گنجور

۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملیک لا یستظهر بجیش و عدد، اسم عزیز لا یتعزز بقوم و عدد، اسم عظیم لا یحصره زمان و لا امد، و لا یدرکه غایة و مرد، تعالی عن المثل و الند، و الشبه و الولد، و هو الواحد الاحد، القیوم الصمد، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. نام خداوندیست باقی و پاینده بی‌امد، غالب و تاونده بی‌یار و بی‌مدد، در ذات احد است بی عدد، در صفات قیوم و صمد، بی شریک و بی‌نظیر، بی‌مشیر و بی‌ولد، نه فضل او را حد، نه حکم او را رد، لم یلد و لم یولد، از ازل تا ابد. خدایی عظیم، جباری کریم، ماجدی نام‌دار قدیم، صاحب هر غریب، مونس هر وحید، مایه هر درویش، پناه هر دل ریش. کردش همه پاک، و گفتنش همه راست، علمش بی نهایت، و رحمت بیکران، زیبا صنع و شیرین ساخت، نعمت بخش و نوبت ساز، و مهربان نهانست، نهان از دریافت چون، و از قیاس وهمها بیرون، و پاک از گمان و پندار و ایدون، برتر از هر چه خرد نشان داد، دور از هر چه پنداشت بدان افتاد، پاک از هر اساس که تفکر و بحث نهاد، تفکر و بحث بعلم و عقل خود در ذات و صفات وی حرام، تصدیق ظاهر و قبول منقول و تسلیم معانی در دین ما را تمام، این خود زبان علم است باشارت شریعت، مزدوران را مایه، و بهشت‌جویان را سرمایه. باز عارفان و خدا شناسان را زبانی دیگر است، و رمزی دیگر. زبانشان زبان کشف، و رمزشان رمز محبت. باشارت حقیقت زبان علم بروایت است و زبان کشف بعنایت. روایتی بر سر عالم رایت است، و عنایتی در دو گیتی آیت. روایتی مزدور است و طالب حور، عنایتی در بحر عیان غرقه نور.

پیر طریقت گفت رضوان خدا برو باد: «ار مزدور را بهشت باقی حظ است، عارف از دوست در آرزوی یک لحظ است. ار مزدور در بند زیان و سود است، عارف سوخته بآتش بی دود است. ار مزدور از بیم دوزخ در گداز است، سر عارف سر تا سر همه ناز است»:

چندان ناز است ز عشق تو در سر من
تا در غلطم که عاشقی تو بر من‌
یا خیمه زند وصال تو بر در من
یا در سر کار تو شود این سر من‌

«بسم اللَّه» عموم خلق راست، باللّه خاصگیان درگاه راست، اللَّه صدیقیان و خلوتیان راست. گوینده «بسم اللَّه» فعل خود دید، و سبب دید، و مسبب دید. گوینده باللّه سبب دید، و مسبب دید، و فعل خود ندید. گوینده اللَّه نه فعل خود دید، و نه سبب دید، که همه مسبب دید، قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ اشارت بآنست، و خدا جویان را نشانست، یک نفس با دوست به از ملک جاودانست، یک طرفة العین انس با دوست خوشتر از جانست، عزیز آن رهی که سزای آنست، هم راحت جان، و هم عیش جان، و هم درد جانست:

هم در دل منی و هم راحت جان
هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان.

قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ میگوید: بنده من! همه مهر من بین، همه داشت من بین، بفعل خود منت بر ما منه، توفیق ما بین، بیاد خود پس مناز، تلقین ما بین از نشان خود گریز، یکبارگی مهر ما بین. و زبان حال بنده جواب میدهد: خداوندا! از علم چراغی ده، وز معرفتم داغی نه، تا همه ترا بینم، همه ترا دانم. خداوندا! وا درگاه آمدم بنده‌وار، خواهی عزیز دار خواهی خوار، آرنده شادی و آراینده اسرار! ای رباینده پرکندگی، و دارنده انوار! چشمی که ترا نه بیند سیاه است، دلی که ترا نشناسد مردار:

چشمی که ترا دید شد از درد معافی
جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلم.

قوله: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بدأ سبحانه بالثناء علی نفسه، فحمد نفسه بثنائه الازلی، و أخبر عن سنائه الصمدی و علائه الاحدی. ستایش خداوند عظیم، کردگار حکیم، باقی ببقاء خویش، متعالی بصفات خویش، متکبر بکبریاء خویش، باعلاء دیمومی و سناء قیومی، وجود احدی و کون صمدی، وجه ذو الجلال و قدرت بر کمال، سبحانه، هو اللَّه الواحد القهار، و العزیز الجبار، و الکبیر المتعال.

