گنجور

۹ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا خوض نامی است که باطل را گویند، حق را نگویند، چنان که گفت: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»، وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا، «فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ». و اصل الخوض الدخول فی الشی‌ء علی تلوّث به، و قیل هو الخلط، و کل شی‌ء خضته فقد خلطته، و منه خاض الماء بالعسل خلطه. و خوض در آیات آنست که پیغامبر را و قرآن را دروغ زن گیرند، و بدان استهزا کنند، و باطل شمرند. و این آن بود که کافران مکّه چون از مؤمنان قرآن میشنیدند آن را طعن میزدند و ناسزا میگفتند. سدی گفت: مشرکان با مؤمنان نمی‌نشستند، و در رسول خدا (ص) طعن میکردند، و ناسزا میگفتند. رب العالمین ایشان را از آن نهی کرد، گفت: یا محمد! چون مشرکان را بینی که در قرآن طعن کنند و ناسزا گویند، با ایشان منشین، و از ایشان روی گردان. و با مؤمنان همین گفت که: چون کافران در رسول (ص) طعن کنند و او را ناسزا گویند، با ایشان منشینید، و از ایشان روی بگردانید. «لا تقعدوا» معنی آنست که منشینید، و آن کس که نشسته بود، این با وی هم گویند، امّا «لا تجلس» زشت است درین موضع، که آن بر پای ایستاده را گویند.

وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ قراءت ابن عامر ینسّینّک است، نسّی ینسّی، و انسی ینسی، بمعنی یکی‌اند، همچون غرّمته و أغرمته. «فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ».

و اگر شیطان این نهی ما بر تو فراموش کند، و با ایشان بنشینی، چون با یادت آید برخیز، و نیز منشین. و تفسیر این آنجا است که گفت: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ» الایة. پس مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه! هر گاه که ایشان تکذیب آرند، و استهزا کنند، و در باطل خوض کنند، اگر ما برخیزیم و ننشینیم پس نتوانیم که در مسجد حرام بنشینیم، و نتوانیم که گرد کعبه طواف کنیم. چون ایشان چنین گفتند رب العزّة رخصت داد نشستن با ایشان، بشرط آنکه ایشان را پند دهند و تذکیر کنند، گفت: «وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ» الشّرک و الکبائر و الفواحش من حساب الخائضین «مِنْ شَیْ‌ءٍ» ای: من آثامهم «وَ لکِنْ ذِکْری‌» نصب علی المصدر یعنی ذکّروهم ذکری، و روا باشد که موضع آن رفع باشد، یعنی: علیکم ذکری، ای علیکم ان تذکّروهم. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» الخوض اذا وعظتموهم. ابن عباس گفت که: مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه! اگر ما از ایشان اعراض کنیم، و ایشان را بآن خوض بگذاریم، و باز نرنیم، ترسیم که گنهکار شویم. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ ای من آثام الخائضین «مِنْ شَیْ‌ءٍ»، و لکن امری المؤمنین بهجران الخائضین تذکیر للخائضین. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» الخوض فی الباطل، یعنی اذا قمتم عنهم منعهم ذلک من الخوض و الاستهزاء، فأنکروا قیامکم عنهم، فیکون ذلک تذکیرا. سعید جبیر گفت: چون مسلمانان بمدینه هجرت کردند، منافقان با مسلمانان می‌نشستند، و چون قرآن می‌شنیدند خوض و استهزا میکردند، چنان که مشرکان در مکّه میکردند. مسلمانان گفتند: بر ما حرج نیست درین مجالست، که اللَّه ما را در آن رخصت داده، و از خوض ایشان بر ما هیچ چیز نیست.

رب العزّة در مدینه آن آیت فرستاد که در سورة النساء است: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ الایة، و این آیت که وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ منسوخ گشت.

وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ الایة این لفظی است از الفاظ تهدید و از الفاظ تهاون. در وعید گویند: ذرنی و فلانا، و در تهاون گویند: ذر فلانا فی کذا، و ذره یفعل کذا، و قرآن جایها بهر دو ناطق. میگوید: گذار ایشان را یعنی باک مدار از ایشان و خوار دار ایشان را که دین خود ببازی گرفتند، یعنی: اتخذوا دین الاسلام لعبا ای باطلا و لهوا عنه. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» عن دینهم الاسلام. ابن عباس گفت: این در شأن کافران مکّه و ترسایان و جهودان فرو آمد، که رب العزّة هر گروهی را عیدی کرد، و هر قومی در عید خویش بباطل و بازی و نشاط و طرب مشغول شدند مگر امّت محمّد (ص)، که ایشان عید خود موسم طاعت ساختند، نماز جماعت و ذکر فراوان و تکبیر و تهلیل و قربان. رب العزّة میگوید: گذار ایشان را که در عید خود بباطل و بیهوده مشغول گشتند، و بزندگانی دنیا غرّه شدند. «وَ ذَکِّرْ بِهِ» ای بالقرآن، و قیل: بانذارک و بلاغک. و پند ده اینان را بپیغام که گزاری و بیم که نمایی. «أَنْ تُبْسَلَ» یعنی: من قبل ان تبسل نفس بما کسبت. ابسل الرّجل اذا دفع الی اشدّ الهلاک، پیش از آنکه تن کافر را فراسخت‌تر گرفتن دهند. و قیل: «أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ» یعنی من قبل ان تهلک نفس بما عملت و تحبس فی النار. قال قتادة: هذه الایة منسوخة، نسخها قوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ»، و قال مجاهد: لیست منسوخة لأنّه علی التهدّد کقوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً».

لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ در نام خداوند جل جلاله ولی و مولی یکی است، و آن از ولایت است بفتح واو بمعنی نصرت، و آنچه در سورة الرعد گفت: «وال»، آن از ولایت است بکسر واو، و آن تملّک است. «وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ» یعنی: و ان تفد نفس کل فداء لا یؤخذ الفداء منها. این عدل ایدر فدا است، از بهر آنکه آن چیز که تن خویش بآن می‌باز خرند آن چیز همتای تن مینهند، و عدل آن میکنند، و عدل برابر کردن هر چیز با دیگری بود و هامتا ساختن، و هر دو چیز از آن عدل است و عدیل چون ندّ و ندید. میگوید: اگر تنی فردا هر که بود از کافران، خویشتن باز خرید بهمه فدایی. جای دیگر تفسیر کرد، گفت: مِلْ‌ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً. جای دیگر گفت: لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ.

لا یُؤْخَذْ مِنْها همانست که آنجا گفت: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ». اخذ در قرآن بر پنج وجه آید: یکی بمعنی قبول، چنان که: «وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها» ای لا یقبل، و در آل عمران گفت: «وَ أَخَذْتُمْ عَلی‌ ذلِکُمْ إِصْرِی» ای قبلتم علی ذلکم عهدی. و در سورة المائده گفت: إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ، ای فاقبلوه، و در سورة التّوبة گفت: وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ یعنی: و یقبل الصّدقات، و در اعراف گفت: خُذِ الْعَفْوَ ای اقبل الفضل من اموالهم. وجه دوم «اخذ» بمعنی حبس است، چنان که در سوره یوسف گفت: فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ یعنی احبس. وجه سوم «اخذ» بمعنی عذاب چنان که: در حم المؤمن گفت: فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ یعنی فعذبتهم، و در هود گفت: وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُری‌، و در عنکبوت گفت: فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ یعنی: عذّبنا. وجه چهارم «اخذ» بمعنی قتل، چنان که در حم المؤمن گفت: وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ ای لیقتلوه. وجه پنجم اخذ بمعنی اسراست، چنان که در سورة التّوبة گفت: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ، و در سورة النساء گفت: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ.

أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا یعنی حبسوا فی النار بما کسبوا من الکفر و التکذیب «لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ» یعنی الماء الحار الذی قد انتهی حرّه «وَ عَذابٌ أَلِیمٌ» وجیع «بِما کانُوا یَکْفُرُونَ».

قُلْ أَ نَدْعُوا این جواب ایشانست که رسول خدا را (ص) با شرک میخواندند، و میان خویش و میان او ممالات میجستند، جایها در قرآن از آن ذکر است، «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» از آنست، و جوابها است آن را در قرآن، سورة قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ از آنست، و این آیت از آن است. قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ میگوید: شما که مسلمانان‌اید جواب کافران که شما را با کفر میخوانند این دهید که: أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا ای لا یملک لنا نفعا فی الآخرة وَ لا یَضُرُّنا، و لا یملک لنا ضرّا فی الدّنیا. «وَ نُرَدُّ عَلی‌ أَعْقابِنا» این اعقاب در قرآن جایها مذکور است گاه بردّ و گاه بانقلاب، و ذکر عقب در آن مستعار است، و جمله کنایت است از بازگشتن از دین.

کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ قراءت حمزه «استهویه» بالف من ماله بر معنی جمع شیاطین، «و استهوته» بر معنی جماعت شیاطین. قال الزجاج: «استهوته» زیّنت له هواه، و قال ابن عباس: استفزته الغیلان فی المهامه. ابن عباس گفت: این مثلی است که رب العالمین زد آن کس را که بر دین حق بود، و داعی ضلالت او را بر عبادت بت میخواند، میگوید: مثل وی مثل آن مرد است که بر راه راست میرود با رفیقان پسندیده و همراهان گزیده، و غول او را از رفیقان باز برد، تا از راه بیوفتد، و در بیابان حیران و عطشان بماند، و بر شرف هلاک بود، پس آن رفیقان و اصحاب او را براه باز خوانند، نیاید، و هم چنان سرگردان و حیران سر در بیراهی نهد تا هلاک شود. این در شأن عبد الرحمن بن ابو بکر آمد، پیش از آنکه مسلمان شد شیطان او را از راه هدی باز داشته بود، و اصحاب وی پدر و مادر وی بودند، و با وی میگفتند که: ایتنا فانا علی الهدی. و هم درین قصّه وی آیت آمد: وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما الایة. وی جواب ایشان میدهد که من بر هدی و راست راهی‌ام. رب العالمین گفت: قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‌ راه اسلام است، که راه راست است و دین حق. رستگاری در آن است نه در کفر و ضلالت که نموده شیطان است. معنی دیگر گفته‌اند: له اصحاب من المشرکین یدعونه الی الهدی عندهم. و این معنی در نوبت اوّل مختصر گفتیم.

وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ قتاده گوید: هذه الایة حجّة لقّنها اللَّه نبیّه یخاصم بها اهل الاهواء. گفتا: جواب همه متنطعان و معترضان در دین اینست که اللَّه درآموخت: فرمودند ما را که گردن نهید اللَّه را تسلیم کنید، و از تسلیم درمگذرید.

وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ «أن» از بهر آن گفت که لام در «لنسلم» بمعنی «أن» است، یعنی: امرنا ان نسلم و ان نقیم، کقوله: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا»، و هما بمعنی واحد، و گفته‌اند: اسلام اینجا بمعنی اخلاص است. نخست اخلاص فرمود پس عمل، تا بدانی که عمل بی‌اخلاص بکار نیست، پس تنبیه کرد بر بعث و مجازات، گفت: «وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» تا بدانی که آن عمل را جزا خواهد بود، اگر نیک باشد و اگر بد، پس بر صنع خود دلالت کرد تا او را یکتا و بی‌همتا دانند. گفت: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ این حق را دو معنی است: یکی آنکه به «کن» آفرید، چنان که گفت: قَوْلُهُ الْحَقُّ بسخن راست و فرمان روان، و دیگر معنی: بالوحدانیة، چنان که جای دیگر گفت: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا. نه بباطل آفرید و نه ببازی، که بحق آفرید و بیکتایی، و بجدّ نه بعبث و گزاف. و قیل: بالحقّ ای بکلامه، و هو قوله: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً». «بالحقّ» اینجا سخن تمام شد، پس گفت: «وَ یَوْمَ یَقُولُ» یاد کن آن روز که گوید: آخرت ای دنیا شو. آنچه گوید: باش، بود.

