گنجور

۱۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً الآیة سبب نزول این آیت آن بود که عیاش بن ابی ربیعة المخزومی، برادر هم مادر بو جهل، به مکه مسلمان شد، و از بیم مشرکان اظهار اسلام نمی‌یارست کردن، بگریخت و به مدینه شد، بشعبی از شعبهای مدینه اندر جای حصین فرود آمد، مادر وی اسماء بنت مخزمة از آن رفتن وی جزع عظیم کرد، و پسران خود را گفت بو جهل و حارث بنی هشام که: و اللَّه لا یظلّنی سقف و لا أذوق طعاما حتّی تأتونی به، و اللَّه که خود را در صحرا بدارم، و بهیچ خانه در نیایم، و هیچ طعام بکار ندارم، تا آن گه که عیاش را بر من باز آرید. ایشان رفتند بطلب وی او را دریافتند به مدینه، گفتند مادرت جزع کرد هر چند صعب‌تر، و سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد، و در خانه نشود، تا تو بر وی باز نشوی. آن گه گفتند: ما عهد کردیم با تو که بر تو هیچ زور نکنیم، و ترا ازین دین که اختیار کرده‌ای بر نگردانیم، و ترا بهیچ گونه نرنجانیم. او را بفریفتند و از آنجا که بیرون آوردند، و در حال نقص عهد کردند، و او را استوار ببستند، و هر روز صد تازیانه میزدند، تا او را بر مادر آوردند. مادر او را گفت: و اللَّه که ترا ازین بند نرهانم، و از آفتاب گرم بسایه باز ننشانم تا ازین دین برنگردی، و بدین خود باز نیایی. عیاش آن هنگام بمراد ایشان برفت، و کلمه‌ای که ایشان را مراد بود بگفت، و بدین ایشان بازگشت. پس روزی حارث بن یزید فرا عیاش رسید، و گفت: ای عیاش، اگر آن دین که بر آن بودی هدی بود، پس از راه هدی بازماندی، و گر ضلالت بود بر ضلالت یک چند بودی. عیاش خشم گرفت ازین سخنان، فقال: و اللَّه لا القاک خالیا الّا قتلتک، گفت: و اللَّه که ترا خالی نه بینم که ترا بکشم.

پس عیاش دیگر باره بدین اسلام بحقیقت بازگشت، و به مدینه برسول خدا (ص) هجرت کرد. و زان پس حارث بن یزید مسلمان گشت و هجرت کرد. عیاش از مسلمانی و هجرت حارث بیخبر بود. روزی ناگاه بر وی رسید بجانب قبا، ضربتی زد، و او را بکشت. پس مردم وی را ملامت کردند که: ویحک ما ذا صنعت؟ چه کار است این که تو کردی؟ وی مسلمان بود و مهاجر! عیاش دلتنگ گشت، بر رسول خدا (ص) شد در آن حالت اید آمد: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً ای «و ما ینبغی لمؤمن ان یقتل مؤمنا بغیر حقّ البتّة، الّا انّه قد یخطئ المؤمن بالقتل».

این سخن صورت استثنا دارد، امّا نه حقیقت استثناست از سخن گذشته، بلکه سخن اندر یَقْتُلَ مُؤْمِناً تمام شد، و منقطع گشت، پس بر سبیل استیناف گفت: إِلَّا خَطَأً یعنی: الا انه قد یخطئ المؤمن بالقتل. و «الّا» باین معنی در قرآن فراوان است، و در وجوه و نظائر بیان آن کرده شود ان شاء اللَّه. این قول زجاج است که گفتیم در معنی آیت، و قول بو عبیده همین است در معنی، فقال: ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا علی حال الّا ان یقتله مخطئا، فان قتله خطأ فعلیه ما قال اللَّه تعالی.

و گفته‌اند: الّا بمعنی لکن است: مؤمن را سزا نیست که مؤمن کشد، لکن اگر خطایی افتد کفّارت آن آزاد کردن بنده‌ایست گرویده، و دیتی تمام بسپرده، فذلک قوله تعالی: وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ، و رقبه مؤمنه اوست که خدای را عزّ و جلّ بمعبودی شناسد، و رسول (ص) را بپیغامبری، و احکام شریعت را ملتزم بود، و صحّ فی الخبر: انّ معاویة بن الحکم السلمی جاء الی رسول اللَّه (ص) فقال: انّ لی جاریة ترعی قبل احد، فادرکتها، و قد أخذ الذّئب، شاة عن غنمها، و أنا رجل من بنی آدم، آسف کما یأسفون، و أغضب کما یغضبون. لکن صککتها صکّة فی وجهها، قال: فعظم ذلک علی رسول اللَّه (ص)، قال: فقلت یا رسول اللَّه أ لا اعتقها؟ قال: ایتنی بها، فاتیته بها. فقال لها: این اللَّه یا جاریة؟ قالت: فی السّماء. قال: و من أنا؟

قالت: انت رسول اللَّه. فقال: اعتقها فانّها مؤمنة.

و بدان که قتل از سه حال بیرون نیست: یا قتل عمد، یا قتل خطا، یا شبه عمد.

و در هر سه حال بمذهب شافعی کفّارت بر کشنده واجب است. و سبب و مباشرت در وجوب کفّارت یکسان است، تا اگر کسی در راه مردمان را چاهی کند، و کسی در آن چاه افتد و بمیرد، یا گواهی دروغ دهد، تا کسی را بسبب آن گواهی بکشند، یا اکراه کند بر کسی تا دیگری را بکشد، کفّارت بر همه واجب شود. و اگر زنی بارور را ضربتی بر شکم زند تا فرزند بیفکند، کفّارت واجب شود، و اگر دو فرزند بیفکند دو کفّارت واجب شود. و اگر کسی خود را بکشد، یا بنده خود را بکشد، کفّارت واجب شود. و اگر جماعتی هام‌داستان شوند تا یکی را بکشند، قول درست آنست که بر هر یکی کفّارتی واجب شود. و فرق نیست میان آنکه قتیل آزاد باشد یا بنده، کودک یا بالغ، مسلمان یا ذمّی، و همچنین فرق نیست اگر قاتل بالغ باشد یا کودک، عاقل باشد یا دیوانه، آزاد باشد یا بنده، وجوب کفّارت در همه یکسان‌است. اینست احکام کفّارت.

و کفّارت واجبی است از واجبات قتل.

روی عن واثلة بن الاسقع، قال: اتینا رسول اللَّه (ص) بصاحب لنا قد استوجب النّار بالقتل، فقال: «اعتقوا عنه رقبة یعتق اللَّه بکلّ عضو منها عضوا منه من النّار».

این خبر حجّت شافعی است بر اصحاب رأی، که ایشان گفتند: در قتل عمد کفّارت واجب نیست، و درین خبر بیان قتل عمد است که تا قتل عمد نبود، مرد مستوجب آتش نگردد. واجب دوم از واجبات قتل دیت است، چنان که ربّ العزّة گفت: وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی‌ أَهْلِهِ، یعنی: و دیة کاملة الی اهل القتیل الّذین یرثهم و یرثونه. و دیت بر سه ضربست: دیت مخفّفه مؤجّل بر عاقله، و دیت مغلّظه حال واجب در مال قاتل، و دیت مغلّظه مؤجّل بر عاقله. و این تقسیم از آنست که قتل نیز بر سه ضربست: عمد محض، و خطأ محض، و عمد خطأ. عمد محض آنست که هم در فعل و هم در قصد عمد بود، چنان که بشمشیر یا بکارد یا بچیزی که غالبا بکشد قصد قتل وی کند. موجب این قتل قصاص است، یا دیت مغلّظه در مال قاتل، اگر عفو کنند. و تغلیظ درین دیت از سه وجه است: در سنّ است چنان که در خبر بیاید: ثلاثون حقّة، و ثلاثون جذعة، و أربعون خلفة، فی بطونها اولادها. و در حلول است که وقتی واجب شود بی‌تأجیل، و در مال قاتل واجب شود که عاقله تحمّل نکنند. ضرب دوم خطأ محض است که نه در فعل وی عمد بود و نه در قصد وی، چنان که تیری بمرغی اندازد، یا بچیزی دیگر از انواع صید، یا بنشانه، و بر آدمی‌ای آید، و کشته شود. موجب این قتل دیت مخفّفه است بر عاقله، و از سه وجه درین دیت تخفیف است: در سنّ، و در تأجیل، و در وجوب آن بر عاقله. ضرب سیوم عمد خطا است، که در فعل وی عمد بود، و در قصد وی خطا، چنان که کسی را بتازیانه‌ای بزند و بمیرد، در اغلب عادات باین چنین تازیانه هیچ قصد قتل نکند، پس اگر بمیرد نادر باشد، و عمد خطا بود. موجب این قتل دیت مغلّظه است بر عاقله، و از یک وجه درین دیت تغلیظ است، و آن آنست که سنّ مهین واجب شود، و از دو وجه تخفیف که هم مؤجّل است و هم بر عاقله واجب است.

این بیان اقسام دیت است، امّا قدر و اندازه دیت بر پنج رتبت است: اوّل دیت مسلمان است صد تا اشتر. دوم دیت جهود و ترسا است ثلث دیت مسلمان. سیوم دیت مجوسی است خمس دیت جهود و ترسا. چهارم قیمت بردگان است چندان که بود، و اگر چه بر دیت آزادگان بیفزاید. امّا بمذهب اصحاب رأی بر دیت آزادگان نیفزایند، بلکه از آن ده درم واکم کنند. و شافعی گفته است: جراح العبد من قیمة کجراح الحرّ من دیة. پنجم رتبت دیت چنین است: غرّة عبد او أمة، چنان که رسول (ص) حکم کرده، و غرّه خیار باشد، و خیار آنست که کم از هفت ساله نباشد، پس اگر این غرّه بدست نیاید پنج تا اشتر واجب شود، که نصف العشر دیت مسلمان باشد. اینست قول صحیح، و اللَّه اعلم.

إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا یعنی یتصدّقوا، فیعفوا او یترکوا الدّیة. این تشدید که بر صاد است از بهر آن تاء است که پنهان است و در آن مدغم، که در اصل یتصدّقوا است. و گفته‌اند: الّا در قرآن بر وجوه است: یکی بمعنی استثناء، چنان که در سورة الزخرف گفت: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ، و در سورة الفرقان گفت: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، تا آنجا که گفت: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ. وجه دوم شبه استثنا است امّا نه حقیقت استثنا است، چنان که در سورة الاعراف گفت: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا، اینجا سخن منقطع گشت، پس بر سبیل استیناف گفت: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ، فانّه یصیبنی ما شاء اللَّه، و نظیر این در سورة یونس است: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ، و در سورة الانعام: وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً. در سورة الاعراف: وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا، و در سورة الدخان: لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی‌، و در سورة الغاشیة: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ إِلَّا مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ، و امثال این در قرآن فراوان است. وجه سیوم الّا بمعنی اخبار است، چنان که در سورة الحجر گفت: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ. نظیر این: إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا، إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ، إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ.

وجه چهارم بمعنی غیر، چنان که در سورة الانبیاء گفت: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا، یعنی غیر اللَّه. و هر جا که گفت در قرآن: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ معنی آنست که: لا اله غیر اللَّه. فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ یعنی: و ان کان هذا المقتول خطأ من قوم کفّار اهل الحرب، فتحریر رقبة مؤمنة کفّارة للقتل، و لا دیة، لأنّ عصبته و أهله کفّار فلا یرثون دیة، و ما لهم فی‌ء للمسلمین.

میگوید: اگر این کشته بخطا از قومی باشد که اهل حرب باشند، کفارت قتل واجب باشد بر کشنده، که آن میان بنده و میان حق است جلّ جلاله. امّا دیت واجب نشود که مصرف دیت عصبه و کسان مقتول‌اند، و عصبه و کسان وی اینجا حربیان‌اند که مال ایشان خود فی‌ء مسلمانان است، و میراث‌دار این قتیل نه‌اند. کلبی گفت: این در شأن مرداس عمرو آمد که اسامه زید بکشت او را بخطا، و قوم وی کافر بودند و حربیان.

وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ و اگر آن کشته مؤمن از گروهی باشد که عهد دارند با رسول خدا، یعنی که اهل ذمّت باشند، هم کفّارت واجب شود و هم دیت. و این دیت بقوم وی دهند که عاقله وی هم ایشانند.

