گنجور

۱۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ الایة مردودان حضرت را میگوید، و مطرودان قطیعت را که: اگر ما فریشتگان آسمان را ازین مقرّبان و کروبیان، و سفره و بر ره، و رقباء قضا و قدر و امناء درگاه عزّت بزمین فرستیم، تا آن مهجوران را بما دعوت کنند، و از ما خبر دهند، و مردگان زمین را حشر کنیم، تا بر درگاه ما ارشاد کنند، و جمله حیوانات و جمادات و اعیان و اجرام مخلوقات، و صورت ذات مقدرات، و آحاد و افراد معلومات، همه را منطبق گردانیم، و بایشان فرستیم، تا آیت الهیت ما و اعلام ربوبیت ما بر ایشان عرضه کنند، و هر چه خبر بود همه ببینند و بدانند تا من که خداوندم نخواهم، و ایشان را راه ننمایم، ایمان نیارند، و راه بشناخت ما نبرند. مشتی خاک را چه رسد که حدیث قدم کند اگر نه عنایت قدیم و خواست آن کریم بود!

دل کیست که گوهری فشاند بی‌تو
یا تن که بود که ملک راند بی‌تو
و اللَّه که خرد راه نداند بی‌تو
جان زهره ندارد که بماند بی‌تو

اعتقاد اهل سنت آنست که تا رب العزة خود را با دل بنده تعریف نکند، و شواهد صفات قدیم در دل بنده ثبت نکند، بنده بشناخت وی راه نبرد. ازینجا گفته‌اند علماء سنت و ائمه قدوت که: المعرفة تجب بالسّمع، و تلزم بالبلاغ، و تحصل بالتعریف.

آری! شمعیست تا خود کجا برافروزد! جوهریست تا کجا ودیعت نهد! یقول اللَّه عز و جل: «سرّ من سرّی استودعته قلب من احببت من عبادی». شناختی باید و آشنایی هر دو بهم، تا نشانه این کار شود، و شایسته این خلعت گردد. دعوی آشنایی بی‌شناخت جحد است، چنان که از آن بیگانگان خبر میدهد که: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ. و شناخت بی‌آشنایی عین مکر است، چنان که آن مهجور درگاه و سر اشقیا ابلیس که شناخت بود او را، و آشنایی نه، نهایت و بدایت او هر دو از عین مکر در قعر کفر بپوشیده بودند.

بظاهر صورت ملکی داشت، و نقاب تقدیس بر بسته، و باطنی خراب. هزاران سال بساط عبادت بپیموده بر امید وصل، چون پنداشت که دیده املش گشاده شود، یا نفحه وصال درونش وزد، از سماء سموّ بر خاک لعنت افتاد که: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی»:

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود
مستوجب شکر و آفرین خواهد بود
باللّه که گمان نبردم ای جان و جهان
که امید مرا فذلک این خواهد بود

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا هر که رتبت وی عالی‌تر بلاء وی تمامتر! هر که بحق نزدیکتر و دل وی صافی‌تر، نفس وی بدست دشمن گرفتارتر! آری بی‌غصه محنت قصه محنت نتوان خواند! بی‌زهر بلا شهد ولا نتوان یافت! بنگر که آدم صفی آن غرس تکریم حق، و پرورده تقدیس، چه دید از آن دشمن خویش ابلیس! یقول تعالی: فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ، و آن دیگر شیخ پیغامبران و پدر جهانیان نوح (ع) از قوم خویش بنگر که چه دید! نهصد و اند سال ایشان را دعوت کرد. هر روز او را چندان بزدند که بیهوش شدی، و فرزندان خود را بر معادات او وصیّت کردندی و آن مهتر برین بلیت صبر میکرد، و امید بایمان ایشان میداشت، تا او را گفتند: «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ». گفت: بار خدایا! چون امید بریده گشت، و روی صلاح پدید نیست، بودن ایشان در دنیا جز زیادت فساد و سبب خرابی نیست. «لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً». و از آن پس ابراهیم پیغامبر که شجره توحید بود، شب و روز بزانو درافتاده، و شیبت سفید در دست نهاده که: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ». بنگر که او را از آن نمرود طاغی چه رسید! و از معانده و مکابره وی چه مقاساة کشید! و علی هذا پیغامبران یکان یکان هود و صالح و لوط و زکریا و یحیی و عیسی و موسی، از دست جباران و متکبران و متمردان همه بفریاد آمدند، و در حق زاریدند، و در آخر همگان محمّد عربی و مصطفی هاشمی بلاء وی تمامتر، و اذی وی از دشمنان بیشتر، تا میگوید

صلی اللَّه علیه و سلم: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت قطّ»!