هر چه اللَّه خبر داد که بودنی است آن در علم اللَّه موجود است، و لا محاله بودنی است، و خطاب «کن» بآن درست. و قیل: و یوم یقول للخلق موتوا فیموتون، و انتشروا فینتشرون دل اللَّه سبحانه علی سرعة امر البعث، و ردّ علی من انکره. «قَوْلُهُ الْحَقُّ» گفته‌اند که این متصل است بسخن پیش، یعنی: «یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ». «قَوْلُهُ» ای یأمر فیقع امره، این چنانست که گویند: قد قلت فکان قولک، و باین وجه حق نعت قول باشد. و روا باشد که «کُنْ فَیَکُونُ» اینجا سخن بریده گردد، پس ابتدا کن «قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» و تخصیص روز قیامت بذکر نه از آن است که در روزگار دیگران قول و آن ملک نبود، بلکه در همه وقت و همه روز بود، اما دیگران بر سبیل مجاز در دنیا دعوی ملک میکردند، و روز قیامت آن دعویها باطل گردد، و ملوک خاضع شود، کس را دست رس نبود، و در کس نفع و ضرّ نبود چنان که اللَّه گفت: وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ.

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ صور نام آن قرن است که اسرافیل در آن دمد.

روی عبد اللَّه بن عمرو عن النبیّ (ص): «انّ اعرابیا قال ما الصّور؟ قال: قرن ینفخ فیه»، و قال (ص): «کیف انعم و صاحب الصّور قد التقم الصّور بفیه و اصغی سمعه و حنا جبهته ینتظر متی یؤمر أن ینفخ فینفخ». قالوا: یا رسول اللَّه! کیف نقول؟

قال: «قولوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. علی اللَّه توکّلنا».

و در بعضی کتب آورده‌اند که: صور چهار شاخ دارد: یکی تا بزیر عرش است. یکی تا بثری. یکی تا بمیمنه عالم.

چهارم بمیسره عالم، چنان که از عرش تا ثری و از میمنه عالم تا میسره همه در میان این چهار شاخ است روز قیامت. روز حشر و نشر چون اللَّه خواهد که خلق را زنده کند جانهای پیغامبران در آن شاخ آرند که زیر عرش است، و جانهای مؤمنان در آن شاخ که بمیمنه عالم است، و جانهای جمله کافران در آن شاخ که در ثری است، و جانهای زندیقان و مبتدعان در آن شاخ که بمیسره عالم است، و بعدد هر جانی درین شاخها سوراخها است بر مثال زنبور خانه، چون جانها برین سوراخها درآید چنان راست آید که نه جان زیادت آید نه جای کم بود، و چهل سال جانها چنان میدارد پس زمین را بجنباند، چنان که اللَّه گفت: إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا تا خاکهای شخصها از یکدیگر جدا شود، سیاه از سفید و مرد از زن جدا شود، آن گه ببحر مسجور فرمان آید، دریایی است در زیر عرش مجید، آب حیات در آن. فرمایند او را که ببار چهل سال آن دریا آب بزمین می‌بارد، تا آن خاکها در زیر زمین آمیخته شود، پس آن خاکها بفرمان حق رگ و پی و پوست و استخوان گردد. همان شخصها که در دنیا بود، رب العزّة باز آفریند. آن گه زمین از گرانباری بحق نالد، و فرمان آید که: بارها بیرون نه، فذلک قوله: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها. زمین شکافته شود شخصها از زمین بیرون آید. اسرافیل را فرمایند تا در صور دمد، آن جانهای خلق جمله از صور بیرون آیند جانهای نیکبختان سفید چون مروارید، و جانهای بدبختان سیاه چون قیر، و همه احوال عالم از آن پر گردد، و رب العزّة گوید جل جلاله: لیرجعن کل روح الی جسده، فتأتی الارواح، فتدخل‌ فی الخیاشیم، فتمشی فی الاجساد کمشی السم فی اللدیغ.

«عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ این شهادت با غیب قرین در همه قرآن معنی آن شاهد است و حاضر، میگوید: دانا بهر غائب و حاضر اوست. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ» یعنی حکم البعث «الْخَبِیرُ» بالبعث متی یبعثهم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا خوض نامی است که باطل را گویند، حق را نگویند، چنان که گفت: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»، وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا، «فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ». و اصل الخوض الدخول فی الشی‌ء علی تلوّث به، و قیل هو الخلط، و کل شی‌ء خضته فقد خلطته، و منه خاض الماء بالعسل خلطه. و خوض در آیات آنست که پیغامبر را و قرآن را دروغ زن گیرند، و بدان استهزا کنند، و باطل شمرند. و این آن بود که کافران مکّه چون از مؤمنان قرآن میشنیدند آن را طعن میزدند و ناسزا میگفتند. سدی گفت: مشرکان با مؤمنان نمی‌نشستند، و در رسول خدا (ص) طعن میکردند، و ناسزا میگفتند. رب العالمین ایشان را از آن نهی کرد، گفت: یا محمد! چون مشرکان را بینی که در قرآن طعن کنند و ناسزا گویند، با ایشان منشین، و از ایشان روی گردان. و با مؤمنان همین گفت که: چون کافران در رسول (ص) طعن کنند و او را ناسزا گویند، با ایشان منشینید، و از ایشان روی بگردانید. «لا تقعدوا» معنی آنست که منشینید، و آن کس که نشسته بود، این با وی هم گویند، امّا «لا تجلس» زشت است درین موضع، که آن بر پای ایستاده را گویند.
هوش مصنوعی: زمانی که افرادی را دیدی که در آیات ما به بحث و تردید می‌پردازند، بدان که این نوع بحث را می‌توان به نوعی باطل دانست، چرا که به حق نمی‌پردازند. در واقع، اینگونه اشخاص، آیات الهی را به تمسخر گرفته و دروغ بر پیامبر و قرآن می‌بندند. این رفتار عموماً از سوی کافران مکه مشاهده می‌شد که هنگام شنیدن قرآن از مؤمنان، آن را به باد تمسخر می‌گرفتند و سخنان توهین‌آمیز بر زبان می‌آوردند. خداوند به پیامبر فرمود که وقتی کافران را دیدی که به قرآن طعنه می‌زنند و توهین می‌کنند، از آن‌ها دوری کن و با آن‌ها نزدید. همین دستور به مؤمنان نیز داده شده است که در صورت توهین کافران نسبت به پیامبر، از آن‌ها دور شوند. در اینجا اشاره شده که واژه "لا تقعدوا" به معنای نشستن در جمع آن‌ها نیست و در این حالت، نشستن با آن‌ها مذموم است، در حالی که "لا تجلس" برای کسی که ایستاده است، مناسب نیست.
وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ قراءت ابن عامر ینسّینّک است، نسّی ینسّی، و انسی ینسی، بمعنی یکی‌اند، همچون غرّمته و أغرمته. «فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ».
هوش مصنوعی: عبارت اشاره دارد به این که اگر خواندن قرآن به وسیله ابن عامر تو را فراموش کند، در واقع کلمه "ینسّینّک" به معنای فراموش کردن است و این واژه‌ها از ریشه‌ واحدی می‌آیند. همچنین مثالی از اشتراک معنایی کلمات ارائه شده و در نهایت به آیه‌ای از قرآن اشاره شده که در آن به کافران فرصتی داده می‌شود.
و اگر شیطان این نهی ما بر تو فراموش کند، و با ایشان بنشینی، چون با یادت آید برخیز، و نیز منشین. و تفسیر این آنجا است که گفت: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ» الایة. پس مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه! هر گاه که ایشان تکذیب آرند، و استهزا کنند، و در باطل خوض کنند، اگر ما برخیزیم و ننشینیم پس نتوانیم که در مسجد حرام بنشینیم، و نتوانیم که گرد کعبه طواف کنیم. چون ایشان چنین گفتند رب العزّة رخصت داد نشستن با ایشان، بشرط آنکه ایشان را پند دهند و تذکیر کنند، گفت: «وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ» الشّرک و الکبائر و الفواحش من حساب الخائضین «مِنْ شَیْ‌ءٍ» ای: من آثامهم «وَ لکِنْ ذِکْری‌» نصب علی المصدر یعنی ذکّروهم ذکری، و روا باشد که موضع آن رفع باشد، یعنی: علیکم ذکری، ای علیکم ان تذکّروهم. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» الخوض اذا وعظتموهم. ابن عباس گفت که: مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه! اگر ما از ایشان اعراض کنیم، و ایشان را بآن خوض بگذاریم، و باز نرنیم، ترسیم که گنهکار شویم. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ ای من آثام الخائضین «مِنْ شَیْ‌ءٍ»، و لکن امری المؤمنین بهجران الخائضین تذکیر للخائضین. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» الخوض فی الباطل، یعنی اذا قمتم عنهم منعهم ذلک من الخوض و الاستهزاء، فأنکروا قیامکم عنهم، فیکون ذلک تذکیرا. سعید جبیر گفت: چون مسلمانان بمدینه هجرت کردند، منافقان با مسلمانان می‌نشستند، و چون قرآن می‌شنیدند خوض و استهزا میکردند، چنان که مشرکان در مکّه میکردند. مسلمانان گفتند: بر ما حرج نیست درین مجالست، که اللَّه ما را در آن رخصت داده، و از خوض ایشان بر ما هیچ چیز نیست.
