گنجور

۱۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ هذه قصة القضیة، و یشتمل علیها اخبار صحاح و آثار حسان، فنبدأ بها و نقول: روی مسلم بن یسار: ان عمر بن الخطاب سئل عن هذه الایة: فقال عمر: سمعت رسول اللَّه (ص) یسأل عنها، فقال صلّی اللَّه علیه و سلم: «ان اللَّه خلق آدم ثمّ مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للجنة، و بعمل اهل الجنة یعملون، ثمّ مسح ظهره فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للنار و بعمل اهل النّار یعملون». فقال رجل: یا رسول اللَّه! ففیم العمل؟ فقال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه اذا خلق العبد للجنّة استعمله بعمل اهل الجنّة حتی یموت علی عمل من اعمال اهل الجنّة، فیدخله بالجنّة، و اذا خلق العبد للنّار استعمله بعمل اهل النّار حتی یموت الی عمل من اعمال اهل النار فیدخله به النّار».

و عن هشام بن حکیم: انّ رجلا اتی النّبیّ (ص) فقال: أ یبتدأ الاعمال ام قد قضی القضاء؟ فقال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه اخذ ذریة آدم من ظهورهم ثمّ اشهدهم علی انفسهم ثمّ افاض بهم فی کفیّه، فقال: هؤلاء فی الجنّة و هؤلاء فی النّار، فأهل الجنّة میسّرون لعمل اهل الجنّة، و اهل النّار میسّرون لعمل اهل النّار».

و عن ابی امامة قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا خلق اللَّه الخلق و قضی القضیة اخذ اهل الیمین بیمینه، و اهل الشمال بشماله، فقال: یا اصحاب الیمین! قالوا: لبیک و سعدیک. قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلی‌. قال: یا اصحاب الشمال! قالوا: لبیک و سعدیک. قال: الست بربّکم؟ قالوا بلی.

ثمّ خلط بینهم، فقال قائل: یا ربّ! لم خلطت بینهم؟ قال: لهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون، ان یقولوا یوم القیمة انّا کنّا عن هذا غافلین، ثمّ ردّهم فی صلب آدم».

و روی أنّ اللَّه عزّ و جلّ لمّا فرغ من خلق آدم مسح کتفه الیمنی، فاستخرج منها کلّ نسمة طیّبة، ثمّ مسح کتفه الیسری فاستخرج منها کل نسمة خبیثة. ثم جمعهم فی قبضتیه، ثمّ قال لآدم: اختر ایتها شئت. فقال آدم: اخترت یمین ربّی یمینا مبارکة، ففتحها له، فعرضهم علیه، و سمّاهم له و علی الانبیاء من ولده نورهم، ثم فتح یده الأخری فعرضهم علیه و سمّاهم له. ثم قال لمن فی یمینه: هؤلاء للجنّة و لا ابالی، و قال لمن فی یده الأخری: هؤلاء للنّار و لا ابالی، ثم خلط بعضهم ببعض، ثم اخذ منهم المیثاق، و أشهد بعضهم علی بعض، ثم ردّهم فی صلبه.

و عن ابی صالح عن ابی هریرة، قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا خلق اللَّه آدم مسح ظهره فسقط من ظهره کل نسمة هو خالقها من ذریته الی یوم القیامة، و جعل بین عینی کل انسان و بیضا من نور، ثم عرضهم علی آدم، فقال: یا رب! من هؤلاء؟ قال: هؤلاء ذریتک. فرأی رجلا منهم یعجبه و بیض ما بین عینیه. فقال یا رب! من هذا؟ قال: هذا رجل من آخر الامم من ذریتک یقال له داود. قال: ای رب! کم جعلت عمره؟ قال: ستّین سنة. قال: ای رب! زده من عمری اربعین سنة. فلمّا انقضی عمر آدم، جاء ملک الموت، فقال: أ و لم یبق من عمری اربعون سنة؟ قال: أ و لم تعطها ابنک داود؟ فجحد، فجحدت ذریته، فنسی فنسیت ذریته، و خطأ فخطئت ذریته». و فی روایة اخری: فرجع ملک الموت الی ربّه، فقال: انّ آدم یدّعی من عمره اربعین سنة. قال: اخبر آدم انّه جعلها لابنه داود، و الاقلام رطبة فأثبتت لداود».

و عن ابی بن کعب فی قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ الایة، قال: فجمع له یومئذ جمیع ما هو کائن الی یوم القیامة، فجعلهم ارواحا، ثم صوّرهم، ثم استنطقهم فتکلموا، و کلمهم قبلا، و أخذ علیهم العهد و المیثاق، و أشهدهم علی انفسهم: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا: بَلی‌، شَهِدْنا، أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ. قال: فانّی اشهد علیکم السماوات السّبع و الارضین السبع، و أشهد علیکم آباؤکم آدم أن تقولوا یوم القیامة: لم نعلم بهذا.

اعلموا انّه لا اله غیری، و أنا ربکم لا ربّ لکم غیری، فلا تشرکوا بی شیئا و انّی سأرسل الیکم رسلی یذکرونکم عهدی و میثاقی، و أنزل علیکم کتبی، قالوا: نشهد انک ربنا و الهنا لا ربّ لنا غیرک، و لا اله لنا غیرک، فأقروا یومئذ طائعین، و طائفة علی وجه التقیة، فأخذ بذلک میثاقهم، ثم کتب آجالهم و ارزاقهم و مصائبهم، و رفع علیهم آباءهم آدم، فنظر الیهم، فرأی فیهم الغنی و الفقیر و حسن الصورة و دون ذلک. قال: رب؟ لو سویت بین عبادک! قال: انی احببت ان أشکر. و رأی فیهم الانبیاء مثل السّرج، علیهم النور، و خصّوا بمیثاق آخر فی الرسالة و النبوة، فهو الذی یقول: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ الایة، و هو قوله: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها، و فی ذلک قال: هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی‌، قال: فلما قرّرهم بتوحیده، و أشهد بعضهم علی بعض، اعادهم الی صلبه، فلا تقوم الساعة حتی یولد کل من اخذ میثاقه لا یزاد فیهم و لا ینقص منهم، فذلک قوله: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ «اذ» کلمتی است در گرفتن قصه‌ای گذشته را، و آن را گه گه در مستقبل نهند و «اذا» کلمتی است در گرفتن قصه‌ای مستقبل را، و آن را گاه گاه در قصه ماضی نهند. أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ نظم آیت چنین است: و اذ أخذ ربّک من ظهور بنی آدم ذریتهم. اهل مکه و کوفه «ذریّتهم» خوانند. باقی «ذرّیّاتهم» بجمع. معنی آنست که: آنچه از آدم زاد از پشت وی گرفت، و آنچه از فرزندان زادند از پشتهای ایشان گرفت، چنان که خواهند زاد واحدا بعد واحد، علی ما یکون علیه الی یوم القیامة. ازین جهت نگفت: من ظهر آدم، لانّهم لم یخرجوا کلهم من ظهر آدم، بل بعضهم من بعض، علی ما یتوالد الآباء من الأبناء الی یوم القیامة. و این عهد گرفتن و پیمان ستدن پیش از آن بود که آدم در بهشت شد، یعنی میان مکه و طائف بقول کلبی. ابن عباس گفت: ببطن نعمان بود، واد الی جنب عرفة. قومی گفتند: در بهشت بود. سدی گفت: در آسمان بود از بهشت بدرآمده و بزمین نارسیده. قومی گفتند: به دهنا بود زمینی است در هند، آنجا که آدم از آسمان فرو آمد، و آن فرزندان که از پشتهای ایشان بیرون آمدند بر مثال ذر بودند، روی زمین از ایشان پر، بر هیئت مردان و زنان و بر صورت ایشان، عقل و فهم و نطق در ایشان آفریده. زجاج گفت: جاز أن یجعل سبحانه لا مثال الذر فهما تعقل به امره، کما قال تعالی: قالَتْ نَمْلَةٌ، و کما قال: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ، و کلّ مولود یولد علی الفطرة، ای: یولد و فی قلبه توحید اللَّه، و قیل: کانوا کالذّرّ کثرة لا صغرا، و کانوا علی اشخاصهم الّتی یکونون علیها، و الاوّل اصح، اذ لا ننکر قدرة اللَّه علی ان یجعل الذّرّ عاقلا یفهم الخطاب، و یسمع، و یجیب. پس رب العالمین با ایشان خطاب کرد بی‌واسطه، گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ این ا لست تقریر است نه استفهام، به اقرار آوردن است چنان که جریر گفت:

الستم خیر من رکب المطایا
و اندی العالمین بطون راح؟

ایشان را گفت: نه‌ام من خداوند شما؟ همه پاسخ دادند: بلی انت ربّنا. تویی خداوند ما. همه اقرار دادند، امّا قومی بطوع از میان جان، و قومی بر تقیه از بن دندان، مؤمنانرا تقریر بود، و بیگانگان را تهدید. مؤمنانرا گفت بلطف: نه من خداوند شماام؟

و بیگانگان را گفت بقهر: من خداوند شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، و ربّ العزة جلّ جلاله خود دانست، و در علم قدیم وی بود که از ایشان کیست که تصدیق کند در دنیا، و بر آن عهد و اقرار بماند، و مؤمن باشد؟ و کیست که آن را تکذیب کند و کافر گردد؟

قالُوا بَلی‌ شَهِدْنا روا باشد که شهدنا با بلی پیوسته بود حکایت از آدمیان که ایشان گفتند: بَلی‌ شَهِدْنا. آری خداوند مایی، گواهی بدادیم، و بر یکدیگر گواه بودیم، و تقدیره: و أشهدهم علی انفسهم ا لست بربّکم لئلا یقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین؟ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا، او یقولوا أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؟

قالُوا بَلی‌ شَهِدْنا ای: علمنا انّک ربّنا. و اگر شهدنا گسسته خوانی از «بلی»، رواست، چنان که «بلی» وقف کنی آن گه گویی: «شهدنا». «أن یقولوا» حکایت از اللَّه که وی گفت جل جلاله گواه بودیم بر ایشان تا نگویند روز رستاخیز که ما ازین اقرار ناآگاه بودیم، و این أَنْ تَقُولُوا و أَوْ تَقُولُوا در هر دو «لا» مضمر است، و این در قرآن روان است، و در لغت مشهور و جائز چنان که در سورة النساء گفت: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا ای: لا تضلّوا، و در سورة الزّمر گفت: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ، او تقول، او تقول و «لا» در هر سه مضمر است، و ابو عمرو «ان یقولوا»، «او یقولوا» بیا خواند خبر از غائب.

