گنجور

۸ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ گشاینده دلها اوست. نماینده راهها اوست. نهنده داغها اوست. افروزنده چراغها اوست. یکی را چراغ هدایت افروزد. یکی را داغ ضلالت نهد. عنایتیان حضرت را چراغ سعادت افروزد. در رحمت گشاید.

بساط بقا گستراند. بر تخت رعایت نشاند. بزیور کرامت بیاراید که: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ».

باز راندگان ازل را داغ شقاوت نهد. در خذلان گشاید. زخم «لا بُشْری‌» زند که: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ». آری! کلید غیب بنزدیک اوست، و علم غیب خاصیّت اوست، هر کس را سزای خود دادن و جای وی ساختن کار اوست، ابن عطا گفت: کلیدها بنزدیک اوست، چنان که خود خواهد گشاید، و آنچه خود خواهد نماید. بر دلها در هدایت گشاید، بر همّتها در رعایت، بر زبانها در روایت، بر جوارح در طاعت. اهل ولایت را در کرامت گشاید. اهل مهر را در قربت گشاید. اهل تمکین را در جذب گشاید.

مؤمنان را در طاعت گشاید. اولیا را در مکاشفات، انبیا را در معاینات.

بو سعید خرّاز گفت: این پیغامبر ما را است علی الخصوص: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ میگوید: کلید خزینه اسرار فطرت محمّد مرسل بنزدیک حق است جل جلاله. ربوبیّت او را بنعت کرم در مهد محبّت اندر قبه غیرت بپرورد، و اسرار فطرت و عزّت وی از خلق بپوشید، تا صد هزار و بیست و چهار هزار پیغامبر همه باین درد بخاک فرو شدند، بطمع آنکه تا ایشان را بر یک سرّ از اسرار فطرت وی اطلاع افتد، و هرگز نیفتاد، و بندانستند، و چگونه دانستندی و قرآن مجید قصّه وی سربسته میگوید، و از آن اسرار خبر می‌دهد که: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌:

زان گونه شرابها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.

آری! ما آن خزینه اسرار فطرت و محبّت وی مهری برنهادیم، و طمعها از دریافت آن باز بریدیم که: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ. حسین منصور حلاج شمه‌ای از دور بیافت، فریاد برآورد: سراج من نور الغیب بدا و غار، و جاوز السرج و سار:

ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی!
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی!

انبیا و اولیا و شهدا و صدّیقان چندان که توانستند از اوّل عمر تا آخر تاختند، و مرکبها دوانیدند، و بعاقبت به اوّل قدم وی رسیدند: «نحن الآخرون السّابقون». آن مقام که زبر خلائق آمد، زیر پای خود نپسندید، بسدره منتهی، و جنّات مأوی، و طوبی و زلفی، که غایت رتبت صدیقان است خود ننگرید: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌». قال بعضهم: من مفاتح غیبه ما قذف فی قلبک من نور معرفته، و بسط فیه بساط الرّضا بقضائه، و جعله موضع نظره. جریری گفت: «لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ»، و من یطلقه علیها من صفیّ و خلیل و حبیب و ولیّ. بو علی کاتب فرا بو عثمان مغربی گفت که: ابن البرقی بیمار بود. شربتی آب بدو دادند نخورد، گفت: در مملکت حادثه‌ای افتاده است تا بجای نیارم که چه افتاد نیاشامم. سیزده روز هیچ نخورد تا خبر آمد که قرامطه در حرم افتادند، و خلقی را بکشتند، و رکن حجر را بشکستند. بو عثمان گفت: درین بس کاری نیست، من امروز شما را خبر دهم که در مکه چیست؟ در مکه میغ است امروز، چنان که همه مکّه در زیر میغ است، و میان مکّیان و طلحیان جنگ است، و مقدمه طلحیان مردی است بر اسپی سیاه، بر سر وی دستاری سرخ. این چنین بنوشتند، و بر رسیدند راست آن روز هم چنان بود که گفت. پس بو عثمان گفت: هر که حق را اجابت کرد مملکت وی را اجابت کرد. عبد اللَّه انصاری گفت: «بر عبودیت آن نهند که برتابد.

دانستن غیب همه برنتابد و نتواند. بلی بعضی و بعضی چیزی نه همه، که همه اللَّه داند و بس. همی گوید جل جلاله: فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ.

وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الایة ای هو المتفرد بالاحاطة بکلّ معلوم قطعا لا یشد عنه شی‌ء، و لا یخفی علیه شی‌ء. وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً این حفظه کرام الکاتبین‌اند که بر بندگان موکل‌اند، و اعمال ایشان می‌شمارند و مینویسند، و این فریشتگان بر بندگان آشکارا نشوند مگر در آن دم زدن باز پسین. در خبر است که: بنده بآخر عهد که از دنیا بیرون می‌شود آن دو فریشته در دیدار وی آیند.

اگر بنده مطیع بوده گویند: جزاک اللَّه خیرا. ای بنده نیکبخت فرمان بردار! بسی طاعت که کردی، و بوی خوش و راحت از آن طاعت بما رسید، و اگر عاصی و بد کردار بوده گویند: لا جزاک اللَّه خیرا. بسی فضائح و معاصی که از تو آمد، و بسی بوی ناخوش و گند معصیت که از آن بما رسید. گفتا: این در آن وقت بود که چشم مرده بهوا بیرون نگرد که نیز بر هم نزند.

حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا از داهیهای جان کندن یکی آنست که: ملک الموت را و اعوان وی را در وقت قبض روح بیند. اگر بنده مطیع بود بصورتی نیکو بود، و اگر عاصی بود بصورتی منکر. در خبر است که ابراهیم (ع) ملک الموت را گفت: خواهم که ترا در آن صورت که جان گنهکاران و بدکاران ستانی بینم.

گفت: یا ابراهیم! طاقت نداری؟ گفت: لا بد است. پس خویشتن را بدان صورت فرا وی نمود. شخصی دید سیاه منکر، مویها برخاسته، و جامه سیاه در پوشیده، و آتش و دود از بینی و دهن وی بیرون می‌آید، و بوی ناخوش از وی می‌دمد. ابراهیم را غشی رسید. ساعتی بیفتاد، چون بهوش باز آمد، و ملک الموت بصورت خویش باز آمده، گفت: یا ملک الموت! اگر عاصی را خود عذاب اینست که ترا در آن صورت خواهد دید تمام است، و هم چنان که عاصی را دیدن وی عذابی تمام است، مطیع را دیدن وی بآن صورت نیکو که خواهد بود راحتی و لذّتی تمام است.

وهب منبه گفت: در روزگار پیش پادشاهی بود سخت بزرگ، ملک وی عظیم، نعمت وی تمام، و فرمان وی روان. چون عمر وی بآخر رسید، ملک الموت قبض جان وی بکرد. چون بآسمان رسید فریشتگان گفتند: هرگز ترا بر هیچ کس رحمت نیامده بجان شدن؟ گفت: آری، زنی در بیابان بود آبستن، کودک بنهاد. در آن حال مرا فرمودند که مادر آن کودک را جان بستان. جان وی بستدم، و آن کودک را در آن بیابان ضایع گذاشتم. بر آن مادر مرا رحمت آمد از غریبی وی، و بر آن کودک از تنهایی و بیکسی وی. گفتند: یا ملک الموت! این پادشاه را دیدی که جان وی ستدی آن کودک بود که در آن بیابان بگذاشتی. گفت: سبحان اللَّه اللطیف لما شاء.

ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ قال بعضهم هی ارجی آیة فی کتاب اللَّه عزّ و جل، لأنه لا مردّ للعبد اعز من ان یکون مردّه الی مولاه.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ گشاینده دلها اوست. نماینده راهها اوست. نهنده داغها اوست. افروزنده چراغها اوست. یکی را چراغ هدایت افروزد. یکی را داغ ضلالت نهد. عنایتیان حضرت را چراغ سعادت افروزد. در رحمت گشاید.
هوش مصنوعی: خداوند بر دل‌ها گشایش می‌بخشد و راه‌ها را نمایان می‌سازد. اوست که رازها را پنهان کرده و نورها را می‌افروزد. برخی را به چراغ هدایت هدایت می‌کند و برخی دیگر را در داغ گمراهی قرار می‌دهد. کسانی که مورد رحمت او هستند، به سعادت راهنمایی می‌شوند و درهای رحمت بر رویشان گشوده می‌شود.
بساط بقا گستراند. بر تخت رعایت نشاند. بزیور کرامت بیاراید که: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ».
هوش مصنوعی: بستر زندگی را فراهم کرد و او را بر تخت احترام نشاند. با زیبایی کرامت آراست که: «او آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز او را دوست دارند».
باز راندگان ازل را داغ شقاوت نهد. در خذلان گشاید. زخم «لا بُشْری‌» زند که: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ». آری! کلید غیب بنزدیک اوست، و علم غیب خاصیّت اوست، هر کس را سزای خود دادن و جای وی ساختن کار اوست، ابن عطا گفت: کلیدها بنزدیک اوست، چنان که خود خواهد گشاید، و آنچه خود خواهد نماید. بر دلها در هدایت گشاید، بر همّتها در رعایت، بر زبانها در روایت، بر جوارح در طاعت. اهل ولایت را در کرامت گشاید. اهل مهر را در قربت گشاید. اهل تمکین را در جذب گشاید.
هوش مصنوعی: در آغاز، افرادی که از راه راست منحرف شده‌اند، با درد و رنج مواجه می‌شوند. آن‌ها به سختی‌ها دچار می‌شوند و به یاد می‌آورند که فراموشی خداوند، موجب فراموشی خودشان می‌شود. حقیقت این است که کلیدهای امور با اوست و علم غیب و دانایی خاص به او تعلق دارد. او به هر کسی بر اساس شایستگی‌اش پاداش می‌دهد و جایگاه او را تعیین می‌کند. ابن عطا می‌گوید که کلیدها در دست اوست و او همان‌طور که بخواهد آن‌ها را می‌گشاید و آنچه را که بخواهد آشکار می‌سازد. او در هدایت دل‌ها، رعایت همت‌ها، روایت زبان‌ها و اطاعت اعضا گشایش می‌آفریند. اهل ولایت را در مقام‌های والا قرار می‌دهد و اهل محبت را به خود نزدیک می‌کند و اهل تمکین را در جذب می‌کند.
مؤمنان را در طاعت گشاید. اولیا را در مکاشفات، انبیا را در معاینات.
هوش مصنوعی: مؤمنان را در عمل کردن به دستورات خدا یاری می‌کند. دوستان خاص خدا را به حالتی خاص در درک و بینش‌های معنوی هدایت می‌نماید و پیامبران را در شناخت و درک حقیقت‌ها و وقایع خاص یاری می‌دهد.
بو سعید خرّاز گفت: این پیغامبر ما را است علی الخصوص: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ میگوید: کلید خزینه اسرار فطرت محمّد مرسل بنزدیک حق است جل جلاله. ربوبیّت او را بنعت کرم در مهد محبّت اندر قبه غیرت بپرورد، و اسرار فطرت و عزّت وی از خلق بپوشید، تا صد هزار و بیست و چهار هزار پیغامبر همه باین درد بخاک فرو شدند، بطمع آنکه تا ایشان را بر یک سرّ از اسرار فطرت وی اطلاع افتد، و هرگز نیفتاد، و بندانستند، و چگونه دانستندی و قرآن مجید قصّه وی سربسته میگوید، و از آن اسرار خبر می‌دهد که: فَأَوْحی‌ إِلی‌ عَبْدِهِ ما أَوْحی‌:
هوش مصنوعی: بو سعید خرّاز بیان می‌کند که پیامبر ما، به ویژه در مورد جمله «و عنده مفاتح الغیب»، می‌فرماید که کلیدهای رازهای فطرت در دست محمد (ص)، پیامبر ما، و نزدیک به حق تعالی است. خداوند او را با لطف و محبت در محیطی از غیرت پرورش داد و اسرار فطرت و عظمت او را از چشم دیگران پنهان کرد. تا کنون صدها هزار پیامبر به خاطر فهمیدن یک راز از اسرار فطرت او به زحمت افتاده‌اند، اما هرگز به این هدف نرسیده‌اند و آنان نتوانستند که به درک این اسرار نایل شوند. قرآن کریم نیز به این موضوع اشاره دارد که چگونه برخی الحقایق را به عبدش وحی کرده و خبر می‌دهد.
زان گونه شرابها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.
هوش مصنوعی: از آن نوع شراب‌هایی که او به طور پنهانی عرضه کرده است، یک قطره‌اش ارزش صد هزار جان را دارد.
آری! ما آن خزینه اسرار فطرت و محبّت وی مهری برنهادیم، و طمعها از دریافت آن باز بریدیم که: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ. حسین منصور حلاج شمه‌ای از دور بیافت، فریاد برآورد: سراج من نور الغیب بدا و غار، و جاوز السرج و سار:
هوش مصنوعی: بله! ما خزانه‌ای از اسرار طبیعت و محبت خداوند را در دل خود جای داده‌ایم و از طمع به دست آوردن آن جلوگیری کرده‌ایم؛ زیرا تنها اوست که کلیدهای غیب را در اختیار دارد و هیچ‌کس جز او از آن‌ها باخبر نیست. حسین منصور حلاج نیز در یک لحظه اسرارآمیز، فریادی سر داد که نور غیبی همانند چراغی برایش تابید و از آن فراتر رفت.
ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی!
هوش مصنوعی: ای ماه، تو به آسمان آمدی و درخشان شدی و مانند یک پرنسس در حال چرخش در دور خود می‌رقصیدی!
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی!
هوش مصنوعی: وقتی دریافت که با روح خود یکی شده‌ای، ناگهان در درون خود فرورفتی و از دید دیگران پنهان شدی!
انبیا و اولیا و شهدا و صدّیقان چندان که توانستند از اوّل عمر تا آخر تاختند، و مرکبها دوانیدند، و بعاقبت به اوّل قدم وی رسیدند: «نحن الآخرون السّابقون». آن مقام که زبر خلائق آمد، زیر پای خود نپسندید، بسدره منتهی، و جنّات مأوی، و طوبی و زلفی، که غایت رتبت صدیقان است خود ننگرید: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌». قال بعضهم: من مفاتح غیبه ما قذف فی قلبک من نور معرفته، و بسط فیه بساط الرّضا بقضائه، و جعله موضع نظره. جریری گفت: «لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ»، و من یطلقه علیها من صفیّ و خلیل و حبیب و ولیّ. بو علی کاتب فرا بو عثمان مغربی گفت که: ابن البرقی بیمار بود. شربتی آب بدو دادند نخورد، گفت: در مملکت حادثه‌ای افتاده است تا بجای نیارم که چه افتاد نیاشامم. سیزده روز هیچ نخورد تا خبر آمد که قرامطه در حرم افتادند، و خلقی را بکشتند، و رکن حجر را بشکستند. بو عثمان گفت: درین بس کاری نیست، من امروز شما را خبر دهم که در مکه چیست؟ در مکه میغ است امروز، چنان که همه مکّه در زیر میغ است، و میان مکّیان و طلحیان جنگ است، و مقدمه طلحیان مردی است بر اسپی سیاه، بر سر وی دستاری سرخ. این چنین بنوشتند، و بر رسیدند راست آن روز هم چنان بود که گفت. پس بو عثمان گفت: هر که حق را اجابت کرد مملکت وی را اجابت کرد. عبد اللَّه انصاری گفت: «بر عبودیت آن نهند که برتابد.
هوش مصنوعی: پیامبران، اولیاء، شهدا و صدیقان در طول زندگی خود تلاش زیادی کردند و در نهایت به مقام اولی رسیدند. آن‌ها به جایگاه‌هایی رسیدند که ارزش بسیار بالایی داشتند، اما این مقام‌ها را تنها به خاطر خودشان نمی‌خواستند. آن‌ها حتی از بالاترین مقام‌ها نیز چشم‌پوشی کردند. برخی معتقدند که از نشانه‌های غیب، نوری است که در دل شخص قرار می‌گیرد و او را به رضا و راضی بودن از قضای الهی می‌رساند. جریری در این مورد گفت که فقط خداوند می‌داند چه چیزی در دل هر شخص هست و چه کسانی می‌توانند