گنجور

۹ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ بزرگست و بزرگوار خداوند کردگار، نامدار رهی‌دار، کریم و مهربان، خدای جهان و جهانیان، دارنده ضعیفان، نوازنده لهیفان، نیوشنده آواز سایلان، پذیرنده عذر عذر خواهان، دوستدار نیاز و سوز درویشان و ناله خستگان، دوست دارد بنده‌ای را که درو زارد، و از کرد بد خویش بدو نالد، خود را دست آویزی نداند، دست از همه وسائل و طاعات تهی بیند، اشک از چشم روان، و ذکر بر زبان، و مهر در میان جان، نبینی که با قوم یونس چه کرد؟ آن گه که درماندند و عذاب بایشان نزدیک گشته، و یونس بخشم بیرون شده، و ایشان را وعده عذاب داده، بامداد از خانها بدر آمدند، ابر سیاه دیدند و دود عظیم، آتش از آن پاره پاره می‌افتاد، بجای آوردند که آن عذاب است که یونس مر ایشان را وعده داد یونس را طلب کردند و نیافتند، جمعی عظیم بصحرا بهم آمدند طفلکان را از مادران جدا کردند، کودکان را از پدران باز بریدند، تا آن کودکان و طفلکان بفراق مادر و پدر گریستن و زاری در گرفتند، پیران سرها برهنه کردند و محاسن سپید بر دست نهادند همی بیک بار فغان برآوردند، و بزاری و خواری زینهار خواستند، گفتند: اللهم ان ذنوبنا عظمت و جلّت و انت اعظم منها و اجلّ، خداوندا گناه ما بزرگست و عفو تو از آن بزرگتر، خداوندا بسزای ما چه نگری بسزای خود نگر. آن گه سه فرقت شدند به سه صف ایستاده صفی پیران و صفی جوانان و صفی کودکان. عذاب فرو آمد بر سر پیران بایستاد. پیران گفتند، بار خدایا تو ما را فرموده‌ای که بندگان را آزاد کنید ما همه بندگانیم، و بر درگاه تو زارندگانیم، چه بود که ما را از عقوبت و عذاب خود آزاد کنی؟ عذاب از سر ایشان بگشت بر سر جوانان بایستاد. جوانان گفتند: خداوندا تو ما را فرموده‌ای که ستمکاران را عفو کنید و گناه ایشان در گذارید ما همه ستمکارانیم بر خویشتن، عفو کن و از ما درگذار. عذاب از ایشان در گذشت بر سر کودکان بایستاد. کودکان گفتند: خداوندا تو ما را فرموده‌ای که سایلان را رد مکنید و باز مزنید ما همه سایلانیم ما را ردّ مکن و نومید بازمگردان، ای فریادرس نومیدان، و چاره بیچارگان، و فراخ بخش مهربان.

آن عذاب از ایشان بگشت و توبه ایشان قبول کرد. اینست که رب العالمین گفت: کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی‌ حِینٍ قوله: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ بی‌آیینه توفیق کس روی ایمان نبیند، بی‌عنایت حق کس بشناخت حقّ نرسد، بنده بجهد خویش نجات خویش کی تواند، تا با دل بنده تعریف نکند، و شواهد صفات و نعوت خود در دل وی مقرّر نکند، بنده هرگز بشناخت او راه نبرد. و اللَّه لولا اللَّه ما اهتدینا و لا تصدّقنا و لا صلّینا، آب و خاک را نبود پس بود را چه رسد که بدرگاه قدم آشنایی جوید اگر نه عنایت قدیم بود، دعوی شناخت ربوبیّت چون کند اگر نه توفیقش رفیق بود.

دل کیست که گوهری فشاند بی تو
یا تن که بود که ملک راند بی‌تو
و اللَّه که خرد راه نداند بی تو
جان زهره ندارد که بماند بی تو.

قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ همه عالم آیات و رایات قدرت اوست، دلایل و امارات وحدانیّت اوست، نگرنده می‌درباید، از همه جانب بساحت او راه است رونده می‌باید، بستان حقایق پر ثمار لطائف است، خورنده می‌باید.

مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست.

وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ الادلّة و ان کانت ظاهرة فما تغنی اذا کانت البصائر مسدودة کما أنّ الشّموس و ان کانت طالعة فما تغنی اذا کانت الأبصار عن الادراک بما عمی مردودة. و ما انتفاع اخی الدّنیا بمقلته اذا استوت عنده الانوار و الظّلم.

ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ تشریف و نواخت مؤمنان است که رب العزّة به نعت اعزاز و اکرام نجات ایشان بر نجات پیغامبران بست، و در نعت تخصیص و تشریف ایشان را درهم پیوست. گفت حق است از ما، واجب است از کرم و لطف ما، که مؤمنان را رهانیم، چنان که پیغامبران را رهانیدیم، تا چنان که بر هیچ پیغامبر روا نیست که فردا در آتش شود و عذاب چشد، هیچ مؤمن را روا نیست که در دوزخ و در عذاب جاوید بماند، فانّه جلّ جلاله اخبر انّه ینجی الرّسل و المؤمنین جمیعا. وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ ای اخلص قصدک للدّین و جرّد قلبک عن اثبات کل ما لحقه قهر التکوین. میگوید: دین خویش از شوب ریا پاک دار، و قصد خویش در جستن کیمیای حقیقت درست کن دل از علایق بریده، و کمربندی بر میان بسته، و حلقه خدمت در گوش وفا کرده، و خواست خود فدای خواست ازلی کرده، نفس فدای رضا، و دل فدای وفا، و چشم فدای بقا.

نفسم همه عمر در وصالت خواهد گوشم سمع از بهر مقالت خواهد

روحم راحت ز اتّصالت خواهد

چشمم بصر از شوق جمالت خواهد.

ازینجا نور حقیقت آغاز کند، باز محبّت بر هوای تفرید پرواز کند، جذبه الهی در رسد، رهی را از دست تصرّف بستاند، نه غبار زحمت آرزوی بهشت بر وقت وی نشیند، نه بیم دوزخ او را راه گیری کند. بزبان حال گوید:

عاشق بره عشق چنان می‌باید
کز دوزخ و از بهشت یادش ناید

رهی تا اکنون طالب بود. مطلوب گشت، عاشق بود معشوق شد، مرید بود مراد گشت، بساط یگانگی دید بشتافت، تا قرب دوست بیافت، خبر عیان گشت، و مبهم بیان شد، رهی در خود میرسید که بدوست رسید، خود را ندید او، که درست دید.

پیر طریقت گفت: الهی تا آموختنی را آموختم، و آموخته را جمله بسوختم، اندوخته را برانداختم، و انداخته را بیندوختم، نیست را بفروختم، تا هست را بیفروختم، الهی تا یگانگی بشناختم، در آرزوی شادی بگداختم، کی باشد که گویم پیمانه بینداختم، و از علائق وا پرداختم، و بود خویش جمله درباختم.