آن بیگانگان و بیحرمتان قدر وی مهتر ندانستند، و دیده شناخت او نداشتند، قصد جان او کردند، و جفاء وی را میان دربستند. پیران استهزا کردند، و شاعران هجو گفتند، و کودکان سنگ انداختند، و زنان از بامها خاک ریختند، و آن گه اتفاق کردند، و با یکدیگر عهد بستند که او را برداریم، و نصرت خدایان خود کنیم، تا جبرئیل آمد و گفت: ای سیّد! خیز و شهر بایشان بگذار. آهنگ غربت کن که: طلب الحق غربة.

و درین غربت فرمودن با او سرّی بود که جوانمردی در آن قافیه شعر خویش باز آورده و گفته:

ای یتیمی کرده اکنون با یتیمان کن تو لطف
ای غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا
با تو در فقر و یتیمی ما چه کردیم از کرم
تو همان کن ای کریم از خلق خود با خلق ما
مادری کن مر یتیمان را بپرورشان بلطف
خواجگی کن سائلان را طمعشان گردان وفا

أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً جز از اللَّه معبودی گیرم؟ کلّا! جز از اللَّه خدایی را دانم؟ حاشا! معبود بی‌همتا اوست، که یگانه و یکتا خود اوست. در کردگاری و جباری بی‌نظیر اوست. در کاررانی و کار خدایی بی‌شبیه اوست. در بنده نوازی معروف اوست. در مهربانی و مهر نمایی موصوف اوست.

پیر طریقت گفت: «الهی! موجود عارفانی. آرزوی دل مشتاقانی. مذکور زبان مدّاحانی». چونت نخواهم که نیوشنده آواز داعیانی! چونت نستایم که شاد کننده دل بندگانی! چونت ندانم که زین جهانی! چونت دوست ندارم که عیش جانی! وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة وفد خدای از روی عدد اندکی‌اند، اما با وزن و با خطراند، و اهل باطل بسیاراند، لکن بی‌وزن و بی‌معنی‌اند. یک جهان مجاز را یک ذره حقیقت بس. یک عالم بیهوده و باطل را یک نفس خداوندان یافت بس.

یک تبانجه شیر و زین مردار خواران یک جهان
یک صدای صور و زین فرعون طبعان صد هزار!

یا محمّد! اگر تو ایشان را از روی عدد و کثرت بینی، ترا بفتنه افکنند، و اگر با ایشان بسازی، ترا از حق باز دارند. فرمان ما را گردن نه، و از ایشان روی گردان: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ».

فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ این در حکم تفسیر بذبایح مخصوص است، و از روی اشارت منع است از خوردن بر غفلت، و بر شره. هر چه بغفلت و شره خورند جز در طبع سبعی قوّت نیفزاید، و جز هواجس نفس و وساوس شیطان از آن نروید. اصل مسلمانی پاکی سینه است، و روشنایی دل، و راه این پاکی و روشنایی پاک داشتن بشره است. چنان باید که حواس ظاهر چون چشم و گوش و زبان پاک بود، و جمله حرکات بوزن شرع بود، و راه پاکی حواس پاکی پوست، و گوشت بود، چنان که از حلال رسته باشد، و راه پاکی پوست و گوشت لقمه حلال است، و چون لقمه حلال بود، مرد حلال خوار باید. ما دام تا شره و آرزوی غفلت در سینه وی بود، حلال خوار نبود، و راه اسیر کردن آز و شره آنست که چون خورد بر سر ذکر بود، و با آگاهی بود، و بادب طریقت و شرط سنت خورد. اینست که اللَّه گفت: فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ.

