گنجور

۲۵ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ

روی ابو هریرة قال: قال النّبیّ (ص): «لینزلنّ ابن مریم حکما عدلا، و لیقتلنّ الدجال، و لیقتلنّ الخنزیر، و لیکسرنّ الصّلیب، و تکون السّجدة واحدة للَّه ربّ العالمین». ثمّ قال ابو هریرة: فاقرؤا ان شئتم: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ الآیة.

گفته‌اند که: کتاب اینجا انجیل است، و اهل کتاب ترسایان‌اند که در عیسی غلوّ میکنند، و کافر میشوند. میگوید: هیچ ترسا نماند بوقت نزول عیسی از آسمان، که نه بوی ایمان آرد، و پیش از مرگ عیسی بپیغامبری و بندگی وی گواهی دهد. و گفته‌اند که: اهل کتاب جهودان‌اند و ترسایان. و قیل: مَوْتِهِ کنایتست از آحاد ایشان. میگوید: هیچ نیست از جهودان و ترسایان که بوقت معاینه چون میمیرند، نه بعیسی ایمان آرند، و گویند پیغامبر است و بنده، لکن ایمان که بوقت معاینه بود سودی نکند، چنان که ربّ العزّة گفت: فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا. قال ابن عباس: لا یموت یهودیّ و لا صاحب کتاب حتّی یؤمن بعیسی، و ان احترق او غرق او سقط علیه جدار او اکله السّبع. عکرمه گفت: ابن عباس را امتحان کردند، گفتند: اگر از بالا بزیر افتد، و هلاک شود، ایمان چگونه آرد؟ گفت: در هوا آن کلمه بگوید. گفتند: و اگر او را گردن بزنند چون ایمان آرد؟ گفت: زبان بآن میگرداند چندان که تواند. محمد بن علی بن الحنفیة گفت: کسی که جهود باشد بوقت مرگ وی فریشتگان آیند، و بر روی و بر قفای وی میزنند، و میگویند: ای عدوّ اللَّه! نه عیسی پیغامبر بتو آمد و تو او را دروغ‌زن گرفتی؟ آن جهود گوید: آمنت انّه عبد نبیّ. این بگوید، لکن سود ندارد، و ایمان باین وقت بکار نیاید. و همچنین ترسا را گویند: ای عدوّ اللَّه! اتاک عیسی نبیّا، فکذبت به، و زعمت انّه اللَّه او ابنه؟ ترسا ایمان آرد و گوید: انّه عبد اللَّه و رسوله، لکن بکار نیاید و سود ندارد. و قیل: «لیؤمننّ به» یعود الی محمد (ص)، و «قبل موته» یعود الی الکتابیّ، و قیل: الأوّل یعود الی اللَّه سبحانه، و الثّانی الی الکتابیّ، و الصّحیح ما سبق، اذ لیس فی الآیة الّا ذکر عیسی (ع). وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً علی ان قد بلّغ الرّسالة، و اقرّ بالعبودیّة علی نفسه.

فَبِظُلْمٍ ای فبظلم طائفة، مِنَ الَّذِینَ هادُوا این ظلم آن است که نقض پیمان کردند، و بآیات خدای کافر شدند. ربّ العزّة ایشان را بآن ظلم و بآن بغی عقوبت کرد، و چیزهای حلال بر ایشان حرام کرد، و این تحریم آنجا است که گفت: وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ الآیة. و درین آیت تقدیم و تأخیر است، و نظم آیت اینست: فبظلم من الّذین هادوا و بصدّهم عن سبیل اللَّه و أخذهم الرّبوا و أکلهم اموال النّاس بالباطل حرّمنا علیهم طیّبات احلّت لهم، عقوبة لهم. میگوید: بآنکه ظلم کردند، و مردمان را از راه مصطفی و از راه خدا و از دین بر گردانیدند، و ربا ستدند، و مال مردم به بی‌حق و باطل خوردند، ما آن حلالها بر ایشان حرام کردیم، عقوبت ایشان را در دنیا، ایشان را این عقوبت کردیم، و در عقبی ایشان را عذابی دردنمای ساختیم. آن گه مؤمنان ایشان را چون عبد اللَّه سلام و اصحاب وی مستثنی کرد، و گفت: لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ یعنی فی علم کتابهم من الیهود، وَ الْمُؤْمِنُونَ یعنی اصحاب النّبیّ (ص)، یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ یعنی القرآن، وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یعنی التوراة و الانجیل و الزبور.

وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ و در نصب مقیمین گفتند که نصب علی المدح است، تفضیل اقامت صلاة را بر دیگر اعمال. این فضل و شرف از آن یافت که دیگر اعمال و احکام بواسطه جبرئیل ثابت گشت، و نماز شب معراج بی‌واسطه جبرئیل، مصطفی از حق گرفت جلّ جلاله. و گفته‌اند که: مقیمین مجرور است، معطوف بر ها و میم که در مِنْهُمْ است، یعنی: منهم و من المقیمین الصّلاة، یعنی الصّلوات الخمس بوضوئها و وقتها و قیامها و قراءة القرآن فیها، و الرکوع و السجود و خشوعها و جمیع معالمها.

وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ یعنی الزّکاة المفروضة، وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ انّه واحد لا شریک له، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یعنی البعث الّذی فیه جزاء الأعمال. أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ بیاء قراءت حمزه، و بنون قراءت باقی، و الوجه فیهما قد سبق. و اجر عظیم بهشت است.

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ سبب نزول این آیت آن بود که ربّ العزّة جلّ جلاله در شأن جهودان این آیت فرستاد: یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ الآیة، و آن عیب و عوار ایشان، و آن فضایح اعمال ایشان درین آیات پیدا کرد. جهودان در خشم شدند، و یک زبان بیرون آمدند که: و ما انزل اللَّه علی بشر من شی‌ء، اللَّه بهیچ بشر چیزی از کتب و صحف نفرستاد. و بعضی گفتند از ایشان که: پس از موسی بهیچ پیغامبر هیچ کتاب نفرستاد. ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی‌ نُوحٍ یا محمد ما بتو پیغام دادیم، و وحی فرستادیم هم چنان که پیغامبران گذشته را دادیم، سبیل تو در وحی هم سبیل ایشانست، و این بر جهودان حجّت است، که ایشان دانسته بودند از تورات که ربّ العزّة باین پیغامبران وحی فرستاد، و پیغام داد، و چنان که ایشان را پیغام داد، مصطفی را پیغام داد. و آن گه نوح را فرا پیش همگان داشت اگرچه از وی فاضلتر در انبیاء بودند، امّا از بهر آن ذکر وی فرا پیش داشت که نوح، ابو البشر بود، کما قال عزّ و جلّ: وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ. و اوّل پیغامبر از پیغامبران شریعت نوح بود، و اوّل کسی که دعوت کرد، و مشرکان را بیم داد نوح بود، و اوّل کسی که امّت وی را عذاب کردند بدعاء وی، نوح بود، و معجزت وی در نفس وی بود، که وی را هزار سال عمر بود، که یکتای موی وی سفید نگشت، و قوّت وی ساقط نشد، و هیچ پیغامبر در دعوت آن مبالغت ننمود که نوح نمود، هم در شب دعوت کرد، هم در روز، هم در نهان، هم در آشکارا، و ذلک فی قوله تعالی: قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً، و قوله: ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً، ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً. و هیچ کس در رنج خویش آن صبر نکرد که وی کرد، بروزی در چند بار وی را بزدندی، چنان که از هوش برفتی، چون بهوش باز آمدی هم چنان دعوت کردی، و در روش خویش مقام شکر داشت، که برترین مقام است. کما قال تعالی: إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً.

و اوّل کسی که برستاخیز از خاک برآید بعد از مصطفی (ص)، نوح باشد، و ربّ العزّة جلّ جلاله در کتاب خویش دو جایگه نوح را ثانی مصطفی کرد: یکی در گرفتن عهد و پیمان، و ذلک فی قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ. دیگر در پیغام و وحی، چنان که گفت: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی‌ نُوحٍ. یقال: سمّی نوحا لانّه ناح علی نفسه. و «ابراهیم» نام عبری است، و بیان آن در سورة البقرة رفت، و «اسماعیل»، مجاهد گفت: مادر وی آن گه که وی را بزاد از رنج زادن این کلمت بگفت: «اسمع یا ربّ». وحی آمد بوی: «قد سمع ایل»، پس وی را ازین کلمه نام نهاد اسماعیل. و گفته‌اند: اسحاق ضحّاک است، و نوح، فرج، و ایوب، سعید، و یوسف، زیاد، و یعقوب، اسرائیل، و اسباط اولاد یعقوب‌اند دوازده: روبیل، و شمعون، و لاوی، و یهوذا، و یشخر، و دان، و ریالون، و تفثالی، و جاد، و اسر، و یوسف، و ابن یامین.