باقی بتاء مخاطبه خوانند، و معنی هر دو ظاهر است، و گفته‌اند: أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ دلیل است که تقلید در توحید کفر است، و شرح مسئله تقلید در سورة البقرة رفت.

و اعلم أن المعتزلة و القدریة ینکرون المیثاق الاوّل، و یتأولون الایة تأویلا باطلا مظلما، فیقولون المراد بأخذ الذریة وجودهم فی الدنیا قرنا بعد قرن الی یوم القیامة، و یتأوّلون الاشهاد علی وجهین: احدهما بما رکّب فیهم من العقل، و الثّانی ببعث الرسل، و هذا خلاف مذهب اهل السنة و الجماعة، و فی الاخبار و الآثار الّتی ذکرناها مقنع و کفایة لابطال مذهبهم و رد مقالتهم. وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ.

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ این «کذلک» در جایهای فراوان در قرآن آفرین است که اللَّه میکند بر گفت خویش، یا بر کرد خویش، ای: کبیان هذه القصة نبین سائر الآیات لقومک یا محمد! وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ عن کفرهم.

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا علما درین مرد خلاف کرده‌اند که کیست؟

قومی گفتند: بلعم است مردی از بنی اسرائیل از کنعانیان، و در زمین شام مسکن داشت.

قومی گفتند از عمالقه بود و در مدینه جباران مسکن داشت. و در نام پدر این بلعم خلاف کرده‌اند، گفتند که: باعورا، و گفتند که باعر، و گفتند که: آبرو. مقاتل گفت: ملک بلقا باین بلعم گفت: ادع اللَّه علی موسی. دعاء بد کن بر موسی، و این بلعم نام اعظم دانست و مجاب الدعوة بود. بلعم گفت: من نتوانم که بر موسی دعاء بد کنم، که وی پیغامبر است، و بر دین حق است، و من همان دین دارم که وی دارد. پس چون توانم که بر وی دعاء بد کنم؟ آن ملک بفرمود که وی را بردار کنید اگر فرمان نبرد. وی بترسید بیرون آمد. بر ماده خری نشسته بود، و روی بر لشکرگاه موسی نهاده، آن بهیمه چون نزدیک لشکرگاه رسید بایستاد بر جای خویش، و نمی‌رفت. آخر آن بهیمه بسخن آمد که: یا بلعم! لم تضربنی، انّی مأمورة، فلا تظلمنی، فهذه نار امامی، قد منعتنی ان امشی.

ای بلعم! مرا چه زنی؟ مرا می‌فرمایند که مرو. اینک آتش در پیش من، اگر فرا روم بسوزم.

بلعم بازگشت و آنچه دید با ملک بگفت. ملک نشنید، و خشم گرفت، گفت: اگر دعا کنی و گرنه بفرمایم تا ترا بردار کنند. پس بنام اعظم خدای را خواند و دعا کرد، تا ربّ العزة راه بموسی فرو گیرد، و نتواند که در مدینه ایشان شود، و قصد ایشان کند، و موسی و بنی اسرائیل در تیه بماندند بدعاء وی. موسی گفت: یا ربّ! بکدام گناه بچه سبب ما درین تیه گرفتار آمده‌ایم؟ رب العزة گفت: بدعاء بلعم. موسی گفت: فکما سمعت دعاء علیّ فاسمع دعائی علیه. فدعا موسی علیه ان ینزع عنه الاسم الاعظم و الایمان، فسلخه اللَّه مما کان علیه، و نزعت منه المعرفة، فخرجت من صدره کحمامة بیضاء، فذلک قوله: فَانْسَلَخَ مِنْها الایة.

عبد اللَّه بن عمرو بن العاص و جماعتی گفتند: این آیت در شأن امیة بن ابی الصلت الثقفی آمد، مردی بود دانشمند، کتب خوانده و دانسته که اللَّه پیغامبری خواهد فرستاد در آن روزگار، و امید همی داشت که آن پیغامبر وی خواهد بود. پس چون دید که ربّ العالمین محمد را به پیغامبری فرستاد، بر وی حسد برد، و طعن کرد. روز بدر بر کشتگان بدر بگذشت، از حال ایشان پرسید، گفتند که: محمد ایشان را کشت، گفت: اگر پیغامبر بودی خویشان را نکشتی. پس چون امیه بمرد، خواهر وی فارعه پیش مصطفی آمد. رسول خدا (ص) او را گفت که: قصه وفات برادرت بگوی. گفت: بینا هو راقد اتاه آتیان، فکشطا سقف البیت، و نزلا، فقعد احدهما عند رجله و الآخر عند رأسه. فقال الّذی عند رجله للّذی عند رأسه: اوعی. قال وعی. قال ازکی. قال: ابی. قالت: فسألته عن ذلک، قال: خیر ارید بی فصرف عنی، ثم غشی علیه، فلمّا افاق، قال:

کلّ عیش و ان تطاول دهرا
لعزّته تعنو الوجوه و تسجد
لیتنی کنت قبل ما قد بدا لی
ثمّ انشدته قصیدته الّتی فیها:
انّ یوم الحساب یوم عظیم
عند ذی العرش یعرضون علیه
صائر مرّة الی ان یزولا
یوم یأتی الرّحمن و هو رحیم
فی قلال الجبال ارعی الوعولا
یوم یأتیه مثل ما قال فردا
شاب فیه الصغیر یوما ثقیلا
أ سعیدا سعادة انا ارجوا
ثمّ‌
ربّ ان تعف فالمعافاة ظنّی
قال لها رسول اللَّه (ص): انشدینی شعر اخیک‌
یعلم الجهر و السّرار الخفیّا
فأنشدته:
انّه کان وعده مأتیّا
لک الحمد و النعماء و الفضل ربّنا
ثمّ لا بدّ راشدا او غویّا
ملیک علی عرش السّماء مهیمن
او مهانا بما کسبت شقیّا
و لا شی‌ء اعلی منک جدّا و أمجد
او تعاقب فلم تعاقب بریّا

فقال رسول اللَّه (ص): «آمن شعره و کفر قلبه»، فأنزل اللَّه فیه: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ الایة.

و گفته‌اند: این آیت در شأن مردی آمد که وی را بنزدیک خدا سه دعا مستجاب بود، و زنی داشت نام آن زن بسوس، و او را از آن زن فرزند بود. شوهر خود را گفت: اجعل لی منها دعوة واحدة. از آن سه دعا یکی در کار من کن. گفت چه خواهی؟ گفت: ادع اللَّه ان یجعلنی اجمل امرأة فی بنی اسرائیل. دعا کن تا مرا جمالی دهد چنان که در بنی اسرائیل هیچ زن بجمال من نبود. هم چنان کرد، و ربّ العزّة او را جمالی بکمال داد. چون خود را چنان دید سرکشی کرد، و از مرد خویش برگشت. مرد خشم گرفت. یک دعاء دیگر در کار وی کرد، گفت: بار خدایا! او را سگی گردان.

آن زن در حال سگی گشت. پسران وی بیامدند، و تضرع کردند که: مردم ما را سر زنش میکنند که مادرشان سگ گشته، و بانگ سگان میکند. پدر دعاء سوم هم در کار وی کرد، گفت: بار خدایا! او را با آن صفت بر که اوّل بود. هر سه دعا در کار وی شد، و در شأن وی این آیت فرو آمد.

سعید مسیب گفت: نزلت فی ابی عامر بن النعمان الراهب الّذی سمّاه النّبی (ص): الفاسق، و کان قد ترهب فی الجاهلیة، و لبس المسوح، فقدم المدینة، فقال للنّبی (ص): ما هذا الّذی جئت به؟ قال: «جئت بالحنیفیة دین ابراهیم»، فقال: انا علیها. فقال النّبی (ص): «لست علیها و لکنک ادخلت فیها ما لیس منها».

فقال ابو عامر: امات اللَّه الکاذب منّا طریدا وحیدا، فخرج الی الشام و أرسل الی المنافقین ان اعدّوا القوّة و السلاح، و ابنوا لی مسجدا و هو مسجد الضّرار. ثمّ اتی الرّاهب الی قیصر و أتی بجند لیخرج محمدا و اصحابه من المدینة، فذلک قوله: «وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» یعنی انتظارا لمجیئه، فمات بالشام طریدا وحیدا.

و قال الحسن: نزلت فی منافقی اهل الکتاب الّذین کانوا یعرفون النّبی (ص) کما یعرفون ابناءهم. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا یعنی علّمناه اسم اللَّه الاعظم و استحفظناه. فَانْسَلَخَ مِنْها خرج من علمها کانسلاخ الشاة من جلدها، و الانسلاح التعری من الشی‌ء حتی لا یعلق به منه شی‌ء. فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ استتبعه. فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ ای صار من الهالکین. قال عدی بن زید:

ایّها الرّکب المخبو
ن علی الارض المجدّون‌
کأنتم نحن کنّا
و کما کنّا تکونون‌

یعنی کما صرنا تصیرون.

وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها یعنی لمتّعناه بها و لهدیناه، و قیل: لرفعنا عنه الکفر بالایات و عصمناه. وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ ای اطمأن الیها و رکن و تقاعس الی الدّنیا و البقاء فیها. خلد و أخلد واحد، من الخلود، و هو الدّوام و المقام. لکن آن مرد با زمین نشست، و با دنیا گرائید، و با دیر زیستن آسود، یقال لمن یتقاعد عن الحرکة فی الامور مخلد. وَ اتَّبَعَ هَواهُ ای: اتبع مسافل الامر و ترک معالیه، و اختار الدّنیا عن الآخرة، و اطاع الشیطان. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ معنی آنست و اللَّه اعلم که: اگر مضطر یابی او را دنیا جوی یابی، و اگر بی‌نیاز یابی هم دنیا جوی یابی. معنی دیگر: اگر وی را آزموده یابی ضجر یابی، و اگر معافی یابی هم ضجر یابی. سدیگر معنی: ان تعلمه الحقّ لفظه و أباه و رده، او لم تعلمه و لم تبلّغه وجدته جاهلا عاصیا. و این لائق‌تر است بقصه و نیکوتر. میگوید: اگر او را آگه کنی از حق حق نپذیرد، و اگر آگاه نکنی خود حق نشناسد، و از بهر آن مثل زد: یلهث که در دهن لاهث هیچ چیز بنماند، که زبان از دهن بیرون جنباند و بیرون افکند. هر چه در دهن دارد بیرون افکند. چیزی نگاه ندارد و نپذیرد، و لهث از صفات سگ است بر عادت بی‌سبب بر استدامت، کلّ حیوان یلهث عند عطش او اعیاء الا الکلب، فانّه لاهث فی الاحوال کلها. شبهه اللَّه بأخسّ حیوان فی اخسّ احواله. ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ اتل علیهم خبرهم لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ کی یتأملوا فیتعظوا، و قیل: لعلّهم یتفکرون فیعرفون انّه لم یأت بهذا الخبر عمّا مضی الا نبی یأتیه وحی من السّماء.

ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ ای ساء مثلا مثل القوم، فحذف المضاف و أقیم المضاف الیه مقامه فرفع. و انتصاب مثلا علی التمییز. وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ بذاک التکذیب، یعنی انّما یخسرون حظهم.

مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی ای: من هداه الی الایمان و وفّقه فهو المهتدی الثّابت علی الایمان، و من اضلّه عن الایمان، و خذله، فقد خسر نفسه و منزله من الجنة.

و کان النبیّ (ص) یقول فی خطبته: من یهدی اللَّه فما مضل له، و من یضلل فلا هادی له‌ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا ای: خلقنا، لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ و هم الکفار من الفریقین. کافران را که آفرید کافر آفرید، و برای دوزخ آفرید. این لام دلیل است که دوزخی آن را آفریده‌اند تا کار دوزخیان کند، و بدوزخ رود، و کردار ایشان بر علم خدایست و بر خواست او، و این آیت منافی آن نیست که گفت: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ، از بهر آنکه گفت: کثیرا منهم، و هذا الکثیر. و قیل: هذه اللام یعنی لجهنم لام العاقبة، ای: خلقنا للعبادة، مآل امرهم الی جهنم. هذا کقوله: «لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً»، و قال الشاعر:

اموالنا لذوی المیراث نجمعها
و دورنا لخراب الدّهر نبنیها

و قیل: هذا من المقلوب، و تقدیره: و لقد ذرأنا جهنم لکثیر من الجنّ و الانس.

روی عبد اللَّه بن عمرو عن النّبی (ص): ان اللَّه تعالی لما ذرأ لجهنم ما ذرأ کان ولد الزنا ممن ذرأ لجهنم.

لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها ای: لا ینفقون بأعینهم و آذانهم فهم کالفاقدین السمع و البصر. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ فی قلة انتفاعها بالمعقولات و المرئیات و المسموعات، بَلْ هُمْ أَضَلُّ لأنّ الانعام تعرف اللَّه، و الکافر لا یعرفه. و فی الخبر کلّ شی‌ء اطوع اللَّه من ابن آدم، و قیل لان الانعام تبصر منافعها و مضارّها، فتلتزم بعض ما تبصر، و الکافر لا یعلم مضارّها حیث اختار النّار. یقول اللَّه تعالی: فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ! و قیل: لأنّ الکفّار لقبیح فعلهم یصیرون الی النّار، و الانعام لا تصیر الی النّار.

و عن ابی الدرداء، قال: قال رسول اللَّه (ص): «خلق اللَّه الجنّ علی ثلاثة اصناف: صنف حیّات و عقارب و خشاش الارض، و صنف کالرّیح فی الهواء، و صنف کبنی آدم، علیهم الحساب و العقاب، و خلق اللَّه الانس علی ثلاثة اصناف: صنف کالبهائم، لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها، وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها، وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ، و صنف اجسادهم کأجساد بنی آدم و أرواحهم ارواح الشیاطین، و صنف فی ظل اللَّه یوم لا ظل الّا ظلّه». أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ این «غافل» و آنکه درین معنی آید در قرآن، آن متغافل است: نه آنست که ایشان ناآگاه‌اند، آن آنست که ایشان آگاه کردگان‌اند، امّا از آن غافل نشستگان‌اند، و در تهاون بآن و اعراض از آن چون ناآگاهان‌اند، و أنشدوا:

ایا سیّدی مالی من الهجر ناصر
سواک و مالی من هواک مجیر
أ حین رمتنی اعین النّاس بالهوی
اشارت ید الواشی الیّ تشیر
و شارکتنی فی سرّ امری و جهره
تغافلت عمّا بی و انت خبیر

