گنجور

۱۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الایة من صبر علی مقاساة الذلّ فی اللَّه وضع اللَّه علی رأسه قلنسوة العزّ. هر که را روزی از بهر خدا خاک مذلت بر سر آید، عن قریب او را تاج کرامت بر فرق نهند. هر که رنج برد روزی بسر گنج رسد. هر که غصه محنت کشد شراب محبت چشد. آن مستضعفان بنی اسرائیل که روزگاری در دست قهر فرعون گرفتار بودند، ببین تا سرانجام کار ایشان چون بود؟! و بر ولایت و نواحی فرعونیان چون دست یافتند، و بسرای و وطن ایشان نشستند؟! اینست که میگوید جلّ جلاله: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا. آن گه گفت: بِما صَبَرُوا این بآن دادیم ایشان را که در بلیّات و مصیبات صبر کردند. دانستند که صبر کلید فرج است، و سبب زوال ضیق و حرج است، صبر تریاق زهر بلا است، و کلید گنج و مایه تقوی و محل نور فراست. صبر همه خیر است، که میگوید عزّ جلاله: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ صبر از حق است و بحق است که میگوید: وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ.

«وَ اصْبِرْ» فرمان است بعبودیت «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» اخبار است از حق ربوبیت. «وَ اصْبِرْ» تکلیف است «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» تعریف است. «وَ اصْبِرْ» تعنیف است «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» تخفیف است. وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً چه عزیز است وعده دادن در دوستی! و چه بزرگوار است نشستن بوعده‌گاه دوستی! چه شیرین است خلف وعده در مذهب دوستی! پیر طریقت گفت در رموز این آیت: مواعید الا حبّة ان اخلفت فانها تونس. ثمّ قال:

امطلینی و سوّفی
و عدینی و لا تفی

وعده واپس داشتن و روزها در پیش وعده افکندن نپسندیده‌اند الا در مذهب دوستی، که در دوستی بی‌وفایی عین وفاست، و ناز دوستی. نبینی که رب العالمین با موسی کلیم این معاملت کرده او را سی روز وعده داد. چون بسر وعده رسید، ده روز دیگر درافزود. از آن درافزود که موسی در آن خوش می‌بود. موسی آن سی روز سرمایه شمرد و این ده روز سود، گفت: باری نقدی یک بار دیگر کلام حق شنیدم چون آن می‌افزود:

رقیّ لعمرک لا تهجرینا
و منّی لقاءک ثمّ امطلینا
عدی و امطلی ما تشائین انّا
نحبّک ان تمطلی العاشقینا
فان تنجز الوعد تفرح و الا
نعیش بوعدک راضین حینا
رقّی شعفتنا لا تهجرینا
و منّینا المنی ثم امطلینا
عدینا من غد ما شئت انّا
نحب و ان مطلت الواعدینا
فاما تنجزی نفرح و الا
نعیش بما نؤمّک منک حینا»

موسی (ع) درین سفر سی روز در انتظار بماند که طعام و شرابش یاد نیامد، و از گرسنگی خبر نداشت، از آن که محمول حق بود، در سفر کرامت، در انتظار مناجات. باز در سفر اول که او را به طالب علمی بر خضر فرستادند یک نیم روز در گرسنگی‌ طاقت نداشت، تا می‌گفت: «آتِنا غَداءَنا»، از آن که سفر تأدیب و مشقت بود، و در بدایت روش بود متحملا لا محمولا. از رنج خود خبر داشت که با خود بود، و از گرسنگی نشان دید که در راه خلق بود.

وَ قالَ مُوسی‌ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی چون قصد مناجات حق داشت هارون را در قوم بگذاشت، و تنها رفت، که در دوستی مشارکت نیست، و صفت دوستان در راه دوستی جز تنهایی و یکتایی نیست:

گر مشغله‌ای نداری و تنهایی
با ما بوفا درآ که ما را شائی‌

پس چون بر فرعون میشد، صحبت هارون بخواست، گفت: أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی، از آنکه رفتن بخلق بود، و با خلق همه وحشت است و نفرت، و در کشش بار وحشت نگریزد از رفیق و صحبت. پس چون موسی از مناجات باز گشت، و بنی اسرائیل را دید سر از چنبر طاعت بیرون برده، و گوساله پرست شده، عتابی که کرد با هارون کرد نه با ایشان که مجرم بودند، تا بدانی که نه هر که گناه کرد مستوجب عتاب گشت. عتاب هم کسی را سزد که از دوستی بر وی بقیتی مانده بود، از بیم فراق کسی سوزد که عز وصال شناسد:

عشق جانان باختن کی در خور هردون بود
مهر لیلی داشتن هم بابت مجنون بود

وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا موسی را دو سفر بود: یکی سفر طلب، دیگر سفر طرب. سفر طلب لیلة النار بود، و ذلک فی قوله تعالی: آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً، و سفر طرب این بود که: وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا، موسی آمد از خود بیخود گشته، سر در سر خود گم کرده، از جام قدس شراب محبت نوش کرده، درد شوق این حدیث در درون وی تکیه زده، و از بحار عشق موج ارنی برخاسته. بر محلتهای بنی اسرائیل می‌گشت، و کلمتها جمع میکرد از پیغام و رسالت و مقاصد ایشان، تا چون بحضرت شود سخنش دراز گردد:

حرام دارم با دیگران سخن گفتن
کجا حدیث تو گویم سخن دراز کنم‌

پس چون بحضرت مناجات رسید مست شراب شوق گشت. سوخته سماع کلام حق شد. آن همه فراموش کرد. نقد وقتش این برآمد که: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ.