یکی از بزرگان دین و ائمه طریقت گفته: من ذا الذی یستحق الحمد الا من یقدر علی خلق السماوات و الارض، و جعل الظلمات و النور؟ کرا رسد و کرا سزد که وی را بپاکی بستایند، و ببزرگواری نام برند، مگر او که آفریدگار آسمان و زمین است، و آفریدگار روز و شب، و آسمان چو سقفی راست کرده، و زمین چون مهدی آراسته، و روز معاش ترا پرداخته، و شب آرامگاه تو ساخته. گفته‌اند که: آسمان اشارتست بآسمان معرفت، و آن دلهای عارفان است، و زمین اشارتست بزمین خدمت، و آن نفسهای عابدان است، و چنان که آسمان صورت باختران نگاشته، و بشمس و قمر آراسته، و نظاره‌گاه زمینیان کرده، آسمان معرفت را بآفتاب علم و قمر توحید و نجوم خواطر آراسته، و آن گه نظاره‌گاه آسمانیان کرده. هر گه که شیاطین قصد استراق سمع کنند، از آسمان عزت برجم نجم ایشان را مقهور کنند. اینست که رب العزة گفت: وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ.

همچنین هر گه که شیطان قصد وسوسه کند، بدل بنده مؤمن برقی جهد از آسمان معرفت، که شیطان از آن بسوزد. اینست که گفت رب العزة: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.

و چنان که در بسیط زمین هفت دریاست که در آن منافع و معاش خلق است، در زمین خدمت نیز هفت دریاست، که در آن سعادت و نجات بنده است. بو طالب مکی صاحب قوت القلوب بجمله آن اشارت کرده و گفته: مناهج السالکین سبعة ابحر: سکر وجد و برق کشف و حیرة شهود و نور قرب و ولایة وجود و بهاء جمع و حقیقة افراد. گفت این هفت دریااند بر سر کوی توحید نهاده، چنان که در حق مترسمان هفت درکه دوزخ بر راه بهشت نهاده، و تا مترسمان و عوام خلق برین هفت درکه گذر نکنند ببهشت نرسند، همچنین سالکان راه توحید تا برین هفت دریا گذر نکنند، بحقیقت توحید نرسند.

وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ هر جا که جهل است همه ظلمت است، و هر جا که علم است همه نور است، و آنجا که علم و عمل است نور علی نور است. بنده تا در تدبیر کار خویش است در ظلمت جهل است، و در غشاوة غفلت، و تا در تفویض است در ضیاء معرفت است و نور هدایت. در آثار بیارند که یا ابن آدم! دو کار عظیم ترا در پیش است: یکی امر و نهی بکار داشتن، این بر تو نهادیم، آن را ملازم باش. دیگر تدبیر مصالح خویش، آن در خود پذیرفتیم، و از تو برداشتیم، دل و از آن مپرداز، «ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر».

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ آدم دو چیز بود طینت و روحانیت. طینت وی خلقی بود، و روحانیت وی امری بود. خلقی آن بود که: خمر طینة آدم بیده، امری آن بود که: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی». «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ» از جمال امری بود، و عَصی‌ آدَمُ از آلایش خلقی بود. در آدم هم گلزار بود و هم گلزار، و گل محل گل بود، لکن با هر گلی خاری بود، گلی چون ابراهیم خلیل (ع)، و خاری چون نمرود طاغی، گلی چون موسی عمران، خاری چون فرعون و هامان، گلی چون عیسی پاک، خاری چون آن جهودان ناپاک، گلی چون محمد عربی (ص)، خاری چون بو جهل شقی. که داند سر فطرت آدم؟ که شناسد دولت و رتبت آدم؟ عقاب هیچ خاطر بر شاخ درخت دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوت آدم درنیافت. چون در فرادیس اعلی آرام گرفت، و راست بنشست، گمان برد که تا ابد او را همان پرده سلامت می‌باید زدن. از جناب جبروت، و درگاه عزت خطاب آمد که: أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ؟ یا آدم ما میخواهیم که از تو مردی سازیم، تو چون عروسان برنگ و بوی قناعت کردی:

چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار.

