قوله تعالی و تقدّس: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اینت نداء کرامت، و اینت خطاب با لطافت. اینت نظم بر آفرین، و بر دلها شیرین، آشنایی را سبب، و روشنایی را مدد. ایمن کردن از دوری، و اجابت را دستوری. میگوید: ای شما که مؤمنانید، و رسالت را شنیدید، و گردن نهادید، و واسطه پسندیدید، اتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خدای، بپرهیزید از خشم او، و بیندیشید ازو، که همه ازو: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. در عالم بمهربانی و بندهنوازی که چنو امید عاصیان بدو، درمان بلاها ازو، فخر کردن نه مگر بنام او، و بر آسودن نه مگر بنشان او، رستگی و پیوستگی نه مگر بهدایت و رعایت او، اینست که گفت جلّ جلاله: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وسیلت نزدیکیست، و نزدیکی سبب پیوستگی و رستگی است. وسیلت آن وسائط است که میان بنده و مولی دوستی را نشانست، و سبب اتصال میان ایشان عیانست. آن چیست که وصلت و اتصال بآنست؟
بزرگ داشتن امر، و شکوه داشتن نهی، و شفقت بر خلق، و خدمت حق، و کوشیدن در ابواب نوافل، و عمارت کردن جان و دل. کوشیدن در ابواب نوافل بسه چیز توان: یکی نظر اللَّه بیاد داشتن، دوم روزگار خود از ضایعی دریغ داشتن، سیوم درویشی خویش در موقف عرض بشناختن. و چون نظر اللَّه یاد داری از متقیانی. چون روزگار خود را از ضایعی دریغ داری از عابدانی. چون درویشی خویش در موقف عرض بشناسی از خاشعانی.
عمارت دل بسه چیز توان: بشنیدن علم، و کم آمیختن با خلق، و کوتاهی امل. تا در سماع علمی در حلقه فریشتگانی. تا از خلق برکناری، در شمار معصومانی. تا با کوتاهی املی از جمله صدیقانی.
وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ میگوید: بخدای نزدیکی جویید شما که عابدانید بفضائل، شما که عالمانید بدلائل، شما که عارفانید بترک وسائل، وسیلت عابدان چیست: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الی آخره. وسیلت عالمان چیست: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. وسیلت عارفان چیست: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ. وسیلت عابدان معاملت است. وسیلت عالمان مکاشفت است. وسیلت عارفان معاینت است. وسیلت عابدان راستی است. وسیلت عالمان دوستی است. وسیلت عارفان نیستی است. وسیلت عابدان یادی است بنیاز.
وسیلت عالمان یادی است بناز. وسیلت عارفان یادی است نه بنیاز نه بناز، و قصه آن دراز.
پیر طریقت ازینجا گفت: «الهی! اگر کسی ترا بجستن یافت، من بگریختن یافتم. گر کسی ترا بذکر کردن یافت، من ترا بفراموش کردن یافتم. گر کسی ترا بطلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. الهی! وسیلت بتو هم تویی. اول تو بودی و آخر تویی. همه تویی و بس، باقی هوس».
و گفتهاند: وسیلت سبق عنایت است، که ربّ العزّة گفت: سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی، و رحمت که در ازل بر خود نبشت: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ. بیرهی رهی را بنواخته، و سپاه عنایت در پیش داشته، و رحمت بر خود نبشته.
پیر طریقت گفت: «الهی! آن روز کجا باز یابم که تو مرا بودی، و من نبودم.
تا باز بآن روز نرسم میان آتش و دودم. اگر بدو گیتی آن روز یابم من بر سودم. ور بود تو خود را دریابم، به نبود تو خود خشنودم».
وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ این خطاب با غازیان است، و آنجا که گفت: وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ خطاب با عارفان است. جهاد غازیان بتیغ است با دشمن دین. جهاد عارفان بقهر نفس است با خویشتن. ثمره غازیان فردا حور و قصور، و عارف در بحر عیان غرقه نور. جهاد غازیان از سر عبادت رود، و بوقت مشاهدت نظاره ابد کنند، لا جرم ایشان را گفت: لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ یعنی فی الابد، و جهاد عارفان از سر معرفت رود، و بوقت مشاهدت نظاره ازل کنند، تا ربّ العزة در حق ایشان میگوید: هُوَ اجْتَباکُمْ.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً الایة الیوم یقبل من الاحباب مثقال ذرة وعدا، لا یقبل من الاعداء ملء الارض ذهبا، کذا یکون الامر.
یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ الآیة آتشیان دو قسماند: قسمی ایشان که هرگز از آتش بیرون نیایند، و درشدن ایشان بآتش تعذیب راست نه تطهیر را، و این آیت در شأن ایشان است. قسم دیگر آنست که در شدن ایشان بآتش تطهیر راست نه تعذیب را، و حال ایشان بر تفاوت است: قومی زودتر بیرون آیند، و قومی دیرتر، بر حسب حال، و بر اندازه کردار، و باز پسین کسی که بیرون آید، هنّاد است، و قصه وی معروف، و فی ذلک ما
روی ان النبی (ص) قال: «آخر من یخرج من النار رجل اسمه هنّاد، و هو ینادی من قعر جهنم یا حنان یا منان»، گفت باز پسین کسی که از دوزخ بیرون آید، مردی بود نام وی هناد. گویند پس از همه خلق به پنج هزار سال بیرون آید، و بروایتی به پانصد سال. حسن بصری گفت کاشک من او بودمی در آن قعر دوزخ.
هناد میگوید: یا حنان یا منان، معنی منان آنست که ای خداوند منت بسیار، ترا بر من منت فراوان است، و مهربانی تمام. عجبا کارا! مردی که چندین هزار سال در دوزخ است گویی از نعمت مواصلات در آن درکات بجان او چه میپیوست که این تسبیح میگفت: یا حنان یا منان. اسرار این لطائف بمثالی بیرون توان داد. آن طباخه که تو او را بخانه بری، تا از بهر تو نان پزد، آن خمیر خام در تنور گرم کند، و در آن استوار نگیرد، اما دل وی همه بآن قرصکها بود، هر ساعتی رود، و در آن نگرد، که نباید که بسوزد. گوید این پختن را در تنور آوردم نه سوختن را، که خام شایسته خوردن نیست، و سوخته سزای خوان نیست. پس چون روی آن قرصها سرخ گردد، و باطن آن پخته شود، زود فرو گیرد، و بر دست عزیز نهد، و تا خوان ملوک میبرد، و تحت هذا لطیفة حسنة. پس جمله امم که اهل سعادت باشند در سرای سعادت حلقه بندند، و انبیا و اولیا همه آرزوی دیدار کنند، و جمله ملائکه در نظاره، و میگویند: بار خدایا! کریما! مهربانا! وعده دیدار کی است؟
صد هزاران با نثار جان و دل در انتظار
و آن جمال اندر حجاب و وعده دیدار نیست.
و جلال لم یزل و لا یزال گوید: از امت محمد یک گدا در قعر حبس مالک مانده، تا وی نیاید رؤیت شرط نیست، تا آن گدا هنّاد نیاید دیدار ننمایم. حسن بصری که گفت: کاشک من او بودمی، علما در آن مختلفاند که حسن چرا گفت؟ قومی گفتند که: هناد را بیرون آمدن یقین است، و حسن میگوید: آن من یقین نیست. قومی گفتند: حسن بصری در نگرست، انبیا و اولیاء و صدیقان را دید، دست بر مائده عزّت دراز کرده، و در انتظار بداشته، و انتظار هنّاد میکنند، گفت: باری بایستی که من او بودمی تا انتظار من کردندی. پس فرمان آید از جناب جبروت که یا جبرئیل! رو در میان آتش، و هنّاد را بجوی. گفتهاند که: جبرئیل چهل سال در میان آتش وی را میجوید، و نیابد. مالک گوید: کرا میجویی؟ گوید: هنّاد را. گوید: یا جبرئیل هو هاهنا کالحممة، او اینجایست همچون آلاس سیاه. بیا تا او را در آن زاویه با تو نمایم.
جبرئیل آید، و وی را بیند، سر بزانوی حسرت نهاده.
اگر بدوزخ آتش چو عشق بودی تیز
گرفته بودی آتش ز تف خویش گریز.