اگر کسی گوید: چونست که دیت قتل خطا و شبه عمد بر عاقله واجب کرده‌اند که جنایت نکرده‌اند؟ و آن کس که جنایت قتل کرده است بر وی چیزی از دیت واجب نیست؟ جواب آنست که کار خون در شرع بنا بر احتیاط تمام است، و در خون آن احتیاط کرده‌اند که در چیزی دیگر نکرده‌اند. نه بینی که قسامت در خون رود، و در هیچ حکم دیگر نرود، و متلفات را در شرع ضمان بیک چیز کنند مگر خون، که آن را ضمان کنند بدو چیز: کفّارت و دیت، پس بحکم احتیاط این دیت بر عاقله واجب کردند، تا بآن نرسد که خونها بی‌بها ماند، و هدر شود.

و وجه این سخن آنست که غازیان و سلاحداران را عادت رفته است که پیوسته آن را استعمال میکنند، و بسیار افتد که آزمایش خویشتن را بآن بازی کنند، و بسیار افتد خطا در آن، چنان که احتراز کردن از آن دشخوار باشد، اگر هر کسی که خطایی از دست وی بیاید، درین کار بر وی دیتی تمام واجب شدی، اجحافی بودی در حقّ وی، و عاقبت آن بودی که مال وی بنماندی و خون آن کشته هدر شدی. پس بر عاقله واجب کردند هر یکی را اندکی مال، چنان که در آن اجحافی نبود، و عاقبت آن اهدار الدّم نباشد و نیز عاقله ورثه قتیل‌اند، آن گه که ذووا الفرض نباشند، چون از وی میراث میگیرند، روا باشد که اندر قتل خطا دیت از بهر وی بدهند. معنی دیگر: اگر دیت خطا هم بر قاتل واجب کردندی، بعد از آنکه استعمال آلت حرب لا بدّ است، و احتراز از قتل و جرح دشخوار، غازیان و جنگیان از آن تقاعد نمودندید، و استعمال نکردندید، و بوقت حاجت بد دل بودندید. و آن گه خلل در اسلام راه بردید و مردم از اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حق باز ماندندید.

پس ازین جهت دیت خطا و شبه عمد بر عاقله واجب کردند، و این اجماع امّتست و اتّفاق اهل سنّت، و کس خلاف نکرده است در آن، مگر جماعتی از خوارج که بر مال قاتل واجب دیده‌اند، و آن خرق اجماع مسلمانان است، و مذهب اهل سنّت و دین حق آنست که بیان کردیم، و اللَّه اعلم.

فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً میگوید: هر که را بنده‌ای نباشد که آزاد کند، کفّارت قتل را دو ماه پیوسته روزه دارد. اگر روزه بی‌عذری بگشاید چندان که روزه داشته باشد بکار نیست، و از سر باید گرفت، و اگر زنی را حیض رسد وی را عذر ظاهر است، و از سر نباید گرفت، و اگر بیمار شود دو قولی است، و اگر بسفری بیرون شود اصحاب شافعی را در آن دو طریق است، و اگر ماه رمضان پیش آید یا روز نحر و ایام التشریق، تتابع منقطع شود، که بروزگار دیگر روزه پیوسته میتوان داشت وی در آن معذور نیست. و اگر طاقت روزه داشتن ندارد شافعی را دو قولست: که اطعام بجای آن نشیند یا نه، و درست آنست که ننشیند بجای آن ظاهر قرآن را، و اللَّه اعلم.

قوله: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً الآیة این آیت در شأن مقیس بن ضبابة اللیثی آمد که برادر خود را هشام بن ضبابه در بنی النجار کشته یافت، مقیس آمد، و با رسول خدا (ص) بگفت. رسول (ص) مردی را از بنی فهر با وی فرستاد، و پیغام داد که اگر قاتل هشام میدانید بدست برادر وی مقیس وا دهید، تا قصاص کند، و اگر نمیدانید دیت وی بدهید. فهری پیغام رسول خدا (ص) با ایشان گزارد، ایشان همه گفتند: سمعا و طاعة للَّه و لرسوله، گفتند: ما کشنده او نمیدانیم، امّا دیت بدهیم، صد تا اشتر بودی دادند، پس هر دو بازگشتند تا به مدینه روند. شیطان مقیس را وسوسه کرد که دیت برادر میپذیری، ترا مسبّتی عظیم باشد درین پذیرفتن‌ دیت، چرا این فهری را نکشی بجای برادر، و تشفّی حاصل نکنی؟! وسوسه شیطان او را بر آن داشت که آن مرد را بکشت، و آن گه این شعر را بگفت:

قتلت به فهرا و حمّلت عقله
سارة بنی النّجّار ارباب فارع‌
و ادرکت ثأری و اضطجعت موسّدا
و کنت الی الأوثان اوّل راجع‌

مرتدّ شد، و به مکه باز شد، تا روز فتح مکه رسول خدا (ص) او را بکشت. در کفر و در شأن وی از آسمان این آیت آمد: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها یعنی: بکفره و ارتداده عن الاسلام.

اختلاف است در میان علما در حکم این آیت، قومی گفتند از خوارج و معتزله که: این در حق مؤمن آمده است، که چون مؤمنی را بکشد کافر شود، و جاوید در آتش بماند، و این مذهب خوارج است که ایشان بوعید ابد گویند، و بنده را بگناه کافر دانند. امّا معتزله میگویند که: مؤمن بقتل مؤمن کافر نشود، لکن جاوید در دوزخ بماند. اینان بخلود عذاب میگویند، امّا بتکفیر نمیگویند.

قومی دیگر از مرجیان گفتند که: این آیت در شأن کافر آمده است، که مؤمنی را بکشد. امّا مؤمن چون مؤمنی را بکشد، خود در آتش نشود، و آن کبیره ایمان وی را زیان ندارد، و این هر سه مذهب باطل است و خلاف حق، و قول اهل سنّت و اصحاب حدیث آنست که مؤمن چون مؤمنی را بقصد بکشد بآن فعل که از وی بیاید، تکفیر وی نکنند، و او را از ایمان بیرون نیارند، و خلود در دوزخ نگویند، مگر که خون وی بحلال دارد، که آن گه خلاف شرع بود. امّا چون نه بر طریق استحلال بود، عاصی شود، و در ایمان وی نقصان آرد، که مذهب اهل سنّت آنست که: الایمان یزید بالطّاعة و ینقص بالمعصیة، پس اگر قصاص کنند او را، آن قصاص کفّارت وی باشد، و اگر قصاص نکنند، لکن توبه کند هم کفّارت وی بود، و اگر بی‌قصاص و بی‌توبت از دنیا بیرون شود کار وی با خدا است، اگر خواهد وی را بیامرزد، و خصم وی خشنود کند، و اگر خواهد او را بر فعل وی عذاب کند، آن گه او را باصل ایمان وی خلاص دهد، چنان که وعده داده است، که ربّ العالمین وعده خود خلاف نکند، که خلف وعده بر وی روا نیست. امّا وعید خلاف کند، که ترک مجازات بوعید عین کرم است و غایت فضل، و ربّ العزّة جلّ جلاله موصوف است بکرم و فضل. و دلیل بر ابطال قول ایشان که گفتند: بنده بقتل مؤمن کافر شود، آنست که: ربّ العزّة گفت در آن آیت که بیان قصاص کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی‌، قاتل و مقتول را درین آیت مؤمن نام کرد، و قصاص در قتل عمد رود لا محاله، و نیز اخوّت ایمان بریده نکرد میان ایشان، آنجا که گفت: فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ، و نیز گفت: ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ، و تخفیف و رحمت بکافر نرسد لا محاله. جای دیگر گفت: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا. معلوم است که این اقتتال بر عمد بود نه بر خطا، و دلیل از جهت خبر آنست که رسول (ص) با یاران خود بیعت کرد، بآنکه شرک نیارند، و هیچکس بنا حق بنکشند، پس گفت: «فمن فعل من ذلک شیئا، فأقیم علیه الحد، فهو کفارة له، و من ستر علیه فأمره الی اللَّه، ان شاء غفر له، و ان شاء عذبه.»

وجه دلالت درین خبر روشن است که اگر بنده بقتل می‌کافر شود، پس این خبر را معنی نباشد.

معتزلی گفت: پس چه معنی دارد این آیت که وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها؟ جواب وی از دو وجه است: یکی آنکه این آیت در شأن کافر آمده است که مؤمن را بکشد، چنان که در قصّه مقیس ضبابه گفتیم. دیگر وجه آنست که اگر چه در حق مؤمن آمده است، فجزاؤه جهنّم گفت، و در خبر است از مصطفی (ص) که گفت:هو جزاؤه ان جازاه.

و ابن عباس گفت نیز: و هو جزاؤه، ان شاء عذّبه و ان شاء غفر له. میگوید: پاداش وی اینست، اگر خواهد که پاداش وی کند. و نه هر جای که ربّ العزّة گفت که جزاء وی اینست، آن بر معنی وجوب باشد، یعنی که استیفاء آن واجب بود، نبینی که جای دیگر گفت: إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ الآیة. پس کس باشد از محاربان که ازین عقوبتها که ربّ العزّة گفت، بر وی هیچ چیز فرو نیاید، تا از دنیا بیرون شود، و جای دیگر گفت: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، آن گه گفت: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ.

جزاء سیّئة اثبات کرد، آن گه عفو در آن روا داشت، بلکه بر عفو تحریض کرد، همچنین جزاء قاتل بیان کرد از وعید و تخلید، لکن روا باشد که عفو کند، و دلیل بر درستی این سخن آنست که ربّ العزّة جلّ جلاله چون کفر روا نداشت که بیامرزد، سخن بر مخرج خبر بیرون داد، نه بر مخرج وعید، و ذلک فی قوله تعالی: وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ، فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ. و خلف در جز حق جلّ جلاله روا نباشد، و در حق قاتل سخن بر مخرج وعید بیرون داد نه بر مخرج خبر، گفت: فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ، و خلف وعید در حق اللَّه جلّ جلاله کرم و فضل باشد.

امّا آنچه گفت: خالِداً فِیها اهل معانی گفته‌اند: که معنی خلود دیگر است، و معنی تأبید دیگر، نه هر جا که ذکر خلود است بر معنی تأبید است. قال اللَّه تعالی: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ. معلومست که خلد اینجا بمعنی فنا و زوال است دنیا را، نه بمعنی تأبید. جای دیگر گفت: أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ؟

یعنی الی ان تزول الدّنیا و تفنی. پس معلوم گشت که قول معتزلی باطل است که گفت: مؤمن بقتل مؤمن جاوید در آتش بماند. امّا قول مرجی که گفت: مؤمن بقتل مؤمن در آتش نشود، و کبائر وی ایمان وی را زیان ندارد، این سخن باطل است، و خلاف کتاب خدا است، فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، مغفرت مطلق نگفت، بلکه با مشیّت خود افکند، تا بدانند که از گناهان هست که بیامرزد، و هست که نیامرزد، تا آن گه که صاحب آن را عذاب کند، پس او را رهایی دهد از عذاب بسببی از اسباب، تا جاوید در آتش نماند.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا سبب نزول این آیت آن بود که جوکی از مسلمانان براه حنین میرفتند، روز سیوم ماه حرام رسیدند فرا مردی که گوسفندان بچرا داشت، نشناختند وی را، و با یکدیگر گفتند که فرصت یافتیم، مرد بیگانه و مال با وی. قومی گفتند پرهیزید که ماه حرام است، و قومی گفتند که ما چنین فرصت هر ساعت نیابیم، و نیز مگر دوش ماه نو بود، و امروز نه از ماه حرام است. این قوم که این گفتند قصد کشتن مرد کردند. مرد گفت من از شماام و مسلمانم. این قوم گفتند که قصد وی داشتند که: این مرد تقیّت را میگوید، از بیم میگوید، که بر تن و مال خود میترسد، نه از راستی. آخر آن مرد را بکشتند، و گوسفند براندند. اولیاء آن کشته آمدند برسول خدای (ص)، و تشنیع کردند، و گفتند ماه حرام و روز حرام و استحلال خون و مال؟! این آیت آمد، و رسول خدا دیت آن کشته بداد، و گوسفندان با کسان وی رد کرد. بو صالح گوید از ابن عباس که: این آیت در شأن مردی آمد از بنی مرة بن عوف بن سعد نام وی مرداس بن نهیک، و از اهل فدک بود، و مسلمان بود، و از قوم وی جز وی مسلمان نبود. رسول خدا (ص) لشکری بایشان فرستاد، و غالب لیثی را بر ایشان امیر کرد. آن قوم چون خبر بداشتند که لشکر بایشان میشود، همه بگریختند، و این مرداس بر جای بایستاد، که من مسلمانم، و مرا نباید گریخت. پس ترسید که اگر نه اصحاب رسول خدااند، مرا ازیشان رنج بود، بکوه بر شد، و گوسفندان با خود میداشت. پس چون لشکر در رسید، و آواز تکبیر شنید، فرو آمد، و او نیز تکبیر میکرد، و میگفت: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» اسامة بن زید بن حارثة بر وی رسید، و او را بکشت، و گوسفند براند. پس این خبر برسول خدا (ص) افتاد.