فریشتگان سنگ ملامت در ارادت وی میزدند که: یا ابن النّساء الحیّض! أ تطمع أن تری رب العزة؟ ما للتّراب و لربّ الارباب؟! خاکی و آبی را چه رسد که حدیث قدم کند! لم یکن ثمّ کان را چون سزد که وصال لم یزل و لا یزال جوید! موسی از سرمستی و بیخودی بزبان تفرید جواب می‌دهد که: معذورم دارید که من نه بخویشتن اینجا افتادم.

نخست او مرا خواست نه من خواستم. دوست بر بالین دیدم که از خواب برخاستم.

من بطلب آتش میشدم که اصطناع پیش آمد که: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»، بی‌خبر بودم که آفتاب تقریب برآمد که: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا»:

ز اوّل تو حدیث عشق کردی آغاز
اندر خور خویش کار ما را می‌ساز

فرمان آمد بفریشتگان که: دست از موسی بدارید که آن کس که شراب «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» از جام «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» خورده باشد، عربده کم ازین نکند. موسی در آن حقائق مکاشفات از خم خانه لطف شراب محبت چشید. دلش در هوای فردانیّت بپرید. نسیم انس وصلت از جانب قربت بر جانش دمید. آتش مهر زبانه زد، صبر از دل برمید، بی‌طاقت شد، گفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ، آخر نه کم از نظری:

گر زین دل سوخته برآید شرری
در دائره ثری نماند اثری‌
گر پیش توام هست نگارا خطری
بردار حجاب هجر قدر نظری‌

پیر طریقت گفت: هر کس را امیدی، و امید عارف دیدار. عارف را بی‌دیدار نه بمزد حاجت است نه با بهشت کار. همگان بر زندگانی عاشق‌اند و مرگ بر ایشان دشخوار. عارف بمرگ محتاج است بر امید دیدار، گوش بلذت سماع بر خوردار، لب حقّ مهر را وام گزار، دیده آراسته روز دیدار، جان از شراب وجود مستی بی‌خمار:

دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس
جان زانکه نزد بی‌غم عشق تو نفس
تن زانکه بجز مهر توأش نیست هوس
چشم از پی آنکه خود ترا بیند و بس‌

‌قالَ لَنْ تَرانِی گفته‌اند که موسی آن ساعت که لَنْ تَرانِی شنید، مقام وی برتر بود از آن ساعت که میگفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ. زیرا که این ساعت در مراد حق بود، و آن ساعت در مراد خود، و بود موسی در مراد حق او را تمامتر بود از بود وی در مراد خود، که این تفرقه است، و آن جمع، و عین جمع لا محاله تمامتر، قالَ لَنْ تَرانِی موسی را زخم لَنْ تَرانِی رسید امّا هم در حال مرهم بر نهاد که و لکن. گفت: ای موسی زخم لَنْ تَرانِی زدیم لکن مرهم نهادیم، تا دانی که که آن نه قهری است، که آن عذری است.

فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ چون از آیات جلال و آثار عزت احدیت شطیه‌ای بآن کوه رسید بحال نیستی باز شد، و از وی نشان نماند، گفت: پادشاها! اگر سنگ سیاه طاقت این حدیث داشتی، خود در بدو وجود امانت قبول کردی، و بجان و دل خریدار آن بودی.

اینجا لطیفه‌ای است که کوه بدان عظیمی برنتافت، و دلهای مستضعفان و پیر زنان امّت احمد برتافت، یقول اللَّه تعالی: وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ.

وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً چون هستی موسی در آن صعقه از میان برخاست، و بشریت وی با کوه دادند، نقطه حقیقی را تجلّی افتاد که اینک مائیم. چون تو از میان برخاستی ما دیده وریم.

پیر طریقت گفت: الهی! یافته میجویم، با دیده‌ور میگویم. که دارم؟ چه جویم؟ که می‌بینم؟ چه گویم؟ شیفته این جست و جویم. گرفتار این گفت و گویم. الهی! بهای عزّت تو جای اشارت نگذاشت، قدم وحدانیت تو راه اضافت برداشت تا گم کرد رهی هر چه در دست داشت، و ناچیز شد هر چه می‌پنداشت. الهی! زان تو میفزود، و زان رهی میکاست، تا آخر همان ماند که اول بود راست:

گفتی کم و کاست باش خوب آمد و راست
تو هست بسی رهیت شاید کم و کاست‌

فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ چون باهوش آمد، گفت: خداوندا! پاکی از آنکه بشری بنیل صمدیت تو طمع کند، یا کسی بخود ترا جوید، یا دلی و جانی امروز حدیث دیدار تو کند؟ خداوندا! توبه کردم. گفتند: ای موسی؟ چنین بیکبار سپر فرو نهند که نهادی، چنین بیکبار جولان کنند که تو کردی؟ و بدین زودی و آسانی برگشتی؟ و زبان حال موسی می‌گوید:

ارید وصاله و یرید هجری
فأترک ما ارید لما یرید

چکنم چون مقصودی برنیامد، باری بمحل خدمت و بمقام عجز بندگی باز گردم، و با ابتداء فرمان شوم:

آن کس که بکار خویش سر گشته شود
به زان نبود که با سر رشته شود

چون بعجز بندگی بمحل خدمت و مقام توبه باز شد، رب العالمین تدارک دل وی کرد، و برفق با وی سخن گفت: یا مُوسی‌ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی یا موسی انی منعتک عن شی‌ء واحد، و هو الرؤیة، فلقد خصصتک بکثیر من الفضائل، اصطفیتک بالرسالة و أکرمتک بشرف الحالة، فاشکر هذه الجملة و اعرف هذه النعمة. وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ و لا تتعرض لمقام الشکوی، و فی معناه انشدوا:

ان اعرضوا فهم الذین تعطفوا
کم قد وفوا فاصبر لهم ان اخلفوا
۱۳ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ ای ملّکناهم، فذکر بلفظ المیراث لانّه اورثهم ذلک بهلاک اهلها من العمالقة. ربّ العالمین جلّ جلاله قبطیان و عمالقه که ساکنان زمین قدس بودند از آن زمین برداشت، و ایشان را هلاک کرد، و بنی اسرائیل را بجای ایشان نشاند، و دیار و اموال ایشان بدست اینان باز داد، و منت خود در یاد ایشان داد که: پس از آنکه مستضعفان و زبون گرفتگان ایشان بودند خلیفتان ایشان گشتند، و بسرای و وطن ایشان فرو آمدند، و در میان از و نعیم ایشان نشستند، فذلک قوله تعالی: وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ‌.۱۴ - النوبة الاولى: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ نبشتیم موسی را در تخته‌ها مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مَوْعِظَةً از همه چیزی پندی وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ و تفصیل دادن هر چیز از حلال و حرام فَخُذْها بِقُوَّةٍ گیر آن را بزور وَ أْمُرْ قَوْمَکَ و فرمای قوم خویش را یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها تا بگیرند بنیکوتر فرمان که در آن‌اند سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ (۱۴۵) آری نمایم شما را فردا سرای و منزل ایشان که از فرمان و طاعت بیرون شدند.