جبرئیل یک دو بار گوید: یا هنّاد! جوابش ندهد، و با خود میگوید: اهل غرفهها را گوئید که با حور و قصور ممتع باشید، که ما را در این زاویه اندوه با نام دوست خوش است. جبرئیل گوید: یا هنّاد سر از زانو برگیر، و از من بشنو که من پیک ملکام. آخر سر برگیرد و سلام را علیک گوید. آن گه گوید: یا جبرئیل! دیدار نمودند؟
جبرئیل گوید: نه، هنوز دیدار ننمودند. گوید: رو بسلامت. و سر وا زانو نهد، گوید: ما را درین گوشه سرای اندوه با نام او خوش است، و همی گوید: یا حنان یا منان! و هر بار که از سر سوز خویش این کلمت گوید، آتش دویست ساله راه ازو بگریزد، و اللَّه المنجی من عذاب الجحیم.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی و تقدّس: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اینت نداء کرامت، و اینت خطاب با لطافت. اینت نظم بر آفرین، و بر دلها شیرین، آشنایی را سبب، و روشنایی را مدد. ایمن کردن از دوری، و اجابت را دستوری. میگوید: ای شما که مؤمنانید، و رسالت را شنیدید، و گردن نهادید، و واسطه پسندیدید، اتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خدای، بپرهیزید از خشم او، و بیندیشید ازو، که همه ازو: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. در عالم بمهربانی و بندهنوازی که چنو امید عاصیان بدو، درمان بلاها ازو، فخر کردن نه مگر بنام او، و بر آسودن نه مگر بنشان او، رستگی و پیوستگی نه مگر بهدایت و رعایت او، اینست که گفت جلّ جلاله: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وسیلت نزدیکیست، و نزدیکی سبب پیوستگی و رستگی است. وسیلت آن وسائط است که میان بنده و مولی دوستی را نشانست، و سبب اتصال میان ایشان عیانست. آن چیست که وصلت و اتصال بآنست؟
هوش مصنوعی: این متن به شیفتهای از ایمان و ارادت مؤمنان به خداوند اشاره دارد. در آن از فراخوانی به تقوا و پرهیز از خشم خدا صحبت شده و اهمیت نزدیک شدن به او از طریق واسطهها و دلایل محبت بین بندگان و خدا بیان میشود. به مؤمنان توصیه میشود که در طلب نزدیکی به خدا باشند و از مسیر هدایت الهی پیروی کنند؛ چراکه این پیروی و ارتباط، راهی به رستگاری و وصال به اله است. همچنین، این متن به جنبههای محبت و دوستی در روابط الهی و انسانی اشاره دارد و تأکید میکند که وسیلهها و واسطهها میتوانند ارتباط نزدیکتری بین بندگان و خداوند ایجاد کنند.
بزرگ داشتن امر، و شکوه داشتن نهی، و شفقت بر خلق، و خدمت حق، و کوشیدن در ابواب نوافل، و عمارت کردن جان و دل. کوشیدن در ابواب نوافل بسه چیز توان: یکی نظر اللَّه بیاد داشتن، دوم روزگار خود از ضایعی دریغ داشتن، سیوم درویشی خویش در موقف عرض بشناختن. و چون نظر اللَّه یاد داری از متقیانی. چون روزگار خود را از ضایعی دریغ داری از عابدانی. چون درویشی خویش در موقف عرض بشناسی از خاشعانی.
هوش مصنوعی: ارزش گذاشتن به امور مهم، احترام به موانع، محبت به دیگران، خدمت به خدا، و تلاش در انجام کارهای مستحب، همچنین پرورش روح و روان. برای موفقیت در انجام کارهای مستحب، سه چیز قابل توجه است: اول، یاد خداوند را فراموش نکردن، دوم، مراقب زمان خود از نابودیها بودن، و سوم، شناختن مقام بلند خود در برابر خدا. اگر به یاد خداوند باشید، به دسته پرهیزگاران تعلق خواهید داشت. اگر زمان خود را از خطرات حفظ کنید، به صف عبادتکنندگان خواهید پیوست. و اگر مقام خود را در برابر خدا بشناسید، از کسانی خواهید بود که خاشع و فروتنند.
عمارت دل بسه چیز توان: بشنیدن علم، و کم آمیختن با خلق، و کوتاهی امل. تا در سماع علمی در حلقه فریشتگانی. تا از خلق برکناری، در شمار معصومانی. تا با کوتاهی املی از جمله صدیقانی.
