گنجور

۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ الایة اقوال مفسران درین آیت مختلف است. قومی گفتند: این خلق آدم است و تصویر وی، یعنی: خلقنا اباکم و صوّرنا اباکم، یعنی آدم (ع)، بحکم آنکه فرزندان همه از اجزاء اواند، و منفصل ازو.

خلق آدم را منزلت خلق همگان داد، و مضاف الیه بجای مضاف نهاد. و قول جمهور مفسران در خلق و تصویر آدم (ع) آنست که: رب العزة چون خواست که آدم را بیافریند، بزمین وحی آمد که: انی خالق منک خلقا، منهم من یطیعنی، و منهم من یعصینی، فمن اطاعنی ادخلته الجنة، و من عصانی ادخلته النار.

گفت: من از تو خلقی خواهم آفرید ازیشان هست که فرمان برداری کند، و هست که نافرمان شود. هر که فرمان بردار بود، او را ببهشت فرو آرم، و هر که نافرمان بود او را بآتش بسوزم.

پس جبرئیل را فرستاد، تا قبضه‌ای خاک بردارد. زمین بفریاد آمد: انی اعوذ بعزة الذی ارسلک أن تأخذ منی الیوم شیئا یکون فیه غدا للنّار نصیب. زمین بزنهار آمد جبرئیل او را زنهار داد، و بازگشت. میکائیل آمد بفرمان حق تا قبضه‌ای بردارد، همان شنید و بازگشت. ملک الموت آمد بفرمان حق جل جلاله. زمین همان گفت. ملک الموت جواب داد که: و أنا اعوذ بعزته ان اعصی له امرا. قبضه‌ای برگرفت از چهار گوشه زمین، از روی آنکه در آن هم شور بود و هم خوش، هم سرخ و هم سیاه و هم سپید، هم هامون و هم شکسته. لا جرم فرزندان آدم مختلف آمدند چنان که قبضه خاک مختلف بود، فمنهم الطیّب و الخبیث و الصالح و الجمیل و القبیح. از آن است که رنگهاشان مختلف است، و صورتها و لونها و خلقها مختلف. قال اللَّه تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ.

ملک الموت آن خاک بآسمان برد، و فرمودند تا آن خاک بآب خوش و آب شورتر کردند. ازینجاست که طبایع و اخلاق فرزندان آدم متفاوت است: بعضی خوشخوی‌اند، و بعضی بد خوی. پس جبرئیل را فرمود تا از روضه مدینه آنجا که قبر مصطفی است صلوات اللَّه علیه، قبضه‌ای سپید برداشت، قبضه نورانی که نور زمین از آن بود، و بحوض کوثر و تسنیم و سلسبیل‌تر کردند، و بیالودند، و از آن شمامه‌ای بساختند همچون دانه مروارید روشن، و بآسمانها بگردانیدند، تا آسمانیان و جمله کروبیان و قدیسان محمّد را صلی اللَّه علیه بشناختند، و فضل و کرامت وی بدیدند، پیش از آنکه آدم را شناختند. پس آن شمامه در طینت آدم نهادند، و مایه خمیر وی کردند، و روزگاری چنین فرو گذاشتند، طینا لازبا، گلی دوسنده. پس روزگاری برآمد تا صلصال گشت گلی خشک. صلصل ای صوّت، و حکمت درین گل خشک آن بود تا عالمیان بدانند که کار وی بصنع و قدرت بود نه بطبع و حیلت، فان الطین الیابس لا ینقاد و لا یتأتی تصویره. پس رب العزة بکمال قدرت خویش، و جلال عزت خویش آن را جسدی ساخت افکنده میان مکّه و طائف بر طریق فریشتگان چهل سال. اینست که رب العالمین گفت: هَلْ أَتی‌ عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً. قال: و کلّما مرّ به ملأ من الملائکة عجبوا من حسن صورته و طول قامته، و لم یکونوا رأوا قبل ذلک مثله، و مرّ به ابلیس، فقال: لامر ما خلقت؟ ثم ضربه بیده، فاذا هو اجوف، فدخل من فیه و خرج من دبره، و قال لاصحابه الذین معه من الملائکة: هذا خلق اجوف، لا یثبت و لا یتماسک. و قال النبی (ص): «خلق اللَّه آدم مما قد وصف لکم من طین، و خلقت الملائکة من نور». و درست آنست که اللَّه تعالی قبضه‌ای خاک که آدم را از آن آفرید از روی زمین خود گرفت، یدل علی ذلک ما روی ابو موسی الاشعری أن النبی (ص) قال: «ان اللَّه تعالی خلق آدم من قبضة قبضها من جمیع الارض، فجاء بنو آدم علی قدر الارض، منهم الاحمر و الأبیض و الاسود و بین ذلک، و السهل و الحزن و الخبیث و الطّیب»، و قد اورد هذا الحدیث ابو داود سلیمان بن الاشعث السجستانی رحمة اللَّه فی سنته. و علیه اهل السنة و الجماعة.

قومی گفتند: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ با آدم شود، ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ با فرزندان. یعنی: خلقنا اباکم ثم صورناکم فی ظهره، و فی ذلک ما روی: ان النبی (ص) قال: «خلق اللَّه آدم، ثم مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذریة» و ذکر الحدیث. این آفرینش اول است که فرزندان آدم را نگاشتند، و ایشان را از صلب وی بیرون آوردند، و برو عرض کردند. میان ابی کعب و عبد اللَّه عباس در آن خلاف است. عبد اللَّه عباس گفت: نطف بودند، ابی کعب گفت: ارواح بودند. قومی گفتند: خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ هر دو با فرزندان شود، یعنی: خلقناکم فی اصلاب الآباء، ثم صورناکم فی بطون الامهات، و فی ذلک ما روی: ان النبی (ص) قال: «اذا اراد اللَّه خلق عبد، فجامع الرجل المرأة طار ماؤه فی کل عرق و عضو، فاذا کان یوم السابع جمعه اللَّه عز و جل، ثم احضره کل عرق له فی ایّ صورة ما شاء رکبه»، و قیل: خلقناکم نطفا و علقا و مضغا، ثم صوّرناکم بالوجوه و العیون و الاعضاء.

و فی ذلک ما روی ان النبی (ص) قال: «ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین لیلة، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم یکون مضغة مثل ذلک، ثم یبعث اللَّه عز و جل الیه ملکا بأربع کلمات، فیقول: اکتب اجله و رزقه. و شقیّ او سعید»، و فی بعض الآثار: «ان اللَّه عز و جل خلق الارض و السماء و الجامدات اظهارا لقدرته، و خلق الملائکة و الشیاطین و الجن اظهارا لسلطانه و هیبته، و خلق بنی آدم اظهارا لمغفرته و رحمته.»

ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ بر قول اوّل «ثم» بموقع خویش افتاده، و سخن بر یک نظم راست است بترتیب خویش، که خلق و تصویر و خطاب هر سه با آدم شود. اول خلق وی بود از گل، پس تصویر، پس خطاب، و اگر خلق و تصویر با فرزندان شود پس «ثم» معنی آنست که: ثمّ اخبرکم انّا قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ لآدم مع الملائکة، و فی علم اللَّه. و در بعضی تفسیر آورده‌اند که رب العزة دو بار فریشتگان را سجود فرمود: آدم را یک بار آن گه که خلقت وی تمام گشته بود، و ذلک قوله: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، و یک بار آن گه که گفت: أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. و این قول بر خلاف اجماع مفسران است. قومی گفتند: بیست و اند فریشته بودند که ایشان را سجود فرمودند. قومی گفتند: فریشتگان زمین را فرمودند، و قول درست آنست که همه فریشتگان بودند، که رب العزّة گفت: فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، و این نهایت توکید است. کلهم دلیل است که همه سجود کردند نه بعضی، و اجمعون دلیل سرعت طاعت است یعنی که همه بهم بودند در یک وقت نه در اوقات مختلفه، و تمامی شرح این قصه در سورة البقرة رفت.

قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ این سؤال توبیخ و تعنیف است، و «لا» زیادة است، یعنی: ما منعک ان تسجد اذ أمرتک؟ این دلیل است که علی الانفراد او را سجود فرمودند، پس با فریشتگان در خطاب شد، و رب العالمین دانست که چه چیز او را بازداشت از سجود، لکن خواست که وی را درین سؤال توبیخ کند، و تا آنچه در دل دارد بزبان بگوید، و با خلق نماید، که وی معاند است، تا این معنی موعظتی باشد فرزند آدم را، و زجری باشد ایشان را از نافرمانی.

قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ یعنی منعنی من السجود له انی خیر منه، اذ کنت ناریا و کان طینیا، و النّار تغلب الطین. قال ابن عباس: اول من قاس ابلیس، فأخطأ القیاس، فمن قاس الدین بشی‌ء من رأیه قرنه اللَّه مع ابلیس، و قال ابن سیرین: اوّل من قاس ابلیس، و ما عبدت الشمس و القمر الا بالمقاییس. ابلیس قیاس کرد، و در قیاس خطا کرد گفت: من از آتشم، و آدم از گل، و آتش به از گل، پس من به‌ام از آدم. قیاس کرد و در قیاس خطا کرد، که بعضی جواهر بر بعضی تفضیل نهاد، بی‌آنکه وی را در آن علمی بود. جوهر آتش بپسندید، و جوهر گل بنکوهید، و ندانست که این دو جوهر دو خلق‌اند از خلق خدا، که منافع عباد را آفریده‌اند، و از آنجا که جوهریت است همه یکسان‌اند اگر اختلافیست در اعراض و اوصاف است، و اگر ناچار است تفضیل بعضی بر بعضی، پس گل فضل دارد بر آتش. از وجوه یکی آنکه در جوهر گل رزانت است و سکون و وقار و حلم و حیا و صبر، و این داعیه توبه و تواضع و تضرع است و موجب مغفرت، و در جوهر آتش خفّت و طیش و حدّت است و ارتفاع و اضطراب، و این داعیه تمرد و استکبار است و موجب لعنت. دیگر وجه آنست که گل سبب جمع است، و آتش سبب تفریق.

سوم: آتش سبب عذاب است، و گل سبب عذاب نیست. چهارم خبر ناطق است که: تراب الجنة مشک اذفر، و در هیچ خبر نیامد که در بهشت آتش است، یا در آتش خاک است. چون درست شد که آتش را بر گل فضل است، و تفضیل جواهر بعضی بر بعضی وجه نیست، معلوم گشت که قیاس ابلیس خطا بود و عین معصیت و موجب لعنت، اما قیاس صحیح روا باشد و عین طاعت بود، چنان که ابراهیم (ع) کرد: چون غروب کواکب و شمس و قمر دید دلیل گرفت بر حدوث آن، و دانست که آن را محدثی و مدبری است. از آن برگشت، و روی در طلب حق نهاد، گفت: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً الایة. لا جرم رب العزة او را از آن باز نزد، و از وی طاعت شمرد. و گفته‌اند: جواب این سخن که ابلیس گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ آنست که اینجا گفت: یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً

. فردا که کرامت آدم آشکارا گردد ابلیس گوید: کاشکی من از آن خاک بودمی که آدم را از آن آفریده‌اند.

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها یعنی من الجنة. و قیل: من السماء. فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها یعنی فی الجنة. معنی آنست که از بهشت بیرون شو، و از آسمان بزیر شو. آن کس که برتری جوید و فرمان را مخالف بود، وی را نرسد و نسزد که در بهشت نشیند، یا در آسمان. و الفرق بین النزول و الهبوط ان النزول یقتضی انه منزلة بعد منزلة، و لیس کذلک الهبوط، لانه کالانحدار فی المرور الی جهة السفل دفعة واحدة، و گفته‌اند: «منها» و «فیها» هر دو با زمین شود، ای: فاهبط من الارض الی جزائر البحور، فما یکون لک ان تتکبّر فی الارض علی آدم و ولده! میگوید: ترا نرسد که در زمین تکبر کنی، و برتری جویی بر آدم و فرزندان. اکنون وطن ابلیس در جزائر است، و عرش او بر بحر است، و سلطان و عظمت او آنجا روان است. کس وی را در زمین نبیند مگر بصورت پیری شکسته، بر وی جامه‌ای کهنه، بر هیئت دزدان ترسان و لرزان. و قیل: فَاهْبِطْ مِنْها یعنی من المرتبة التی انت فیها، فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها ای تترفع و تمتنع عمّا امرت به. فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ الأذلاء بترک الطاعة.

قالَ أَنْظِرْنِی ابلیس تا بروز قیامت زمان خواست، و درین زمان خواستن مراد وی آن بود تا مرگ نچشد، گفت: أنظرنی ای: امهلنی، إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ من قبورهم، و هو النفخة الآخرة عند قیام الساعة. رب العزة گفت: إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ رو که ترا زمان دادم. قومی گفتند: این انظار تا بنفخه اولی است. قومی گفتند: تا بروز قیامت. و درست آنست که وقت آن معین نیست، که رب العزّة بجواب وی نگفت: انک من المنظرین الی یوم یبعثون، و لا الی یوم القیامة، و آنجا که گفت: إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ در آن تعیین وقت نیست، و این تعیین در حق هیچ کس مقتضی حکمت نیست، که هر که داند که تا کی میزید، نفس خود فرا پی مرادات و شهوات و ارتکاب محظورات دارد، و توبه و عذر خواستن همیشه در تأخیر می‌نهد، تا بآن وقت معیّن نزدیک گردد، آن گه توبه کند، پس در تعیین وقت مرگ اغراء است بر معاصی و دلیری، و این در دین روا نیست، و بحکمت راست نیست.

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی ای فبما اضللتنی و لعنتنی و خیّبتنی و أهلکتنی. گفته‌اند: این «ما» مصدری است، یعنی باغوائک ایای لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ، ای اترصد لهم فأصدهم عن سلوک الصراط المستقیم، و هو الدین القیم، و قیل: هو طریق الجنة، و قیل: طریق مکّة.

قال النبی (ص): «انّ الشیطان قعد لابن آدم بطرقه، فقعد له بطریق الاسلام، فقال أ تسلم و تذر دینک و دین آبائک؟! فعصاه، فأسلم. ثم قعد له بطریق الهجرة، فقال: أ تهاجر و تذر أرضک و دیارک؟ فعصاه، و هاجر. ثم قعد له بطریق الجهاد، و هو جهد النفس و المال، قال: تقاتل فتقتل، فتنکح المرأة، و یقسم المال؟! فعصاه، فجاهد.