یا آدم! دست از گردن حوا بیرون کن، که ترا دست در گردن نهنگ عشق می‌باید کرد، و با شیر شریعت هم کاسگی می‌باید کرد. از سر صفات هستی برخیز، که ترا بقدم ریاضت بپا فزار ملامت بآفاق فقر سفر می‌باید کرد. رو در آن خاک دان بنشین، بنانی و خلقانی و ویرانی قناعت کن تا مردی شوی:

جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن

یا آدم! نگر تا خود بین نباشی، و دست از خود بیفشانی، که آن فریشتگان که بر پرده وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ نوای «سبوح قدوس» زدند خود بین بودند، دیده در جمال خود داشتند، لا جرم باطن ایشان از بهر شرف تو از عشق تهی کردیم. ترا از قعر دریای قدرت از بهر آن برکشیدیم، تا بر پرده عصیان خویش نوای رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا زنی:

دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست
بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن

وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ بذات در آسمان می‌گوی، بعلم هر جای، بصحبت در جان، بقرب در نفس، نفس درو متلاشی، و او بجای جان درو متلاشی. در وجود آنجا که یابند، در عرفان آنجا که شناسند. نه خبر حقیقت تباه کند، نه حقیقت خبر باطل کند.

اسْتَوی‌ میگوی که بر عرش است باستوا، وَ هُوَ مَعَکُمْ میخوان که با تو است هر جا که باشی. نه جای گیر است بحاجت، جای نمایست برحمت، عرش خداجویان را ساخته نه خداشناسان را، خدا شناس اگر بی او یک نفس زند زنار در بندد. ای در دو گیتی فخر زبان من! و فردا در دیدار عیش جان من! ای شغل دو جهان من! واساز با خود شغل‌شان من. نه نثار یافت ترا جان است، نه شناخت منت ترا زبان است. بیننده تو در دیدار نهان است، و جوینده تو نه بزمین نه بآسمان است.

