قوله تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ مستمعان مختلفاند و درجات ایشان بر تفاوت، یکی بطبع شنید بگوش سر خفته بود سماع او را بیدار کرد تا از غم بیاسود، یکی بحال شنید بگوش دل آرمیده بود سماع او را در حرکت آورد تا او را نسیم انس دمید، یکی بحق شنید با نفسی مرده و دلی تشنه و نفسی سوخته یادگار ازلی رسیده و جان بمهر آسوده و سرّ از محبّت ممتلی گشته. بو سهل صعلوکی گفت: مستمع در سماع میان استتار و تجلّی است. استتار حقّ مبتدیان است، و نشان نظر رحمت در کار مردان، که از ضعف و عجز طاقت مکاشفت سلطان حقیقت ندارند. و باین معنی حکایت کنند از منصور مغربی گفت: بحلّهای از حلّههای عرب فرو آمدم جوانی مرا مهمانی کرد در میانه ناگاه بیفتاد آن جوان و بیهوش گشت، از حال وی پرسیدم گفتند: بنت عمّی آویخته وی گشته و این ساعت آن بنت عمّ در خیمه خویش فرا رفت، غبار دامن وی در حال رفتن این جوان بدید بیفتاد و بیهوش گشت، این درویش برخاست بدر آن خیمه شد و شفاعت کرد از بهر این جوان گفت: ان للغریب فیکم حرمة و ذماما و قد جئت مستشفعا الیک فی امر هذا الشّاب فتعطفی علیه فیما به من هواک.
فقالت المرأة انت سلیم القلب انه لا یطیق شهود غبار ذیلی کیف یطیق محبتی.
چون درویش در حق آن جوان شفاعت کرد، وی جواب داد که: ای سلیم القلب کسی که طاقت دیدار غبار دامن ما ندارد طاقت دیدار جمال و صحبت ما چون دارد؟ این است حال مرید او را در پرده خودی در پوشش میدارند تا در سطوات حقیقت یکبارگی سوخته و گداخته نگردد، یک تابش برق حقیقت بیش نبیند که او را در حرکت آرد نعره زند، و جامه درد و گریه کند، باز چون بمحلّ استقامت رسد و در حقیقت افراد متمکّن شود نسیم قرب از افق تجلّی بر وی دمیدن گیرد، آن حرکات بسکنات بدل شود، زیرا موارد هیبت ادب حضرت بجای آرد. اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا.
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً نفی ظلم از خویشتن کرد، و تقدیر ظلم در وصف وی خود محالست که خلق خلق اوست، و ملک ملک او، و حقّ حقّ او، ظالم کسی باشد که از حدّ فرمان در گذرد، و حکمی که او را لازم آید اندازه آن در گذارد. و حقّ جلّ جلاله بجلال قدر خویش حاکم است نه محکوم، آمر است نه مأمور، قهّار است نه مقهور، بنده را بیافرید بقدرت بی وسیلت، او را بپرورد بنعمت بیشفاعت، حکم خود بر وی براند بیمشاورت، اگر بخواند و بنوازد فضل و لطف اوست، و اگر براند و بیندازد قهر و عدل اوست، هر چه کند رواست که خداوند و آفریدگار بحقیقت اوست جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته. وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ الآیة. خبر وی درست، و وعد وی راست و وعید وی حقّ و حشر و نشر بودنی، و نامه کردار خواندنی، و حساب اعمال کردنی، و بثواب و عقاب رسیدنی، و هر چه آید آمده گیر و پرده از روی کار برگرفته گیر. یقول اللَّه عزّ و جلّ فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ای مهتر کونین و سیّد خافقین و رسول ثقلین گوی نفع و ضرّ بدست ما نیست، راندن و نواختن کار ما نیست، بند و گشاد دار و گیر بداشت ما نیست که ضارّ و نافع جز نام و صفت یک خدای نیست، ضارّست خداوند گشاد و بند، و پادشاه بر سود و گزند، و کلید دار جدایی و پیوند، نافع است سود نمای خلقان، و سپردن سودها بر وی آسان، و سود همه بدست وی نه بدست کسان.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً من خاف البیات لم یستلذ السیّئات، من توسد الغفلة ایقظه فجأة العقوبة، من عرف کمال القدرة لم یا من فجأة الأخذ بالشدّة.
وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ الآیة. راه حق بر روندگان روشن، لکن چه سود که یک مرد راه رو نیست، دریغا که بستان نعمت پر ثمار لطایف است و یک خورنده نیست، همه عالم پر صدف دعوی و یک ذرّه جوهر معنی نیست، در میدان جلال صد هزار سمند هدایت و یک سوار نیست. بو یزید بسطامی گفته: که راه حق چون آفتاب تابان است، هر که بینایی دارد چون در نگرد با یقین و ایمان است، در هر کلوخی و ذرّهای از ذرائر موجودات بر یگانگی حقّ صد هزار بیانست.
مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صبا است
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الحادثات باسرها للَّه ملکا و به ظهورا و منه ابتداء و الیه انتهاء فقوله حقّ و وعده صدق و امره حتم و قضاؤه بثّ و هو العلیّ، و علی ما یشاء قوی، یحیی القلوب بانوار المشاهدة، و یمیت النّفوس بانواع المجاهدة، یحیی من یشاء بالاقبال علیه و یمیت من یشاء بالاعراض عنه یحیی قلوب قوم بجمیل الرجاء و یمیت قلوب قوم بوسم القنوط.
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ مستمعان مختلفاند و درجات ایشان بر تفاوت، یکی بطبع شنید بگوش سر خفته بود سماع او را بیدار کرد تا از غم بیاسود، یکی بحال شنید بگوش دل آرمیده بود سماع او را در حرکت آورد تا او را نسیم انس دمید، یکی بحق شنید با نفسی مرده و دلی تشنه و نفسی سوخته یادگار ازلی رسیده و جان بمهر آسوده و سرّ از محبّت ممتلی گشته. بو سهل صعلوکی گفت: مستمع در سماع میان استتار و تجلّی است. استتار حقّ مبتدیان است، و نشان نظر رحمت در کار مردان، که از ضعف و عجز طاقت مکاشفت سلطان حقیقت ندارند. و باین معنی حکایت کنند از منصور مغربی گفت: بحلّهای از حلّههای عرب فرو آمدم جوانی مرا مهمانی کرد در میانه ناگاه بیفتاد آن جوان و بیهوش گشت، از حال وی پرسیدم گفتند: بنت عمّی آویخته وی گشته و این ساعت آن بنت عمّ در خیمه خویش فرا رفت، غبار دامن وی در حال رفتن این جوان بدید بیفتاد و بیهوش گشت، این درویش برخاست بدر آن خیمه شد و شفاعت کرد از بهر این جوان گفت: ان للغریب فیکم حرمة و ذماما و قد جئت مستشفعا الیک فی امر هذا الشّاب فتعطفی علیه فیما به من هواک.
هوش مصنوعی: در این متن به تفاوتهای شنوندگان اشاره شده است. برخی از آنها فقط با گوش خود میشنوند و در حالت خمودی به سر میبرند که سبب میشود صدای موسیقی دل آنها را آرام کند. برخی دیگر با دلشان به موسیقی گوش میدهند و این موسیقی آنها را به حرکت در میآورد و از غم و اندوه رها میسازد. دستهای از افراد نیز با دلی تشنه و روحی آکنده از عشق به موسیقی گوش میدهند و حالتی عمیق و باطنی را تجربه میکنند. صحبت از تجربیات افرادی است که در موقعیتهای مختلف به شنیدن موسیقی پرداختهاند و تأثیرات متفاوت آن بر آنها بیان شده است. در ادامه، داستانی از یک جوان روایت میشود که به خاطر دیدن دختری بیهوش میشود و درویشی برای شفاعت او به سراغ دختر میرود و از او درخواست کمک میکند. این داستان نمایانگر احترامی است که در فرهنگ آن زمان برای مهمانان و غریبان قائل بودند.
فقالت المرأة انت سلیم القلب انه لا یطیق شهود غبار ذیلی کیف یطیق محبتی.