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ هذه قصة القضیة، و یشتمل علیها اخبار صحاح و آثار حسان، فنبدأ بها و نقول: روی مسلم بن یسار: ان عمر بن الخطاب سئل عن هذه الایة: فقال عمر: سمعت رسول اللَّه (ص) یسأل عنها، فقال صلّی اللَّه علیه و سلم: «ان اللَّه خلق آدم ثمّ مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للجنة، و بعمل اهل الجنة یعملون، ثمّ مسح ظهره فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للنار و بعمل اهل النّار یعملون». فقال رجل: یا رسول اللَّه! ففیم العمل؟ فقال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه اذا خلق العبد للجنّة استعمله بعمل اهل الجنّة حتی یموت علی عمل من اعمال اهل الجنّة، فیدخله بالجنّة، و اذا خلق العبد للنّار استعمله بعمل اهل النّار حتی یموت الی عمل من اعمال اهل النار فیدخله به النّار».
هوش مصنوعی: در این متن آمده است که عمر بن خطاب درباره یک آیه از قرآن مورد پرسش قرار گرفت و به یاد آورد که رسول اکرم (ص) نیز درباره آن صحبت کرده بود. پیامبر (ص) فرمود که خداوند آدم را خلق کرد و از پشت او فرزندانش را خارج کرد و به دو دسته تقسیم کرد: برخی برای بهشت و برخی برای دوزخ. وقتی که کسی از پیامبر (ص) پرسید که پس کارکردن چه معنایی دارد، پاسخ داده شد که خداوند وقتی انسانی را برای بهشت خلق می‌کند، او را به گونه‌ای راهنمایی می‌کند که در طول زندگی‌اش اعمال اهل بهشت را انجام دهد و در نهایت به بهشت وارد می‌شود. برعکس، اگر کسی برای دوزخ خلق شده باشد، او را به انجام کارهای اهل دوزخ وا می‌دارد و در نهایت به دوزخ می‌برد.
و عن هشام بن حکیم: انّ رجلا اتی النّبیّ (ص) فقال: أ یبتدأ الاعمال ام قد قضی القضاء؟ فقال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه اخذ ذریة آدم من ظهورهم ثمّ اشهدهم علی انفسهم ثمّ افاض بهم فی کفیّه، فقال: هؤلاء فی الجنّة و هؤلاء فی النّار، فأهل الجنّة میسّرون لعمل اهل الجنّة، و اهل النّار میسّرون لعمل اهل النّار».
هوش مصنوعی: هشام بن حکیم نقل می‌کند که مردی به نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و از او پرسید: آیا کارها از ابتدا شروع می‌شود یا حکم الهی در این زمینه از قبل مشخص شده است؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: «خداوند فرزندان آدم را از پشت آن‌ها گرفت و به آن‌ها گواهی داد که خودشان را بشناسند، سپس آن‌ها را به دو دسته تقسیم کرد و فرمود: این‌ها در بهشت‌اند و آن‌ها در جهنم. بنابراین، افراد بهشت برای انجام کارهای خوب آماده می‌شوند و افراد جهنم برای انجام کارهای بد.»
و عن ابی امامة قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا خلق اللَّه الخلق و قضی القضیة اخذ اهل الیمین بیمینه، و اهل الشمال بشماله، فقال: یا اصحاب الیمین! قالوا: لبیک و سعدیک. قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلی‌. قال: یا اصحاب الشمال! قالوا: لبیک و سعدیک. قال: الست بربّکم؟ قالوا بلی.
هوش مصنوعی: ابو امامه نقل می‌کند که پیامبر(ص) فرموده‌اند: وقتی که خداوند، آفریدگان را خلق کرد و قضای خود را تعیین کرد، اهل یمین را با دست راستش گرفت و اهل شمال را با دست چپ. سپس فرمود: ای اهل یمین! آنها پاسخ دادند: لبیک و سعدیک. خدا فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آن‌ها گفتند: بله. سپس به اهل شمال گفت و آنها نیز پاسخ دادند: لبیک و سعدیک. دوباره فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها هم گفتند: بله.
ثمّ خلط بینهم، فقال قائل: یا ربّ! لم خلطت بینهم؟ قال: لهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون، ان یقولوا یوم القیمة انّا کنّا عن هذا غافلین، ثمّ ردّهم فی صلب آدم».
هوش مصنوعی: سپس بین آن‌ها اختلاط ایجاد کرد، و یکی از آن‌ها گفت: ای پروردگار! چرا بین آن‌ها اختلاط ایجاد کردی؟ خداوند گفت: آن‌ها اعمالی دارند که به غیر از این، در حال انجام آن‌ها هستند، تا در روز قیامت بگویند که ما از این موضوع غافل بودیم، سپس آن‌ها را در صلب آدم بازگرداند.
و روی أنّ اللَّه عزّ و جلّ لمّا فرغ من خلق آدم مسح کتفه الیمنی، فاستخرج منها کلّ نسمة طیّبة، ثمّ مسح کتفه الیسری فاستخرج منها کل نسمة خبیثة. ثم جمعهم فی قبضتیه، ثمّ قال لآدم: اختر ایتها شئت. فقال آدم: اخترت یمین ربّی یمینا مبارکة، ففتحها له، فعرضهم علیه، و سمّاهم له و علی الانبیاء من ولده نورهم، ثم فتح یده الأخری فعرضهم علیه و سمّاهم له. ثم قال لمن فی یمینه: هؤلاء للجنّة و لا ابالی، و قال لمن فی یده الأخری: هؤلاء للنّار و لا ابالی، ثم خلط بعضهم ببعض، ثم اخذ منهم المیثاق، و أشهد بعضهم علی بعض، ثم ردّهم فی صلبه.
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند متعال از خلق آدم فارغ شد، سمت راست او را لمس کرد و از آن هر نفس پاکی را بیرون آورد. سپس سمت چپ او را لمس کرد و از آن هر نفس ناپاکی را استخراج نمود. سپس آنها را در دو دست خود جمع کرد و به آدم گفت: هر کدام را که بخواهی انتخاب کن. آدم گفت: من یمین پروردگارم را که مبارک است، انتخاب می‌کنم. خداوند دست راستش را باز کرد و آنها را به او نشان داد و نام‌هایشان را به او گفت و همچنین نام نبوت‌های فرزندانش را به او معرفی کرد. سپس دست دیگرش را باز کرد و آنها را نیز به او نشان داد و نام‌هایشان را گفت. سپس به کسانی که در دست راست بودند گفت: اینها بهشتی‌اند و برایم تفاوتی ندارد، و به کسانی که در دست چپ بودند گفت: اینها دوزخی‌اند و برایم اهمیتی ندارد. سپس برخی را با هم مخلوط کرد و از آنها میثاق گرفت و بعضی را بر بعضی دیگر گواه گرفت و سپس آنها را در صلب آدم قرار داد.
و عن ابی صالح عن ابی هریرة، قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا خلق اللَّه آدم مسح ظهره فسقط من ظهره کل نسمة هو خالقها من ذریته الی یوم القیامة، و جعل بین عینی کل انسان و بیضا من نور، ثم عرضهم علی آدم، فقال: یا رب! من هؤلاء؟ قال: هؤلاء ذریتک. فرأی رجلا منهم یعجبه و بیض ما بین عینیه. فقال یا رب! من هذا؟ قال: هذا رجل من آخر الامم من ذریتک یقال له داود. قال: ای رب! کم جعلت عمره؟ قال: ستّین سنة. قال: ای رب! زده من عمری اربعین سنة. فلمّا انقضی عمر آدم، جاء ملک الموت، فقال: أ و لم یبق من عمری اربعون سنة؟ قال: أ و لم تعطها ابنک داود؟ فجحد، فجحدت ذریته، فنسی فنسیت ذریته، و خطأ فخطئت ذریته». و فی روایة اخری: فرجع ملک الموت الی ربّه، فقال: انّ آدم یدّعی من عمره اربعین سنة. قال: اخبر آدم انّه جعلها لابنه داود، و الاقلام رطبة فأثبتت لداود».
هوش مصنوعی: روایتی نقل شده که بر اساس آن، زمانی که خداوند آدم را خلق کرد، از پشت او نگاهی به آینده انداخت و هر نسل را تا روز قیامت، به او نشان داد. در این میان، نوری در چشمان انسان‌ها قرار داد و سپس آنها را به آدم معرفی کرد. آدم سوال کرد که این افراد چه کسانی هستند و خداوند پاسخ داد که اینها نسل تو هستند. او مردی را میان آنها دید که بینایی‌اش بسیار جذاب بود و پرسید که این چه کسی است. خداوند پاسخ داد که این مرد از نسل تو، داود نام دارد. آدم سپس از خداوند خواست که عمر داود را بیشتر کند و چنین شد که از عمر خود ۴۰ سال به داود داد. اما هنگامی که مرگ آدم فرا رسید و ملک الموت به او خبر داد، آدم متوجه شد که از عمرش ۴۰ سال کم شده و به یاد آورد که آن را به داود داده است. بنابراین، این موضوع به نسل او نیز منتقل شد و نسان‌ها فراموش کردند. در روایت دیگری آمده که ملک الموت به خداوند گزارش داد که آدم از او عمر بیشتری می‌خواهد و خداوند به او گفت که این عمر به داود داده شده و این موضوع ثبت شده است.
و عن ابی بن کعب فی قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ الایة، قال: فجمع له یومئذ جمیع ما هو کائن الی یوم القیامة، فجعلهم ارواحا، ثم صوّرهم، ثم استنطقهم فتکلموا، و کلمهم قبلا، و أخذ علیهم العهد و المیثاق، و أشهدهم علی انفسهم: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا: بَلی‌، شَهِدْنا، أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ. قال: فانّی اشهد علیکم السماوات السّبع و الارضین السبع، و أشهد علیکم آباؤکم آدم أن تقولوا یوم القیامة: لم نعلم بهذا.
هوش مصنوعی: ابن کعب درباره آیه‌ای از قرآن می‌گوید: زمانی که خداوند بندگانش را جمع کرد، همه انسان‌هایی که تا روز قیامت خواهند بود را به صورت روح خلق کرد و سپس آن‌ها را به تصویر کشید و از آن‌ها خواست که صحبت کنند. خداوند به آن‌ها گفت و از آن‌ها عهد و میثاق گرفت و از آن‌ها شهادت خواست که آیا من پروردگارتان نیستم؟ و آن‌ها پاسخ دادند: بله، ما شهادت می‌دهیم تا اینکه در روز قیامت نگویید که ما از این موضوع غافل بودیم. سپس خداوند گفت: من بر شما گواهی می‌دهم، از جمله بر آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفتگانه و همچنین بر پدران شما آدام، تا در روز قیامت نگویید که ما از این موضوع آگاه نبودیم.