رسول (ص) خشم گرفت، و اسامة را ملامت کرد و گفت: «قتلته، و هو یقول: لا اله الّا اللَّه؟!»

اسامة گفت: یا رسول اللَّه! آن کلمه از بیم میگفت نه از دل و اعتقاد، میخواست که تن و مال خویش نگه دارد. رسول (ص) گفت: «فهلا شققت عن قلبه لتنظر اصدق ام لا؟»

چرا دل وی نشکافتی تا ترا معلوم شدی که راست میگوید یا دروغ؟

گفت: یا رسول اللَّه چگونه دل وی بشکافتمی؟ و حال دل وی بر من چگونه روشن شدی؟

رسول گفت: پس نه او را بزبان راستگوی داشتی، و نه دل وی شکافتی، این چیست که تو کردی؟ اسامه گفت: یا رسول اللَّه استغفر لی، از بهر من آمرزش‌خواه از خدا.

رسول (ص) سه بار گفت: «فکیف لک بلا اله الّا اللَّه؟»

یعنی چون بود آنکه لا اله الّا اللَّه ترا خصمی کند. پس رسول خدا از بهر وی آمرزش خواست، و وی را فرمود تا گردنی آزاد کند. پس اسامه روزگار ابو بکر و عمر و عثمان و علی دریافت. علی روزی او را بر قتال خواند. گفت: یا علی بر من امروز هیچکس از تو عزیزتر نیست، امّا قتال نکردم، و نکنم، بعد از آنکه رسول خدا (ص) گفت: «فکیف لک بلا اله الّا اللَّه؟».

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ضرب در زمین، جایها است در قرآن، و آن رفتن مسافر است. میگوید، هنگامی که در سفر بید جایی در زمینی، فَتَبَیَّنُوا نیک بر رسید، و نگاه کنید. حمزه و کسایی و خلف فتثبّتوا خوانند، بالثّاء و الباء و التاء، من الثّبات، و التّثبّت التّأنّی، و هو ضدّ العجلة. تقول العرب: تثبّت فی امرک ای لا تعجل، و المعنی: ارفقوا و لا تعجلوا. میگوید: بر جای خویش باشید و مشتابید، و تأنّی فرو مگذارید. باقی قرّا فَتَبَیَّنُوا خوانند بالباء و الیاء و النّون، و هو قریب من الأوّل، و قد جاء: «انّ التّبیّن من اللَّه، و العجلة من الشّیطان» فمقابلة التّبیّن بالعجلة تدلّ علی تقاربهما.

اگر کسی گوید: این تبیّن و تثبّت که در آیت است هم در سفر واجب است و هم در حضر، و فرق نیست، پس چه معنی را بسفر مخصوص کرد؟ جواب آنست که این حادثه در سفر افتاد، ازین جهت در حضر مخصوص کرد، و سفر بر حضر تنبیه میکند، هم چنان که ربّ العزّة رهن در سفر مخصوص کرد، گفت: وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی‌ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ، و آن گه سفر تنبیه داد بر حضر، تا حکم رهن در سفر و حضر یکسان گشت. اینجا هم چنانست.

وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی‌ إِلَیْکُمُ السَّلامَ بی الف قرائت مدنی و شامی و حمزه است، و معنی «سلم» استسلام و انقیاد است. چنان که جایی دیگر گفت: وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ، میگوید: کسی را که با شما قتال نکند و شما را منقاد شود: لَسْتَ مُؤْمِناً که تو مؤمن نه‌ای. باقی قرا السّلام خوانند بالف، و هو التّحیّة.

مراد آنست که: مگویید کسی را که بتحیّت مسلمانان شما را تحیّت کرد، یعنی بر شما سلام کرد، و شما را گفت که من مسلمانم: لَسْتَ مُؤْمِناً که تو مؤمن نه‌ای، و آمن کرده نه ای، آنچه ظاهر کرد از اسلام ازو بپذیرید، و شمشیر از وی بردارید.

تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا یعنی: و أنتم تبتغون. عرض اینجا گوسفندان مرداس است که اسامه براند. فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ این مغانم هم غنیمتهای دنیوی است که از کافران با مسلمانان افتد، و هم ثواب آن جهانی، یعنی نعیم بهشت باقی، و ملک جاودانی. از ابن عباس روایت کنند که گفت: حرّم اللَّه علی المؤمنین أن یقولوا لمن شهد أن لا اله الّا اللَّه، لست مؤمنا، کما حرّم علیهم المیتة، فهو آمن علی حاله و دمه، فلا تردّوا علیه قوله.

کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ این حجت است بر قدریان که اللَّه تعالی منت نهاد بر مؤمنان از میان خلق بآن توفیق که ایشان را داد، تا ایمان آوردند، و راه هدی یافتند. و اگر چنان بودی که قدریان گفتند که: اللَّه تعالی همه خلق را از بهر ایمان آفرید، پس چه معنی دارد اختصاص ایشان بمنّت از میان خلق؟

چون خلق همه یکسان باشند، در همه معانی، تخصیص توفیق و منّت نباشد. لا بلکه این تخصیص هست، که ربّ العزّة گفت: فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ منت نهاد اللَّه بر شما که از میان خلق شما را برگزید، و توفیق داد شما را تا ایمان آوردید، و راه حق یافتید.

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ این آیت در فضل مجاهدان است، و افزونی درجات ایشان بر درجات دیگر مسلمانان. و قعود درین آیت تخلف است از جهاد، چنان که جایی دیگر گفت: وَ قِیلَ اقْعُدُوا، فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ، ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ، وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. این همه تخلّف است از جهاد، نه قعود حقیقی است بر عجز. چون این آیت آمد، عبد اللَّه بن ام مکتوم بن عمرو مؤذن مصطفی (ص) و عبد اللَّه بن جحش و هر دو نابینا بودند گفتند: یا رسول اللَّه ربّ العزّة فضل مجاهدان بر قاعدان می‌نهد، و بندگان را بجهاد میفرماید، و حال ما اینست که می‌بینی و میدانی،و ما را آرزوی جهاد است. در آن حال جبرئیل آمد و عذر ایشان آورد: غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ غیر بر نصب، قراءت مدنی و شامی و کسایی است، بر معنی استثناء از قاعدان.

یعنی: لا یستوی القاعدون غیر أولی الضرر، و روا باشد که نصب علی الحال باشد.

باقی قرّاء غیر برفع خوانند بر صفت قاعدان. و معنی ضرر عمی است، و ضریر اعمی است.

مصطفی (ص) آن ساعت ران خود را بر ران زید ثابت انصاری داشت، و املا میکرد این آیت، تا وی مینوشت بر استخوان کتف. گفتا: جبرئیل بر وی در آمد، و وحی میگزارد. زید گفت که: اثر وحی پای مبارکش پای مرا خرد کرد از گرانی وحی. تا این عذر ابن ام مکتوم فرو آورد: و هو قوله غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ، و در میان هر دو کلمه نهادند. پس ابن ام مکتوم باز نماند، از غرا، و بهر غزاتی بیرون شدی، و گفتی: ادفعوا الیّ اللّواء و اقیمونی بین الصّفّین فانّی لا استطیع ان افرّ. آخر او را بقادسیه در حرب عجم بکشتند و لوای سیاه با وی.

فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً این قاعدان اینجا اصحاب عذراند. هر چند که در همت و نیت بر قصد جهاداند اما بدرجه مجاهدان نه‌اند، که مجاهدان به یک درجه بالای ایشان‌اند، ربّ العالمین گفت: این مجاهدان و این قاعدان معذوران چون بو لبانه و اوس ربیعه و عبد اللَّه جحش، و جماعتی از انصار، میگوید: همه را وعده بهشت داده‌ام، و هو قوله: وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی‌. این حسنی در تفسیر مصطفی (ص) بهشت است. آن گه گفت: وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً این قاعدان نامعذوران‌اند، ربّ العزّة مجاهدان را بر ایشان افزونی داد، بدرجتها. چنان که گفت: دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً. ابن جریح گفت: الدّرجة علی اولی الضّرر، و الدّرجات علی غیر اولی الضّرر.

روی ابو هریرة قال: قال النّبیّ: «من آمن باللَّه و رسوله، و اقام الصّلاة، و آتی الزّکاة، و صام رمضان، کان حقّا علی اللَّه ان یدخله الجنّة، هاجر فی سبیل اللَّه او جلس حیث ولدته امّه». قالوا: یا رسول اللَّه أ فلا تخبر النّاس؟ قال: «انّ فی الجنّة مائة درجة اعدّها اللَّه للمجاهدین فی سبیله، بین الدّرجتین کما بین السّماء و الأرض، فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس، فهو وسط الجنّة و اعلی الجنة، و فوقه العرش، و منه تفجّر انهار الجنّة».

و گفته‌اند: این درجات اعمالست در دنیا. اسلام درجه‌ایست، و هجرت در اسلام درجه‌ای، و جهاد در هجرت درجه‌ای، و قتل در جهاد درجه‌ای. ربّ العالمین وی را بهر درجه‌ای فردا در بهشت درجتها دهد. و آن گه آن درجتها که اللَّه دهد به است و نیکوتر، چنان که گفت: وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا.

قوله: إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ این آیت در شأن قومی است از مشرکان مکه. روز بدر ایشان را بر وی مصطفی (ص) آوردند بجنگ، و ایشان شهادت گفته بودند در نهان از مشرکان، و بهجرت نیامدند، و عذر نداشتند در تخلّف، و مشرکان در ایشان تهمت داشتند که شهادت گفته‌اند. ایشان را بر غم بجنگ آوردند، کشته شدند در میان مشرکان: قیس بن الولید بن المغیرة، و الولید بن عتبة بن ربیعة، و قیس بن الفاکه بن المغیرة، و عمرو بن امیة بن سفیان، و العلاء بن امیة بن خلف.

ایشانند که ربّ العالمین حکایت میگوید از ایشان که: چون مردم بر هم رسیدند، و قلّت مسلمانان دیدند، گفتند: غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ. ربّ العالمین ایشان را میگوید: تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ فریشتگان چون ایشان را می‌میرانیدند. ملائکه اینجا ملک الموت است تنها، که وی بر قبض روحها موکّل است، و جای دیگر میگوید: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ، و در لغت عرب خطاب جمع بیاید که مراد از آن واحد بود، کقوله تعالی: إِنْ نَحْنُ...، و لا نشکّ انّ اللَّه سبحانه واحد لا شریک له. ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ نصب است بر حال، یعنی: توفّیهم الملائکة فی حال ظلمهم و شرکهم. قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ فریشته ایشان را گفت شما در چه بودید؟ این سؤال توبیخ است و تقریع، و روا باشد که گویند: معنی آنست که: فیمن کنتم؟ شما در کدام قوم بودید؟ در مشرکان یا در مسلمانان؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ ایشان جواب دادند که ما در زمین مکه مقهوران و عاجزان بودیم، طاقت اظهار ایمان نداشتیم، و ما را بکراهیت با خود بیرون آوردند بجنگ. فریشتگان گفتند: أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ زمین مدینه فراخ نبود، و آمن نبود، تا بآنجا هجرت کردید؟! سعید بن جبیر گفت: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها»، قال اذا عمل بالمعاصی فاخرج منها. و روی ان النبی قال: «من فرّ بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الأرض استوجب به الجنّة. و کان رفیق ابیه ابراهیم و نبیّه محمد.»

پس ربّ العالمین ایشان را دروغ زن کرد، بآنچه گفتند، و خبر داد پیغامبر خویش را که: ایشان استطاعت هجرت داشتند و نکردند، لا جرم مأوای ایشان دوزخ است: فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً بد شدنگاهی که آنست. آن گه معذوران را استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ آن کس که اسلام صبی جائز دارد، این ذکر ولدان وی را دلیل است و حجت. ابن عباس گفت: أنا و امّی من الّذین لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا. و کنت غلاما صغیرا.

لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً یعنی: فی المال، وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا یعنی: لا یهتدون طریقا الی المدینة، فَأُولئِکَ یعنی اهل هذه الصّفة، عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ ای یتجاوز عنهم، لا یعاقبهم فی اقامتهم عن الهجرة بعذر، وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.

این آیت دلیل است بر بطلان قول مرجی که گفت: ایمان اقرار است و بس، که این قوم اقرار آوردند و اظهار آن کردند، اما چون تصدیق باطن نبود و سرائر موافق قول نبود، آن اقرار ایشان را بکار نیامد، و مؤمن نبودند و نیز در اسلام هجرت شرط بود، تا آن وقت که مکه گشاده شد، و این شرط در آن آیت است که: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا الآیة، پس چون شرط هجرت با اسلام ایشان نبود، اسلام ایشان پذیرفته نیامد.

۱۷ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ سزا نیست و حلال نیست مؤمن را، أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً که هرگز مؤمن کشد، إِلَّا خَطَأً مگر که خطایی افتد، وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً و اگر خطایی افتد، و مؤمن را بکشد بخطا، فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ کفّارت آن آزاد کردن بنده گرویده است، و دیة مسلمة و دیتی تمام سپرده، إِلی‌ أَهْلِهِ بأولیاء آن کشته، إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا مگر اولیاء خون ببخشند،، فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ اگر چنین است که این کشته از قومی است که دشمنان‌اند شما را، وَ هُوَ مُؤْمِنٌ اما کشته گرویده بود، فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ آزاد کردن برده گرویده باید، وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ‌۱۷ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً الآیة خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، کارساز بنده نواز، کارران نگهبان، پوشنده عیب عذر خواهان، درگذارنده جرم اوّاهان، درین آیت اظهار کرم خویش میکند، و فضل و لطف خود به بندگان می‌نماید، فعل خطا که بر ایشان رود کار آن آسان فرا میگیرد، و ایشان را عذر می‌نهد، و نیز ایشان را عاقله پذیر میکند، تا اگر جنایتی بر سبیل خطا افتد عاقله از ایشان تحمل کنند، و ایشان را در آن ورطه بنگذارند. و چنان که در شریعت عاقله هر کس پدید است در حقیقت هر قومی را عاقله‌ای است، و مهینه همه خلق و گزیده هر دو کون مصطفی (ص) است که عاقله مؤمنان است، تیمار بر ایشان، و عذر خواه ایشان، و فردا شفیع ایشان، و به قال اللَّه عزّ و جلّ: النَّبِیُّ أَوْلی‌ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، و هو المشار الیه‌