یکی از علماء دین و اصحاب حدیث در مسجد حرام نشسته بود نام وی طاوس.

فقیهی قدری در پیش وی شد. طاوس بچشم انکار در وی نگرست، و او را از مسجد بیرون کرد. یکی گفت طاوس را که: این مردی فقیه است، بر وی می‌استخفاف کنی؟! طاوس گفت: ابلیس افقه منه، یقول ابلیس: رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی، و هذا یقول: انا اغویت نفسی، یعنی که ابلیس اغواء و اضلال از حق دید، و قدری از خود می‌بیند، پس ابلیس ازو فقیه‌تر بود.

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ آن گه در آیم بر ایشان مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ از پیش ایشان، یعنی از سوی دنیای ایشان بأمل دراز نمودن، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و از سوی آخرت ایشان بفراموش کردن آن بر ایشان، وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ و از سوی دین ایشان، چنان که آنجا گفت: إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ ای من قبل الدین، وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ من قبل دنیاهم و امانیهم، و یقال من بین ایدیهم من قبل الآخرة، فأزین لهم التکذیب بالبعث و بالجنة و النار، و من خلفهم، یعنی من قبل الدنیا فأزینها فی اعینهم، فأرغّبهم فیها، فلا یعطون فیها حقا، و عن ایمانهم، یعنی من قبل دینهم، فان کانوا علی هدی شبهته علیهم، حتی یشکّوا فیه، و ان کانوا علی ضلالة زیّنتها لهم، و عن شمائلهم، یعنی من قبل الشهوات و اللذات من المعاصی و أشتهیها الیهم، و یقال: من بین ایدیهم مکابرة، و من خلفهم مخاتلة، و عن ایمانهم من طریق الهدی، و عن شمائلهم الاحتجاج بحجج المضلین.

قال ابن عباس: و لم یقل من فوقهم، لان رحمة اللَّه تنزل علیهم من فوقهم، و لم یقل من تحتهم، لان الإتیان منه موحش. و قال فی الاولیین «من» لابتداء الغایة، و فی الآخریین «عن»، لان «عن» یدل علی الانحراف. وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ موحدین مطیعین. قال الحسن: لما اغوی آدم (ع) علم أن ذریته اضعف منه، فقال اللَّه: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ.

قالَ اخْرُجْ ای قال اللَّه لابلیس اخرج منها. این امر اهانت است نه امر تکلیف، و اگر نه امر اهانت بودی امتناع نمودی، چنان که در اسْجُدُوا لِآدَمَ کرد. قالَ اخْرُجْ مِنْها ای من الجنة، مَذْؤُماً ای مذموما معیبا بأبلغ الذم و العیب. الذام و الذیم و الذم، العیب.

مَدْحُوراً ای مطرودا مبعّدا من رحمة اللَّه، و قیل: مطرودا من السماء. لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ این لام ایدر لام قسم است، و لَأَمْلَأَنَّ این لام جواب قسم است، ای لمن تبعک منهم علی دینک من اولاد آدم لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ یعنی من الکافرین و قرنائهم من الشیاطین.

