گنجور

۷ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ... الآیة. ای هرگز روزی دلت همراه درد فقری نابوده و در همه عمر یک ساعت یعقوب وار در بیت الاحزان فقر نانشسته. ای هرگز روزی صفات خود را بنعت فقر در منجنیق مجاهدت نانهاده و هرگز یک لحظه در غار غربت و حال مسکنت در متابعت حبیب و صدیق، جان فدا ناکرده، گمان بردی که بی‌آنکه امروز شربت فقر چشی و لباس ریاضت پوشی، فردا با فقراء صحابه و مردان راه فقر منازل علیّین بری، گمانت خطاست و تدبیرت ناراست. ایشان بر آن فقر خویش هزار بار عاشق‌تر از آن بودند که تو بر خواجگی خویش. عبد الرحمن عوف مهتری بود از مهتران صحابه امّا جمال فقر از وی روی پوشیده بود. روزی بحضرت مصطفی در آمد و سعد معاذ درویش صحابه آنجا حاضر بود، از عبد الرحمن سخنی بیامد که آن درویش دلتنگ گشت و رنجور شد. پس از آن عبد الرحمن یک نیمه مال خویش فدای آن رنج دل وی میکرد و وی می‌نپذیرفت. رسول خدا گفت: یا سعد چرا نمیپذیری؟ گفت: یا رسول اللَّه گوهر فقر عزیزتر از آنست که بکلّی دنیا بتوان فروخت. صد سال آفتاب از مشرق بر آید و بمغرب فرو شود تا عارفی را بحکم عنایت ازلی دیده آن دهند که جمال فقر ببیند و عزّ فقر بشناسد، دردی باید که آن درد او را با طلب آشنا گرداند و این طلب نه چون طلب دیگر چیزهاست و این درد نه چون دیگر دردها که از بخار لقمه حرام از سر معده پدید آید، درد دین و دیدار این طلب از طبقه جگر آزاد مردان خیزد و عزّ فقر که در دلهای طالبان پدید آید بقدر درد پدید آید، هر آن دلی که آن پر دردتر و سوخته‌تر بود عزّ فقر در آن بیشتر نماید. مصطفی دنیا برو عرضه کردند نه پسندید گفت: ما لی و للدنیا، عقبی برو عرضه کردند درو ننگرید، او را گفتند: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌، فقرا را پیش دیده و دل وی در آوردند خواست تا ازیشان بر گردد و ننگرد، ربّ العزّة او را وا آن نگذاشت و فرمود او را تا نظر بایشان داشت گفت: وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ یا سیّد چشم از ایشان بر مدار و بدوام نظر ایشان را گرامی دار، یا سید من که خداوندم در دل ایشان می‌نگرم ننگری بدو که من پیوسته بدو می‌نگرم.

گفته‌اند که فقر بر سه رتبت است: اوّل حاجت، دوم فقر، سوّم مسکنت.

خداوند حاجت سر بدنیا فرو آورد تا دنیا سدّ فقر وی کند، و خداوند فقر دل بدنیا ندهد امّا بعقبی گراید و با نعیم بهشت بیاساید و خداوند مسکنت جز مولی نخواهد، نه ناز خواهد نه نعمت بلکه راز ولی نعمت. مصطفی ص مسکنت خواست گفت: اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین‌

و از فقر استعاذت خواست گفت: اعوذ بک من الفقر یعنی که صاحب فقر هنوز از حظوظ در وی بقیّتی مانده فهو ببقیّته عن ربّه محجوب.

پیر طریقت گفت: اینجا سه مقام است: اوّل برقی تافت از آسمان فقر تا ترا آگاه کرد، پس نسیمی دمید از هوای مسکنت تا ترا آشنا کرد، پس دری گشاد از معرفت تا ترا دوست کرد و خلعتی پوشانید تا بستاخ کرد. الهی! آتش یافت با نور شناخت آمیختی و از باغ وصال نسیم قرب انگیختی باران فردانیت بر گرد بشریّت ریختی، بآتش دوستی آب و گل سوختی تا دیده عارف را دیدار خود آموختی. آن گه در آخر آیت ارباب سهام را ختم کرد بابن السّبیل و ابن السّبیل بر لسان علم اوست که از وطن خویش مفارقت جوید و در ذلّ غربت و رنج سفر، روز بسر آرد و بر ذوق جوانمردان، اوست که از عادات و مألوفات هوای خویش بریده گردد و از خویش و پیوند و جمله خلایق یکبارگی دل بر گیرد، با دلی پر درد و جانی پر حسرت غریب وار کنجی گیرد و بر نوای تحسّر و تحیّر پیوسته می‌زند که: الهی! همه بتن غریب‌اند و من بجان و دل غریبم همه در سفر غریب‌اند و من در حضر غریبم، الهی! هر بیماری را شفا از طبیب و من بیمار از طبیبم هر کسرا از قسمت بهره‌ای و من بی‌نصیب‌ام هر دل شده‌ای را یاری و غمگساری است و من بی‌یار و بی‌قریبم.

همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم
غنوده هر کسی با یار و من بی‌یار چون باشم‌

وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ... الایة. منافقان زبان عداوت دراز کردند خواستند که در شمائل مصطفی عیب جویند آنچه عین کرم بود و امارت فضل و نشان جوانمردی بود بطعن بیرون دادند گفتند: انه لحسن خلقه یسمع ما یقال له. مصطفی ص ایشان را بر فور جواب داد گفت: (المؤمن غرّ کریم و الفاجر خبّ لئیم) قال اللَّه تعالی: قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ قیل: من العاقل قالوا: الفطن المتغافل. قال الشاعر:

و اذ الکریم اتیته بخدیعة
فرأیته فیما تروم یسارع
فاعلم بانّک لم تخادع جاهلا
ان الکریم بفضله متخادع‌
۷ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ یعنی مال الزّکاة و الجزیة و سایر ما سبیله الی بیت المال. میگوید: مال زکاة و جزیت ذمّی و مالی که در شرع، مصرف آن بیت المال است هشت صنف است که رب العزة درین آیت بیان کرد و ملک ایشان کرد تا بر ایشان قسمت کند بسویّت بهشت قسمی، هر قسمی ثمنی و هر صنفی باید که کم از سه کس نباشند، آن ثمن بر ایشان قسمت کند که ربّ العزّة بلفظ جمع یاد کرده و اقلّ الجمع ثلثه.۸ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ مؤمنان مردان و زنان، یاران یکدیگراند، یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ میفرمایند بپسندیده و می‌باز زنند از ناپسندیده، وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ و نماز بپای میدارند، وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ و از مال زکاة می‌دهند، وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و فرمان می‌برند خدای را و رسول او را، أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ایشان آنند که خدای ور ایشان رحمت کند، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۷۱) خدای تواناست و دانا.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ... الآیة. ای هرگز روزی دلت همراه درد فقری نابوده و در همه عمر یک ساعت یعقوب وار در بیت الاحزان فقر نانشسته. ای هرگز روزی صفات خود را بنعت فقر در منجنیق مجاهدت نانهاده و هرگز یک لحظه در غار غربت و حال مسکنت در متابعت حبیب و صدیق، جان فدا ناکرده، گمان بردی که بی‌آنکه امروز شربت فقر چشی و لباس ریاضت پوشی، فردا با فقراء صحابه و مردان راه فقر منازل علیّین بری، گمانت خطاست و تدبیرت ناراست. ایشان بر آن فقر خویش هزار بار عاشق‌تر از آن بودند که تو بر خواجگی خویش. عبد الرحمن عوف مهتری بود از مهتران صحابه امّا جمال فقر از وی روی پوشیده بود. روزی بحضرت مصطفی در آمد و سعد معاذ درویش صحابه آنجا حاضر بود، از عبد الرحمن سخنی بیامد که آن درویش دلتنگ گشت و رنجور شد. پس از آن عبد الرحمن یک نیمه مال خویش فدای آن رنج دل وی میکرد و وی می‌نپذیرفت. رسول خدا گفت: یا سعد چرا نمیپذیری؟ گفت: یا رسول اللَّه گوهر فقر عزیزتر از آنست که بکلّی دنیا بتوان فروخت. صد سال آفتاب از مشرق بر آید و بمغرب فرو شود تا عارفی را بحکم عنایت ازلی دیده آن دهند که جمال فقر ببیند و عزّ فقر بشناسد، دردی باید که آن درد او را با طلب آشنا گرداند و این طلب نه چون طلب دیگر چیزهاست و این درد نه چون دیگر دردها که از بخار لقمه حرام از سر معده پدید آید، درد دین و دیدار این طلب از طبقه جگر آزاد مردان خیزد و عزّ فقر که در دلهای طالبان پدید آید بقدر درد پدید آید، هر آن دلی که آن پر دردتر و سوخته‌تر بود