گنجور

۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ... الایة علامة الصدق فی التّوحید قطع العلاقات و مفارقة العادات و هجران المعارف و الاکتفاء باللّه علی دوام الحالات. هر که حلقه انقیاد شرع در گوش فرمان کند به بهشت رسد هر که دیده حرص بناوک فقر و فاقة بدوزد از دوزخ برهد، هر که صفات خود قربان مهر ازل کند اسرار علوم حقیقت از دل وی سر برزند، هر که یعقوب‌وار در بیت الاحزان عشق نشیند. و از علایق و خلایق ببرّد بصحبت مولی رسد. از خداوندان همّت یکی خلیل بود، ابراهیم در بدایت کار دنیا را بر مثال ستاره پیش دیده وی در آوردند، پس عقبی بینی اندر صورت ماه جمال خود بر دیده خلّت وی جلوه کرد پس نفس امّاره و مهر اسماعیل بحکم بعضیّت بر صفت آفتاب خود را بدو نمود. خلیل در نگرست بر هیچ چیز از موجودات آثار عزّ فقر و نشان ازل ندید گفت: نخواهم لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ همی بیکبار از کل کون اعراض کرد دنیا بداد و دل از فرزند برداشت و نفس خود را بآتش نمرود سپرد گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ. هر که خواهد که در کوی موافقت بر بساط محبّت منزل کند مرکب علاقت را یکبارگی پی‌کند.

پیر طریقت از اینجا گفته: کوی دست علاقت از دامن حقیقت کی رهان شود تا خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود و زیادت بی‌کران شود و دل و جان هر سه بدوست نگران شود. احمد یحیی دمشقی روزی پیش پدر و مادر نشسته بود، گفتند، یا احمد! از پیش ما بر خیز و هر کجا خواهی رو و ما ترا در کار خدا کردیم. احمد آب حسرت در دیده بگردانید بر پای خاست روی سوی قبله کرد، گفت: الهی تا کنون پدری و مادری داشتم اکنون جز تو ندارم از شهر دمشق بدر آمد، روی بجانب کعبه نهاد و آنجا مقیم شد تا بیست و چهار موقف دریافت، بعد از آن خواست تا قصد زیارت پدر و مادر کند بشهر دمشق باز آمد بدر سرای رسید حلقه در بجنبانید ما در آواز داد که: من علی الباب؟ قال انا احمد. مادر گفت: ما را فرزندی بود او را در کار خدا کردیم، احمد و محمد را با ما چه کار. و حکایت ابراهیم ادهم معروفست که آن فرزند وی آرزوی دیدار پدر کرد، از بلخ برخاست و بحج شد چون بموسم رسید ابراهیم او را دید ازو برگشت و بگوشه باز شد بسیار بگریست و آن گه گفت:

هجرت الخلق طرا فی هواکا
و ایتمت الولید لکی اراکا

قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ الی قوله أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.

مصطفی گفت: لا یؤمن احدکم حتی اکون احبّ الیه من والده و ولده و الناس اجمعین، و قال ص: ثلث من کنّ فیه وجد حلاوة الایمان من کان اللَّه و رسوله احبّ الیه من سواهما و من احبّ عبد الا لحبّه الّا للَّه و من یکره ان یعود الی الکفر بعد اذا نقذه اللَّه منه کما یکره ان یلقی فی النّار.

هر که عیال و فرزند خویش و پیوند و مال و ضیاع و اسباب از خدای و رسول دوست‌تر دارد بهره وی از مسلمانی جز نامی نیست و از حقیقت ایمان او را بویی نیست، مسکین آن کس که عمری بسر آورد و او را ازین حدیث بویی نه.