اطلاعات

وزن: فاعلن فاعلاتن فاعلن فاعلاتن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الایة من صبر علی مقاساة الذلّ فی اللَّه وضع اللَّه علی رأسه قلنسوة العزّ. هر که را روزی از بهر خدا خاک مذلت بر سر آید، عن قریب او را تاج کرامت بر فرق نهند. هر که رنج برد روزی بسر گنج رسد. هر که غصه محنت کشد شراب محبت چشد. آن مستضعفان بنی اسرائیل که روزگاری در دست قهر فرعون گرفتار بودند، ببین تا سرانجام کار ایشان چون بود؟! و بر ولایت و نواحی فرعونیان چون دست یافتند، و بسرای و وطن ایشان نشستند؟! اینست که میگوید جلّ جلاله: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا. آن گه گفت: بِما صَبَرُوا این بآن دادیم ایشان را که در بلیّات و مصیبات صبر کردند. دانستند که صبر کلید فرج است، و سبب زوال ضیق و حرج است، صبر تریاق زهر بلا است، و کلید گنج و مایه تقوی و محل نور فراست. صبر همه خیر است، که میگوید عزّ جلاله: وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ صبر از حق است و بحق است که میگوید: وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره به این است که خداوند به کسانی که در راه او صبر و تحمل داشته باشند، پاداش می‌دهد. هر فردی که تحت فشار و ناملایمات قرار گیرد و در برابر ذلت و سختی صبر کند، در آینده به عزت و کرامت دست خواهد یافت. داستان بنی‌اسرائیل که روزگاری در زیر سلطه فرعون بودند، مثالی از این موضوع است؛ آن‌ها با صبر و استقامت بالاخره پیروز شدند و سرزمین‌های فرعونیان را به دست آوردند. این نشان‌دهنده این است که صبر می‌تواند کلید رهایی از مشکلات و سختی‌ها باشد و در واقع، راهی برای رسیدن به نعمت‌ها و برکات است. درنهایت، تأکید بر اهمیت صبر و اینکه صبر باید از خداوند طلب شود، نشان‌دهنده ارزش والا و نیاز به استقامت در زندگی است.
«وَ اصْبِرْ» فرمان است بعبودیت «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» اخبار است از حق ربوبیت. «وَ اصْبِرْ» تکلیف است «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» تعریف است. «وَ اصْبِرْ» تعنیف است «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» تخفیف است. وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً چه عزیز است وعده دادن در دوستی! و چه بزرگوار است نشستن بوعده‌گاه دوستی! چه شیرین است خلف وعده در مذهب دوستی! پیر طریقت گفت در رموز این آیت: مواعید الا حبّة ان اخلفت فانها تونس. ثمّ قال:
هوش مصنوعی: «و صبر کن» فرمانی است برای بندگی. «و صبر تو جز به یاری خداوند نیست» خبری از حق ربوبیت است. «و صبر کن» دستوری است و «و صبر تو جز به یاری خداوند نیست» تعریفی از آن. «و صبر کن» تذکری است و «و صبر تو جز به یاری خداوند نیست» تسلی است. و چه زیباست که دوستی را وعده دهیم! و چه بزرگوارانه است که در محل وعده دوستی بنشینیم! و چه شیرین است که در دین دوستی وعده را بشکنیم! پیر راه گفت: در رمز این آیه، وعده‌ها اگر شکسته شوند، مایه تسلی خواهند بود.
امطلینی و سوّفی
و عدینی و لا تفی
هوش مصنوعی: تو به من وعده داده‌ای اما اکنون که در نیازم به سراغم نمی‌آیی.
وعده واپس داشتن و روزها در پیش وعده افکندن نپسندیده‌اند الا در مذهب دوستی، که در دوستی بی‌وفایی عین وفاست، و ناز دوستی. نبینی که رب العالمین با موسی کلیم این معاملت کرده او را سی روز وعده داد. چون بسر وعده رسید، ده روز دیگر درافزود. از آن درافزود که موسی در آن خوش می‌بود. موسی آن سی روز سرمایه شمرد و این ده روز سود، گفت: باری نقدی یک بار دیگر کلام حق شنیدم چون آن می‌افزود:
هوش مصنوعی: تأخیر در وعده و کشاندن روزها برای عملی کردن آن معمولاً پسندیده نیست، مگر در حوزه دوستی، جایی که بی‌وفایی به معنای وفاداری و ناز در دوستی محسوب می‌شود. به عنوان مثال، پروردگار با موسی کلیم چنین برخوردی داشت؛ او به موسی وعده داد که سی روز به او وقت بدهد. وقتی به موعد وعده رسید، ده روز دیگر هم برای او افزود زیرا موسی از این موضوع خوشحال بود. موسی این سی روز را به عنوان اصل و آن ده روز را به عنوان اضافی و سود حساب کرد و گفت: حالا یک بار دیگر کلام حق را شنیدم که گفت:
رقیّ لعمرک لا تهجرینا
و منّی لقاءک ثمّ امطلینا
هوش مصنوعی: ای محبوب، عمر تو را به خاطر دارم و از تو می‌خواهم که مرا ترک نکن. من به دیدار تو نیاز دارم و لحظه‌ای را برای آن به تاخیر نینداز.
عدی و امطلی ما تشائین انّا
