گنجور

۱ - النوبة الثالثة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم یشیر الی سموّه فی ازله، اسم یدلّ علی علوه فی ابده. سمّوه فی ازله نفی البدایة، و علوّه فی ابده نفی النهایة، فهو الاول لا افتتاح لوجوده الآخر، لا انقطاع لثبوته الظاهر، لا خفاء لجلال عزه الباطن، لا سبیل الی ادراک حقّه.

نام خدای کریم، جبّار، نام دار، عظیم، اول بدانایی و توانایی، و آخر بکار رانی و کار خدایی، ظاهر بکردگاری و پادشاهی، باطن از چون و چرایی. اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت. اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچه دانست. ظاهر بدانچه ساخت در جهان، باطن از وهمهای پنهان، فراخ بخشایش است و مهربان، یگانه و یکتاست از ازل تا جاودان، واحد و وحید در نام و در نشان، رازها شنود چه آشکارا و چه نهان، مایه رمیدگان، و پناه مضطران، و یادگار بی‌دلان:

بر یاد تو بی‌تو روزگاری دارم
در دیده ز صورتت نگاری دارم!

جنید گفت: بسم اللَّه هیبته، و فی الرحمن عونه، و فی الرحیم مودته و محبته.

اللَّه اشارت است بجلال الوهیت و عزت احدیت. رحمن اشارت است بکمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بر کافه بریّت. رحیم اشارت است بمهر و محبت خصوصا با اهل کرامت. حسین منصور گفت: «بسم اللَّه» از بنده چنان است که کاف و نون از حق. چون حق گوید جل جلاله: «کن»، پیش از آنکه کاف بنون پیوندد، بفرمان اللَّه عالمی در وجود آید. همچنین بنده چون بصدق گوید: «بسم اللَّه»، بر هر چه خواند راست آید، و آنچه خواهد یابد بگفتار «بسم اللَّه». قومی حروف «بسم اللَّه» تفسیر کرده‌اند که «با» برّ خدا است با پیغامبران بالهام نبوت و رسالت. سین سرّ خدا است با عارفان بالهام انس و قربت. میم منت خدا است بر مریدان بدوام نظر رحمت. الف آلاء اوست. لام اول لطف او. لام دوم لقاء او. هاء تنبیه و ارشاد او. میگوید: بآلاء اللَّه و لطفه وصل من وصل الی لقاء اللَّه فانتبهوا.

در اخبار موسی (ع) آورده‌اند که رب العزة در مقام مناجات با وی گفت: یا موسی! انا اللَّه الرحمن الرحیم. الکبریاء نعتی، و الجبروت صفتی، و الدّیّان اسمی، فمن مثلی؟

زهی سخن پر آفرین، و بر دلها شیرین، نظم پاک، و گفت پاک، از خداوند پاک. نظم بسزا، و گفت زیبا، و علم پاک، و مهر قدیم، آئین زبان، و چراغ جان، و نثار جاودان. همی گوید: ای موسی! منم خداوند همگان، بار خدای مهربان، کریم و لطیف، نوازنده بندگان، دارنده جهان، و نعمت بخش آفریدگان، و نوبت ساز جهانیان. الکبریاء نعتی.

ای موسی! برتری و بزرگواری نعت من، جباری و کامگاری صفت من، دیّان و مهربان نام من، در عالم خود که چون من؟ امید عاصیان بمن، درمان بلاها از من، شادی درویشان بفضل من، آرام ایشان بوعد من، منزلشان بر درگاه من، نشستن ایشان بامّید وصل من، بودن ایشان در بند عهد من، آرزوی ایشان سلام و کلام من، شادی ایشان بدیدار من.

المص گفته‌اند که: علم همه چیز در قرآن است، و علم قرآن در حروف اوائل سور است، و علم حروف در لام الف است، و علم لام الف در الف است، و علم الف در نقطه حقیقی است، و علم نقطه در معرفت اصلی است، و علم معرفت اصلی در مشیت ازلی است، و علم مشیت در غیب هویت، و غیب هویت را غایت نیست، و آن را دریافت نه، که وی را مثل و مانند نیست: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.

حسین منصور گفت: الف الف ازل است و لام لام ابد، و میم ما بین الازل و الابد، و صاد اتصال قومی و انفصال قومی. صد هزار مدعی را بسموم آتش قهر بسوزند، و در وهده انفصال افکنند، تا یک جوانمرد را بنعت لطف در دائره اتصال آرام دهند، و تشنگی وی را بشربت طهوریت بنشانند. سرهای سروران قریش را بسی در خاک مذلت بریدند، چون بو جهل و بو لهب و عتبه و شیبه و ولید مغیره و امثال ایشان، تا نقطه در دل سلمان و بلال و بو درداء سر از مطلع دولت خویش برزد، و در حمایت عنایت سید اولین و آخرین محمّد مرسل شد. آری عقدی است که در اول بسته‌اند، و عطری است که در ازل سرشته‌اند، و خلعتی است که در کارگاه ازل بافته‌اند، و کس را بر آن اطلاع نداده‌اند.

صد هزار جان مقدس فداء آن یک ذره عنایت باد که روز میثاق بر جانهای عاشقان تجلی‌ نمود، عنایة الازلیّة کفایة الأبدیة.

کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ عهد خصصت به من بین الانبیاء انک خاتم الرسل، و عهدک خاتم العهود، تشرح به صدرا، و تقرّ به عینا. یا محمد! چشم روشن دار، و دل شاد و جان خرّم، که از میان پیغامبران گوی سبق تو بردی، و دولت مواصلت در عین مشاهدت تو یافتی. پیغامبران همه بر خبراند، و تو باعیان. شراک نعلین تو آمد تاج همگان.

فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ یا محمد! نگر تا رگ غیرت نینگیزی، و حرج در دل خود نیاری، بدان سبب که ما با موسی بر طور سخن گفتیم، که آنچه گفتیم همه در کار تو گفتیم، و حدیث تو کردیم. همانست که آنجا گفت: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا. یا محمد! و اگر با موسی سخن گفتیم، از پس پرده گفتیم، و با تو در خلوت «أَوْ أَدْنی‌» بر بساط انبساط خود دانی که چه رفت و چه بود؟!

زان گونه پیامها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.

فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ اینجا لطیفه‌ای نیکوست. فِی صَدْرِکَ گفت، و فی قلبک نگفت، از آنکه حرج را بصدر راه است، و بقلب راه نیست. جای دیگر گفت: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ. اضافت ضیق با صدر کردند نه با قلب، از آنکه قلب در محل شهود است، و لذّة نظر، و دوام انس و با لذت نظر و انس شهود حرج نبود. مصطفی (ص) ازینجا گفت: «تنام عینای و لا ینام قلبی».

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ الایة ای شما که خلائق‌اید! عقلهای مدخول را و بصائر معلول را در بوته اتباع فرو گذارید، و خود رایی و خود پسندی در باقی کنید، که خود رایی را نوایی نیست، و خود پسندی را روی نیست. نقادان دین اسلام و خازنان حضرت نبوت دیر است تا نافه‌های هدایت بر گشادند، و صبای دولت دین را فرمودند که نسیم این نافه‌ها بودیعت بتو دادیم. گرد عالم طواف همی کن، و احوال هر قومی مطالعت می‌کن. هر کجا دماغی بینی عاشقانه، و هر کجا دلی بینی بر مجمره قهر عشق سوخته، نسیمی از وی بدان دل و بدان خاطر رسان. آن بیچارگان و بیمایگان کفره قریش، آن راندگان حضرت، و مطرودان قطیعت، دماغهای ایشان در قهر خذلان بود.

نسیمی نصیب دماغ ایشان نیامد، تا رب العزة بحکم حرمان ایشان را میگوید: قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ. وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها کم من اهل قریة رکنوا الی الغفلة، و اغتروا بطول المهلة، فباتوا فی خفض الدعة، و أصبحوا و قد صادفتهم البلایا بغتة، و أدرکتهم القضیة الازلیة. تلک سنة اللَّه فی الذین خلوا من الکافرین و عادته فی الماضین من الماردین.

ای مسکین! نگر که بروزگار امن و صحت و نعمت فریفته نگردی، و اگر روزی مرادت برآید، از دنیا ایمن ننشینی، که زوال نعمت و بطش جباری بیشتر بوقت امن آید. یقول اللَّه تعالی: حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً، حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها الایة. وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ الایة، یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ، کَلَّا، کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ الایة، أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ الایة، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ الایة. هر که درین آیات تدبر کند داند که این بساط لعب و لهو در نوشتنی است، و این خانهای بنقش و نگار گذاشتنی است، و این جهانیان و جهانداران که خسته دهراند، و مست شهوت، در سفینه خطراند، و در گرداب هلاک:

در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنانشان جان گذار
بنگرید اکنون بنات النعش‌وار از دست مرگ
نیزها شان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار!

یکی از بزرگان دین ببناهای نعمان منذر برگذشت، آنجا که خورنق و سدیر گویند، گفت: آن بناهای عظیم دیدم، و ایوانهای برکشیده خراب گشته، و دودی و گردی از آن برآمده، همه بی‌کار و بی‌کس مانده. بدیده عبرت در آن می‌نگرستم و می‌گفتم: این سکّانک؟ این جیرانک؟ ما فعل قطّانک؟ گفتا: هاتفی آواز داد که:

افناهم حدثان الدهر و الحقب

هذی منازل اقوام عهدتهم

و غالهم زمن فی صرفه نوب

صاحت بهم نائبات الدهر فانقلبوا

گفتا: و بر دیواری دیدم که خطی بدین صیغه نوشته که:

فی خفض عیش و عزّ ما له خطر

الی القبور فلا عین و لا اثر

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ سؤال تعنیف است و تعذیب. وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ سؤال تشریف است و تقریب. روز قیامت سؤال متفنن است، از آنکه احوال خلق متفاوت است. سؤال هر کس بر اندازه روش او. قومی را از کردار پرسند. قومی را از نعمت. قومی را از صدق و صفاوت. قومی را سؤال کنند از روی سیاست و هیبت، قومی را از لطف و کرامت. سؤال کردار آن است که: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ.

سؤال نعمت: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ. سؤال صدق و صفاوت: لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ. سؤال هیبت و سیاست: أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؟ و سؤال لطف و کرامت سؤال پیغامبران است، و هو قوله تعالی: وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ.

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ وزن اعمال بمیزان اخلاص حقّ است، و وزن احوال بمیزان صدق عدل. بیچاره و محروم کسی که عمل وی بریا آلوده، و حال وی بعجب آمیخته! که در مقام ترازو نه آن حال را قدری بود، نه این عمل را وزنی. یقول اللَّه تعالی: فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً، و در اثر عمر است: حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا، و زنوها قبل أن توزنوا، و تهیئوا للعرض الاکبر. میگوید: اعمال خویش را وزن کنید پیش از آنکه بر شما وزن کنند، و شمار خویش برگیرید، و در کار خود نظر کنید، که عرض اکبر را و انجمن قیامت را چه ساخته‌اید؟ اینست که رب العالمین گفت: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، و در خبر است که عاقل را چهار ساعت بود که سعادت خویش در آن طلب کند، و روزگار خویش بآن بیاراید: ساعتی که در آن حساب خویش کند، و اعمال و احوال خود سنجد، و ساعتی که وی را در آن با حق رازی بود، و نیازی نماید، و ساعتی که در آن تدبیر معاش خویش بجای آرد، و ساعتی که در مناجات و بدانچه او را دادند از دنیا بیاساید.