۱ - النوبة الثانیة: ابن عباس گفت: سورة الانعام جمله بمکه فرو آمد از آسمان مگر شش آیت: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ تا آخر سه آیت، و قُلْ تَعالَوْا تا آخر سه آیت. این شش آیت بمدینه فرو آمد، و باقی بیکبار اندر یک شب اندر مکه بمصطفی فرو آمد، و هفتاد هزار فریشته با وی، چنان که دو کناره عالم فرو گرفته بودند، و زجل تسبیح و تحمید ایشان بهمه عالم رسیده، و مصطفی (ص) آن ساعت بسجود درافتاده، و میگفت: سبحان اللَّه العظیم.۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا نمی‌بینند کَمْ أَهْلَکْنا که چند هلاک کردیم و تباه مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ پیش از ایشان از گروه گروه مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ که ایشان را در زمین جای دادیم و توان، ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ آنچه شما را ندادیم وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ و فرو گشادیم بر ایشان باران مِدْراراً هموار بهنگام، وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ و جویها روان کردیم زیر ایشان، فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ هلاک کردیم ایشان را بگناهان ایشان وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ و در گرفتیم از پس ایشان قَرْناً آخَرِینَ (۶) گروهی دیگران.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملیک لا یستظهر بجیش و عدد، اسم عزیز لا یتعزز بقوم و عدد، اسم عظیم لا یحصره زمان و لا امد، و لا یدرکه غایة و مرد، تعالی عن المثل و الند، و الشبه و الولد، و هو الواحد الاحد، القیوم الصمد، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. نام خداوندیست باقی و پاینده بی‌امد، غالب و تاونده بی‌یار و بی‌مدد، در ذات احد است بی عدد، در صفات قیوم و صمد، بی شریک و بی‌نظیر، بی‌مشیر و بی‌ولد، نه فضل او را حد، نه حکم او را رد، لم یلد و لم یولد، از ازل تا ابد. خدایی عظیم، جباری کریم، ماجدی نام‌دار قدیم، صاحب هر غریب، مونس هر وحید، مایه هر درویش، پناه هر دل ریش. کردش همه پاک، و گفتنش همه راست، علمش بی نهایت، و رحمت بیکران، زیبا صنع و شیرین ساخت، نعمت بخش و نوبت ساز، و مهربان نهانست، نهان از دریافت چون، و از قیاس وهمها بیرون، و پاک از گمان و پندار و ایدون، برتر از هر چه خرد نشان داد، دور از هر چه پنداشت بدان افتاد، پاک از هر اساس که تفکر و بحث نهاد، تفکر و بحث بعلم و عقل خود در ذات و صفات وی حرام، تصدیق ظاهر و قبول منقول و تسلیم معانی در دین ما را تمام، این خود زبان علم است باشارت شریعت، مزدوران را مایه، و بهشت‌جویان را سرمایه. باز عارفان و خدا شناسان را زبانی دیگر است، و رمزی دیگر. زبانشان زبان کشف، و رمزشان رمز محبت. باشارت حقیقت زبان علم بروایت است و زبان کشف بعنایت. روایتی بر سر عالم رایت است، و عنایتی در دو گیتی آیت. روایتی مزدور است و طالب حور، عنایتی در بحر عیان غرقه نور.
هوش مصنوعی: خداوند نامی است پایدار و دائمی که نه به عدد و نه به مادّه محدود نیست. او عزیز و محترم است، نه نیازمند به یاری و کمک مردم. عظمت او فراتر از زمان و مکان است و هیچ حد و مرزی نمی‌تواند او را درک کند. خدایی یگانه و بی‌نظیر است که نه فرزندی دارد و نه خود زاده شده است. او بدون شریک و همتایی است و همواره در ابهت و جلال خود باقی می‌ماند. علم و رحمت او بی‌پایان و از همه‌چیز پاک است. خلقت او زیبا و نعمت‌هایش فراوان است. او پناهی برای تنهاها و دل‌شکسته‌هاست و همواره با محبت و مهربانی رفتار می‌کند. حقیقت شناخته‌شده در دین بر اساس علم و تسلیم است و عارفان زبان و رمزی خاص برای بیان حقیقت دارند که نشان‌دهنده محبت و درک عمیق آن‌ها از خداوند است. این زبان و رمز به گونه‌ای است که حقیقت را در زندگی به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که همه چیز در نهایت به روشنایی و فهم عمیق‌تر منتهی می‌شود.
پیر طریقت گفت رضوان خدا برو باد: «ار مزدور را بهشت باقی حظ است، عارف از دوست در آرزوی یک لحظ است. ار مزدور در بند زیان و سود است، عارف سوخته بآتش بی دود است. ار مزدور از بیم دوزخ در گداز است، سر عارف سر تا سر همه ناز است»:
هوش مصنوعی: پیر معنوی گفت: «کارگر در قبال زحماتش بهشت دائمی پاداش می‌گیرد، اما عارف فقط در آرزوی یک لحظه نزد دوستش است. کارگر به دنبال منفعت و ضرر است، اما عارف در آتش عشق سوخته که هیچ دود ندارد. کارگر از ترس جهنم نگران است، در حالی که سر عارف همیشه برازنده و زیباست.»
چندان ناز است ز عشق تو در سر من
تا در غلطم که عاشقی تو بر من‌
هوش مصنوعی: عشق تو در دل من به قدری زیاد است که حتی در اشتباهی که مرتکب می‌شوم، نشانه‌ای از عشق تو را حس می‌کنم.
یا خیمه زند وصال تو بر در من
یا در سر کار تو شود این سر من‌
هوش مصنوعی: یا ای کاش خیمه عشق تو بر در خانه‌ام برپا شود، یا اینکه این سر من در راه تو فدای تو شود.
«بسم اللَّه» عموم خلق راست، باللّه خاصگیان درگاه راست، اللَّه صدیقیان و خلوتیان راست. گوینده «بسم اللَّه» فعل خود دید، و سبب دید، و مسبب دید. گوینده باللّه سبب دید، و مسبب دید، و فعل خود ندید. گوینده اللَّه نه فعل خود دید، و نه سبب دید، که همه مسبب دید، قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ اشارت بآنست، و خدا جویان را نشانست، یک نفس با دوست به از ملک جاودانست، یک طرفة العین انس با دوست خوشتر از جانست، عزیز آن رهی که سزای آنست، هم راحت جان، و هم عیش جان، و هم درد جانست:
هوش مصنوعی: به نام خدا، عموم مردم به آن اشاره دارند، اما خاصان درگاه خداوند به آن درک می‌کنند. خداوند صدق را به عمیق‌ترین معانی خود در می‌یابد و در خلوت‌ها نیز این حقیقت را مشاهده می‌کند. گوینده «بسم اللَّه» عمل خود را می‌بیند و همچنین علل و نتایج آن را درک می‌کند. اما گوینده‌ای که صرفاً به نام خدا اشاره می‌کند، فقط علل و نتایج را می‌بیند و عمل خود را نمی‌شناسد. کسی که تنها به خدا می‌نگرد، نه عمل خود را می‌بیند و نه علل آن را، زیرا همه چیز از دیدگاه خداوند است. این بیان به نوعی یادآور است که برای خداجویان نشانه‌ای است، اینکه یک لحظه در نزد دوست به مراتب بالاتر از مالکیت ابدی است. حتی یک لحظه انس با دوست شیرین‌تر از جان است. خوشا به حال آن کسی که در این راه قرار گیرد، زیرا این مسیر هم راحتی جان، هم خوشی جان و هم آزمونی برای جان به همراه دارد.
هم در دل منی و هم راحت جان
هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان.
هوش مصنوعی: تو همواره در قلب من حضور داری و مایه‌ی آرامش جانم هستی. در عین حال، تو خود باعث ایجاد آشوب و درگیری هم هستی و هم نشان‌دهنده‌ی آن آشوب‌ها.
قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ میگوید: بنده من! همه مهر من بین، همه داشت من بین، بفعل خود منت بر ما منه، توفیق ما بین، بیاد خود پس مناز، تلقین ما بین از نشان خود گریز، یکبارگی مهر ما بین. و زبان حال بنده جواب میدهد: خداوندا! از علم چراغی ده، وز معرفتم داغی نه، تا همه ترا بینم، همه ترا دانم. خداوندا! وا درگاه آمدم بنده‌وار، خواهی عزیز دار خواهی خوار، آرنده شادی و آراینده اسرار! ای رباینده پرکندگی، و دارنده انوار! چشمی که ترا نه بیند سیاه است، دلی که ترا نشناسد مردار:
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: ای بندم! من همه‌جا را پر از محبت و وجود خود کرده‌ام. بر خود منت نگذار و بدانی که موفقیت از من است. از یاد خود غافل مشو و از علامت‌های من دور نشو. یکباره به مهر من توجه کن. حال بنده در دلش می‌گوید: ای خدا! به من علمی بده که مانند چراغی باشد و نه داغی که مرا بسوزاند، تا بتوانم تو را ببینم و بشناسم. ای خدا! به حضور تو می‌آیم به عنوان یک بنده، اگر بخواهی مرا عزیز کن و اگر بخواهی خوار. تویی که شادی را فراهم می‌کنی و اسرار را می‌زینی! ای کسی که پرکننده دل‌ها و دارنده نور هستی! چشمی که تو را نبیند، نابینا است و دلی که تو را نشناسد، مرده است.
چشمی که ترا دید شد از درد معافی
جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلم.
هوش مصنوعی: چشمی که تو را دید، درد و رنج را فراموش کرد و جان‌هایی که تو را پیدا کردند، از مرگ نجات یافتند.