کرر الخروج فی هذه الآیات ثلاث مرات، لان الاول خروج مطلق، و الثانی خروج بصفة صغار و ذل، و الثالث بصفة طرد و ذم شدید. قال سعید بن المسیب: ابلیس ابو الشیاطین، و هم ذکور و اناث، یتوالدون و لا یموتون، و الجانّ ابو الجن، و هم ذکور و اناث، یتوالدون و یموتون، و الملائکة لیسوا بذکور و لا اناث، و لا یتوالدون و لا یموتون.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ الایة اقوال مفسران درین آیت مختلف است. قومی گفتند: این خلق آدم است و تصویر وی، یعنی: خلقنا اباکم و صوّرنا اباکم، یعنی آدم (ع)، بحکم آنکه فرزندان همه از اجزاء اواند، و منفصل ازو.
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه به خلقت و شکل‌دهی انسان‌ها اشاره می‌کند. تفسیرهای مختلفی درباره این آیه وجود دارد. برخی مفسران معتقدند که منظور از این آیه، آفرینش و تصویر آدم (علیه‌السلام) است. به بیان دیگر، این آیه بیانگر این است که خداوند پدر همه انسان‌ها، یعنی آدم، را خلق کرده و از او تصاویر و اشکال فرزندانش را به وجود آورده است، به این معنا که تمام فرزندان انسان، از جزئیات وجود او هستند و از او جدا نیستند.
خلق آدم را منزلت خلق همگان داد، و مضاف الیه بجای مضاف نهاد. و قول جمهور مفسران در خلق و تصویر آدم (ع) آنست که: رب العزة چون خواست که آدم را بیافریند، بزمین وحی آمد که: انی خالق منک خلقا، منهم من یطیعنی، و منهم من یعصینی، فمن اطاعنی ادخلته الجنة، و من عصانی ادخلته النار.
هوش مصنوعی: آفرینش آدم به او جایگاه خاصی عطا کرد و او را در میان سایر مخلوقات به عنوان برگزیده قرار داد. طبق نظر اکثر مفسران، هنگامی که خداوند اراده کرد آدم را خلق کند، به زمین وحی فرستاد و فرمود: «من می‌خواهم انسانی بیافرینم که برخی از آنها از من اطاعت می‌کنند و برخی دیگر نافرمانی خواهند کرد. هرکسی که از من فرمانبرداری کند، او را به بهشت می‌برم و هرکس که نافرمانی کند، به جهنم وارد خواهد شد.»
گفت: من از تو خلقی خواهم آفرید ازیشان هست که فرمان برداری کند، و هست که نافرمان شود. هر که فرمان بردار بود، او را ببهشت فرو آرم، و هر که نافرمان بود او را بآتش بسوزم.
هوش مصنوعی: او گفت: من موجودی می‌آفریند که برخی از آن‌ها اطاعت خواهند کرد و برخی دیگر نافرمانی خواهند کرد. به کسانی که اطاعت کنند، به بهشت می‌برم و کسانی که نافرمانی کنند را در آتش مجازات می‌کنم.
پس جبرئیل را فرستاد، تا قبضه‌ای خاک بردارد. زمین بفریاد آمد: انی اعوذ بعزة الذی ارسلک أن تأخذ منی الیوم شیئا یکون فیه غدا للنّار نصیب. زمین بزنهار آمد جبرئیل او را زنهار داد، و بازگشت. میکائیل آمد بفرمان حق تا قبضه‌ای بردارد، همان شنید و بازگشت. ملک الموت آمد بفرمان حق جل جلاله. زمین همان گفت. ملک الموت جواب داد که: و أنا اعوذ بعزته ان اعصی له امرا. قبضه‌ای برگرفت از چهار گوشه زمین، از روی آنکه در آن هم شور بود و هم خوش، هم سرخ و هم سیاه و هم سپید، هم هامون و هم شکسته. لا جرم فرزندان آدم مختلف آمدند چنان که قبضه خاک مختلف بود، فمنهم الطیّب و الخبیث و الصالح و الجمیل و القبیح. از آن است که رنگهاشان مختلف است، و صورتها و لونها و خلقها مختلف. قال اللَّه تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ.
هوش مصنوعی: خداوند جبرئیل را فرستاد تا مقداری خاک بردارد. زمین از این کار نگران شد و گفت: "به عزت کسی که تو را فرستاده‌ام، از من چیزی نگیر که فردا برای آتش جهنم شود." زمین التماس کرد و جبرئیل به او امان داد و برگشت. سپس میکائیل به فرمان خدا آمد تا مقداری خاک بردارد، اما او نیز همان را شنید و برگشت. بعد ملک الموت به دستور حق آمد و زمین همان را به او گفت. ملک الموت پاسخ داد که: "من نیز به عزت او پناه می‌برم که فرمانش را نافرمانی کنم." او مقداری خاک از چهار گوشه زمین برداشت، از آنجا که در آن هم خاک خوب بود و هم بد، هم سرخ و هم سیاه و هم سفید، هم هموار و هم ناهموار. بنابراین، فرزندان آدم همواره مختلف شدند، همان‌طور که خاک متفاوت بود؛ بعضی خوب و بعضی بد و برخی صالح و زیبایی و برخی نازیبا. این تنوع در رنگ‌ها، شکل‌ها و خلق و خوهایشان نیز ناشی از همین موضوع است. خداوند متعال فرمود: "و از نشانه‌های او، آفرینش آسمان‌ها و زمین و تفاوت زبان‌ها و رنگ‌های شماست. در این موارد، نشانه‌هایی برای دانشمندان وجود دارد."
ملک الموت آن خاک بآسمان برد، و فرمودند تا آن خاک بآب خوش و آب شورتر کردند. ازینجاست که طبایع و اخلاق فرزندان آدم متفاوت است: بعضی خوشخوی‌اند، و بعضی بد خوی. پس جبرئیل را فرمود تا از روضه مدینه آنجا که قبر مصطفی است صلوات اللَّه علیه، قبضه‌ای سپید برداشت، قبضه نورانی که نور زمین از آن بود، و بحوض کوثر و تسنیم و سلسبیل‌تر کردند، و بیالودند، و از آن شمامه‌ای بساختند همچون دانه مروارید روشن، و بآسمانها بگردانیدند، تا آسمانیان و جمله کروبیان و قدیسان محمّد را صلی اللَّه علیه بشناختند، و فضل و کرامت وی بدیدند، پیش از آنکه آدم را شناختند. پس آن شمامه در طینت آدم نهادند، و مایه خمیر وی کردند، و روزگاری چنین فرو گذاشتند، طینا لازبا، گلی دوسنده. پس روزگاری برآمد تا صلصال گشت گلی خشک. صلصل ای صوّت، و حکمت درین گل خشک آن بود تا عالمیان بدانند که کار وی بصنع و قدرت بود نه بطبع و حیلت، فان الطین الیابس لا ینقاد و لا یتأتی تصویره. پس رب العزة بکمال قدرت خویش، و جلال عزت خویش آن را جسدی ساخت افکنده میان مکّه و طائف بر طریق فریشتگان چهل سال. اینست که رب العالمین گفت: هَلْ أَتی‌ عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً. قال: و کلّما مرّ به ملأ من الملائکة عجبوا من حسن صورته و طول قامته، و لم یکونوا رأوا قبل ذلک مثله، و مرّ به ابلیس، فقال: لامر ما خلقت؟ ثم ضربه بیده، فاذا هو اجوف، فدخل من فیه و خرج من دبره، و قال لاصحابه الذین معه من الملائکة: هذا خلق اجوف، لا یثبت و لا یتماسک. و قال النبی (ص): «خلق اللَّه آدم مما قد وصف لکم من طین، و خلقت الملائکة من نور». و درست آنست که اللَّه تعالی قبضه‌ای خاک که آدم را از آن آفرید از روی زمین خود گرفت، یدل علی ذلک ما روی ابو موسی الاشعری أن النبی (ص) قال: «ان اللَّه تعالی خلق آدم من قبضة قبضها من جمیع الارض، فجاء بنو آدم علی قدر الارض، منهم الاحمر و الأبیض و الاسود و بین ذلک، و السهل و الحزن و الخبیث و الطّیب»، و قد اورد هذا الحدیث ابو داود سلیمان بن الاشعث السجستانی رحمة اللَّه فی سنته. و علیه اهل السنة و الجماعة.