هوش مصنوعی: اگر شیطان تو را از این نهی ما غافل کند و با آنها بنشینی، به محض اینکه یادت بیفتد، برخیز و دوباره ننشین. تفسیر این مطلب این است که گفته شده: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ...» مؤمنان از پیامبر پرسیدند که اگر آنها ناپسند بگویند، به مسخره بگیرند و در باطل سخن بگویند، آیا ما باید از آنها دوری کنیم و نتوانیم در مسجد الحرام یا گرد کعبه طواف کنیم؟ پس خداوند به آنها اجازه داد تا با آنها بنشینند، به شرطی که آنها را پند دهند. در اینجا آمده که مؤمنان مسئولیتی در قبال کسانی که در باطل غوطه‌ورند ندارند، اما باید آنها را یادآوری کنند تا شاید از این کار خود پرهیز کنند. اگر مؤمنان از آنها دور شوند و به حال خود بگذارند، این ممکن است باعث شود که در عذاب خداوند قرار نگیرند. در زمان هجرت مسلمانان به مدینه، منافقان به آنها می‌نشستند و به قرآن گوش می‌دادند، اما همزمان مسخره کرده و در باطل سخن می‌گفتند. مسلمانان متوجه شدند که در این مجالست برای آنها مشکلی وجود ندارد، زیرا خداوند به آنها اجازه داده است.
رب العزّة در مدینه آن آیت فرستاد که در سورة النساء است: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ الایة، و این آیت که وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ منسوخ گشت.
هوش مصنوعی: خداوند در مدینه آیه‌ای را نازل کرد که در سوره نساء آمده است. این آیه به کسانی که تقوا دارند مربوط می‌شود و در ادامه مشخص شده که این آیه بعداً منسوخ شده است.
وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ الایة این لفظی است از الفاظ تهدید و از الفاظ تهاون. در وعید گویند: ذرنی و فلانا، و در تهاون گویند: ذر فلانا فی کذا، و ذره یفعل کذا، و قرآن جایها بهر دو ناطق. میگوید: گذار ایشان را یعنی باک مدار از ایشان و خوار دار ایشان را که دین خود ببازی گرفتند، یعنی: اتخذوا دین الاسلام لعبا ای باطلا و لهوا عنه. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» عن دینهم الاسلام. ابن عباس گفت: این در شأن کافران مکّه و ترسایان و جهودان فرو آمد، که رب العزّة هر گروهی را عیدی کرد، و هر قومی در عید خویش بباطل و بازی و نشاط و طرب مشغول شدند مگر امّت محمّد (ص)، که ایشان عید خود موسم طاعت ساختند، نماز جماعت و ذکر فراوان و تکبیر و تهلیل و قربان. رب العزّة میگوید: گذار ایشان را که در عید خود بباطل و بیهوده مشغول گشتند، و بزندگانی دنیا غرّه شدند. «وَ ذَکِّرْ بِهِ» ای بالقرآن، و قیل: بانذارک و بلاغک. و پند ده اینان را بپیغام که گزاری و بیم که نمایی. «أَنْ تُبْسَلَ» یعنی: من قبل ان تبسل نفس بما کسبت. ابسل الرّجل اذا دفع الی اشدّ الهلاک، پیش از آنکه تن کافر را فراسخت‌تر گرفتن دهند. و قیل: «أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ» یعنی من قبل ان تهلک نفس بما عملت و تحبس فی النار. قال قتادة: هذه الایة منسوخة، نسخها قوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ»، و قال مجاهد: لیست منسوخة لأنّه علی التهدّد کقوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً».
هوش مصنوعی: این آیه اشاره به کسانی دارد که دین خود را به بازی گرفته‌اند و به زندگی دنیا؛ یعنی لذتها و سرگرمی‌های آن، غرق شده‌اند. در این متن، به گروه‌هایی مثل کافران و یهودیان و مسیحیان اشاره شده که در عیدهای خود مشغول تفریح و سرگرمی هستند، در حالی که مسلمانان عید خود را به عبادت و طاعت خدا اختصاص می‌دهند. خداوند به پیامبر می‌گوید که نباید به این افراد اهمیت بدهی و آن‌ها را خوار بشماری. همچنین به این نکته اشاره شده که انسان‌ها باید از اعمال خود آگاه باشند و پیش از آنکه عذاب الهی بر آن‌ها نازل شود، به توبه و اصلاح خویش بپردازند. برخی مفسران درباره این آیه نظریات مختلفی دارند؛ برخی آن را نسخ‌شده می‌دانند و برخی دیگر اعتقاد دارند که این آیه همچنان تذکری برای تهدید است.
لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ در نام خداوند جل جلاله ولی و مولی یکی است، و آن از ولایت است بفتح واو بمعنی نصرت، و آنچه در سورة الرعد گفت: «وال»، آن از ولایت است بکسر واو، و آن تملّک است. «وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ» یعنی: و ان تفد نفس کل فداء لا یؤخذ الفداء منها. این عدل ایدر فدا است، از بهر آنکه آن چیز که تن خویش بآن می‌باز خرند آن چیز همتای تن مینهند، و عدل آن میکنند، و عدل برابر کردن هر چیز با دیگری بود و هامتا ساختن، و هر دو چیز از آن عدل است و عدیل چون ندّ و ندید. میگوید: اگر تنی فردا هر که بود از کافران، خویشتن باز خرید بهمه فدایی. جای دیگر تفسیر کرد، گفت: مِلْ‌ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً. جای دیگر گفت: لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ.
هوش مصنوعی: در نام خداوند، ولی و سرپرست یکی است و این واژه به معنای یاری‌رسانی به کار می‌رود. همچنین، در مورد تملک و مالکیت نیز به کار می‌رود. اگر کسی بخواهد جانش را فدای کسی کند، نمی‌تواند فدای او شود. در اینجا، فدا کردن به معنای برابری و همتایی است، یعنی آنچه که انسان با آن جان خود را می‌فروشد، باید قابل مقایسه با جانش باشد. اگر کسی بخواهد مانند کافران جان خود را فدای همه بکند، او قادر نخواهد بود. در برخی تفاسیر آمده است که تمام زمین پر از طلا نیز نمی‌تواند او را نجات دهد و در جای دیگری ذکر شده که نمی‌تواند از عذاب آن روز با فرزندانش فدی بگیرد.