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ پیران طریقت و ارباب معرفت گفتند: موازین مختلف است: نفس و روح را میزانی است و قلب و عقل را میزانی، و معرفت و سر را میزانی.

نفس و روح را میزان امر و نهی است، و هر دو کفه آن کتاب و سنت. قلب و عقل را میزان ثواب است، و هر دو کفه آن وعد و وعید است. معرفت و سر را میزان رضا است، و هر دو کفه آن هرب و طلب. هرب از دنیا بگریختن است، و در عقبی آویختن، و طلب عقبی بگذاشتن است، و مولی را جستن. همه چیزی تا نجویی نیابی، و حق را تا نیابی نجویی.

از آنست که طالبان حق عزیزاند.

پیر طریقت گفت: الهی! اگر کسی ترا بطلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. ار کسی ترا بجستن یافت، من بگریختن یافتم. الهی! چون وجود تو پیش از طلب و طالب است، طالب از آن در طلب است که بی‌قراری برو غالب است. عجب آنست که یافت نقد شد و طلب بر برنخاست. حق دیده ور شد، و پرده عزت بجاست!

ای جمالی کز وصالت عالمی مهجور و دور
بر میانشان از غمت جز حیرت و زنار نیست
دیدنیها هست آری گفتنیها روی نیست
در میان کام افعی صورت گفتار نیست.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم یشیر الی سموّه فی ازله، اسم یدلّ علی علوه فی ابده. سمّوه فی ازله نفی البدایة، و علوّه فی ابده نفی النهایة، فهو الاول لا افتتاح لوجوده الآخر، لا انقطاع لثبوته الظاهر، لا خفاء لجلال عزه الباطن، لا سبیل الی ادراک حقّه.
هوش مصنوعی: به نام خداوند بخشنده مهربان. این نام نشان‌دهنده علو و بزرگی خداوند در ازل است و به ابدیّت و جاودانگی او اشاره دارد. "در ازل" به معنای نفی آغاز و "در ابدیّتش" به معنای نفی پایان است. او نخستین است و وجودش هیچ آغاز و انتهایی ندارد. ثبات و وجود او همواره روشن است و جلال و عظمتش در باطن نهان نیست. درک حقیقت او برای هیچ‌کس ممکن نیست.
نام خدای کریم، جبّار، نام دار، عظیم، اول بدانایی و توانایی، و آخر بکار رانی و کار خدایی، ظاهر بکردگاری و پادشاهی، باطن از چون و چرایی. اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت. اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچه دانست. ظاهر بدانچه ساخت در جهان، باطن از وهمهای پنهان، فراخ بخشایش است و مهربان، یگانه و یکتاست از ازل تا جاودان، واحد و وحید در نام و در نشان، رازها شنود چه آشکارا و چه نهان، مایه رمیدگان، و پناه مضطران، و یادگار بی‌دلان:
هوش مصنوعی: خداوندی مهربان و توانا که نامش بزرگ و عظیم است، ابتدا دانایی و قدرت و در انتها کارسازی و خدابندگی را به نمایش می‌گذارد. او سبب تمام نعمت‌ها و پایان‌دهنده هر سختی است و حقیقتش در عالم وجود و علمش به حجاب‌های نهفته در دل‌هاست. بخشایش او وسیع و رحمتش پایدار است، یکتاست از ابتدا تا همیشه و در نام و نشانه‌اش تنهاست. او به رازها و آگاه‌ها گوش می‌دهد، چه در عالم آشکار و چه در نهان، و پناهگاهی برای کسانی است که در سختی به او پناه می‌برند و یادگار کسانی است که دل‌هایشان را از دنیا بریده‌اند.
بر یاد تو بی‌تو روزگاری دارم
در دیده ز صورتت نگاری دارم!
هوش مصنوعی: من در تنهایی و دوری تو، خاطراتی از تو دارم که همچنان در ذهنم زنده هستند.
جنید گفت: بسم اللَّه هیبته، و فی الرحمن عونه، و فی الرحیم مودته و محبته.
هوش مصنوعی: جنید گفت: به نام خداوند عزت و قدرت، و در رحمت او کمک و یاری می‌طلبیم، و در مهربانی‌اش مودت و عشق می‌ورزیم.
اللَّه اشارت است بجلال الوهیت و عزت احدیت. رحمن اشارت است بکمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بر کافه بریّت. رحیم اشارت است بمهر و محبت خصوصا با اهل کرامت. حسین منصور گفت: «بسم اللَّه» از بنده چنان است که کاف و نون از حق. چون حق گوید جل جلاله: «کن»، پیش از آنکه کاف بنون پیوندد، بفرمان اللَّه عالمی در وجود آید. همچنین بنده چون بصدق گوید: «بسم اللَّه»، بر هر چه خواند راست آید، و آنچه خواهد یابد بگفتار «بسم اللَّه». قومی حروف «بسم اللَّه» تفسیر کرده‌اند که «با» برّ خدا است با پیغامبران بالهام نبوت و رسالت. سین سرّ خدا است با عارفان بالهام انس و قربت. میم منت خدا است بر مریدان بدوام نظر رحمت. الف آلاء اوست. لام اول لطف او. لام دوم لقاء او. هاء تنبیه و ارشاد او. میگوید: بآلاء اللَّه و لطفه وصل من وصل الی لقاء اللَّه فانتبهوا.
