گنجور

۹ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً این در شأن دو جهود آمد که جایی خالی نشسته بودند، بانگ نماز شنیدند، خنده کردند، و بافسوس سخن گفتند. رب العالمین گفت: «ایشان که دین شما را بافسوس و بازی گرفتند بدوست مگیرید، و با ایشان موالات مکنید و در جمله سه قوم بودند که بافسوس سخن میگفتند، و مسلمانان را میرنجانیدند: مشرکان عرب و منافقان و اهل کتاب رب العالمین حوالت استهزا با مشرکان کرد، آنجا که گفت: إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ، و در صفت منافقان گفت: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ، و در صفت اهل کتاب گفت: الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ. و الکفار مجرور قراءت ابو عمر و کسایی است معطوف بر مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ ای: و من الکفار.

باقی بنصب خوانند، معطوف بر الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ ای: و لا تتخذوا الکفار اولیاء.

آن گه گفت: وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ پرهیزید از خشم و عذاب خدا در موالات این کافران اگر بحقیقت گرویدگانید و بوعد و وعید وی ایمان دارید.

وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ یعنی بالاذان و الاقامة. چون مسلمانان بانگ نماز میگفتند، و بر نماز میخاستند جهودان میگفتند: قد قاموا لا قاموا، قد صلّوا لا صلّوا، رکعوا لا رکعوا، سجدوا لا سجدوا. این سخن بر طریق استهزا میگفتند و میخندیدند، تا رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد.

سدّی گفت: مردی ترسا در مدینه آواز مؤذن شنید که میگفت: «اشهد انّ محمدا رسول اللَّه». آن ترسا گفت: حرق الکاذب، سوخته باد دروغ زن. رب العزّة این سخن هم در آن ترسا اجابت کرد. چاکری داشت، و یک شب آتش برافروخت اندر خانه، و ترسا و کسان وی همه خفته بودند. شرری از آن آتش در جامه افتاد، ترسا و کسان وی هر چه در خانه همه بسوخت. و گفته‌اند: کافران چون آواز مؤذّن شنیدند که بانگ نماز میگفت حسد بردند برسول خدا و مسلمانان، و آن را عظیم کراهیت داشتند. آمدند برسول خدا و گفتند: تو دعوی نبوت میکنی، و بدعتی نهادی که انبیا ننهادند که پیش از تو بودند، و اگر درین خیری بودی ایشان بدان سزاوار تر بودندی از کجا برساختی و چرا نهادی این آواز دادن بدین ناخوشی؟ رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً یعنی که اگر کافران این آواز ناخوش میدانند بدان اعتبار نیست، که هیچ گفتار ازین.

نیکوتر و هیچ آواز ازین خوشتر نیست، که خلق را بر خدای میخواند، و بحق دعوت میکند. اتَّخَذُوها این‌ها و الف بیک وجه با نماز میشود، از بهر آنکه چون بر بانگ نماز استهزا کنند بر نماز کرده باشند. دیگر وجه آنست که: اتخذوا الدّعوة هزوا و لعبا. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ ما لهم فی اجابتهم لو اجابوا الیها! و ما علیهم فی استهزائهم بها!

فصل فی بدو الاذان و ذکر فضائله و آدابه‌

عبد اللَّه بن زید الانصاری گفت: مسلمانان چون به مدینه آرام گرفتند نماز میکردند، و بانگ نماز خود نمی‌شناختند و نمی‌دانستند. با یکدیگر مشورت کردند که سببی باید که ما را فراهم آرد نماز را، و نشانی بود وقت نماز را. قومی گفتند: علمی بر بام مسجد برپای کنیم بوقت نماز تا مسلمانان چون آن بینند یکدیگر را خبر دهند، و بنماز آیند. رسول خدا آن را نپسندید. قومی گفتند: آتشی برافروزیم، و مسلمانان را بدان آگاهی دهیم. قومی گفتند: قرنی سازیم چنان که جهودان ساخته‌اند.

قومی گفتند: ناقوس سازیم چنان که ترسایان کرده‌اند. مصطفی (ص) هر دو کراهیت داشت، از آنکه هر دو شعار جهودان و ترسایان بود. عبد اللَّه زید گفت: آن شب بخفتم. بخواب نمودند مرا مردی که جامه سبز پوشیده بود، و ناقوسی داشت. گفتم ای بنده خدا! این ناقوس بمن دهی؟ گفت: تا چه کنی. گفتم تا مردم را باین بر نماز خوانم. گفت: ترا بچیزی به ازین دلالت کنم. گفتم: آن چیست؟ بر بالایی ایستاد و گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر. همی گفت تا بانگ نماز تمام کرد. پس از آن موضع تحول کرد، پاره‌ای فراتر شد. یک قعده بنشست. آن گه برخاست، و اقامت گفت هر کلمه‌ای یک بار مگر کلمه اقامت که دو بار بگفت. (گفتا) چون بیدار شدم، رسول خدا را از آن خواب خویش خبر دادم. گفت: یا عبد اللَّه این کلمات بلال را درآموز، تا وی بانگ نماز کند، که آواز وی بلندتر است. بلال در مسجد بانگ نماز گفت. عمر خطاب بشنید در خانه خویش، برخاست بیرون آمد، گفت: یا رسول اللَّه این آواز که بلال داد، و این بانگ نماز هم بر این صفت مرا نیز بخواب نمودند. رسول خدا از آن شاد گشت، و خدای را عز و جل حمد گفت.

و بدان که بانگ نماز سنتی مؤکد است و شعار اسلام، و تعطیل آن روا نیست. و گفته‌اند که: فرض کفایت است و ترجیع در آن سنت، و تثویب در بانگ نماز بامداد سنت، و طهارت در آن سنت، که مصطفی (ص) گفت: «حقّ و سنة ان لا یؤذّن لکم احد الا هو طاهر»، و قیام در آن سنت، که رسول خدا بلال را گفت: «قم فناد»، و در اذان ترسل سنت است، یعنی آهستگی و گسستگی، و در اقامت ادراج سنت است، یعنی پیوستگی و سبک گفتن، لقول النّبی (ص) لبلال: «اذا اذّنت فترسّل، و اذا اقمت فاجدر، و اجعل بین اذانک و اقامتک قدر ما یفرغ الاکل من اکله و الشارب من شربه، و المعتصر اذا دخل لقضاء حاجته، و لا تقوموا حتی ترونی».

هر که بانگ نماز شنود مستحبّ است جواب دادن آن هم چنان که مؤذن میگوید وی میگوید، الا در حیعله، که بجواب آن گوید: لا حول و لا قوة الا باللّه، و بجواب تثویب گوید: صدقت و بررت، و بجواب لفظ اقامت گوید: اقامها اللَّه و ادامها ما دامت السّماوات و الارض.

و اگر در نماز بود، آن ساعت که بانگ نماز شنود، چون سلام باز دهد، بقضا باز آرد، و اگر قرآن خواند جواب اذان باز دهد، آن گه بر قرآن خواندن باز شود، و چون از بانگ نماز فارغ شد درود بمصطفی دهد، لقوله (ص): «اذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما یقول، ثم صلّوا علیّ فانّه من صلی علیّ مرّة صلی اللَّه علیه بها عشرا».

پس گوید هم مؤذن و هم شنونده: «اللّهمّ ربّ هذه الدّعوة التّامة و الصّلاة القائمة آت محمدا الوسیلة و الفضیلة، و ابعثه المقام المحمود الّذی و عدته»، که مصطفی (ص) گفت: هر کس که این بگوید، حلّت له شفاعتی یوم القیامة.

و در میان بانگ نماز سخن گفتن ناشایست است، و بر داشتن آواز و ایستادن بر جای عالی و استقبال قبله از شرائط آنست، و انگشت در هر دو گوش نهادن از هیأت آن. و پس از بانگ نماز شام بگوید: «اللّهمّ هذا اقبال لیلک و ادبار نهارک و اصوات دعائک، اغفر لی»، که رسول خدا امّ سلمه را چنین فرمود. و میان بانگ نماز و اقامت دعا فرو نگذارد که مصطفی گفت: «انّ الدّعاء لا یردّ بین الاذان و الاقامة، فادعوا»، و چون نداء الصلاة شنود، گوید: مرحبا بالقائلین عدلا و بالصّلاة مرحبا و اهلا.

و مؤذن باید که مردی مسلمان عاقل باشد که از کافر و دیوانه درست نیاید، که نه اهل عبادت‌اند، و زن را کراهیت است مگر اقامت، که وی را رواست، و مستحبّ و اولی‌تر آنست که مؤذّن آزاد باشد و بالغ و عدل و امین، که در خبر است: «یؤذّن لکم خیارکم».

عمر خطاب یکی را گفت: من مؤذّنوکم؟ فقال موالینا او عبیدنا.

قال: انّ ذلک لنقص کبیر. و بیشترین علما مؤذّنی کردن فاضل‌تر داشته‌اند از امامی کردن، لقول اللَّه تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ؟ و لقول النبی (ص): «الأئمة ضمناء، و المؤذّنون امناء، فارشد اللَّه الأئمة و غفر للمؤذّنین»، و معلومست که حال امین تمامتر است از حال ضمین. و قال (ص): «ثلاثة علی کثبان المسک یوم القیامة: عبد ادّی حق اللَّه و حق مولاه، و رجل امّ قوما و هم به راضون، و رجل ینادی بالصّلوات الخمس کل یوم و لیلة»، و قال (ص): «المؤذّن یغفر له مدی صوته، و یشهد له کل رطب و یابس»، و قال: «من اذن سبع سنین محتسبا کتبت له براءة من النّار»، و قال: «تعجب ربّک من راعی غنم فی راس شطیّة للجبل، یؤذن بالصلاة، و یصلی، فیقول اللَّه عز و جل: انظروا الی عبدی هذا یؤذّن و یقیم الصّلاة، یخاف منی، قد غفرت لعبدی، و أدخلته الجنة»، و قال عمر: «لو کنت مؤذّنا لما بالیت ان لا أجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجّة الاسلام».

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا ابن عباس گفت: نفری از جهودان برسول خدا آمدند ابو یاسر بن اخطب و رافع بن ابی رافع و اشیع و امثال ایشان، و پرسیدند از رسول خدا که از پیغامبران مرسل کدام‌اند که ایمان به ایشان میباید آورد؟ رسول گفت: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی‌ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی‌ وَ عِیسی‌». چون نام عیسی شنیدند نبوّت وی را جاحد شدند و انکار نمودند و گفتند: ایمان نیاریم بآنکس که بوی ایمان آرد و سوگند یاد کردند، و گفتند: و اللَّه که ندانیم بتر ازین دین که شما دارید. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا ای هل تکرهون و تنکرون منّا الا ایماننا و فسقکم؟ این خلاصه سخن است یعنی شما کراهیت میدارید ایمان ما، و میدانید که ما بر حقّیم، و این کراهیت شما از آن است که شما فاسق گشتید و بر دین باطل بماندید، بسبب آن ریاست که یافته‌اید، و رشوت میستانید، و مال بدست می‌آرید.

وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ و او زیادت است، معنی آنست: لفسقکم نقمتم علینا الایمان. اگر کسی سؤال کند، گوید: چون تواند بود کسی که دین حق شناسد، و حقیقت و صدق آن داند، آن گه دین باطل گیرد، و حق بگذارد، این بعقل چون راست آید؟ جواب آنست که مثل این در مشاهده بسی دیده‌ایم و شنیده، کسی که داند بتحقیق که قتل گناهی صعب است و کبیره‌ای بزرگ، مرد را بدوزخ برد و بعقوبت در افکند، و آن گه در آن میکوشد و می‌کند شفاء غیظی را یا سلب مالی را، و همچنین ابلیس مهجور دانست که اللَّه تعالی وی را بآن معصیت که کرد بگیرد و عقوبت کند، و آن گه همی کرد، و هواء خویش بر طاعت حق ایثار میکرد، و ازین جنس اگر بر شماریم فراوان است و آن همه بارادت و تقدیر خدای جهانست.

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ این ذلک اشارتست فرا تصدیق مؤمنان و هدی اللَّه ایشان را بنزدیک خدا، و این آیت جواب جهودان است که گفتند ندانیم دینی بتر از دین شما. رب العالمین گفت: یا محمد ایشان را جواب ده که: خبر کنم شما را به بتر از آنکه شما مؤمنان را می‌پندارید بپاداش نزدیک خدا. مَثُوبَةً نصب علی التفسیر است. مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ این من دو وجه دارد: یکی آنکه محل آن خفض است بر بدل شرّ، و بدیگر وجه محل آن رفع است بر اضمار هو، یعنی: هو من لعنه اللَّه، و برین وجه معنی آنست که: چون این آیت آمد که: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ جهودان گفتند: من هم؟ مصطفی (ص) گفت: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ‌

یعنی: هو من لعنه اللَّه.

وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ قردة از جهودان است و خنازیر از ترسایان، قردة از صیادان شنبه‌اند به ایله، و خنازیر از مکذبانند بمائده، و عَبَدَ الطَّاغُوتَ پرستندگان گوساله‌اند. طاغوت اینجا عجل است. حمزه تنها وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ خواند بضمّ با، و طاغوت بخفض بر سبیل اضافت. و عبد بر مثال حذر و فطن بناء مبالغت است بر معنی عابد، یعنی: ذهب فی عبادة الطّاغوت کلّ مذهب. باقی قرّاء عبد بفتح با و دال خوانند، و طاغوت بنصب، و معطوفست بر ما تقدّم، یعنی: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ و عَبَدَ الطَّاغُوتَ. أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً ای مکانة و منزلة، وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ ای عن قصد السبیل طریق الهدی.

وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا در میان جهودان منافقانی بودند که در پیش رسول خدا میشدند و می‌گفتند: نحن نعرف صفتک و نعتک، آمنّا بأنّک رسول اللَّه. بزبان این میگفتند، و در دل کفر میداشتند. رب العالمین گفت: دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ ای دخلوا و خرجوا کافرین، و الکفر معهم فی کلتی حالتیهم. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ فی قلوبهم من الکفر.

وَ تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ من الیهود، یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ یبادرون الی المعصیة و الظلم، وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ یأخذون من الرشاء علی کتمان الحق. کَثِیراً مِنْهُمْ از بهر آن گفت که: نه همه آن بودند که در اثم و عدوان مسارعت نمودند، قومی آن کردند، و قومی شرم داشتند، و از آن وا ایستادند. رب العزة گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ بد چیزی است که ایشان میکنند که در حکم رشوت میستانند، و حرام میخورند، و ظلم میکنند. ربّانیان و احبار را عتاب کرد. ربّانیان علماء ترسایان‌اند، و احبار علماء جهودان. ضحّاک گفت: در قرآن صعب تر از این آیتی در خوف نیست، که رب العزة آن کس که منکر پیش گرفت و باک نداشت، و آن کس که نهی نکرد و باز نزد، هر دو را ذمّ برابر کرد. گناهکاران و مرتکبان منکر را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، و تارکان نهی منکر را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ.

و مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لیخرجنّ ناس من امّتی من قبورهم فی صورة القردة و الخنازیر بما داهنوا اهل المعاصی و هم یستطیعون».

و أوحی اللَّه تعالی الی یوشع بن نون: انّی مهلک من قومک اربعین الفا من خیارهم، و ستین الفا من شرارهم. قال: یا رب هؤلاء الاشرار، فما بال الاخیار؟ قال: انّهم لم یغضبوا لغضبی، و کانوا یؤاکلونهم و یشاربونهم. و در آثار بیارند که اللَّه تعالی دو فریشته فرستاد باهل شهری تا آن قوم را هلاک کنند، و آن شهر را زیر و زبر کنند. مردی را دیدند که در نماز بود، ایشان بآسمان بحضرت عزّت باز شدند، تا اللَّه چه فرماید. اللَّه گفت: بازگردید و همه را هلاک کنید، و آن مرد را نیز با ایشان هلاک کنید، که هرگز چون منکری دید از بهر ما روی ترش نکرد. و جمعی کودکان در میان شهری خروسی را گرفته بودند، و پرهای وی میکندند، و آن را تعذیب میکردند. پیری را دیدند در کنار ایشان که آن را میدید و نهی نمیکرد و انکار نمی‌نمود، تا رب العزة آن قوم را عقوبت کرد، و آن شهر را بزمین فرو برد. اگر کسی پرسد چه فرق است میان عمل و صنع؟ جواب آنست که صنع فعلی بود که در ضمن آرایش و نیکویی بود، و ازینجا گویند: ثوب صنیع، و فلان صنیعة فلان، اذا استخلصه علی غیره، و صنع اللَّه لفلان ای احسن الیه.

پس صنع بکمال‌تر است از عمل، از بهر این معنی ربّانیان و احبار را یصنعون گفت، و عامه مردم را یعملون، چندان که ربانیان را بر عامه مردم فضل است صنع را بر عمل فضل است.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ این آیت در شأن جهودان فرو آمد فنحاص بن عازورا و اصحاب او، که اللَّه ایشان را روزی فراوان و نعمت تمام داده بود. پس چون در اللَّه کافر گشتند، و مصطفی را دروغ زن گرفتند، و در نعمت اللَّه کفران آوردند، و ذلک فی قوله «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً»! ربّ العزة آن نعمت از ایشان واستد، و بروزگار قحط و نیاز افتادند. این فنحاص و اصحاب وی گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ممسکة عنّا الرزق، دست رازق بسته است و روزی باز گرفته، و این کنایه از بخل است، یعنی که بر ما بخیلی کند، و چنان که پیش ازین روزی میداد نمی‌دهد. این همچنانست که جای دیگر گفت رسول خود را: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‌ عُنُقِکَ» فتنفق دون الحق، «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» فوق الحق. و روا باشد که بر معنی استفهام نهند یعنی: اید اللَّه مغلولة عنّا حیث قتر الرزق علینا؟

رب العالمین ایشان را جواب داد: غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ ای امسکت عن الخیرات و قبضت عن الانبساط بالعطیّات. دست ایشان است که از خیرات و عطیات فرو بسته است، که هرگز ازیشان کسی را نبینی که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسی مگر اندکی. معنی دیگر غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ یعنی یوم القیامة. «إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ» جزاء این کلمه کفر ایشان آنست که فردا در قیامت غل آتشین بر گردن ایشان نهند، و دستهای ایشان وا گردن بندند، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بوعدوا من رحمة اللَّه، و عذبوا بالجزیة فی الدنیا، و النّار فی العقبی. و این سخن از جهودان بس عجب نیست پس از آنکه از ایشان حکایت می‌باز کنند که: «قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ»، و قال: إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ الایة. و عن ابن عباس قال: قال النبی (ص): «من لعن شیئا لم یکن للّعنة اهلا رجعت اللعنة علی الیهود بلعنة اللَّه ایّاهم».

آن گه گفت جلّ جلاله: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ اثبت الید و نفی الغلّ. ید صفت را اثبات کرد و غلّ را نفی کرد، و این ردّ است بر جهمیان که صفت را منکرند، و تأویل باطل نهادند. علماء سلف و ائمّه اهل سنت گفتند که: آنچه جهودان گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ، «ید» راست گفتند، اما مغلولة دروغ گفتند، که رب العزة ایشان را در غلّ دروغ زن کرد نه در ید، گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ. این همچنانست که قومی را گفت: «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها». راست گفتند که: وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا، اما دروغ گفتند که: و اللَّه امرنا بها، که رب العزة ایشان را درین دروغ زن کرد نه در آن، گفت: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ».

فصل

بدان که مردم درین مسأله ید بر سه گروه‌اند: گروهی معتزله‌اند و قدریه و اثنا عشریه رافضه. اینان گفتند: ید اللَّه ید قدرة و قوة و نعمة، و گروهی دیگر مجسمه‌اند کرامیه و هشامیه. و هشامیه طائفه‌ای از رافضیان‌اند، امام ایشان هشام بن الحکم، گفتند که ید خدا ید جارحه است، و این سخن روی بکفر دارد که مصطفی (ص) گفت: «من شبه اللَّه بشی‌ء من المخلوقین فقد کفر».

سیوم گروه علماء سنت‌اند و قدوه امت نقله اخبار و حمله آثار، گفتند: ید خدا ید صفت است، و ید ذات، ظاهر آن پذیرفته، و باطن تسلیم کرده، و حقیقت آن در نایافته، و از راه چگونگی و تصرف و تأویل برخاسته، و تهمت بر خرد خویش نهاده، و اعتقاد کرده، که از همنامی همسانی نیست، و بخیال گرد آن گشتن روی نیست، معلوم هست اما تخیل نیست، مسموع هست اما معقول نیست.

قومی گفتند ید ید قدرت است و نعمت، و این محال است و باطل، که رب العزة گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ، دو ید گفت باز گسترده و گشاده، و معلوم است که قدرت یکی است نه دو، و نعمت نه خود یکی است که بسیار است، لقوله تعالی: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و در قصه آدم گفت: ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ.