لا یُؤْخَذْ مِنْها همانست که آنجا گفت: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ». اخذ در قرآن بر پنج وجه آید: یکی بمعنی قبول، چنان که: «وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها» ای لا یقبل، و در آل عمران گفت: «وَ أَخَذْتُمْ عَلی‌ ذلِکُمْ إِصْرِی» ای قبلتم علی ذلکم عهدی. و در سورة المائده گفت: إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ، ای فاقبلوه، و در سورة التّوبة گفت: وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ یعنی: و یقبل الصّدقات، و در اعراف گفت: خُذِ الْعَفْوَ ای اقبل الفضل من اموالهم. وجه دوم «اخذ» بمعنی حبس است، چنان که در سوره یوسف گفت: فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ یعنی احبس. وجه سوم «اخذ» بمعنی عذاب چنان که: در حم المؤمن گفت: فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ یعنی فعذبتهم، و در هود گفت: وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُری‌، و در عنکبوت گفت: فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ یعنی: عذّبنا. وجه چهارم «اخذ» بمعنی قتل، چنان که در حم المؤمن گفت: وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ ای لیقتلوه. وجه پنجم اخذ بمعنی اسراست، چنان که در سورة التّوبة گفت: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ، و در سورة النساء گفت: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ.
هوش مصنوعی: در این متن به معانی مختلف واژه "اخذ" در قرآن اشاره شده است. این واژه می‌تواند به معنای قبول، قبول عهد، یا دریافت چیزی باشد. همچنین به معانی دیگری مانند حبس، عذاب، قتل و اسارت نیز اشاره شده است. به عنوان مثال، "اخذ" ممکن است به معنای قبول صداقات یا دریافت مال باشد، اما در برخی موارد به معنای حبس یا عذاب دادن یک قوم استفاده می‌شود. در بعضی از آیات، این واژه به قتل یا اسیر کردن دشمنان نیز اشاره دارد. به طور کلی، واژه "اخذ" در قرآن دارای معانی متعددی است که بر اساس سیاق آیات مشخص می‌شود.
أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا یعنی حبسوا فی النار بما کسبوا من الکفر و التکذیب «لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ» یعنی الماء الحار الذی قد انتهی حرّه «وَ عَذابٌ أَلِیمٌ» وجیع «بِما کانُوا یَکْفُرُونَ».
هوش مصنوعی: آن‌ها کسانی هستند که به خاطر کارهایشان، یعنی به دلیل کفر و انکار خود، در آتش گرفتار خواهند شد. برای آن‌ها نوشیدنی‌ای از آبی داغ خواهد بود که به شدت گرم است و همچنین عذابی دردناک خواهند داشت به خاطر کفرهایی که انجام داده‌اند.
قُلْ أَ نَدْعُوا این جواب ایشانست که رسول خدا را (ص) با شرک میخواندند، و میان خویش و میان او ممالات میجستند، جایها در قرآن از آن ذکر است، «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» از آنست، و جوابها است آن را در قرآن، سورة قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ از آنست، و این آیت از آن است. قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ میگوید: شما که مسلمانان‌اید جواب کافران که شما را با کفر میخوانند این دهید که: أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا ای لا یملک لنا نفعا فی الآخرة وَ لا یَضُرُّنا، و لا یملک لنا ضرّا فی الدّنیا. «وَ نُرَدُّ عَلی‌ أَعْقابِنا» این اعقاب در قرآن جایها مذکور است گاه بردّ و گاه بانقلاب، و ذکر عقب در آن مستعار است، و جمله کنایت است از بازگشتن از دین.
هوش مصنوعی: این پاسخ کسانی است که پیامبر اسلام (ص) را به شرک متهم می‌کردند و بین خود و او فاصله می‌گذاشتند. در قرآن به موضوعاتی اشاره شده که نشان‌دهنده این کار آنهاست، مانند «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» و «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ». پاسخ مسلمانان به این کافران این است که آیا ما به غیر از خدا چیزی را بخوانیم که نه برای ما سودی دارد و نه می‌تواند در آخرت از ما دفاع کند و نه در دنیا به ما آسیب می‌زند؟ همچنین، در این آیات به مسأله برگشتن از دین اشاره شده است.
کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ قراءت حمزه «استهویه» بالف من ماله بر معنی جمع شیاطین، «و استهوته» بر معنی جماعت شیاطین. قال الزجاج: «استهوته» زیّنت له هواه، و قال ابن عباس: استفزته الغیلان فی المهامه. ابن عباس گفت: این مثلی است که رب العالمین زد آن کس را که بر دین حق بود، و داعی ضلالت او را بر عبادت بت میخواند، میگوید: مثل وی مثل آن مرد است که بر راه راست میرود با رفیقان پسندیده و همراهان گزیده، و غول او را از رفیقان باز برد، تا از راه بیوفتد، و در بیابان حیران و عطشان بماند، و بر شرف هلاک بود، پس آن رفیقان و اصحاب او را براه باز خوانند، نیاید، و هم چنان سرگردان و حیران سر در بیراهی نهد تا هلاک شود. این در شأن عبد الرحمن بن ابو بکر آمد، پیش از آنکه مسلمان شد شیطان او را از راه هدی باز داشته بود، و اصحاب وی پدر و مادر وی بودند، و با وی میگفتند که: ایتنا فانا علی الهدی. و هم درین قصّه وی آیت آمد: وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما الایة. وی جواب ایشان میدهد که من بر هدی و راست راهی‌ام. رب العالمین گفت: قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‌ راه اسلام است، که راه راست است و دین حق. رستگاری در آن است نه در کفر و ضلالت که نموده شیطان است. معنی دیگر گفته‌اند: له اصحاب من المشرکین یدعونه الی الهدی عندهم. و این معنی در نوبت اوّل مختصر گفتیم.
