گنجور

۲۰ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً الآیة ربّ العالمین، خداوند جهانیان، و دارنده همگان، بخشاینده مهربان، درین آیت بر رهیگان توبت عرضه میکند، و در عفو امید میدهد، و تشدیدها که گفته است همه را درمان میسازد، هم بیگانه را از بیگانگی می‌باز خواند، هم عاصی را از معصیت، و همه را بکرم خود امید میدهد: بیگانه را میگوید: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ اگر از کفر باز آیند، و اسلام بجان و دل درپذیرند، در گذشته با ایشان هیچ خطاب نکنم، فانّ الاسلام یهدم ما قبله، و عاصی را میگوید: ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً

چندان دارد که عذری بر زبان آرد، و پشیمانی در دل آرد، پس بجای هر بدی نیکی بنویسم: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ. کریم است آن خداوندی که پیوسته بندگان را با خود میخواند، و خود را بر ایشان عرضه میکند، و لطف مینماید، و عیب میپوشد،و عطا میباراند، و از بار میکاهد، و در برّ میفزاید. اینهمه بآن میکند تا مگر آزرم دارند، و اجابت کنند، و بهره‌ور شوند، و نیک خدایی وی دریابند، و از نیک خدایی وی آنست که بنده را توفیق دهد، تا دریابد، و بنماید تا ببیند، و بر خواند تا بیاید.

چنان که با سعد معاذ کرد: چون خدای تعالی خواست که وی را بعزّ اسلام بیاراید، و بخلعت توحید بزرگ گرداند، مصطفی (ص) را بر آن داشت که مصعب عمیر را به مدینه فرستاد پیش از هجرت، و مصعب بسرای اسعد بن زرارة فرو آمد، و آن گه در سرایهای انصاریان و گوشها میگشت، و اسلام بر یکان یکان عرضه میکرد، و قرآن بر ایشان میخواند، بدین اسلام در میآورد. آخر روزی خبر به سعد معاذ رسید که مصعب آمده است، و بتقویت و پشتی دادن اسعد زرارة، چنین کاری از پیش میبرد، و مردمان را از دین خویش برمیگرداند. سعد معاذ خشم گرفت و اسید حضیر را فرمود که رو این مرد را از قوم خویش باز دار، و بگو اگر نه حرمت اسعد زراره بودی که از خویشان ما است، اگر چون تو هزار بودی، همه را از روی زمین برگرفتمی، و باک نداشتمی، و بدست من آسان بودی. اسید آمد، و ایشان را در باغی یافت از باغهای بنی النجار، و جماعتی مسلمانان گرد آمده. اسید سخن درشت درگرفت، و مصعب خاموش نشست، آن گه گفت: یا اسید این چه درشتی است؟

یک لحظه بنشین، تا با تو دو سخن بگویم، اگر پذیرفتنی است بپذیر، و اگر نه بمراد خود میرو. اسید حربه داشت بزمین فرو زد، و آنجا بنشست، و مصعب سخن در گرفت، و اسلام بر وی عرضه میکرد، و قرآن بر وی میخواند، اسید چون آن کلام شنید، جمال آن سخن در دل وی اثر نمود، و دل او را زیر و زبر کرد، و گفت: نیکو سخنی که اینست! و خوش کلامی که اینست! کلامی که آشنایی را سبب است.

و روشنایی را مدد است، کلامی که از قطیعت امانست، و بی‌قرار را درمانست. چه باید کرد ما را ای مصعب تا از اهل این سخن شویم؟ و محرم این سخن گردیم؟