عزّ فقر در آن بیشتر نماید. مصطفی دنیا برو عرضه کردند نه پسندید گفت: ما لی و للدنیا، عقبی برو عرضه کردند درو ننگرید، او را گفتند: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌، فقرا را پیش دیده و دل وی در آوردند خواست تا ازیشان بر گردد و ننگرد، ربّ العزّة او را وا آن نگذاشت و فرمود او را تا نظر بایشان داشت گفت: وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ یا سیّد چشم از ایشان بر مدار و بدوام نظر ایشان را گرامی دار، یا سید من که خداوندم در دل ایشان می‌نگرم ننگری بدو که من پیوسته بدو می‌نگرم.
هوش مصنوعی: بخشی از این متن به اهمیت کمک به فقرا و درک ارزش فقر می‌پردازد. نویسنده تأکید می‌کند که نباید برای داشتن زندگی راحت و بی‌دغدغه خود را از احساسات و تجربیات دردناک فقر دور کنیم. او به داستان‌هایی از صحابه پیامبر اسلام اشاره می‌کند که عشق و ارزش فقر را درک کرده بودند و بر این اساس زندگی می‌کردند. این متن بر این نکته تأکید دارد که مشقت‌ها و دردهای واقعی از نوعی دیگر پدید می‌آید و کسی که به حقیقت فقر و نیازمندی آگاه باشد، بیشتر قادر به درک عذاب و زیبایی‌ این وضعیت خواهد بود. در نهایت، نویسنده بیان می‌کند که محبت و توجه به فقرا باید همواره در نظر گرفته شود و به افرادی که در این حالت هستند، اهمیت ویژه‌ای داده شود.
گفته‌اند که فقر بر سه رتبت است: اوّل حاجت، دوم فقر، سوّم مسکنت.
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که فقر به سه دسته تقسیم می‌شود: اول نیاز، دوم فقر و سوم تنگدستی.
خداوند حاجت سر بدنیا فرو آورد تا دنیا سدّ فقر وی کند، و خداوند فقر دل بدنیا ندهد امّا بعقبی گراید و با نعیم بهشت بیاساید و خداوند مسکنت جز مولی نخواهد، نه ناز خواهد نه نعمت بلکه راز ولی نعمت. مصطفی ص مسکنت خواست گفت: اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین‌
هوش مصنوعی: خداوند نیازهای دنیوی انسان را می‌آورد تا او را از فقر دنیایی باز دارد، اما فقر در دل او را نمی‌دهد تا به آخرت گرایش پیدا کند و در نعمت‌های بهشت آرامش یابد. خداوند مسکنت را جز برای ولی‌نعمت نخواهد و نه لطافت می‌خواهد و نه نعمت، بلکه راز ولی‌نعمت را در نظر دارد. پیامبر اسلام، مصطفی ص، درخواست مسکنت کرد و گفت: خداوندا، مرا در حال مسکینی زنده بدار و در حال مسکینی بمیران و مرا در زمره مساکین محشور کن.
و از فقر استعاذت خواست گفت: اعوذ بک من الفقر یعنی که صاحب فقر هنوز از حظوظ در وی بقیّتی مانده فهو ببقیّته عن ربّه محجوب.
هوش مصنوعی: و از فقر کمک خواست و گفت: از فقر به تو پناه می‌برم، یعنی کسی که دچار فقر است هنوز مقدار کمی از نعمت‌ها را داراست و این مقدار او را از رب‌اش محروم کرده است.
پیر طریقت گفت: اینجا سه مقام است: اوّل برقی تافت از آسمان فقر تا ترا آگاه کرد، پس نسیمی دمید از هوای مسکنت تا ترا آشنا کرد، پس دری گشاد از معرفت تا ترا دوست کرد و خلعتی پوشانید تا بستاخ کرد. الهی! آتش یافت با نور شناخت آمیختی و از باغ وصال نسیم قرب انگیختی باران فردانیت بر گرد بشریّت ریختی، بآتش دوستی آب و گل سوختی تا دیده عارف را دیدار خود آموختی. آن گه در آخر آیت ارباب سهام را ختم کرد بابن السّبیل و ابن السّبیل بر لسان علم اوست که از وطن خویش مفارقت جوید و در ذلّ غربت و رنج سفر، روز بسر آرد و بر ذوق جوانمردان، اوست که از عادات و مألوفات هوای خویش بریده گردد و از خویش و پیوند و جمله خلایق یکبارگی دل بر گیرد، با دلی پر درد و جانی پر حسرت غریب وار کنجی گیرد و بر نوای تحسّر و تحیّر پیوسته می‌زند که: الهی! همه بتن غریب‌اند و من بجان و دل غریبم همه در سفر غریب‌اند و من در حضر غریبم، الهی! هر بیماری را شفا از طبیب و من بیمار از طبیبم هر کسرا از قسمت بهره‌ای و من بی‌نصیب‌ام هر دل شده‌ای را یاری و غمگساری است و من بی‌یار و بی‌قریبم.