به این مقام دست یابند. داستانی از ابن البرقی وجود دارد که به بیماری مبتلا شده بود و به او آبی دادند، اما او از نوشیدن آن امتناع کرد و گفت که تا زمانی که خبر واقعیت‌ها را نداشته باشد، چیزی نخواهد نوشید. او سیزده روز از نوشیدنی و غذا دور ماند تا خبر رسید که عده‌ای حمله کرده و عده‌ای را در حرم کشتند. بو عثمان نیز آن روز خبرهایی از مکه داد و گفت که در آنجا جنگی در گرفته و اوضاع بدی حاکم است. او پیش‌بینی کرد که چه اتفاقاتی در مکه خواهد افتاد و پیش‌بینی‌اش درست از آب درآمد. در نهایت بو عثمان بیان کرد که کسی که حق را بپذیرد، سرزمین او نیز به او جواب خواهد داد. عبدالله انصاری نیز گفت که عبودیت بر کسی تحمیل می‌شود که آن را بپذیرد.
دانستن غیب همه برنتابد و نتواند. بلی بعضی و بعضی چیزی نه همه، که همه اللَّه داند و بس. همی گوید جل جلاله: فَلا یُظْهِرُ عَلی‌ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‌ مِنْ رَسُولٍ.
هوش مصنوعی: علم غیب تنها در دست خداست و هیچ‌کس نمی‌تواند به طور کامل از آن آگاه شود. فقط بعضی افراد خاص که مورد رضایت خدا هستند، می‌توانند از اسرار غیبی آگاه شوند. خداوند در آیات خود چنین می‌فرماید که هیچ‌کس را بر غیب خود او آگاه نمی‌سازد، مگر آن کس را که از بین پیامبران خود پسندیده است.
وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الایة ای هو المتفرد بالاحاطة بکلّ معلوم قطعا لا یشد عنه شی‌ء، و لا یخفی علیه شی‌ء. وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً این حفظه کرام الکاتبین‌اند که بر بندگان موکل‌اند، و اعمال ایشان می‌شمارند و مینویسند، و این فریشتگان بر بندگان آشکارا نشوند مگر در آن دم زدن باز پسین. در خبر است که: بنده بآخر عهد که از دنیا بیرون می‌شود آن دو فریشته در دیدار وی آیند.
هوش مصنوعی: او به خوبی از آنچه در خشکی و دریا وجود دارد آگاه است و هیچ چیزی از او پنهان نیست. او برتری دارد و بر بندگانش سلطه دارد و فرشتگانی را به عنوان نگهبانان برای شما می‌فرستد. این نگهبانان، همان فرشتگان نویسنده‌ای هستند که بر بندگان گمارده شده‌اند تا اعمال ایشان را ثبت کنند و چیزی از آن‌ها پنهان نماند. این فرشتگان در برابر بندگان به‌طور معمول آشکار نمی‌شوند، مگر در زمان‌های خاص. همچنین در احادیث آمده است که وقتی یک بنده در آخرین لحظات زندگی‌اش از دنیا می‌رود، آن دو فرشته به دیدار او می‌آیند.
اگر بنده مطیع بوده گویند: جزاک اللَّه خیرا. ای بنده نیکبخت فرمان بردار! بسی طاعت که کردی، و بوی خوش و راحت از آن طاعت بما رسید، و اگر عاصی و بد کردار بوده گویند: لا جزاک اللَّه خیرا. بسی فضائح و معاصی که از تو آمد، و بسی بوی ناخوش و گند معصیت که از آن بما رسید. گفتا: این در آن وقت بود که چشم مرده بهوا بیرون نگرد که نیز بر هم نزند.
هوش مصنوعی: اگر انسان خداپرست و فرمانبردار باشد، می‌گویند: خدا تو را خیر دهد. ای بنده خوشبخت و مطیع! چه طاعات زیادی انجام داده‌ای و بوی خوش و آرامش از آن طاعات به ما رسیده است. اما اگر نافرمان و بدکردار باشد، می‌گویند: خدا تو را خیر ندهد. چه زشتکاری‌ها و نافرمانی‌هایی از تو سر زده و چه بوی ناخوش و بدی از آن به ما رسیده است. گفته شده که این قضاوت‌ها در زمانی است که چشم مرده دیگر به آسمان نگاه نکند و حتی پلک هم نزند.
حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا از داهیهای جان کندن یکی آنست که: ملک الموت را و اعوان وی را در وقت قبض روح بیند. اگر بنده مطیع بود بصورتی نیکو بود، و اگر عاصی بود بصورتی منکر. در خبر است که ابراهیم (ع) ملک الموت را گفت: خواهم که ترا در آن صورت که جان گنهکاران و بدکاران ستانی بینم.