هوش مصنوعی: خانه دل به چند چیز نیاز دارد: شنیدن علم، معاشرت با مردم، و داشتن امید کم. تا در مجالس علمی با فرشتگان همراه شود. تا از جمع مردم جدا باشد و در کنار معصومین قرار گیرد. تا با داشتن امید کم، در زمره صدیقان قرار بگیرد.
وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ میگوید: بخدای نزدیکی جویید شما که عابدانید بفضائل، شما که عالمانید بدلائل، شما که عارفانید بترک وسائل، وسیلت عابدان چیست: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الی آخره. وسیلت عالمان چیست: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. وسیلت عارفان چیست: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ. وسیلت عابدان معاملت است. وسیلت عالمان مکاشفت است. وسیلت عارفان معاینت است. وسیلت عابدان راستی است. وسیلت عالمان دوستی است. وسیلت عارفان نیستی است. وسیلت عابدان یادی است بنیاز.
هوش مصنوعی: به سوی خداوند وسیلهای بیابید. شما که عبادتکنندگانید، به فضایل توجه کنید. شما که چنین علمی دارید، به دلایل دقت کنید. شما که عارفید، به دوری از وسایل توجه داشته باشید. وسيله عبادتکنندگان توبه و عبادت است. وسيله عالمان، نگریستن به ملکوت آسمانها و زمین است. وسيله عارفان، توجه به خداوند و رهایی از هر چیز دیگر است. وسیله عبادتکنندگان، عمل است. وسیله عالمان، شهود و مکاشفه میباشد. وسيله عارفان، مشاهده و درک واقعیات است. وسيله عبادتکنندگان، راستی و صداقت است. وسيله عالمان، دوستی و محبت است. وسيله عارفان، ناپدید شدن از خود است. وسيله عبادتکنندگان، یاد خداوند است که نیاز به چیزی ندارد.
وسیلت عالمان یادی است بناز. وسیلت عارفان یادی است نه بنیاز نه بناز، و قصه آن دراز.
هوش مصنوعی: وسیلهی عالمان یادآوری و به یاد آوردن است که اندکی به آن افتخار میکنند. اما وسیلهی عارفان یادآوریای است که نه وابسته به دنیا است و نه به افتخار. قصهی این دو بسیار طولانی و مفصل است.
پیر طریقت ازینجا گفت: «الهی! اگر کسی ترا بجستن یافت، من بگریختن یافتم. گر کسی ترا بذکر کردن یافت، من ترا بفراموش کردن یافتم. گر کسی ترا بطلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. الهی! وسیلت بتو هم تویی. اول تو بودی و آخر تویی. همه تویی و بس، باقی هوس».
هوش مصنوعی: پیر طریقت بیان میکند که در مسیر جستجوی حقیقت، او به جای جستجوی خدا، به فراموشی آنچه را که باید به یاد داشته باشد، رسید. او اشاره میکند که در حالی که دیگران به دنبال خدا میگردند، او در درون خود به یافتن چیزی فراتر از جستجو پرداخته است. در انتها به این نکته میرسد که همه چیز در این دنیا، نهایتاً به خدا برمیگردد و او، سرآغاز و پایان همه چیز است. در واقع، همه چیز یگانه و در نهایت تنها واقعیّت خداوند است و بقیه تنها هوسها و تمایلات موقتی هستند.
و گفتهاند: وسیلت سبق عنایت است، که ربّ العزّة گفت: سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی، و رحمت که در ازل بر خود نبشت: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ. بیرهی رهی را بنواخته، و سپاه عنایت در پیش داشته، و رحمت بر خود نبشته.
هوش مصنوعی: گفتهاند که لطف و عنایت الهی پیشی گرفته و خداوند نیکویی را برای بندگان خود مقرر کرده است. همچنین رحمت الهی از ازل برای خود نوشته شده است. به این معنا که در مشکلات، راهی برای نجات فراهم شده و حمایت الهی همیشه در دسترس است. رحمت خداوند بر خود او نازل شده و نشان از بزرگی و خوبی او دارد.
پیر طریقت گفت: «الهی! آن روز کجا باز یابم که تو مرا بودی، و من نبودم.