هوش مصنوعی: خداوند به عظمت الهی و عزت یکتایی اشاره دارد. "رحمن" نشان‌دهنده کمال نعمت‌ها و زیبایی کمک‌ها، و رحمت عمومی بر تمام خلقت است. "رحیم" به محبت و عشق، به‌ویژه با افراد کریم اشاره دارد. حسین منصور می‌گوید: "بسم اللَّه" از بنده مانند "کاف" و "نون" از حق است. چون حق بگوید "باش"، پیش از آنکه کاف به نون وصل شود، به فرمان خدا جهانی در وجود می‌آید. همین‌طور، وقتی بنده با صداقت بگوید "بسم اللَّه"، بر هر چیزی که بخواند، درست می‌آید و آنچه می‌خواهد محقق می‌شود. برخی افراد حروف "بسم اللَّه" را این‌گونه تفسیر کرده‌اند: "با" نمایانگر رحمت خدا به پیامبران، "سین" راز خدا با عارفان، "میم" نعمت خدا بر مریدان با نظر دائمی رحمت، "الف" نشانه نعمت‌های او، "لام" اول محبت او، "لام" دوم دیدار او و "هاء" نشانه هشدار و راهنمایی او است. می‌گوید: به نعمت‌ها و لطف خدا وصل می‌شود کسی که به دیدار خدا برسد، پس بیدار باشید.
در اخبار موسی (ع) آورده‌اند که رب العزة در مقام مناجات با وی گفت: یا موسی! انا اللَّه الرحمن الرحیم. الکبریاء نعتی، و الجبروت صفتی، و الدّیّان اسمی، فمن مثلی؟
هوش مصنوعی: در داستان‌های مربوط به موسی (ع)، آمده که خداوند در مکالمه‌ای با او فرمود: "ای موسی! من خدای رحمان و رحیم هستم. بزرگی صفت من است، و جبروت ویژگی من، و دیان نام من است. پس چه کسی مانند من است؟"
زهی سخن پر آفرین، و بر دلها شیرین، نظم پاک، و گفت پاک، از خداوند پاک. نظم بسزا، و گفت زیبا، و علم پاک، و مهر قدیم، آئین زبان، و چراغ جان، و نثار جاودان. همی گوید: ای موسی! منم خداوند همگان، بار خدای مهربان، کریم و لطیف، نوازنده بندگان، دارنده جهان، و نعمت بخش آفریدگان، و نوبت ساز جهانیان. الکبریاء نعتی.
هوش مصنوعی: سخن زیبا و دلنشینی با مضامینی پاک و الهی بیان شده است. این نظم زیبا و علم شریف به ما می‌آموزد که باید به خداوند پاک توجه کنیم، که خودش آغازگر خوبی‌ها و روشنایی است. خداوند با مهربانی و لطافت خویش، بندگان را نوازش می‌کند و به آن‌ها نعمت و برکت می‌بخشد. او خالق جهان و به‌هم‌زننده نوبت‌هاست و صفات بلند خود را برمی‌شمارد.
ای موسی! برتری و بزرگواری نعت من، جباری و کامگاری صفت من، دیّان و مهربان نام من، در عالم خود که چون من؟ امید عاصیان بمن، درمان بلاها از من، شادی درویشان بفضل من، آرام ایشان بوعد من، منزلشان بر درگاه من، نشستن ایشان بامّید وصل من، بودن ایشان در بند عهد من، آرزوی ایشان سلام و کلام من، شادی ایشان بدیدار من.
هوش مصنوعی: ای موسی! بزرگی و عظمت وصف من، قدرت و کامیابی صفت من، قهری و مهربانی نام من، در جهانی مانند من چه کسی است؟ امید گناهکاران به من است، درمان مشکلات از من می‌آید، خوشحالی درویشان به لطف من است، آرامش آنها به وعده من مربوط می‌شود، محل زندگی آنها در آستانه من است، نشستن آنها با امید به وصل من است، وفاداری آنها به عهد من، آرزوی آنها دریافت سلام و کلام من، و شادی آنها به خاطر دیدار من است.
المص گفته‌اند که: علم همه چیز در قرآن است، و علم قرآن در حروف اوائل سور است، و علم حروف در لام الف است، و علم لام الف در الف است، و علم الف در نقطه حقیقی است، و علم نقطه در معرفت اصلی است، و علم معرفت اصلی در مشیت ازلی است، و علم مشیت در غیب هویت، و غیب هویت را غایت نیست، و آن را دریافت نه، که وی را مثل و مانند نیست: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
هوش مصنوعی: برخی از علمای اسلام بر این باورند که همه دانش‌ها در قرآن کریم نهفته است و دانش خود قرآن نیز در حروف ابتدایی سوره‌ها وجود دارد. آن‌ها همچنین اشاره می‌کنند که این دانش در حرف "الف" نهفته است و "الف" نیز به نقطه اصلی خود وابسته است. به اعتقاد آن‌ها، این نقطه به شناخت واقعی و درک عمیق منتهی می‌شود، که خود حاصل اراده ازلی خداوند است. در نهایت، این اراده به غیبت و واقعیتی فراتر از درک انسانی مربوط می‌شود که هیچ چیز شبیه و مشابهی ندارد و به همین دلیل فراتر از فهم ماست.
حسین منصور گفت: الف الف ازل است و لام لام ابد، و میم ما بین الازل و الابد، و صاد اتصال قومی و انفصال قومی. صد هزار مدعی را بسموم آتش قهر بسوزند، و در وهده انفصال افکنند، تا یک جوانمرد را بنعت لطف در دائره اتصال آرام دهند، و تشنگی وی را بشربت طهوریت بنشانند. سرهای سروران قریش را بسی در خاک مذلت بریدند، چون بو جهل و بو لهب و عتبه و شیبه و ولید مغیره و امثال ایشان، تا نقطه در دل سلمان و بلال و بو درداء سر از مطلع دولت خویش برزد، و در حمایت عنایت سید اولین و آخرین محمّد مرسل شد. آری عقدی است که در اول بسته‌اند، و عطری است که در ازل سرشته‌اند، و خلعتی است که در کارگاه ازل بافته‌اند، و کس را بر آن اطلاع نداده‌اند.