اگر معنی ید قدرت بودی ابلیس را بودی که گفتی: چنان که آدم را بقدرت بیافریدی مرا نیز بقدرت بیافریدی، چه شرف دارد بر من؟ چون ابلیس بجواب آن تفصیل با سخنی دیگر گشت، و فرق کرد میان آتش و گل، گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ. معلوم گشت که این تخصیصی بود که جز آدم را نبود، که وی را بهر دوید صفت خویش آفرید و ید صفت حق بوی رسید، و آن دو ید اینست که گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ.

اهل تأویل گفتند: بَلْ یَداهُ یعنی رزقاه رزق موسّع و رزق مقتور، رزق حلال و رزق حرام، و این تأویل محالست و باطل، که رب العزة گفت: مَبْسُوطَتانِ، و معلومست که رزق مقتور مبسوط نبود، و نیز گفت تعالی و تقدس: لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ، مقتضی تأویل آنست که لما خلقت برزقی، و این محض کفر باشد. و مصطفی (ص) گفته: «انّ المقسطین علی منابر من نور عن یمین الرحمن، و کلتا یدیه یمین».

هل یجوز أن یقال معناه عن رزق الرحمن، و کلتا رزقیه یمین! این چنین سخن جز محال و باطل نبود. اگر گویند در لغت عرب سائغ است و روان ید بمعنی نعمت و قوت، گوئیم این مسلّم است، اما در سیاق سخن متکلّم پدید آید که معنی آن چیست. اگر گوید: لفلان عندی ید أکافیه، اینجا معلوم شود که نعمت میخواهد که مکافات آن بشکر کنند، و اگر گوید: فلان لی ید و عضد و ناصر، دانیم که معنی آن نصرت و تقویت و معونت است نه حقیقت ید. اما اگر گوید: ضربنی فلان بیده، و اعطانی الشی‌ء بیده، و کتب لی بیده، هر عاقلی داند و دریابد که اینجا نه نعمت میخواهد که دست میخواهد، که بدان نویسند، و بدان عطا دهند، و بدان زنند. و در لغت عرب گویند: بید فلان امری و مالی، بیده الطلاق و العتاق و الامر و ما اشبهه.

و هم ازین بابست آنچه در قرآن گفت: تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ، و قوله: بِیَدِکَ الْخَیْرُ، قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ، و معلوم است که این طلاق و عتاق و امر و فضل و خیر و ملک نه چیزیست که بر دست نهاده است، امّا عرب در کسی جائز دارند این کلمات و این اضافت، که خداوند دست بود و دست گیرنده در وی روا بود، نه بینی که روا باشد که گویند: بید الساعة کذا، و بید القرآن کذا، و بید العذاب کذا، و بید القریة کذا، از بهر آنکه ید بحقیقت از اینها درست نباشد، امّا لفظ بَیْنَ یَدَیْهِ بر هر دو افتد هم بر خداوندان دست و هم بر چیزها، که آن را دست نبود، چنان که گویی: بین یدی الساعة، و بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ، بین یدی کذا و کذا، از بهر آنکه معنی بین یدیه امامه و قدامه باشد، اما بید کذا و کذا الا خداوند دست را نگویند، و قرآن بلغت عرب فرو آمده است، هر چه در لغت عرب سائغ است و جائز، روا باشد که بر وفق آن تفسیر قرآن گویند، و هر چه در لغت عرب محال بود تفسیر قرآن در آن روا نبود.

وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ای من الیهود، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً بانکارهم و تکذیبهم. کثیرا مفعولست، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فاعل است، طغیانا و کفرا مفعول ثانی است. میگوید: این قرآن طغیان و کفر جهودان میافزاید، چندان که قرآن فرود آید و بدان کافر میشوند، ایشان را کفر و طغیان میافزاید. وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ یعنی بین الیهود و النصاری. میان جهودان و ترسایان عداوت افکندیم، هرگز هیچ جهود ترسایان را دوست ندارد و نه هیچ ترسا جهودان را.

جهود مذهب ترسایان در عبادت مسیح دشمن دارد، و ترسا مذهب جهودان در کافر شدن مسیح دشمن دارد. این همچنانست که گفت. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی». آن گه گفت: إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز این عداوت خواهد بود، و این دلیل است که مذهب جهودی و ترسایی تا بقیامت پیوسته خواهد بود.

کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ای کلّما اجمعوا امرهم علی حرب رسول اللَّه (ص) فرق اللَّه جمعهم، و أفسد تدبیرهم. این دلیل است که دین اسلام بر همه دنیا غالب است و قاهر، و کید دشمن آن باطل، و علم آن همیشه ظاهر، چنان که جای دیگر گفت: لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ، وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً یجتهدون فی رفع الاسلام و محو ذکر النبی (ص) من کتبهم، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ یعنی الیهود.