کی باشد کین قفس بپردازم
در باغ الهی آشیان سازم.
۹ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ ای هلّا کانت قریة آمنت حین ینفعها ایمانها لا حین لا ینفعها، این حجّت خدا است جلّ جلاله بر فرعون که ایمان وی نپذیرفت بوقت معاینه عذاب. یقول اللَّه تعالی: هلّا آمن فرعون قبل ان یدرکه الغرق حین المهلة، آن گه قوم یونس را مستثنی کرد که توبه ایشان بپذیرفت بوقت معاینه عذاب. و قیل: معناه فما کانت قریة، ای اهل قریة آمنت عند معاینة العذاب فَنَفَعَها إِیمانُها فی حالة البأس کما لم ینفع فرعون إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ فانّه نفعهم ایمانهم لمّا رأوا امارات العذاب لما علم اللَّه من صدقهم، و هو قوله: کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ الهلاک و الهوان فی الحیاة الدنیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی‌ حِینٍ ای الی احایین آجالهم. و قیل: کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ الی یوم القیمة فیجازون بالثّواب و العقاب. خلافست میان علما که قوم یونس عذاب بعیان دیدند یا امارات و دلائل آن دیدند، قومی گفتند: عذاب بایشان نزدیک گشت و بعیان دیدند که میگوید: کَشَفْنا عَنْهُمُ و الکشف یکون بعد الوقوع او اذا قرب. و قومی گفتند: امارات و دلائل عذاب دیدند و در آن حالت توبه کردند باخلاص و صدق و زبان تضرّع بگشادند و تا ربّ العزّة آن عذاب که دلیل آن ظاهر بود از ایشان بگردانید و مثال این بیمارست که بوقت بیماری چنان که امید بعافیت و صحت میدارد و از مرگ نمی‌ترسد توبت کند، توبت وی در آن حال درست بود، اما چون مرگ بمعاینه دید و از حیات نومید گشت، توبه وی درست نباشد که میگوید جل جلاله: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ تواریخیان گفتند: یونس پیغامبر مسکن او موصل بود و خانه او نینوی، ما در وی تنخیس نام بود و پدر وی متی، و موصل از آن خوانند که شام به عراق پیوندد، رب العالمین یونس را فرستاد بقوم وی و ایشان را دعوت کرد بدین اسلام ایشان سرباز زدند و رسالت وی قبول نکردند، یونس گفت: اکنون که مرا دروغ زن میدارید و رسالت ما قبول نمیکنید، باری بدانید که بامداد شما را از آسمان عذاب آید و آن گه سه روز آن عذاب در پیوندد. ایشان با یکدیگر گفتند: یونس هرگز دروغ نگفته است این یک امشب او را بیازمائید بنگرید که امشب از میان ما بیرون شود یا نه، اگر بیرون شود و بر جای خویش نماند پس بدانید که راست میگوید. بامداد چون او را طلب کردند نیافتند که از میان ایشان بیرون شده بود، دانستند که وی راست گفت، همان ساعت امارات و دلائل عذاب پیدا گشت، ابری سیاه بر آمد، و دخانی عظیم در گرفت، چنان که در و دیوار ایشان سیاه گشت، ایشان بترسیدند، و از کردها و گفتهای خویش پشیمان شدند، و رب العزّة جلّ جلاله در دلهای ایشان توبت افکند همه بیک بار بصحرا بیرون شدند، مردان و زنان و کودکان و چهار پایان نیز بیرون بردند، و پلاسها در پوشیدند، زبان زاری و تضرّع بگشادند، و به اخلاص و صدق این دعا گفتند: یا حیّ حین لا حیّ یا حی محیی الموتی یا حیّ لا اله الا انت. فعرف اللَّه صدقهم فرحمهم و استجاب دعاءهم و قبل توبتهم و کشف العذاب عنهم، و کان ذلک یوم عاشوراء. و کان یونس قد خرج و اقام ینتظر العذاب فلم یر شیئا و کان من کذب و لم یکن له بیّنة قتل، فقال یونس: کیف ارجع الی قومی و قد کذبتهم، فذهب مغاضبا لقومه و رکب السفینة. فذلک قوله: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً و یأتی شرحه فی موضعه ان شاء اللَّه.