ترا از دریا گمان چیست که ترا جویی نه. عبد الرحمن بن ابی بکر روز احزاب بیرون آمد در صف کافران باستاد و هنوز در اسلام نیامده بود مبارز خواست ابو بکر بیرون آمد بر عزم آن که با وی جنک کند، عبد الرحمن چون روی پدر دید برگشت و روی برگردانید. و از بهر حشمت ابو بکر کس از یاران وی بیرون نشد. ابو بکر را گفتند اگر پسرت حرب کردی تو چه خواستی کرد. گفت: بان خدایی که محمد را براستی بخلق فرستاد که بر نگشتمی تا او مرا بکشتی یا من او را بکشتمی.

لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ. عجب غول راهست و آفت دین و سبب زوال نعمت و کلید فرقت و مایه غفلت. عجب آنست که طاعت خود، بزرگ داند و خدمت از خود شناسد و بچشم پسند، درونگرد بحکم خبر، بفتوی نبوّت طاعت این چنین کس هرگز بر فرق وی برنگذرد. پیر طریقت گفت: الهی از دو دعوی بزینهارم و زهر دو بفضل تو فریاد خواهم از آنکه پندارم که بخود چیزی دارم یا پندارم که بر تو حقّی دارم. الهی از آنجا که بودیم برخاستیم لکن بآنجا نرسیدیم که میخواستیم. الهی هر که نه کشته بی‌خودی است مردار است مغبون اوست که نصیب او از دوستی گفتار است. او را که دین راه جان و دل بکار است او را با دوست چه کار است. مصطفی ص گفت لو لم تذنبوا، لخشیت علیکم ما هو اشدّ من الذّنب العجب العجب، و قال ص بئس العبد عبد تخیّل و اختال و نسی الکبیر المتعال بئس العبد عبد تجبّر و اعتدی و نسی الجبّار الاعلی. بئس العبد عبد سهی و لهی و نسی المقابر و البلی.

بئس العبد عبد غناء و طغا و نسی المبتدا و المنتهی.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ. کافران خبیث‌اند دلهاشان بنجاست کفر آلوده و بدود شرک سیاه گشته هرگز آب توحید بآن نرسیده که عنایت ازل ایشان را در نیافته باین خبث و نجاست سزاء مسجد کی باشد که مشهد قرب حق است و مخیم الطاف کرم. جای پاک جز پاکان را بخود راه ندهد. ان اللَّه تعالی طیّب لا یقبل الّا الطیب. بهشت جای پاکان است، چنان که گفت: وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ: جز پاکان و مؤمنان را بخود راه ندهد. نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا و دلهای مؤمنان که بآب توحید شسته و بجاروب حسرت رفته و بساط مهر ازل در آن گسترده و از علائق و اغیار در حقیقت افراد خالی گشته لا جرم مخلّ خرگاه قدس عزّت گشته و میدان مواصلت حقّ شده که انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی.

پیر طریقت گفت: الهی نزدیک نفسهاء دوستانی حاضر دل ذاکرانی از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی، و از دورت میجویند و نزدیکتر از جانی، ندانم که در جانی یا جان را جانی نه اینی و نه آنی جان را زندگی می‌باید تو آنی. نیکو گفت آن جوان‌مرد که گفت:

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
کزین زندگانی چو ماندی بمانی‌
از این کلبه جیفه مرگت رهاند
که مرگست سرمایه زندگانی‌
کند عقل را فارغ از لا ابالی
کند روح را ایمن از لن ترانی.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ الایه. اگر خطاب از مخلوق رفتی عین شکوی بودی و گله بدوستان کردن از دشمنان تحقیق وصلت و تشریف دوستان بود. فکم بین من یشکو الیه و بین من یشکو عنه. میگوید بیگانگان و دشمنان ما را بسزای ما صفت نکردند و حق خداوندی ما نشناختند و حرمت نداشتند. همانست که مصطفی ص گفت: حکایت از کردگار قدیم جلّ جلاله: کذّبنی ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنی و لم یکن له ذلک فامّا تکذیبه ایّای فقوله لن یعیدنی و لیس اوّل الخلق باهون علیّ من اعادته و امّا شتمه ایّای فقوله اتخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصمد لم الد و لم اولد و لم یکن لی کفوا احد. گفت: فرزند آدم مرا دروغ زن گرفت و نرسد او را که مرا دروغ زن‌گیرد، و ناسزا گفت و نرسد او را که مرا ناسزا گوید امّا آنچه دروغ زن گرفت آنست که گفت: پس از آنکه مردیم ما را نیافریند باز و من همانم که اوّل بودم در اول نبود بیافریدم و از آغاز نو ساختم بآخر باز آفرینم چنان که اوّل آفریدم که نه اول بر من آسانتر از آخر، من همانم که بودم قادر بر کمال مقدر ذو الجلال لم یزل و لا یزال.