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی‌ نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ این همچنانست که آنجا گفت: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ. جای دیگر گفت: ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ.

وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ ای اوحینا الیهم فی صحف ابراهیم. آن گه داود را از جهت آواز خوش بذکر زبور مخصوص کرد، و گفت: آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً. داود هر گه که زبور خواندی از خوشی آواز وی خلقی جان بدادندی. مصطفی (ص) گفت بو موسی اشعری را، از آنکه آواز وی خوش بود: «اعطیت مزمارا من مزامیر آل داود».

شبی بو موسی قرآن میخواند، و رسول خدا سماع میکرد. دیگر روز وی را گفت: «لو رأیتنی البارحة و أنا اسمع لقراءتک»! فقال: اما و اللَّه یا رسول اللَّه! لو علمت انّک تسمع لحبّرته تحبیرا.

بو عثمان نهدی گفت: هرگز آواز هیچ مزمار خوشتر از آواز بو موسی‌نشنیده‌ام، در نماز بامداد ما را امامی میکرد، و خواستیم که سورة البقرة خواندی، یا در قراءت بیفزودی، از بس که خوش میخواند.

وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً حمزة زبورا بضم «زا» خواند، و این را دو وجه است: یکی آنکه جمع زبر باشد بمعنی مزبور، مصدری بجای اسم نهاده. چنان که گویند: هذا ضرب الامیر، ای مضروبه، و هذا نسج الیمن، ای منسوجها، و چنان که مکتوب را کتاب گویند، و محسوب را حساب گویند. و روا باشد که آن را جمع کنند، وگرچه مصدر است، زیرا که بجای اسم افتاده، نبینی که کتاب مصدر است در اصل، لکن چون بمعنی مکتوبست او را بر کتب جمع کنند. همچنین زبر را زبور جمع کنند، لوقوعه موقع الاسم، و هو المزبور، و ان کان فی الأصل مصدرا.

وجه دوم آنکه: احتمال دارد که زبور بضمّ جمع زبور باشد بفتح، و این جمعی باشد زوائد از آن حذف کرده، و بر خلاف حرکت اقتصار کرده، چنان که گویند: کروان و کروان، و ورشان و ورشان، و اسد و اسد، و فرس ورد و خیل ورد، و رجل ظریف و رجال ظروف. چون روا بود که اینها را چنین جمع کردند، همچنین ممتنع نباشد که زبور را بر زبور جمع کنند.

باقی «زبورا» خوانند، بفتح زا، و وجه این ظاهر است: فانّ زبور بمعنی مزبور، فعول بمعنی مفعولست، کرکوب بمعنی مرکوب. و زبور نامی است خاصّه این کتاب را. و گفته‌اند: زبور صد و پنجاه سورة است که در آن ذکر حدّ نه، و حکم نه، و فریضه نه، و حلال و حرام نه.

وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ این بآن فرو آمد که جهودان گفتند: ربّ العالمین ذکر پیغامبران کرد، و قصّه ایشان با محمد بگفت، و کار موسی بر ما روشن نکرد، که اللَّه با وی سخن گفت یا نگفت. ربّ العالمین این آیت فرستاد: وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ، میگوید: ما قصّه پیغامبران بر تو خواندیم پیش ازین، یعنی در مکه در سورة الانعام، که نزول آن به مکه بود، وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ و پیغامبرانی هستند که ذکر ایشان نکردیم، و قصّه ایشان بر تو نخواندیم. احتمال کند که ترک ذکر ایشان از آنست که نزدیک اهل کتاب در کتب ایشان ذکر و قصّه آن پیغامبران نیست، پس در ذکر ایشان رسول را بر ایشان حجّت نباشد.