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ بزرگست و بزرگوار خداوند کردگار، نامدار رهی‌دار، کریم و مهربان، خدای جهان و جهانیان، دارنده ضعیفان، نوازنده لهیفان، نیوشنده آواز سایلان، پذیرنده عذر عذر خواهان، دوستدار نیاز و سوز درویشان و ناله خستگان، دوست دارد بنده‌ای را که درو زارد، و از کرد بد خویش بدو نالد، خود را دست آویزی نداند، دست از همه وسائل و طاعات تهی بیند، اشک از چشم روان، و ذکر بر زبان، و مهر در میان جان، نبینی که با قوم یونس چه کرد؟ آن گه که درماندند و عذاب بایشان نزدیک گشته، و یونس بخشم بیرون شده، و ایشان را وعده عذاب داده، بامداد از خانها بدر آمدند، ابر سیاه دیدند و دود عظیم، آتش از آن پاره پاره می‌افتاد، بجای آوردند که آن عذاب است که یونس مر ایشان را وعده داد یونس را طلب کردند و نیافتند، جمعی عظیم بصحرا بهم آمدند طفلکان را از مادران جدا کردند، کودکان را از پدران باز بریدند، تا آن کودکان و طفلکان بفراق مادر و پدر گریستن و زاری در گرفتند، پیران سرها برهنه کردند و محاسن سپید بر دست نهادند همی بیک بار فغان برآوردند، و بزاری و خواری زینهار خواستند، گفتند: اللهم ان ذنوبنا عظمت و جلّت و انت اعظم منها و اجلّ، خداوندا گناه ما بزرگست و عفو تو از آن بزرگتر، خداوندا بسزای ما چه نگری بسزای خود نگر. آن گه سه فرقت شدند به سه صف ایستاده صفی پیران و صفی جوانان و صفی کودکان. عذاب فرو آمد بر سر پیران بایستاد. پیران گفتند، بار خدایا تو ما را فرموده‌ای که بندگان را آزاد کنید ما همه بندگانیم، و بر درگاه تو زارندگانیم، چه بود که ما را از عقوبت و عذاب خود آزاد کنی؟ عذاب از سر ایشان بگشت بر سر جوانان بایستاد. جوانان گفتند: خداوندا تو ما را فرموده‌ای که ستمکاران را عفو کنید و گناه ایشان در گذارید ما همه ستمکارانیم بر خویشتن، عفو کن و از ما درگذار. عذاب از ایشان در گذشت بر سر کودکان بایستاد. کودکان گفتند: خداوندا تو ما را فرموده‌ای که سایلان را رد مکنید و باز مزنید ما همه سایلانیم ما را ردّ مکن و نومید بازمگردان، ای فریادرس نومیدان، و چاره بیچارگان، و فراخ بخش مهربان.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و مهربان، که سرپرست جهانیان است، به بندگانی که در سختی و نیاز به او روی می‌آورند، محبت و توجه ویژه‌ای دارد. او به ناله و فریاد درویشان و خسته‌دلان گوش می‌دهد و عذر آن‌ها را می‌پذیرد. در داستان قوم یونس، وقتی عذاب الهی به آن‌ها نزدیک شد و یونس از میان آن‌ها رفت، آن‌ها با ترس و اضطراب از خانه‌هایشان بیرون آمدند و از عذاب الهی نالان بودند. آن‌ها به یاد یونس و وعده عذابی که داده بود، جمع شدند و در دعاهای خود از خداوند خواستند که بر آن‌ها رحم کند و گناهانشان را ببخشد. آنان در کنار یکدیگر به انواع مختلفی تقسیم شدند، به این امید که بتوانند از عذاب نجات یابند. آنان در زاری و درخواست بخشش به خداوند روی آوردند و هر گروه از آن‌ها به نوعی از خداوند طلب کمک و رحمت کردند. خداوند عذاب را از آن‌ها برداشت و به بندگانش نشان داد که در زمان نیاز و تضرع، می‌توانند به او اعتماد کنند و از او یاری بخواهند.
آن عذاب از ایشان بگشت و توبه ایشان قبول کرد. اینست که رب العالمین گفت: کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی‌ حِینٍ قوله: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ بی‌آیینه توفیق کس روی ایمان نبیند، بی‌عنایت حق کس بشناخت حقّ نرسد، بنده بجهد خویش نجات خویش کی تواند، تا با دل بنده تعریف نکند، و شواهد صفات و نعوت خود در دل وی مقرّر نکند، بنده هرگز بشناخت او راه نبرد. و اللَّه لولا اللَّه ما اهتدینا و لا تصدّقنا و لا صلّینا، آب و خاک را نبود پس بود را چه رسد که بدرگاه قدم آشنایی جوید اگر نه عنایت قدیم بود، دعوی شناخت ربوبیّت چون کند اگر نه توفیقش رفیق بود.