هوش مصنوعی: حسین منصور بیان کرد که الف نشانه آغاز ابدی و لام نماد جاودانگی است، و میم نشان‌دهنده وضعیت میان آغاز و جاودانگی است، و صاد به ارتباط و قطع ارتباط اقوام اشاره دارد. او می‌گوید که صدهزار مدعی به وسیله آتش قهر در عذاب خواهند سوخت و به وضعیتی تنهایی خواهند افتاد، تا جایی که تنها یک مرد شریف به لطف و مهربانی در دایره اتصال آرامش پیدا کند و تشنگی‌اش با نیروبخشیدن به طهارت سیراب شود. او به مواردی اشاره می‌کند که چهره‌های سرشناس قریش به سبب جهل و کج‌فهمی سرشان به خاک مذلت ساییده شده و این موضوع به نقطه‌چینی در دل‌هایی مانند سلمان، بلال و ابوذر منجر گردیده، که در سایه لطف پیامبر اسلام به اوج عزت خود رسیده‌اند. او تأکید می‌کند که این یک پیمان اولیه است که در آغاز زمان برقرار شده، عطرهایی هستند که در ازل به وجود آمده‌اند، و لباس‌هایی که در کارگاه ازل بافته شده‌اند و کسی از آن‌ها خبر ندارد.
صد هزار جان مقدس فداء آن یک ذره عنایت باد که روز میثاق بر جانهای عاشقان تجلی‌ نمود، عنایة الازلیّة کفایة الأبدیة.
هوش مصنوعی: صد هزار جان مقدس فدای آن یک لحظه محبت می‌شود که در روز پیمان بر جان‌های عاشقان نمایان شد. این محبت دائمی و بی‌نهایت است.
کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ عهد خصصت به من بین الانبیاء انک خاتم الرسل، و عهدک خاتم العهود، تشرح به صدرا، و تقرّ به عینا. یا محمد! چشم روشن دار، و دل شاد و جان خرّم، که از میان پیغامبران گوی سبق تو بردی، و دولت مواصلت در عین مشاهدت تو یافتی. پیغامبران همه بر خبراند، و تو باعیان. شراک نعلین تو آمد تاج همگان.
هوش مصنوعی: کتابی به تو نازل شده است که به واسطه آن به من خبر داده‌ای و مشخص شده که تو آخرین پیامبرانی. عهد تو نیز آخرین عهدهاست و این کتاب دل را روشن می‌کند و چشمان را شاداب می‌سازد. ای محمد! با دل شاد و روحی سرزنده زندگی کن، زیرا تو از میان پیامبران پیشی گرفتید و در کنار مشاهده خداوند، به مقام والایی دست یافتی. همه پیامبران به خبرها اشاره داشتند، ولی تو با حقیقت مواجه هستی. نعلین تو چون تاجی بر سر دیگران است.
فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ یا محمد! نگر تا رگ غیرت نینگیزی، و حرج در دل خود نیاری، بدان سبب که ما با موسی بر طور سخن گفتیم، که آنچه گفتیم همه در کار تو گفتیم، و حدیث تو کردیم. همانست که آنجا گفت: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا. یا محمد! و اگر با موسی سخن گفتیم، از پس پرده گفتیم، و با تو در خلوت «أَوْ أَدْنی‌» بر بساط انبساط خود دانی که چه رفت و چه بود؟!
هوش مصنوعی: ای محمد! در دل خود هیچ حراسی از آنچه گفتیم نداشته باش. مراعات کن که غیرت تو را تحریک نکند و درونت را دچار تنگنا نکند، چرا که ما با موسی در طور سخن گفتیم و هر آنچه گفتیم، درباره تو بود. او در آنجا گفت: "تو در کنار طور نبودی وقتی که ما ندا کردیم." و در واقع، اگر با موسی گفت‌وگو کردیم، این گفت‌وگو از پشت پرده بود، اما با تو در خلوت و نزدیکی صحبت کردیم و می‌دانی که چه اتفاقاتی افتاده است.
زان گونه پیامها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.
هوش مصنوعی: از آن نوع پیام‌هایی که او به طور پنهانی فرستاده، یک ذره از آن به اندازه صد هزار جان ارزش دارد.
فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ اینجا لطیفه‌ای نیکوست. فِی صَدْرِکَ گفت، و فی قلبک نگفت، از آنکه حرج را بصدر راه است، و بقلب راه نیست. جای دیگر گفت: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ. اضافت ضیق با صدر کردند نه با قلب، از آنکه قلب در محل شهود است، و لذّة نظر، و دوام انس و با لذت نظر و انس شهود حرج نبود. مصطفی (ص) ازینجا گفت: «تنام عینای و لا ینام قلبی».
هوش مصنوعی: در اینجا نکته‌ای جالب وجود دارد. وقتی گفته شده "در دل تو حرجی نیست"، به جای اینکه بگوید "در قلب تو حرجی نیست"، از واژه "صدر" استفاده شده است. دلیل این کار این است که "حرج" به "صدر" مربوط می‌شود و نه به "دل". در جای دیگری آمده است که "و ما می‌دانیم که صدرت تنگ می‌شود". اینجا هم به تنگی صدر اشاره شده و نه به دل، زیرا دل محل تجربه و شهود است و در آنجا احساس لذت و آرامش وجود دارد و در چنین فضایی احساس حرج نمی‌شود. پیامبر (ص) نیز به همین معنا گفته‌اند: "چشمانم خواب می‌رود ولی قلبم بیدار است".
اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ الایة ای شما که خلائق‌اید! عقلهای مدخول را و بصائر معلول را در بوته اتباع فرو گذارید، و خود رایی و خود پسندی در باقی کنید، که خود رایی را نوایی نیست، و خود پسندی را روی نیست. نقادان دین اسلام و خازنان حضرت نبوت دیر است تا نافه‌های هدایت بر گشادند، و صبای دولت دین را فرمودند که نسیم این نافه‌ها بودیعت بتو دادیم. گرد عالم طواف همی کن، و احوال هر قومی مطالعت می‌کن. هر کجا دماغی بینی عاشقانه، و هر کجا دلی بینی بر مجمره قهر عشق سوخته، نسیمی از وی بدان دل و بدان خاطر رسان. آن بیچارگان و بیمایگان کفره قریش، آن راندگان حضرت، و مطرودان قطیعت، دماغهای ایشان در قهر خذلان بود.
هوش مصنوعی: ای انسان‌ها! به آموزه‌هایی که از پروردگارتان به شما نازل شده است، توجه کنید. از عقل‌های نادرست و بینش‌های ناقص دست بکشید و خودپسندی و خودرایی را کنار بگذارید، زیرا خودرایی حقیقتی ندارد و خودپسندی مفهومی ندارد. ناقدان دین اسلام و نگهبانان پیامبری به مدت طولانی در تلاشند تا نغمه‌های هدایت را بشنوند و به جامعه دین آن را ارزانی دارند. در اطراف جهان بگردید و وضعیت هر قومی را بررسی کنید. هر جایی که احساس کنید عشق واقعی در دل‌ها القا شده یا دل‌ها به خاطر عشق و شوق دچار رنج شده‌اند، نسیم محبت را به آن دل‌ها برسانید. آن بیچارگان و بیماران کفر قریش، تحت فشار و طرد قرار داشتند و در حال ناله و فریاد بودند.
نسیمی نصیب دماغ ایشان نیامد، تا رب العزة بحکم حرمان ایشان را میگوید: قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ. وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها کم من اهل قریة رکنوا الی الغفلة، و اغتروا بطول المهلة، فباتوا فی خفض الدعة، و أصبحوا و قد صادفتهم البلایا بغتة، و أدرکتهم القضیة الازلیة. تلک سنة اللَّه فی الذین خلوا من الکافرین و عادته فی الماضین من الماردین.
هوش مصنوعی: هوا به بینی آن‌ها نرسید و در این حال، خدای بزرگ بر اساس حکم محرومیت آن‌ها می‌فرماید: «اندکی توجه می‌کنید». و چه بسیارند شهرهایی که آنها را هلاک کردیم؛ مردمی که به غفلت گراییدند و به طول زمان اطمینان کردند، در آسودگی خوابیدند و صبح کردند در حالی که بلاها ناگهان به سراغشان آمد و قضای الهی آن‌ها را در بر گرفت. این‌ها سنت خداوند برای کسانی است که از کافران گذشته‌اند و راه و رویه‌ای است که در مورد مردمان سابق وجود داشته است.
ای مسکین! نگر که بروزگار امن و صحت و نعمت فریفته نگردی، و اگر روزی مرادت برآید، از دنیا ایمن ننشینی، که زوال نعمت و بطش جباری بیشتر بوقت امن آید. یقول اللَّه تعالی: حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً، حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها الایة. وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ الایة، یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ، کَلَّا، کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ الایة، أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ الایة، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ الایة. هر که درین آیات تدبر کند داند که این بساط لعب و لهو در نوشتنی است، و این خانهای بنقش و نگار گذاشتنی است، و این جهانیان و جهانداران که خسته دهراند، و مست شهوت، در سفینه خطراند، و در گرداب هلاک:
هوش مصنوعی: ای بیچاره! مراقب باش که در روزگار آرامش و سلامتی و نعمت فریب نخورده و از خدا غافل نشوی. اگر یک روز به خواسته‌ات برسی، باید بدانید که هیچ‌گاه از خطرات دنیا در امان نیستی، زیرا زوال نعمت و خشونت ستمگران بیشتر در زمان آرامش به سراغتان می‌آید. خداوند می‌فرماید که وقتی مردم به آنچه به دست آورده‌اند خوشحال می‌شوند، ناگهان گرفتار عذاب الهی می‌شوند. آن‌ها فکر می‌کنند که قلعه‌هایشان آن‌ها را از خدا محفوظ نگه می‌دارد، اما در حقیقت نمی‌توانند ثروت و دارایی‌هایشان را جاودانه کنند. بسیاری از باغ‌ها و چشمه‌های زیبا را رها کرده‌اند و آیا شما قسم نخورده‌اید که در شرایط بهتر خواهید بود؟ کسانی که در این آیات تأمل کنند، درمی‌یابند که این دنیای فانی تنها بازی و سرگرمی است و انسان‌ها در این عالم دچار بی‌خبری و مستی از هوس‌ها هستند و در معرض خطر و هلاکت قرار دارند.
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنانشان جان گذار