هوش مصنوعی: پیر طریقت فرمود: «خداوندا! آن روز کی خواهد آمد که تو در کنار من باشی و من در کنارت نباشم.»
تا باز بآن روز نرسم میان آتش و دودم. اگر بدو گیتی آن روز یابم من بر سودم. ور بود تو خود را دریابم، به نبود تو خود خشنودم».
هوش مصنوعی: تا زمانی که به آن روز نرسم، در میان آتش و دود هستم. اگر آن روز را در این دنیا پیدا کنم، برایم فایده خواهد داشت. و اگر خود را در نبود تو بیابم، به نبود تو راضی خواهم بود.
وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ این خطاب با غازیان است، و آنجا که گفت: وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ خطاب با عارفان است. جهاد غازیان بتیغ است با دشمن دین. جهاد عارفان بقهر نفس است با خویشتن. ثمره غازیان فردا حور و قصور، و عارف در بحر عیان غرقه نور. جهاد غازیان از سر عبادت رود، و بوقت مشاهدت نظاره ابد کنند، لا جرم ایشان را گفت: لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ یعنی فی الابد، و جهاد عارفان از سر معرفت رود، و بوقت مشاهدت نظاره ازل کنند، تا ربّ العزة در حق ایشان میگوید: هُوَ اجْتَباکُمْ.
هوش مصنوعی: در اینجا به جهاد و تلاش اشاره شده که برای دو گروه مختلف از انسانها معنا و مفهوم متفاوتی دارد. برای سربازان و غازیان، جهاد به معنای مبارزه و جنگ با دشمنان دین است. در مقابل، برای عارفان، جهاد به معنای مبارزه با نفس و خواستههای درونی خودشان است. نتیجه جهاد این دو گروه نیز متفاوت است؛ غازیان به پاداشهایی از قبیل بهشت و نعمتهای آن میرسند در حالی که عارفان در دریای نور و معرفت غرق میشوند. جهاد غازیان براساس عبادت است و در شرایطی خاص به نظاره ابدی میپردازند، در حالی که جهاد عارفان بر پایه شناخت و معرفت است و آنها در لحظات معنوی به مشاهده حقیقت میرسند. در نهایت، خداوند به این عارفان توجه خاصی دارد و از ایشان یاد میکند.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً الایة الیوم یقبل من الاحباب مثقال ذرة وعدا، لا یقبل من الاعداء ملء الارض ذهبا، کذا یکون الامر.
هوش مصنوعی: قطعاً کسانی که کافر هستند، اگر تمام آنچه در زمین است را داشته باشند و بخواهند در روز قیامت از آن استفاده کنند، هیچ مقدار کوچک و ناچیزی از آن نزد خداوند پذیرفته نخواهد شد. در حالی که اگر دوستان خدا چیزی ناچیز داشته باشند، آن مورد قبول خواهد بود. این وضعیت به همین شکل است.
یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ الآیة آتشیان دو قسماند: قسمی ایشان که هرگز از آتش بیرون نیایند، و درشدن ایشان بآتش تعذیب راست نه تطهیر را، و این آیت در شأن ایشان است. قسم دیگر آنست که در شدن ایشان بآتش تطهیر راست نه تعذیب را، و حال ایشان بر تفاوت است: قومی زودتر بیرون آیند، و قومی دیرتر، بر حسب حال، و بر اندازه کردار، و باز پسین کسی که بیرون آید، هنّاد است، و قصه وی معروف، و فی ذلک ما
هوش مصنوعی: آتشنشینان به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته که هرگز از آتش خارج نمیشوند و عذابشان فقط به شدت افزایش مییابد نه اینکه پاک شوند. این دسته به عنوان گروهی معرفی شدهاند که هیچ امیدی به خروج از آتش ندارند. دسته دیگر کسانی هستند که با ورود به آتش، هدفشان پاک شدن است نه عذاب، و وضعیت آنها متفاوت است؛ برخی زودتر از آتش خارج میشوند در حالی که برخی دیگر دیرتر. خروج آنها بستگی به وضعیت و اعمالشان دارد. داستان آخرین کسی که از آتش خارج میشود نیز مشهور است.