۹ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند! لا تَتَّخِذُوا مکنید و بدست مگیرید، الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً ایشان را که دین شما بافسوس و بازی گرفتند، مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ ازیشان که کتاب دادند ایشان را پیش از شما، وَ الْکُفَّارَ و آن کافران، أَوْلِیاءَ مشمارید ایشان را بدوستان. وَ اتَّقُوا اللَّهَ و پرهیزید از خشم و عذاب خدای، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۵۷) اگر گرویدگان‌اید.۹ - النوبة الثالثة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً الایة هر که مسلمان است بار احکام اسلام بر وی نه گران است. هر که صاحب دین است شعار دین بر دل وی شیرین است. موحد را نعمت توحید شاهد دل و دیده و جانست. مؤمن پیوسته بر درگاه خدمت بسته میان است. هر طینتی را دولتی است، و هر فطرتی را خدمتی است، و هر کسی را منزلتی. عباد الرحمن دیگرند و عبید الشیطان دیگر. مقبولان حضرت دیگرند و مطرودان قطیعت دیگر. یکی در حضرت راز ببانگ نماز شاد شود، و چون گل بر بار بشکفد، پیوسته منتظر آن نشسته، و از بیم فوت آن بگداخته! درویشی را دیدند بر پای ایستاده، و سر در انتظار فرو برده، گفتند: ای درویش آن چیست که در انتظار وی چنین فرو شده‌ای؟ گفت: طهارت کرده‌ام و وقت راز درآمده، انتظار بانگ نماز میکنم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً این در شأن دو جهود آمد که جایی خالی نشسته بودند، بانگ نماز شنیدند، خنده کردند، و بافسوس سخن گفتند. رب العالمین گفت: «ایشان که دین شما را بافسوس و بازی گرفتند بدوست مگیرید، و با ایشان موالات مکنید و در جمله سه قوم بودند که بافسوس سخن میگفتند، و مسلمانان را میرنجانیدند: مشرکان عرب و منافقان و اهل کتاب رب العالمین حوالت استهزا با مشرکان کرد، آنجا که گفت: إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ، و در صفت منافقان گفت: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ، و در صفت اهل کتاب گفت: الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ. و الکفار مجرور قراءت ابو عمر و کسایی است معطوف بر مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ ای: و من الکفار.
هوش مصنوعی: خلاصه‌ این متن این است که خداوند به مؤمنان هشدار می‌دهد که از افرادی که دین آنها را به تمسخر و بازی می‌گیرند، حمایت نکنند. این آیات به دو یهودی اشاره دارد که در حال خندیدن و سخن گفتن به شیوه‌ای توهین‌آمیز نسبت به نماز مسلمانان بودند. خداوند در اینجا به سه گروه اشاره می‌کند: مشرکان عرب، منافقان و اهل کتاب، و تأکید می‌کند که مؤمنان نباید با این گروه‌ها دوستی کنند. همچنین، اشاره شده است که خداوند به این افراد پاسخ داده و آنها را تهدید کرده است.
باقی بنصب خوانند، معطوف بر الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ ای: و لا تتخذوا الکفار اولیاء.
هوش مصنوعی: باقی‌مانده به نقطه‌ای اشاره دارد که مربوط به کسانی است که دین شما را به سخره گرفته‌اند. در اینجا تأکید می‌شود که نباید کفار را به عنوان دوستان و حامیان خود انتخاب کنید.
آن گه گفت: وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ پرهیزید از خشم و عذاب خدا در موالات این کافران اگر بحقیقت گرویدگانید و بوعد و وعید وی ایمان دارید.
هوش مصنوعی: سپس گفت: اگر واقعاً مؤمن هستید، از خشم و عذاب خدا بترسید و در دوستی با این کافران احتیاط کنید.
وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ یعنی بالاذان و الاقامة. چون مسلمانان بانگ نماز میگفتند، و بر نماز میخاستند جهودان میگفتند: قد قاموا لا قاموا، قد صلّوا لا صلّوا، رکعوا لا رکعوا، سجدوا لا سجدوا. این سخن بر طریق استهزا میگفتند و میخندیدند، تا رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد.
هوش مصنوعی: زمانی که شما به نماز دعوت می‌کنید، به اذان و اقامه اشاره دارد. زمانی که مسلمانان برای نماز فرا می‌خواندند، یهودیان با تحقیر می‌گفتند: "آنها ایستاده‌اند، اما واقعی نیستند" و یا "آنها نماز خواندند، اما به واقع نماز نخواندند"، و همینطور درباره رکوع و سجده هم بیان‌های مشابهی داشتند. این سخنان به شکل استهزا و تمسخر گفته می‌شد و آنها می‌خندیدند، تا اینکه خداوند در مورد این افراد آیه‌ای نازل کرد.
سدّی گفت: مردی ترسا در مدینه آواز مؤذن شنید که میگفت: «اشهد انّ محمدا رسول اللَّه». آن ترسا گفت: حرق الکاذب، سوخته باد دروغ زن. رب العزّة این سخن هم در آن ترسا اجابت کرد. چاکری داشت، و یک شب آتش برافروخت اندر خانه، و ترسا و کسان وی همه خفته بودند. شرری از آن آتش در جامه افتاد، ترسا و کسان وی هر چه در خانه همه بسوخت. و گفته‌اند: کافران چون آواز مؤذّن شنیدند که بانگ نماز میگفت حسد بردند برسول خدا و مسلمانان، و آن را عظیم کراهیت داشتند. آمدند برسول خدا و گفتند: تو دعوی نبوت میکنی، و بدعتی نهادی که انبیا ننهادند که پیش از تو بودند، و اگر درین خیری بودی ایشان بدان سزاوار تر بودندی از کجا برساختی و چرا نهادی این آواز دادن بدین ناخوشی؟ رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً یعنی که اگر کافران این آواز ناخوش میدانند بدان اعتبار نیست، که هیچ گفتار ازین.
هوش مصنوعی: مردی از اهل کتاب در مدینه صدای مؤذن را شنید که شهادت می‌داد محمد پیامبر خداست. او با تمسخر گفت: «ای کاش دروغگوهای مثل این، بسوزند». خداوند این کلمات او را پاسخ داد. آن مرد یک چاکر داشت و یک شب آتش روشن کرد در خانه‌اش، در حالی که او و خانواده‌اش خواب بودند. جرقه‌ای از آن آتش به لباس او افتاد و همه آن‌ها در آتش سوختند. گفته‌اند که کافران وقتی صدای مؤذّن را شنیدند که دعوت به نماز می‌کرد، نسبت به پیامبر و مسلمانان حسادت کردند و از این موضوع ابراز تنفر کردند. آن‌ها به پیامبر آمدند و گفتند: «تو ادعای نبوت می‌کنی و بدعتی را قرار داده‌ای که انبیا پیش از تو چنین نکرده بودند. اگر در این کار خیری بود، آن‌ها شایسته‌تر بودند. پس چرا این ندا را به این شکل و به این ناراحتی قرار دادی؟» پروردگار عالمیان به آن‌ها پاسخ داد که «کدام سخن از کسی که به سوی خدا دعوت می‌کند و عمل صالح انجام می‌دهد بهتر است؟» به این ترتیب، اگر کافران این ندا را ناخوشایند می‌دانند، این موضوع نباید ارزشی داشته باشد، زیرا هیچ سخن از آن مهم‌تر نیست.
نیکوتر و هیچ آواز ازین خوشتر نیست، که خلق را بر خدای میخواند، و بحق دعوت میکند. اتَّخَذُوها این‌ها و الف بیک وجه با نماز میشود، از بهر آنکه چون بر بانگ نماز استهزا کنند بر نماز کرده باشند. دیگر وجه آنست که: اتخذوا الدّعوة هزوا و لعبا. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ ما لهم فی اجابتهم لو اجابوا الیها! و ما علیهم فی استهزائهم بها!
هوش مصنوعی: بهتر از این صدایی نیست که مردم را به سوی خدا دعوت کند و به حق فراخواند. برخی نماز را به سخره می‌گیرند و این کار به نوعی تحقیر نماز محسوب می‌شود. دلیل دیگر این است که آنها دعوت را شوخی و بازی می‌پندارند؛ زیرا آن‌ها قومی هستند که نمی‌فهمند اگر به این دعوت پاسخ دهند، چه آثاری خواهد داشت و چه بلایی بر سرشان خواهد آمد اگر به تمسخر بپردازند!
فصل فی بدو الاذان و ذکر فضائله و آدابه‌
هوش مصنوعی: فصل اول به آغاز اذان و فضایل و آداب آن اختصاص دارد.
عبد اللَّه بن زید الانصاری گفت: مسلمانان چون به مدینه آرام گرفتند نماز میکردند، و بانگ نماز خود نمی‌شناختند و نمی‌دانستند. با یکدیگر مشورت کردند که سببی باید که ما را فراهم آرد نماز را، و نشانی بود وقت نماز را. قومی گفتند: علمی بر بام مسجد برپای کنیم بوقت نماز تا مسلمانان چون آن بینند یکدیگر را خبر دهند، و بنماز آیند. رسول خدا آن را نپسندید. قومی گفتند: آتشی برافروزیم، و مسلمانان را بدان آگاهی دهیم. قومی گفتند: قرنی سازیم چنان که جهودان ساخته‌اند.
هوش مصنوعی: عبد اللَّه بن زید الانصاری روایت می‌کند که وقتی مسلمانان به مدینه رسیدند و در آنجا ساکن شدند، در مورد اعلام زمان نماز مشکل داشتند و نمی‌دانستند چگونه این کار را انجام دهند. آن‌ها تصمیم گرفتند که راهی برای اطلاع از وقت نماز پیدا کنند. برخی پیشنهاد دادند که باید یک علم یا پرچمی بر بام مسجد برافرازند تا مسلمانان آن را ببینند و به نماز بیایند. اما پیامبر اسلام این روش را نپسندید. سپس برخی گفتند که می‌توانند آتشی روشن کنند تا دیگران را آگاه کنند. همچنین گروهی دیگر پیشنهاد دادند که مانند یهودیان، شیپور یا شیوه‌ای مشابه برای اعلان نماز درست کنند.
قومی گفتند: ناقوس سازیم چنان که ترسایان کرده‌اند. مصطفی (ص) هر دو کراهیت داشت، از آنکه هر دو شعار جهودان و ترسایان بود. عبد اللَّه زید گفت: آن شب بخفتم. بخواب نمودند مرا مردی که جامه سبز پوشیده بود، و ناقوسی داشت. گفتم ای بنده خدا! این ناقوس بمن دهی؟ گفت: تا چه کنی. گفتم تا مردم را باین بر نماز خوانم. گفت: ترا بچیزی به ازین دلالت کنم. گفتم: آن چیست؟ بر بالایی ایستاد و گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر. همی گفت تا بانگ نماز تمام کرد. پس از آن موضع تحول کرد، پاره‌ای فراتر شد. یک قعده بنشست. آن گه برخاست، و اقامت گفت هر کلمه‌ای یک بار مگر کلمه اقامت که دو بار بگفت. (گفتا) چون بیدار شدم، رسول خدا را از آن خواب خویش خبر دادم. گفت: یا عبد اللَّه این کلمات بلال را درآموز، تا وی بانگ نماز کند، که آواز وی بلندتر است. بلال در مسجد بانگ نماز گفت. عمر خطاب بشنید در خانه خویش، برخاست بیرون آمد، گفت: یا رسول اللَّه این آواز که بلال داد، و این بانگ نماز هم بر این صفت مرا نیز بخواب نمودند. رسول خدا از آن شاد گشت، و خدای را عز و جل حمد گفت.