و امّا ناسزا که فرزند آدم گفت: آنست که گفت: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً. خدای فرزند گرفت و نه چنان است که وی گفت، که من یگانه و یکتاام بی‌زن و بی‌فرزند بی‌خویش و بی پیوند بی‌نظیر و بی‌مانند، آن گه صفت خود، خود کرد گفت: انا الاحد الصّمد. منم خداوند یکتا در ذات یکتا در صفات بی‌همتا. قدوس و بی‌عیب. پاک از وصفهاء ناسزا. صمدم نه خورنده و نه خواب‌گیر. خود بی‌عیب و معیوب پذیر. جبار حکیم و دانا و قدیر لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.

۳ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ این آیت در شأن قومی آمد که به هجرت آمده بودند و موالاة داشتند با برادران به مکه در دارالشرک و ایشان دست می‌افکندند و در خبرها ایشان می‌گراییدند، ربّ العالمین ایشان را از آن نهی کرد و ایشان را بیم داد، گفت: وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ یا معشر المسلمین بعد نزول هذه الایة، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ای من یتولّی المشرک فهو مشرک لانّه رضی بشرکه. و قومی از مسلمانان در مکه بماندند، از بهر عیال خویش و پیوند که داشتند هجرت نکردند و می‌گفتند: اگر ما یکبارگی از فرزندان و خویشان خود ببریم صنایع و اسباب ما خراب شود و مالی که به کسب به‌دست آورده‌ایم ضایع شود و فرزندان و کودکان ضعیف و بی‌کس بمانند، در شأن ایشان این آیت آمد: قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ. قرائت بوبکر از عاصم و عشیراتکم بالف است، و اقتراف اکتساب است: وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها ای اکتسبتموها، به مکه وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها ان یبقی علیکم فلا ینفق، و گفته‌اند: وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها یعنی البنات الایامی اذا کسدن عند آبائهن و لم یخطبن.۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ بسیاری از این دانشمندان جهودان و خداترسان ترسایان، لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ مالهای مردمان میخورند به ناروای و ناراست و ناشایست وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و برمی‌گردانند مردمان را از راه خدای، وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ و ایشان که زر و سیم گنج می‌نهند، وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ و آن را از بهر خدا نفقت نمیکنند و در جهاد با دشمن وی، فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ. (۳۴) بشارت ده ایشان را بعذابی دردنمای.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ... الایة علامة الصدق فی التّوحید قطع العلاقات و مفارقة العادات و هجران المعارف و الاکتفاء باللّه علی دوام الحالات. هر که حلقه انقیاد شرع در گوش فرمان کند به بهشت رسد هر که دیده حرص بناوک فقر و فاقة بدوزد از دوزخ برهد، هر که صفات خود قربان مهر ازل کند اسرار علوم حقیقت از دل وی سر برزند، هر که یعقوب‌وار در بیت الاحزان عشق نشیند. و از علایق و خلایق ببرّد بصحبت مولی رسد. از خداوندان همّت یکی خلیل بود، ابراهیم در بدایت کار دنیا را بر مثال ستاره پیش دیده وی در آوردند، پس عقبی بینی اندر صورت ماه جمال خود بر دیده خلّت وی جلوه کرد پس نفس امّاره و مهر اسماعیل بحکم بعضیّت بر صفت آفتاب خود را بدو نمود. خلیل در نگرست بر هیچ چیز از موجودات آثار عزّ فقر و نشان ازل ندید گفت: نخواهم لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ همی بیکبار از کل کون اعراض کرد دنیا بداد و دل از فرزند برداشت و نفس خود را بآتش نمرود سپرد گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ. هر که خواهد که در کوی موافقت بر بساط محبّت منزل کند مرکب علاقت را یکبارگی پی‌کند.