اعلموا انّه لا اله غیری، و أنا ربکم لا ربّ لکم غیری، فلا تشرکوا بی شیئا و انّی سأرسل الیکم رسلی یذکرونکم عهدی و میثاقی، و أنزل علیکم کتبی، قالوا: نشهد انک ربنا و الهنا لا ربّ لنا غیرک، و لا اله لنا غیرک، فأقروا یومئذ طائعین، و طائفة علی وجه التقیة، فأخذ بذلک میثاقهم، ثم کتب آجالهم و ارزاقهم و مصائبهم، و رفع علیهم آباءهم آدم، فنظر الیهم، فرأی فیهم الغنی و الفقیر و حسن الصورة و دون ذلک. قال: رب؟ لو سویت بین عبادک! قال: انی احببت ان أشکر. و رأی فیهم الانبیاء مثل السّرج، علیهم النور، و خصّوا بمیثاق آخر فی الرسالة و النبوة، فهو الذی یقول: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ الایة، و هو قوله: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها، و فی ذلک قال: هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی‌، قال: فلما قرّرهم بتوحیده، و أشهد بعضهم علی بعض، اعادهم الی صلبه، فلا تقوم الساعة حتی یولد کل من اخذ میثاقه لا یزاد فیهم و لا ینقص منهم، فذلک قوله: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ «اذ» کلمتی است در گرفتن قصه‌ای گذشته را، و آن را گه گه در مستقبل نهند و «اذا» کلمتی است در گرفتن قصه‌ای مستقبل را، و آن را گاه گاه در قصه ماضی نهند. أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ نظم آیت چنین است: و اذ أخذ ربّک من ظهور بنی آدم ذریتهم. اهل مکه و کوفه «ذریّتهم» خوانند. باقی «ذرّیّاتهم» بجمع. معنی آنست که: آنچه از آدم زاد از پشت وی گرفت، و آنچه از فرزندان زادند از پشتهای ایشان گرفت، چنان که خواهند زاد واحدا بعد واحد، علی ما یکون علیه الی یوم القیامة. ازین جهت نگفت: من ظهر آدم، لانّهم لم یخرجوا کلهم من ظهر آدم، بل بعضهم من بعض، علی ما یتوالد الآباء من الأبناء الی یوم القیامة. و این عهد گرفتن و پیمان ستدن پیش از آن بود که آدم در بهشت شد، یعنی میان مکه و طائف بقول کلبی. ابن عباس گفت: ببطن نعمان بود، واد الی جنب عرفة. قومی گفتند: در بهشت بود. سدی گفت: در آسمان بود از بهشت بدرآمده و بزمین نارسیده. قومی گفتند: به دهنا بود زمینی است در هند، آنجا که آدم از آسمان فرو آمد، و آن فرزندان که از پشتهای ایشان بیرون آمدند بر مثال ذر بودند، روی زمین از ایشان پر، بر هیئت مردان و زنان و بر صورت ایشان، عقل و فهم و نطق در ایشان آفریده. زجاج گفت: جاز أن یجعل سبحانه لا مثال الذر فهما تعقل به امره، کما قال تعالی: قالَتْ نَمْلَةٌ، و کما قال: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ، و کلّ مولود یولد علی الفطرة، ای: یولد و فی قلبه توحید اللَّه، و قیل: کانوا کالذّرّ کثرة لا صغرا، و کانوا علی اشخاصهم الّتی یکونون علیها، و الاوّل اصح، اذ لا ننکر قدرة اللَّه علی ان یجعل الذّرّ عاقلا یفهم الخطاب، و یسمع، و یجیب. پس رب العالمین با ایشان خطاب کرد بی‌واسطه، گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ این ا لست تقریر است نه استفهام، به اقرار آوردن است چنان که جریر گفت:
هوش مصنوعی: بدانید که هیچ خدایی جز من نیست و من پروردگار شما هستم و هیچ پروردگاری جز من ندارید. پس چیزی را شریک من قرار ندهید و من رسولان خود را به سوی شما می‌فرستم تا شما را به عهد و میثاقم یادآوری کنند و کتاب‌هایم را نازل می‌کنم. آن‌ها گفتند: گواهی می‌دهیم که تو پروردگار ما و اله ما هستی و پروردگاری جز تو نداریم و الهی جز تو نیست. پس آن روز با رضایت گواهی دادند، و گروهی نیز به خاطر تقیه به همین صورت شهادت دادند. سپس میثاق آن‌ها را گرفت و مدت‌های زندگی، روزی‌ها و مصیبت‌های آن‌ها را نوشت و بر پدرانشان آدم نگاهی انداخت و در میان آن‌ها غنی و فقیر و زیبا و ناپسند را مشاهده کرد. گفت: پروردگارا! اگر تو بین بندگانت برابری برقرار کنی، آن‌گاه گفت: من دوست دارم که شکرگزار باشم. و سپس پیامبران را همانند چراغ‌هایی در میان آن‌ها دید و آن‌ها را به میثاق دیگری در مسئله رسالت و نبوت اختصاص داد. این میثاق شامل پیامبران دیگر نیز می‌شود. پس وقتی که آن‌ها را به توحید خود تأکید کرد و بعضی را بر برخی دیگر گواه قرار داد، آن‌ها را به صلب خود بازگرداند. قیامت برپا نخواهد شد تا هر کس که میثاقش گرفته شده به دنیا بیاید، بی‌افزودن و کاستن از آن‌ها. در این زمینه گفته شده است: «و هنگامی که پروردگارت از فرزندان آدم پیمان گرفت» که این نشانه‌ای بر گرفتن داستانی گذشته است که در آینده مرتبط است و «اگر» نشان‌دهنده داستانی آینده است که در داستان گذشته گنجانده می‌شود. پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذریت او را گرفت. اهل مکه و کوفه آن را «ذریة» می‌نامند. باقی آن نیز «ذرّیات» است به جمع. معنای آن این است که آنچه از آدم زاده شده از پشت او گرفته شده و آنچه از فرزندان او زاده شده از پشت آن‌ها گرفته شده، به این صورت که نسل به نسل تا روز قیامت ادامه می‌یابد. لذا نگفت: از پشت آدم، زیرا همه آن‌ها از پشت آدم خارج نشده‌اند، بلکه برخی از برخی دیگر متولد شده‌اند. این پیمان گرفتن پیش از آن بود که آدم به بهشت رود. نظریات دیگری نیز وجود دارد که این واقعه در مکان‌های مختلفی مانند بطن نعمان، کنار عرفات یا حتی در بهشت روی داده است. از جمله نظریه‌ها این است که آنان به سوی زمین در هند آمده‌اند و فرزندانشان به شکل ذر در زمین پراکنده شده‌اند، در حالی که عقل و فهم و گفتار در آن‌ها آفریده شده است. باور بر این است که هر مولود بر فطرت صحیح متولد می‌شود، یعنی با توحید خدا در قلبش زاده می‌شود. همچنین گفته شده است که آن‌ها به تعداد زیاد بودند نه به اندازه کوچک و به اشکالی که در آینده خواهند بود، و این احتمال وجود دارد که خداوند ذر را عملی کند که عاقل باشد و درک کند و جواب دهد. در نهایت، پروردگار جهانیان با آن‌ها بدون واسطه سخن گفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» که این پرسش تأکیدی است نه سوال.
الستم خیر من رکب المطایا
و اندی العالمین بطون راح؟
هوش مصنوعی: آیا شما بهتر از آنهایی نیستید که سوار بر شتران می‌شوند و در دل‌های مردمان را به کنکاش می‌پردازند؟
ایشان را گفت: نه‌ام من خداوند شما؟ همه پاسخ دادند: بلی انت ربّنا. تویی خداوند ما. همه اقرار دادند، امّا قومی بطوع از میان جان، و قومی بر تقیه از بن دندان، مؤمنانرا تقریر بود، و بیگانگان را تهدید. مؤمنانرا گفت بلطف: نه من خداوند شماام؟
هوش مصنوعی: او فرمود: آیا من خداوند شما نیستم؟ همه پاسخ دادند: بله، تو پروردگار ما هستی. همه اقرار کردند، اما برخی از مردم به اختیار خود این را گفتند و برخی دیگر از ترس و احتیاط به زبان آوردند. مؤمنان به آرامی این سخن را بیان کردند، ولی غیر مؤمنان را به تهدید مواجه کردند. به مؤمنان با ملایمت گفت: آیا من خداوند شما نیستم؟
و بیگانگان را گفت بقهر: من خداوند شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، و ربّ العزة جلّ جلاله خود دانست، و در علم قدیم وی بود که از ایشان کیست که تصدیق کند در دنیا، و بر آن عهد و اقرار بماند، و مؤمن باشد؟ و کیست که آن را تکذیب کند و کافر گردد؟
هوش مصنوعی: خداوند به بیگانگان گفت: آیا من خدای شما نیستم؟ همه پاسخ دادند: بله. و خداوند خود می‌دانست که در دانش ازل، چه کسی در دنیا به این حقیقت ایمان می‌آورد و بر آن عهد و اقرار ثابت می‌ماند و مؤمن می‌شود؟ و چه کسی آن را انکار کرده و کافر می‌شود؟
قالُوا بَلی‌ شَهِدْنا روا باشد که شهدنا با بلی پیوسته بود حکایت از آدمیان که ایشان گفتند: بَلی‌ شَهِدْنا. آری خداوند مایی، گواهی بدادیم، و بر یکدیگر گواه بودیم، و تقدیره: و أشهدهم علی انفسهم ا لست بربّکم لئلا یقولوا یوم القیامة انّا کنّا عن هذا غافلین؟ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا، او یقولوا أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؟
هوش مصنوعی: آنها گفتند: بله، ما گواهی می‌دهیم. این جمله نشان‌دهنده‌ی این است که انسان‌ها بر گواهی خود اصرار دارند و اعلام می‌کنند که ما شهادت می‌دهیم. خداوند به آنان گواهی داد که آیا من پروردگار شما نیستم، تا در روز قیامت نگویند که ما از این موضوع غافل بودیم؟ یا نمی‌گویند که پدران ما این‌گونه کردند، یا نمی‌گویند که آیا ما را به سبب اعمال باطل‌کنندگان هلاک می‌کنی؟
قالُوا بَلی‌ شَهِدْنا ای: علمنا انّک ربّنا. و اگر شهدنا گسسته خوانی از «بلی»، رواست، چنان که «بلی» وقف کنی آن گه گویی: «شهدنا». «أن یقولوا» حکایت از اللَّه که وی گفت جل جلاله گواه بودیم بر ایشان تا نگویند روز رستاخیز که ما ازین اقرار ناآگاه بودیم، و این أَنْ تَقُولُوا و أَوْ تَقُولُوا در هر دو «لا» مضمر است، و این در قرآن روان است، و در لغت مشهور و جائز چنان که در سورة النساء گفت: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا ای: لا تضلّوا، و در سورة الزّمر گفت: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ، او تقول، او تقول و «لا» در هر سه مضمر است، و ابو عمرو «ان یقولوا»، «او یقولوا» بیا خواند خبر از غائب.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: آری، ما شهادت می‌دهیم که تو پروردگارمان هستی. اگر بخواهی می‌توانی "آری" را جدا از جمله «شهادت می‌دهیم» بخوانی. همچنین می‌توانی «آری» را وقف کنی و سپس بگویی: «شهادت می‌دهیم». این جمله «أن یقولوا» به بیان خداوند برمی‌گردد که فرمود: ما بر ایشان گواه بودیم تا در روز قیامت نگویند که ما از این اقرار بی‌خبر بودیم. این دو عبارت «أَنْ تَقُولُوا» و «أَوْ تَقُولُوا» هر دو حاوی «نه» مضمر هستند که در قرآن نیز این موضوع متداول است. در زبان عربی این نوع بیان رایج و مجاز است. به عنوان مثال در سوره نساء آمده است: «خداوند برای شما روشن می‌کند که گمراه نشوید» که به معنای «گمراه نشوید» است. همچنین در سوره زمر آمده: «که هیچ نفس نمی‌گوید» که اینجا نیز «نه» در جمله مستتر است. ابو عمرو نیز "ان یقولوا" و "او یقولوا" را به عنوان خبری از غائب خوانده است.