مصعب گفت: راه آنست که غسلی بر آری، و جامه نمازی در پوشی، و کلمه شهادت بگویی، و دو رکعت نماز بکنی. اسید هم چنان کرد، و بازگشت. چون با سعد معاذ رسید، سعد در روی وی نگرست، بدانست که وی را کاری افتادست، وز آن حال بگشته. گفت: چه داری؟ و چه کردی یا اسید؟ گفت: ایها سعد! مرا روی سخن نبود، و جای جنگ نبود، و وجه خلاف نبود، اگر میپذیری و اگر نه، خود یکی بر آزمای تا چه بینی و چه آری؟ سعد هم چنان خشمگین رفت، تا بآن باغ که ایشان در آنجا بودند. اسعد بن زراره با مصعب میگوید: می‌بینی این مرد را که آمد، سیّد قبیله و مهتر قوم و سرور ایشانست، اگر وی مسلمان شود پس از آن دو کس زهره ندارند که با یکدیگر خلاف کنند. مصعب با سعد همان سخن گفت که با اسید گفته بود، و سعد هزار بار از اسید عاشق‌تر و واله‌تر شد، هم بر جای بماند که: یا مصعب بیفزای این سخن را که دل را آرام است، و جان را پیغام! بیفزای این سخن که تن را زندگی است، و روح را پیوستگی! سعد را درخت امید ببر آمد، و اشخاص فضل بدر آمد، آفتاب معرفت بر آمد، و ماهروی دولت درآمد.

وصل آمد و از بیم جدایی رستیم
با دلبر خود بکام دل بنشستیم‌

سعد غسلی برآورد، و جامه نمازی کرد، و کلمه شهادت بگفت، و دو رکعت نماز کرد، و از آنجا بیرون آمد بعزّ اسلام افروخته، و بحلیت ایمان آراسته. بقوم خود بازگشت، و هم بنو عبد الاشهل ایشان همه گرد وی بر آمدند تا چه فرماید، گفت: یا قوم! کیف تعلمون رأیی فیکم؟ قالوا: انت خیرنا رأیا، قال: فانّ کلام رجالکم نسائکم علیّ حرام حتّی تؤمنوا باللَّه وحده و تشهدوا انّ محمدا رسول اللَّه و تدخلوا فی دینه، فما امسی ذلک الیوم فی دور بنی عبد الاشهل رجل و لا امرأة الّا اسلم.

وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی‌ نَفْسِهِ‌

الآیة اشارت است که حق جلّ جلاله بی‌نیاز است از طاعت مطیعان، و پاک است از معصیت عاصیان، و نه خداوندی وی را پیوندی می‌درباید از طاعت مطیعان، و نه ملک وی را گزندی رسد از معصیت عاصیان. بنده اگر نیکی کند، و طاعت آرد، تاج کرامتست که بر فرق روزگار خویش مینهد، و اگر معصیت آرد، قید مذلّتیست که بر پای خویش مینهد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها.

وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً

الآیة هر که عیب و عار خود بر دیگری بندد، ربّ العزّة او را علی رؤس الأشهاد فضیحت گرداند، و در درجه این کس بیفزاید.

و این عیب و هنر نه در توان و فعل آدمی است، که آن از درگاه قدم رود، کسی که بنظافت ایمان و طاعت پاک گشت، از آنست کش در ازل پاک کردند: «انما یطهرکم تطهیرا»، و او که بنجاست شرک و معصیت آلوده گشت، هم در ازل آلوده گشت، و این حکم بر وی راندند که: أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ.

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‌

منّت است که ربّ العزّة بر مصطفی (ص) مینهد، و فضل خود بر وی اظهار میکند، و او را در پرده عصمت میدارد، و دست دشمن از وی کوتاه میکند، و بخصائص و فضائل ازلی او را میآراید، و بعلم خصوصیّت میستاید که: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌، قال بعضهم: هو العلم باللَّه و بجلاله، و العلم بعبودیّة نفسه و مقدار حاله فی استحقاق عزّه و کماله، و یقال: علّمتک من مکنون اسراری ما لم تکن تعلم الّا بی لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ الآیة بهینه اعمال بندگان این سه چیز است که درین آیت قرین یکدیگر است: صدقه، و معروف، و اصلاح بین النّاس. و خیریّت درین آیت آنست که بیک شخص تنها مخصوص نیست، بلکه نفع آن بدیگری میرسد، و عجب نه آنست که خود را دری بر گشایی، عجب آنست و جوانمردی چنانست که دیگری را دری بر خود گشایی.

پیر بو علی سیاه قدّس اللَّه روحه گفت: چه آید از آنکه تو خود خوش شوی؟

کار آن دارد که کسی بتو خوش شود، و مصطفی (ص) باین اشارت کرده که: «شرّ النّاس من اکل وحده».