آن گه گفت: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی‌ تَکْلِیماً و هو ابن اربعین سنة، لیلة النّار مرّة، و مرّة اخری یوم اعطی التوراة. میگوید: اللَّه با موسی سخن گفت سخن گفتنی، بمصدر تأکید کرد، تا دانند که سخن گفتن با وی بی‌واسطه بود. و تخصیص موسی بتکلیم از میان دیگر پیغامبران، دلیل است که سخن گفتن با وی بر وجهی بود مهتر از آن وجه که با دیگران بود بواسطه.

روی الزهری عن انس بن مالک (رض)، قال: قال رسول اللَّه (ص): «کلّم اللَّه اخی موسی بمائة الف کلمة و أربعة و عشرین الف کلمة و ثلاث عشرة کلمة، فکأنّ الکلام من اللَّه، و الاستماع من موسی. فلمّا ان هبط موسی الی الوادی لقیه ابلیس، قال له: یا موسی! من این اقبلت؟ قال: کلّمنی ربّی عزّ و جلّ. قال: یا موسی لا تفرح، فانّ الّذی کلّمک لیس هو اللَّه. قال: فانطلق اللَّه الوادی الّذی کان علیه موسی، و هو یقول: یا موسی! لیطمئنّ قلبک فانّ الّذی کلّمک هو اللَّه.

قال: ثمّ رجع موسی الی مکانه الّذی کان اقبل منه، فعلم اللَّه عزّ و جلّ لمّا رجع، فقال له: لم رجعت یا موسی؟ قال موسی: الهی و سیّدی! انت کلّمتنی ام غیرک فیما بینی و بینک؟ قال اللَّه: یا موسی! أنا کلّمتک فما بینی و بینک ترجمان».

و عن ابی هریرة، قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا کلّم اللَّه موسی کان یبصر دبیب النّمل علی الصّفا فی اللّیلة المظلمة من مسیرة عشرة فراسخ».

و عن ابن مسعود، قال: قال رسول اللَّه (ص): کلّم اللَّه موسی و کانت علیه جبّة صوف، و کساء صوف، و سراویل صوف، و عمامة صوف، و نعلاه جلد حمار غیر ذکی.

و بدان که اوّل کسی که در اسلام انکار کرد که اللَّه با موسی سخن گفت، سخن مسموع بی‌واسطه، جعد درهم بود، بروزگار هشام بن عبد الملک بن مروان. هشام علماء وقت را جمع کرد بواسطه، و جعد را حاضر کردند تا خود چه میگوید. جعد بر آن انکار اصرار نمود، علما همه متّفق شدند که گوینده این سخن زندیق است، و معتقد این بر باطل، که در آن ردّ قرآن است، و تکذیب شرع. پس هشام بن عبد الملک روز عید اضحی وی را حاضر کرد، و خلق را پند داد، و قربان فرمود، و گفت: ارجعوا و ضحّوا تقبّل اللَّه منکم، فانّی مضح بالجور من درهم، فانّه زعم انّ اللَّه لم یکلّم موسی تکلیما، و لم یتّخذ ابراهیم خلیلا. ثمّ نزل، و ذبحه تحت المنبر بمحضر من الخاصّة و العامّة، فاستحسن الکلّ فعله، و قالوا: نفی الغلّ من الاسلام.

امّا کلام در قرآن بر چهار وجه است: یکی آنست که خدای تعالی بخودی خود با بندگان گوید بی وحی، چنان که اللَّه میگوید، و بنده میشنود، و سخن که با موسی گفت چنین بود. یقول اللَّه تعالی: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی‌ تَکْلِیماً. نظیر این در سورة البقرة گفت: وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ یعنی: السّبعین الّذین سمعوا کلام اللَّه. وجه دوم کلام خدا است بوحی، چون قرآن به مصطفی (ص) فرود آمده بوحی، و ذلک قوله تعالی: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ یعنی القرآن. نظیر این در سورة الفتح گفت: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ یعنی القرآن الّذی اوحی الی محمد. وجه سیوم کلام است بمعنی علم و عجائب، چنان که گفت تعالی و تقدّس: قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی یعنی لعلم ربّی و عجائبه. همانست که در سورة لقمان گفت: ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ یعنی علم اللَّه و عجائبه. وجه چهارم کلام خلق است بوقت مرگ ایشان، کلامی که آدمیان نشنوند، و ذلک فی قوله تعالی: کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها، و لا یسمعها بنو آدم، لأنّ الکافر اذا عاین الملائکة آمن و ندم، و لا ینفعه الایمان و النّدم.

رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ اعراب این همچنانست که اعراب وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ، هر دو منصوب‌اند بنزع حرف خفض، یعنی اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و الی رسل. و روا باشد که نصب آن بفعلی مضمر بود یعنی: و ارسلنا رسلا مبشّرین، یعنی بالثّواب علی الطّاعة، و منذرین بالعقاب علی المعصیة. میگوید: پیغامبران را فرستادیم ببشارت و نذارت، تا فردا نگویند: ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ، لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا، و این الزام بر معقول خلق است، که ایشان چنان دانند که گرفتن پیش از آگاه کردن بیداد است، و اللَّه تعالی بر عقول حجّت افکند، و پیش از آنکه آگاه کرد نگرفت، گفت: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا، جای دیگر گفت: وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری‌ حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا. و بحقیقت حجّت اللَّه راست پیش از ارسال رسل، و پس از آن بحجّت آفریدگاری و خداوندی، که وی خداوندی است بوجود آرنده از عدم. رهی را از عدم بوجود آرد، بر آنکه با وی آن کند که خود خواهد، کس را با وی در آن سخن نیست. نه وی را خرید، یا از مالکی یافت، یا از مورثی میراث برد که در آن ملک حکمی را یا شرطی را فرا وی راهی بود.

لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ این لکن استثنا از آن است که پیش ازین در قصّه جهودان گفت: وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ، بآیات خدای کافر شدند، لکن خدای گواهی میدهد بآنچه فرو فرستاد بتو، یعنی قرآن. و گفته‌اند: سبب نزول این آیت آن بود که جهودان را از نبوّت مصطفی (ص) پرسیدند، گفتند که: ما ندانیم و نشناسیم، و باین گواهی ندهیم. پس جماعتی از آن جهودان در پیش رسول خدا شدند. رسول گفت: ای و اللَّه، شما دانسته‌اید که من رسول خدا ام. گفتند: ندانیم و نشناسیم و بدین گواهی ندهیم. خدای تعالی این آیت فرستاد: لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ ای یبیّن بنبوّتک، بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ من القرآن و دلایله، لأنّ الشّهادة تبیین. میگوید: خدای روشن گرداند بنبوّت تو بآنچه فرو فرستاد بتو از قرآن و دلائل آن. أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ ای هو یعلم انّک اهل لانزاله علیک، لقیامک به. فرو فرستاد بتو این قرآن بآنچه دانست که تو اهل آنی، و بجای آنی. معنی دیگر: أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ ای انزل علیک فیه علمه بالخلق، و ما یسرّون و ما یعلنون، و ما لهم فیه من لبیّنات و النّور المبین، و قیل: أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ ای من علمه.

وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ میگوید: فریشتگان گواهی میدهند بنبوّت تو یا محمد، اگر جهودان گواهی نمیدهند باکی نیست، و گواهی فریشتگان بقیام معجزه شناسند، هر که معجزه وی ظاهر گشت، فریشتگان بصدق وی گواهی دهند. وَ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً یقول: فلا شاهد افضل من اللَّه. بأنّه انزل علیک القرآن.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی بمحمّد (ص) و القرآن: وَ صَدُّوا النّاس عن الاسلام، قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً ای طویلا.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی الیهود، وَ ظَلَمُوا محمدا (ص) بکتمان نعته، میگوید: آن جهودان که به محمد و قرآن کافر شدند، و به محمد ظلم کردند که نعت و صفت وی بپوشیدند، لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ خدای بر آن نیست که ایشان را بیامرزد، که در علم قدیم وی چنانست که ایشان در کفر میرند. وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً

الی الهدی و الاسلام، و بآن نیست که ایشان را باسلام راه نماید. بلی راه جهودی که راه دوزخ است ایشان را نماید. خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً. ای عذابهم علی اللَّه هیّن.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.