هوش مصنوعی: ملک الموت آن خاک را به آسمان برد و فرمود که آن خاک را با آب‌های خوش و شورتر آمیختند. از اینجاست که طبیعت و اخلاق فرزندان آدم متفاوت است: برخی خوش‌خوی و برخی بدخوی هستند. سپس جبرئیل را فرستادند تا از بهشت مدینه، جایی که قبر پیامبر (ص) قرار دارد، خاک سفیدی برداشت و آن را با آب کوثر و تسنیم و سلسبیل آمیختند. سپس از آن گلوله‌ای به شکل مروارید ساختند و به آسمان‌ها بردند تا ملائکه و فرشتگان، محمد (ص) را بشناسند و کرامت و فضیلت او را ببینند، پیش از آنکه آدم را بشناسند. سپس آن گلوله را در طینت آدم قرار دادند و به عنوان خمیر او استفاده کردند و مدت زمانی آن را رها کردند تا اینکه به گلی خشک تبدیل شد. این گل خشک با صوت و حکمت در آن بود تا جهانیان بدانند که این کار به قدرت و صنعت خداوند بوده و نه به طبیعت او، زیرا گِل خشک نمی‌تواند شکل بگیرد. بنابراین، خداوند با قدرت و جلال خود، آن را به جسدی تبدیل کرد که بین مکه و طائف به مدت چهل سال بر روی زمین بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «آیا بر انسان زمان‌هایی نیامده که چیزی نبود و ذکر نشده بود؟» هر بار که گروهی از ملائکه به او می‌گذشتند، از زیبایی و قامت او شگفت‌زده می‌شدند و پیش از آن، نمونه‌ای از آن ندیده بودند. ابلیس نیز از او گذشت و گفت: «آیا برای این خلق شده‌ای؟» و دستش را بر او زد و فهمید که او توخالی است. سپس گفت که از دهانش وارد و از انتهایش خارج شد و به همراهانش گفت که این موجودی توخالی است و نمی‌تواند پایدار بماند. پیامبر (ص) فرمود: «خداوند آدم را از خاکی که برایتان توصیف کردم آفرید و ملائکه را از نور خلق کرد.» درستی این ادعا این است که خداوند، خاکی را که آدم از آن آفریده شد از روی زمین برداشت. درباره این مطلب، ابوموسی اشعری نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: «خداوند آدم را از قبضه‌ای که از تمام زمین برداشت، آفرید و بنابراین فرزندان آدم بر اساس زمین آمده‌اند: برخی سرخ و برخی سفید و برخی سیاه و بین این‌ها، و همچنین صاف و دشوار و خوب و بد». این حدیث توسط ابوداود نیز روایت شده است و بر اساس آن، اهل سنت و جماعت بر این باورند.
قومی گفتند: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ با آدم شود، ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ با فرزندان. یعنی: خلقنا اباکم ثم صورناکم فی ظهره، و فی ذلک ما روی: ان النبی (ص) قال: «خلق اللَّه آدم، ثم مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذریة» و ذکر الحدیث. این آفرینش اول است که فرزندان آدم را نگاشتند، و ایشان را از صلب وی بیرون آوردند، و برو عرض کردند. میان ابی کعب و عبد اللَّه عباس در آن خلاف است. عبد اللَّه عباس گفت: نطف بودند، ابی کعب گفت: ارواح بودند. قومی گفتند: خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ هر دو با فرزندان شود، یعنی: خلقناکم فی اصلاب الآباء، ثم صورناکم فی بطون الامهات، و فی ذلک ما روی: ان النبی (ص) قال: «اذا اراد اللَّه خلق عبد، فجامع الرجل المرأة طار ماؤه فی کل عرق و عضو، فاذا کان یوم السابع جمعه اللَّه عز و جل، ثم احضره کل عرق له فی ایّ صورة ما شاء رکبه»، و قیل: خلقناکم نطفا و علقا و مضغا، ثم صوّرناکم بالوجوه و العیون و الاعضاء.
هوش مصنوعی: گروهی گفتند که خداوند شما را از آدم خلق کرده و سپس شما را از نسل او شکل داده است. به این معنا که ابتدا پدر شما را آفرید و سپس شما را از پشت او ایجاد کرد. در این باره روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «خداوند آدم را آفرید و سپس از پشت او نسل او را بیرون آورد.» این اشاره به آفرینش اولیه انسان‌ها دارد که از نسل آدم خلق شدند و به او معرفی شدند. در میان ابی کعب و عبدالله عباس در این مورد اختلاف وجود دارد؛ عبدالله عباس می‌گوید که نطفه‌ها بودند، اما ابی کعب می‌گوید که ارواح بودند. همچنین گروه دیگری می‌گویند: ما شما را خلق کردیم و سپس شکل دادیم، به این معنا که ما شما را در صلب پدران آفریدیم و سپس در شکم مادران شکل دادیم. در این باره روایت شده که پیامبر (ص) نیز فرمود: «وقتی خداوند اراده کند انسانی را خلق کند، وقتی مرد و زن با هم جمع می‌شوند، آب او در تمام اعضا و عروق او جاری می‌شود و در روز هفتم، خداوند آن را جمع‌آوری می‌کند و به هر شکلی که بخواهد آن را شکل می‌دهد.» همچنین گفته شده که ما شما را از نطفه، علقه و مضغه خلق کردیم و سپس اعضا و صورت شما را شکل دادیم.
و فی ذلک ما روی ان النبی (ص) قال: «ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین لیلة، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم یکون مضغة مثل ذلک، ثم یبعث اللَّه عز و جل الیه ملکا بأربع کلمات، فیقول: اکتب اجله و رزقه. و شقیّ او سعید»، و فی بعض الآثار: «ان اللَّه عز و جل خلق الارض و السماء و الجامدات اظهارا لقدرته، و خلق الملائکة و الشیاطین و الجن اظهارا لسلطانه و هیبته، و خلق بنی آدم اظهارا لمغفرته و رحمته.»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند که هر یک از شما در رحم مادر به مدت چهل شبانه‌روز در حال شکل‌گیری است، سپس به صورت علقه در می‌آید و بعد به شکل مضغه درمی‌آید. در این زمان، خداوند فرشته‌ای را با چهار کلمه به سوی او می‌فرستد و به او می‌گوید: «جلست او را بنویس و روزی‌اش را مقرر کن و مشخص کن که او در زندگی‌اش شقی است یا سعادتمند». در برخی از روایات آمده است که خداوند آسمان‌ها و زمین و موجودات بی‌جان را برای نشان دادن قدرت خود آفرید، و فرشتگان و شیاطین و جن‌ها را برای نشان دادن سلطنت و عظمت خود و انسان‌ها را برای نشان دادن رحم و مغفرت خود خلق کرد.
ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ بر قول اوّل «ثم» بموقع خویش افتاده، و سخن بر یک نظم راست است بترتیب خویش، که خلق و تصویر و خطاب هر سه با آدم شود. اول خلق وی بود از گل، پس تصویر، پس خطاب، و اگر خلق و تصویر با فرزندان شود پس «ثم» معنی آنست که: ثمّ اخبرکم انّا قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ لآدم مع الملائکة، و فی علم اللَّه. و در بعضی تفسیر آورده‌اند که رب العزة دو بار فریشتگان را سجود فرمود: آدم را یک بار آن گه که خلقت وی تمام گشته بود، و ذلک قوله: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، و یک بار آن گه که گفت: أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. و این قول بر خلاف اجماع مفسران است. قومی گفتند: بیست و اند فریشته بودند که ایشان را سجود فرمودند. قومی گفتند: فریشتگان زمین را فرمودند، و قول درست آنست که همه فریشتگان بودند، که رب العزّة گفت: فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، و این نهایت توکید است. کلهم دلیل است که همه سجود کردند نه بعضی، و اجمعون دلیل سرعت طاعت است یعنی که همه بهم بودند در یک وقت نه در اوقات مختلفه، و تمامی شرح این قصه در سورة البقرة رفت.