روی ان النبی (ص) قال: «آخر من یخرج من النار رجل اسمه هنّاد، و هو ینادی من قعر جهنم یا حنان یا منان»، گفت باز پسین کسی که از دوزخ بیرون آید، مردی بود نام وی هناد. گویند پس از همه خلق به پنج هزار سال بیرون آید، و بروایتی به پانصد سال. حسن بصری گفت کاشک من او بودمی در آن قعر دوزخ.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: «آخرین کسی که از آتش دوزخ بیرون میآید، مردی به نام هناد است که از عمق جهنم ناله میزند: ای حنان، ای منان». گفته شده که او بعد از همه مردم هزاران سال در دوزخ میماند و در روایتی دیگر، مدت زمان خروج او پانصد سال ذکر شده است. حسن بصری گفته است که ای کاش من او بودم در آن عمق دوزخ.
هناد میگوید: یا حنان یا منان، معنی منان آنست که ای خداوند منت بسیار، ترا بر من منت فراوان است، و مهربانی تمام. عجبا کارا! مردی که چندین هزار سال در دوزخ است گویی از نعمت مواصلات در آن درکات بجان او چه میپیوست که این تسبیح میگفت: یا حنان یا منان. اسرار این لطائف بمثالی بیرون توان داد. آن طباخه که تو او را بخانه بری، تا از بهر تو نان پزد، آن خمیر خام در تنور گرم کند، و در آن استوار نگیرد، اما دل وی همه بآن قرصکها بود، هر ساعتی رود، و در آن نگرد، که نباید که بسوزد. گوید این پختن را در تنور آوردم نه سوختن را، که خام شایسته خوردن نیست، و سوخته سزای خوان نیست. پس چون روی آن قرصها سرخ گردد، و باطن آن پخته شود، زود فرو گیرد، و بر دست عزیز نهد، و تا خوان ملوک میبرد، و تحت هذا لطیفة حسنة. پس جمله امم که اهل سعادت باشند در سرای سعادت حلقه بندند، و انبیا و اولیا همه آرزوی دیدار کنند، و جمله ملائکه در نظاره، و میگویند: بار خدایا! کریما! مهربانا! وعده دیدار کی است؟
هوش مصنوعی: حنان یا منان، به معنای خداوندی است که بسیار بر ما لطف دارد، و مهربانیاش بیحد و حساب است. جالب آنجاست که مردی که سالهای طولانی در عذاب است، در دل میتواند این جمله را بگوید: "یا حنان یا منان." این نشاندهنده عمق معانی نهفته است. به عنوان مثال، بتوان تصور کرد که یک طباخ وقتی به خانه شما میآید تا برایتان نان بپزد، با اینکه خمیر را در تنور میگذارد، به این فکر است که نان نباید بسوزد. او میگوید: "من این خمیر را برای پختن آوردهام، نه برای سوختن، چرا که خام قابل خوردن نیست و سوخته هم مناسب سفره نیست." وقتی نانها آماده و سرخ میشوند، او آنها را سریع برمیدارد و به سمت سفره میبرد. این یک عمل زیباست. سپس تمام انسانهایی که به سعادت رسیدهاند در سرای سعادت دور هم جمع میشوند و انبیا و اولیا آرزوی دیدار یکدیگر را دارند، در حالی که ملائکه نیز مشغول تماشا هستند و میگویند: "ای خداوند! مهربان! وعده دیدار ما کی است؟"
صد هزاران با نثار جان و دل در انتظار
و آن جمال اندر حجاب و وعده دیدار نیست.
هوش مصنوعی: بسیاری با جان و دل آمادهاند و در انتظار هستند، اما آن زیبایی در پرده است و خبری از دیدار نیست.
و جلال لم یزل و لا یزال گوید: از امت محمد یک گدا در قعر حبس مالک مانده، تا وی نیاید رؤیت شرط نیست، تا آن گدا هنّاد نیاید دیدار ننمایم. حسن بصری که گفت: کاشک من او بودمی، علما در آن مختلفاند که حسن چرا گفت؟ قومی گفتند که: هناد را بیرون آمدن یقین است، و حسن میگوید: آن من یقین نیست. قومی گفتند: حسن بصری در نگرست، انبیا و اولیاء و صدیقان را دید، دست بر مائده عزّت دراز کرده، و در انتظار بداشته، و انتظار هنّاد میکنند، گفت: باری بایستی که من او بودمی تا انتظار من کردندی. پس فرمان آید از جناب جبروت که یا جبرئیل! رو در میان آتش، و هنّاد را بجوی. گفتهاند که: جبرئیل چهل سال در میان آتش وی را میجوید، و نیابد. مالک گوید: کرا میجویی؟ گوید: هنّاد را. گوید: یا جبرئیل هو هاهنا کالحممة، او اینجایست همچون آلاس سیاه. بیا تا او را در آن زاویه با تو نمایم.