هوش مصنوعی: عذاب از آن‌ها برداشته شد و توبه‌شان پذیرفته گردید. خداوند فرموده است که عذاب ذلت را از آن‌ها گرفتیم و تا زمانی مشخص به آن‌ها مهلت دادیم. همچنین ذکر شده که هیچ‌کس بدون اجازه خداوند نمی‌تواند ایمان بیاورد. به عبارت دیگر، هیچ کسی بدون لطف و عنایت الهی نمی‌تواند به حقیقت پی ببرد. انسان به‌تنهایی نمی‌تواند به نجات دست یابد، مگر این‌که خداوند در دل او راستی و حسن صفات خود را بیفکند. بدون مدد الهی، هیچ‌کس به شناخت خدا نمی‌رسد. اگر لطف خداوند نبود، ما نه هدایت می‌شدیم، نه به صداقت ایمان می‌آوردیم و نه نماز می‌خواندیم. بنابراین، اگر نبود لطف و رحمت خدا، چطور ممکن بود که به درگاه او رو بیاوریم و محبت او را طلب کنیم؟ اگر خداوند توفیق نمی‌داد، چگونه می‌توانستیم از ربوبیت او سخن بگوییم؟
دل کیست که گوهری فشاند بی تو
یا تن که بود که ملک راند بی‌تو
هوش مصنوعی: دل چه کسی است که بتواند بدون تو جواهرات عشق را نثار کند، یا چه کسی می‌تواند سلطنت کند بدون تو؟
و اللَّه که خرد راه نداند بی تو
جان زهره ندارد که بماند بی تو.
هوش مصنوعی: به خدا سوگند که عقل و خرد بدون تو راهی نمی‌یابند و جان من بدون تو تاب زندگی ندارد.
قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ همه عالم آیات و رایات قدرت اوست، دلایل و امارات وحدانیّت اوست، نگرنده می‌درباید، از همه جانب بساحت او راه است رونده می‌باید، بستان حقایق پر ثمار لطائف است، خورنده می‌باید.
هوش مصنوعی: بنگرید به آنچه در آسمان‌ها و زمین است؛ همه عالم نشانه‌ها و نمایانگرهای قدرت اوست. این‌ها دلایل و نشانه‌های یکتایی او هستند. ناظر باید ببیند و از هر سو به سوی او حرکت کند. درختان حقیقت، پر از میوه‌های نیکو هستند و انسان باید از آن‌ها بهره‌مند شود.
مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست.
هوش مصنوعی: مرد باید بداند که چگونه باید برود، چرا که دنیا پر از نسیم‌های نیکو و خوشبو است.
وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ الادلّة و ان کانت ظاهرة فما تغنی اذا کانت البصائر مسدودة کما أنّ الشّموس و ان کانت طالعة فما تغنی اذا کانت الأبصار عن الادراک بما عمی مردودة. و ما انتفاع اخی الدّنیا بمقلته اذا استوت عنده الانوار و الظّلم.
هوش مصنوعی: آیات و نشانه‌ها برای قومی که ایمان نمی‌آورند، هیچ سودی ندارند، حتی اگر دلایل واضحی باشند. چرا که وقتی بصیرت‌های آنان بسته است، هیچ فایده‌ای ندارد، مانند اینکه خورشید در آسمان باشد اما چشم‌ها نتوانند آن را ببینند. بهره‌وری برادر دنیا از چشمانش چه فایده‌ای دارد اگر نور و ظلمت برای او یکسان باشد؟
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ تشریف و نواخت مؤمنان است که رب العزّة به نعت اعزاز و اکرام نجات ایشان بر نجات پیغامبران بست، و در نعت تخصیص و تشریف ایشان را درهم پیوست. گفت حق است از ما، واجب است از کرم و لطف ما، که مؤمنان را رهانیم، چنان که پیغامبران را رهانیدیم، تا چنان که بر هیچ پیغامبر روا نیست که فردا در آتش شود و عذاب چشد، هیچ مؤمن را روا نیست که در دوزخ و در عذاب جاوید بماند، فانّه جلّ جلاله اخبر انّه ینجی الرّسل و المؤمنین جمیعا. وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ ای اخلص قصدک للدّین و جرّد قلبک عن اثبات کل ما لحقه قهر التکوین. میگوید: دین خویش از شوب ریا پاک دار، و قصد خویش در جستن کیمیای حقیقت درست کن دل از علایق بریده، و کمربندی بر میان بسته، و حلقه خدمت در گوش وفا کرده، و خواست خود فدای خواست ازلی کرده، نفس فدای رضا، و دل فدای وفا، و چشم فدای بقا.