نحبّک ان تمطلی العاشقینا
هوش مصنوعی: ما هر طور که بخواهی رفتار می‌کنیم، ولی ما دوست داریم که تو عشق‌ورزی را به تأخیر بیندازی.
فان تنجز الوعد تفرح و الا
نعیش بوعدک راضین حینا
هوش مصنوعی: اگر به وعده‌ات عمل کنی، خوشحال می‌شویم و در غیر این صورت، با وعده‌ات راضی زندگی می‌کنیم.
رقّی شعفتنا لا تهجرینا
و منّینا المنی ثم امطلینا
هوش مصنوعی: ما را به حالت شوق و نشاط درآور و ما را ترک مکن، و به ما وعده‌های خوب بده و سپس به آرامی به ما لطف کن.
عدینا من غد ما شئت انّا
نحب و ان مطلت الواعدینا
هوش مصنوعی: ما در فردا هر چه بخواهی خواهیم کرد، زیرا ما عشق می‌ورزیم و اگر وعده‌هایت را به تأخیر بیندازی، اشکالی ندارد.
فاما تنجزی نفرح و الا
نعیش بما نؤمّک منک حینا»
هوش مصنوعی: اگر به نتیجه برسی ما خوشحال خواهیم شد، و اگر نه، ما به آنچه از تو انتظار داریم در طول زندگی‌مان ادامه خواهیم داد.
موسی (ع) درین سفر سی روز در انتظار بماند که طعام و شرابش یاد نیامد، و از گرسنگی خبر نداشت، از آن که محمول حق بود، در سفر کرامت، در انتظار مناجات. باز در سفر اول که او را به طالب علمی بر خضر فرستادند یک نیم روز در گرسنگی‌ طاقت نداشت، تا می‌گفت: «آتِنا غَداءَنا»، از آن که سفر تأدیب و مشقت بود، و در بدایت روش بود متحملا لا محمولا. از رنج خود خبر داشت که با خود بود، و از گرسنگی نشان دید که در راه خلق بود.
هوش مصنوعی: موسی (ع) در این سفر به مدت سی روز منتظر ماند و در این مدت هیچ‌گاه به غذا و نوشیدنی‌اش فکر نکرد و از گرسنگی خود آگاه نبود زیرا در مسیری بزرگ و معنوی قرار داشت و به دنبال نزدیک شدن به خدا بود. اما در سفر اول که برای یادگیری نزد خضر فرستاده شد، توانایی تحمل گرسنگی را تنها برای یک نیم روز داشت و مدام می‌گفت: «به ما غذایمان را بدهید»، چرا که آن سفر سختی و آموزندگی بود و او تازه در آغاز راه بود و نمی‌توانست بیش از این تحمل کند. او از رنج خود باخبر بود اما از گرسنگی که تجربه می‌کرد احساس می‌کرد که در پی خدمت به دیگران است.
وَ قالَ مُوسی‌ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی چون قصد مناجات حق داشت هارون را در قوم بگذاشت، و تنها رفت، که در دوستی مشارکت نیست، و صفت دوستان در راه دوستی جز تنهایی و یکتایی نیست:
هوش مصنوعی: موسی به برادرش هارون گفت: "جای مرا در میان قومم پر کن." چون او قصد داشت که با خدا سخن بگوید، هارون را در میان قوم خود گذاشت و به تنهایی رفت. در همراهی با دوستان، تنهایی و یکتایی در مسیر عشق و دوستی وجود دارد.
گر مشغله‌ای نداری و تنهایی
با ما بوفا درآ که ما را شائی‌
هوش مصنوعی: اگر در تنهایی هستی و هیچ کار خاصی نداری، به ما بپیوند و با ما باش، چون ما نیز تو را دوست داریم.
پس چون بر فرعون میشد، صحبت هارون بخواست، گفت: أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی، از آنکه رفتن بخلق بود، و با خلق همه وحشت است و نفرت، و در کشش بار وحشت نگریزد از رفیق و صحبت. پس چون موسی از مناجات باز گشت، و بنی اسرائیل را دید سر از چنبر طاعت بیرون برده، و گوساله پرست شده، عتابی که کرد با هارون کرد نه با ایشان که مجرم بودند، تا بدانی که نه هر که گناه کرد مستوجب عتاب گشت. عتاب هم کسی را سزد که از دوستی بر وی بقیتی مانده بود، از بیم فراق کسی سوزد که عز وصال شناسد:
هوش مصنوعی: زمانی که موسی در حال صحبت با خدا بود و به هارون دستور داده بود، فرعون به او گفت: او را در کار من شریک کن. این درخواست از آنجا ناشی می‌شد که او می‌دانست که دست تنها با مردم به راحتی نمی‌تواند روبرو شود، چرا که با مردم همیشه احساس ترس و نفرت وجود دارد و در چنین شرایطی کسی از دوستانش کنار نمی‌کشد. وقتی موسی از مناجات برگشت و بنی‌اسرائیل را دید که از اطاعت خارج شده و به پرستش گوساله روی آورده‌اند، او انتقادی که به هارون کرد، به خاطر این بود که او را نزدیک‌تر به خود می‌دید و نه به خاطر گناهکاران، تا مشخص شود که هر گناهی لازم نیست با تنبیه یا سرزنش همراه باشد. سرزنش به کسی تعلق می‌گیرد که با دوستی باقی مانده باشد و از جدایی آن دوست آسیب ببیند.
عشق جانان باختن کی در خور هردون بود
مهر لیلی داشتن هم بابت مجنون بود
هوش مصنوعی: عشق به معشوق واقعی، چیزی نیست که هر کسی بتواند تجربه کند. احساس عمیق و ویژه‌ای که لیلی در دل مجنون ایجاد کرده، به خاطر این عشق بزرگ است.