شافعی (رض) گفت که: دوازده مسئله بباید دانست، تا یک لقمه بشرط دین بتوان خورد. چهار فریضه، و چهار سنت، و چهار ادب. آنچه فریضه است حلال خوردن، و پاکیزه خوردن، و روزی گمار خدای را دانستن، و شکر وی گزاردن. و آنچه سنت است اول «بسم اللَّه» گفتن، و پیش از طعام دست بشستن، و بآخر «الحمد للَّه» گفتن، و از کرانه قصعه خوردن، و آنچه ادب است بر پای چپ نشستن، و در لقمه کس ننگرستن و از پیش خود خوردن، و پس از طعام دست بشستن. چون خوردن باین شرط بود، فردا در آن حساب نباشد، و او را در آن ثواب دهند، چنان که در خبر است که: مؤمن را بر هیچ چیز ثواب دهند، تا آن لقمه که در دهن خویش نهد، یا در دهن عیال خویش، و الیه الاشارة بقوله تعالی: کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ الایة مردودان حضرت را میگوید، و مطرودان قطیعت را که: اگر ما فریشتگان آسمان را ازین مقرّبان و کروبیان، و سفره و بر ره، و رقباء قضا و قدر و امناء درگاه عزّت بزمین فرستیم، تا آن مهجوران را بما دعوت کنند، و از ما خبر دهند، و مردگان زمین را حشر کنیم، تا بر درگاه ما ارشاد کنند، و جمله حیوانات و جمادات و اعیان و اجرام مخلوقات، و صورت ذات مقدرات، و آحاد و افراد معلومات، همه را منطبق گردانیم، و بایشان فرستیم، تا آیت الهیت ما و اعلام ربوبیت ما بر ایشان عرضه کنند، و هر چه خبر بود همه ببینند و بدانند تا من که خداوندم نخواهم، و ایشان را راه ننمایم، ایمان نیارند، و راه بشناخت ما نبرند. مشتی خاک را چه رسد که حدیث قدم کند اگر نه عنایت قدیم و خواست آن کریم بود!
هوش مصنوعی: این آیه بیان می‌کند که حتی اگر ما فرشتگان را به این افراد نازل کنیم تا آن‌ها را به سوی ما دعوت کنند و از حقایق آگاه سازند، و همچنین اگر مردگان را زنده کرده و همه موجودات و مخلوقات را به آن‌ها معرفی کنیم، باز هم اگر مشیت و اراده ما بر این باشد که هدایت نشوند، هیچ‌گاه ایمان نخواهند آورد یا از راه ما آگاه نخواهند شد. در واقع، حتی اگر ما تمام قدرت‌ها و نشانه‌ها را به آن‌ها نشان دهیم، این مسأله به خودی خود کافی نیست و تنها در صورتی که ما بخواهیم و در حق آن‌ها لطف کنیم، امکان‌پذیر خواهد بود.
دل کیست که گوهری فشاند بی‌تو
یا تن که بود که ملک راند بی‌تو
هوش مصنوعی: دل چه کسی می‌تواند بدون تو احساس خود را بیان کند یا چه کسی است که بدون تو بر این دنیا حکمرانی کند؟
و اللَّه که خرد راه نداند بی‌تو
جان زهره ندارد که بماند بی‌تو
هوش مصنوعی: به خدا قسم، حتی عقل هم بدون تو نمی‌داند چطور رفتار کند و جانم بدون تو توان زندگی کردن ندارد.
اعتقاد اهل سنت آنست که تا رب العزة خود را با دل بنده تعریف نکند، و شواهد صفات قدیم در دل بنده ثبت نکند، بنده بشناخت وی راه نبرد. ازینجا گفته‌اند علماء سنت و ائمه قدوت که: المعرفة تجب بالسّمع، و تلزم بالبلاغ، و تحصل بالتعریف.
هوش مصنوعی: اعتقاد اهل سنت این است که تا خداوند خود را در دل بنده معرفی نکند و ویژگی‌های خود را در دل او ثبت نکند، بنده نمی‌تواند به شناخت او دست یابد. به همین دلیل گفته‌اند که علمای اهل سنت و امامان به این نکته تاکید دارند که شناخت خداوند از طریق شنیدن، گزارش دادن و معرفی کردن به دست می‌آید.