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: در اینجا سه مرحله وجود دارد. نخستین مرحله، نوری از آسمان فقر بر تو تابید که تو را آگاه کرد. سپس نسیمی از فضای مسکنت وزید که تو را با آن آشنا ساخت. بعد از آن دری از معرفت به روی تو گشوده شد که تو را محبوب خود کرد و لباس ویژه‌ای بر تن تو پوشاند تا تو را بیدار کند. ای خدا! آتش عشق را با نور شناخت خود آمیختی و از باغ وصال نسیم نزدیکی را دمیدی، باران جاودانگی را بر گرد انسانیّت افشاندی. با آتش دوست داشتن، آب و گل را سوزاندی تا دیده عارف را به دیدار خود آشنا ساختی. در نهایت، مقام والای ارباب سهام را با توجه به حال ابن‌السبیل و ابن‌السبیل به پایان رساندی. این مفهوم که آن کس که از وطن خود جدا می‌شود و در غربت و رنج سفر زندگی می‌کند، اوست که از عادات و وابستگی‌های خود رها می‌شود و با دل پریشان و روحی حسرت‌زده گوشه‌ای می‌گیرد. او همیشه با صدای ناامیدی و حیرت می‌گوید: ای خدا! همه در غریبتند و من با جان و دل غریبم، همه در سفر غریب‌اند و من در حضر عاری از همراهی‌ام. ای خدا! هر بیماری به شفا از طبیب نیاز دارد و من بیمار از پزشکم، هر کس از قسمت خود بهره‌ای دارد و من بی‌نصیبم، هر دلشکسته‌ای یاری و تسلایی دارد و من بی‌یار و بی‌نوا هستم.
همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم
غنوده هر کسی با یار و من بی‌یار چون باشم‌
هوش مصنوعی: هر شب مردم در خواب هستند و من بیدارم. همه در آغوش یار خود خوابیده‌اند و من بدون یارم.
وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ... الایة. منافقان زبان عداوت دراز کردند خواستند که در شمائل مصطفی عیب جویند آنچه عین کرم بود و امارت فضل و نشان جوانمردی بود بطعن بیرون دادند گفتند: انه لحسن خلقه یسمع ما یقال له. مصطفی ص ایشان را بر فور جواب داد گفت: (المؤمن غرّ کریم و الفاجر خبّ لئیم) قال اللَّه تعالی: قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ قیل: من العاقل قالوا: الفطن المتغافل. قال الشاعر:
هوش مصنوعی: در میان مردم، برخی هستند که به پیامبر آزار می‌رسانند و می‌گویند او فقط یک گوش است. منافقان تلاش کردند تا به ویژگی‌های پیامبر خرده بگیرند و نقاط قوت او که نماد کرامت و شایستگی بود را به طعنه به زبان آوردند و گفتند: او انسان خوبی است که به هر چیزی که در موردش گفته می‌شود گوش می‌دهد. اما پیامبر به سرعت به آنها پاسخ داد و گفت: مؤمن در عین سادگی انسانی با کرامت است و فرد فاجر انسانی ناپاک و بی‌خود. خداوند نیز فرمود: بگو: او گوش خیر برای شماست. در اینجا منظور از "عاقل" کسی است که باهوش و با درایت است، همان کسی که گاهی طوری رفتار می‌کند که انگار بی‌خبر است. شاعر نیز در این مورد مطلبی را بیان کرده است.
و اذ الکریم اتیته بخدیعة
فرأیته فیما تروم یسارع
هوش مصنوعی: زمانی که به بزرگ‌مردی مراجعه کردم و او را با نیرنگی دیدم، متوجه شدم که او در آنچه که می‌خواهم، شتابان دست یازید.
فاعلم بانّک لم تخادع جاهلا
ان الکریم بفضله متخادع‌
هوش مصنوعی: بدان که تو هرگز نتوانسته‌ای فرد نادانی را فریب دهی، زیرا انسان فرزانه و با فضیلت به واسطه‌ی صفات نیکش فریب نمی‌خورد.