باقی بتاء مخاطبه خوانند، و معنی هر دو ظاهر است، و گفته‌اند: أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ دلیل است که تقلید در توحید کفر است، و شرح مسئله تقلید در سورة البقرة رفت.
هوش مصنوعی: این متن به موضوع تقلید در اصول اعتقادی اشاره دارد و بیان می‌کند که برخی افراد به بهانه اینکه پدرانشان از قبل به اعتقادات خاصی عمل کرده‌اند، خود را معذور می‌دانند. در واقع، این استدلال به معنای نادیده گرفتن اصول و واقعیات است و نشان می‌دهد که پیروی از اعتقادات بدون تفکر و بررسی شخصی، خود می‌تواند نوعی کفر محسوب شود. همچنین اشاره شده که توضیحات بیشتری درباره این موضوع در سوره بقره آمده است.
و اعلم أن المعتزلة و القدریة ینکرون المیثاق الاوّل، و یتأولون الایة تأویلا باطلا مظلما، فیقولون المراد بأخذ الذریة وجودهم فی الدنیا قرنا بعد قرن الی یوم القیامة، و یتأوّلون الاشهاد علی وجهین: احدهما بما رکّب فیهم من العقل، و الثّانی ببعث الرسل، و هذا خلاف مذهب اهل السنة و الجماعة، و فی الاخبار و الآثار الّتی ذکرناها مقنع و کفایة لابطال مذهبهم و رد مقالتهم. وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ.
هوش مصنوعی: معتزله و قدریه به میثاق نخستین اعتقاد ندارند و آیه‌ای که درباره‌ی آن صحبت می‌شود را به گونه‌ای نادرست تفسیر می‌کنند. آنها می‌گویند منظور از اخذ ذریه، وجود انسان‌ها در دنیا از نسل به نسل تا روز قیامت است. همچنین در مورد شهادت به دو شکل تفسیر می‌کنند: نخست اینکه عقل در وجودشان نهادینه شده و دوم اینکه با ارسال پیامبران به این شهادت اشاره دارد. این تفسیرها با اعتقادات اهل سنت و جماعت مغایرت دارد و متون و احادیثی که ذکر شده‌اند، کافی است تا این دیدگاه‌ها را باطل کرده و نظر آنها را رد کنند. خداوند حق را می‌گوید و راه را هدایت می‌کند.
وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ این «کذلک» در جایهای فراوان در قرآن آفرین است که اللَّه میکند بر گفت خویش، یا بر کرد خویش، ای: کبیان هذه القصة نبین سائر الآیات لقومک یا محمد! وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ عن کفرهم.
هوش مصنوعی: ما نیز مانند این آیات را به تفصیل بیان می‌کنیم. این بیان برای نشان دادن قدرت خدا و اعمال اوست، به این معنی که ما این داستان را برای تو، ای محمد، بیان می‌کنیم تا سایر آیات را برای قوم تو روشن کنیم و شاید آنها از کفر خود بازگشته و هدایت یابند.
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا علما درین مرد خلاف کرده‌اند که کیست؟
هوش مصنوعی: این آیه به پیامبر دستور می‌دهد تا داستان کسی را برای مردم بخواند که ما آیات خود را به او داده‌ایم. در مورد اینکه این فرد کیست، در میان علمای دین اختلاف نظر وجود دارد.
قومی گفتند: بلعم است مردی از بنی اسرائیل از کنعانیان، و در زمین شام مسکن داشت.
هوش مصنوعی: گروهی گفتند که بلعم، مردی از بنی‌اسرائیل و از قوم کنعانیان است که در سرزمین شام زندگی می‌کرد.
قومی گفتند از عمالقه بود و در مدینه جباران مسکن داشت. و در نام پدر این بلعم خلاف کرده‌اند، گفتند که: باعورا، و گفتند که باعر، و گفتند که: آبرو. مقاتل گفت: ملک بلقا باین بلعم گفت: ادع اللَّه علی موسی. دعاء بد کن بر موسی، و این بلعم نام اعظم دانست و مجاب الدعوة بود. بلعم گفت: من نتوانم که بر موسی دعاء بد کنم، که وی پیغامبر است، و بر دین حق است، و من همان دین دارم که وی دارد. پس چون توانم که بر وی دعاء بد کنم؟ آن ملک بفرمود که وی را بردار کنید اگر فرمان نبرد. وی بترسید بیرون آمد. بر ماده خری نشسته بود، و روی بر لشکرگاه موسی نهاده، آن بهیمه چون نزدیک لشکرگاه رسید بایستاد بر جای خویش، و نمی‌رفت. آخر آن بهیمه بسخن آمد که: یا بلعم! لم تضربنی، انّی مأمورة، فلا تظلمنی، فهذه نار امامی، قد منعتنی ان امشی.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم اعتقاد داشتند که او از قوم عمالقه است و در مدینه زندگی می‌کرد. در مورد نام پدر بلعم اختلاف نظر وجود داشت. برخی او را باعورا، برخی باعر و برخی آبرو نامیدند. مقاتل گفت: پادشاه بلقا به بلعم گفت: بر موسی دعا کن و علیه او بد دعا کن. بلعم، که علم نام اعظم را داشت و در دعا مستجاب بود، پاسخ داد: نمی‌توانم بر موسی دعا بد کنم، زیرا او پیامبر است و دین او حق است و من نیز همان دین را دارم. پس چگونه می‌توانم علیه او دعا کنم؟ آن پادشاه دستور داد تا او را ببرند اگر فرمان نبرد. بلعم ترسید و بیرون آمد. او بر تلی از خر نشسته بود و رو به لشکر موسی داشت، اما وقتی به لشکر نزدیک شد، خر متوقف شد و حرکت نکرد. در نهایت، خر با زبان آمد و گفت: ای بلعم! چرا مرا می‌زنی؟ من تحت فرمان هستم و به من ظلم نکن، زیرا آتش در پیش رو دارم که مانع از حرکت من شده است.
ای بلعم! مرا چه زنی؟ مرا می‌فرمایند که مرو. اینک آتش در پیش من، اگر فرا روم بسوزم.
هوش مصنوعی: ای بلعم! چرا مرا دعوت می‌کنی؟ به من می‌گویند که نرو. همین حالا آتش در جلویم است، اگر به آن نزدیک شوم، می‌سوزم.
بلعم بازگشت و آنچه دید با ملک بگفت. ملک نشنید، و خشم گرفت، گفت: اگر دعا کنی و گرنه بفرمایم تا ترا بردار کنند. پس بنام اعظم خدای را خواند و دعا کرد، تا ربّ العزة راه بموسی فرو گیرد، و نتواند که در مدینه ایشان شود، و قصد ایشان کند، و موسی و بنی اسرائیل در تیه بماندند بدعاء وی. موسی گفت: یا ربّ! بکدام گناه بچه سبب ما درین تیه گرفتار آمده‌ایم؟ رب العزة گفت: بدعاء بلعم. موسی گفت: فکما سمعت دعاء علیّ فاسمع دعائی علیه. فدعا موسی علیه ان ینزع عنه الاسم الاعظم و الایمان، فسلخه اللَّه مما کان علیه، و نزعت منه المعرفة، فخرجت من صدره کحمامة بیضاء، فذلک قوله: فَانْسَلَخَ مِنْها الایة.
هوش مصنوعی: بلعم بازگشت و آنچه را که دیده بود به پادشاه گفت، اما پادشاه به حرف‌های او توجه نکرد و بسیار خشمگین شد. او گفت: اگر دعا کنی، چیز خوبی است، وگرنه دستور می‌دهم تو را ببرند. سپس با نام بزرگ خدا دعا کرد تا خالق متعال بتواند راهی را بر موسی ببندد، تا موسی و بنی اسرائیل در سرگردانی بمانند. موسی از خداوند پرسید که به چه گناهی ما در این سرگردانی گرفتار شده‌ایم؟ خداوند پاسخ داد: به خاطر دعای بلعم. موسی گفت: همان‌طور که دعای او به ضرر من را شنیدی، دعای من هم به نفع خودم را بشنو. سپس موسی دعا کرد که از بلعم نام بزرگ و ایمانش گرفته شود و خداوند او را از آنچه که بر آن بود جدا کرد و شناخت از او گرفته شد؛ در این حال، روح او مانند یک کبوتر سفید از دلش خارج شد. این همان معنای آیه‌ای است که ذکر شده است.
عبد اللَّه بن عمرو بن العاص و جماعتی گفتند: این آیت در شأن امیة بن ابی الصلت الثقفی آمد، مردی بود دانشمند، کتب خوانده و دانسته که اللَّه پیغامبری خواهد فرستاد در آن روزگار، و امید همی داشت که آن پیغامبر وی خواهد بود. پس چون دید که ربّ العالمین محمد را به پیغامبری فرستاد، بر وی حسد برد، و طعن کرد. روز بدر بر کشتگان بدر بگذشت، از حال ایشان پرسید، گفتند که: محمد ایشان را کشت، گفت: اگر پیغامبر بودی خویشان را نکشتی. پس چون امیه بمرد، خواهر وی فارعه پیش مصطفی آمد. رسول خدا (ص) او را گفت که: قصه وفات برادرت بگوی. گفت: بینا هو راقد اتاه آتیان، فکشطا سقف البیت، و نزلا، فقعد احدهما عند رجله و الآخر عند رأسه. فقال الّذی عند رجله للّذی عند رأسه: اوعی. قال وعی. قال ازکی. قال: ابی. قالت: فسألته عن ذلک، قال: خیر ارید بی فصرف عنی، ثم غشی علیه، فلمّا افاق، قال:
هوش مصنوعی: عبد الله بن عمرو بن عاص و همراهانش اعتقاد دارند که این آیه در مورد امیه بن ابی الصلت ثقفی نازل شده است. او مردی عالم و با دانش بود که کتاب‌های زیادی خوانده و می‌دانست که خداوند در آن زمان پیغمبری خواهد فرستاد و آرزو داشت که خود او پیامبر شود. اما وقتی متوجه شد که خداوند محمد را به عنوان پیامبر انتخاب کرده، حسد ورزید و او را مورد انتقاد قرار داد. در روز بدر، وقتی به کشتگان آن جنگ نگاه کرد، از حال آنها پرسید و وقتی به او گفتند که محمد آنها را کشته، گفت: اگر او پیامبر بود، نمی‌بایست خویشانش را می‌کشت. وقتی امیه مرد، خواهرش فارعه به پیش پیامبر آمد و از او خواست تا قصه فوت برادرش را بگوید. او گفت: وقتی برادرم در حال مرگ بود، دو نفر به دیدنش آمدند. یکی در پای او و دیگری در بالای سرش نشسته بود. آن کسی که در پایش نشسته بود به آن دیگری گفت: او را آگاهی ده. او هم پاسخ داد که آگاه است. سپس از او پرسید: آیا خوب است؟ او پاسخ داد: بله. فارعه از او پرسید: او چه گفت؟ او گفت: چیز خوب می‌خواستم، اما او از من دور شد و سپس بی‌هوش شد. وقتی به هوش آمد، گفت:
کلّ عیش و ان تطاول دهرا
لعزّته تعنو الوجوه و تسجد
هوش مصنوعی: تمام زندگی انسان در این است که اگر زمان طولانی شود، عزت او بر دیگران نمایان می‌شود و مردم به او احترام می‌گذارند و تسلیمش می‌شوند.
لیتنی کنت قبل ما قد بدا لی
ثمّ انشدته قصیدته الّتی فیها:
هوش مصنوعی: ای کاش قبل از آنکه واقعیتی در برابر من نمایان شود، به سراغ یادداشت‌هایش می‌رفتم و شعرش را می‌خواندم که در آن داستانی نهفته است.
انّ یوم الحساب یوم عظیم
عند ذی العرش یعرضون علیه
هوش مصنوعی: روز حسابرسی، روز بزرگی است که در آن همه در پیشگاه پروردگار متعال حاضر می‌شوند و اعمالشان به نمایش گذاشته می‌شود.
صائر مرّة الی ان یزولا
یوم یأتی الرّحمن و هو رحیم
هوش مصنوعی: سفر یک بار به سمت آن روز که خداوند رحمان می‌آید و او مهربان است.
فی قلال الجبال ارعی الوعولا
یوم یأتیه مثل ما قال فردا
هوش مصنوعی: در میان شکاف‌های کوه‌ها، درختان بلند را به تماشا می‌نشیند، زمانی که روزی برسد که مانند آنچه فردا گفته شده، واقع شود.