هوش مصنوعی: خداوند به پیغامبران و مؤمنان احترام و محبت خاصی دارد و این وظیفه‌ی اوست که آن‌ها را نجات دهد. بنابراین، نجات مؤمنان در کنار نجات پیغامبران امری واجب و از لطف الهی است. همان‌طور که هیچ پیغامبری سزاوار نیست که در عذاب بماند، هیچ مؤمنی نیز نباید به عذاب دچار شود. در ادامه، خداوند از مؤمنان می‌خواهد که قصد و نیت خود را خالص کنند و از ریا و خودخواهی دوری گزینند. این مسیر نیاز به جدیت و فدای نیازهای دنیوی به خاطر رضای خدا دارد. در این راستا، مؤمن باید عشق و وفای خود را نسبت به خدا تقویت کند و خواسته‌های شخصی را فدای خواسته‌های الهی کند.
نفسم همه عمر در وصالت خواهد گوشم سمع از بهر مقالت خواهد
هوش مصنوعی: تمام عمرم برای عشق و وصالت زندگی می‌کنم و گوشم همیشه آماده شنیدن سخنان تو خواهد بود.
روحم راحت ز اتّصالت خواهد
هوش مصنوعی: روحم از ارتباط با تو آرام خواهد شد.
چشمم بصر از شوق جمالت خواهد.
هوش مصنوعی: چشم من از شوق زیبایی‌ات پر خواهد شد.
ازینجا نور حقیقت آغاز کند، باز محبّت بر هوای تفرید پرواز کند، جذبه الهی در رسد، رهی را از دست تصرّف بستاند، نه غبار زحمت آرزوی بهشت بر وقت وی نشیند، نه بیم دوزخ او را راه گیری کند. بزبان حال گوید:
هوش مصنوعی: از اینجا نور حقیقت شروع می‌شود و دوباره عشق بر هوای یگانگی پرواز می‌کند. جاذبه خداوندی به وجود می‌آید و راه را از تصرف بیرون می‌آورد. دیگر غبار زحمت و آرزوی بهشت بر او سنگینی نمی‌کند و ترس از دوزخ نیز او را به خود نمی‌کشاند. او به زبان حال می‌گوید:
عاشق بره عشق چنان می‌باید
کز دوزخ و از بهشت یادش ناید
هوش مصنوعی: عاشق واقعی باید چنان باشد که نه به یاد جهنم بیفتد و نه به یاد بهشت.
رهی تا اکنون طالب بود. مطلوب گشت، عاشق بود معشوق شد، مرید بود مراد گشت، بساط یگانگی دید بشتافت، تا قرب دوست بیافت، خبر عیان گشت، و مبهم بیان شد، رهی در خود میرسید که بدوست رسید، خود را ندید او، که درست دید.
هوش مصنوعی: رهی تا به حال در جستجوی هدف بوده است. حالا به هدف خود رسیده، عاشق است و محبوبش شده. مریدی که به آرزوی خود رسیده و زمانی که به یگانگی رسیده، با شتاب به سوی نزدیکی به دوست می‌رود. حقیقت برایش روشن می‌شود و آنچه گنگ و نامفهوم بود حالا بیان می‌شود. در این مسیر، رهی خود را نمی‌بیند، بلکه آنچه باید ببیند را به درستی مشاهده می‌کند.
پیر طریقت گفت: الهی تا آموختنی را آموختم، و آموخته را جمله بسوختم، اندوخته را برانداختم، و انداخته را بیندوختم، نیست را بفروختم، تا هست را بیفروختم، الهی تا یگانگی بشناختم، در آرزوی شادی بگداختم، کی باشد که گویم پیمانه بینداختم، و از علائق وا پرداختم، و بود خویش جمله درباختم.
هوش مصنوعی: عالم طریقت گفت: ای خدا، وقتی که آنچه لازم بود یاد گرفتم، تمامی آموخته‌هایم را به کار بستم، گنجینه‌هایم را رها کردم، آنچه را که انداخته بودم دوباره بررسی کردم، آنچه نداشتم را به دست آوردم تا آنچه که داشتم را به دیگری ببخشم. ای خدا، وقتی که یگانگی را شناختم، در آرزوی شادی ذوب شدم. چه زمانی می‌توانم بگویم که از همه چیز دل کنده‌ام و از وابستگی‌ها آزاد شده‌ام و از وجود خودم به کلی گذشتم؟
کی باشد کین قفس بپردازم
در باغ الهی آشیان سازم.
هوش مصنوعی: چه زمانی می‌توانم این قفس را ترک کنم و در باغ الهی، خانه‌ای برای خود بسازم؟