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا موسی را دو سفر بود: یکی سفر طلب، دیگر سفر طرب. سفر طلب لیلة النار بود، و ذلک فی قوله تعالی: آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً، و سفر طرب این بود که: وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا، موسی آمد از خود بیخود گشته، سر در سر خود گم کرده، از جام قدس شراب محبت نوش کرده، درد شوق این حدیث در درون وی تکیه زده، و از بحار عشق موج ارنی برخاسته. بر محلتهای بنی اسرائیل می‌گشت، و کلمتها جمع میکرد از پیغام و رسالت و مقاصد ایشان، تا چون بحضرت شود سخنش دراز گردد:
هوش مصنوعی: موسی دو سفر داشت: یکی برای طلب و دیگری برای شادی. سفر طلبش در شب آتش بود، زمانی که از کنار کوه طور آتش را دید. اما سفر شادی زمانی بود که موسی به میقات ما رسید، او در آن لحظه به شدت غرق در عشق و محبت شده بود و بدون توجه به خود، در جستجوی حقیقت بود. درونش پر از درد شوق بود و اشتیاقش به عشق مانند امواج دریا به او برخورد می‌کرد. او در میان بنی‌اسرائیل می‌گشت و مشغول جمع‌آوری کلمات و پیام‌ها بود تا زمانی که به حضور خدا برسد، سخنانش طولانی شود.
حرام دارم با دیگران سخن گفتن
کجا حدیث تو گویم سخن دراز کنم‌
هوش مصنوعی: من از گفت‌وگو با دیگران پرهیز دارم، زیرا نمی‌خواهم به جز تو در مورد چیزی دیگر صحبت کنم.
پس چون بحضرت مناجات رسید مست شراب شوق گشت. سوخته سماع کلام حق شد. آن همه فراموش کرد. نقد وقتش این برآمد که: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ.
هوش مصنوعی: وقتی به مناجات نزدیک شد، تحت تأثیر شوق و احساسات خود قرار گرفت. تحت تأثیر کلام حق به شدت غرق در معنویت شد و تمام چیزهای دیگر را فراموش کرد. در آن لحظه، تنها درخواست او این بود که: «بگذار من تو را ببینم.»
فریشتگان سنگ ملامت در ارادت وی میزدند که: یا ابن النّساء الحیّض! أ تطمع أن تری رب العزة؟ ما للتّراب و لربّ الارباب؟! خاکی و آبی را چه رسد که حدیث قدم کند! لم یکن ثمّ کان را چون سزد که وصال لم یزل و لا یزال جوید! موسی از سرمستی و بیخودی بزبان تفرید جواب می‌دهد که: معذورم دارید که من نه بخویشتن اینجا افتادم.
هوش مصنوعی: فرشتگان با صدای سرزنش به او گفتند: ای پسر زنان حائض! آیا انتظار داری که پروردگار عزیز را ببینی؟ خاک و پروردگار چه ارتباطی دارند؟ چگونه می‌توان خاکی و آبی را به حضور او رساند؟ اینجا که هنوز چیزی وجود نداشته، چگونه ممکن است که از وصالی که همیشه بوده و هست، شایسته باشد خواسته شود! موسی در حالتی از شادی و بی‌خبری پاسخ می‌دهد که: مرا ببخشید، من به اختیار خود اینجا نیامدم.
نخست او مرا خواست نه من خواستم. دوست بر بالین دیدم که از خواب برخاستم.
هوش مصنوعی: ابتدا او بود که مرا خواست، نه من. دوستی را در کنارم دیدم که از خواب بیدار شده بود.
من بطلب آتش میشدم که اصطناع پیش آمد که: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»، بی‌خبر بودم که آفتاب تقریب برآمد که: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا»:
هوش مصنوعی: من به دنبال آتش می‌رفتم و در این حال به یاد آیه‌ای افتادم که می‌گوید: «من تو را برای خودم انتخاب کردم». بی‌خبر بودم که آفتاب نزدیک شده و در آیه‌ای دیگر بیان شده است: «و ما او را به صورت مخفیانه نزدیک کردیم».
ز اوّل تو حدیث عشق کردی آغاز
اندر خور خویش کار ما را می‌ساز
هوش مصنوعی: از همان ابتدا تو داستان عشق را آغاز کردی و این عشق، کار ما را سامان می‌دهد.
فرمان آمد بفریشتگان که: دست از موسی بدارید که آن کس که شراب «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» از جام «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» خورده باشد، عربده کم ازین نکند. موسی در آن حقائق مکاشفات از خم خانه لطف شراب محبت چشید. دلش در هوای فردانیّت بپرید. نسیم انس وصلت از جانب قربت بر جانش دمید. آتش مهر زبانه زد، صبر از دل برمید، بی‌طاقت شد، گفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ، آخر نه کم از نظری:
هوش مصنوعی: فرمان به فرشتگان رسید که موسی را رها کنید، زیرا کسی که شراب عشق را از جام محبت نوشیده باشد، هرگز آرام نخواهد بود. موسی در آن حقایق معنوی از شراب محبت چشید و دلش به سوی یکتایی پر کشید. نسیم نزدیکی و محبت به جانش وزید و آتش عشق در او شعله‌ور شد؛ به‌طوری که دیگر طاقت نیاورد و گفت: "مرا به خود بنما، آخر چه مقدار از تو را می‌توانم ببینم؟"