آری! شمعیست تا خود کجا برافروزد! جوهریست تا کجا ودیعت نهد! یقول اللَّه عز و جل: «سرّ من سرّی استودعته قلب من احببت من عبادی». شناختی باید و آشنایی هر دو بهم، تا نشانه این کار شود، و شایسته این خلعت گردد. دعوی آشنایی بی‌شناخت جحد است، چنان که از آن بیگانگان خبر میدهد که: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ. و شناخت بی‌آشنایی عین مکر است، چنان که آن مهجور درگاه و سر اشقیا ابلیس که شناخت بود او را، و آشنایی نه، نهایت و بدایت او هر دو از عین مکر در قعر کفر بپوشیده بودند.
هوش مصنوعی: بله! شمعی است که نمی‌دانیم تا کجا نورش را می‌افروزد! گوهری است که نمی‌دانیم تا کجا در دل چه کسانی قرار می‌گیرد! خداوند می‌فرماید: «راز من را در دل کسی که از بندگانم دوستش دارم، پنهان کرده‌ام». باید شناخت و آشنایی وجود داشته باشد تا این کار به ثمر برسد و شایستگی لازم را پیدا کند. ادعای آشنایی بدون شناخت، بی‌اعتباری است، همان‌طور که بیگانگان می‌گویند: "ما فرزندان خدا و محبوبان او هستیم". و شناخت بدون آشنایی، فریب است، مانند آنکه ابلیس، که با وجود شناخت به مخلوقات و آشنایی نداشتن نسبت به حقیقت، در عمیق‌ترین کفر غوطه‌ور بود.
بظاهر صورت ملکی داشت، و نقاب تقدیس بر بسته، و باطنی خراب. هزاران سال بساط عبادت بپیموده بر امید وصل، چون پنداشت که دیده املش گشاده شود، یا نفحه وصال درونش وزد، از سماء سموّ بر خاک لعنت افتاد که: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی»:
هوش مصنوعی: ظاهرش مانند یک ملک زیبا بود و با نقاب تقدس پوشیده شده بود، اما باطنش خراب و ویران بود. او هزاران سال در حال عبادت بود و منتظر رسیدن به وصال بود. وقتی که فکر می‌کرد چشمان امیدش باز خواهد شد یا نسیم وصال به درونش خواهد وزید، از آسمان به زمین دچار لعنت شد.
گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود
مستوجب شکر و آفرین خواهد بود
هوش مصنوعی: وقتی که دل من در کنار تو باشد، دلیلی برای شکرگزاری و ستایش وجود خواهد داشت.
باللّه که گمان نبردم ای جان و جهان
که امید مرا فذلک این خواهد بود
هوش مصنوعی: به خدا قسم که هرگز گمان نمی‌کردم، ای جان و ای جهان، که امیدم به این صورت خواهد بود.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا هر که رتبت وی عالی‌تر بلاء وی تمامتر! هر که بحق نزدیکتر و دل وی صافی‌تر، نفس وی بدست دشمن گرفتارتر! آری بی‌غصه محنت قصه محنت نتوان خواند! بی‌زهر بلا شهد ولا نتوان یافت! بنگر که آدم صفی آن غرس تکریم حق، و پرورده تقدیس، چه دید از آن دشمن خویش ابلیس! یقول تعالی: فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ، و آن دیگر شیخ پیغامبران و پدر جهانیان نوح (ع) از قوم خویش بنگر که چه دید! نهصد و اند سال ایشان را دعوت کرد. هر روز او را چندان بزدند که بیهوش شدی، و فرزندان خود را بر معادات او وصیّت کردندی و آن مهتر برین بلیت صبر میکرد، و امید بایمان ایشان میداشت، تا او را گفتند: «لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ». گفت: بار خدایا! چون امید بریده گشت، و روی صلاح پدید نیست، بودن ایشان در دنیا جز زیادت فساد و سبب خرابی نیست. «لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً». و از آن پس ابراهیم پیغامبر که شجره توحید بود، شب و روز بزانو درافتاده، و شیبت سفید در دست نهاده که: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ». بنگر که او را از آن نمرود طاغی چه رسید! و از معانده و مکابره وی چه مقاساة کشید! و علی هذا پیغامبران یکان یکان هود و صالح و لوط و زکریا و یحیی و عیسی و موسی، از دست جباران و متکبران و متمردان همه بفریاد آمدند، و در حق زاریدند، و در آخر همگان محمّد عربی و مصطفی هاشمی بلاء وی تمامتر، و اذی وی از دشمنان بیشتر، تا میگوید