هوش مصنوعی: شخصی که توسط شیاطین وسوسه شده، در واقع دچار انحراف از مسیر درست شده است. در اینجا بیان شده که این فرد مانند کسی است که بر راه راست پیش می‌رود و با دوستان نیکو همراه است، اما شیاطین او را از رفیقانش دور کرده و به بیراهه می‌برند. او در نهایت در ناامیدی و هلاکت قرار می‌گیرد، در حالی که دوستانش تلاش می‌کنند او را به مسیر درست بازگردانند، اما او از شنیدن آن‌ها سر باز می‌زند و همچنان در سردرگمی باقی می‌ماند. این وضعیت اشاره‌ای به کسانی دارد که قبل از مسلمان شدن، تحت تأثیر وسوسه‌ها و انحراف‌ها بودند و نمی‌توانستند از راه درست خارج شوند. در نهایت، تنها راه نجات و رستگاری در پیروی از هدایت خداوند و دین حق است، نه در کفر و ضلالتی که شیاطین مطرح می‌کنند.
وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ قتاده گوید: هذه الایة حجّة لقّنها اللَّه نبیّه یخاصم بها اهل الاهواء. گفتا: جواب همه متنطعان و معترضان در دین اینست که اللَّه درآموخت: فرمودند ما را که گردن نهید اللَّه را تسلیم کنید، و از تسلیم درمگذرید.
هوش مصنوعی: ما مأمور شده‌ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم. قتاده می‌گوید: این آیه دلیل و حجتی است که خداوند به نبی‌اش آموخته تا با اهل هوا و هوس محاجه کند. او گفت که پاسخ همه افرادی که در دین خود افراط می‌کنند یا اعتراض دارند، این است که خداوند به ما آموخته است: «به خداوند تسلیم شوید» و نباید از این تسلیم شدن خارج شوید.
وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ «أن» از بهر آن گفت که لام در «لنسلم» بمعنی «أن» است، یعنی: امرنا ان نسلم و ان نقیم، کقوله: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا»، و هما بمعنی واحد، و گفته‌اند: اسلام اینجا بمعنی اخلاص است. نخست اخلاص فرمود پس عمل، تا بدانی که عمل بی‌اخلاص بکار نیست، پس تنبیه کرد بر بعث و مجازات، گفت: «وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» تا بدانی که آن عمل را جزا خواهد بود، اگر نیک باشد و اگر بد، پس بر صنع خود دلالت کرد تا او را یکتا و بی‌همتا دانند. گفت: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ این حق را دو معنی است: یکی آنکه به «کن» آفرید، چنان که گفت: قَوْلُهُ الْحَقُّ بسخن راست و فرمان روان، و دیگر معنی: بالوحدانیة، چنان که جای دیگر گفت: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا. نه بباطل آفرید و نه ببازی، که بحق آفرید و بیکتایی، و بجدّ نه بعبث و گزاف. و قیل: بالحقّ ای بکلامه، و هو قوله: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً». «بالحقّ» اینجا سخن تمام شد، پس گفت: «وَ یَوْمَ یَقُولُ» یاد کن آن روز که گوید: آخرت ای دنیا شو. آنچه گوید: باش، بود.
هوش مصنوعی: ایمان آورید و نماز را برپا دارید. در اینجا به ما امر شده که ابتدا به اخلاص بپردازیم و سپس عمل کنیم، زیرا عمل بدون اخلاص هیچ ارزشی ندارد. همچنین هشدار داده شده که اعمال ما عواقب دارند؛ چه نیکو باشند و چه بد، برای آن‌ها پاداش و جزا یا مجازات وجود دارد. سپس اشاره شده که خداوند تنها و یکتا است و اوست که آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده، نه به باطل و نه برای بازی، بلکه با حکمتی و جدیت. و در نهایت، یادآوری شده که در روز قیامت، خداوند می‌گوید که دنیا باید نابود شود و هر چیزی که بگوید، محقق خواهد شد.
هر چه اللَّه خبر داد که بودنی است آن در علم اللَّه موجود است، و لا محاله بودنی است، و خطاب «کن» بآن درست. و قیل: و یوم یقول للخلق موتوا فیموتون، و انتشروا فینتشرون دل اللَّه سبحانه علی سرعة امر البعث، و ردّ علی من انکره. «قَوْلُهُ الْحَقُّ» گفته‌اند که این متصل است بسخن پیش، یعنی: «یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ». «قَوْلُهُ» ای یأمر فیقع امره، این چنانست که گویند: قد قلت فکان قولک، و باین وجه حق نعت قول باشد. و روا باشد که «کُنْ فَیَکُونُ» اینجا سخن بریده گردد، پس ابتدا کن «قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» و تخصیص روز قیامت بذکر نه از آن است که در روزگار دیگران قول و آن ملک نبود، بلکه در همه وقت و همه روز بود، اما دیگران بر سبیل مجاز در دنیا دعوی ملک میکردند، و روز قیامت آن دعویها باطل گردد، و ملوک خاضع شود، کس را دست رس نبود، و در کس نفع و ضرّ نبود چنان که اللَّه گفت: وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ.
هوش مصنوعی: هر چیزی که خداوند اعلام کرده که وجود دارد، در علم او موجود است و به طور حتم وجود خواهد داشت. فرمان «باش» به آن تعلق می‌گیرد. گفته شده است که در روزی که خدا به مخلوقات می‌گوید بمیرند، آن‌ها می‌میرند و وقتی می‌گوید پراکنده شوند، پراکنده می‌شوند؛ این نشان‌دهنده سرعت تحقق قیامت و پاسخی به کسانی است که آن را انکار می‌کنند. عبارتی که «گفته او حق است» به سخن قبلی مرتبط می‌شود، به این معنا که هر چه خداوند بگوید، محقق می‌شود. این گونه است که گفته می‌شود: من گفتم و آن گفتن محقق شد. و این بیان به نوعی حقانیت سخن را تایید می‌کند. همچنین، ممکن است عبارت «باش پس باشد» به صورت جداگانه بیاید و در این صورت، می‌توان ابتدا گفت: «گفته او حق است و پادشاهی مخصوص اوست در روزی که در صور دمیده می‌شود». ذکر روز قیامت به این معنا نیست که در روزهای دیگر حکم و سلطنت وجود نداشته، بلکه در تمام زمان‌ها و روزها وجود داشته، اما دیگران در دنیا به طور مجازی ادعای سلطنت می‌کردند. در روز قیامت، آن ادعاها باطل خواهد شد و پادشاهان خاضع خواهند شد؛ در آن روز هیچ‌کس دسترسی نخواهد داشت و هیچ‌کس نمی‌تواند به دیگری نفع یا ضرری برساند، همان‌طور که خداوند فرموده است: «و در آن روز فرمان از آنِ خداست».
