه آنقدر ارزشمند بودیم که تو ما را انتخاب کردی و نه آنقدر بی‌ارزش که به اشتباه ما را برگزینی، بلکه خودت به ما ارزش دادی تا ما را برگزینی و عیوب ما را که می‌دیدی، پنهان کردی.
حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ چون سلطان عظمت و بی‌نیازی و جلال عزت قهاری بنعت سیاست کمین‌گاه مکر بر آن بی حرمتان و بیگانگان گشاد و طوفان عقوبت و عذاب فرا سر ایشان نشست، فرمان آمد از جبار کاینات به نوح پیغامبر که: «احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ» هر که ما در ازل او را در پناه لطف و جوار رحمت خود گرفتیم، امروز تو او را واپناه خودگیر و در کشتی نشان که وی امروز از رستگارانست و فردا از نواختگان، و در ازل از خواندگان. ابلیس آمد در آن حال تا خود را در کشتی افکند نوح سر وازد که این جای خواندگان است، نه جای راندگان. ابلیس گفت: اما علمت انّی مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ و لا مکان الیوم الا فی سفینتک. ندا آمد که ای نوح، ابلیس را در نشان که او شبه سیاه است در عقد مروارید: در رشته کشند با جواهر شبهی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فرمان ما رسید و تنور (آتش) سرکشید، زمانی که عظمت و جلال خداوند بر سر دشمنان و بیگانگان فرود آمد و عذاب الهی بر سرشان سایه انداخت، به نوح پیامبر دستور آمد که: «از هر نوع دو تا از موجودات را به همراه ببر و خانواده‌ات را نجات ده، مگر کسی که پیش از این به او فرمان داده‌ایم.» هر کسی که ما از ابتدای آفرینش او را در پناه رحمت خود قرار داده‌ایم، امروز تو او را در پناه خود ببر و در کشتی قرار بده، زیرا او امروز از رستگاران است. در آن حالت ابلیس آمد تا خود را در کشتی بیندازد، ولی نوح گفت: اینجا جای رستگاران است، نه جای رانده‌شدگان. ابلیس گفت: آیا نمی‌دانی که من از کسانی هستم که به مدت معین مهلت داده شده‌ام و امروز جایی غیر از کشتی تو نیست. ندا آمد که ای نوح، ابلیس را به درون کشتی راه نده زیرا او مانند دانه‌ای سیاه است در میان مرواریدها: باید در تاریکی بماند.
عجب آنست که نوح پسر خود را میخواند که ارْکَبْ مَعَنا و ابلیس دشمن را میراند، تا فرمان آمد که ابلیس دشمن را بردار و پسر خود را بگذار، تا بدانی که اسرار تقدیر بر قیاس خلق نیست میگوید: من آن کنم که خود خواهم و کس را بر حکم من اعتراض نیست لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ.
هوش مصنوعی: عجب اینجاست که نوح پسرش را صدا می‌زند تا با او سوار کشتی شود، اما ابلیس دشمن را از بین می‌برد. در این حین، فرامی‌رسد که ابلیس را بردارد و پسرش را رها کند تا به انسان‌ها نشان دهد که اسرار تقدیر بر اساس خواسته‌های بشری نیست. او می‌گوید: من آنچه بخواهم انجام می‌دهم و کسی نمی‌تواند به حکم من اعتراض کند. او مورد سوال قرار نمی‌گیرد درباره آنچه انجام می‌دهد، در حالی که دیگران مورد سوال هستند.
وَ قالَ ارْکَبُوا فِیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها بسم اللَّه سلامة الخلق، و باللّه نجاة الخلق، بسم اللَّه شفاء عند کلّ بلیّة، و سلوة عند کلّ حسرة، و حبرة عند کلّ ترحة، بنام خداست آرام دل مؤمنان، بنام خداست شفاء درد بیمار دلان، بنام خداست آسایش اندهگنان، خداوندا نامت نور دیده آشنایان، یادت آیین منزل مشتاقان، یافتت فراغ دل مریدان، مهرت انس جان دوستان.