هوش مصنوعی: همان‌طور که برای هر پیامبری دشمنی قرار داده‌ایم، هر چه مقام او بالاتر باشد، آزمایش او نیز سخت‌تر خواهد بود. کسی که به حق نزدیک‌تر و دلش صاف‌تر است، به دست دشمنش گرفتارتر می‌شود. بدون درد و رنج، نمی‌توان داستان مصیبت را فهمید و بدون زهر بلا، نمی‌توان از شیرینی زندگی خبری داشت. اگر به آدم صفی نگاه کنیم، او که مورد احترام خداوند قرار گرفت و در پرورش تقدیس بزرگ شد، چه بلایی از دشمنش ابلیس تحمل کرد. در قرآن آمده است که شیطان آنها را از بهشت فرو انداخت و خارج کرد. همچنین، نوح پیامبر، که پدر بشریت است، تنها با قومش نود و چند سال دعوت کرد و در این مدت مورد آزار و اذیت قرار گرفت و حتی فرزندانش را به عدم ایمان به خدا وصیت کردند. در نهایت، وقتی امیدش برای هدایت قومش ناامید شد، از خدا خواست تا کافران را به عذاب گرفتار کند. ابراهیم، پیامبر دیگر، نیز به شدت عبادت می‌کرد و از خدا می‌خواست خودش و فرزندانش را از عبادت بت‌ها دور نگه دارد. او با طاغوتی چون نمرود مقابله کرد و رنج‌های زیادی را تحمل کرد. به همین ترتیب، سایر پیامبران چون هود، صالح، لوط، زکریا، یحیی، عیسی و موسی نیز با ظلم و ستم سرکرده‌ها و متکبران مواجه شدند، و سرانجام پیامبر اسلام، محمد (ص)، با آزمون‌ها و آزارهای بیشتری از دشمنانش مواجه شد.
صلی اللَّه علیه و سلم: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت قطّ»!
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هیچ پیامبری به اندازه من مورد آزار قرار نگرفته است!»
آن بیگانگان و بیحرمتان قدر وی مهتر ندانستند، و دیده شناخت او نداشتند، قصد جان او کردند، و جفاء وی را میان دربستند. پیران استهزا کردند، و شاعران هجو گفتند، و کودکان سنگ انداختند، و زنان از بامها خاک ریختند، و آن گه اتفاق کردند، و با یکدیگر عهد بستند که او را برداریم، و نصرت خدایان خود کنیم، تا جبرئیل آمد و گفت: ای سیّد! خیز و شهر بایشان بگذار. آهنگ غربت کن که: طلب الحق غربة.
هوش مصنوعی: آن بیگانگان و کسانی که به او بی‌احترامی می‌کردند، ارزشی برای او قائل نشدند و شناختی از او نداشتند. آن‌ها قصد جان او کردند و به او جفا کردند. پیرمردان به تمسخر او پرداختند، شاعران به او هجو گفتند، کودکان سنگ‌پرانی کردند و زنان از پشت بام‌ها خاک می‌ریختند. سپس تصمیم گرفتند که او را بردارند و از خدایان خود حمایت کنند. در این هنگام جبرئیل آمد و گفت: «ای آقا! برخیز و از این شهر برو. به غربت برو که طلب حق غربت است.»
و درین غربت فرمودن با او سرّی بود که جوانمردی در آن قافیه شعر خویش باز آورده و گفته:
هوش مصنوعی: در این تنهایی و جدایی، سخنی با او بود که جوانمردی در آن قافیه شعر خود به آن اشاره کرده و آن را بیان کرده است.
ای یتیمی کرده اکنون با یتیمان کن تو لطف
ای غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا
هوش مصنوعی: ای یتیم، حالا وقت آن است که با دیگر یتیم‌ها مهربان باشی. ای غریبی، اکنون باید با کسانی که تنها هستند و غریبند مهربانی کنی.
با تو در فقر و یتیمی ما چه کردیم از کرم
تو همان کن ای کریم از خلق خود با خلق ما
