گنجور

۱۷ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ الایة از روی فهم بر لسان حقیقت این آیت رمزی دیگر دارد و ذوقی دیگر. اشارتست ببدایت احوال دوستان، و بستن پیمان و عهد دوستی با ایشان روز اول در عهد ازل که حق بود حاضر، و حقیقت حاصل:

سقیا للیلی و اللیالی الّتی
کنّا بلیلی نلتقی فیها

چه خوش روزی که روز نهاد بنیاد دوستی است! چه عزیز وقتی که وقت گرفتن پیمان دوستی است! مریدان روز اول ارادت فراموش هرگز نکنند. مشتاقان هنگام وصال دوست تاج عمر و قبله روزگار دانند:

سقیا لمعهدک الّذی لو لم یکن
ما کان قلبی للصبابة معهدا

فرمان آمد که یا سیّد! وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ. این بندگان ما که عهد ما فراموش کردند، و بغیری مشغول گشته، با یاد ایشان ده آن روز که روح پاک ایشان با ما عهد دوستی می‌بست، و دیده اشتیاق ایشان را این توتیا می‌کشیدیم که: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟

ای مسکین! یاد کن آن روز که ارواح و اشخاص دوستان در مجلس انس از جام محبت شراب عشق ما می‌آشامیدند، و مقربان ملأ اعلی میگفتند: اینت عالی همّت قومی که ایشانند! ما باری ازین شراب هرگز نچشیده‌ایم، و نه شمه‌ای یافته‌ایم، و های و هوی آن گدایان در عیوق افتاده که: «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»؟

زان می که حرام نیست در مذهب ما
تا باز عدم خشک نیابی لب ما

روزی آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم (ص) میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنی و أحبّه».

این کوه حرا مرا دوست است و من او را دوستم. گفتند: ای سیّد کوه را چنین می‌گویی؟ چیست این رمز؟ گفت: آری شراب مهر از جام ذکر آنجا نوش کرده‌ایم.

سید صلوات اللَّه علیه در بدایت کار که آثار نبوّت و امارات وحی برو ظاهر گشت، روزگاری با کوه حرا میشد، و درد این حدیث در آن خلوتگاه او را فرو گرفته، و آن کوه او را چون غمگساری شده:

جز گرد دلم گشت نداند غم تو
در بلعجبی هم بتو ماند غم تو
هر چند بر آتشم نشاند غم تو
غمناک شوم گرم نماند غم تو

ساعتی در قبض بودی، ساعتی در بسط. وقتی در سکر بودی وقتی در صحو. لختی در اثبات بودی، لختی در محو. هر کس که از ابتداء ارادت مریدان خبر دارد داند که آن چه حال بودست و چه درد؟ این چنان است که گویند:

اکنون باری بنقد دردی دارم
کان درد بصد هزار درمان ندهم‌

پیر طریقت گفته در مناجات: الهی! چه خوش روزگاریست روزگار دوستان تو با تو! چه خوش بازاریست بازار عارفان در کار تو! چه آتشین است نفسهای ایشان در یاد کرد و یادداشت تو! چه خوش دردیست درد مشتاقان در سوز شوق و مهر تو! چه زیباست گفت و گوی ایشان در نام و نشان تو! أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‌ فرّقهم فرقتین: فرقة ردّهم الی الهیبة فهاموا، و فرقة لاطفهم بالقربة فاستقاموا، و قیل: تجلی لقلوب قوم فتولّی تعریفهم. فقالوا بلی عن صدق یقین و تعزّز علی آخرین، فأثبتهم فی اوطان الجحد. فقالوا بلی عن ظن و تخمین.