هوش مصنوعی: در دنیا، بسیاری از پادشاهان بودند که تیرهایشان مانند ستاره‌های پروین به زمین می‌افتاد و نیزه‌هایشان جان‌فزا بود.
بنگرید اکنون بنات النعش‌وار از دست مرگ
نیزها شان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار!
هوش مصنوعی: به حال و روز دختران نعش، که همچون سایه‌ها از لابلای مرگ بیرون آمده‌اند، نگاه کنید؛ شاخه‌ها و تیرک‌هایشان پر از تارهای گوناگون است!
یکی از بزرگان دین ببناهای نعمان منذر برگذشت، آنجا که خورنق و سدیر گویند، گفت: آن بناهای عظیم دیدم، و ایوانهای برکشیده خراب گشته، و دودی و گردی از آن برآمده، همه بی‌کار و بی‌کس مانده. بدیده عبرت در آن می‌نگرستم و می‌گفتم: این سکّانک؟ این جیرانک؟ ما فعل قطّانک؟ گفتا: هاتفی آواز داد که:
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان دین به جایی به نام خورنق و سدیر رفت و ساختمان‌های بزرگ نعمان منذر را دید. او متوجه شد که این بناهای بزرگ خراب شده و ایوان‌های بلند آن ویران شده‌اند و از آن‌ها دود و گرد بلند شده است. همه چیز رها شده و بی‌حساب مانده. او با عبرت به این منظره نگاه می‌کرد و در دل می‌گفت: این چه مکانی است؟ این چه حالتی دارد؟ چه بر سر آن آمده است؟ در همین حین صدای هاتفی به گوشش رسید که او را صدا می‌زد.
افناهم حدثان الدهر و الحقب
هوش مصنوعی: زمان و دوره‌های مختلف تاریخ، تجربه‌ها و تغییرات زیادی را به همراه داشته‌اند.
هذی منازل اقوام عهدتهم
هوش مصنوعی: این جمله به معنای "این خانه‌ها متعلق به اقوامی است که با آن‌ها پیمان بسته‌ایم" است.
و غالهم زمن فی صرفه نوب
هوش مصنوعی: و زمان آن‌ها در برداشت‌ها معطل شده است.
صاحت بهم نائبات الدهر فانقلبوا
هوش مصنوعی: صاحب دوران تغییرات به ناگاه دگرگون شدند.
گفتا: و بر دیواری دیدم که خطی بدین صیغه نوشته که:
هوش مصنوعی: در یک دیوار متنی را دیدم که به این صورت نوشته شده بود:
فی خفض عیش و عزّ ما له خطر
هوش مصنوعی: در زندگی ساده و بی‌ادعا، ارزش و مقام بالایی وجود دارد.
الی القبور فلا عین و لا اثر
هوش مصنوعی: به سمت قبور می‌رود، نه نشانی از چشمی و نه ردپایی وجود دارد.
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ سؤال تعنیف است و تعذیب. وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ سؤال تشریف است و تقریب. روز قیامت سؤال متفنن است، از آنکه احوال خلق متفاوت است. سؤال هر کس بر اندازه روش او. قومی را از کردار پرسند. قومی را از نعمت. قومی را از صدق و صفاوت. قومی را سؤال کنند از روی سیاست و هیبت، قومی را از لطف و کرامت. سؤال کردار آن است که: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، از افرادی که به سویشان پیامبر فرستاده شده، سوالاتی پرسیده می‌شود که هدف آن تنبیه و عذاب است. همچنین از پیامبران نیز سوالاتی خواهد شد که در اینجا هدف از آن تنفیذ و نزدیک شدن به ایشان است. در این روز، سوالات به شیوه‌های مختلفی انجام می‌شود، چرا که وضعیت افراد متفاوت است. نوع سوال از هر فرد بسته به روش و کارهایی که انجام داده است، متفاوت خواهد بود. برخی از افراد درباره اعمالشان مورد پرسش قرار می‌گیرند، برخی دیگر از نعمت‌هایی که دارند، بعضی از صداقت و پاکی آن‌ها و گروهی نیز به لحاظ سیاست و مقام مورد سوال قرار می‌گیرند. به طور کلی، سوالات مربوط به اعمال آن‌ها است، چنان‌که قرآن می‌فرماید: "به خدا سوگند از همه آن‌ها درباره کارهایشان سوال خواهیم کرد."
سؤال نعمت: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ. سؤال صدق و صفاوت: لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ. سؤال هیبت و سیاست: أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؟ و سؤال لطف و کرامت سؤال پیغامبران است، و هو قوله تعالی: وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، از مردم درباره نعمت‌هایی که دریافت کرده‌اند سؤال می‌شود. همچنین از صادقان در مورد صداقتشان پرسیده خواهد شد. علاوه بر این، از کسانی که در دنیا شریکانی داشته‌اند، سؤال می‌شود که آن شریک‌ها کجا هستند. همچنین پیامبران نیز مورد سؤال قرار می‌گیرند که این نشان‌دهنده لطف و کرامت الهی است.