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً الآیة سبب نزول این آیت آن بود که عیاش بن ابی ربیعة المخزومی، برادر هم مادر بو جهل، به مکه مسلمان شد، و از بیم مشرکان اظهار اسلام نمی‌یارست کردن، بگریخت و به مدینه شد، بشعبی از شعبهای مدینه اندر جای حصین فرود آمد، مادر وی اسماء بنت مخزمة از آن رفتن وی جزع عظیم کرد، و پسران خود را گفت بو جهل و حارث بنی هشام که: و اللَّه لا یظلّنی سقف و لا أذوق طعاما حتّی تأتونی به، و اللَّه که خود را در صحرا بدارم، و بهیچ خانه در نیایم، و هیچ طعام بکار ندارم، تا آن گه که عیاش را بر من باز آرید. ایشان رفتند بطلب وی او را دریافتند به مدینه، گفتند مادرت جزع کرد هر چند صعب‌تر، و سوگند یاد کرد که طعام و شراب نخورد، و در خانه نشود، تا تو بر وی باز نشوی. آن گه گفتند: ما عهد کردیم با تو که بر تو هیچ زور نکنیم، و ترا ازین دین که اختیار کرده‌ای بر نگردانیم، و ترا بهیچ گونه نرنجانیم. او را بفریفتند و از آنجا که بیرون آوردند، و در حال نقص عهد کردند، و او را استوار ببستند، و هر روز صد تازیانه میزدند، تا او را بر مادر آوردند. مادر او را گفت: و اللَّه که ترا ازین بند نرهانم، و از آفتاب گرم بسایه باز ننشانم تا ازین دین برنگردی، و بدین خود باز نیایی. عیاش آن هنگام بمراد ایشان برفت، و کلمه‌ای که ایشان را مراد بود بگفت، و بدین ایشان بازگشت. پس روزی حارث بن یزید فرا عیاش رسید، و گفت: ای عیاش، اگر آن دین که بر آن بودی هدی بود، پس از راه هدی بازماندی، و گر ضلالت بود بر ضلالت یک چند بودی. عیاش خشم گرفت ازین سخنان، فقال: و اللَّه لا القاک خالیا الّا قتلتک، گفت: و اللَّه که ترا خالی نه بینم که ترا بکشم.
هوش مصنوعی: آیاتی که درباره قتل مؤمنان نازل شده‌اند، مربوط به ماجرای عیاش بن ابی ربیعه است. او برادر ناتنی ابوجهل بود و در زمان مسلمان شدنش، به دلیل ترس از مشرکان، از مکه فرار کرد و به مدینه رفت. مادرش، اسماء بنت مخزمة، به شدت نگران و ناراحت بود و به دو پسر دیگرش، ابوجهل و حارث، گفت که تا زمانی که عیاش برنگردد، هیچ غذایی نمی‌خورد و زیر سقفی نخواهد رفت. آنها به جستجوی عیاش رفتند و او را در مدینه پیدا کردند. آنها به او گفتند که مادرش بسیار نگران است و سوگند خورده که تا او را نبیند، غذا نمی‌خورد. عیاش ابتدا تصمیم گرفت که از آنها جدا نشود، اما آنها او را فریب دادند و به خانه‌شان آوردند. روزها با او بدرفتاری کردند تا اینکه او در نهایت تحت فشار قرار گرفت و به خواسته‌های مادرش جواب مثبت داد. سپس حارث بن یزید به او برخورد و به عیاش گفت که اگر آن دینی که به آن ایمان داشت، راست و درست بود، اکنون از آن برگشته و به گمراهی افتاده است. این حرف عیاش را عصبانی کرد و به حارث گفت که اگر او را تنها ببیند، او را خواهد کشت.
پس عیاش دیگر باره بدین اسلام بحقیقت بازگشت، و به مدینه برسول خدا (ص) هجرت کرد. و زان پس حارث بن یزید مسلمان گشت و هجرت کرد. عیاش از مسلمانی و هجرت حارث بیخبر بود. روزی ناگاه بر وی رسید بجانب قبا، ضربتی زد، و او را بکشت. پس مردم وی را ملامت کردند که: ویحک ما ذا صنعت؟ چه کار است این که تو کردی؟ وی مسلمان بود و مهاجر! عیاش دلتنگ گشت، بر رسول خدا (ص) شد در آن حالت اید آمد: وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً ای «و ما ینبغی لمؤمن ان یقتل مؤمنا بغیر حقّ البتّة، الّا انّه قد یخطئ المؤمن بالقتل».
هوش مصنوعی: عیاش دوباره به اسلام واقعی بازگشت و به مدینه نزد پیامبر خدا هجرت کرد. بعد از او، حارث بن یزید نیز مسلمان شد و هجرت کرد، اما عیاش از مسلمان شدن و هجرت حارث بی‌خبر بود. روزی به طور ناگهانی با او در قبا روبرو شد و او را ضربه‌ای زد و کشت. مردم او را سرزنش کردند و گفتند: "چرا این کار را کردی؟ او مسلمان و مهاجر بود!" عیاش ناراحت شد و نزد پیامبر خدا رفت و در آن وضعیت آیه‌ای را که می‌گوید "هیچ مؤمنی نمی‌تواند مؤمنی را جز به خطا بکشد" به یاد آورد.
این سخن صورت استثنا دارد، امّا نه حقیقت استثناست از سخن گذشته، بلکه سخن اندر یَقْتُلَ مُؤْمِناً تمام شد، و منقطع گشت، پس بر سبیل استیناف گفت: إِلَّا خَطَأً یعنی: الا انه قد یخطئ المؤمن بالقتل. و «الّا» باین معنی در قرآن فراوان است، و در وجوه و نظائر بیان آن کرده شود ان شاء اللَّه. این قول زجاج است که گفتیم در معنی آیت، و قول بو عبیده همین است در معنی، فقال: ما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا علی حال الّا ان یقتله مخطئا، فان قتله خطأ فعلیه ما قال اللَّه تعالی.
هوش مصنوعی: این سخن یک استثنا را بیان می‌کند، اما این به معنای استثنای حقیقی از سخن قبلی نیست؛ بلکه جمله به اینجا رسید که درباره کشتن مؤمنان صحبت شد و بعد قطع شد. سپس به‌صورت جداگانه گفته شده است: «جز اینکه خطا کند»، به این معنی که مؤمن می‌تواند در کشتن، اشتباه کند. استفاده از «جز» به این معنا در قرآن زیاد هست و در زمینه‌های مختلف توضیح داده شده است. زجاج و همچنین بو عبیده هر دو این دیدگاه را درباره معنای آیه دارند و می‌گویند: مؤمن نمی‌تواند مؤمنی را به هر دلیلی بکشد، مگر اینکه او در این کار خطا کند؛ اگر کشتن به دلیل اشتباه باشد، بر او همان چیزی است که خداوند فرموده است.
و گفته‌اند: الّا بمعنی لکن است: مؤمن را سزا نیست که مؤمن کشد، لکن اگر خطایی افتد کفّارت آن آزاد کردن بنده‌ایست گرویده، و دیتی تمام بسپرده، فذلک قوله تعالی: وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ، و رقبه مؤمنه اوست که خدای را عزّ و جلّ بمعبودی شناسد، و رسول (ص) را بپیغامبری، و احکام شریعت را ملتزم بود، و صحّ فی الخبر: انّ معاویة بن الحکم السلمی جاء الی رسول اللَّه (ص) فقال: انّ لی جاریة ترعی قبل احد، فادرکتها، و قد أخذ الذّئب، شاة عن غنمها، و أنا رجل من بنی آدم، آسف کما یأسفون، و أغضب کما یغضبون. لکن صککتها صکّة فی وجهها، قال: فعظم ذلک علی رسول اللَّه (ص)، قال: فقلت یا رسول اللَّه أ لا اعتقها؟ قال: ایتنی بها، فاتیته بها. فقال لها: این اللَّه یا جاریة؟ قالت: فی السّماء. قال: و من أنا؟
هوش مصنوعی: گفته شده است که "الا" به معنی "اما" است: مؤمن حق ندارد مؤمن دیگری را به قتل برساند، اما اگر خطایی پیش آمد، کفاره آن آزاد کردن یک بنده مؤمن و پرداخت دیه کامل است. این موضوع با آیه شریفه مرتبط است که می‌فرماید: "و هر کس مؤمنی را به طور خطا به قتل برساند، لازم است که یک بنده مؤمن را آزاد کند." و منظور از بنده مؤمن، کسی است که خداوند را به عنوان معبود خود می‌شناسد، رسول خدا (ص) را به عنوان پیامبر می‌داند و به احکام شرع پایبند است. در این زمینه روایت شده که معاویه بن حکم سلمه‌ای نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: من یک کنیز دارم که از قبل از صبح در حال چرا بوده و ناگهان یک گرگ گوسفند او را ربوده است. من هم انسانی از فرزندان آدم هستم و به همان اندازه که دیگران عصبانی می‌شوند، عصبانی شدم، و او را به شدت زدم. این عمل برای رسول خدا (ص) سخت بود. او از من پرسید: آیا نمی‌خواهی او را آزاد کنی؟ من هم او را نزد پیامبر آوردم. پیامبر از او پرسید: خدا کجاست ای کنیز؟ او پاسخ داد: در آسمان. سپس پیامبر پرسید: و من کی‌ام؟
قالت: انت رسول اللَّه. فقال: اعتقها فانّها مؤمنة.
هوش مصنوعی: او گفت: تو فرستاده خدا هستی. او پاسخ داد: او را آزاد کن، زیرا او مؤمنه است.
و بدان که قتل از سه حال بیرون نیست: یا قتل عمد، یا قتل خطا، یا شبه عمد.
هوش مصنوعی: باید بدانید که قتل به سه دسته تقسیم می‌شود: قتل عمد، قتل خطا و شبه عمد.
و در هر سه حال بمذهب شافعی کفّارت بر کشنده واجب است. و سبب و مباشرت در وجوب کفّارت یکسان است، تا اگر کسی در راه مردمان را چاهی کند، و کسی در آن چاه افتد و بمیرد، یا گواهی دروغ دهد، تا کسی را بسبب آن گواهی بکشند، یا اکراه کند بر کسی تا دیگری را بکشد، کفّارت بر همه واجب شود. و اگر زنی بارور را ضربتی بر شکم زند تا فرزند بیفکند، کفّارت واجب شود، و اگر دو فرزند بیفکند دو کفّارت واجب شود. و اگر کسی خود را بکشد، یا بنده خود را بکشد، کفّارت واجب شود. و اگر جماعتی هام‌داستان شوند تا یکی را بکشند، قول درست آنست که بر هر یکی کفّارتی واجب شود. و فرق نیست میان آنکه قتیل آزاد باشد یا بنده، کودک یا بالغ، مسلمان یا ذمّی، و همچنین فرق نیست اگر قاتل بالغ باشد یا کودک، عاقل باشد یا دیوانه، آزاد باشد یا بنده، وجوب کفّارت در همه یکسان‌است. اینست احکام کفّارت.
هوش مصنوعی: در هر صورت و با توجه به مذهب شافعی، کفارت بر کسی که کشنده شده واجب است. ارتباط و نقش هر فرد در وجوب کفارت یکسان است. به عنوان مثال، اگر کسی چاهی در راه مردم حفر کند و شخصی در آن بیفتد و بمیرد، یا اگر کسی به دروغ شهادت دهد و باعث شود فردی به مرگ محکوم شود، یا اگر فردی دیگری را مجبور کند تا شخصی را به قتل برساند، در همه این حالات کفارت بر همه افراد مربوطه واجب است. همچنین، اگر زنی باردار را به شکم خود بزند و باعث سقط فرزندش شود، کفارت واجب است و در صورتی که دو فرزند سقط شوند، دو کفارت واجب است. در مورد خودکشی یا قتل بنده نیز کفارت لازم است. اگر گروهی با هم برای کشتن کسی تصمیم بگیرند، بهترین نظر این است که بر هر یک از آنها کفارت واجب است. در این موضوع، تفاوتی میان قتیل (کشته شده) که آزاد، بنده، کودک یا بالغ است وجود ندارد و همچنین تفاوتی در رابطه با قاتل وجود ندارد، چه او بالغ باشد یا کودک، عاقل باشد یا دیوانه، آزاد باشد یا بنده. در همه این موارد، وجوب کفارت یکسان است. اینها قوانین مربوط به کفارت هستند.
و کفّارت واجبی است از واجبات قتل.
هوش مصنوعی: کفاره‌ای که باید پرداخت شود، یکی از الزامات مرتبط با قتل است.
روی عن واثلة بن الاسقع، قال: اتینا رسول اللَّه (ص) بصاحب لنا قد استوجب النّار بالقتل، فقال: «اعتقوا عنه رقبة یعتق اللَّه بکلّ عضو منها عضوا منه من النّار».
هوش مصنوعی: واثله بن اسقع می‌گوید: ما جایی نزد رسول‌الله (ص) رفتیم و همراه خود فردی آوردیم که به خاطر کشتن کسی مستحق عذاب آتش جهنم شده بود. رسول‌الله (ص) فرمودند: «او را آزاد کنید و بگذارید آزاد شود؛ زیرا خداوند به ازای هر عضوی که آزاد شود، عضوی از او را از آتش دور می‌کند.»
این خبر حجّت شافعی است بر اصحاب رأی، که ایشان گفتند: در قتل عمد کفّارت واجب نیست، و درین خبر بیان قتل عمد است که تا قتل عمد نبود، مرد مستوجب آتش نگردد. واجب دوم از واجبات قتل دیت است، چنان که ربّ العزّة گفت: وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی‌ أَهْلِهِ، یعنی: و دیة کاملة الی اهل القتیل الّذین یرثهم و یرثونه. و دیت بر سه ضربست: دیت مخفّفه مؤجّل بر عاقله، و دیت مغلّظه حال واجب در مال قاتل، و دیت مغلّظه مؤجّل بر عاقله. و این تقسیم از آنست که قتل نیز بر سه ضربست: عمد محض، و خطأ محض، و عمد خطأ. عمد محض آنست که هم در فعل و هم در قصد عمد بود، چنان که بشمشیر یا بکارد یا بچیزی که غالبا بکشد قصد قتل وی کند. موجب این قتل قصاص است، یا دیت مغلّظه در مال قاتل، اگر عفو کنند. و تغلیظ درین دیت از سه وجه است: در سنّ است چنان که در خبر بیاید: ثلاثون حقّة، و ثلاثون جذعة، و أربعون خلفة، فی بطونها اولادها. و در حلول است که وقتی واجب شود بی‌تأجیل، و در مال قاتل واجب شود که عاقله تحمّل نکنند. ضرب دوم خطأ محض است که نه در فعل وی عمد بود و نه در قصد وی، چنان که تیری بمرغی اندازد، یا بچیزی دیگر از انواع صید، یا بنشانه، و بر آدمی‌ای آید، و کشته شود. موجب این قتل دیت مخفّفه است بر عاقله، و از سه وجه درین دیت تخفیف است: در سنّ، و در تأجیل، و در وجوب آن بر عاقله. ضرب سیوم عمد خطا است، که در فعل وی عمد بود، و در قصد وی خطا، چنان که کسی را بتازیانه‌ای بزند و بمیرد، در اغلب عادات باین چنین تازیانه هیچ قصد قتل نکند، پس اگر بمیرد نادر باشد، و عمد خطا بود. موجب این قتل دیت مغلّظه است بر عاقله، و از یک وجه درین دیت تغلیظ است، و آن آنست که سنّ مهین واجب شود، و از دو وجه تخفیف که هم مؤجّل است و هم بر عاقله واجب است.