روز میثاق بجلال عزّ خود و کمال لطف خود بر دلها متجلی شد، قومی را بنعت عزت و سیاست، قومی را از روی لطف و کرامت. آنها که اهل سیاست بودند، در دریای هیبت بموج دهشت غرق شدند، و این داغ حرمان بر ایشان نهادند که: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ، و ایشان که سزای نواخت و کرامت بودند بتضاعیف قربت و تخاصیص محبّت مخصوص گشتند، و این توقیع کرم بر منشور ایمان ایشان زدند که: أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ اینجا لطیفه‌ای نیکو گفته‌اند، و ذلک انّه قال تعالی: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ و لم یقل الستم عبیدی؟ نگفت: نه شما بندگان من‌اید بلکه گفت: نه من خداوند شماام؟ پیوستگی خود را بنده در خدایی خود بست نه در بندگی بنده، که اگر در بندگی بستی، چون بنده بندگی بجای نیاوردی، در آن پیوستگی خلل آمدی. چون در خدایی خود بست، و خدایی وی بر کمال است، که هرگز در آن نقصان نبود، لا جرم پیوستگی بنده بوی هرگز گسسته نشود، و نیز نگفت که: من که ام؟ که آن گه بنده درو متحیّر شدی. و نگفت که: تو که‌ای؟ تا بنده بخود معجب نشود و نه نومید گردد، و نیز نگفت: خدای تو کیست؟ که بنده درماندی بلکه سؤال کرد با تلقین جواب، گفت: نه منم خدای تو؟ اینست غایت کرم و نهایت لطف.

شیخ الاسلام انصاری گفت قدس اللَّه روحه: کرم گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ برّ گفت: بلی. چون داعی و مجیب یکی است دو تعرض چه معنی. ملک رهی را با خود خواند، او را بخود نیوشید، بی او خود جواب داد و جواب ببنده بخشید. این هم چنان است که مصطفی را گفت: وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ. درین آیت دعوی بسوخت و معنی بنواخت، تا هر که بخود باز آید، او را نشناخت، سیل ربوبیت بر گرد بشریت گماشت، او را ازو بربود، پس او را نیابت داشت. میگوید: نه تو انداختی آن گه که میانداختی، و یدا تبطش بی‌اینست گر بشناختی.

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها همی تا باد تقدیر از کجا درآید؟ اگر از جانب فضل آید لاحقان را بسابقان در رساند، زنار گبر کی کمر عشق دین گرداند، و اگر از جانب عدل آید، توحید بلعم شرک شمارد، و با سگ خسیس برابر کند: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ. آری کار رضا و سخط دارد، اگر یک لمحت از لمحات نسیم رضای او بدرک اسفل برگذرد، فردوس اعلی گردد، ور یک باد از بادهای سخط او بفردوس اعلی بگذرد، درک اسفل شود. سحره فرعون چندین سال کفر ورزیدند، و فرعون را پرستیدند، یک باد رضا بر ایشان آمد، نواخته لطف کرامت گشتند. بلعم هفتاد سال شجره توحید پرورده، و با نام اعظم صحبت داشته، و کرامتها بخود دیده، و بعاقبت در وهده سخط حق افتاده، وز درگاه او برانده که: فارقت من تهوی فعزّ الملتقی! زینهار ازین قهر! فریاد ازین حکم! کار نه آن دارد که از کسی کسل آید و از کسی عمل، کار آن دارد که تا شایسته که آمد در ازل:

گفتم که بر از اوج برین شد بختم
وز ملک نهاده چون سلیمان تختم‌
خود را چو بمیزان خرد برسختم
از بنگه لولیان کم آمد رختم‌

فرمان آمد که: ای محمد! ما روز میثاق بندگان را دو گروه کردیم: گروهی نواخته، و دل بآتش مهر ما سوخته. گروهی گریخته، و با دون ما آمیخته. ایشان که ما رااند شیطان را با ایشان کار نیست: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و آنان که شیطان رااند، ما را عمل ایشان و بود ایشان بکار نیست: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ. ای سید! در سپاه دیو چه رنج بری؟ عاقبت کار ایشان اینست که: فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ. ای ابلیس! گرد دوستان ما چه گردی؟