گر زین دل سوخته برآید شرری
در دائره ثری نماند اثری‌
هوش مصنوعی: اگر از دل سوخته‌ام شعله‌ای برآید، در دایره ثریا هیچ اثری باقی نخواهد ماند.
گر پیش توام هست نگارا خطری
بردار حجاب هجر قدر نظری‌
هوش مصنوعی: اگر من پیش تو هستم، ای محبوب، خطر جدایی را بردار و با نگاهی به من توجه کن.
پیر طریقت گفت: هر کس را امیدی، و امید عارف دیدار. عارف را بی‌دیدار نه بمزد حاجت است نه با بهشت کار. همگان بر زندگانی عاشق‌اند و مرگ بر ایشان دشخوار. عارف بمرگ محتاج است بر امید دیدار، گوش بلذت سماع بر خوردار، لب حقّ مهر را وام گزار، دیده آراسته روز دیدار، جان از شراب وجود مستی بی‌خمار:
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: هر فردی امیدی در دل دارد و امید عارف به دیدار محبوب است. عارف بدون این دیدار نه به طلبش پاسخ می‌دهد و نه به بهشت اهمیت می‌دهد. همه انسان‌ها شیفته‌ی زندگی هستند و مرگ برایشان دشوار است. اما عارف به مرگ نیازمند است تا به امید دیدار برسد. او با گوش خود به لذت شنیدن مشغول است و لب‌هایش به یاد حق، خاموش مانده‌اند. چشمانش برای روز دیدار آراسته است و جانش از شراب وجود به عشق سرمست است.
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس
جان زانکه نزد بی‌غم عشق تو نفس
هوش مصنوعی: دل می‌خواهم که هیچ‌کس غیر از تو را نپسندد و جان می‌خواهم که در کنار تو، بی‌غم و راحت نفس بکشم.
تن زانکه بجز مهر توأش نیست هوس
چشم از پی آنکه خود ترا بیند و بس‌
هوش مصنوعی: تن فقط به خاطر محبت تو آرزو دارد، چشمانش دنبال کسی نیست جز آنکه فقط تو را ببیند.
‌قالَ لَنْ تَرانِی گفته‌اند که موسی آن ساعت که لَنْ تَرانِی شنید، مقام وی برتر بود از آن ساعت که میگفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ. زیرا که این ساعت در مراد حق بود، و آن ساعت در مراد خود، و بود موسی در مراد حق او را تمامتر بود از بود وی در مراد خود، که این تفرقه است، و آن جمع، و عین جمع لا محاله تمامتر، قالَ لَنْ تَرانِی موسی را زخم لَنْ تَرانِی رسید امّا هم در حال مرهم بر نهاد که و لکن. گفت: ای موسی زخم لَنْ تَرانِی زدیم لکن مرهم نهادیم، تا دانی که که آن نه قهری است، که آن عذری است.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده است که زمانی که موسی عبارت "لَنْ تَرانِی" را شنید، او در موقعیتی بالاتر از زمانی بود که از خداوند درخواست دیدن خود کرده بود. دلیل این موضوع این است که در آن لحظه، موسی در خواسته‌های الهی قرار داشت، در حالی که در درخواست پیشینش، به خواسته‌های خود توجه داشت. این تفاوت بین دو حالت، یعنی حالت تفرقه و حالت جمع، نشان‌دهنده این است که حالت جمع کامل‌تر و برتر است. با این حال، ضربه‌ای که موسی از عبارت "لَنْ تَرانِی" دریافت کرد، به او آسیب زد، اما در عین حال، تسلی و آرامشی نیز به او داده شد. این بیان به نوعی مفهومی از رحمت و عذر را منتقل می‌کند و نشان می‌دهد که آنچه به نظر می‌رسد قهر و سخت‌گیری باشد، در حقیقت نوعی عذر و لطف است.
فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ چون از آیات جلال و آثار عزت احدیت شطیه‌ای بآن کوه رسید بحال نیستی باز شد، و از وی نشان نماند، گفت: پادشاها! اگر سنگ سیاه طاقت این حدیث داشتی، خود در بدو وجود امانت قبول کردی، و بجان و دل خریدار آن بودی.
هوش مصنوعی: زمانی که پروردگارش بر کوه تجلی کرد، کوه به حالتی نابود شجولید و هیچ نشانی از آن باقی نماند. در این حال، گفت: ای پادشاه! اگر سنگ سیاه توانایی این واقعه را داشت، خود در آغاز وجود، پذیرش امانت را قبول کرده و با جان و دل برای آن می‌جنگید.
اینجا لطیفه‌ای است که کوه بدان عظیمی برنتافت، و دلهای مستضعفان و پیر زنان امّت احمد برتافت، یقول اللَّه تعالی: وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ.
هوش مصنوعی: این یک لطیفه است که کوه نتوانست آن را تحمل کند و دل‌های مستضعفان و زنان پیر این امّت نیز آن را تحمل کردند. خداوند متعال می‌فرماید: «و آن‌ها از آن بیم داشتند و انسان آن را به دوش کشید.»
وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً چون هستی موسی در آن صعقه از میان برخاست، و بشریت وی با کوه دادند، نقطه حقیقی را تجلّی افتاد که اینک مائیم. چون تو از میان برخاستی ما دیده وریم.