هوش مصنوعی: و جلال دائماً میگوید: در میان پیروان محمد، یک گدا در عمق دوزخ مانده است و تا او نیاید، دیدار با او ممکن نیست. حسن بصری میگفت: ای کاش من او بودم. در مورد این گفتهی حسن، علما نظرات متفاوتی دارند. برخی میگویند حسن به این دلیل این حرف را زده که ظهور هناد حتمی است و او میگوید این ظهور را یقین نمیداند. برخی دیگر بر این باورند که حسن بصری در مقام تفکر، انبیا و اولیای الهی را دیده و در انتظار هناد است و میگوید: من باید مثل او میبودم تا او به انتظار من بیافتد. سپس از جانب خداوند فرمان میآید که ای جبرئیل! به میان آتش برو و هناد را پیدا کن. گفتهاند که جبرئیل چهل سال در میان آتش بهدنبال او میگردد و نمییابد. مالک میپرسد: چه کسی را میجویید؟ جبرئیل پاسخ میدهد: من هناد را میجویم. مالک میگوید: او اینجاست، مانند پرندهای ضعیف، بیا تا من او را در آن گوشه به تو نشان دهم.
جبرئیل آید، و وی را بیند، سر بزانوی حسرت نهاده.
اگر بدوزخ آتش چو عشق بودی تیز
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که جبرئیل (ملاك مقرب) به دنیا میآید و وقتی او را مشاهده میکند، با حالتی از اندوه و ناامیدی، سرش را بر زانوی خود میگذارد. اگر آتش جهنم به شدت عشق باشد، همچنان تیز و سوزان خواهد بود.
گرفته بودی آتش ز تف خویش گریز.
هوش مصنوعی: از آتش خشم خود فرار کردهای.
جبرئیل یک دو بار گوید: یا هنّاد! جوابش ندهد، و با خود میگوید: اهل غرفهها را گوئید که با حور و قصور ممتع باشید، که ما را در این زاویه اندوه با نام دوست خوش است. جبرئیل گوید: یا هنّاد سر از زانو برگیر، و از من بشنو که من پیک ملکام. آخر سر برگیرد و سلام را علیک گوید. آن گه گوید: یا جبرئیل! دیدار نمودند؟
هوش مصنوعی: جبرئیل دو بار صدا زد: ای هنّاد! اما او پاسخی نداد و در دل خود فکر کرد: به اهل بهشت بگویید که با حور و قصرهایشان خوش بگذرانند، اما ما در این گوشه از غم با یاد دوست خوشحال هستیم. جبرئیل گفت: ای هنّاد، کمی سر از زانو بردار و به من گوش کن که من فرستادهی ملک هستم. سپس او سرش را بالا گرفت و سلام کرد. بعد از آن پرسید: ای جبرئیل! آیا ملاقات کردند؟
جبرئیل گوید: نه، هنوز دیدار ننمودند. گوید: رو بسلامت. و سر وا زانو نهد، گوید: ما را درین گوشه سرای اندوه با نام او خوش است، و همی گوید: یا حنان یا منان! و هر بار که از سر سوز خویش این کلمت گوید، آتش دویست ساله راه ازو بگریزد، و اللَّه المنجی من عذاب الجحیم.
هوش مصنوعی: جبرئیل میگوید: نه، هنوز ملاقات نکردند. او میگوید: برو سلامت. و سرش را بر زانو میگذارد و میگوید: ما در این گوشه از خانه اندوه با نام او خوشحالیم و مرتباً میگوید: ای رحمان، ای بخشنده! و هر بار که از روی درد دل این کلمات را میگوید، آتش دو سدهای که از او دور میشود، و خداوند نجاتدهنده از عذاب جهنم است.