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ وزن اعمال بمیزان اخلاص حقّ است، و وزن احوال بمیزان صدق عدل. بیچاره و محروم کسی که عمل وی بریا آلوده، و حال وی بعجب آمیخته! که در مقام ترازو نه آن حال را قدری بود، نه این عمل را وزنی. یقول اللَّه تعالی: فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً، و در اثر عمر است: حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا، و زنوها قبل أن توزنوا، و تهیئوا للعرض الاکبر. میگوید: اعمال خویش را وزن کنید پیش از آنکه بر شما وزن کنند، و شمار خویش برگیرید، و در کار خود نظر کنید، که عرض اکبر را و انجمن قیامت را چه ساخته‌اید؟ اینست که رب العالمین گفت: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، و در خبر است که عاقل را چهار ساعت بود که سعادت خویش در آن طلب کند، و روزگار خویش بآن بیاراید: ساعتی که در آن حساب خویش کند، و اعمال و احوال خود سنجد، و ساعتی که وی را در آن با حق رازی بود، و نیازی نماید، و ساعتی که در آن تدبیر معاش خویش بجای آرد، و ساعتی که در مناجات و بدانچه او را دادند از دنیا بیاساید.
هوش مصنوعی: در آن روز، اعمال انسان‌ها بر اساس نیت و خلوص قلب سنجیده می‌شود و وضعیت آن‌ها بر اساس صداقت و انصاف. شخصی که اعمالش به نیت نمایش و ریا آلوده باشد و حالش به خودپسندی آمیخته شده، به شدت در تنگنا قرار دارد. او نه ارزشی دارد و نه وزنی در آن روز. خداوند می‌فرماید: "ما برای آن‌ها در روز قیامت وزنی قرار نمی‌دهیم." در روایتی آمده که انسان باید قبل از آنکه مورد محاسبه قرار گیرد، خود را حسابرسی کند و اعمالش را بسنجید. باید نگاه کند چه چیزهایی را برای روز قیامت فراهم کرده است. به همین خاطر خداوند به انسان‌ها توصیه کرده که به آنچه برای فردا آماده کرده‌اند توجه کنند. همچنین در حدیثی آمده که شخص عاقل باید چهار ساعت را برای رسیدن به سعادت خود اختصاص دهد: ساعتی برای حسابرسی اعمال، ساعتی برای رازگوی با خدا و نیازمندی به او، ساعتی برای تدبیر معیشت و ساعتی برای خلوت و آرامش از دغدغه‌های دنیا.
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ پیران طریقت و ارباب معرفت گفتند: موازین مختلف است: نفس و روح را میزانی است و قلب و عقل را میزانی، و معرفت و سر را میزانی.
هوش مصنوعی: در آن روز، سنجش و میزان واقعی خواهد بود. صاحبان طریقت و دانایان گفتند که هر یک از نفس و روح، قلب و عقل، و همچنین معرفت و اسرار، معیارها و موازین مخصوص به خود را دارند.
نفس و روح را میزان امر و نهی است، و هر دو کفه آن کتاب و سنت. قلب و عقل را میزان ثواب است، و هر دو کفه آن وعد و وعید است. معرفت و سر را میزان رضا است، و هر دو کفه آن هرب و طلب. هرب از دنیا بگریختن است، و در عقبی آویختن، و طلب عقبی بگذاشتن است، و مولی را جستن. همه چیزی تا نجویی نیابی، و حق را تا نیابی نجویی.
هوش مصنوعی: نفس و روح معیار فرمان و نهی هستند و دو منبعی که باید به آن‌ها توجه کرد، کتاب و سنت هستند. قلب و عقل میزان پاداش و جزا هستند و دو اصل مرتبط با آن‌ها وعده‌ها و هشدارها هستند. شناخت و اسرار، معیار رضایت هستند و آنچه در ارتباط با آن‌ها وجود دارد، عشق و جستجوی معنوی است. عشق به دنیا و فاصله گرفتن از آن به معنای گرایش به زندگی آخرت و دنبال کردن مولی (خدا) است. هیچ چیز را تا زمانی که جستجو نکنی، به دست نخواهی آورد و حق را نیز بدون جستجو نخواهی شناخت.
از آنست که طالبان حق عزیزاند.
هوش مصنوعی: این به این معناست که طالبان در جایگاه محترم و ارزشمندی قرار دارند.
پیر طریقت گفت: الهی! اگر کسی ترا بطلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. ار کسی ترا بجستن یافت، من بگریختن یافتم. الهی! چون وجود تو پیش از طلب و طالب است، طالب از آن در طلب است که بی‌قراری برو غالب است. عجب آنست که یافت نقد شد و طلب بر برنخاست. حق دیده ور شد، و پرده عزت بجاست!
هوش مصنوعی: پیر راه معنویت گفت: ای خدا! اگر کسی تو را پیدا کند، من خود از تو طلب کردم. اگر کسی به جستجوی تو برآید، من در فرار از تو بودم. ای خدا! چون وجود تو قبل از طلب و خواهان است، خواهان به‌خاطر ناآرامی‌اش به جستجو می‌پردازد. عجب است که یافتن، به حقیقت رسید و جستجو متوقف نشد. حقایق روشن شد و پرده‌های عزت کنار رفت!
ای جمالی کز وصالت عالمی مهجور و دور
بر میانشان از غمت جز حیرت و زنار نیست
هوش مصنوعی: ای زیبایی که وصالت باعث شده جهانی از عشق و اشتیاق دور و بی‌خبر باشند و در میان این افراد جز حیرت و دلتنگی سهمی نیست.
دیدنیها هست آری گفتنیها روی نیست
در میان کام افعی صورت گفتار نیست.
هوش مصنوعی: چیزهای زیبایی وجود دارد، اما آنچه قابل بیان است، در میان آنها نیست. در واقع، گاهی شکل و ظاهر یک موضوع، نمی‌تواند آنچه را که باید گفته شود، به درستی منتقل کند.