شاب فیه الصغیر یوما ثقیلا
أ سعیدا سعادة انا ارجوا
هوش مصنوعی: یک روز جوانی با بار سنگینی مواجه می‌شود، اما آیا او خوشحال است؟ من به خوشبختی‌اش امیدوارم.
ثمّ‌
ربّ ان تعف فالمعافاة ظنّی
هوش مصنوعی: سپس، پروردگارا، اگر تو عفو کنی، امید من به بخشش توست.
قال لها رسول اللَّه (ص): انشدینی شعر اخیک‌
یعلم الجهر و السّرار الخفیّا
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) به او فرمود: از برادر خود شعری بخوان که هم عوام را به آن آگاه کند و هم به نکات پنهان اشاره داشته باشد.
فأنشدته:
انّه کان وعده مأتیّا
هوش مصنوعی: به او گفتم که وعده‌اش حتماً تحقق خواهد یافت.
لک الحمد و النعماء و الفضل ربّنا
ثمّ لا بدّ راشدا او غویّا
هوش مصنوعی: همیشه شایسته است که شکرگزار نعمت‌ها و فضل‌های پروردگار باشیم، و پس از آن باید طوری رفتار کنیم که به سوی راه راست برویم یا به بی‌راهه نرویم.
ملیک علی عرش السّماء مهیمن
او مهانا بما کسبت شقیّا
هوش مصنوعی: ملیک علی عرش السماء اشاره به اینکه کسی که در اوج مقام و عظمت است، و در عرش آسمان قرار دارد. مهیمن به معنای حاکم و مسلط بر امور است، در حالی که "مهد ای گاهی مقام" می‌تواند به معنای خوب بودن یا بد بودن وضع انسانی باشد. این بیت به نوعی بیانگر حکمت الهی است در اینکه انسان‌ها نتیجه اعمال خود را می‌چشند، چه خوب باشد و چه بد.
و لا شی‌ء اعلی منک جدّا و أمجد
او تعاقب فلم تعاقب بریّا
هوش مصنوعی: هیچ چیز بالاتر و با عظمت‌تر از تو وجود ندارد، پس چگونه ممکن است که در عالَم وجود، چیزی با تو مقایسه شود؟
فقال رسول اللَّه (ص): «آمن شعره و کفر قلبه»، فأنزل اللَّه فیه: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ الایة.
هوش مصنوعی: پیامبر(ص) فرمودند: «کسی که به زبانی ایمان بیاورد، اما قلبش کافر باشد». سپس آیه‌ای در این باره نازل شد.
و گفته‌اند: این آیت در شأن مردی آمد که وی را بنزدیک خدا سه دعا مستجاب بود، و زنی داشت نام آن زن بسوس، و او را از آن زن فرزند بود. شوهر خود را گفت: اجعل لی منها دعوة واحدة. از آن سه دعا یکی در کار من کن. گفت چه خواهی؟ گفت: ادع اللَّه ان یجعلنی اجمل امرأة فی بنی اسرائیل. دعا کن تا مرا جمالی دهد چنان که در بنی اسرائیل هیچ زن بجمال من نبود. هم چنان کرد، و ربّ العزّة او را جمالی بکمال داد. چون خود را چنان دید سرکشی کرد، و از مرد خویش برگشت. مرد خشم گرفت. یک دعاء دیگر در کار وی کرد، گفت: بار خدایا! او را سگی گردان.
هوش مصنوعی: در مورد مردی صحبت می‌شود که نزد خدا سه دعا مستجاب داشت. او همسری به نام بسوس داشت و از او فرزندی نیز بود. همسرش از او خواست که یکی از آن دعاها را برای او کند. او گفت: "خدا را بخوان تا من زیباترین زن در بنی اسرائیل شوم." مرد خواسته‌اش را برآورده کرد و خداوند به او زیبایی کامل عطا کرد. اما وقتی او زیبایی خود را دید، دچار تکبر شد و از شوهرش فاصله گرفت. شوهر که از این رفتار خشمگین شده بود، دعا کرد: "بار خدایا! او را به یک سگ تبدیل کن."
آن زن در حال سگی گشت. پسران وی بیامدند، و تضرع کردند که: مردم ما را سر زنش میکنند که مادرشان سگ گشته، و بانگ سگان میکند. پدر دعاء سوم هم در کار وی کرد، گفت: بار خدایا! او را با آن صفت بر که اوّل بود. هر سه دعا در کار وی شد، و در شأن وی این آیت فرو آمد.
هوش مصنوعی: آن زن در حالتی شبیه به سگ زندگی می‌کرد. پسرانش به طرف او آمدند و از درد و ناراحتی خود گفتند که مردم به آنها می‌گویند مادرشان شبیه سگ شده و صداهایی مانند سگ در می‌آورد. پدرشان نیز برای او دعا کرد و گفت: خدایا! او را به حالتی که قبلاً داشت، برگردان. دعاهای آن‌ها مؤثر واقع شد و درباره او آیه‌ای نازل گردید.
سعید مسیب گفت: نزلت فی ابی عامر بن النعمان الراهب الّذی سمّاه النّبی (ص): الفاسق، و کان قد ترهب فی الجاهلیة، و لبس المسوح، فقدم المدینة، فقال للنّبی (ص): ما هذا الّذی جئت به؟ قال: «جئت بالحنیفیة دین ابراهیم»، فقال: انا علیها. فقال النّبی (ص): «لست علیها و لکنک ادخلت فیها ما لیس منها».
هوش مصنوعی: سعید مسیب می‌گوید: در مورد ابی عامر بن نعمان که یک راهب بود و پیامبر (ص) او را «فاسق» نامید، باید گفت که او در دوره جاهلیت به راهب بودن روی آورده و لباس‌های خاصی پوشیده بود. او به مدینه آمد و از پیامبر (ص) پرسید: «این چه چیزی است که آورده‌ای؟» پیامبر (ص) پاسخ داد: «من دین حنیفی، دین ابراهیم را آورده‌ام.» ابی عامر جواب داد: «من بر این دین هستم.» اما پیامبر (ص) فرمود: «تو بر این دین نیستی، بلکه چیزهایی به آن افزوده‌ای که از آن نیست.»
فقال ابو عامر: امات اللَّه الکاذب منّا طریدا وحیدا، فخرج الی الشام و أرسل الی المنافقین ان اعدّوا القوّة و السلاح، و ابنوا لی مسجدا و هو مسجد الضّرار. ثمّ اتی الرّاهب الی قیصر و أتی بجند لیخرج محمدا و اصحابه من المدینة، فذلک قوله: «وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» یعنی انتظارا لمجیئه، فمات بالشام طریدا وحیدا.
هوش مصنوعی: ابو عامر گفت: خداوند دروغ‌گو را از ما به حالتی دور و تنها وادار کرد تا به شام برود و به منافقین پیام داد که نیرو و سلاح آماده کنند و برای من مسجدی بسازند که همان مسجد ضرار باشد. سپس به راهب نزد قیصر رفت و سپاهی آورد تا محمد و یارانش را از مدینه بیرون کنند. این همان چیزی است که گفته شده: «و انتظاری برای کسی که با خدا و پیامبرش جنگیده است»، یعنی آماده‌باش برای آمدن او. او در شام به حالت دور و تنها مرد.
و قال الحسن: نزلت فی منافقی اهل الکتاب الّذین کانوا یعرفون النّبی (ص) کما یعرفون ابناءهم. وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا یعنی علّمناه اسم اللَّه الاعظم و استحفظناه. فَانْسَلَخَ مِنْها خرج من علمها کانسلاخ الشاة من جلدها، و الانسلاح التعری من الشی‌ء حتی لا یعلق به منه شی‌ء. فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ استتبعه. فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ ای صار من الهالکین. قال عدی بن زید:
هوش مصنوعی: از نظر حسن، این آیه درباره منافقانی از اهل کتاب نازل شده است که پیامبر (ص) را به خوبی می‌شناختند، همانطور که فرزندان خود را می‌شناسند. و به آنها بگویید که ما به آنها آیات خود را داده‌ایم، یعنی به آنها نام بزرگ خدا را آموختیم و از آنها حفظ کردیم. اما آنها از این آگاهی دور شدند، همانند جدا شدن پوست از گوشت گوسفند. این جدایی به معنای این است که از چیزی خالی شوند تا هیچ اثری از آن بر آنها نماند. در نتیجه، شیطان آنها را دنبال کرد و به جمع راه یافتگان، که در واقع به گروه گمراهان پیوستند، تبدیل شدند.
ایّها الرّکب المخبو
ن علی الارض المجدّون‌
هوش مصنوعی: ای گروهی که بر زمین حرکت می‌کنید و تلاش‌گر هستید،
کأنتم نحن کنّا
و کما کنّا تکونون‌
هوش مصنوعی: شما انگار همانطور که ما بودیم، خواهید بود.
یعنی کما صرنا تصیرون.
هوش مصنوعی: یعنی همچنان که ما می‌شویم، شما نیز خواهید شد.
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها یعنی لمتّعناه بها و لهدیناه، و قیل: لرفعنا عنه الکفر بالایات و عصمناه. وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ ای اطمأن الیها و رکن و تقاعس الی الدّنیا و البقاء فیها. خلد و أخلد واحد، من الخلود، و هو الدّوام و المقام. لکن آن مرد با زمین نشست، و با دنیا گرائید، و با دیر زیستن آسود، یقال لمن یتقاعد عن الحرکة فی الامور مخلد. وَ اتَّبَعَ هَواهُ ای: اتبع مسافل الامر و ترک معالیه، و اختار الدّنیا عن الآخرة، و اطاع الشیطان. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ معنی آنست و اللَّه اعلم که: اگر مضطر یابی او را دنیا جوی یابی، و اگر بی‌نیاز یابی هم دنیا جوی یابی. معنی دیگر: اگر وی را آزموده یابی ضجر یابی، و اگر معافی یابی هم ضجر یابی. سدیگر معنی: ان تعلمه الحقّ لفظه و أباه و رده، او لم تعلمه و لم تبلّغه وجدته جاهلا عاصیا. و این لائق‌تر است بقصه و نیکوتر. میگوید: اگر او را آگه کنی از حق حق نپذیرد، و اگر آگاه نکنی خود حق نشناسد، و از بهر آن مثل زد: یلهث که در دهن لاهث هیچ چیز بنماند، که زبان از دهن بیرون جنباند و بیرون افکند. هر چه در دهن دارد بیرون افکند. چیزی نگاه ندارد و نپذیرد، و لهث از صفات سگ است بر عادت بی‌سبب بر استدامت، کلّ حیوان یلهث عند عطش او اعیاء الا الکلب، فانّه لاهث فی الاحوال کلها. شبهه اللَّه بأخسّ حیوان فی اخسّ احواله. ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ اتل علیهم خبرهم لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ کی یتأملوا فیتعظوا، و قیل: لعلّهم یتفکرون فیعرفون انّه لم یأت بهذا الخبر عمّا مضی الا نبی یأتیه وحی من السّماء.