هوش مصنوعی: زن گفت: «تو که قلبت سالم است، چطور میتوانی غبار دنبالم را تحمل کنی، پس چگونه میتوانی محبت مرا تحمل کنی؟»
چون درویش در حق آن جوان شفاعت کرد، وی جواب داد که: ای سلیم القلب کسی که طاقت دیدار غبار دامن ما ندارد طاقت دیدار جمال و صحبت ما چون دارد؟ این است حال مرید او را در پرده خودی در پوشش میدارند تا در سطوات حقیقت یکبارگی سوخته و گداخته نگردد، یک تابش برق حقیقت بیش نبیند که او را در حرکت آرد نعره زند، و جامه درد و گریه کند، باز چون بمحلّ استقامت رسد و در حقیقت افراد متمکّن شود نسیم قرب از افق تجلّی بر وی دمیدن گیرد، آن حرکات بسکنات بدل شود، زیرا موارد هیبت ادب حضرت بجای آرد. اینست که ربّ العالمین گفت: فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا.
هوش مصنوعی: چون درویش برای آن جوان شفاعت کرد، او پاسخ داد: ای دلپاک، کسی که توانایی دیدن گرد و غبار دامن ما را ندارد، چگونه میتواند زیبایی و صحبت ما را تحمل کند؟ این حال مرید است که در پرده خودی پوشیده نگهداشته میشود تا ناگهان در شدت حقیقت نسوخته و نابود نشود. او نمیتواند حتی یک لحظه از تابش حقیقت را ببیند، زیرا این دیدار او را به حرکت واداشته و باعث ناله و گریهاش میشود. اما وقتی در محل ثبات خود قرار میگیرد و در حقیقت به استقرار میرسد، نسیم نزدیکی از افق تجلی بر او وزیدن میگیرد و آن حرکات به سکون تبدیل میشود، زیرا ادب و هیبت حضور حضرت او را به آرامش میآورد. به همین خاطر است که خداوند فرموده: وقتی او را حاضر ببیند، بگویید سکوت کنید.
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً نفی ظلم از خویشتن کرد، و تقدیر ظلم در وصف وی خود محالست که خلق خلق اوست، و ملک ملک او، و حقّ حقّ او، ظالم کسی باشد که از حدّ فرمان در گذرد، و حکمی که او را لازم آید اندازه آن در گذارد. و حقّ جلّ جلاله بجلال قدر خویش حاکم است نه محکوم، آمر است نه مأمور، قهّار است نه مقهور، بنده را بیافرید بقدرت بی وسیلت، او را بپرورد بنعمت بیشفاعت، حکم خود بر وی براند بیمشاورت، اگر بخواند و بنوازد فضل و لطف اوست، و اگر براند و بیندازد قهر و عدل اوست، هر چه کند رواست که خداوند و آفریدگار بحقیقت اوست جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته. وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ الآیة. خبر وی درست، و وعد وی راست و وعید وی حقّ و حشر و نشر بودنی، و نامه کردار خواندنی، و حساب اعمال کردنی، و بثواب و عقاب رسیدنی، و هر چه آید آمده گیر و پرده از روی کار برگرفته گیر. یقول اللَّه عزّ و جلّ فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ای مهتر کونین و سیّد خافقین و رسول ثقلین گوی نفع و ضرّ بدست ما نیست، راندن و نواختن کار ما نیست، بند و گشاد دار و گیر بداشت ما نیست که ضارّ و نافع جز نام و صفت یک خدای نیست، ضارّست خداوند گشاد و بند، و پادشاه بر سود و گزند، و کلید دار جدایی و پیوند، نافع است سود نمای خلقان، و سپردن سودها بر وی آسان، و سود همه بدست وی نه بدست کسان.
هوش مصنوعی: خداوند هیچ ظلمی به مردم نمیکند و ظلم از صفات او محال است. او خالق است و مالک تمام هستی، و حق بر عهده اوست. ظالم کسی است که از دستورات فراتر رود و احکام را زیر پا بگذارد. خداوند با عظمت خود حاکم است نه محکوم، و او تنها کسی است که خداوند را فرمان میدهد و هیچ کس نمیتواند بر او تسلط داشته باشد. او بنده را به قدرت خود آفریده و با نعمتها پرورش میدهد، و احکامش را بدون مشورت اجرا میکند. اگر او بخواهد کسی را مورد لطف قرار دهد، این از فضل اوست و اگر کسی را مجازات کند، این از عدالت اوست. هر آنچه که خداوند انجام میدهد روا و درست است، زیرا او خالق حقیقی است.