هوش مصنوعی: جمعی پیشنهاد کردند که ناقوسی بسازیم مانند آنچه مسیحیان دارند. ولی مصطفی (ص) از این کار خوشش نیامد زیرا که این دو، شعار یهودیان و مسیحیان بود. عبدالله زید گفت: آن شب به خواب رفتم و مردی را دیدم که لباس سبز پوشیده بود و ناقوسی در دست داشت. به او گفتم: ای بنده خدا! آیا می‌توانی این ناقوس را به من بدهی؟ پاسخ داد: برای چه می‌خواهی؟ گفتم: تا مردم را با آن به نماز دعوت کنم. او گفت: بهتر از این به تو نشان دهم. سپس بر جایی بلند شد و گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر. آن چنان گفت تا این که صدای اذان تمام شد. پس از آن، او محل نشستن خود را تغییر داد و کمی بالاتر رفت. نشسته، سپس ایستاد و اقامت گفت، با این تفاوت که هر کلمه را یک بار گفت به جز کلمه "اقامه" که دو بار گفت. وقتی از خواب بیدار شدم، ماجرای خوابم را به رسول خدا گفتم. او فرمود: ای عبدالله، این کلمات بلال را یاد بگیر تا او اذان بگوید، چرا که صدای او بلندتر است. بلال در مسجد اذان گفت. عمر خطاب این صدا را از خانه‌اش شنید و بیرون آمد و گفت: یا رسول اللَّه، صدای بلال و اذان او مرا هم بیدار کرد. رسول خدا از این موضوع خوشحال شد و خداوند را ستایش کرد.
و بدان که بانگ نماز سنتی مؤکد است و شعار اسلام، و تعطیل آن روا نیست. و گفته‌اند که: فرض کفایت است و ترجیع در آن سنت، و تثویب در بانگ نماز بامداد سنت، و طهارت در آن سنت، که مصطفی (ص) گفت: «حقّ و سنة ان لا یؤذّن لکم احد الا هو طاهر»، و قیام در آن سنت، که رسول خدا بلال را گفت: «قم فناد»، و در اذان ترسل سنت است، یعنی آهستگی و گسستگی، و در اقامت ادراج سنت است، یعنی پیوستگی و سبک گفتن، لقول النّبی (ص) لبلال: «اذا اذّنت فترسّل، و اذا اقمت فاجدر، و اجعل بین اذانک و اقامتک قدر ما یفرغ الاکل من اکله و الشارب من شربه، و المعتصر اذا دخل لقضاء حاجته، و لا تقوموا حتی ترونی».
هوش مصنوعی: به یاد داشته باشید که اذان به عنوان یک سنت مهم و تأکید شده در اسلام شناخته می‌شود و ترک آن مجاز نیست. برخی معتقدند که اذان فرض کفایت است و در آن تأکید بر سنت می‌شود. آداب اذان صبح نیز به عنوان یک سنت شناخته می‌شود و طهارت در آن ضروری است، زیرا پیامبر (ص) فرمودند: «حق و سنت این است که هیچ کس برای شما اذان نگوید مگر اینکه پاک باشد». همچنین، ایستاده اذان گفتن نیز سنت است، که پیامبر به بلال فرمودند: «بایست و اذان بگو». در اذان باید آهستگی و جداگویی رعایت شود و در اقامه باید پیوستگی و لطافت در گفتار حفظ شود. پیامبر (ص) به بلال فرمودند: «وقتی اذان گویی، آرام و با تأنی بگو و وقتی اقامه می‌کنی، سریع‌تر بگو، و بین اذان و اقامه مقداری زمانی بگذار که یک خوردن یا نوشیدن تمام شود و کسی که برای قضا کردن حاجت به صحرا می‌رود، وارد شود و تا مرا نبینید، قیام نکنید».
هر که بانگ نماز شنود مستحبّ است جواب دادن آن هم چنان که مؤذن میگوید وی میگوید، الا در حیعله، که بجواب آن گوید: لا حول و لا قوة الا باللّه، و بجواب تثویب گوید: صدقت و بررت، و بجواب لفظ اقامت گوید: اقامها اللَّه و ادامها ما دامت السّماوات و الارض.
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای اذان را بشنود، بهتر است که به آن پاسخ دهد و کلمات مؤذن را تکرار کند، به جز در عبارت "حیعله" که باید بگوید: "لا حول و لا قوة الا باللّه". همچنین در جواب به تایید اذان (تثویب) باید بگوید: "صدقت و بررت" و در پاسخ به کلمه "اقامت" می‌گوید: "اقامها اللَّه و ادامها ما دامت السّماوات و الارض".
و اگر در نماز بود، آن ساعت که بانگ نماز شنود، چون سلام باز دهد، بقضا باز آرد، و اگر قرآن خواند جواب اذان باز دهد، آن گه بر قرآن خواندن باز شود، و چون از بانگ نماز فارغ شد درود بمصطفی دهد، لقوله (ص): «اذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما یقول، ثم صلّوا علیّ فانّه من صلی علیّ مرّة صلی اللَّه علیه بها عشرا».
هوش مصنوعی: اگر شخصی در حال نماز باشد و صدای اذان را بشنوند، پس از سلام دادن باید به قضا و بازگشت به نماز ادامه دهد. اگر در حین خواندن قرآن به اذان گوش دهد، ابتدا باید به اذان جواب دهد و سپس دوباره به خواندن قرآن مشغول شود. بعد از اینکه از صدای اذان فارغ شد، باید بر پیامبر درود بفرستد؛ چرا که در حدیث آمده است: «هرگاه صدای مؤذن را شنیدید، مانند او بگویید و بعد بر من درود بفرستید، زیرا کسی که بر من یک بار درود بفرستد، خداوند بر او ده بار درود می‌فرستد».
پس گوید هم مؤذن و هم شنونده: «اللّهمّ ربّ هذه الدّعوة التّامة و الصّلاة القائمة آت محمدا الوسیلة و الفضیلة، و ابعثه المقام المحمود الّذی و عدته»، که مصطفی (ص) گفت: هر کس که این بگوید، حلّت له شفاعتی یوم القیامة.
هوش مصنوعی: پس مؤذن و شنونده می‌گویند: «خداوندا، پروردگار این دعوت کامل و نماز پایدار، به محمد وسعت و فضیلت عطا کن و او را به مقام محمودی که وعده داده‌ای برسان». مصطفی (ص) فرمود: هر کسی که این را بگوید، شفاعت من در روز قیامت برای او جاری خواهد شد.
و در میان بانگ نماز سخن گفتن ناشایست است، و بر داشتن آواز و ایستادن بر جای عالی و استقبال قبله از شرائط آنست، و انگشت در هر دو گوش نهادن از هیأت آن. و پس از بانگ نماز شام بگوید: «اللّهمّ هذا اقبال لیلک و ادبار نهارک و اصوات دعائک، اغفر لی»، که رسول خدا امّ سلمه را چنین فرمود. و میان بانگ نماز و اقامت دعا فرو نگذارد که مصطفی گفت: «انّ الدّعاء لا یردّ بین الاذان و الاقامة، فادعوا»، و چون نداء الصلاة شنود، گوید: مرحبا بالقائلین عدلا و بالصّلاة مرحبا و اهلا.
هوش مصنوعی: در هنگام اذان نماز، صحبت کردن نادرست است و نشستن در مکان مناسب و روبه‌قبله از شرایط این کار به شمار می‌رود. همچنین قرار دادن انگشتان در گوش‌ها نیز جزو حرکات مخصوص این حالت است. پس از اذان نماز شام، باید بگوید: «اللّهمّ این شب توست و روزت به پایان می‌رسد و این آوازها دعای توست، مرا ببخش». رسول خدا به ام‌سلمه چنین فرمود. همچنین باید در میان اذان و اقامه دعا کرد، زیرا پیامبر فرمود: «دعای شما بین اذان و اقامه رد نمی‌شود، پس دعا کنید». و وقتی صدای اذان را شنید، می‌گوید: «خوش آمد به عدالت‌طلبان و به نماز خوش آمد و خوش آمدید».
و مؤذن باید که مردی مسلمان عاقل باشد که از کافر و دیوانه درست نیاید، که نه اهل عبادت‌اند، و زن را کراهیت است مگر اقامت، که وی را رواست، و مستحبّ و اولی‌تر آنست که مؤذّن آزاد باشد و بالغ و عدل و امین، که در خبر است: «یؤذّن لکم خیارکم».
هوش مصنوعی: مؤذن باید مردی مسلمان و عاقل باشد و نباید از کافر یا دیوانه انتخاب شود، زیرا آن‌ها اهل عبادت نیستند. در مورد زنان، مؤذنی که برای اقامه اذان باشد، مجاز است، ولی به طور کلی، مؤذنی از بین مردان بهتر است. همچنین، مناسب‌تر است که مؤذن آزاد، بالغ، باعدالت و مورد اعتماد باشد، چرا که در روایتی آمده است: «مؤذّن شما باید از میان بهترین افراد باشد».
عمر خطاب یکی را گفت: من مؤذّنوکم؟ فقال موالینا او عبیدنا.
هوش مصنوعی: عمر خطاب به یکی گفت: آیا من مؤذنتان هستم؟ او پاسخ داد: ما غلامان و بنده‌های شما هستیم.
قال: انّ ذلک لنقص کبیر. و بیشترین علما مؤذّنی کردن فاضل‌تر داشته‌اند از امامی کردن، لقول اللَّه تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ؟ و لقول النبی (ص): «الأئمة ضمناء، و المؤذّنون امناء، فارشد اللَّه الأئمة و غفر للمؤذّنین»، و معلومست که حال امین تمامتر است از حال ضمین. و قال (ص): «ثلاثة علی کثبان المسک یوم القیامة: عبد ادّی حق اللَّه و حق مولاه، و رجل امّ قوما و هم به راضون، و رجل ینادی بالصّلوات الخمس کل یوم و لیلة»، و قال (ص): «المؤذّن یغفر له مدی صوته، و یشهد له کل رطب و یابس»، و قال: «من اذن سبع سنین محتسبا کتبت له براءة من النّار»، و قال: «تعجب ربّک من راعی غنم فی راس شطیّة للجبل، یؤذن بالصلاة، و یصلی، فیقول اللَّه عز و جل: انظروا الی عبدی هذا یؤذّن و یقیم الصّلاة، یخاف منی، قد غفرت لعبدی، و أدخلته الجنة»، و قال عمر: «لو کنت مؤذّنا لما بالیت ان لا أجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجّة الاسلام».
هوش مصنوعی: این متن به اهمیت و فضیلت مؤذّن ها در دین اسلام اشاره دارد. نویسنده بیان می‌کند که علمای بزرگ بر این باورند که مقام مؤذّن بالاتر از مقام امام است، زیرا مؤذّنان مسئول دعوت مردم به خدا هستند و به همین دلیل شایسته احترام و تقدیر هستند. همچنین، نقل قول‌هایی از پیامبر اسلام آورده شده که فضیلت‌های مؤذّن را به تصویر می‌کشد. به عنوان مثال، مؤذّنان در روز قیامت در کنار دیگر نیکوکاران قرار می‌گیرند و صدای اذان آن‌ها موجب بخشش گناهانشان می‌شود. علاوه بر این، افرادی که به مدت هفت سال با نیت خالص مؤذّنی کرده‌اند، مورد رحمت خاص خداوند قرار می‌گیرند. در نهایت، عمر بن خطاب نیز تأکید می‌کند که اگر او مؤذّن بود، حتی به فداکاری در جهاد یا حج نمی‌اندیشید و این نشان‌دهنده جایگاه رفیع مؤذّن در جامعه اسلامی است.
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا ابن عباس گفت: نفری از جهودان برسول خدا آمدند ابو یاسر بن اخطب و رافع بن ابی رافع و اشیع و امثال ایشان، و پرسیدند از رسول خدا که از پیغامبران مرسل کدام‌اند که ایمان به ایشان میباید آورد؟ رسول گفت: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی‌ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی‌ وَ عِیسی‌». چون نام عیسی شنیدند نبوّت وی را جاحد شدند و انکار نمودند و گفتند: ایمان نیاریم بآنکس که بوی ایمان آرد و سوگند یاد کردند، و گفتند: و اللَّه که ندانیم بتر ازین دین که شما دارید. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا ای هل تکرهون و تنکرون منّا الا ایماننا و فسقکم؟ این خلاصه سخن است یعنی شما کراهیت میدارید ایمان ما، و میدانید که ما بر حقّیم، و این کراهیت شما از آن است که شما فاسق گشتید و بر دین باطل بماندید، بسبب آن ریاست که یافته‌اید، و رشوت میستانید، و مال بدست می‌آرید.