هوش مصنوعی: با تو در شرایط سختی و بی‌پولی چه کردیم؟ از بخشندگی تو همان‌طور عمل کن که با دیگران می‌کنی.
مادری کن مر یتیمان را بپرورشان بلطف
خواجگی کن سائلان را طمعشان گردان وفا
هوش مصنوعی: مادر، یتیمان را با مهربانی پرورش بده و به نیازمندان کمک کن تا به امید و اعتماد به وفاداری تو دلگرم شوند.
أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً جز از اللَّه معبودی گیرم؟ کلّا! جز از اللَّه خدایی را دانم؟ حاشا! معبود بی‌همتا اوست، که یگانه و یکتا خود اوست. در کردگاری و جباری بی‌نظیر اوست. در کاررانی و کار خدایی بی‌شبیه اوست. در بنده نوازی معروف اوست. در مهربانی و مهر نمایی موصوف اوست.
هوش مصنوعی: آیا به جز خداوند، باز هم می‌توانم حکمتی را جستجو کنم؟ هرگز! من جز خداوند خدایی نمی‌شناسم. او معبودی یگانه و بی‌همتاست. او در قدرت و اراده‌اش بی‌نظیر است. در انجام کارهایش هیچ شبیه و مانند ندارد. در نیکوکاری و عنایت به بندگانش، مشهور و سرآمد است. او در مهربانی و ابراز محبت، وصف‌ناپذیر است.
پیر طریقت گفت: «الهی! موجود عارفانی. آرزوی دل مشتاقانی. مذکور زبان مدّاحانی». چونت نخواهم که نیوشنده آواز داعیانی! چونت نستایم که شاد کننده دل بندگانی! چونت ندانم که زین جهانی! چونت دوست ندارم که عیش جانی! وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ الایة وفد خدای از روی عدد اندکی‌اند، اما با وزن و با خطراند، و اهل باطل بسیاراند، لکن بی‌وزن و بی‌معنی‌اند. یک جهان مجاز را یک ذره حقیقت بس. یک عالم بیهوده و باطل را یک نفس خداوندان یافت بس.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌فرماید: «خداوندا! تو موجودی از عارفان هستی. آرزوی دل مشتاقان. به زبان ستایشگران ذکر تو جاری است». او را نمی‌خواهم که تنها صدای دعوت‌کنندگان را بشنود! نمی‌خواهم ستایشش کنم که دل بندگان را شاد کند! نمی‌دانم که از این جهان چه می‌فهمم! نمی‌خواهم زندگی‌ام فقط خوشی‌های ناپایدار باشد! و اگر به بیشتر کسانی که در زمین هستند گوش کنی، می‌دانی که تعداد انگشت‌شماری از بندگان خدا هستند که با کیفیت و خطرناک‌اند، اما بسیاری از اهل باطل بی‌وزن و بی‌معنا هستند. یک جهان پر از شبهه به یک ذره حقیقت نیاز دارد. یک عالم بی‌فایده و باطل فقط به یک نفس از خداوند نیازمند است.
یک تبانجه شیر و زین مردار خواران یک جهان
یک صدای صور و زین فرعون طبعان صد هزار!
هوش مصنوعی: یک تفنگ پر قدرت و شیرین برای مردمی که به مشکلات و ناملایمات عادت کرده‌اند، مانند صدای مدهوش‌کننده‌ای است که از دور شنیده می‌شود و نشانه‌ای از وجود هزاران طبع و روح قوی دارد.
یا محمّد! اگر تو ایشان را از روی عدد و کثرت بینی، ترا بفتنه افکنند، و اگر با ایشان بسازی، ترا از حق باز دارند. فرمان ما را گردن نه، و از ایشان روی گردان: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ».
هوش مصنوعی: ای محمد! اگر به تعداد و کثرت آن‌ها نگاه کنی، به فتنه می‌افتی و اگر بخواهی با آن‌ها کنار بیایی، تو را از حق باز می‌دارند. به فرمان ما عمل کن و از آن‌ها دوری کن.
فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ این در حکم تفسیر بذبایح مخصوص است، و از روی اشارت منع است از خوردن بر غفلت، و بر شره. هر چه بغفلت و شره خورند جز در طبع سبعی قوّت نیفزاید، و جز هواجس نفس و وساوس شیطان از آن نروید. اصل مسلمانی پاکی سینه است، و روشنایی دل، و راه این پاکی و روشنایی پاک داشتن بشره است. چنان باید که حواس ظاهر چون چشم و گوش و زبان پاک بود، و جمله حرکات بوزن شرع بود، و راه پاکی حواس پاکی پوست، و گوشت بود، چنان که از حلال رسته باشد، و راه پاکی پوست و گوشت لقمه حلال است، و چون لقمه حلال بود، مرد حلال خوار باید. ما دام تا شره و آرزوی غفلت در سینه وی بود، حلال خوار نبود، و راه اسیر کردن آز و شره آنست که چون خورد بر سر ذکر بود، و با آگاهی بود، و بادب طریقت و شرط سنت خورد. اینست که اللَّه گفت: فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ.
هوش مصنوعی: خوردن غذایی که نام خدا بر آن ذکر شده، به معنای تفسیر ذبح‌های خاص است و نشان‌دهنده این است که از خوردن در حال غفلت و بی‌توجهی منع شده‌ایم. هر چیزی که به صورت غفلی و بی‌توجهی خورده شود، تنها به تقویت غریزه حیوانی کمک می‌کند و جز وسوسه‌های نفس و شیطان چیزی به همراه ندارد. اصل مسلمانی در پاکی قلب و روشنایی دل است و راه رسیدن به این پاکی، خالص نگه داشتن ظاهر انسان است. حواس ظاهری مانند چشم، گوش و زبان باید پاک باشند و تمامی حرکات باید بر اساس شرع انجام شوند. پاکی پوست و گوشت نیز به موجب خوردن لقمه‌های حلال حاصل می‌شود. وقتی که لقمه حلال باشد، فرد باید حلال‌خوار باشد. اما اگر آرزوها و غفلت در دل او وجود داشته باشد، نمی‌تواند حلال‌خوار باشد. چاره مقابله با طمع و غفلت این است که در هنگام خوردن به یاد خدا باشیم و با آگاهی و رعایت قواعد سیره و سنت این کار را انجام دهیم. به همین خاطر، خداوند فرموده است که از غذایی بخورید که نام او بر آن ذکر شده، اگر به آیات او ایمان دارید.
شافعی (رض) گفت که: دوازده مسئله بباید دانست، تا یک لقمه بشرط دین بتوان خورد. چهار فریضه، و چهار سنت، و چهار ادب. آنچه فریضه است حلال خوردن، و پاکیزه خوردن، و روزی گمار خدای را دانستن، و شکر وی گزاردن. و آنچه سنت است اول «بسم اللَّه» گفتن، و پیش از طعام دست بشستن، و بآخر «الحمد للَّه» گفتن، و از کرانه قصعه خوردن، و آنچه ادب است بر پای چپ نشستن، و در لقمه کس ننگرستن و از پیش خود خوردن، و پس از طعام دست بشستن. چون خوردن باین شرط بود، فردا در آن حساب نباشد، و او را در آن ثواب دهند، چنان که در خبر است که: مؤمن را بر هیچ چیز ثواب دهند، تا آن لقمه که در دهن خویش نهد، یا در دهن عیال خویش، و الیه الاشارة بقوله تعالی: کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً.
هوش مصنوعی: شافعی (رض) بیان کرد که برای مصرف یک لقمه غذا بر اساس دین، باید دوازده مسئله را بدانیم که به چهار دسته تقسیم می‌شوند: چهار فریضه، چهار سنت و چهار ادب. فریضه‌ها شامل حلال و پاکیزه خوردن، دانستن روزی از جانب خدا و شکرگزاری از او هستند. سنت‌ها نیز عبارتند از: گفتن «بسم اللَّه» قبل از غذا، شستن دست‌ها پیش از غذا، گفتن «الحمد لله» بعد از غذا و خوردن از کناره ظرف. آداب مربوط به غذا خوردن شامل نشستن بر پای چپ، نگاه نکردن به لقمه دیگران، خوردن از جلو و شستن دست‌ها پس از غذا می‌باشد. چنانچه خوردن با این شرایط انجام شود، در روز قیامت حسابی از آن نخواهد بود و پاداش دریافت خواهد کرد. به طوری که در روایات آمده است که مؤمن برای هر لقمه‌ای که به دهان خود یا به دهان خانواده‌اش می‌گذارد، پاداش دریافت می‌کند و این موضوع به آیات قرآن نیز اشاره دارد که می‌فرماید: «از خوراک‌های پاکیزه بخورید و کارهای نیک انجام دهید».