هوش مصنوعی: این خبر دلیلی است برای پیروان رأی، که گفته‌اند در قتل عمد هزینه‌ای لازم نیست. در این خبر به قتل عمد اشاره شده و توضیح داده شده که اگر قتل عمد انجام نشده باشد، فرد مستحق عذاب نخواهد بود. دومین نکته واجب در این زمینه دیه است که خداوند فرموده است: "و دیه‌ای کامل باید به خانواده مقتول پرداخت شود." دیه به سه نوع تقسیم می‌شود: دیه خفیف که باید به عاقله (خویشاوندان قاتل) پرداخت شود، دیه سنگین در زمان حال که از مال قاتل باید پرداخت شود، و دیه سنگین تأخیر یافته که آن هم بر عاقله است. این تقسیم‌بندی به این دلیل است که قتل نیز به سه دسته تقسیم می‌شود: عمد خالص، خطای خالص، و عمد با خطا. عمد خالص زمانی است که هر دو - هم در عمل و هم در نیت - عمد وجود دارد. در این صورت، عواقب آن قصاص است، یا دیه سنگین که از مال قاتل پرداخت می‌شود، اگر مورد عفو قرار گیرد. در این دیه تخفیف یا تشدید بستگی به سن و زمان وقوع آن دارد. خطای خالص به حالتی اشاره دارد که نه در عمل و نه در نیت عمد وجود دارد، مانند زمانی که فردی به پرنده‌ای تیر اندازد و به اشتباه فردی را به قتل برساند. در این حالت دیه خفیف بر عاقله واجب می‌شود. عمد خطا به حالتی اشاره دارد که در عمل عمد وجود دارد اما در نیت خیر نیست، مانند وقتی که فردی به کسی با چماق ضربه‌ای بزند و موجب مرگ او شود، که در این حالت دیه سنگین بر عاقله واجب می‌شود و در اینجا تخفیف‌هایی نیز وجود دارد.
این بیان اقسام دیت است، امّا قدر و اندازه دیت بر پنج رتبت است: اوّل دیت مسلمان است صد تا اشتر. دوم دیت جهود و ترسا است ثلث دیت مسلمان. سیوم دیت مجوسی است خمس دیت جهود و ترسا. چهارم قیمت بردگان است چندان که بود، و اگر چه بر دیت آزادگان بیفزاید. امّا بمذهب اصحاب رأی بر دیت آزادگان نیفزایند، بلکه از آن ده درم واکم کنند. و شافعی گفته است: جراح العبد من قیمة کجراح الحرّ من دیة. پنجم رتبت دیت چنین است: غرّة عبد او أمة، چنان که رسول (ص) حکم کرده، و غرّه خیار باشد، و خیار آنست که کم از هفت ساله نباشد، پس اگر این غرّه بدست نیاید پنج تا اشتر واجب شود، که نصف العشر دیت مسلمان باشد. اینست قول صحیح، و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: در این متن انواع دیه‌ها بیان شده است، و مقدار دیه به پنج دسته تقسیم می‌شود: اولین نوع دیه، دیه مسلمانان است که معادل صد شتر تعیین شده است. دومین نوع دیه برای یهودیان و مسیحیان است که معادل یک‌سوم دیه مسلمانان محاسبه می‌شود. سومین نوع دیه مربوط به مجوس‌ها است که معادل یک‌پنجم دیه یهودیان و مسیحیان می‌باشد. چهارمین نوع دیه مربوط به قیمت بردگان است، که می‌تواند بر دیه آزادگان افزوده شود؛ اما طبق نظر برخی فقها، بر دیه آزادگان افزوده نمی‌شود و بر اساس ده درهم تعیین می‌شود. امام شافعی معتقد است که جراحت یک برده باید به اندازه جراحت یک آزاد تأثیرگذاری داشته باشد. پنجمین نوع دیه به غرّه (بچه) یک برده یا کنیز تعلق می‌گیرد که طبق حکم پیامبر (ص) تعیین شده و باید حداقل هفت ساله باشد. در صورتی که چنین غرّه‌ای یافت نشود، دیه معادل پنج شتر خواهد بود که نیمی از دیه مسلمانان است. این نظر صحیح و مورد تأیید است.
إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا یعنی یتصدّقوا، فیعفوا او یترکوا الدّیة. این تشدید که بر صاد است از بهر آن تاء است که پنهان است و در آن مدغم، که در اصل یتصدّقوا است. و گفته‌اند: الّا در قرآن بر وجوه است: یکی بمعنی استثناء، چنان که در سورة الزخرف گفت: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ، و در سورة الفرقان گفت: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، تا آنجا که گفت: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ. وجه دوم شبه استثنا است امّا نه حقیقت استثنا است، چنان که در سورة الاعراف گفت: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا، اینجا سخن منقطع گشت، پس بر سبیل استیناف گفت: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ، فانّه یصیبنی ما شاء اللَّه، و نظیر این در سورة یونس است: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ، و در سورة الانعام: وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً. در سورة الاعراف: وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا، و در سورة الدخان: لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولی‌، و در سورة الغاشیة: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ إِلَّا مَنْ تَوَلَّی وَ کَفَرَ، و امثال این در قرآن فراوان است. وجه سیوم الّا بمعنی اخبار است، چنان که در سورة الحجر گفت: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ. نظیر این: إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا، إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ، إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ.
هوش مصنوعی: بی‌تردید، "إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا" به معنای این است که اگر بخواهند می‌توانند صدقه دهند، یا دیه را ترک کنند. در این عبارت، تشدید روی حرف "ص" به خاطر تایی است که در انتها پنهان شده و در اصل به معنای "یتصدّقوا" است. در قرآن، واژه "إلّا" به چند شکل کاربرد دارد: یکی به معنای استثناء، مانند آیه‌ای که در سوره زخرف آمده است و می‌گوید: "دوستان در آن روز برخی دشمن یکدیگر خواهند بود، جز پرهیزکاران." و همچنین در آیه‌ای از سوره فرقان آمده است: "و کسانی که با خدا الهی دیگر را نمی‌خوانند، تا جایی که می‌گوید: جز کسی که توبه کرده و ایمان آورده." دومین کاربرد "إلّا" به صورت شبه استثنا است، نه به معنای واقعی. مانند آیه‌ای از سوره اعراف که می‌گوید: "بگو: من به خودم نه نفعی می‌رسانم و نه ضرری، جز آنچه خدا بخواهد." و نظیر آن در سوره یونس و سوره انعام آمده است. سومین حالت "إلّا" به معنای اخبار است، مانند آیه‌ای در سوره حجر که می‌گوید: "هیچ چیزی نیست مگر اینکه خزاینش نزد ماست." همچنین مثال‌هایی دیگر مانند "شما تنها بشری مانند ما هستید" وجود دارد.
وجه چهارم بمعنی غیر، چنان که در سورة الانبیاء گفت: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا، یعنی غیر اللَّه. و هر جا که گفت در قرآن: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ معنی آنست که: لا اله غیر اللَّه. فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ یعنی: و ان کان هذا المقتول خطأ من قوم کفّار اهل الحرب، فتحریر رقبة مؤمنة کفّارة للقتل، و لا دیة، لأنّ عصبته و أهله کفّار فلا یرثون دیة، و ما لهم فی‌ء للمسلمین.
هوش مصنوعی: وجه چهارم به معنای غیر مطرح شده است، به‌طوری‌که در سوره انبیاء آمده: اگر در این دو (زمین و آسمان) غیر از خدا خدایانی وجود داشتند، جهان به هم می‌ریخت. در هر جا که در قرآن گفته شده: هیچ معبودی جز خدا نیست، به این معناست که هیچ معبودی غیر از خدا نیست. اگر شخصی از قوم دشمنان شما باشد و مؤمن باشد، آزاد کردن یک برده مؤمن کفاره‌ای برای قتل محسوب می‌شود و دیه‌ای لازم نیست، زیرا خانواده و خویشاوندان او کافر هستند و دیه به آنها تعلق نمی‌گیرد، و همچنین بخشی از غنیمت نیز برای مسلمانان نیست.
میگوید: اگر این کشته بخطا از قومی باشد که اهل حرب باشند، کفارت قتل واجب باشد بر کشنده، که آن میان بنده و میان حق است جلّ جلاله. امّا دیت واجب نشود که مصرف دیت عصبه و کسان مقتول‌اند، و عصبه و کسان وی اینجا حربیان‌اند که مال ایشان خود فی‌ء مسلمانان است، و میراث‌دار این قتیل نه‌اند. کلبی گفت: این در شأن مرداس عمرو آمد که اسامه زید بکشت او را بخطا، و قوم وی کافر بودند و حربیان.
هوش مصنوعی: اگر فردی به‌طور ناخواسته یکی از اعضای گروهی را به قتل برساند که اهل جنگ و درگیری هستند، باید برای آن قتل کفاره پرداخت کند. این مسئله بین شخص قاتل و خداوند متعال است. اما پرداخت دیه (خسارت مالی) الزامی نیست، زیرا دیه مربوط به خانواده و خویشاوندان مقتول است و در اینجا خویشاوندان آن فرد هم دشمنان جنگی هستند و اموالشان برای مسلمانان حلال است. بنابراین، ورثه این مقتول حقی در دیه ندارند. کلبی می‌گوید: این موضوع به مرداس عمرو مربوط می‌شود که اسامه زید او را به اشتباه کشته و قوم او کافر و در حال جنگ بودند.
وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ و اگر آن کشته مؤمن از گروهی باشد که عهد دارند با رسول خدا، یعنی که اهل ذمّت باشند، هم کفّارت واجب شود و هم دیت. و این دیت بقوم وی دهند که عاقله وی هم ایشانند.
هوش مصنوعی: اگر آن کشته شده از کسانی باشد که با شما پیمان دارند و اهل ذمه هستند، باید هم دیه (خونبها) پرداخت شود و هم کفاره انجام گیرد. دیه نیز بر عهده گروهی خواهد بود که وابسته به آن کشته شده هستند.
اگر کسی گوید: چونست که دیت قتل خطا و شبه عمد بر عاقله واجب کرده‌اند که جنایت نکرده‌اند؟ و آن کس که جنایت قتل کرده است بر وی چیزی از دیت واجب نیست؟ جواب آنست که کار خون در شرع بنا بر احتیاط تمام است، و در خون آن احتیاط کرده‌اند که در چیزی دیگر نکرده‌اند. نه بینی که قسامت در خون رود، و در هیچ حکم دیگر نرود، و متلفات را در شرع ضمان بیک چیز کنند مگر خون، که آن را ضمان کنند بدو چیز: کفّارت و دیت، پس بحکم احتیاط این دیت بر عاقله واجب کردند، تا بآن نرسد که خونها بی‌بها ماند، و هدر شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد که چرا دیه‌ی قتل به عاقله (خویشان و وابستگان فرد) واجب شده درحالی‌که آنها جنایت نکرده‌اند، اما فردی که مرتکب قتل شده هیچ مسئولیتی در قبال دیه ندارد، باید گفت که در مورد خون، احتیاط در دین بسیار مهم است و در این زمینه تدابیر خاصی اتخاذ شده است. به عنوان مثال، قسامت (تقسیم دیه) فقط در مسائل مربوط به خون وجود دارد و در سایر احکام چنین چیزی نیست. همچنین، در شرع، زیان‌ها تنها با یک چیز جبران نمی‌شود، بلکه در مورد خون، جبران به دو صورت کفّاره و دیه انجام می‌گیرد. بنابراین، بر اساس احتیاط، واجب کردن دیه بر عاقله سبب می‌شود که خون‌ها بی‌ارزش نمانند و از بین نروند.
و وجه این سخن آنست که غازیان و سلاحداران را عادت رفته است که پیوسته آن را استعمال میکنند، و بسیار افتد که آزمایش خویشتن را بآن بازی کنند، و بسیار افتد خطا در آن، چنان که احتراز کردن از آن دشخوار باشد، اگر هر کسی که خطایی از دست وی بیاید، درین کار بر وی دیتی تمام واجب شدی، اجحافی بودی در حقّ وی، و عاقبت آن بودی که مال وی بنماندی و خون آن کشته هدر شدی. پس بر عاقله واجب کردند هر یکی را اندکی مال، چنان که در آن اجحافی نبود، و عاقبت آن اهدار الدّم نباشد و نیز عاقله ورثه قتیل‌اند، آن گه که ذووا الفرض نباشند، چون از وی میراث میگیرند، روا باشد که اندر قتل خطا دیت از بهر وی بدهند. معنی دیگر: اگر دیت خطا هم بر قاتل واجب کردندی، بعد از آنکه استعمال آلت حرب لا بدّ است، و احتراز از قتل و جرح دشخوار، غازیان و جنگیان از آن تقاعد نمودندید، و استعمال نکردندید، و بوقت حاجت بد دل بودندید. و آن گه خلل در اسلام راه بردید و مردم از اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حق باز ماندندید.
هوش مصنوعی: غازیان و جنگجویان به طور معمول عادت دارند که از سلاح استفاده کنند و گاهی پیش می‌آید که به اشتباه خود را در این زمینه آزمایش می‌کنند. این اشتباهات ممکن است به خطاهایی منجر شود که جلوگیری از آن‌ها دشوار است. اگر برای هر خطایی که فردی انجام می‌دهد، تمام خسارت‌ها مطالبه شود، این کار ظلمی به او خواهد بود و در نتیجه ممکن است مال او نابود شود و جان فرد مقتول هم بی‌فایده تلف گردد. بنابراین لازم است که برای هر فرد مقدار کمی از مال به عنوان پیش پرداخت تعیین شود که در این امر ظلمی وجود نداشته باشد و به عاقبت هم خون بی‌گناه هدر نرود. همچنین ورثه مقتول نیز در صورت عدم وجود وارثانی با حق مشخص، می‌توانند برای خطای قاتل، دیه دریافت کنند. به عبارت دیگر، اگر دیه خطا را بر قاتل واجب می‌کردند، پس از اینکه استفاده از سلاح اجتناب‌ناپذیر است و جلوگیری از قتل و جراحت دشوار، غازیان و جنگجویان از این کار صرف نظر می‌کردند و در مواقع ضروری نیز تردید می‌کردند. این موضوع می‌تواند به آسیب به اسلام و مانع از پیشرفت دین و افزایش کلمه حق شود.