امّا صدقه بر سه قسم است: یکی بمال، و یکی بتن، و یکی بدل. صدقه بمال مواسات درویشان است بانفاق نعمت. صدقه بتن قیام کردنست از بهر ایشان بحقّ خدمت. صدقه بدل وفاداری است بحسن نیّت و توکید همّت. اینست صدقه کردن بر درویشان. و صدقه دیگر است بر توانگران، و آن آنست که بر ایشان جود نمایی و نیاز خود بر ایشان عرضه نکنی، و امید از مبرّت ایشان باز گیری، و طمع در ایشان نبندی. چون این صدقه، و آن معروف، و آن اصلاح در یکی مجتمع شود، سر تا پای وی عین حرمت گردد، صدف اسرار ربوبیّت، و مقبول شواهد الهیّت شود. نامش بصدّیقی بیرون دهند، و فردا با صدّیقانش حشر کنند. اینست مزد بزرگوار که ربّ العزّة وعده داد: فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً الآیة ربّ العالمین، خداوند جهانیان، و دارنده همگان، بخشاینده مهربان، درین آیت بر رهیگان توبت عرضه میکند، و در عفو امید میدهد، و تشدیدها که گفته است همه را درمان میسازد، هم بیگانه را از بیگانگی می‌باز خواند، هم عاصی را از معصیت، و همه را بکرم خود امید میدهد: بیگانه را میگوید: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ اگر از کفر باز آیند، و اسلام بجان و دل درپذیرند، در گذشته با ایشان هیچ خطاب نکنم، فانّ الاسلام یهدم ما قبله، و عاصی را میگوید: ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً
هوش مصنوعی: خداوند جهانیان با مهربانی و رحمت بی‌نظیرش در این آیه به انسان‌ها که در مسیر نادرست قرار دارند، امید می‌دهد. او به کسانی که مرتکب گنا‌ه شده‌اند می‌گوید که اگر به سمت توبه بیایند و از کارهای نادرست خود بازگردند، در گذشته‌هایشان هیچ اشاره‌ای نخواهد کرد. خداوند به آن‌ها اطمینان می‌دهد که اسلام می‌تواند همه گناهان قبلی را بپوشاند. همچنین به گنهکاران می‌فرماید که وقتی از خدا طلب آمرزش کنند، حتماً او را بخشنده و مهربان خواهند یافت.
چندان دارد که عذری بر زبان آرد، و پشیمانی در دل آرد، پس بجای هر بدی نیکی بنویسم: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ. کریم است آن خداوندی که پیوسته بندگان را با خود میخواند، و خود را بر ایشان عرضه میکند، و لطف مینماید، و عیب میپوشد،و عطا میباراند، و از بار میکاهد، و در برّ میفزاید. اینهمه بآن میکند تا مگر آزرم دارند، و اجابت کنند، و بهره‌ور شوند، و نیک خدایی وی دریابند، و از نیک خدایی وی آنست که بنده را توفیق دهد، تا دریابد، و بنماید تا ببیند، و بر خواند تا بیاید.
هوش مصنوعی: از آنجا که خداوند مهربان همیشه بندگان خود را دعوت می‌کند و خود را به آن‌ها معرفی می‌کند، آنها را با محبت و رحمت فراوانی نوازش می‌کند و نواقصشان را می‌پوشاند، عطاهایش را بر آن‌ها نازل می‌سازد و بار گناهانشان را سبک می‌کند. این کارها را انجام می‌دهد تا بندگانش احساس شرم کنند و به او پاسخ دهند، بهره‌مند شوند و به خوبیهای او پی ببرند. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که لطف الهی به انسان‌ها این است که به آن‌ها توفیق می‌دهد تا آنان به درک و بینش دست یابند و به سوی او بیایند.