ایشان «حزب اللَّه» اند، ترا بر ایشان دسترس نیست، و تحفه روزگار ایشان جز رستگاری و پیروزی نیست: أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً الایة من خلقه لجهنّم متی یستوجب الجنان؟! و من اهله للسّخط انّی یستحق الرّضوان؟ فهم الیوم فی جحیم الجحود، معذبین بالهوان و الخذلان، ملبّسین ثیاب الحرمان، و غدا فی جحیم الحرقة مقرّنین فی الاصفاد، سرابیلهم من قطران. لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها معانی الخطاب کما یفهمها المحدّثون، و لیس لهم تمییز بین خواطر الحق، و هواجس النّفس، و وساوس الشیطان. وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها شواهد التّوحید و علامات الیقین، فلا ینظرون الّا من حیث الغفلة، و لا یسمعون الا دواعی الفتنة، و قیل: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها شواهد الحق، وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها دلائل الحقّ، وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها دعوة الحق. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ لان الانعام رفع عنها التکلیف، فان لم یکن لها وفاق الشرع فلیس منها ایضا خلاف الامر:

نهارک یا مغرور سهو و غفلة
و لیلک نوم و الردی لک لازم‌
و تشغل فیما سوف تکره غبّه
کذلک فی الدّنیا تعیش البهائم‌
۱۷ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ هذه قصة القضیة، و یشتمل علیها اخبار صحاح و آثار حسان، فنبدأ بها و نقول: روی مسلم بن یسار: ان عمر بن الخطاب سئل عن هذه الایة: فقال عمر: سمعت رسول اللَّه (ص) یسأل عنها، فقال صلّی اللَّه علیه و سلم: «ان اللَّه خلق آدم ثمّ مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للجنة، و بعمل اهل الجنة یعملون، ثمّ مسح ظهره فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للنار و بعمل اهل النّار یعملون». فقال رجل: یا رسول اللَّه! ففیم العمل؟ فقال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه اذا خلق العبد للجنّة استعمله بعمل اهل الجنّة حتی یموت علی عمل من اعمال اهل الجنّة، فیدخله بالجنّة، و اذا خلق العبد للنّار استعمله بعمل اهل النّار حتی یموت الی عمل من اعمال اهل النار فیدخله به النّار».۱۸ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی‌ خدای را است نامهای نیکو فَادْعُوهُ بِها خوانید او را بآن وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ و گذارید ایشان را که کژ میروند در نامهای او سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۸۰) آری پاداش دهند ایشان را بسزای آنچه میکردند.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ الایة از روی فهم بر لسان حقیقت این آیت رمزی دیگر دارد و ذوقی دیگر. اشارتست ببدایت احوال دوستان، و بستن پیمان و عهد دوستی با ایشان روز اول در عهد ازل که حق بود حاضر، و حقیقت حاصل:
هوش مصنوعی: آیه‌ای که می‌گوید: "و زمانی که پروردگارت از فرزندان آدم پیمان گرفت" به عمق معانی و ابعاد مختلفی اشاره دارد. این آیه به آغاز وضعیت دوستان خدا و توافق و عهد دوستی با آنها در روز اول آفرینش اشاره می‌کند، زمانی که حقیقت موجود و خداوند متعال حاضر بود.
سقیا للیلی و اللیالی الّتی
کنّا بلیلی نلتقی فیها
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای لیلی و شب‌هایی که ما در آن‌ها با هم دیدار می‌کردیم، بنوشان!