هوش مصنوعی: موسی در حالتی از حیرت و بی‌خود شدن به زمین افتاد، و هنگامی که او به حال خود برگشت، بشریت او نیز با کوه در حال صحبت بود. در آن لحظه، حقیقتی واقعی ظهور پیدا کرد که ما اکنون در آن حضور داریم. وقتی تو به خود آمدی، ما نیز دیدیم و درک کردیم.
پیر طریقت گفت: الهی! یافته میجویم، با دیده‌ور میگویم. که دارم؟ چه جویم؟ که می‌بینم؟ چه گویم؟ شیفته این جست و جویم. گرفتار این گفت و گویم. الهی! بهای عزّت تو جای اشارت نگذاشت، قدم وحدانیت تو راه اضافت برداشت تا گم کرد رهی هر چه در دست داشت، و ناچیز شد هر چه می‌پنداشت. الهی! زان تو میفزود، و زان رهی میکاست، تا آخر همان ماند که اول بود راست:
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: ای خدا! من به دنبال یافتن هستم و با چشمان بیدارم می‌گویم. چه دارم؟ چه می‌جویم؟ چه می‌بینم؟ چه باید بگویم؟ به این جستجو بسیار شیدا هستم و در این گفتگو گرفتار شده‌ام. ای خدا! ارزش عزت تو آن‌قدر زیاد است که هیچ اشاره‌ای نمی‌تواند آن را توصیف کند، و قدم‌های یگانگی تو باعث شده راه اضافی را از دست بدهم، تا آن‌جا که هر آنچه در دست داشتم را گم کردم و آنچه را که می‌پنداشتم بی‌اهمیت شد. ای خدا! از تو افزوده می‌شود، و از آن راهی که پیش می‌رفت کاهش می‌یابد، تا در نهایت همان‌طور که در ابتدا بود، باقی بماند.
گفتی کم و کاست باش خوب آمد و راست
تو هست بسی رهیت شاید کم و کاست‌
هوش مصنوعی: گفتی که اگر نقص یا کمبودهایی باشد، خوب است و به حقیقت تو راه‌های زیادی در پیش داری، شاید مشکلات یا نواقصی وجود داشته باشد.
فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ چون باهوش آمد، گفت: خداوندا! پاکی از آنکه بشری بنیل صمدیت تو طمع کند، یا کسی بخود ترا جوید، یا دلی و جانی امروز حدیث دیدار تو کند؟ خداوندا! توبه کردم. گفتند: ای موسی؟ چنین بیکبار سپر فرو نهند که نهادی، چنین بیکبار جولان کنند که تو کردی؟ و بدین زودی و آسانی برگشتی؟ و زبان حال موسی می‌گوید:
هوش مصنوعی: زمانی که هوشیاری خود را به دست آورد، گفت: "خدایا! تو پاک و منزهی از اینکه بشری بخواهد به ذات تو پناه ببرد یا کسی به دنبال تو باشد، یا دلی و جانی که امروز آرزوی ملاقات تو را داشته باشد." سپس اعلام کرد که به درگاه تو بازمی‌گردد. دیگران به او گفتند: "ای موسی! آیا می‌توان چنین ناگهانی تسلیم شد و این‌گونه دوباره به سوی خدا برگشت؟ آیا این‌قدر آسان است که بتوانی به سرعت بازگردی؟" و در دل، او این احساس را داشت.
ارید وصاله و یرید هجری
فأترک ما ارید لما یرید
هوش مصنوعی: من وصال و نزدیکی را می‌خواهم، اما او جدایی را می‌خواهد. پس من خواسته‌ام را برای خواسته او رها می‌کنم.
چکنم چون مقصودی برنیامد، باری بمحل خدمت و بمقام عجز بندگی باز گردم، و با ابتداء فرمان شوم:
هوش مصنوعی: چگونه عمل کنم وقتی که به هدفم نرسیدم؟ بنابراین به محل خدمت و مقام ناتوانی بندگی برمی‌گردم و با شروع فرمان جدید، اقدام می‌کنم.
آن کس که بکار خویش سر گشته شود
به زان نبود که با سر رشته شود
هوش مصنوعی: هر کسی که در کار خود غرق شود و به آن مشغول گردد، بهتر از کسی است که تنها به سر و سامان دادن به کارها می‌پردازد.
چون بعجز بندگی بمحل خدمت و مقام توبه باز شد، رب العالمین تدارک دل وی کرد، و برفق با وی سخن گفت: یا مُوسی‌ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی یا موسی انی منعتک عن شی‌ء واحد، و هو الرؤیة، فلقد خصصتک بکثیر من الفضائل، اصطفیتک بالرسالة و أکرمتک بشرف الحالة، فاشکر هذه الجملة و اعرف هذه النعمة. وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ و لا تتعرض لمقام الشکوی، و فی معناه انشدوا:
هوش مصنوعی: چون به خاطر ناتوانی در بندگی، در جایگاه خدمت و مقام توبه قرار گرفت، پروردگار عالم دل او را بازسازی کرد و با ملایمت با او سخن گفت: ای موسی، من تو را برای رسالت‌ها و کلامم از میان مردم انتخاب کرده‌ام. ای موسی، من تو را از یک چیز محروم کرده‌ام و آن هم مشاهده‌ی چهره‌ام است، ولی تو را با بسیاری از فضایل دیگر مخصوص کرده‌ام و به تو شرافت رسالت و مقام بزرگ عطا کرده‌ام. پس از این نعمت‌ها سپاسگزاری کن و این نعمت را بشناس و از شاکران باش و به مقام شکایت نپرداز.
ان اعرضوا فهم الذین تعطفوا
کم قد وفوا فاصبر لهم ان اخلفوا
هوش مصنوعی: اگر آن‌ها روی برگردانند، کسانی که به تو محبت کردند، به یاد داشته باش که آن‌ها به عهد خود وفا کردند. پس برای صبر کردن بر نافرمانی‌شان آماده باش.