هوش مصنوعی: و گفتند: "سوار شوید و به نام خدا حرکت کنید و در آرامش باشید. به نام خدا، رحمت به مخلوقات، و به خدا نجات مخلوقات، به نام خدا شفایی در هر مصیبت، و تسلی در هر اندوه، و شادی در هر غم، به نام خدا، آرامش دل مؤمنان است، به نام خدا، درمان درد دل بیماران است، به نام خدا، آسودگی خاطر اندوه‌زنان است. ای خدا، نام تو نور چشم آشنایان است، یاد تو سرآغاز منزل عاشقان است، و در تو آرامش دل مریدان یافته می‌شود. محبت تو مونس جان دوستان است."
وَ نادی‌ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی پیر طریقت گفته که درگاه حق عزیز است، و فنای قدس او عظیم، سراپرده قهر زده، و ایوان کبریا بر کشیده، و بساط عظمت گسترانیده، کس را نیست و نرسد که بستاخی کند بر آن بساط عظمت جز بفرمان. نبینی نوح را که بستاخی کرد، گفت: إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی تا او را جواب دادند که إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ موسی (ع) همچنین بر بساط جلال و عظمت انبساطی نمود بی‌دستوری دیدار خواست، گفت: «ارنی» جواب آمد که: لَنْ تَرانِی، باز مصطفی (ص) شب الفت و زلفت، شب قرب و کرامت که بحضرت اعلی رسید، و بساط جلال و عظمت دید، سر در پیش افکند و هیچ نگفت حرمت حضرت احدیت را و اجلال درگاه صمدیت را خاموش گشته، و گوش فرا داشته که تا فرمان چه آید، و دستوری چه دهد، ندا آمد که یا محمد سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی دستوری دادیم ترا زبان دعا و ثنا بگشای، و ما را بپاکی بستای، مصطفی (ص) در نگرست جلال و عظمت و کبریای الوهیّت بی‌نهایت دید، دانست که کمال ثنای مخلوق هرگز ببدایت جلال لم یزل نرسد، ثنای خود همچون چراغ دید در آفتاب و قطره در دریا، چراغ در آفتاب چه روشنایی دهد، و قطره در دریاچه افزاید، همین کلمت گفت: «لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک»
هوش مصنوعی: نوح به پروردگارش ندا داد و گفت: "پروردگارا، پسرم از خانواده من است." پیران طریقت می‌گویند که درگاه حق بسیار عزیز است و فنا در قدس او عظیم است. در این درگاه، کسی نمی‌تواند بدون اجازه بر بساط عظمت نزدیک شود. نوح به خاطر اینکه خواست تا پسرش را به او نزدیک کند، چنین گفت و به او پاسخ داده شد که: "او از خانواده تو نیست." همچنین موسی (ع) در حضور عظمت و جلال حق، خواست که او را ببیند و گفت: "پروردگارا، خودت را به من نشان بده." به او پاسخ آمد: "نمی‌توانی مرا ببینی." مصطفی (ص) نیز در شب الفت و قرب به سوی پروردگارش رفت و هنگام دیدن بساط جلال و عظمت سرش را پایین افکند و آرام باقی ماند تا هر دستوری که به او داده شود را بشنود. فرمان آمد: "ای محمد، نام پروردگارت را تسبیح کن." مصطفی (ص) پس از دیدن جلال و کبریای الوهیت، فهمید که ستایش مخلوق هرگز به عظمت خدا نخواهد رسید و ثنای او را مانند چراغی در برابر آفتاب دید، که روشنی‌اش بسیار کم است. او تنها گفت: "من نمی‌توانم تو را به اندازه‌ای که شایسته‌ات است، ستایش کنم، تو همان‌گونه‌ای که خودت را ستایش کرده‌ای."
فرمان آمد که ای محمد بستاخی کن بخواه تا بخشم، بگوی تا نیوشم، سل تعطه اشفع تشفع.
هوش مصنوعی: فرمان رسید که ای محمد، درخواست کن تا من ببخشم، بگو تا بشنوم، درخواست کن تا شفاعت تو قبول شود.
من آن توام تو آن من باش ز دل
بستاخی کن چرا نشینی تو خجل‌
هوش مصنوعی: من تو هستم و تو هم من هستی، پس چرا از دل‌بردن و عشق ورزیدن خودداری می‌کنی؟ چرا شرمنده می‌شوی و نمی‌نشینی؟