چنان که با سعد معاذ کرد: چون خدای تعالی خواست که وی را بعزّ اسلام بیاراید، و بخلعت توحید بزرگ گرداند، مصطفی (ص) را بر آن داشت که مصعب عمیر را به مدینه فرستاد پیش از هجرت، و مصعب بسرای اسعد بن زرارة فرو آمد، و آن گه در سرایهای انصاریان و گوشها میگشت، و اسلام بر یکان یکان عرضه میکرد، و قرآن بر ایشان میخواند، بدین اسلام در میآورد. آخر روزی خبر به سعد معاذ رسید که مصعب آمده است، و بتقویت و پشتی دادن اسعد زرارة، چنین کاری از پیش میبرد، و مردمان را از دین خویش برمیگرداند. سعد معاذ خشم گرفت و اسید حضیر را فرمود که رو این مرد را از قوم خویش باز دار، و بگو اگر نه حرمت اسعد زراره بودی که از خویشان ما است، اگر چون تو هزار بودی، همه را از روی زمین برگرفتمی، و باک نداشتمی، و بدست من آسان بودی. اسید آمد، و ایشان را در باغی یافت از باغهای بنی النجار، و جماعتی مسلمانان گرد آمده. اسید سخن درشت درگرفت، و مصعب خاموش نشست، آن گه گفت: یا اسید این چه درشتی است؟
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند خواست که سعد معاذ را با عزت اسلام بپوشاند و او را به مقام توحید برساند، پیامبر (ص) تصمیم گرفت که مصعب عمیر را قبل از هجرت به مدینه بفرستد. مصعب به خانه اسعد بن زراره رفت و در خانه‌های انصاریان می‌چرخید و اسلام را به آنان معرفی می‌کرد و قرآن را برایشان می‌خواند تا آنها را به اسلام دعوت کند. خبر به سعد معاذ رسید که مصعب در حال فعالیت است و به اسعد زراره کمک می‌کند تا مردم را از دین خود بازگرداند. سعد معاذ عصبانی شد و به اسید حضیر دستور داد که به مصعب نزدیک شود و او را از قوم خود دور کند. او به اسید گفت که اگر حرمت اسعد زراره نبود، که از نزدیکان ماست، اگر هزار نفر چون تو هم بودند، همه را از روی زمین برمی‌داشتم و در این کار هیچ هراسی نداشتم. اسید به محل حضور مسلمانان رفت و آن‌ها را در باغی از باغ‌های بنی‌النجار پیدا کرد. او با لحنی تند صحبت کرد و مصعب به آرامی نشسته بود، سپس مصعب از او پرسید: «ای اسید، این چه درشتی است؟»
یک لحظه بنشین، تا با تو دو سخن بگویم، اگر پذیرفتنی است بپذیر، و اگر نه بمراد خود میرو. اسید حربه داشت بزمین فرو زد، و آنجا بنشست، و مصعب سخن در گرفت، و اسلام بر وی عرضه میکرد، و قرآن بر وی میخواند، اسید چون آن کلام شنید، جمال آن سخن در دل وی اثر نمود، و دل او را زیر و زبر کرد، و گفت: نیکو سخنی که اینست! و خوش کلامی که اینست! کلامی که آشنایی را سبب است.
هوش مصنوعی: لحظه‌ای صبر کن تا با تو صحبت کنم. اگر مایل به پذیرش هستی، بپذیر و اگر نه، می‌توانی بروی. اسید، اسبش را به زمین زد و نشسته شد، و مصعب شروع به صحبت کرد و اسلام را برای او معرفی کرد و آیات قرآن را خواند. وقتی اسید آن کلمات را شنید، زیبایی آن سخنان در دلش اثر کرد و احساساتش را تحت تأثیر قرار داد. او گفت: این چه سخن خوبی است! و چه گفتار زیبایی! کلماتی که باعث نزدیکی و آشنایی می‌شود.
و روشنایی را مدد است، کلامی که از قطیعت امانست، و بی‌قرار را درمانست. چه باید کرد ما را ای مصعب تا از اهل این سخن شویم؟ و محرم این سخن گردیم؟
هوش مصنوعی: روشنی به ما کمک می‌کند، کلامی که از ثبات و استقامت برخوردار است و بی‌قراری را تسکین می‌دهد. چه باید بکنیم ای مصعب تا از اهل این کلام شویم و نسبت به آن آشنا گردیم؟