پس ازین جهت دیت خطا و شبه عمد بر عاقله واجب کردند، و این اجماع امّتست و اتّفاق اهل سنّت، و کس خلاف نکرده است در آن، مگر جماعتی از خوارج که بر مال قاتل واجب دیده‌اند، و آن خرق اجماع مسلمانان است، و مذهب اهل سنّت و دین حق آنست که بیان کردیم، و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، مسئله خطا و شبه عمد بر عاقله واجب گردید و این نظریه‌ای است که بین امت اسلامی و اهل سنت مورد توافق است و کسی در این مورد اختلافی نداشته است، به جز گروهی از خوارج که معتقدند پرداخت دیه بر عهده قاتل است. این نظر آنها در تضاد با اجماع مسلمانان است. مذهب اهل سنت و دین حق همان چیزی است که بیان شد و خداوند داناتر است.
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً میگوید: هر که را بنده‌ای نباشد که آزاد کند، کفّارت قتل را دو ماه پیوسته روزه دارد. اگر روزه بی‌عذری بگشاید چندان که روزه داشته باشد بکار نیست، و از سر باید گرفت، و اگر زنی را حیض رسد وی را عذر ظاهر است، و از سر نباید گرفت، و اگر بیمار شود دو قولی است، و اگر بسفری بیرون شود اصحاب شافعی را در آن دو طریق است، و اگر ماه رمضان پیش آید یا روز نحر و ایام التشریق، تتابع منقطع شود، که بروزگار دیگر روزه پیوسته میتوان داشت وی در آن معذور نیست. و اگر طاقت روزه داشتن ندارد شافعی را دو قولست: که اطعام بجای آن نشیند یا نه، و درست آنست که ننشیند بجای آن ظاهر قرآن را، و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: هر کسی که قادر به آزادی یک بنده نباشد، باید برای کفاره قتل، دو ماه پیوسته روزه بگیرد. اگر او در این مدت بدون عذر افطار کند، باید روزه را دوباره از سر بگیرد. اما اگر زن در این مدت به دلیل حیض نتواند روزه بگیرد، این عذر قابل قبول است و نیازی به تکرار روزه نیست. همچنین در صورت بیماری، دو نظریه وجود دارد. اگر شخص به سفر برود، در این باره نیز نظرات مختلفی وجود دارد. در صورتی که ماه رمضان یا روزهای قربانی (نحر) و ایام تشریق پیش بیاید، باید متوجه شد که پیوستگی روزه‌ها از بین می‌رود و در زمان دیگر می‌توان روزه گرفت. اگر کسی توانایی روزه‌داری نداشته باشد، دو نظر در این مورد وجود دارد: آیا باید به جای روزه، اطعام کند یا خیر. به نظر می‌رسد که بر اساس ظاهر قرآن، نیازی به اطعام نیست. خداوند داناتر است.
قوله: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً الآیة این آیت در شأن مقیس بن ضبابة اللیثی آمد که برادر خود را هشام بن ضبابه در بنی النجار کشته یافت، مقیس آمد، و با رسول خدا (ص) بگفت. رسول (ص) مردی را از بنی فهر با وی فرستاد، و پیغام داد که اگر قاتل هشام میدانید بدست برادر وی مقیس وا دهید، تا قصاص کند، و اگر نمیدانید دیت وی بدهید. فهری پیغام رسول خدا (ص) با ایشان گزارد، ایشان همه گفتند: سمعا و طاعة للَّه و لرسوله، گفتند: ما کشنده او نمیدانیم، امّا دیت بدهیم، صد تا اشتر بودی دادند، پس هر دو بازگشتند تا به مدینه روند. شیطان مقیس را وسوسه کرد که دیت برادر میپذیری، ترا مسبّتی عظیم باشد درین پذیرفتن‌ دیت، چرا این فهری را نکشی بجای برادر، و تشفّی حاصل نکنی؟! وسوسه شیطان او را بر آن داشت که آن مرد را بکشت، و آن گه این شعر را بگفت:
هوش مصنوعی: این آیه درباره مقیس بن ضبابة اللیثی نازل شده است که برادرش هشام بن ضبابة را در بنی النجار کشته یافته بود. مقیس به نزد رسول خدا (ص) رفت و موضوع را مطرح کرد. پیامبر (ص) مردی از قبیله بنی فهر را همراه او فرستاد و گفت اگر می‌دانید قاتل هشام کیست، او را به برادرش مقیس تحویل دهید تا قصاص کند، و اگر نمی‌دانید، باید دیه او را بپردازید. پس از اینکه پیامبر (ص) پیامش را به آن‌ها رساند، آن‌ها همه گفتند: «سمعاً و طاعة» یعنی با کمال اطاعت، اما تصریح کردند که قاتل او را نمی‌شناسند و حاضر شدند دیه او که صد شتر بود را بپردازند. پس هر دو برگشتند تا به مدینه بروند. در این حین، شیطان مقیس را وسوسه کرد که اگر دیه برادرش را بپذیرد، عواقب بدی برای او پیش خواهد آمد و بهتر است آن مرد فهری را به جای برادرش بکشد تا انتقام بگیرد. این وسوسه شیطان باعث شد که مقیس آن مرد را بکشد و سپس شعری را به یادگار بگوید.
قتلت به فهرا و حمّلت عقله
سارة بنی النّجّار ارباب فارع‌
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره می‌کند که با استفاده از استدلال و منطق، حقیقتی را به وضوح بیان می‌کند و بار این حقیقت را بر دوش کسانی که در کارهای مهم و مسئولیت‌های سنگین هستند، می‌گذارد. این افراد مانند کارگران و کشاورزان هستند که در تلاشند تا محصولی با ارزش به دست آورند.
و ادرکت ثأری و اضطجعت موسّدا
و کنت الی الأوثان اوّل راجع‌
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته می‌شود که شخص به انتقام خود دست یافته و در آرامش و استراحت قرار دارد. همچنین اشاره می‌کند که او در گذشته به بت‌پرستان بازگشته بود.
مرتدّ شد، و به مکه باز شد، تا روز فتح مکه رسول خدا (ص) او را بکشت. در کفر و در شأن وی از آسمان این آیت آمد: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها یعنی: بکفره و ارتداده عن الاسلام.
هوش مصنوعی: او از دین برگشت و به مکه رفت تا اینکه در روز فتح مکه، پیامبر خدا (ص) او را به قتل رساند. در مورد کفر او و وضعیتش، این آیه از آسمان نازل شد: «و هر کس مؤمنی را عمداً بکش، جزای او جهنم است که همیشه در آن خواهد ماند» که اشاره به کفر و ارتداد او از اسلام دارد.
اختلاف است در میان علما در حکم این آیت، قومی گفتند از خوارج و معتزله که: این در حق مؤمن آمده است، که چون مؤمنی را بکشد کافر شود، و جاوید در آتش بماند، و این مذهب خوارج است که ایشان بوعید ابد گویند، و بنده را بگناه کافر دانند. امّا معتزله میگویند که: مؤمن بقتل مؤمن کافر نشود، لکن جاوید در دوزخ بماند. اینان بخلود عذاب میگویند، امّا بتکفیر نمیگویند.
هوش مصنوعی: در میان علمای دین نظرهای متفاوتی در مورد این آیه وجود دارد. برخی از خوارج و معتزله بر این باورند که این آیه درباره مؤمنان است و اگر مؤمنی، مؤمن دیگری را به قتل برساند، کافر شده و برای همیشه در آتش جهنم خواهد ماند. این دیدگاه شباهت زیادی به نظر خوارج دارد که معتقدند شخص باید به خاطر گناهش همیشه مجازات شود و تقصیر او را به اندازه‌ای بزرگ می‌دانند که او را کافر تلقی می‌کنند. اما معتزله اعتقاد دارند که یک مؤمن اگر مؤمن دیگر را بکشد، کافر نمی‌شود، اما همچنان برای همیشه در عذاب خواهد ماند. آن‌ها به ابدی بودن عذاب اشاره می‌کنند، اما نظری درباره کافر بودن او ندارند.
قومی دیگر از مرجیان گفتند که: این آیت در شأن کافر آمده است، که مؤمنی را بکشد. امّا مؤمن چون مؤمنی را بکشد، خود در آتش نشود، و آن کبیره ایمان وی را زیان ندارد، و این هر سه مذهب باطل است و خلاف حق، و قول اهل سنّت و اصحاب حدیث آنست که مؤمن چون مؤمنی را بقصد بکشد بآن فعل که از وی بیاید، تکفیر وی نکنند، و او را از ایمان بیرون نیارند، و خلود در دوزخ نگویند، مگر که خون وی بحلال دارد، که آن گه خلاف شرع بود. امّا چون نه بر طریق استحلال بود، عاصی شود، و در ایمان وی نقصان آرد، که مذهب اهل سنّت آنست که: الایمان یزید بالطّاعة و ینقص بالمعصیة، پس اگر قصاص کنند او را، آن قصاص کفّارت وی باشد، و اگر قصاص نکنند، لکن توبه کند هم کفّارت وی بود، و اگر بی‌قصاص و بی‌توبت از دنیا بیرون شود کار وی با خدا است، اگر خواهد وی را بیامرزد، و خصم وی خشنود کند، و اگر خواهد او را بر فعل وی عذاب کند، آن گه او را باصل ایمان وی خلاص دهد، چنان که وعده داده است، که ربّ العالمین وعده خود خلاف نکند، که خلف وعده بر وی روا نیست. امّا وعید خلاف کند، که ترک مجازات بوعید عین کرم است و غایت فضل، و ربّ العزّة جلّ جلاله موصوف است بکرم و فضل. و دلیل بر ابطال قول ایشان که گفتند: بنده بقتل مؤمن کافر شود، آنست که: ربّ العزّة گفت در آن آیت که بیان قصاص کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی‌، قاتل و مقتول را درین آیت مؤمن نام کرد، و قصاص در قتل عمد رود لا محاله، و نیز اخوّت ایمان بریده نکرد میان ایشان، آنجا که گفت: فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ، و نیز گفت: ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ، و تخفیف و رحمت بکافر نرسد لا محاله. جای دیگر گفت: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا. معلوم است که این اقتتال بر عمد بود نه بر خطا، و دلیل از جهت خبر آنست که رسول (ص) با یاران خود بیعت کرد، بآنکه شرک نیارند، و هیچکس بنا حق بنکشند، پس گفت: «فمن فعل من ذلک شیئا، فأقیم علیه الحد، فهو کفارة له، و من ستر علیه فأمره الی اللَّه، ان شاء غفر له، و ان شاء عذبه.»
هوش مصنوعی: گروهی از مرجیان بر این باورند که آیه‌ای که در قرآن آمده، به‌خصوص در مورد کشتن مؤمنان، ناظر به کافران است. آن‌ها می‌گویند اگر یک مؤمن، مؤمن دیگری را به قتل برساند، خودش به عذاب نمی‌افتد و این کار او به ایمانش آسیب نمی‌زند. اما این نظر باطل و مخالف حقیقت است. اهل سنت و پیروان حدیث می‌گویند اگر مؤمنی، به‌طور عمد به قتل مؤمن دیگری اقدام کند، او را کافر نمی‌دانند و در ایمانش خدشه‌ای وارد نمی‌شود. در عوض، او گناهکار و دارای نقصان در ایمان است. اگر به خاطر این قتل، از او قصاص شود، آن قصاص به عنوان کفاره‌ای برای او محسوب می‌شود و اگر قصاص نشود ولی او توبه کند، باز هم کفاره‌ای برای او خواهد بود. در صورتیکه بدون قصاص و توبه از دنیا برود، کارش به خدا وابسته است و خدا می‌تواند او را ببخشد یا عذاب کند. از آن‌جا که خداوند همیشه به وعده‌هایش وفا می‌کند، ممکن است او را ببخشاید. دلیلی بر باطل بودن قول کسانی که می‌پندارند قاتل مؤمن، کافر می‌شود، این است که خداوند در آیه‌ای به حکم قصاص اشاره کرده و هر دو طرف را مؤمن نامیده است. همچنین، اگر دو گروه از مؤمنان به جان هم بیفتند، معلوم است که این درگیری عمدی بوده و نه اشتباهی. بر اساس روایات، پیامبر (ص) با یاران خود پیمان بست که هیچ‌کس نباید به ناحق دیگری را بکشد و اگر کسی چنین کند، باید مجازات شود و این عمل برای او کفاره‌ای خواهد بود.
وجه دلالت درین خبر روشن است که اگر بنده بقتل می‌کافر شود، پس این خبر را معنی نباشد.
هوش مصنوعی: واضح است که اگر یک فرد به قتل برسد، این موضوع دیگر معنایی نخواهد داشت.
معتزلی گفت: پس چه معنی دارد این آیت که وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها؟ جواب وی از دو وجه است: یکی آنکه این آیت در شأن کافر آمده است که مؤمن را بکشد، چنان که در قصّه مقیس ضبابه گفتیم. دیگر وجه آنست که اگر چه در حق مؤمن آمده است، فجزاؤه جهنّم گفت، و در خبر است از مصطفی (ص) که گفت:هو جزاؤه ان جازاه.
هوش مصنوعی: معتزلی بیان کرد که این آیه درباره چه چیزی صحبت می‌کند: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها»؟ پاسخ او از دو جنبه است. اول اینکه این آیه در مورد کافرانی است که مؤمنان را به عمد می‌کشند، همان‌طور که در داستان مقیس ضبابه اشاره شد. دوم اینکه اگرچه موضوع آیه درباره مؤمن است، اما همچنان گفته شده که «جزای او جهنم خواهد بود» و همچنین در روایت آمده که پیامبر (ص) فرموده‌اند: «او جزای خود را خواهد گرفت.»
و ابن عباس گفت نیز: و هو جزاؤه، ان شاء عذّبه و ان شاء غفر له. میگوید: پاداش وی اینست، اگر خواهد که پاداش وی کند. و نه هر جای که ربّ العزّة گفت که جزاء وی اینست، آن بر معنی وجوب باشد، یعنی که استیفاء آن واجب بود، نبینی که جای دیگر گفت: إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ الآیة. پس کس باشد از محاربان که ازین عقوبتها که ربّ العزّة گفت، بر وی هیچ چیز فرو نیاید، تا از دنیا بیرون شود، و جای دیگر گفت: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، آن گه گفت: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ.