هوش مصنوعی: آیه‌ای از قرآن می‌گوید ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پدران و برادران خود را به عنوان دوستی انتخاب نکنید... این آیه نشان‌دهنده صداقت در توحید است. جدایی از روابط و رها کردن عادات و ترک معارف و اتکا به خدا در همه حال از نشانه‌های ایمان است. کسی که در پی اطاعت از دستورات دین برود، به بهشت خواهد رسید و کسی که به دنیا و فقر وابسته شود، از آتش جهنم نجات خواهد یافت. اگر کسی صفات خود را قربانی عشق به خدا کند، اسرار حقیقت از دل او فاش خواهد شد. مانند یعقوب که در فراق عشق نشسته است، اگر از وابستگی‌های دنیا جدا شود، در جوار معشوق خویش قرار خواهد گرفت. یکی از افراد بزرگ همت، ابراهیم خلیل است که در ابتدا دنیا را مانند ستاره‌ای پیش روی خود می‌دید. سپس جمال الهی در صورت ماه بر او نمایان شد و نفس سرکش و محبت به اسماعیل بر او غالب گشت. ابراهیم هیچ نشانه‌ای از عظمت فقر و نیکویی ازلی در دنیا ندید و گفت: «نمی‌خواهم و دوست ندارم که به چیزهایی که از بین می‌روند وابسته شوم». او به سرعت از دنیا گذشت و دل از فرزند برداشت و خود را به آتش نمرود سپرد، گفت: «این‌ها دشمنان من‌اند مگر پروردگار جهانیان». هر کس بخواهد در مسیر محبت الهی پیش رود، باید یک بار برای همیشه از وابستگی‌های دنیوی جدا شود.
پیر طریقت از اینجا گفته: کوی دست علاقت از دامن حقیقت کی رهان شود تا خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود و زیادت بی‌کران شود و دل و جان هر سه بدوست نگران شود. احمد یحیی دمشقی روزی پیش پدر و مادر نشسته بود، گفتند، یا احمد! از پیش ما بر خیز و هر کجا خواهی رو و ما ترا در کار خدا کردیم. احمد آب حسرت در دیده بگردانید بر پای خاست روی سوی قبله کرد، گفت: الهی تا کنون پدری و مادری داشتم اکنون جز تو ندارم از شهر دمشق بدر آمد، روی بجانب کعبه نهاد و آنجا مقیم شد تا بیست و چهار موقف دریافت، بعد از آن خواست تا قصد زیارت پدر و مادر کند بشهر دمشق باز آمد بدر سرای رسید حلقه در بجنبانید ما در آواز داد که: من علی الباب؟ قال انا احمد. مادر گفت: ما را فرزندی بود او را در کار خدا کردیم، احمد و محمد را با ما چه کار. و حکایت ابراهیم ادهم معروفست که آن فرزند وی آرزوی دیدار پدر کرد، از بلخ برخاست و بحج شد چون بموسم رسید ابراهیم او را دید ازو برگشت و بگوشه باز شد بسیار بگریست و آن گه گفت:
هوش مصنوعی: پیر طریقت بیان کرده که عشق و محبت از حقیقت نمی‌تواند رها شود تا زمانی که نور وصال مانند خورشید از مشرق بتابد و دل و جان همه به آن توجه کنند. احمد یحیی دمشقی روزی در کنار پدر و مادرش نشسته بود، آنها به او گفتند که می‌تواند هر کجا که می‌خواهد برود و به کار خدا بپردازد. احمد با حسرت به آنها نگریست و از جایش بلند شد و به سمت قبله رفت و گفت: «پروردگارا! تا امروز پدر و مادرم را داشتم، اما اکنون تنها تو را دارم.» سپس از دمشق خارج شد و به سوی کعبه حرکت کرد و در آنجا ماندگار شد تا بیست و چهار بار به مراسم حج برود. بعد از آن تصمیم گرفت پدر و مادرش را زیارت کند و به دمشق بازگشت. وقتی به در خانه رسید، در را کوبید و صدایش کردند که «کی در بیرون است؟» او پاسخ داد: «من احمد هستم.» مادرش گفت: «ما فرزندی داشتیم که او را به کار خدا واگذاشتیم، احمد و محمد چه ارتباطی با ما دارند؟» همچنین داستان معروف ابراهیم ادهم نیز به خاطر می‌آید که فرزندش آرزوی دیدار پدر را داشت و از بلخ برخاست و به حج رفت. وقتی به موسم حج رسید، ابراهیم او را دید و از او دور شد و در کنار او بسیار گریه کرد و بعد گفت...
هجرت الخلق طرا فی هواکا
و ایتمت الولید لکی اراکا
هوش مصنوعی: دوری مردم از هم به خاطر عشق توست و بی‌پدری بچه‌ها از این است که تو را ببینم.
قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ الی قوله أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.
هوش مصنوعی: بگو اگر پدران و فرزندان و برادرانتان و...، برای شما از خدا و پیامبرش محبوب‌ترند، پس...
مصطفی گفت: لا یؤمن احدکم حتی اکون احبّ الیه من والده و ولده و الناس اجمعین، و قال ص: ثلث من کنّ فیه وجد حلاوة الایمان من کان اللَّه و رسوله احبّ الیه من سواهما و من احبّ عبد الا لحبّه الّا للَّه و من یکره ان یعود الی الکفر بعد اذا نقذه اللَّه منه کما یکره ان یلقی فی النّار.
هوش مصنوعی: مصطفی فرمود: هیچ‌یک از شما مؤمن نمی‌شود تا زمانی که من برای او از پدرش و پسرش و تمام مردم عزیزتر باشم. همچنین او فرمود: سه نشانه وجود دارد که اگر در کسی باشد، طعم ایمان را خواهد چشید: اول اینکه محبت خدا و رسولش برای او از هر چیز دیگری بیشتر باشد، دوم اینکه کسی به خاطر محبتش به بندگان خدا، فقط به خاطر خدا محبت کند و سوم اینکه کسی از بازگشت به کفر پس از نجات خداوند به آن متنفر باشد، همانطور که از افتادن به آتش متنفّر است.
هر که عیال و فرزند خویش و پیوند و مال و ضیاع و اسباب از خدای و رسول دوست‌تر دارد بهره وی از مسلمانی جز نامی نیست و از حقیقت ایمان او را بویی نیست، مسکین آن کس که عمری بسر آورد و او را ازین حدیث بویی نه.
هوش مصنوعی: هر کسی که خانواده، فرزندان، روابط، اموال و دارایی‌هایش را بیشتر از خدا و پیامبر دوست داشته باشد، بهره‌اش از اسلام تنها یک نام است و ایمان واقعی او بویی ندارد. بیچاره است کسی که عمرش را بگذراند و از این حقیقت بی‌خبر باشد.