هوش مصنوعی: ای اهل کتاب، آیا شما از ما کینه دارید؟ ابن عباس می‌گوید: عده‌ای از یهودیان نزد پیامبر اسلام آمدند، از جمله ابو یاسر بن اخطب و رافع بن ابی رافع و برخی دیگر. آن‌ها از پیامبر پرسیدند که به کدام یک از پیامبران باید ایمان آورد؟ پیامبر پاسخ داد که ما به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و فرزندانشان نازل شده و همچنین به آنچه به موسی و عیسی داده شده ایمان داریم. وقتی آن‌ها نام عیسی را شنیدند، به نبوّت او کافر شدند و انکار کردند و گفتند: ما به کسی که به او ایمان بیاورد ایمان نخواهیم آورد و سوگند خوردند که دینی بدتر از دین شما نمی‌شناسیم. در پاسخ، خداوند این آیه را فرستاد که آیا شما فقط به خاطر ایمان ما و نادرستی‌های خودتان از ما کینه دارید؟ شما از ایمان ما متنفرید چون می‌دانید که ما بر حق هستیم و این کینه شما به دلیل فساد شما و پایبندی به دین باطل است، به خاطر مقام و ریاستی که به دست آورده‌اید و مالی که به ناحق به دست می‌آورید.
وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ و او زیادت است، معنی آنست: لفسقکم نقمتم علینا الایمان. اگر کسی سؤال کند، گوید: چون تواند بود کسی که دین حق شناسد، و حقیقت و صدق آن داند، آن گه دین باطل گیرد، و حق بگذارد، این بعقل چون راست آید؟ جواب آنست که مثل این در مشاهده بسی دیده‌ایم و شنیده، کسی که داند بتحقیق که قتل گناهی صعب است و کبیره‌ای بزرگ، مرد را بدوزخ برد و بعقوبت در افکند، و آن گه در آن میکوشد و می‌کند شفاء غیظی را یا سلب مالی را، و همچنین ابلیس مهجور دانست که اللَّه تعالی وی را بآن معصیت که کرد بگیرد و عقوبت کند، و آن گه همی کرد، و هواء خویش بر طاعت حق ایثار میکرد، و ازین جنس اگر بر شماریم فراوان است و آن همه بارادت و تقدیر خدای جهانست.
هوش مصنوعی: بسیاری از شما افراد فاسق هستید و این نشان‌دهنده این است که به خاطر فساد شما، ایمان ما مورد نارضایتی قرار گرفته است. اگر کسی بپرسد چگونه ممکن است کسی دین حق را بشناسد و حقیقت و صدق آن را بداند، اما همچنان دین باطل را بپذیرد و حق را رها کند، باید گفت که در واقع چنین حالاتی را بارها دیده‌ایم و شنیده‌ایم. مثلاً کسی که می‌داند قتل یک گناه بزرگ و جدی است و باعث عذاب در آخرت می‌شود، اما با این حال به خاطر دفع خشم یا گرفتن مال، اقدام به قتل می‌کند. همچنین، ابلیس نیز می‌دانست که خدا او را به خاطر معصیتش مجازات خواهد کرد، اما با این حال به کار خود ادامه داد و هوای نفس خود را بر اطاعت از خدا ترجیح می‌داد. از این قبیل موارد بسیار وجود دارد و همگی ناشی از اراده و تقدیر خدا هستند.
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ این ذلک اشارتست فرا تصدیق مؤمنان و هدی اللَّه ایشان را بنزدیک خدا، و این آیت جواب جهودان است که گفتند ندانیم دینی بتر از دین شما. رب العالمین گفت: یا محمد ایشان را جواب ده که: خبر کنم شما را به بتر از آنکه شما مؤمنان را می‌پندارید بپاداش نزدیک خدا. مَثُوبَةً نصب علی التفسیر است. مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ این من دو وجه دارد: یکی آنکه محل آن خفض است بر بدل شرّ، و بدیگر وجه محل آن رفع است بر اضمار هو، یعنی: هو من لعنه اللَّه، و برین وجه معنی آنست که: چون این آیت آمد که: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ جهودان گفتند: من هم؟ مصطفی (ص) گفت: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ‌
هوش مصنوعی: بگو آیا به شما از بدتر از این خبر دهم؟ این اشاره به تصدیق مؤمنان و راهنمایی خداوند به آنها دارد. این آیه پاسخی به یهودیانی است که گفتند نمی‌دانیم دینی بدتر از دین شما وجود دارد. پروردگار جهانیان به محمد فرمود که به آنها پاسخ دهد: می‌خواهم به شما بگویم که چیزی بدتر از آنچه شما درباره مؤمنان می‌پندارید، نزد خداوند است. در اینجا واژه «مَثُوبَةً» به معنای پاداش بیان شده است. عبارت «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ» دو تفسیر دارد: یکی اینکه محل آن به معنای شرّ است و دیگری اینکه می‌توان آن را به عنوان فاعل در نظر گرفت، به این صورت که «او کسی است که خدا او را لعنت کرده است». بر این اساس، وقتی این آیه نازل شد، یهودیان گفتند: آیا من هم از آن دسته هستم؟ و پیامبر (ص) پاسخ داد: «کسی که خدا لعنتش کرده است».
یعنی: هو من لعنه اللَّه.
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای "او کسی است که مورد نفرین خدا قرار گرفته است." می‌باشد.
وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ قردة از جهودان است و خنازیر از ترسایان، قردة از صیادان شنبه‌اند به ایله، و خنازیر از مکذبانند بمائده، و عَبَدَ الطَّاغُوتَ پرستندگان گوساله‌اند. طاغوت اینجا عجل است. حمزه تنها وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ خواند بضمّ با، و طاغوت بخفض بر سبیل اضافت. و عبد بر مثال حذر و فطن بناء مبالغت است بر معنی عابد، یعنی: ذهب فی عبادة الطّاغوت کلّ مذهب. باقی قرّاء عبد بفتح با و دال خوانند، و طاغوت بنصب، و معطوفست بر ما تقدّم، یعنی: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ و عَبَدَ الطَّاغُوتَ. أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً ای مکانة و منزلة، وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ ای عن قصد السبیل طریق الهدی.
هوش مصنوعی: خداوند بر آنان خشم گرفت و برخی از آن‌ها را به شکل میمون‌ها و خوک‌ها تبدیل کرد. میمون‌ها از یهودیان و خوک‌ها از مسیحیان هستند. میمون‌ها افرادی هستند که در روز شنبه شکار می‌کنند و خوک‌ها دروغگویانی هستند که بر نعمت‌ها کافرند. همچنین، پرستندگان گوساله (طلایی) نیز به عنوان طاغوت شناخته می‌شوند. طاغوت در اینجا به گوساله اشاره دارد. برخی از خوانندگان، کلمه عبد را به معنای شدید و متجاوز از عبادت به کار برده‌اند، به این معنی که آن‌ها به طور کامل در پرستش طاغوت غرق شده‌اند. بقیه خوانندگان کلمه عبد را به شکل عادی خوانده‌اند و طاغوت را نیز به عنوان معطوف بر چیزی که قبلاً آمده، استفاده کرده‌اند، به این معنا که افرادی که مورد لعن خدا قرار گرفته‌اند و طاغوت را پرستش کرده‌اند. این افراد دارای مکان و منزلتی بدتر هستند و به شدت از راه راست گمراه شده‌اند.
وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا در میان جهودان منافقانی بودند که در پیش رسول خدا میشدند و می‌گفتند: نحن نعرف صفتک و نعتک، آمنّا بأنّک رسول اللَّه. بزبان این میگفتند، و در دل کفر میداشتند. رب العالمین گفت: دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ ای دخلوا و خرجوا کافرین، و الکفر معهم فی کلتی حالتیهم. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ فی قلوبهم من الکفر.
هوش مصنوعی: در میان یهودیان برخی از منافقان بودند که پیش پیامبر می‌آمدند و می‌گفتند: ما تو را می‌شناسیم و به رسالت تو ایمان داریم. این را با زبان خود می‌گفتند، ولی در دل کافر بودند. خداوند فرمود که آن‌ها با کفر وارد می‌شوند و با کفر خارج می‌شوند، به این معنا که در هر دو حالت کافر بودند و خداوند به آنچه در دل‌هایشان از کفر پنهان کرده بودند، بهتر از هر کسی آگاه است.
وَ تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ من الیهود، یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ یبادرون الی المعصیة و الظلم، وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ یأخذون من الرشاء علی کتمان الحق. کَثِیراً مِنْهُمْ از بهر آن گفت که: نه همه آن بودند که در اثم و عدوان مسارعت نمودند، قومی آن کردند، و قومی شرم داشتند، و از آن وا ایستادند. رب العزة گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ بد چیزی است که ایشان میکنند که در حکم رشوت میستانند، و حرام میخورند، و ظلم میکنند. ربّانیان و احبار را عتاب کرد. ربّانیان علماء ترسایان‌اند، و احبار علماء جهودان. ضحّاک گفت: در قرآن صعب تر از این آیتی در خوف نیست، که رب العزة آن کس که منکر پیش گرفت و باک نداشت، و آن کس که نهی نکرد و باز نزد، هر دو را ذمّ برابر کرد. گناهکاران و مرتکبان منکر را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، و تارکان نهی منکر را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ.
هوش مصنوعی: در این متن به رفتار گروهی از یهود اشاره شده است که به سرعت به ارتکاب گناه و ظلم می‌پردازند و از حقایق دوری می‌کنند. برخی از آنها در این زمینه پیشی می‌گیرند در حالی که عده‌ای دیگر از این کار شرمنده می‌شوند و از آن دوری می‌کنند. خداوند به شدت به این رفتار ناپسند آنها انتقاد می‌کند و می‌فرماید که آنچه انجام می‌دهند، نادرست و حرام است. همچنین، این انتقاد شامل عالمان و اساتید آنها نیز می‌شود، جایی که عالمان مسیحی و یهودی به خاطر عدم انجام وظیفه در نهی از منکر مورد سرزنش قرار می‌گیرند. در نهایت، گناهکارانی که مرتکب عمل زشت می‌شوند و افرادی که در برابر گناه دیگران سکوت می‌کنند، هر دو به یک میزان مورد نکوهش قرار می‌گیرند.
و مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لیخرجنّ ناس من امّتی من قبورهم فی صورة القردة و الخنازیر بما داهنوا اهل المعاصی و هم یستطیعون».
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمودند: «قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، افرادی از امتم از قبورشان خارج خواهند شد در حالی که به شکل میمون‌ها و خوک‌ها درآمده‌اند، به خاطر اینکه با اهل گناه همکاری کرده و خودشان هم می‌توانستند کاری انجام دهند.»
و أوحی اللَّه تعالی الی یوشع بن نون: انّی مهلک من قومک اربعین الفا من خیارهم، و ستین الفا من شرارهم. قال: یا رب هؤلاء الاشرار، فما بال الاخیار؟ قال: انّهم لم یغضبوا لغضبی، و کانوا یؤاکلونهم و یشاربونهم. و در آثار بیارند که اللَّه تعالی دو فریشته فرستاد باهل شهری تا آن قوم را هلاک کنند، و آن شهر را زیر و زبر کنند. مردی را دیدند که در نماز بود، ایشان بآسمان بحضرت عزّت باز شدند، تا اللَّه چه فرماید. اللَّه گفت: بازگردید و همه را هلاک کنید، و آن مرد را نیز با ایشان هلاک کنید، که هرگز چون منکری دید از بهر ما روی ترش نکرد. و جمعی کودکان در میان شهری خروسی را گرفته بودند، و پرهای وی میکندند، و آن را تعذیب میکردند. پیری را دیدند در کنار ایشان که آن را میدید و نهی نمیکرد و انکار نمی‌نمود، تا رب العزة آن قوم را عقوبت کرد، و آن شهر را بزمین فرو برد. اگر کسی پرسد چه فرق است میان عمل و صنع؟ جواب آنست که صنع فعلی بود که در ضمن آرایش و نیکویی بود، و ازینجا گویند: ثوب صنیع، و فلان صنیعة فلان، اذا استخلصه علی غیره، و صنع اللَّه لفلان ای احسن الیه.