چه خوش روزی که روز نهاد بنیاد دوستی است! چه عزیز وقتی که وقت گرفتن پیمان دوستی است! مریدان روز اول ارادت فراموش هرگز نکنند. مشتاقان هنگام وصال دوست تاج عمر و قبله روزگار دانند:
هوش مصنوعی: چه روز زیبایی که روزی برای شروع دوستی است! چه لحظه‌ای ارزشمند که لحظه‌ای برای برقراری پیمان دوستی است! پیروان هرگز نباید روز نخست ابراز محبت را فراموش کنند. عاشقان در زمان وصال با دوست، آن را گنجینه عمر و محور زندگی می‌دانند.
سقیا لمعهدک الّذی لو لم یکن
ما کان قلبی للصبابة معهدا
هوش مصنوعی: ای آب‌نوش، به یاد آن مکان خوش که اگر نبود، قلب من هرگز عاشقانه به یاد تو نمی‌بود.
فرمان آمد که یا سیّد! وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ. این بندگان ما که عهد ما فراموش کردند، و بغیری مشغول گشته، با یاد ایشان ده آن روز که روح پاک ایشان با ما عهد دوستی می‌بست، و دیده اشتیاق ایشان را این توتیا می‌کشیدیم که: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟
هوش مصنوعی: فرمان رسید که ای سیّد! به آنان یادآوری کن درباره روزهای خداوند. این بندگان ما که پیمان ما را فراموش کرده و به غیر مشغول شده‌اند، به یاد آن روزها بینداز که روح پاک آنها با ما پیمان دوستی می‌بست و ما در آن زمان با اشتیاق به آن‌ها می‌گفتیم: آیا من پروردگار شما نیستم؟
ای مسکین! یاد کن آن روز که ارواح و اشخاص دوستان در مجلس انس از جام محبت شراب عشق ما می‌آشامیدند، و مقربان ملأ اعلی میگفتند: اینت عالی همّت قومی که ایشانند! ما باری ازین شراب هرگز نچشیده‌ایم، و نه شمه‌ای یافته‌ایم، و های و هوی آن گدایان در عیوق افتاده که: «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»؟
هوش مصنوعی: ای بیچاره! به یاد بیاور آن روزی را که ارواح و دوستان در جمع دوستانه ما از جام محبت و عشق می‌نوشیدند. در آنجا مقربان درگاه الهی می‌گفتند: این افراد از قوم بلندهمتی هستند! ما هرگز از این شراب چیزی نچشیده‌ایم و بویی نیز از آن به مشام ما نرسیده است. و آن گدایان با جنجال و شوق فریاد می‌زنند: آیا چیزی بیشتر از این وجود دارد؟
زان می که حرام نیست در مذهب ما
تا باز عدم خشک نیابی لب ما
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که در اصول دین ما ممنوع نیست، بنوشید تا زمانی که خشکی عدم را بر لبان خود احساس نکنید.
روزی آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم (ص) میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنی و أحبّه».
هوش مصنوعی: روزی آن پیشوای عالم و آقاى بشر (ص) فرمود: «البته کوه حرا مرا دوست دارد و من هم او را دوست دارم».
این کوه حرا مرا دوست است و من او را دوستم. گفتند: ای سیّد کوه را چنین می‌گویی؟ چیست این رمز؟ گفت: آری شراب مهر از جام ذکر آنجا نوش کرده‌ایم.
هوش مصنوعی: این کوه حرا را دوست دارم و او نیز مرا دوست دارد. مردم می‌پرسند: ای آقا، آیا واقعاً چنین احساسی نسبت به کوه داری؟ این چه مفهوم و رمزی دارد؟ من جواب می‌دهم: بله، ما از عشق و محبت واقعی در کنار یاد و ذکر این کوه آمده‌ایم.
سید صلوات اللَّه علیه در بدایت کار که آثار نبوّت و امارات وحی برو ظاهر گشت، روزگاری با کوه حرا میشد، و درد این حدیث در آن خلوتگاه او را فرو گرفته، و آن کوه او را چون غمگساری شده:
هوش مصنوعی: حضرت سید، صلوات خدا بر او، در ابتدای کار که نشانه‌های نبوت و نشانه‌های وحی ظاهر شد، مدتی در کوه حرا به سر می‌برد و احساساتش به شدت تحت تأثیر این موضوع قرار داشت. این کوه به گونه‌ای برای او مانند یک همدرد و تسلی‌دهنده بود.
جز گرد دلم گشت نداند غم تو
در بلعجبی هم بتو ماند غم تو
هوش مصنوعی: غیر از این که در دل من به خاطر تو غمی وجود دارد، کسی نمی‌داند که این غم چه عجیب و خاص است و همچنان به تو وابسته‌ام.
هر چند بر آتشم نشاند غم تو
غمناک شوم گرم نماند غم تو
هوش مصنوعی: با وجود اینکه غم تو باعث آتش‌سوزی در دل من می‌شود و مرا غمگین می‌کند، اما این غم برای مدت طولانی در من باقی نمی‌ماند.
ساعتی در قبض بودی، ساعتی در بسط. وقتی در سکر بودی وقتی در صحو. لختی در اثبات بودی، لختی در محو. هر کس که از ابتداء ارادت مریدان خبر دارد داند که آن چه حال بودست و چه درد؟ این چنان است که گویند:
هوش مصنوعی: مدتی در حالت خفقان بودی و مدتی در حالت گشادگی. وقتی در مستی و زمانی در هشیاری. لحظه‌ای در وجود و لحظه‌ای در عدم. هر کسی که از ابتدای ارادت پیروان باخبر است، می‌داند که حال‌ها چه بوده و چه دردی را تجربه کرده‌اند. این حالت‌ها آنچنان است که می‌گویند:
اکنون باری بنقد دردی دارم
کان درد بصد هزار درمان ندهم‌
هوش مصنوعی: اکنون باری وجود دارد که به شدت مرا آزار می‌دهد و برای درمان آن حتی با صد هزار روش هم نمی‌توانم کاری کنم.
پیر طریقت گفته در مناجات: الهی! چه خوش روزگاریست روزگار دوستان تو با تو! چه خوش بازاریست بازار عارفان در کار تو! چه آتشین است نفسهای ایشان در یاد کرد و یادداشت تو! چه خوش دردیست درد مشتاقان در سوز شوق و مهر تو! چه زیباست گفت و گوی ایشان در نام و نشان تو! أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی‌ فرّقهم فرقتین: فرقة ردّهم الی الهیبة فهاموا، و فرقة لاطفهم بالقربة فاستقاموا، و قیل: تجلی لقلوب قوم فتولّی تعریفهم. فقالوا بلی عن صدق یقین و تعزّز علی آخرین، فأثبتهم فی اوطان الجحد. فقالوا بلی عن ظن و تخمین.
هوش مصنوعی: پیر طریقت در مناجات می‌گوید: خداوندا! روزگاری که دوستان تو با تو هستند چقدر زیباست! بازار عارفان در کار تو چقدر دل‌پذیر است! نفس‌های آن‌ها در یاد تو چقدر آتشین است! درد عاشقان در شوق و محبت تو چقدر خوشایند است! گفت‌و‌گوی آن‌ها درباره‌ی نام و نشان تو چقدر زیباست! آیا من پروردگار شما نیستم؟ و آنان پاسخ دادند: بله، و این امر آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد: دسته‌ای که به سبب عظمت تو هراسان شدند و دسته‌ای دیگر که با نزدیک شدن به تو آرامش یافتند. گفته می‌شود محبت تو به دل‌های قومی تجلی یافت و آنان به تعریف از تو پرداختند. آنان با یقین و صدق گفتند بله و بر دیگران برتری جستند، و در سرزمین انکار ثابت قدم ماندند. ولی باز هم جواب دیگران بر پایه ظن و گمان بود.