ترا از دریا گمان چیست که ترا جویی نه. عبد الرحمن بن ابی بکر روز احزاب بیرون آمد در صف کافران باستاد و هنوز در اسلام نیامده بود مبارز خواست ابو بکر بیرون آمد بر عزم آن که با وی جنک کند، عبد الرحمن چون روی پدر دید برگشت و روی برگردانید. و از بهر حشمت ابو بکر کس از یاران وی بیرون نشد. ابو بکر را گفتند اگر پسرت حرب کردی تو چه خواستی کرد. گفت: بان خدایی که محمد را براستی بخلق فرستاد که بر نگشتمی تا او مرا بکشتی یا من او را بکشتمی.
هوش مصنوعی: عبد الرحمن بن ابی بکر در روز جنگ احزاب به صف کافران پیوسته بود و هنوز مسلمان نشده بود. او می‌خواست با کسی مبارزه کند و ابوبکر تصمیم گرفت که با او بجنگد. اما وقتی عبد الرحمن چهره پدرش را دید، فرار کرد و از نبرد دور شد. دوستان ابوبکر از او سوال کردند که اگر پسرش با او کارزاری می‌کرد، او چه می‌کرد؟ ابوبکر پاسخ داد که به خدا قسم که اگر محمد، پیامبر خدا، او را به عنوان راستگویی ارسال کرده بود، تا زمانی که او مرا نکشد یا من او را نکشم، از میدان نبرد عقب‌نشینی نمی‌کردم.
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ. عجب غول راهست و آفت دین و سبب زوال نعمت و کلید فرقت و مایه غفلت. عجب آنست که طاعت خود، بزرگ داند و خدمت از خود شناسد و بچشم پسند، درونگرد بحکم خبر، بفتوی نبوّت طاعت این چنین کس هرگز بر فرق وی برنگذرد. پیر طریقت گفت: الهی از دو دعوی بزینهارم و زهر دو بفضل تو فریاد خواهم از آنکه پندارم که بخود چیزی دارم یا پندارم که بر تو حقّی دارم. الهی از آنجا که بودیم برخاستیم لکن بآنجا نرسیدیم که میخواستیم. الهی هر که نه کشته بی‌خودی است مردار است مغبون اوست که نصیب او از دوستی گفتار است. او را که دین راه جان و دل بکار است او را با دوست چه کار است. مصطفی ص گفت لو لم تذنبوا، لخشیت علیکم ما هو اشدّ من الذّنب العجب العجب، و قال ص بئس العبد عبد تخیّل و اختال و نسی الکبیر المتعال بئس العبد عبد تجبّر و اعتدی و نسی الجبّار الاعلی. بئس العبد عبد سهی و لهی و نسی المقابر و البلی.
هوش مصنوعی: خداوند در موقعیت‌های زیادی به شما یاری داده است، از جمله در روز حنین که از تعداد زیاد خود شگفت‌زده شده بودید. عجب و خودپسندی در واقع بلای دین، عامل زوال نعمت، و زمینه‌ساز جدایی و غفلت است. آن کس که طاعت و خدمت خود را بزرگ بشمارد و به خود حق دهد، باید آگاه باشد که بر او هیچ فرقی نمی‌گذارد. پیر طریقت می‌گوید: "خدای من، مرا از دو باور محافظت بفرما؛ از این که گمان کنم به خودم چیزی دارم و از این که فکر کنم بر تو حقی دارم." ما از جایی برخاستیم اما به مقصدی که می‌خواستیم نرسیدیم. هر کسی که در خود نغلتیده باشد، مرده است و آن که فقط به سخنان دیگران دل خوش کرده باشد، مغبون است. کسی که دین برایش جان و دل است، چه کارش با دوستی‌های غیرواقعی دارد؟ پیامبر (ص) فرمود: اگر شما گناه نمی‌کردید، می‌ترسیدم که به شما چیزی بدتر از گناه برسد و آن خودبزرگ‌بینی است. همچنین فرمود: بدترین بندگان کسی است که به خود مغرور شود و بزرگی خداوند را فراموش کند. به عبارت دیگر، کسی که در غفلت و سرگرمی غوطه‌ور است و یاد مرگ و فریب دنیا را فراموش کرده، بدترین بنده است.