قوله: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بدأ سبحانه بالثناء علی نفسه، فحمد نفسه بثنائه الازلی، و أخبر عن سنائه الصمدی و علائه الاحدی. ستایش خداوند عظیم، کردگار حکیم، باقی ببقاء خویش، متعالی بصفات خویش، متکبر بکبریاء خویش، باعلاء دیمومی و سناء قیومی، وجود احدی و کون صمدی، وجه ذو الجلال و قدرت بر کمال، سبحانه، هو اللَّه الواحد القهار، و العزیز الجبار، و الکبیر المتعال.
هوش مصنوعی: خداوندی را ستایش می‌کنیم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است. او با ستایش و نام بردن از ویژگی‌های خود، بر عظمت و یکتایی‌اش تأکید کرده است. ویژگی‌هایی چون حکمت و بقای او، والایی و بزرگی‌اش را نشان می‌دهد. او بی‌نهایت بالا و بدیع است و کاملاً از همه موجودات متمایز است. خداوند یگانه و قهار، عزیز و قدرتمند، و بزرگ و متعالی است.
یکی از بزرگان دین و ائمه طریقت گفته: من ذا الذی یستحق الحمد الا من یقدر علی خلق السماوات و الارض، و جعل الظلمات و النور؟ کرا رسد و کرا سزد که وی را بپاکی بستایند، و ببزرگواری نام برند، مگر او که آفریدگار آسمان و زمین است، و آفریدگار روز و شب، و آسمان چو سقفی راست کرده، و زمین چون مهدی آراسته، و روز معاش ترا پرداخته، و شب آرامگاه تو ساخته. گفته‌اند که: آسمان اشارتست بآسمان معرفت، و آن دلهای عارفان است، و زمین اشارتست بزمین خدمت، و آن نفسهای عابدان است، و چنان که آسمان صورت باختران نگاشته، و بشمس و قمر آراسته، و نظاره‌گاه زمینیان کرده، آسمان معرفت را بآفتاب علم و قمر توحید و نجوم خواطر آراسته، و آن گه نظاره‌گاه آسمانیان کرده. هر گه که شیاطین قصد استراق سمع کنند، از آسمان عزت برجم نجم ایشان را مقهور کنند. اینست که رب العزة گفت: وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان دین و ائمه طریقت بیان کرده‌اند که تنها کسی که شایسته ستایش و تمجید است، کسی است که قادر به خلق آسمان‌ها و زمین است و تاریکی و نور را آفریده است. هیچ‌کس به جز او، که خالق آسمان و زمین، روز و شب است، نمی‌تواند شایستگی ستایش و بزرگ‌داشت را داشته باشد. آسمان به مانند سقفی راست و زمین به مانند مهدی زیبا برای انسان‌ها فراهم شده است؛ روز، برای معیشت انسان‌ها و شب، به عنوان آرامگاه آن‌ها طراحی شده است. همچنین، آسمان به آسمان معرفت اشاره دارد که دل‌های عارفان را در بر می‌گیرد و زمین به زمین خدمت اشاره می‌کند که نفس‌های عابدان را شامل می‌شود. چنان‌که آسمان تصویر باختران را ترسیم کرده و به خورشید و ماه زینت بخشیده است، آسمان معرفت نیز با علم و توحید درخشان و ستارگان اندیشه آراسته شده و به مشاهده‌گاه آسمانیان تبدیل گشته است. هرگاه شیاطین قصد شنود دارند، ستارگان آسمان عزت، آن‌ها را به شکست و شکستگی وا می‌دارند. به همین دلیل است که خداوند عزت فرموده است که ما آن‌ها را به عنوان تیرک‌های شیاطین قرار دادیم.
همچنین هر گه که شیطان قصد وسوسه کند، بدل بنده مؤمن برقی جهد از آسمان معرفت، که شیطان از آن بسوزد. اینست که گفت رب العزة: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.
هوش مصنوعی: زمانی که شیطان بخواهد انسان مؤمنی را وسوسه کند، خداوند توسط یک نور از آسمان به او کمک می‌کند تا شیطان بسوزد و نتواند به او آسیب برساند. به همین دلیل خداوند فرموده است که وقتی شیطان به آن‌ها نزدیک می‌شود، آن‌ها یاد خدا می‌کنند و سپس بینا و آگاه می‌شوند.
و چنان که در بسیط زمین هفت دریاست که در آن منافع و معاش خلق است، در زمین خدمت نیز هفت دریاست، که در آن سعادت و نجات بنده است. بو طالب مکی صاحب قوت القلوب بجمله آن اشارت کرده و گفته: مناهج السالکین سبعة ابحر: سکر وجد و برق کشف و حیرة شهود و نور قرب و ولایة وجود و بهاء جمع و حقیقة افراد. گفت این هفت دریااند بر سر کوی توحید نهاده، چنان که در حق مترسمان هفت درکه دوزخ بر راه بهشت نهاده، و تا مترسمان و عوام خلق برین هفت درکه گذر نکنند ببهشت نرسند، همچنین سالکان راه توحید تا برین هفت دریا گذر نکنند، بحقیقت توحید نرسند.