روز میثاق بجلال عزّ خود و کمال لطف خود بر دلها متجلی شد، قومی را بنعت عزت و سیاست، قومی را از روی لطف و کرامت. آنها که اهل سیاست بودند، در دریای هیبت بموج دهشت غرق شدند، و این داغ حرمان بر ایشان نهادند که: أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ، و ایشان که سزای نواخت و کرامت بودند بتضاعیف قربت و تخاصیص محبّت مخصوص گشتند، و این توقیع کرم بر منشور ایمان ایشان زدند که: أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ اینجا لطیفه‌ای نیکو گفته‌اند، و ذلک انّه قال تعالی: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ و لم یقل الستم عبیدی؟ نگفت: نه شما بندگان من‌اید بلکه گفت: نه من خداوند شماام؟ پیوستگی خود را بنده در خدایی خود بست نه در بندگی بنده، که اگر در بندگی بستی، چون بنده بندگی بجای نیاوردی، در آن پیوستگی خلل آمدی. چون در خدایی خود بست، و خدایی وی بر کمال است، که هرگز در آن نقصان نبود، لا جرم پیوستگی بنده بوی هرگز گسسته نشود، و نیز نگفت که: من که ام؟ که آن گه بنده درو متحیّر شدی. و نگفت که: تو که‌ای؟ تا بنده بخود معجب نشود و نه نومید گردد، و نیز نگفت: خدای تو کیست؟ که بنده درماندی بلکه سؤال کرد با تلقین جواب، گفت: نه منم خدای تو؟ اینست غایت کرم و نهایت لطف.
هوش مصنوعی: در روز میثاق، عظمت و لطف خداوند به وضوح در دل‌ها نمودار شد؛ گروهی به خاطر مقام عزت و سیاست و گروهی دیگر به دلیل لطف و کرامت خداوند مورد توجه قرار گرفتند. آنانی که در سیاست بودند، از عظمت و هیبت خداوند ترسیده و به نفس خود غرق شدند و بر آنان این عذاب ننگین زده شد که همواره همچون حیوانات هستند و حتی از آن‌ها هم گمراه‌ترند. اما کسانی که شایسته محبت و کرامت بودند، به دلیل نزدیکی به خدا و محبت خاصی که دریافت کردند، مورد تقدیر قرار گرفتند و به آنان گفته شد که آنان راست‌گویان حقیقی هستند. در اینجا خداوند به بندگان خود یادآوری می‌کند که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و به این صورت بندگی را به خدایی خود مربوط می‌سازد، نه به بندگی دیگران. چون اگر بندگان به بندگی مخلوق وابسته شوند، در آن وابستگی دچار نقص و ضعف می‌شوند. اما وقتی بندگی را به خداوند متصل کنند، چون خداوند همواره کامل است، این پیوستگی هیچگاه گسسته نخواهد شد. همچنین به این نکته اشاره نمی‌شود که خداوند چه کسی است، تا بندگان در حیرت نیفتند و نه از خود مأیوس شوند. این بیان نهایت لطف و کرم خداوند به بندگانش است.
شیخ الاسلام انصاری گفت قدس اللَّه روحه: کرم گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ برّ گفت: بلی. چون داعی و مجیب یکی است دو تعرض چه معنی. ملک رهی را با خود خواند، او را بخود نیوشید، بی او خود جواب داد و جواب ببنده بخشید. این هم چنان است که مصطفی را گفت: وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ. درین آیت دعوی بسوخت و معنی بنواخت، تا هر که بخود باز آید، او را نشناخت، سیل ربوبیت بر گرد بشریت گماشت، او را ازو بربود، پس او را نیابت داشت. میگوید: نه تو انداختی آن گه که میانداختی، و یدا تبطش بی‌اینست گر بشناختی.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری گفت: کرم به خدا گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ او پاسخ داد: بله. وقتی داعی و پاسخ‌دهنده یکی هستند، چه نیازی به دو موضوع است؟ ملک رهی را با خود فراخواند، او را نشنید و خود به خود پاسخ داد و به بنده نیز جواب داد. این موضوع مشابه گفتار مصطفی است که به او گفت: «تو نمی‌زدی، بلکه من می‌زدم». در این آیه دعوی از بین رفت و معنی جان گرفت، تا هر کسی که با خود بازگردد، او را بشناسد. سیل پروردگاری بر گرد بشریت جاری شد و او را از خود دور کرد، سپس نیابت او را بر عهده گرفت. می‌گوید: نه تو آن را افکندی، بلکه وقتی می‌افکنی، دستت نمی‌تواند بدون شناخت عمل کند.