بئس العبد عبد غناء و طغا و نسی المبتدا و المنتهی.
هوش مصنوعی: بدترین بندگی، بندگی است که به آواز و طغیان مشغول باشد و فراموش کند که از کجا آغاز شده و به کجا می‌رسد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ. کافران خبیث‌اند دلهاشان بنجاست کفر آلوده و بدود شرک سیاه گشته هرگز آب توحید بآن نرسیده که عنایت ازل ایشان را در نیافته باین خبث و نجاست سزاء مسجد کی باشد که مشهد قرب حق است و مخیم الطاف کرم. جای پاک جز پاکان را بخود راه ندهد. ان اللَّه تعالی طیّب لا یقبل الّا الطیب. بهشت جای پاکان است، چنان که گفت: وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ: جز پاکان و مؤمنان را بخود راه ندهد. نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا و دلهای مؤمنان که بآب توحید شسته و بجاروب حسرت رفته و بساط مهر ازل در آن گسترده و از علائق و اغیار در حقیقت افراد خالی گشته لا جرم مخلّ خرگاه قدس عزّت گشته و میدان مواصلت حقّ شده که انا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بدانید که مشرکان نجس هستند. کافران دارای دل‌هایی ناپاک و مملو از کفر هستند که تحت تاثیر شرک قرار گرفته‌اند و هرگز به آب توحید نرسیده‌اند. لطف و رحمت الهی، آن‌ها را در نیافته و نفرت و آلودگی‌شان مانع ورودشان به مکان‌های مقدس و نزدیک به حق شده است. مکان‌های پاک فقط برای پاکان است، زیرا خداوند پاک است و جز پاکان را نمی‌پذیرد. بهشت نیز جایگاه پاکان است و تنها مؤمنان می‌توانند به آن‌جا راه پیدا کنند. خداوند از بندگان خویش، کسانی را به ارث خواهد برد که تقوی دارند و دل‌های مؤمنانی که با آب توحید شسته شده و از دنیاست پاک شده‌اند، در واقع ورودشان به مقام قرب و نزدیکی به خدا است.
پیر طریقت گفت: الهی نزدیک نفسهاء دوستانی حاضر دل ذاکرانی از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی، و از دورت میجویند و نزدیکتر از جانی، ندانم که در جانی یا جان را جانی نه اینی و نه آنی جان را زندگی می‌باید تو آنی. نیکو گفت آن جوان‌مرد که گفت:
هوش مصنوعی: پیر طریقت فرمود: خداوندا، نزدیک‌ترین دوستان و دلسوزان توجه به تو را به ما نشان می‌دهند و حتی از آن بالاتر. آن‌ها می‌خواهند تو را از دور بیابند، در حالی که تو نزدیک‌تر از جان تو به خودت هستی. نمی‌دانم که آیا تو در جان قرار داری یا جان در تو. جان نیاز به زندگی دارد و تو همان زندگی هستی. جوانمردی خوب گفت:
بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
کزین زندگانی چو ماندی بمانی‌
هوش مصنوعی: ای حکیم، از چنین زندگی‌ای بمیر، زیرا اگر از این زندگی باقی بمانی، چه فایده‌ای دارد؟
از این کلبه جیفه مرگت رهاند
که مرگست سرمایه زندگانی‌
هوش مصنوعی: از این کلبه‌ی فانی که به مرگ ختم می‌شود رها شو، زیرا مرگ، بزرگ‌ترین دارایی زندگی است.
کند عقل را فارغ از لا ابالی
کند روح را ایمن از لن ترانی.