هوش مصنوعی: در جهان زمین هفت دریا وجود دارد که منافع و معیشت مردم در آن نهفته است. به همین ترتیب، در زمین خدمت نیز هفت دریا وجود دارد که سعادت و نجات انسان در آن قرار دارد. بو طالب مکی، در کتابش "قوت القلوب" به این هفت دریا اشاره کرده و گفته است: "مناهج السالکین هفت دریاست: سکر، وجد، برق، کشف، حیرت، نور، ولایت و بهاء جمع". او معتقد است که این هفت دریا در کنار راه توحید قرار دارند، به‌گونه‌ای که مانند هفت درکه‌ای که در مسیر بهشت قرار دارد، سالکان راه توحید نیز برای رسیدن به حقیقت توحید باید از این هفت دریا عبور کنند.
وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ هر جا که جهل است همه ظلمت است، و هر جا که علم است همه نور است، و آنجا که علم و عمل است نور علی نور است. بنده تا در تدبیر کار خویش است در ظلمت جهل است، و در غشاوة غفلت، و تا در تفویض است در ضیاء معرفت است و نور هدایت. در آثار بیارند که یا ابن آدم! دو کار عظیم ترا در پیش است: یکی امر و نهی بکار داشتن، این بر تو نهادیم، آن را ملازم باش. دیگر تدبیر مصالح خویش، آن در خود پذیرفتیم، و از تو برداشتیم، دل و از آن مپرداز، «ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر».
هوش مصنوعی: هرجا که جهل وجود دارد، تاریکی حاکم است و هرجا که علم و دانایی باشد، نور حاکم است. جایی که هم علم و هم عمل وجود دارد، نور بر نور است. زمانی که انسان در تدبیر امور خود دچار سردرگمی و جهل است، در تاریکی قرار دارد و غفلت او را احاطه کرده است. اما وقتی که به تفویض و واگذار کردن امور به خدا پرداخته می‌شود، در نور و هدایت قرار می‌گیرد. گفته شده است که ای انسان! دو وظیفه بزرگ در پیش روی توست: یکی انجام کارهایی که به تو سپرده شده، که باید به آن پایبند باشی. و دیگری تدبیر مصالح و منافع خود، که این بر عهده خود تو نیست و باید به خداوند واگذار شود. خداوند می‌فرماید که من به بندگانم دانا و بینا هستم.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ آدم دو چیز بود طینت و روحانیت. طینت وی خلقی بود، و روحانیت وی امری بود. خلقی آن بود که: خمر طینة آدم بیده، امری آن بود که: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی». «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ» از جمال امری بود، و عَصی‌ آدَمُ از آلایش خلقی بود. در آدم هم گلزار بود و هم گلزار، و گل محل گل بود، لکن با هر گلی خاری بود، گلی چون ابراهیم خلیل (ع)، و خاری چون نمرود طاغی، گلی چون موسی عمران، خاری چون فرعون و هامان، گلی چون عیسی پاک، خاری چون آن جهودان ناپاک، گلی چون محمد عربی (ص)، خاری چون بو جهل شقی. که داند سر فطرت آدم؟ که شناسد دولت و رتبت آدم؟ عقاب هیچ خاطر بر شاخ درخت دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوت آدم درنیافت. چون در فرادیس اعلی آرام گرفت، و راست بنشست، گمان برد که تا ابد او را همان پرده سلامت می‌باید زدن. از جناب جبروت، و درگاه عزت خطاب آمد که: أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ؟ یا آدم ما میخواهیم که از تو مردی سازیم، تو چون عروسان برنگ و بوی قناعت کردی:
هوش مصنوعی: آدم از دو جزء تشکیل شده بود: یکی جسم و دیگری روح. جسم او از خاک ساخته شده بود، در حالی که روحش به او معنایی عمیق می‌بخشید. وجود او با لطافت و زیبایی روحانی همراه بود و هر نوع خطا و گناهی که از او سر زد، ناشی از جنبه‌های جسمانی‌اش بود. در حقیقت، در وجود آدم هم زیبایی وجود داشت و هم کژی؛ او هم مانند گلی زیبا بود و هم مانند خاری زشت. برخی از انسان‌ها همانند ابراهیم و موسی نمونه‌های نیکویی بودند، در حالی که بعضی دیگر مانند نمرود و فرعون نشانگر زشتی و فساد بودند. این تضاد در وجود آدم، عمیق‌تر از آن چیزی است که بتوان به سادگی فهمید. در آغاز در ورای جنبه‌های عالی و مطلوب خود آرام گرفت و گمان کرد که همیشه در این وضعیت باقی خواهد ماند. اما صدای پروردگار به او رسید که می‌خواست از او شخصیتی بسازد و به او این فهم را بخشید که به سمت کمال و زیبایی حرکت کند.
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار.