هوش مصنوعی: سپس گفتیم به فرشتگان که به آدم سجده کنید. در اینجا "سپس" به معنای آن است که ترتیب در سخن و افعال رعایت شده است؛ ابتدا آدم از گل آفریده شد، سپس شکل داده شد و بعد به او خطاب شد. اگر به فرزندان آدم هم اشاره شود، "سپس" به این معنی است که ما به فرشتگان گفتیم: «به آدم سجده کنید»، و همه سجده کردند جز ابلیس که از سجد کنندگان نبود. در علم خداوند، برخی مفسران گفته‌اند که خداوند دو بار به فرشتگان فرمان سجده داد: یک بار زمانی که خلقت آدم کامل شد و بار دیگر زمانی که از آنان خواست که اسامی این موجودات را به او بگویند اگر راست می‌گویند. این نظر برخلاف اجماع مفسران است. برخی گفته‌اند که تعداد فرشتگانی که سجده کردند بیش از بیست نفر بود، و برخی دیگر گفته‌اند که فرشتگان مخلوق زمین سجده کردند. اما نظر صحیح این است که همه فرشتگان در سجده شرکت کردند، چرا که خداوند فرمود: «همه آنها سجده کردند». کلمه "همه" بیانگر این است که تمام فرشتگان سجده کردند نه برخی از آنها، و "اجمعون" نشان‌دهنده سرعت در اطاعت است، به این معنا که همه در یک زمان سجده کردند و نه در زمان‌های مختلف. جزئیات این داستان در سوره البقرة آمده است.
قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ این سؤال توبیخ و تعنیف است، و «لا» زیادة است، یعنی: ما منعک ان تسجد اذ أمرتک؟ این دلیل است که علی الانفراد او را سجود فرمودند، پس با فریشتگان در خطاب شد، و رب العالمین دانست که چه چیز او را بازداشت از سجود، لکن خواست که وی را درین سؤال توبیخ کند، و تا آنچه در دل دارد بزبان بگوید، و با خلق نماید، که وی معاند است، تا این معنی موعظتی باشد فرزند آدم را، و زجری باشد ایشان را از نافرمانی.
هوش مصنوعی: در اینجا سوالی مطرح شده است که به نوعی ملامت و توبیخ محسوب می‌شود. معنای این سوال این است که چه چیزی تو را از سجده کردن بازداشت در زمانی که دستور داده شدم؟ این نشان‌دهنده این است که او به تنهایی سجده نکرده است، و وقتی به فرشتگان خطاب شده، پروردگار عالم می‌داند که چه چیزی مانع او شده، اما هدف این سوال توبیخ اوست تا آنچه در دل دارد بیان کند و این نافرمانی خود را آشکار سازد. این مسأله برای انسان‌ها نیز به عنوان یک پند و گزیده‌ای از عواقب نافرمانی به حساب می‌آید.
قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ یعنی منعنی من السجود له انی خیر منه، اذ کنت ناریا و کان طینیا، و النّار تغلب الطین. قال ابن عباس: اول من قاس ابلیس، فأخطأ القیاس، فمن قاس الدین بشی‌ء من رأیه قرنه اللَّه مع ابلیس، و قال ابن سیرین: اوّل من قاس ابلیس، و ما عبدت الشمس و القمر الا بالمقاییس. ابلیس قیاس کرد، و در قیاس خطا کرد گفت: من از آتشم، و آدم از گل، و آتش به از گل، پس من به‌ام از آدم. قیاس کرد و در قیاس خطا کرد، که بعضی جواهر بر بعضی تفضیل نهاد، بی‌آنکه وی را در آن علمی بود. جوهر آتش بپسندید، و جوهر گل بنکوهید، و ندانست که این دو جوهر دو خلق‌اند از خلق خدا، که منافع عباد را آفریده‌اند، و از آنجا که جوهریت است همه یکسان‌اند اگر اختلافیست در اعراض و اوصاف است، و اگر ناچار است تفضیل بعضی بر بعضی، پس گل فضل دارد بر آتش. از وجوه یکی آنکه در جوهر گل رزانت است و سکون و وقار و حلم و حیا و صبر، و این داعیه توبه و تواضع و تضرع است و موجب مغفرت، و در جوهر آتش خفّت و طیش و حدّت است و ارتفاع و اضطراب، و این داعیه تمرد و استکبار است و موجب لعنت. دیگر وجه آنست که گل سبب جمع است، و آتش سبب تفریق.
هوش مصنوعی: ابلیس گفت: من از او بهترم. این بدان معناست که او (آدم) را سجده نکرد، زیرا خود را برتر از او می‌دانست: من از آتش ساخته شده‌ام و او از گل. آتش بر گل برتری دارد. از این رو، ابلیس اولین کسی بود که با قیاس اشتباه کرد و نتیجه گرفت که باید آدم را سجده نکند. هرکسی که در دین خود از قیاس و نظر شخصی استفاده کند، در حقیقت خود را در ردیف ابلیس قرار داده است. ابلیس با قیاس خود گفت: من از آتش هستم و آدم از خاک، بنابراین من بهترم. او در این قیاس اشتباه کرد و بین ارزش‌های مختلف تفاوت قائل شد، بی‌آنکه علمی در این زمینه داشته باشد. او آتش را برتر از گل دانست، در حالی که این دو مخلوق خداوند هستند و هرکدام منفعت خاص خود را دارند. از آنجایی که جوهر آنها یکسان است، اگر تفاوتی هم وجود داشته باشد، در صفات آن‌هاست. اگر بخواهیم یکی را بر دیگری برتری دهیم، می‌توان گفت که گل بر آتش برتری دارد. زیرا گل در خود ثبات، آرامش، حلم، حیا و صبر دارد و این ویژگی‌ها باعث توبه و تواضع می‌شود و موجب مغفرت است. در مقابل، آتش خشم، شور و حرکت را تداعی می‌کند و به تمرد و تکبر منجر می‌شود و موجب لعنت است. همچنین، گل عاملی برای جمع شدن و آتش عاملی برای پراکنده شدن است.
سوم: آتش سبب عذاب است، و گل سبب عذاب نیست. چهارم خبر ناطق است که: تراب الجنة مشک اذفر، و در هیچ خبر نیامد که در بهشت آتش است، یا در آتش خاک است. چون درست شد که آتش را بر گل فضل است، و تفضیل جواهر بعضی بر بعضی وجه نیست، معلوم گشت که قیاس ابلیس خطا بود و عین معصیت و موجب لعنت، اما قیاس صحیح روا باشد و عین طاعت بود، چنان که ابراهیم (ع) کرد: چون غروب کواکب و شمس و قمر دید دلیل گرفت بر حدوث آن، و دانست که آن را محدثی و مدبری است. از آن برگشت، و روی در طلب حق نهاد، گفت: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً الایة. لا جرم رب العزة او را از آن باز نزد، و از وی طاعت شمرد. و گفته‌اند: جواب این سخن که ابلیس گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ آنست که اینجا گفت: یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً
هوش مصنوعی: سومین نکته این است که آتش عذاب‌آور است، اما گل عذاب‌آور نیست. نکته چهارم این است که در سخنانی که به ما رسیده، آمده که خاک بهشتی مانند مشک خوشبو است و هیچ نشانه‌ای از وجود آتش در بهشت وجود ندارد. این نشان می‌دهد که آتش از خاک برتری دارد و در مقایسه با یکدیگر، برخی از چیزها بر برخی دیگر برتری ندارند. این امر خطای ابلیس را در قیاس کردن نشان می‌دهد که نشانه‌ای از معصیت و سبب لعنت است. اما قیاس صحیح می‌تواند نشانه اطاعت باشد، مانند ابراهیم (ع) که با مشاهده غروب ستاره‌ها و خورشید و ماه به وجود محدث و مدبری پی برد و پس از آن به سمت حق روی آورد و گفت: «من رو به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است.» به همین دلیل خداوند او را به طاعتش موفق کرد. همچنین در گفته ابلیس که اظهار می‌دارد: «من از او بهترم، زیرا مرا از آتش خلق کردی و او را از گل» پاسخی وجود دارد که در اینجا بیان شده است: کافر می‌گوید: «ای کاش من خاک بودم.»