هوش مصنوعی: عقل را از بی‌توجهی دور می‌کند و روح را از نگرانی در مورد نداشتن دیدار ایمن می‌سازد.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ الایه. اگر خطاب از مخلوق رفتی عین شکوی بودی و گله بدوستان کردن از دشمنان تحقیق وصلت و تشریف دوستان بود. فکم بین من یشکو الیه و بین من یشکو عنه. میگوید بیگانگان و دشمنان ما را بسزای ما صفت نکردند و حق خداوندی ما نشناختند و حرمت نداشتند. همانست که مصطفی ص گفت: حکایت از کردگار قدیم جلّ جلاله: کذّبنی ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنی و لم یکن له ذلک فامّا تکذیبه ایّای فقوله لن یعیدنی و لیس اوّل الخلق باهون علیّ من اعادته و امّا شتمه ایّای فقوله اتخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصمد لم الد و لم اولد و لم یکن لی کفوا احد. گفت: فرزند آدم مرا دروغ زن گرفت و نرسد او را که مرا دروغ زن‌گیرد، و ناسزا گفت و نرسد او را که مرا ناسزا گوید امّا آنچه دروغ زن گرفت آنست که گفت: پس از آنکه مردیم ما را نیافریند باز و من همانم که اوّل بودم در اول نبود بیافریدم و از آغاز نو ساختم بآخر باز آفرینم چنان که اوّل آفریدم که نه اول بر من آسانتر از آخر، من همانم که بودم قادر بر کمال مقدر ذو الجلال لم یزل و لا یزال.
هوش مصنوعی: یهودیان گفتند که عزیر فرزند خداست. اگر سخن به مخلوق نسبت داده شود، شکایت از دوستان و گله از دشمنان به معنای رسیدن به وصلت و مقام دوستان است. لذا فاصله‌ای بین کسی که به او شکایت می‌شود و کسی که از او شکایت می‌شود وجود دارد. آنها می‌گویند که دشمنان ما به ما ظلم کردند و حق خداوند را نشناختند و حرمت او را نگه نداشتند. همانطور که پیامبر ص فرمود: پروردگار قدیم می‌فرماید: "فرزند آدم مرا دروغ‌زن گرفت و این برای او نرسد که من را دروغ‌پرداز بداند، و ناسزا گفت و این نیز برای او نرسد که به من ناسزا بگوید. آنچه او دروغ خواند این است که گفت: پس از مرگ ما را نمی‌آفریند؛ در حالی که من همان کسی هستم که از هیچ چیز، همه چیز را آفریدم و از ابتدا نو ساختم و در پایان نیز دوباره می‌آفرینم، و این کار برای من آسان‌تر از آن چیزی نیست که در آغاز انجام دادم. من همان هستم که همیشه قادر بوده‌ام."
و امّا ناسزا که فرزند آدم گفت: آنست که گفت: اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً. خدای فرزند گرفت و نه چنان است که وی گفت، که من یگانه و یکتاام بی‌زن و بی‌فرزند بی‌خویش و بی پیوند بی‌نظیر و بی‌مانند، آن گه صفت خود، خود کرد گفت: انا الاحد الصّمد. منم خداوند یکتا در ذات یکتا در صفات بی‌همتا. قدوس و بی‌عیب. پاک از وصفهاء ناسزا. صمدم نه خورنده و نه خواب‌گیر. خود بی‌عیب و معیوب پذیر. جبار حکیم و دانا و قدیر لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.
هوش مصنوعی: نازا گفتن، اشاره به این است که انسان‌ها ادعا کردند خداوند فرزند دارد. این سخن نادرست است، زیرا خداوند یکتا و بدون هیچ شریک یا فرزند است. او تنها و بی‌همتاست و در صفات خود نیز منحصر به فرد می‌باشد. خداوند جلال و پاکی دارد و از هرگونه نقص و عیبی دور است. او نه نیاز به غذا دارد و نه خوابش می‌برد. به تمام معنا بی‌نقص و حکیم است و نه زاییده شده و نه فرزندی دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند با او برابری کند.