هوش مصنوعی: تا کی باید همچون زنان در انتظار رنگ و بوی امید بمانی؟ باید عزم خود را جزم کنی و مانند مردان در مسیر قدم برداری.
یا آدم! دست از گردن حوا بیرون کن، که ترا دست در گردن نهنگ عشق می‌باید کرد، و با شیر شریعت هم کاسگی می‌باید کرد. از سر صفات هستی برخیز، که ترا بقدم ریاضت بپا فزار ملامت بآفاق فقر سفر می‌باید کرد. رو در آن خاک دان بنشین، بنانی و خلقانی و ویرانی قناعت کن تا مردی شوی:
هوش مصنوعی: ای انسان! از گردن حوا دست بردار، زیرا باید به گردن عشق حقیقی بیفتی و با قوانین شریعت هم‌ساز شوی. از ویژگی‌های دنیوی خود فاصله بگیر، زیرا باید با تلاش و زحمت به راهی بروی که تو را از ملامت و مشکلات دنیوی رها کند. به آن خاک دانش برو و با ساده‌زیستی و قناعت زندگی کن تا به مردی واقعی بدل شوی.
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن
هوش مصنوعی: با تمام وجود تلاش کن و با قدرت و شجاعت پیش برو تا از خود باقی بگذاری، مانند دمی که از دامن طبیعت برمی‌خیزد.
یا آدم! نگر تا خود بین نباشی، و دست از خود بیفشانی، که آن فریشتگان که بر پرده وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ نوای «سبوح قدوس» زدند خود بین بودند، دیده در جمال خود داشتند، لا جرم باطن ایشان از بهر شرف تو از عشق تهی کردیم. ترا از قعر دریای قدرت از بهر آن برکشیدیم، تا بر پرده عصیان خویش نوای رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا زنی:
هوش مصنوعی: ای انسان! مراقب باش که دچار خودبینی نشوی و از خودستایی دست برداری. آن فرشتگانی که در آسمان مشغول تسبیح و تنزیه خداوند هستند، به خاطر خودبینی‌شان در جمال و زیبایی خود غرق شده‌اند و به همین دلیل باطنشان از عشق به تو خالی شده است. ما تو را از عمق دریای قدرت به این درجه رساندیم تا در برابر نافرمانی‌های خود فریاد «پروردگارا، بر خود ظلم کردیم» سر دهی.
دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست
بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن
هوش مصنوعی: از افرادی که فقط به عادت‌ها و رفتارهای همیشگی خود پایبندند فاصله بگیر و از کسانی که در دام این عادت‌ها گرفتارند دوری کن. بهتر است که از آنها به دور باشی و خود را از این وابستگی‌ها دور نگه‌داری.
وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ بذات در آسمان می‌گوی، بعلم هر جای، بصحبت در جان، بقرب در نفس، نفس درو متلاشی، و او بجای جان درو متلاشی. در وجود آنجا که یابند، در عرفان آنجا که شناسند. نه خبر حقیقت تباه کند، نه حقیقت خبر باطل کند.
هوش مصنوعی: خداوند در آسمان‌ها وجود دارد؛ در عین حال، دانایی او همه‌جا حاکم است. او به گونه‌ای است که با وجودش در دل‌ها وجود دارد و به ما نزدیک‌تر از نفس‌های ماست. در این نزدیکی، وجود ما متلاشی می‌شود و او جای ما قرار می‌گیرد. در جایی که وجود او را می‌یابند و در عالمی که او را می‌شناسند، حقیقت او نه‌تنها از اخبار و اطلاعات آسیب نمی‌بیند، بلکه واقعیت‌ها را هم تصحیح می‌کند.
اسْتَوی‌ میگوی که بر عرش است باستوا، وَ هُوَ مَعَکُمْ میخوان که با تو است هر جا که باشی. نه جای گیر است بحاجت، جای نمایست برحمت، عرش خداجویان را ساخته نه خداشناسان را، خدا شناس اگر بی او یک نفس زند زنار در بندد. ای در دو گیتی فخر زبان من! و فردا در دیدار عیش جان من! ای شغل دو جهان من! واساز با خود شغل‌شان من. نه نثار یافت ترا جان است، نه شناخت منت ترا زبان است. بیننده تو در دیدار نهان است، و جوینده تو نه بزمین نه بآسمان است.
هوش مصنوعی: موجودی که بر عرش قرار دارد، به حالت تساوی است و هر جا که باشی، او با توست. این موجود به نیازها وابسته نیست و بر اساس رحمت خود، دنیای خداجویان را شکل داده و نه خداشناسان. کسی که بدون او نفس بکشد، مانند آن است که در بند زناست. ای بزرگترین افتخار من در این دنیا و نشانه خوشبختی‌ام در آخرت! ای همه‌چیز من در این جهان! تو را به خود مشغول کن. جان من نه برای نثار به توست و نه زبان من برای شناخت تو. تو را در دیدار نیست، و جویندگان تو نه در زمین و نه در آسمان‌اند.