. فردا که کرامت آدم آشکارا گردد ابلیس گوید: کاشکی من از آن خاک بودمی که آدم را از آن آفریده‌اند.
هوش مصنوعی: فردا زمانی که شخصیت و مقام آدم نمایان شود، ابلیس خواهد گفت: ای کاش من هم از آن خاکی بودم که آدم از آن ساخته شده است.
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها یعنی من الجنة. و قیل: من السماء. فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها یعنی فی الجنة. معنی آنست که از بهشت بیرون شو، و از آسمان بزیر شو. آن کس که برتری جوید و فرمان را مخالف بود، وی را نرسد و نسزد که در بهشت نشیند، یا در آسمان. و الفرق بین النزول و الهبوط ان النزول یقتضی انه منزلة بعد منزلة، و لیس کذلک الهبوط، لانه کالانحدار فی المرور الی جهة السفل دفعة واحدة، و گفته‌اند: «منها» و «فیها» هر دو با زمین شود، ای: فاهبط من الارض الی جزائر البحور، فما یکون لک ان تتکبّر فی الارض علی آدم و ولده! میگوید: ترا نرسد که در زمین تکبر کنی، و برتری جویی بر آدم و فرزندان. اکنون وطن ابلیس در جزائر است، و عرش او بر بحر است، و سلطان و عظمت او آنجا روان است. کس وی را در زمین نبیند مگر بصورت پیری شکسته، بر وی جامه‌ای کهنه، بر هیئت دزدان ترسان و لرزان. و قیل: فَاهْبِطْ مِنْها یعنی من المرتبة التی انت فیها، فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها ای تترفع و تمتنع عمّا امرت به. فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ الأذلاء بترک الطاعة.
هوش مصنوعی: عبارت "فَاهْبِطْ مِنْها" به معنای بیرون آمدن از بهشت یا آسمان است. این جمله به فردی که برتری جویی می‌کند و به دستورات خداوند سرپیچی می‌کند، هشدار می‌دهد که سزاوار نیست در جایگاه‌های مقدس بماند. در واقع، شخصی که تکبر می‌کند، نمی‌تواند در بهشت یا آسمان باقی بماند. همچنین، تفاوت بین "نزل" و "هبوط" در این است که نزل به معنای پایین آمدن از یک مقام به مقام دیگری است، در حالی که هبوط به معنای سقوط یا افت به سمت پایین به یکباره است. به علاوه، مفهوم این جمله به شکلی دیگر می‌گوید که فرد نباید در زمین بر آدم و نسل او برتری جویی کند. اکنون ابلیس در جزایر زندگی می‌کند و تنها به صورت یک پیر با لباس کهنه و ترسناک ظاهر می‌شود. در نهایت، این بیان به فردی که از اطاعت سرپیچی می‌کند، یادآوری می‌کند که او باید از مقام خود پایین بیاید و از تکبر دست بردارد.
قالَ أَنْظِرْنِی ابلیس تا بروز قیامت زمان خواست، و درین زمان خواستن مراد وی آن بود تا مرگ نچشد، گفت: أنظرنی ای: امهلنی، إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ من قبورهم، و هو النفخة الآخرة عند قیام الساعة. رب العزة گفت: إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ رو که ترا زمان دادم. قومی گفتند: این انظار تا بنفخه اولی است. قومی گفتند: تا بروز قیامت. و درست آنست که وقت آن معین نیست، که رب العزّة بجواب وی نگفت: انک من المنظرین الی یوم یبعثون، و لا الی یوم القیامة، و آنجا که گفت: إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ در آن تعیین وقت نیست، و این تعیین در حق هیچ کس مقتضی حکمت نیست، که هر که داند که تا کی میزید، نفس خود فرا پی مرادات و شهوات و ارتکاب محظورات دارد، و توبه و عذر خواستن همیشه در تأخیر می‌نهد، تا بآن وقت معیّن نزدیک گردد، آن گه توبه کند، پس در تعیین وقت مرگ اغراء است بر معاصی و دلیری، و این در دین روا نیست، و بحکمت راست نیست.
هوش مصنوعی: ابلیس از خدا خواست که به او مهلت دهد تا روز قیامت، یعنی تا زمانی که انسان‌ها از قبرهایشان برخیزند، زندگی کند. خداوند به او اجازه داد و گفت: "تو هم از کسانی هستی که مهلت داده شده‌اند." برخی معتقد بودند که این مهلت فقط تا شروع قیامت است، در حالی که برخی دیگر گفتند تا خود قیامت. اما نکته این است که زمان دقیق آن مشخص نیست. خداوند به ابلیس نگفت که مهلت او تا روز قیامت است، و در بیان "تا روز مشخص" نیز تعیین زمانی وجود ندارد. این تعیین زمان برای هیچ‌کس به حکمت خداوند مناسب نیست، چون اگر کسی بداند که تا چه زمانی زنده است، به دنبال خواسته‌ها و شهوات خود خواهد رفت و توبه و عذرخواهی را به تأخیر می‌اندازد تا به آن زمان نزدیک‌تر شود. بنابراین، تعیین زمان مرگ می‌تواند موجب سرکشی در برابر معصیت و تشویق به جرأت‌ورزی شود که این در دین پذیرفتنی نیست و به حکمت خداوند نمی‌انجامد.
قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی ای فبما اضللتنی و لعنتنی و خیّبتنی و أهلکتنی. گفته‌اند: این «ما» مصدری است، یعنی باغوائک ایای لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ، ای اترصد لهم فأصدهم عن سلوک الصراط المستقیم، و هو الدین القیم، و قیل: هو طریق الجنة، و قیل: طریق مکّة.
هوش مصنوعی: ابلیس گفت: به خاطر اینکه مرا گمراه کردی و لعنت کردی و ناامیدم ساختی و هلاک کردی. گفته‌اند که این «ما» به معنای سبب است، یعنی به خاطر گمراهی تو، من قطعاً در مسیر مستقیم تو می‌نشینم. به این معنا که من در کمین آنان خواهم بود تا آنها را از گام برداشتن در مسیر مستقیم بازدارم، و این مسیر، دین صحیح است. همچنین گفته شده است که این مسیر، راه بهشتی است و برخی نیز بر این باورند که اشاره به راه مکه دارد.
قال النبی (ص): «انّ الشیطان قعد لابن آدم بطرقه، فقعد له بطریق الاسلام، فقال أ تسلم و تذر دینک و دین آبائک؟! فعصاه، فأسلم. ثم قعد له بطریق الهجرة، فقال: أ تهاجر و تذر أرضک و دیارک؟ فعصاه، و هاجر. ثم قعد له بطریق الجهاد، و هو جهد النفس و المال، قال: تقاتل فتقتل، فتنکح المرأة، و یقسم المال؟! فعصاه، فجاهد.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: «شیطان در راه انسان نشسته و به او می‌گوید: آیا اسلام را می‌پذیری و دین و آیین پدرانت را رها می‌کنی؟ اما او به شیطان گوش نکرد و مسلمان شد. سپس شیطان در راه هجرت به او گفت: آیا هجرت می‌کنی و سرزمین و دیارت را ترک می‌کنی؟ و او باز هم از شیطان پیروی نکرد و هجرت کرد. بعد از آن شیطان در راه جهاد نشسته و به او گفت: آیا برای جنگیدن و کشته شدن می‌جنگی، در حالی که بعد از مرگت زنت به دیگری می‌رسد و مال و دارایی‌ات تقسیم می‌شود؟ اما او همچنان به شیطان توجه نکرد و جهاد را پیش گرفت.»
یکی از علماء دین و اصحاب حدیث در مسجد حرام نشسته بود نام وی طاوس.
هوش مصنوعی: یکی از علمای دین و دانشمندان حدیث در مسجد الحرام نشسته بود که نامش طاوس بود.