خداوند وعدههایش را محقق میسازد و روز قیامت حقیقت دارد. همه اعمال ثبت میشود و پاداش و مجازات وجود دارد. مخصوصاً در روز قیامت، پردهها کنار میرود و انسانها حقیقت را میبینند و در مییابند که هیچکس نمیتواند ضرری به خود یا نفعی برای خود بدون اجازه خداوند داشته باشد. فقط خداوند بر نفع و ضرر تسلط دارد و او تنها کسی است که میتواند سود و زیان را تعیین کند. انسانی که به گزند و نفع نگاه میکند، باید بداند که در واقع همه چیز در دست خداوند است و اوست که به هرکسی به اندازه ظرفیتش، نفع میرساند.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً من خاف البیات لم یستلذ السیّئات، من توسد الغفلة ایقظه فجأة العقوبة، من عرف کمال القدرة لم یا من فجأة الأخذ بالشدّة.
هوش مصنوعی: آیا به نظر شما چه میشود اگر عذاب او به شما در شب یا روز برسد؟ کسی که از عذاب شب میترسد، لذت گناهان را ندارد. کسی که در غفلت خوابش برده ناگهان با عذاب بیدار میشود. کسی که به قدرت کامل او آگاه است، از ناگهانی بودن عذاب به شدت نخواهد ترسید.
وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ الآیة. راه حق بر روندگان روشن، لکن چه سود که یک مرد راه رو نیست، دریغا که بستان نعمت پر ثمار لطایف است و یک خورنده نیست، همه عالم پر صدف دعوی و یک ذرّه جوهر معنی نیست، در میدان جلال صد هزار سمند هدایت و یک سوار نیست. بو یزید بسطامی گفته: که راه حق چون آفتاب تابان است، هر که بینایی دارد چون در نگرد با یقین و ایمان است، در هر کلوخی و ذرّهای از ذرائر موجودات بر یگانگی حقّ صد هزار بیانست.
هوش مصنوعی: خداوند از تو میپرسد آیا این آیه حقیقت دارد؟ راه حق بر کسانی که میخواهند بپیمايند، واضح و روشن است، اما افسوس که کسی نیست که این راه را طی کند. دریغ از باغی پربار از نعمتها که هیچکس از آن بهرهمند نمیشود. همه جا مملو از ادعاهاست، اما در هیچکجا حقیقتی یافت نمیشود. در این میدان پرجمیت، هزاران اسب هدایت وجود دارند، اما هیچ سوارکاری وجود ندارد. بو یزید بسطامی میگوید که راه حق مانند خورشید میدرخشد؛ هر کس که بینایی داشته باشد، با یقین و ایمان به آن مینگرد. در هر ذره از موجودات، نشانههایی از یگانگی حق وجود دارد.
مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صبا است
هوش مصنوعی: مرد باید بداند چگونه فضا را درک کند و از زیباییها و لطافتهای اطرافش بهرهمند شود، زیرا جهان پر از نسیمهای ملایم و دلنشین است.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الحادثات باسرها للَّه ملکا و به ظهورا و منه ابتداء و الیه انتهاء فقوله حقّ و وعده صدق و امره حتم و قضاؤه بثّ و هو العلیّ، و علی ما یشاء قوی، یحیی القلوب بانوار المشاهدة، و یمیت النّفوس بانواع المجاهدة، یحیی من یشاء بالاقبال علیه و یمیت من یشاء بالاعراض عنه یحیی قلوب قوم بجمیل الرجاء و یمیت قلوب قوم بوسم القنوط.
هوش مصنوعی: به راستی که همه چیز در آسمانها و زمین متعلق به خداست و تمام حوادث به او بازمیگردد. حکومت و ظهور همه چیز از آنِ اوست و آغاز و پایان نیز به او متصل است. سخن او حق است و وعدهاش راست، و فرمان او حتمی و سرنوشت او واقعی است. او بلندمرتبه و تواناست و به آنچه بخواهد، عمل میکند. او دلها را با نور مشاهده زنده میکند و جانها را با انواع مجاهدتها به کشتن میدهد. به هر که بخواهد با روی آوردن به او زندگی میدهد و هر که را بخواهد با دور شدن از او میمیراند. دلهای برخی را با امید زیبا زنده میکند و دلهای برخی دیگر را با برچسب ناامیدی میمیراند.