مصعب گفت: راه آنست که غسلی بر آری، و جامه نمازی در پوشی، و کلمه شهادت بگویی، و دو رکعت نماز بکنی. اسید هم چنان کرد، و بازگشت. چون با سعد معاذ رسید، سعد در روی وی نگرست، بدانست که وی را کاری افتادست، وز آن حال بگشته. گفت: چه داری؟ و چه کردی یا اسید؟ گفت: ایها سعد! مرا روی سخن نبود، و جای جنگ نبود، و وجه خلاف نبود، اگر میپذیری و اگر نه، خود یکی بر آزمای تا چه بینی و چه آری؟ سعد هم چنان خشمگین رفت، تا بآن باغ که ایشان در آنجا بودند. اسعد بن زراره با مصعب میگوید: می‌بینی این مرد را که آمد، سیّد قبیله و مهتر قوم و سرور ایشانست، اگر وی مسلمان شود پس از آن دو کس زهره ندارند که با یکدیگر خلاف کنند. مصعب با سعد همان سخن گفت که با اسید گفته بود، و سعد هزار بار از اسید عاشق‌تر و واله‌تر شد، هم بر جای بماند که: یا مصعب بیفزای این سخن را که دل را آرام است، و جان را پیغام! بیفزای این سخن که تن را زندگی است، و روح را پیوستگی! سعد را درخت امید ببر آمد، و اشخاص فضل بدر آمد، آفتاب معرفت بر آمد، و ماهروی دولت درآمد.
هوش مصنوعی: مصعب گفت: برای ورود به دین اسلام باید غسل انجام دهی، لباس نماز بپوشی، شهادتین بگویی و دو رکعت نماز بخوانی. اسید همین کارها را انجام داد و برگشت. وقتی به سعد معاذ رسید، سعد با دیدنش فهمید که دچار تغییر حال شده است. از او پرسید که چه شده است و چه کار کرده. اسید پاسخ داد که جای صحبت نیست و جنگی در کار نیست و اختلافی باقی نمانده. اگر می‌پذیری که خوب، و اگر نمی‌پذیری، خودت امتحان کن تا ببینی چه چیزی نصیبت می‌شود. سعد با خشم به سمت باغی که آن‌ها در آنجا بودند رفت. اسعد بن زراره به مصعب گفت: این مرد که آمد، رئیس قبیله است و اگر او مسلمان شود، بقیه توانایی مخالفت نخواهند داشت. مصعب همان حرفی را که به اسید زده بود به سعد گفت و سعد به شدت مجذوب شد و گفت که: مصعب، این سخن را بیشتر بگو که دل را آرام می‌کند و جان را راضی می‌سازد! سعد احساس امید و فضل و روشنایی کرده و دریافته بود که آگاهی و خوشبختی در پیش است.
وصل آمد و از بیم جدایی رستیم
با دلبر خود بکام دل بنشستیم‌
هوش مصنوعی: ما به وصال محبوب نائل شدیم و از ترس جدایی رهایی یافتیم. با دلبر خود در آرامش و خوشحالی زندگی کردیم.
سعد غسلی برآورد، و جامه نمازی کرد، و کلمه شهادت بگفت، و دو رکعت نماز کرد، و از آنجا بیرون آمد بعزّ اسلام افروخته، و بحلیت ایمان آراسته. بقوم خود بازگشت، و هم بنو عبد الاشهل ایشان همه گرد وی بر آمدند تا چه فرماید، گفت: یا قوم! کیف تعلمون رأیی فیکم؟ قالوا: انت خیرنا رأیا، قال: فانّ کلام رجالکم نسائکم علیّ حرام حتّی تؤمنوا باللَّه وحده و تشهدوا انّ محمدا رسول اللَّه و تدخلوا فی دینه، فما امسی ذلک الیوم فی دور بنی عبد الاشهل رجل و لا امرأة الّا اسلم.
هوش مصنوعی: سعد غسل کرد، لباس نماز پوشید، کلمه شهادت را گفت، و دو رکعت نماز خواند. سپس با افتخار از ایمانش بیرون آمد و به قومش برگشت. مردم بنی عبد الاشهل دور او جمع شدند و خواستند بدانند نظرش در مورد آنها چیست. او گفت: "ای قوم! نظر شما در مورد من چیست؟" آنها پاسخ دادند: "شما بهترین نظر را دارید." سعد ادامه داد: "سخن مردان و زنان شما بر من حرام است تا زمانی که به خدا ایمان آورید و شهادت دهید که محمد رسول خداست و به دین او وارد شوید." در آن روز هیچ مرد و زنی از بنی عبد الاشهل نبود جز اینکه مسلمان شدند.
وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی‌ نَفْسِهِ‌
هوش مصنوعی: هر کس گناهی را مرتکب شود، در واقع تنها بر ضرر خود عمل کرده است.
الآیة اشارت است که حق جلّ جلاله بی‌نیاز است از طاعت مطیعان، و پاک است از معصیت عاصیان، و نه خداوندی وی را پیوندی می‌درباید از طاعت مطیعان، و نه ملک وی را گزندی رسد از معصیت عاصیان. بنده اگر نیکی کند، و طاعت آرد، تاج کرامتست که بر فرق روزگار خویش مینهد، و اگر معصیت آرد، قید مذلّتیست که بر پای خویش مینهد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها.
هوش مصنوعی: این متن به این نکته اشاره دارد که خداوند از عبادت و اطاعت بندگان بی‌نیاز است و همچنین از گناه و معصیت آنان لطمه‌ای به او نمی‌زند. طاعت و نیکی بندگان، موجب کرامت و عزت برای خودشان می‌شود، در حالی که معصیت، ذلت و خفتی را به همراه دارد. در واقع، هر کس که نیکی کند، این کار به خود او سود می‌رساند و هر کس که بد کند، زیانش به خود او خواهد رسید.
وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً
هوش مصنوعی: هر کس که گناهی مرتکب شود یا خطایی انجام دهد،
الآیة هر که عیب و عار خود بر دیگری بندد، ربّ العزّة او را علی رؤس الأشهاد فضیحت گرداند، و در درجه این کس بیفزاید.
هوش مصنوعی: هر کس عیب و نقص خود را به دیگران نسبت دهد، خداوند او را در حضور همه رسوا خواهد کرد و در مقام او افزوده خواهد شد.
و این عیب و هنر نه در توان و فعل آدمی است، که آن از درگاه قدم رود، کسی که بنظافت ایمان و طاعت پاک گشت، از آنست کش در ازل پاک کردند: «انما یطهرکم تطهیرا»، و او که بنجاست شرک و معصیت آلوده گشت، هم در ازل آلوده گشت، و این حکم بر وی راندند که: أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ.
هوش مصنوعی: این نقص و فضیلت به قدرت و عمل انسان مربوط نمی‌شود، بلکه از سوی خداوند است. کسی که با ایمان و عبادت خود را پاک کرده، به دلیل پاکی‌ای است که در ازل نصیب او شده است: «تنها شما را پاک می‌سازد». و کسی که به شرک و گناه آلوده شده، نیز در ازل همین آلودگی را داشته و این حکم بر او نازل شده که: «این‌ها کسانی هستند که خداوند نخواسته است که دل‌هایشان را پاک کند».
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‌
هوش مصنوعی: اگر فضل و رحمت خداوند بر تو نبود، چه می‌شد؟
منّت است که ربّ العزّة بر مصطفی (ص) مینهد، و فضل خود بر وی اظهار میکند، و او را در پرده عصمت میدارد، و دست دشمن از وی کوتاه میکند، و بخصائص و فضائل ازلی او را میآراید، و بعلم خصوصیّت میستاید که: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌، قال بعضهم: هو العلم باللَّه و بجلاله، و العلم بعبودیّة نفسه و مقدار حاله فی استحقاق عزّه و کماله، و یقال: علّمتک من مکنون اسراری ما لم تکن تعلم الّا بی لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ الآیة بهینه اعمال بندگان این سه چیز است که درین آیت قرین یکدیگر است: صدقه، و معروف، و اصلاح بین النّاس. و خیریّت درین آیت آنست که بیک شخص تنها مخصوص نیست، بلکه نفع آن بدیگری میرسد، و عجب نه آنست که خود را دری بر گشایی، عجب آنست و جوانمردی چنانست که دیگری را دری بر خود گشایی.