هوش مصنوعی: اگر ما می‌خواستیم، او را با آیات خود بالا می‌بردیم و به راه راست هدایت می‌کردیم، و برخی گفته‌اند که کفر را از او برمی‌داشتیم و او را محفوظ می‌داشتیم. اما او به زمین چسبید و به دنیای مادی گرایش پیدا کرد و در آن ماندگار شد. واژه "خلد" به معنای جاودانگی و ثبات است. اما آن مرد به زمین نشسته و به دنیا گرایش کرد و از زندگی دراز لذت برد. به کسی که از حرکت در امور دنیا سست می‌شود "مخلد" گفته می‌شود. او هوای نفس خود را پیروی کرد و از چیزهای بلند و والا دوری جست و دنیا را بر آخرت ترجیح داد و به وسوسه‌های شیطان گوش داد. مثالش مانند مثالی است که اگر به سگی حمله کنی، این سگ نفس می‌کشد و اگر او را رها کنی، باز هم نفس می‌کشد. این به این معناست که اگر مجبور به چیزی شود، به دنبال دنیا می‌رود و اگر بی‌نیاز باشد، باز هم دنیا را جستجو می‌کند. همچنین اگر او را امتحان کنی، ناامید می‌شود و اگر در حال صلح باشد، نیز ناامید خواهد بود. دیگر معنای آن این است که اگر به او حقیقت را بگویی، آن را نمی‌پذیرد و اگر چیزی به او نرسانی نیز ناآگاه و گناهکار باقی می‌ماند. این مثال مناسب‌تر از سایر موارد است. می‌گوید اگر او را از حق آگاه کنی، آن را نمی‌پذیرد و اگر آگاه نکنید، خودش هم حق را نمی‌شناسد. به گونه‌ای آن را تشبیه می‌کند به سگی که هیچ چیزی در دهانش نماند و هر چه دارد را بیرون بریزد. "لهث" صفتی است که به خاطر تشنگی سگ همیشه وجود دارد و در تمام شرایط این حالت را دارد، که برعکس سایر حیوانات است. خدا این قوم را به پست‌ترین حیوان در پست‌ترین حالت تشبیه کرده است. این مثال کسانی است که آیات ما را کذب می‌خوانند. پس داستان‌ها را برای آنها نقل کن تا شاید تفکر کرده و عبرت بگیرند و یا این که شاید بیاندیشند و بفهمند که هیچ کسی جز پیامبری که وحی از آسمان می‌آید، نمی‌تواند از گذشته خبر دهد.
ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ ای ساء مثلا مثل القوم، فحذف المضاف و أقیم المضاف الیه مقامه فرفع. و انتصاب مثلا علی التمییز. وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ بذاک التکذیب، یعنی انّما یخسرون حظهم.
هوش مصنوعی: برخی از اقوام به گونه‌ای بد و ناپسند رفتار کردند که این امر به مثالی بد از آن‌ها تبدیل شد. در اینجا، بخشی از جمله حذف شده و قسمتی دیگر به جای آن قرار گرفته است. همچنین، "مثلا" به عنوان متمم می‌آید. این افراد با نادیده گرفتن واقعیت‌ها و دروغ‌پردازی به خودشان ظلم کردند، به این معنی که در واقع تنها چیزی که از دست می‌دهند، بهره‌ی خودشان است.
مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی ای: من هداه الی الایمان و وفّقه فهو المهتدی الثّابت علی الایمان، و من اضلّه عن الایمان، و خذله، فقد خسر نفسه و منزله من الجنة.
هوش مصنوعی: کسی که خداوند به او هدایت دهد، در حقیقت هدایت یافته است؛ یعنی کسی که به ایمان راه یافته و در آن ثابت قدم مانده است. اما کسی که از ایمان دور شود و خدا او را رها کند، در واقع فایق بر نفس خود شده و جایگاهش در بهشت را از دست داده است.
و کان النبیّ (ص) یقول فی خطبته: من یهدی اللَّه فما مضل له، و من یضلل فلا هادی له‌ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا ای: خلقنا، لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ و هم الکفار من الفریقین. کافران را که آفرید کافر آفرید، و برای دوزخ آفرید. این لام دلیل است که دوزخی آن را آفریده‌اند تا کار دوزخیان کند، و بدوزخ رود، و کردار ایشان بر علم خدایست و بر خواست او، و این آیت منافی آن نیست که گفت: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ، از بهر آنکه گفت: کثیرا منهم، و هذا الکثیر. و قیل: هذه اللام یعنی لجهنم لام العاقبة، ای: خلقنا للعبادة، مآل امرهم الی جهنم. هذا کقوله: «لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً»، و قال الشاعر:
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) در خطبه‌اش می‌فرمود: هرکس را که خداوند هدایت کند، کسی نمی‌تواند او را گمراه کند و هرکس را که خداوند گمراه کند، هیچ هدایتگری برای او نخواهد بود. همچنین گفتیم که ما بسیاری از جن و انسان‌ها را برای جهنم آفریدیم و آنان کافران از هر دو گروه هستند. این بدان معناست که خداوند برخی را به‌ویژه برای جهنم خلق کرده است تا اعمالشان آنان را به آنجا برساند و این موضوع با علم و اراده خداوند سازگار است. این آیه با آیه‌ای که می‌فرماید "جز این نیست که جن و انسان را جز برای عبادت خلق نکردم" در تضاد نیست، زیرا در آیه اول گفته شده که بسیاری از آنان خواهند بود. همچنین گفته شده که این لام در "لجهنم" دلالت بر نتایج نهایی دارد، یعنی ما را برای عبادت خلق کرده‌ایم و سرانجام امرشان به جهنم خواهد انجامید. این موضوع مشابه با گفته‌ای است که "تا برای آن‌ها دشمن و غمی باشد."
اموالنا لذوی المیراث نجمعها
و دورنا لخراب الدّهر نبنیها
هوش مصنوعی: دارایی‌های ما را برای وراث جمع می‌کنیم و خانه‌هایمان را برای خراب شدن زمان نمی‌سازیم.
و قیل: هذا من المقلوب، و تقدیره: و لقد ذرأنا جهنم لکثیر من الجنّ و الانس.
هوش مصنوعی: می‌گویند: این جمله معکوس است و تفسیر آن این است که ما جهنم را برای بسیاری از جن و انس آفریدیم.
روی عبد اللَّه بن عمرو عن النّبی (ص): ان اللَّه تعالی لما ذرأ لجهنم ما ذرأ کان ولد الزنا ممن ذرأ لجهنم.
هوش مصنوعی: عبدالله بن عمرو از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده است که خداوند متعال زمانی که جهنم را خلق کرد، فرزند زنا را نیز جزء کسانی قرار داد که برای جهنم خلق شده‌اند.
لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها ای: لا ینفقون بأعینهم و آذانهم فهم کالفاقدین السمع و البصر. أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ فی قلة انتفاعها بالمعقولات و المرئیات و المسموعات، بَلْ هُمْ أَضَلُّ لأنّ الانعام تعرف اللَّه، و الکافر لا یعرفه. و فی الخبر کلّ شی‌ء اطوع اللَّه من ابن آدم، و قیل لان الانعام تبصر منافعها و مضارّها، فتلتزم بعض ما تبصر، و الکافر لا یعلم مضارّها حیث اختار النّار. یقول اللَّه تعالی: فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ! و قیل: لأنّ الکفّار لقبیح فعلهم یصیرون الی النّار، و الانعام لا تصیر الی النّار.
هوش مصنوعی: آن‌ها قلب‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند، و چشمانی دارند که با آن نمی‌بینند، و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند. به عبارت دیگر، از چشم‌ها و گوش‌های خود به درستی استفاده نمی‌کنند و مانند کسانی هستند که شنوایی و بینایی ندارند. این افراد مانند چهارپایان هستند که از مفاهیم و چیزهای قابل دیدن و شنیدن بهره‌ای نمی‌برند، بلکه حتی ضعیف‌تر از آن‌ها هستند چون چهارپایان خدا را می‌شناسند، ولی کافران او را نمی‌شناسند. در روایتی آمده که همه چیز بجز انسان‌ها، مطیع خدا هستند و گفته شده که چهارپایان به منافع و مضرات خود آگاهند و برخی از آن‌ها را رعایت می‌کنند، در حالی که کافران از مضرات آگاه نیستند و آتش را انتخاب می‌کنند. خداوند فرموده است: چقدر صبر دارند بر آتش! همچنین گفته شده که به دلیل رفتار زشت کافران، آن‌ها به آتش می‌روند، در حالی که چهارپایان به آتش نمی‌روند.
و عن ابی الدرداء، قال: قال رسول اللَّه (ص): «خلق اللَّه الجنّ علی ثلاثة اصناف: صنف حیّات و عقارب و خشاش الارض، و صنف کالرّیح فی الهواء، و صنف کبنی آدم، علیهم الحساب و العقاب، و خلق اللَّه الانس علی ثلاثة اصناف: صنف کالبهائم، لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها، وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها، وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ، و صنف اجسادهم کأجساد بنی آدم و أرواحهم ارواح الشیاطین، و صنف فی ظل اللَّه یوم لا ظل الّا ظلّه». أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ این «غافل» و آنکه درین معنی آید در قرآن، آن متغافل است: نه آنست که ایشان ناآگاه‌اند، آن آنست که ایشان آگاه کردگان‌اند، امّا از آن غافل نشستگان‌اند، و در تهاون بآن و اعراض از آن چون ناآگاهان‌اند، و أنشدوا:
هوش مصنوعی: طبق گفته ابی الدرداء، رسول الله (ص) فرمودند که خداوند جن‌ها را در سه نوع آفریده است: نوع اول شامل موجوداتی مانند مارها، عقرب‌ها و حشرات است، نوع دوم مانند باد در هوا و نوع سوم شبیه به انسان‌ها هستند که حساب و عذاب دارند. اما انسان‌ها بر اساس سه دسته تقسیم شده‌اند: دسته اول مانند حیوانات هستند که دل‌هایی دارند که نمی‌فهمند، چشمان دارند که نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که نمی‌شنوند؛ آنها از حیوانات بدترند. دسته دوم ظاهری مشابه انسان‌ها دارند اما روحشان روح شیطان‌هاست. و دسته سوم در سایه خداوند در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه او نیست، قرار دارند. این افراد غافل هستند. واژه «غافل» در این معنا اشاره به کسانی دارد که با اینکه آگاه شده‌اند، اما خود را در غفلت نگه می‌دارند و به این موضوع بی‌توجه‌اند، به گونه‌ای که در عمل همچون ناآگاهان به نظر می‌آید.
ایا سیّدی مالی من الهجر ناصر
سواک و مالی من هواک مجیر
هوش مصنوعی: آیا ای آقای من! غیر از تو یاری برای من وجود ندارد و هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند در سختی‌ها به من کمک کند.
أ حین رمتنی اعین النّاس بالهوی
اشارت ید الواشی الیّ تشیر
هوش مصنوعی: وقتی مردم با نگاه‌های پر از محبت به من حمله کردند، دست غیبت‌کننده به من اشاره کرد.
و شارکتنی فی سرّ امری و جهره
تغافلت عمّا بی و انت خبیر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به فردی اشاره می‌کند که در مورد موضوعی خاص به او اعتماد کرده و از او خواسته تا در مورد رازهایی که به او گفته شده، نکته‌سنجی کند. او همچنین از این که فرد مقابل در حضور عموم نسبت به وضعیت او بی‌توجهی نشان می‌دهد، اما در واقع از همه چیز آگاهی دارد، ابراز حیرت می‌کند. در واقع، شاعر احساس می‌کند که رابطه‌شان عمیق و خاص است، ولی در عین حال متوجه است که طرف مقابل به طور ظاهری نسبت به قضایا بی‌اعتنا به نظر می‌رسد.