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ صور نام آن قرن است که اسرافیل در آن دمد.
هوش مصنوعی: روزی که در صور دمیده می‌شود. "صور" نام فرآیندی است که در آن فرشته اسرافیل برای برانگیختن مردگان دمیده می‌شود.
روی عبد اللَّه بن عمرو عن النبیّ (ص): «انّ اعرابیا قال ما الصّور؟ قال: قرن ینفخ فیه»، و قال (ص): «کیف انعم و صاحب الصّور قد التقم الصّور بفیه و اصغی سمعه و حنا جبهته ینتظر متی یؤمر أن ینفخ فینفخ». قالوا: یا رسول اللَّه! کیف نقول؟
هوش مصنوعی: عبدالله بن عمرو از پیامبر (ص) نقل می‌کند که یک عربی پرسید: «صور چیست؟» پیامبر (ص) پاسخ داد: «شیپور و بوقی است که در آن دمیده می‌شود». سپس پیامبر (ص) ادامه داد: «چگونه می‌توان در آسایش بود در حالی که صاحب صور، به شیپور چسبیده و گوشش را به آن نزدیک کرده و پیشانی‌اش را خم کرده تا منتظر فرمان دمیدن باشد؟» حاضران پرسیدند: «یا رسول‌الله! ما باید چگونه بگوییم؟»
قال: «قولوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. علی اللَّه توکّلنا».
هوش مصنوعی: گفت: «بگویید خداوند برای ما کافی است و او بهترین وکیل است. به خداوند توکل می‌کنیم».
و در بعضی کتب آورده‌اند که: صور چهار شاخ دارد: یکی تا بزیر عرش است. یکی تا بثری. یکی تا بمیمنه عالم.
هوش مصنوعی: در برخی کتاب‌ها آمده است که تصویر یا شکل چهار بخش دارد: یکی به زیر عرش (خدا) می‌رسد، دیگری به ستاره‌ها، و سومی به سمت سمت راست جهان.
چهارم بمیسره عالم، چنان که از عرش تا ثری و از میمنه عالم تا میسره همه در میان این چهار شاخ است روز قیامت. روز حشر و نشر چون اللَّه خواهد که خلق را زنده کند جانهای پیغامبران در آن شاخ آرند که زیر عرش است، و جانهای مؤمنان در آن شاخ که بمیمنه عالم است، و جانهای جمله کافران در آن شاخ که در ثری است، و جانهای زندیقان و مبتدعان در آن شاخ که بمیسره عالم است، و بعدد هر جانی درین شاخها سوراخها است بر مثال زنبور خانه، چون جانها برین سوراخها درآید چنان راست آید که نه جان زیادت آید نه جای کم بود، و چهل سال جانها چنان میدارد پس زمین را بجنباند، چنان که اللَّه گفت: إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا تا خاکهای شخصها از یکدیگر جدا شود، سیاه از سفید و مرد از زن جدا شود، آن گه ببحر مسجور فرمان آید، دریایی است در زیر عرش مجید، آب حیات در آن. فرمایند او را که ببار چهل سال آن دریا آب بزمین می‌بارد، تا آن خاکها در زیر زمین آمیخته شود، پس آن خاکها بفرمان حق رگ و پی و پوست و استخوان گردد. همان شخصها که در دنیا بود، رب العزّة باز آفریند. آن گه زمین از گرانباری بحق نالد، و فرمان آید که: بارها بیرون نه، فذلک قوله: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها. زمین شکافته شود شخصها از زمین بیرون آید. اسرافیل را فرمایند تا در صور دمد، آن جانهای خلق جمله از صور بیرون آیند جانهای نیکبختان سفید چون مروارید، و جانهای بدبختان سیاه چون قیر، و همه احوال عالم از آن پر گردد، و رب العزّة گوید جل جلاله: لیرجعن کل روح الی جسده، فتأتی الارواح، فتدخل‌ فی الخیاشیم، فتمشی فی الاجساد کمشی السم فی اللدیغ.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، روح‌ها به چهار دسته تقسیم می‌شوند. روح پیامبران در جایی زیر عرش و روح مؤمنان در سمت راست عالم قرار می‌گیرند. روح کافران در سمت پایین، و روح مبتدعان و زندیقان در سمت چپ قرار می‌گیرد. برای هر روح، در این مکان‌ها فضایی مانند سوراخ‌های زنبورعسل وجود دارد. وقتی روح‌ها به این سوراخ‌ها وارد می‌شوند، به قدری دقیق و منظم جا می‌شوند که نه فضایی اضافه باقی می‌ماند و نه کم می‌شود. پس از گذشت چهل سال، زمین به حرکت درمی‌آید و خاک‌ها از یکدیگر جدا می‌شوند. در این مرحله، فرمانی صادر می‌شود که آب حیات از دریایی زیر عرش بر زمین ببارد تا خاک‌ها با هم ترکیب شوند و سپس به شکل انسان‌ها درآید. خداوند همان انسان‌ها را دوباره خلق می‌کند و پس از آن، زمین ناله‌ای از بار سنگینش سر می‌دهد و فرموده می‌شود که انسان‌ها از زمین بیرون بیایند. سپس اسرافیل به دمی در صور فرمان می‌دهد و همه روح‌ها از بدن‌ها خارج می‌شوند. روح‌های نیکوکار به رنگ سفید و روح‌های بدبخت به رنگ سیاه ظاهر می‌شوند و تمامی حالات عالم را پر می‌کنند. در نهایت، خداوند می‌فرماید که هر روح به بدنش بازگردد و این روح‌ها به داخل بدن‌ها بازمی‌گردند، مانند سمی که به بدن آسیب می‌زند.
«عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ این شهادت با غیب قرین در همه قرآن معنی آن شاهد است و حاضر، میگوید: دانا بهر غائب و حاضر اوست. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ» یعنی حکم البعث «الْخَبِیرُ» بالبعث متی یبعثهم.
هوش مصنوعی: «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» به معنای کسانی است که به امور مخفی و آشکار آگاهند. در قرآن، این دو مفهوم به هم مرتبط شده‌اند و به معنای آگاهی از هر دو دنیای شفاف و پنهان است. او، یعنی خدا، بر تمامی خفا و اشکار دانا است و این نشان‌دهنده حکمت او در جهان و در رهبری انسان‌هاست. همچنین به «الْخَبِیرُ» هم اشاره می‌شود که به معنای آگاهی از زمان بعثت و روز قیامت است.