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها همی تا باد تقدیر از کجا درآید؟ اگر از جانب فضل آید لاحقان را بسابقان در رساند، زنار گبر کی کمر عشق دین گرداند، و اگر از جانب عدل آید، توحید بلعم شرک شمارد، و با سگ خسیس برابر کند: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ. آری کار رضا و سخط دارد، اگر یک لمحت از لمحات نسیم رضای او بدرک اسفل برگذرد، فردوس اعلی گردد، ور یک باد از بادهای سخط او بفردوس اعلی بگذرد، درک اسفل شود. سحره فرعون چندین سال کفر ورزیدند، و فرعون را پرستیدند، یک باد رضا بر ایشان آمد، نواخته لطف کرامت گشتند. بلعم هفتاد سال شجره توحید پرورده، و با نام اعظم صحبت داشته، و کرامتها بخود دیده، و بعاقبت در وهده سخط حق افتاده، وز درگاه او برانده که: فارقت من تهوی فعزّ الملتقی! زینهار ازین قهر! فریاد ازین حکم! کار نه آن دارد که از کسی کسل آید و از کسی عمل، کار آن دارد که تا شایسته که آمد در ازل:
هوش مصنوعی: داستانی را برای آنها بخوان که ما آیات خود را به او دادیم، اما او از آنها جدا شد. از کجا باید انتظار داشت که لطف و رحمت به ما برسد؟ اگر از جانب رحمت باشد، رهروان را به پیشینیان می‌رساند. آیا کسی که از دین دور شده، می‌تواند کمر عشق به خدا ببندد؟ و اگر از جانب عدالت باشد، توحید را با شرک یکی می‌سازد و انسان را به حدی می‌رساند که شبیه سگ خسیس می‌شود. آری، اعمال انسان به رضا و خشم خداوند بستگی دارد. اگر حتی یک لحظه از لحظات رضای او به ما برسد، جایگاه ما به بهشت برین تبدیل می‌شود. اما اگر تنها یک وزش از خشم او به ما برسد، جایگاه ما به دوزخ می‌افتد. جادوگران فرعون سال‌ها کفر ورزیدند و او را پرستیدند، اما یک نسیم رحمت بر آنها گذشت و متوجه لطف و کرامت خداوند شدند. بلعم نیز که هفتاد سال در توحید زحمت کشیده و با نام اعظم صحبت کرده بود، در نهایت به خشم خدا دچار شد و از درگاه او رانده شد. باید از این خشم و فرمان ترسید و نمی‌توان به سادگی از آن گذشت، چرا که همه چیز به شایستگی انسان در آغاز زندگی‌اش وابسته است.
گفتم که بر از اوج برین شد بختم
وز ملک نهاده چون سلیمان تختم‌
هوش مصنوعی: گفتم که تقدیرم به حد بالایی رسیده و از قدرت و سلطنت مانند سلیمان بهره‌مند شده‌ام.
خود را چو بمیزان خرد برسختم
از بنگه لولیان کم آمد رختم‌
هوش مصنوعی: من خود را با معیار خرد سنجیده‌ام و متوجه شدم که در مقایسه با دیگران، از نظر زیبایی و ظرافت، کمبود دارم.
فرمان آمد که: ای محمد! ما روز میثاق بندگان را دو گروه کردیم: گروهی نواخته، و دل بآتش مهر ما سوخته. گروهی گریخته، و با دون ما آمیخته. ایشان که ما رااند شیطان را با ایشان کار نیست: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و آنان که شیطان رااند، ما را عمل ایشان و بود ایشان بکار نیست: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ. ای سید! در سپاه دیو چه رنج بری؟ عاقبت کار ایشان اینست که: فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ. ای ابلیس! گرد دوستان ما چه گردی؟