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ به یکی از شما نزدیک می‌شود، فرشتگان ما روحش را می‌گیرند. یکی از علائم جان دادن این است که ملک الموت و یاران او را در هنگام قبض روح می‌بیند. اگر فردی مطیع و فرمانبردار باشد، او را به صورتی نیکو خواهند دید، اما اگر نافرمان باشد، به صورتی زشت و ناخوشایند. در روایتی آمده است که ابراهیم (علیه‌السلام) به ملک الموت گفت: می‌خواهم تو را در صورتی ببینم که جان گناهکاران و بدکاران را می‌گیری.
گفت: یا ابراهیم! طاقت نداری؟ گفت: لا بد است. پس خویشتن را بدان صورت فرا وی نمود. شخصی دید سیاه منکر، مویها برخاسته، و جامه سیاه در پوشیده، و آتش و دود از بینی و دهن وی بیرون می‌آید، و بوی ناخوش از وی می‌دمد. ابراهیم را غشی رسید. ساعتی بیفتاد، چون بهوش باز آمد، و ملک الموت بصورت خویش باز آمده، گفت: یا ملک الموت! اگر عاصی را خود عذاب اینست که ترا در آن صورت خواهد دید تمام است، و هم چنان که عاصی را دیدن وی عذابی تمام است، مطیع را دیدن وی بآن صورت نیکو که خواهد بود راحتی و لذّتی تمام است.
هوش مصنوعی: گفت: ای ابراهیم! آیا تحمل نداری؟ ابراهیم پاسخ داد: چاره‌ای نیست. سپس خود را به آن شکل نمود. کسی دید که فرشته مرگ در حالتی تیره، با موی بلند و لباس سیاه، با آتش و دود از بینی و دهانش بیرون می‌آید و بوی ناخوشایند از او به مشام می‌رسید. ابراهیم از شدت ترس بی‌هوش شد. مدتی گذشت تا اینکه به هوش آمد و فرشته مرگ به شکل خود بازگشت. ابراهیم گفت: ای فرشته مرگ! اگر عاصی اینگونه عذاب می‌بیند که تو را به آن شکل دیده، پس مطیع نیز باید بداند که دیدن تو به شکل نیکو، موجب آسایش و لذت او خواهد بود.
وهب منبه گفت: در روزگار پیش پادشاهی بود سخت بزرگ، ملک وی عظیم، نعمت وی تمام، و فرمان وی روان. چون عمر وی بآخر رسید، ملک الموت قبض جان وی بکرد. چون بآسمان رسید فریشتگان گفتند: هرگز ترا بر هیچ کس رحمت نیامده بجان شدن؟ گفت: آری، زنی در بیابان بود آبستن، کودک بنهاد. در آن حال مرا فرمودند که مادر آن کودک را جان بستان. جان وی بستدم، و آن کودک را در آن بیابان ضایع گذاشتم. بر آن مادر مرا رحمت آمد از غریبی وی، و بر آن کودک از تنهایی و بیکسی وی. گفتند: یا ملک الموت! این پادشاه را دیدی که جان وی ستدی آن کودک بود که در آن بیابان بگذاشتی. گفت: سبحان اللَّه اللطیف لما شاء.
هوش مصنوعی: در روزگاران قدیم، پادشاهی بسیار بزرگ و با عظمت وجود داشت که ملک و نعمتش فراوان بود و فرمانروایی‌اش به خوبی پیش می‌رفت. اما زمانی که عمر او به پایان رسید، فرشته مرگ جانش را گرفت. وقتی به آسمان رفت، فرشتگان از او پرسیدند که آیا هرگز بر کسی رحمت نداشت؟ او پاسخ داد: بله، زنی حامله در بیابانی بود که زایمان کرد. در آن زمان به من دستور داده شد که جان مادر کودک را بگیرم. من جان او را گرفتم و کودک را در بیابان رها کردم. بر آن مادر به خاطر تنهایی و غریبیش رحمت آمد و نیز بر آن کودک به خاطر بی‌کسی‌اش. فرشتگان گفتند: ای فرشته مرگ! آیا به آن پادشاه که جانش را گرفتی و کودک را در بیابان گذاشتی، فکر نکردی؟ او پاسخ داد: سبحان اللَّه، خداوند به هر چیزی لطف دارد و آنچه بخواهد انجام می‌دهد.
ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ قال بعضهم هی ارجی آیة فی کتاب اللَّه عزّ و جل، لأنه لا مردّ للعبد اعز من ان یکون مردّه الی مولاه.
هوش مصنوعی: سپس به سوی خداوند، سرور حقیقی خودشان بازگردانده می‌شوند. برخی از مفسران این آیه را از بهترین آیات قرآن می‌دانند، زیرا هیچ بازگشتی برای بنده‌اندیشیده‌تر و ارزشمندتر از بازگشت به سوی پروردگارش نیست.