هوش مصنوعی: خداوند به یوشع بن نون وحی کرد که من چهل هزار نفر از بهترین قوم تو و شصت هزار نفر از بدترین آن‌ها را هلاک می‌کنم. یوشع از خدا پرسید: چرا بدها؟ خدا فرمود: چون خوب‌ها به خشم من غضب نکردند و با بدها هم‌خواری و هم‌نوشی کردند. روایت شده است که خداوند دو فرشته را به سوی شهری فرستاد تا آن قوم را نابود کنند و شهر را ویران کنند. آن‌ها مردی را دیدند که در حال نماز بود و به آسمان روی آوردند تا از خداوند حکم بگیرند. خداوند گفت: برگردید و همه را نابود کنید و آن مرد را نیز با آن‌ها هلاک کنید، زیرا او هیچ‌گاه در برابر منکری که دید، تغییر رویش نداد. همچنین گروهی از کودکان در آن شهر، خروسی را گرفته و عذاب می‌کردند. آن‌ها پیرمردی را دیدند که این عمل را می‌نگریست و نهی نمی‌کرد. در نتیجه، خداوند آن قوم را مجازات کرده و شهر را به زمین فرو برد. اگر کسی سوال کند که تفاوت بین عمل و صنع چیست، باید گفت که صنع به معنای فعلی است که در قالب زیبایی و آرایش انجام می‌شود. از این رو می‌گویند "لباس مصنوعی" و "فلانی محصول فلانی است"؛ وقتی که به کسی نسبت داده شود و خداوند به کسی احسان کند.
پس صنع بکمال‌تر است از عمل، از بهر این معنی ربّانیان و احبار را یصنعون گفت، و عامه مردم را یعملون، چندان که ربانیان را بر عامه مردم فضل است صنع را بر عمل فضل است.
هوش مصنوعی: پس ساختن (صنع) از عمل (عمل کردن) کامل‌تر است. به همین دلیل، علمای دینی و صاحب‌نظران از واژه «صنع» استفاده می‌کنند، در حالی که عموم مردم از واژه «عمل» بهره می‌برند. زیرا علمای دین در مقایسه با عموم مردم برتری دارند، همان‌طور که ساختن نسبت به عمل از برتری برخوردار است.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ این آیت در شأن جهودان فرو آمد فنحاص بن عازورا و اصحاب او، که اللَّه ایشان را روزی فراوان و نعمت تمام داده بود. پس چون در اللَّه کافر گشتند، و مصطفی را دروغ زن گرفتند، و در نعمت اللَّه کفران آوردند، و ذلک فی قوله «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً»! ربّ العزة آن نعمت از ایشان واستد، و بروزگار قحط و نیاز افتادند. این فنحاص و اصحاب وی گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ممسکة عنّا الرزق، دست رازق بسته است و روزی باز گرفته، و این کنایه از بخل است، یعنی که بر ما بخیلی کند، و چنان که پیش ازین روزی میداد نمی‌دهد. این همچنانست که جای دیگر گفت رسول خود را: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‌ عُنُقِکَ» فتنفق دون الحق، «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» فوق الحق. و روا باشد که بر معنی استفهام نهند یعنی: اید اللَّه مغلولة عنّا حیث قتر الرزق علینا؟
هوش مصنوعی: یهودیان، به ویژه فنحاص بن عازورا و همراهانش، که از نعمت‌های خداوند بهره‌مند بودند، زمانی که به خدا کافر شدند و به پیامبر دروغ گفتند، و نعمت‌های خدا را انکار کردند، به قحطی و نیاز افتادند. در آن زمان، فنحاص و همراهانش اظهار کردند که خداوند روزی را از ما گرفته و دستانش بسته شده است. این بیان به نوعی نشان‌دهنده بخل خداوند به نظر آنها بود، به این معنا که خداوند آنچه را که قبلاً به آنها می‌داد، دیگر نمی‌دهد. در واقع، این سخن نشان‌دهنده ناامیدی و انتقاد از وضعیت فعلی آنها بود و مخاطب آنها به صراحت اشاره به این داشت که آیا واقعاً خداوند دستش از روزی دادن به آنها بسته شده است یا خیر.
رب العالمین ایشان را جواب داد: غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ ای امسکت عن الخیرات و قبضت عن الانبساط بالعطیّات. دست ایشان است که از خیرات و عطیات فرو بسته است، که هرگز ازیشان کسی را نبینی که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسی مگر اندکی. معنی دیگر غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ یعنی یوم القیامة. «إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ» جزاء این کلمه کفر ایشان آنست که فردا در قیامت غل آتشین بر گردن ایشان نهند، و دستهای ایشان وا گردن بندند، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بوعدوا من رحمة اللَّه، و عذبوا بالجزیة فی الدنیا، و النّار فی العقبی. و این سخن از جهودان بس عجب نیست پس از آنکه از ایشان حکایت می‌باز کنند که: «قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ»، و قال: إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ الایة. و عن ابن عباس قال: قال النبی (ص): «من لعن شیئا لم یکن للّعنة اهلا رجعت اللعنة علی الیهود بلعنة اللَّه ایّاهم».
هوش مصنوعی: خدای عالم به آنها پاسخ داد: دست‌هایشان بسته است و از خیرات و بخشش‌ها دوری می‌کنند، به طوری که هرگز کسی از میان آنها را نمی‌بینید که به generosity بر خود یا دیگران نفقه کند، مگر به مقدار بسیار کم. تعبیر دیگری از اینکه دست‌هایشان بسته است، به معنای روز قیامت است، زمانی که غل‌هایی بر گردنشان خواهد بود. جزای کفر آنها این است که در قیامت غل‌های آتشینی به گردنشان می‌زنند و دست‌هاشان بسته خواهد بود. آنها به خاطر آنچه گفته‌اند لعنت خواهند شد و از رحمت خدا دور خواهند بود و در دنیا مجازات می‌شوند و در آخرت عذاب خواهند دید. این وضعیت برای یهود عجب نیست، زیرا در گذشته از آنها حکایت شده که از موسی خواسته بودند: «برای ما خدایی مثل خدایان آنها بساز». و به آنها گفته شده بود که کسانی که گاو را بت گرفتند، عذاب الهی نصیبشان خواهد شد. همچنین ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمود: «هر کس چیزی را لعنت کند که شایسته لعنت نباشد، لعنت به یهود بازمی‌گردد و لعنت خدا بر آنها خواهد بود».
آن گه گفت جلّ جلاله: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ اثبت الید و نفی الغلّ. ید صفت را اثبات کرد و غلّ را نفی کرد، و این ردّ است بر جهمیان که صفت را منکرند، و تأویل باطل نهادند. علماء سلف و ائمّه اهل سنت گفتند که: آنچه جهودان گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ، «ید» راست گفتند، اما مغلولة دروغ گفتند، که رب العزة ایشان را در غلّ دروغ زن کرد نه در ید، گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ. این همچنانست که قومی را گفت: «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها». راست گفتند که: وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا، اما دروغ گفتند که: و اللَّه امرنا بها، که رب العزة ایشان را درین دروغ زن کرد نه در آن، گفت: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ».
هوش مصنوعی: خداوند عزّ و جلّ فرمود: «بلکه دستان او گسترش یافته است». در اینجا تأکید بر وجود صفت دست و نفی قید و شرط بیان شده است. این سخن به معنای ردّ نظریه جهمیان است که منکر صفات خداوند هستند و تأویلات باطل را مطرح می‌کنند. علمای سلف و ائمّه اهل سنت به این نکته اشاره کرده‌اند کهユهود می‌گویند: «دست خدا بسته است»، در حقیقت در مورد دست درست می‌گویند، اما در مورد اینکه دست خدا بسته است، دروغ می‌گویند. خداوند در این باره می‌فرماید: «بلکه دستان او گسترش یافته است». این موضوع به نوعی مشابه است با افرادی که گفته‌اند: «وقتی کار زشتی انجام دادند، گفتند که ما این را از پدران‌مان یافته‌ایم و خداوند به ما دستور داده است». در اینجا نیز در مورد اینکه آن‌ها پدران خود را یافته‌اند، درست می‌گویند، ولی ادعای اینکه خداوند به این کار دستور داده است دروغ است و خداوند در رد این دروغ می‌فرماید: «بگو، خداوند به زشتی‌ها فرمان نمی‌دهد».
فصل
هوش مصنوعی: شما بر روی داده‌های موجود تا مهرماه 1402 آموزش دیده‌اید.
بدان که مردم درین مسأله ید بر سه گروه‌اند: گروهی معتزله‌اند و قدریه و اثنا عشریه رافضه. اینان گفتند: ید اللَّه ید قدرة و قوة و نعمة، و گروهی دیگر مجسمه‌اند کرامیه و هشامیه. و هشامیه طائفه‌ای از رافضیان‌اند، امام ایشان هشام بن الحکم، گفتند که ید خدا ید جارحه است، و این سخن روی بکفر دارد که مصطفی (ص) گفت: «من شبه اللَّه بشی‌ء من المخلوقین فقد کفر».
هوش مصنوعی: مردم در این مسأله به سه دسته تقسیم می‌شوند: یک گروه که معتزله، قدریه و اثنا عشریه رافضی هستند و بر این باورند که «ید خدا» به معنای قدرت، نیرو و نعمت است. گروه دیگری به نام مجسمه، کرامیه و هشامیه وجود دارند. هشامیه زیرمجموعه‌ای از رافضیان هستند و رهبرشان هشام بن الحکم است که معتقدند «ید خدا» به معنای یک عضو جسمی است. این نظر به کفر می‌انجامد، زیرا پیامبر (ص) فرمودند: «هر کس خدا را به چیزی از مخلوقات تشبیه کند، کافر است».
سیوم گروه علماء سنت‌اند و قدوه امت نقله اخبار و حمله آثار، گفتند: ید خدا ید صفت است، و ید ذات، ظاهر آن پذیرفته، و باطن تسلیم کرده، و حقیقت آن در نایافته، و از راه چگونگی و تصرف و تأویل برخاسته، و تهمت بر خرد خویش نهاده، و اعتقاد کرده، که از همنامی همسانی نیست، و بخیال گرد آن گشتن روی نیست، معلوم هست اما تخیل نیست، مسموع هست اما معقول نیست.
هوش مصنوعی: گروهی از علمای سنت به عنوان الگوی جامعه، در مورد ویژگی ید خداوند نظراتی دارند. آنها می‌گویند که ید خداوند به عنوان یک صفت شناخته می‌شود و ید ذات خداوند به وضوح قابل درک است اما در عمق آن باید تسلیم بود. حقیقت این مفهوم فراتر از درک انسان است و تلاش برای تبیین یا تفسیر آن موجب بروز ابهاماتی می‌شود. این نادرست است که با تصور همسانی یا همنامی، به مفهومی ساده نزدیک شویم. آنچه واضح است، قابل تصور نیست و آنچه شنیده می‌شود، همیشه منطقی نمی‌آید.