فقیهی قدری در پیش وی شد. طاوس بچشم انکار در وی نگرست، و او را از مسجد بیرون کرد. یکی گفت طاوس را که: این مردی فقیه است، بر وی می‌استخفاف کنی؟! طاوس گفت: ابلیس افقه منه، یقول ابلیس: رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی، و هذا یقول: انا اغویت نفسی، یعنی که ابلیس اغواء و اضلال از حق دید، و قدری از خود می‌بیند، پس ابلیس ازو فقیه‌تر بود.
هوش مصنوعی: فقیهی به نزد طاوس آمد، اما طاوس با نگاهی دلگیر به او نگاه کرد و او را از مسجد بیرون کرد. یکی به طاوس گفت: آیا نمی‌دانی که این شخص فقیه است و به او بی‌احترامی می‌کنی؟ طاوس پاسخ داد: ابلیس از او دانشمندتر است، زیرا ابلیس می‌گوید: "پروردگارا، به خاطر اینکه مرا گمراه کردی"، اما این شخص می‌گوید: "من خودم را گمراه کرده‌ام". این نشان می‌دهد که ابلیس از حقیقت آگاه بود، اما این قدرى فقط به خود می‌نگرد، پس ابلیس از او فقیه‌تر است.
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ آن گه در آیم بر ایشان مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ از پیش ایشان، یعنی از سوی دنیای ایشان بأمل دراز نمودن، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و از سوی آخرت ایشان بفراموش کردن آن بر ایشان، وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ و از سوی دین ایشان، چنان که آنجا گفت: إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ ای من قبل الدین، وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ من قبل دنیاهم و امانیهم، و یقال من بین ایدیهم من قبل الآخرة، فأزین لهم التکذیب بالبعث و بالجنة و النار، و من خلفهم، یعنی من قبل الدنیا فأزینها فی اعینهم، فأرغّبهم فیها، فلا یعطون فیها حقا، و عن ایمانهم، یعنی من قبل دینهم، فان کانوا علی هدی شبهته علیهم، حتی یشکّوا فیه، و ان کانوا علی ضلالة زیّنتها لهم، و عن شمائلهم، یعنی من قبل الشهوات و اللذات من المعاصی و أشتهیها الیهم، و یقال: من بین ایدیهم مکابرة، و من خلفهم مخاتلة، و عن ایمانهم من طریق الهدی، و عن شمائلهم الاحتجاج بحجج المضلین.
هوش مصنوعی: سپس من به سراغ آن‌ها می‌آیم از جبهه‌های مختلف، از جلو به آن‌ها، یعنی از سوی دنیای آن‌ها و آرزوهای طولانی‌شان، و از پشت به آن‌ها، یعنی از سمت آخرت و فراموش‌کردن آن، و از راست به دین‌شان، همان‌طور که در آنجا گفته شده: «شما به ما از راست‌تان آمدید»، و از چپشان، یعنی از حیث دنیای آن‌ها و آرزوهایشان. گفته می‌شود که از جلو به سمت آخرت آمده‌ام، پس من واقعیت بعث و بهشت و جهنم را برایشان ناپسند جلوه می‌دهم و از پشت سر، یعنی از سمت دنیا، آن را زیبا و جذاب در نظرشان می‌آورم و آن‌ها را به سمت آن سوق می‌دهم، به طوری که در آن حق را رعایت نکنند. و از راست، یعنی از سمت دینشان، اگر روی هدایت باشند، شبهاتی را به آن‌ها القا می‌کنم که در آن شک کنند، و اگر در گمراهی باشند، آن را برایشان زینت می‌بخشم. از چپ نیز، یعنی از سوی شهوات و لذت‌های ناشی از معاصی، آن‌ها را به گناه تشویق می‌کنم. قسمتی از راست آن‌ها، درگیری با حقایق، و قسمتی از پشت‌شان، فریب دادن است، و از راست، به طرف هدایت و از چپ، با استدلال‌های گمراه‌کنندگان.
قال ابن عباس: و لم یقل من فوقهم، لان رحمة اللَّه تنزل علیهم من فوقهم، و لم یقل من تحتهم، لان الإتیان منه موحش. و قال فی الاولیین «من» لابتداء الغایة، و فی الآخریین «عن»، لان «عن» یدل علی الانحراف. وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ موحدین مطیعین. قال الحسن: لما اغوی آدم (ع) علم أن ذریته اضعف منه، فقال اللَّه: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ.
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید که خداوند نفرموده "از بالای آن‌ها"، زیرا رحمت خدا از بالای آن‌ها نازل می‌شود، و هم‌چنین نفرموده "از زیر آن‌ها" زیرا که به‌وجود آمدن از زیر، موجب ترس و وحشت است. او در دو مورد اول از حرف "من" استفاده کرده که به آغاز غایت اشاره دارد، و در دو مورد آخر از حرف "عن" استفاده کرده که نشان‌دهنده انحراف است. و نمی‌توانی بیشتر آن‌ها را شکرگزار، موحد و مطیع بیابی. الحسن می‌گوید: زمانی که شیطان آدم (ع) را وسوسه کرد، او متوجه شد که نسل او نسبت به خود او ضعیف‌تر هستند، و خداوند فرمود: "و به‌راستی ابلیس بر او گمان خود را تصدیق کرد."
قالَ اخْرُجْ ای قال اللَّه لابلیس اخرج منها. این امر اهانت است نه امر تکلیف، و اگر نه امر اهانت بودی امتناع نمودی، چنان که در اسْجُدُوا لِآدَمَ کرد. قالَ اخْرُجْ مِنْها ای من الجنة، مَذْؤُماً ای مذموما معیبا بأبلغ الذم و العیب. الذام و الذیم و الذم، العیب.
هوش مصنوعی: خدا به ابلیس گفت که از آنجا خارج شود. این دستور نه برای تکلیف که نوعی اهانت است، زیرا اگر به عنوان یک تکلیف بود، ابلیس از انجام آن سر باز نمی‌زد، همان‌طور که در مورد سجده به آدم این کار را نکرد. جمله "از آنجا خارج شو" به این معناست که او از بهشت رانده می‌شود و به شدت مورد نکوهش و عیب قرار گرفته است. واژه‌هایی مانند مذموم و مذمت به معنای عیب و سرزنش هستند.
مَدْحُوراً ای مطرودا مبعّدا من رحمة اللَّه، و قیل: مطرودا من السماء. لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ این لام ایدر لام قسم است، و لَأَمْلَأَنَّ این لام جواب قسم است، ای لمن تبعک منهم علی دینک من اولاد آدم لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ یعنی من الکافرین و قرنائهم من الشیاطین.
هوش مصنوعی: ای کسی که مطرود و دور شده‌ای از رحمت خدا، و گفته شده است که از آسمان نیز طرد شده‌ای. این جمله اشاره به کسانی دارد که تو (یعنی ابلیس) را دنبال کرده‌اند. قسم می‌خورم که همه جهنم را از شما پر خواهم کرد، یعنی از کافرین و همراهانشان از شیاطین.
کرر الخروج فی هذه الآیات ثلاث مرات، لان الاول خروج مطلق، و الثانی خروج بصفة صغار و ذل، و الثالث بصفة طرد و ذم شدید. قال سعید بن المسیب: ابلیس ابو الشیاطین، و هم ذکور و اناث، یتوالدون و لا یموتون، و الجانّ ابو الجن، و هم ذکور و اناث، یتوالدون و یموتون، و الملائکة لیسوا بذکور و لا اناث، و لا یتوالدون و لا یموتون.
هوش مصنوعی: در این آیات، سه بار از خروج صحبت شده است: اولین بار خروج به تنهایی و بدون قید و شرط است، دومین بار خروج به صورت ناتوانی و ذلت، و سومین بار خروج به شکل طرد و سرزنش شدید. سعید بن مسیب می‌گوید: ابلیس پدر شیاطین است که شامل نر و ماده هستند و تولید مثل می‌کنند و نمی‌میرند. در حالی که جن، پدر جن‌ها است و آنها نیز نر و ماده دارند، تولید مثل می‌کنند و می‌میرند. در مورد ملائکه، آنها نه نر هستند و نه ماده، و نه تولید مثل می‌کنند و نه می‌میرند.