هوش مصنوعی: پیامی آمده که: ای محمد! ما روز میثاق بندگان را به دو دسته تقسیم کردیم: یک دسته دل‌هایشان با عشق ما پر شده و به ما نزدیک هستند، و دسته دیگر از ما دور شده و به شیطان پیوسته‌اند. کسانی که به ما ایمان دارند، شیطان بر آن‌ها تسلطی ندارد، و آنان که به شیطان گرایش دارند، ما به اعمال و وضعیت آن‌ها توجهی نداریم. ای سید! در میان لشکریان شیطان چه زحمتی را بر دوش می‌کشی؟ سرنوشت آن‌ها این است که نهایت کارشان به عذاب خواهد انجامید. ای ابلیس! درباره دوستان ما چه نظری داری؟
ایشان «حزب اللَّه» اند، ترا بر ایشان دسترس نیست، و تحفه روزگار ایشان جز رستگاری و پیروزی نیست: أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
هوش مصنوعی: آن‌ها از پیروان حزب‌الله هستند و دسترسی به آن‌ها برای دیگران ممکن نیست. تنها چیزی که به عنوان پاداش و موفقیت به آنان داده شده، نجات و پیروزی است.
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً الایة من خلقه لجهنّم متی یستوجب الجنان؟! و من اهله للسّخط انّی یستحق الرّضوان؟ فهم الیوم فی جحیم الجحود، معذبین بالهوان و الخذلان، ملبّسین ثیاب الحرمان، و غدا فی جحیم الحرقة مقرّنین فی الاصفاد، سرابیلهم من قطران. لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها معانی الخطاب کما یفهمها المحدّثون، و لیس لهم تمییز بین خواطر الحق، و هواجس النّفس، و وساوس الشیطان. وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها شواهد التّوحید و علامات الیقین، فلا ینظرون الّا من حیث الغفلة، و لا یسمعون الا دواعی الفتنة، و قیل: لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها شواهد الحق، وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها دلائل الحقّ، وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها دعوة الحق. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ لان الانعام رفع عنها التکلیف، فان لم یکن لها وفاق الشرع فلیس منها ایضا خلاف الامر:
هوش مصنوعی: ما بسیاری را برای جهنم آفریدیم، چرا که لیاقت جنت را ندارند. آنان در آتش جحود گرفتارند و در عذاب حقارت و درماندگی به سر می‌برند، در حالی که لباس‌های محرومیت بر تن دارند. فردا نیز در جحیم شدیدتر به زنجیر کشیده خواهند شد و لباس‌هایشان از قیر خواهد بود. آنها دل‌هایی دارند که نمی‌توانند معانی گفتار را درک کنند، مانند افرادی که دارای علم و آگاهی هستند. نمی‌توانند بین حق و وسوسه‌های نفس و شیطان تمایز قائل شوند. همچنین چشمانی دارند که نمی‌توانند نشانه‌های توحید و یقین را ببینند و تنها از دریچه غفلت می‌نگرند. گوش‌هایی دارند که نمی‌شنوند دعوت حق را، بلکه تنها صداهای فتنه را می‌شنوند. این افراد مانند چهارپایان هستند، بلکه حتی بدتر از آنها هستند، چرا که چهارپایان از تکالیف معاف شده‌اند و اگر با شرع توافق نداشته باشند، از آنها نیز خارج هستند.
نهارک یا مغرور سهو و غفلة
و لیلک نوم و الردی لک لازم‌
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از انسان اشاره می‌کند که در زندگی تحت تأثیر غرور و غفلت قرار دارد و در نتیجه به خواب غفلت رفته و دچار زیان و ضرر می‌شود. به عبارتی دیگر، فردی که از واقعیت‌های زندگی غافل است و به دلیل خواب‌آلودگی یا عدم آگاهی، با مشکلات و سختی‌هایی رو به رو می‌شود.
و تشغل فیما سوف تکره غبّه
کذلک فی الدّنیا تعیش البهائم‌
هوش مصنوعی: در زندگی، بسیاری از افراد به کارهایی مشغول‌اند که در آینده از آن‌ها متنفر خواهند شد؛ همان‌طور که حیوانات در دنیا زندگی می‌کنند.