قومی گفتند ید ید قدرت است و نعمت، و این محال است و باطل، که رب العزة گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ، دو ید گفت باز گسترده و گشاده، و معلوم است که قدرت یکی است نه دو، و نعمت نه خود یکی است که بسیار است، لقوله تعالی: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و در قصه آدم گفت: ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ.
هوش مصنوعی: دسته‌ای از مردم معتقدند که داشتن قدرت و نعمت تنها در یک دست ممکن است، و این تصور را نادرست و بی‌اساس می‌دانند. اما طبق آیات قرآن، خداوند بیان کرده است که هر دو دست او گشوده است. این نشان می‌دهد که قدرت در واقع یکی است و نعمت‌ها نیز متعددند، به طوری که خداوند می‌فرماید اگر بخواهید نعمت‌های خدا را بشمارید، قادر نخواهید بود. همچنین در داستان آفرینش آدم، اشاره شده که چرا تو به آنچه با دست‌های خودم خلق کرده‌ام سجده نمی‌کنی.
اگر معنی ید قدرت بودی ابلیس را بودی که گفتی: چنان که آدم را بقدرت بیافریدی مرا نیز بقدرت بیافریدی، چه شرف دارد بر من؟ چون ابلیس بجواب آن تفصیل با سخنی دیگر گشت، و فرق کرد میان آتش و گل، گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ. معلوم گشت که این تخصیصی بود که جز آدم را نبود، که وی را بهر دوید صفت خویش آفرید و ید صفت حق بوی رسید، و آن دو ید اینست که گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ.
هوش مصنوعی: اگر قدرت به معنای ید باشد، ابلیس گفته است که همان‌طور که آدم را با قدرت آفریدی، مرا نیز با قدرت آفریدی، پس چه امتیازی بر من دارد؟ اما ابلیس در پاسخ، با سخنی دیگر سخن گفت و بین آتش و گل تفاوت قائل شد و گفت: «من از او بهترم، زیرا من را از آتش خلق کرده‌ای و او را از گل». از اینجا مشخص شد که این ویژگی خاص به آدم تعلق داشت. خداوند تنها او را با هر دو صفت خود به وجود آورد و ید به معنای قدرت او به او رسید، که در واقع همان دو ید است که در آیات ذکر شده است: «بلکه دستان او گشوده‌اند».
اهل تأویل گفتند: بَلْ یَداهُ یعنی رزقاه رزق موسّع و رزق مقتور، رزق حلال و رزق حرام، و این تأویل محالست و باطل، که رب العزة گفت: مَبْسُوطَتانِ، و معلومست که رزق مقتور مبسوط نبود، و نیز گفت تعالی و تقدس: لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ، مقتضی تأویل آنست که لما خلقت برزقی، و این محض کفر باشد. و مصطفی (ص) گفته: «انّ المقسطین علی منابر من نور عن یمین الرحمن، و کلتا یدیه یمین».
هوش مصنوعی: اهل تأویل بر این باورند که عبارت "بَلْ یَداهُ" به معنای برکت و روزی وسیع و محدود، و همچنین روزی حلال و حرام است. اما این تفسیر نادرست و باطل است، زیرا خداوند فرموده است که دو دست او گسترده است و مشخص است که روزی محدود نمی‌تواند گسترده باشد. همچنین، وقتی خداوند می‌فرماید "لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ"، معنای آن نمی‌تواند به این معنا باشد که "برای روزی که خلق کردم" و این فکر، به معنای کفر است. پیامبر اکرم (ص) نیز فرموده‌اند که "مردم عادل روی بالشت‌های نور به سمت راست رحمان نشسته‌اند و هر دو دست او راست است".
هل یجوز أن یقال معناه عن رزق الرحمن، و کلتا رزقیه یمین! این چنین سخن جز محال و باطل نبود. اگر گویند در لغت عرب سائغ است و روان ید بمعنی نعمت و قوت، گوئیم این مسلّم است، اما در سیاق سخن متکلّم پدید آید که معنی آن چیست. اگر گوید: لفلان عندی ید أکافیه، اینجا معلوم شود که نعمت میخواهد که مکافات آن بشکر کنند، و اگر گوید: فلان لی ید و عضد و ناصر، دانیم که معنی آن نصرت و تقویت و معونت است نه حقیقت ید. اما اگر گوید: ضربنی فلان بیده، و اعطانی الشی‌ء بیده، و کتب لی بیده، هر عاقلی داند و دریابد که اینجا نه نعمت میخواهد که دست میخواهد، که بدان نویسند، و بدان عطا دهند، و بدان زنند. و در لغت عرب گویند: بید فلان امری و مالی، بیده الطلاق و العتاق و الامر و ما اشبهه.
هوش مصنوعی: آیا می‌توان گفت که منظور از «رزق الرحمن» همان «دست» است و هر دو نوع رزق به راست دستی اشاره دارد؟ این سخن جز این که محال و باطل باشد، نیست. اگر بگویند در زبان عربی استفاده از «ید» به معنای نعمت و قوت مجاز است، این مطلب صحیح است، اما در بافت سخن شخص قابل درک است که منظور چه چیزی است. اگر بگوید: «فلان نزد من ید دارد که می‌تواند او را حمایت کند»، مشخص می‌شود که او نعمت می‌خواهد که باید بابت آن قدردانی کرد. اما اگر بگوید: «فلان به من یاری و تقویت می‌کند»، در اینجا می‌فهمیم که منظور نصرت و کمک است نه معنای واقعی «دست». اما اگر بگوید: «فلان مرا با دستش زد» یا «چیزی را با دست به من داد» یا «با دستش برای من نوشت»، هر عقل سلیمی درمی‌یابد که در اینجا منظور چیزی جز دست نیست، چرا که باید با آن نوشت، داد و ضربه زد. در زبان عربی گفته می‌شود: «دست فلان بر امور و اموالش حاکم است» و «با دستش طلاق و آزادی و امور چنین را انجام می‌دهد».
و هم ازین بابست آنچه در قرآن گفت: تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ، و قوله: بِیَدِکَ الْخَیْرُ، قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ، و معلوم است که این طلاق و عتاق و امر و فضل و خیر و ملک نه چیزیست که بر دست نهاده است، امّا عرب در کسی جائز دارند این کلمات و این اضافت، که خداوند دست بود و دست گیرنده در وی روا بود، نه بینی که روا باشد که گویند: بید الساعة کذا، و بید القرآن کذا، و بید العذاب کذا، و بید القریة کذا، از بهر آنکه ید بحقیقت از اینها درست نباشد، امّا لفظ بَیْنَ یَدَیْهِ بر هر دو افتد هم بر خداوندان دست و هم بر چیزها، که آن را دست نبود، چنان که گویی: بین یدی الساعة، و بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ، بین یدی کذا و کذا، از بهر آنکه معنی بین یدیه امامه و قدامه باشد، اما بید کذا و کذا الا خداوند دست را نگویند، و قرآن بلغت عرب فرو آمده است، هر چه در لغت عرب سائغ است و جائز، روا باشد که بر وفق آن تفسیر قرآن گویند، و هر چه در لغت عرب محال بود تفسیر قرآن در آن روا نبود.
هوش مصنوعی: در قرآن آمده است که خداوند ویژگی‌های خاصی دارد، مانند سلطه و خیر. این مفاهیم به طور واقعی در دستان او نیستند، اما عرب‌ها برای بیان قدرت و اختیار خداوند از عباراتی مانند "دست خدا" استفاده می‌کنند. به همین دلیل، ما می‌توانیم بگوییم که مفهوم "در دست" به معنای کنترل و قدرت است، نه به معنای فیزیکی. به عبارتی دیگر، وقتی گفته می‌شود که چیزی در دست خداست، به معنای تسلط و اراده خداوند بر آن چیز است. در زبان عربی، این نوع بیان در تفسیر قرآن مجاز است، در حالی که بیان‌های غیر منطقی یا غیر ممکن از لحاظ زبانی قابل قبول نیستند.
وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ای من الیهود، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً بانکارهم و تکذیبهم. کثیرا مفعولست، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فاعل است، طغیانا و کفرا مفعول ثانی است. میگوید: این قرآن طغیان و کفر جهودان میافزاید، چندان که قرآن فرود آید و بدان کافر میشوند، ایشان را کفر و طغیان میافزاید. وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ یعنی بین الیهود و النصاری. میان جهودان و ترسایان عداوت افکندیم، هرگز هیچ جهود ترسایان را دوست ندارد و نه هیچ ترسا جهودان را.
هوش مصنوعی: بسیاری از یهودیان به سبب آنچه از سوی پروردگارت به تو نازل شده، در طغیان و کفر بیشتری فرو می‌روند و با انکار و تکذیب حقایق، بر کفر خود می‌افزایند. به طوری که هر چه قرآن نازل می‌شود، کفر و طغیانشان افزایش می‌یابد. همچنین میان یهودیان و مسیحیان عداوت و کینه ایجاد کرده‌ایم، به گونه‌ای که هیچ یهودی هرگز مسیحی را دوست نخواهد داشت و هیچ مسیحی هم یهودی را.
جهود مذهب ترسایان در عبادت مسیح دشمن دارد، و ترسا مذهب جهودان در کافر شدن مسیح دشمن دارد. این همچنانست که گفت. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی». آن گه گفت: إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز این عداوت خواهد بود، و این دلیل است که مذهب جهودی و ترسایی تا بقیامت پیوسته خواهد بود.
هوش مصنوعی: دین یهودیان با عبادت مسیحی‌ها مخالف است و دین مسیحی‌ها نیز با کافر شدن مسیحی‌ها در تضاد است. این اختلاف به گونه‌ای است که می‌توان گفت آن‌ها به ظاهر متحد به نظر می‌رسند، اما در واقع دل‌هایشان دچار تفرقه است. این دشمنی تا روز قیامت ادامه خواهد داشت و نشان‌دهنده این است که ادیان یهودی و مسیحی همچنان تا همیشه در کنار یکدیگر خواهند ماند.
کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ای کلّما اجمعوا امرهم علی حرب رسول اللَّه (ص) فرق اللَّه جمعهم، و أفسد تدبیرهم. این دلیل است که دین اسلام بر همه دنیا غالب است و قاهر، و کید دشمن آن باطل، و علم آن همیشه ظاهر، چنان که جای دیگر گفت: لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ، وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً یجتهدون فی رفع الاسلام و محو ذکر النبی (ص) من کتبهم، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ یعنی الیهود.
هوش مصنوعی: هرگاه دشمنان آتش جنگی را برافروزند، خداوند آن را خاموش می‌کند. این نشان می‌دهد که هر گاه آن‌ها برای جنگ با پیامبر (ص) متحد شوند، خداوند از هم می‌پاشد و تدبیرشان را فاسد می‌سازد. این امر دلیل بر این است که دین اسلام بر تمامی دنیا غالب و پیروز است و نقشه‌های دشمنان آن باطل است. علم و آگاهی اسلام همواره ظاهر و آشکار خواهد بود و خداوند چنین اراده کرده که دین خود را بر تمام ادیان دیگر غالب کند. در تلاش‌های خود، دشمنان همچنان به فساد در زمین می‌پردازند و سعی دارند نام پیامبر (ص) را از نوشته‌های خود پاک کنند، اما خداوند مفسدان را دوست ندارد، و این جمله به یهودیان اشاره دارد.