هوش مصنوعی: ربّ العالمین بر پیامبر (ص) کرامت نازل می‌کند و نعمت‌های خود را به او نشان می‌دهد. او را در برابر گناه و خطا محفوظ می‌دارد و دشمنان را از آسیب رساندن به او باز می‌دارد. خداوند او را با ویژگی‌ها و فضائل ویژه‌ای آراسته می‌سازد و به او علمی خاص عطا می‌کند که او را به حقایق و اسرار آشنا می‌سازد. در این راستا، برخی می‌گویند که این علم شامل شناخت خدا و عظمت او، شناخت مقام عبودیت و جایگاه انسان در زمینه حق و کمال می‌باشد. در حقیقت، خداوند به بندگان خود راه‌های نیک را نشان می‌دهد و در آیه‌ای بیان می‌شود که بهترین کارها شامل صدقه، کارهای نیک و اصلاح بین مردم است. همچنین، نیکی تنها به شخص خاصی اختصاص ندارد و اثر آن به دیگران نیز می‌رسد. در این میان، شایستگی واقعی در این است که وقتی فردی بر خود می‌گشاید، این جوانمردی است که درب دلش را نیز به روی دیگران باز کند.
پیر بو علی سیاه قدّس اللَّه روحه گفت: چه آید از آنکه تو خود خوش شوی؟
هوش مصنوعی: پیر بو علی سیاه گفت: چه اهمیتی دارد اگر تو خودت خوشحال باشی؟
کار آن دارد که کسی بتو خوش شود، و مصطفی (ص) باین اشارت کرده که: «شرّ النّاس من اکل وحده».
هوش مصنوعی: وظیفه انسان این است که بتواند دیگران را خوشحال کند. همچنین پیامبر اسلام (ص) به این نکته اشاره کرده‌اند که بدترین مردم کسانی هستند که به تنهایی غذا می‌خورند.
امّا صدقه بر سه قسم است: یکی بمال، و یکی بتن، و یکی بدل. صدقه بمال مواسات درویشان است بانفاق نعمت. صدقه بتن قیام کردنست از بهر ایشان بحقّ خدمت. صدقه بدل وفاداری است بحسن نیّت و توکید همّت. اینست صدقه کردن بر درویشان. و صدقه دیگر است بر توانگران، و آن آنست که بر ایشان جود نمایی و نیاز خود بر ایشان عرضه نکنی، و امید از مبرّت ایشان باز گیری، و طمع در ایشان نبندی. چون این صدقه، و آن معروف، و آن اصلاح در یکی مجتمع شود، سر تا پای وی عین حرمت گردد، صدف اسرار ربوبیّت، و مقبول شواهد الهیّت شود. نامش بصدّیقی بیرون دهند، و فردا با صدّیقانش حشر کنند. اینست مزد بزرگوار که ربّ العزّة وعده داد: فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.
هوش مصنوعی: صدقه به سه نوع تقسیم می‌شود: صدقه مالی، صدقه عملی و صدقه اخلاقی. صدقه مالی به معنای کمک به فقرا با بخشیدن مال است. صدقه عملی به معنای خدمت به نیازمندان است و صدقه اخلاقی به معنای وفاداری با نیت نیک و تلاش صادقانه است. این نوع صدقات به درویشان داده می‌شود. همچنین صدقه‌ای که به ثروتمندان داده می‌شود، به این معناست که به آنها لطف و generosity نشان دهیم بدون اینکه نیازهای خود را به آنها تحمیل کنیم و بدون اینکه منتظر لطف آنها باشیم. زمانی که این سه نوع صدقه در هم ترکیب شوند، شخص مورد نظر با حرمت و احترام می‌شود و به عنوان تحقق نشانه‌های خدایی در نظر گرفته می‌شود. او را به عنوان صدّیق می‌شناسند و در روز قیامت با صدّیقان محشور خواهد شد. این نشان‌دهنده مزد بزرگ و وعده‌ای است که خداوند برای بندگانش داده است.