هوش مصنوعی: ابن عباس بیان می‌کند که پاداش یا جزای افراد به خواست خداوند بستگی دارد؛ اگر بخواهد، آنها را عذاب می‌کند و اگر بخواهد، می‌بخشد. او توضیح می‌دهد که هر جا خداوند درباره پاداش صحبت می‌کند، معنای آن به این نیست که حتماً باید در آنجا جزا اجرا شود. به عنوان مثال، در آیه‌ای دیگر گفته شده که جزای کسانی که با خدا و پیامبرش می‌جنگند، چنین و چنان است، اما ممکن است کسانی از محاربان وجود داشته باشند که هیچ‌یک از عذاب‌ها بر آنها نازل نشود تا از دنیا بروند. همچنین در آیه‌ای دیگر آمده که "جزای یک بدی، بدی مشابه آن است" و پس از آن ذکر می‌شود که اگر کسی ببخشد و اصلاح کند، پاداش او بر عهده خداست.
جزاء سیّئة اثبات کرد، آن گه عفو در آن روا داشت، بلکه بر عفو تحریض کرد، همچنین جزاء قاتل بیان کرد از وعید و تخلید، لکن روا باشد که عفو کند، و دلیل بر درستی این سخن آنست که ربّ العزّة جلّ جلاله چون کفر روا نداشت که بیامرزد، سخن بر مخرج خبر بیرون داد، نه بر مخرج وعید، و ذلک فی قوله تعالی: وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ، فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ. و خلف در جز حق جلّ جلاله روا نباشد، و در حق قاتل سخن بر مخرج وعید بیرون داد نه بر مخرج خبر، گفت: فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ، و خلف وعید در حق اللَّه جلّ جلاله کرم و فضل باشد.
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر بدی‌ها عذاب و مجازات را تایید کرده و سپس بر عفو و بخشش تشویق نموده است. با این حال، در مورد قاتل، عذاب و عواقب سختی را بیان کرده است، اما همچنین ممکن است که او عفو کند. دلیل این مطلب این است که خداوند، زمانی که کفر در بین آمد، عفو را روا نداشت و به همین دلیل سخن خود را در مورد جزا بیان کرد، نه در مورد بخشش. در آیه‌ای فرموده است: "و اگر یکی از آن‌ها بگوید من به جز او خدا هستم، او را به جهنم مجازات خواهیم کرد." پس در مورد حق خداوند هیچ گونه تخلفی روا نیست و در مورد قاتل، سخن از مجازات به میان آمده است نه از بخشش، و گفته شده است که مجازات او جهنم است. در نتیجه، تخلف در حق خداوند از نظر کرم و فضل او پذیرفته شده است.
امّا آنچه گفت: خالِداً فِیها اهل معانی گفته‌اند: که معنی خلود دیگر است، و معنی تأبید دیگر، نه هر جا که ذکر خلود است بر معنی تأبید است. قال اللَّه تعالی: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ. معلومست که خلد اینجا بمعنی فنا و زوال است دنیا را، نه بمعنی تأبید. جای دیگر گفت: أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ؟
هوش مصنوعی: اما آنچه گفته شده، این است که معنای "خلود" با "تأبید" تفاوت دارد و در هر جایی که از خلود صحبت می‌شود، الزاماً به معنای تأبید نیست. خداوند در آیه‌ای می‌فرماید که برای هیچ بشری قبل از تو زندگی جاودان قرار ندادیم. اینجا مفهوم خلود به معنای فنا و زوال زندگی دنیا است، نه به معنای جاودانگی. در جای دیگری نیز می‌گوید: اگر تو بمیری، آنها جاودان خواهند بود؟
یعنی الی ان تزول الدّنیا و تفنی. پس معلوم گشت که قول معتزلی باطل است که گفت: مؤمن بقتل مؤمن جاوید در آتش بماند. امّا قول مرجی که گفت: مؤمن بقتل مؤمن در آتش نشود، و کبائر وی ایمان وی را زیان ندارد، این سخن باطل است، و خلاف کتاب خدا است، فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، مغفرت مطلق نگفت، بلکه با مشیّت خود افکند، تا بدانند که از گناهان هست که بیامرزد، و هست که نیامرزد، تا آن گه که صاحب آن را عذاب کند، پس او را رهایی دهد از عذاب بسببی از اسباب، تا جاوید در آتش نماند.
هوش مصنوعی: به این معنا است که دنیا و آنچه در آن هست، فانی و زودگذر است. بنابراین، ادعای معتزله که می‌گوید مومن که مومن دیگری را به قتل برساند، در آتش جهنم ابدی خواهد ماند، نادرست است. از سوی دیگر، نظریه مرجئه که ادعا می‌کند مومن قاتل در آتش نمی‌سوزد و گناهان کبیره‌اش بر ایمان او تأثیر نخواهد داشت، نیز باطل است و با آیات قرآن در تضاد است. خداوند می‌فرماید: "خداوند هیچ‌گاه نخواهد بخشید که به او شریک آورده شود، ولی گناهان دیگر را برای کسی که بخواهد، می‌بخشد." این بیان نشان می‌دهد که خداوند معافیت از گناهان را به خود مشیت و اراده‌اش وابسته کرده است، تا مردم بفهمند که برخی از گناهان مورد بخشش قرار می‌گیرند و برخی نه. ممکن است خداوند برخی افراد را به خاطر گناهانشان عذاب کند، اما پس از آن به واسطه‌ای آنها را از عذاب نجات دهد، به گونه‌ای که در آتش جاوید نمانند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا سبب نزول این آیت آن بود که جوکی از مسلمانان براه حنین میرفتند، روز سیوم ماه حرام رسیدند فرا مردی که گوسفندان بچرا داشت، نشناختند وی را، و با یکدیگر گفتند که فرصت یافتیم، مرد بیگانه و مال با وی. قومی گفتند پرهیزید که ماه حرام است، و قومی گفتند که ما چنین فرصت هر ساعت نیابیم، و نیز مگر دوش ماه نو بود، و امروز نه از ماه حرام است. این قوم که این گفتند قصد کشتن مرد کردند. مرد گفت من از شماام و مسلمانم. این قوم گفتند که قصد وی داشتند که: این مرد تقیّت را میگوید، از بیم میگوید، که بر تن و مال خود میترسد، نه از راستی. آخر آن مرد را بکشتند، و گوسفند براندند. اولیاء آن کشته آمدند برسول خدای (ص)، و تشنیع کردند، و گفتند ماه حرام و روز حرام و استحلال خون و مال؟! این آیت آمد، و رسول خدا دیت آن کشته بداد، و گوسفندان با کسان وی رد کرد. بو صالح گوید از ابن عباس که: این آیت در شأن مردی آمد از بنی مرة بن عوف بن سعد نام وی مرداس بن نهیک، و از اهل فدک بود، و مسلمان بود، و از قوم وی جز وی مسلمان نبود. رسول خدا (ص) لشکری بایشان فرستاد، و غالب لیثی را بر ایشان امیر کرد. آن قوم چون خبر بداشتند که لشکر بایشان میشود، همه بگریختند، و این مرداس بر جای بایستاد، که من مسلمانم، و مرا نباید گریخت. پس ترسید که اگر نه اصحاب رسول خدااند، مرا ازیشان رنج بود، بکوه بر شد، و گوسفندان با خود میداشت. پس چون لشکر در رسید، و آواز تکبیر شنید، فرو آمد، و او نیز تکبیر میکرد، و میگفت: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» اسامة بن زید بن حارثة بر وی رسید، و او را بکشت، و گوسفند براند. پس این خبر برسول خدا (ص) افتاد.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، زمانی که در راه خدا مبارزه می‌کنید، مراقب باشید. این آیه در مورد واقعه‌ای نازل شد که گروهی از مسلمانان در حال حرکت به سوی حنین بودند و در روز سی‌ام ماه حرام به مردی برخورد کردند که گوسفندانی را چرای می‌کرد. آن مرد را نشناختند و در میانشان بحثی درباره او شکل گرفت. عده‌ای گفتند که باید از او پرهیز کرد چون ماه حرام است، اما برخی دیگر تأکید کردند که چنین فرصتی هرگز پیش نمی‌آید و از آنجا که روز جدیدی است، از ماه حرام نیست. این گروه در نهایت تصمیم به کشتن آن مرد گرفتند. او اعلام کرد که مسلمان است، ولی آنها به او گفتند که این ادعا فقط از روی ترس است. در نهایت آن مرد کشته شد و گوسفندانش به غنیمت رفت. خانواده او به پیامبر اسلام شکایت کردند و درباره جرم در ماه حرام صحبت کردند. آیه‌ای نازل شد و پیامبر (ص) دیه آن مرد را پرداخت و گوسفندان را به خانواده‌اش بازگرداند. بر اساس روایتی، این آیه درباره مردی از بنی مرة بن عوف بن سعد به نام مرداس بن نهیک نازل شده است که تنها مسلمان قبیله‌اش بود. وقتی پیامبر (ص) برای سرکوبی قوم او لشکری فرستاد، آن قوم فرار کردند، اما مرداس اعلام کرد که او مسلمان است و نباید بگریزد. او بالاخره در مواجهه با لشکر مسلمانان، خود را تسلیم کرد و در حال تکبیر گفتن، مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. این واقعه به پیامبر (ص) گزارش شد.
رسول (ص) خشم گرفت، و اسامة را ملامت کرد و گفت: «قتلته، و هو یقول: لا اله الّا اللَّه؟!»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) به شدت عصبانی شد و اسامه را سرزنش کرد و فرمود: «او را کشتی در حالی که می‌گفت: هیچ خدایی جز الله نیست؟!»
اسامة گفت: یا رسول اللَّه! آن کلمه از بیم میگفت نه از دل و اعتقاد، میخواست که تن و مال خویش نگه دارد. رسول (ص) گفت: «فهلا شققت عن قلبه لتنظر اصدق ام لا؟»
هوش مصنوعی: اسامه گفت: ای پیامبر خدا! او این حرف را به خاطر ترس و نگرانیش گفت و نه به خاطر ایمان و اعتقاد واقعی، زیرا می‌خواست که جان و دارایی‌اش را حفظ کند. پیامبر (ص) فرمود: «پس چرا دل او را نگاه نکردی تا ببینی که آیا راست می‌گوید یا نه؟»
چرا دل وی نشکافتی تا ترا معلوم شدی که راست میگوید یا دروغ؟
هوش مصنوعی: چرا دل او را نشکافتی تا بفهمی که آیا راست می‌گوید یا دروغ؟
گفت: یا رسول اللَّه چگونه دل وی بشکافتمی؟ و حال دل وی بر من چگونه روشن شدی؟
هوش مصنوعی: سؤال کرد: ای پیامبر خدا، چگونه دل او را شکافتی؟ و حالا چطور شد که دل او برای من روشن شده است؟
رسول گفت: پس نه او را بزبان راستگوی داشتی، و نه دل وی شکافتی، این چیست که تو کردی؟ اسامه گفت: یا رسول اللَّه استغفر لی، از بهر من آمرزش‌خواه از خدا.
هوش مصنوعی: رسول گفت: پس تو نه با زبان راستگو صحبت کردی، و نه به دل او نفوذ کردی، آیا این چیست که کردی؟ اسامه پاسخ داد: ای رسول خدا، برای من آمرزش بخواه و از خداوند برای من استغفار کن.
رسول (ص) سه بار گفت: «فکیف لک بلا اله الّا اللَّه؟»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) سه بار فرمود: «پس حال تو چگونه خواهد بود وقتی که معبودی جز خدا وجود ندارد؟»
یعنی چون بود آنکه لا اله الّا اللَّه ترا خصمی کند. پس رسول خدا از بهر وی آمرزش خواست، و وی را فرمود تا گردنی آزاد کند. پس اسامه روزگار ابو بکر و عمر و عثمان و علی دریافت. علی روزی او را بر قتال خواند. گفت: یا علی بر من امروز هیچکس از تو عزیزتر نیست، امّا قتال نکردم، و نکنم، بعد از آنکه رسول خدا (ص) گفت: «فکیف لک بلا اله الّا اللَّه؟».
هوش مصنوعی: چون کسی که فقط خدا را می‌پرستد، با تو دشمنی کند. رسول خدا به خاطر او درخواست آمرزش کرد و به او فرمود که درباره آزاد کردن یک بنده اقدام کند. اسامه در زمان ابوبکر، عمر، عثمان و علی زندگی کرد. روزی علی او را به جنگ دعوت کرد. اسامه گفت: «ای علی، امروز هیچکس برای من عزیزتر از تو نیست، اما من نمی‌جنگم و نخواهم جنگید، بعد از آنکه رسول خدا فرمود: پس وضع تو چگونه است در حالی که جز خدا کسی نیست؟».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ضرب در زمین، جایها است در قرآن، و آن رفتن مسافر است. میگوید، هنگامی که در سفر بید جایی در زمینی، فَتَبَیَّنُوا نیک بر رسید، و نگاه کنید. حمزه و کسایی و خلف فتثبّتوا خوانند، بالثّاء و الباء و التاء، من الثّبات، و التّثبّت التّأنّی، و هو ضدّ العجلة. تقول العرب: تثبّت فی امرک ای لا تعجل، و المعنی: ارفقوا و لا تعجلوا. میگوید: بر جای خویش باشید و مشتابید، و تأنّی فرو مگذارید. باقی قرّا فَتَبَیَّنُوا خوانند بالباء و الیاء و النّون، و هو قریب من الأوّل، و قد جاء: «انّ التّبیّن من اللَّه، و العجلة من الشّیطان» فمقابلة التّبیّن بالعجلة تدلّ علی تقاربهما.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، وقتی برای جهاد در راه خدا به سفری می‌روید، باید دقت و هوشیاری داشته باشید. در حین مسافرت، وقتی به جایی می‌رسید، باید درست بررسی کنید و با احتیاط عمل کنید. این مسئله به معنای این است که شتاب نکنید و با آرامش تصمیم بگیرید. در ادبیات عربی نیز گفته شده است که باید در کار خود ثابت‌قدم باشید و عجلت نکنید. در واقع، معنی این جمله این است که با دقت و آرامش پیش بروید و از شتاب زدگی بپرهیزید. در نهایت، سرعت عمل در کارها معمولاً نتیجه خوبی ندارد و باید یادآور شد که دقت و سنجش در کارها از ویژگی‌های خوب است.
اگر کسی گوید: این تبیّن و تثبّت که در آیت است هم در سفر واجب است و هم در حضر، و فرق نیست، پس چه معنی را بسفر مخصوص کرد؟ جواب آنست که این حادثه در سفر افتاد، ازین جهت در حضر مخصوص کرد، و سفر بر حضر تنبیه میکند، هم چنان که ربّ العزّة رهن در سفر مخصوص کرد، گفت: وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی‌ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ، و آن گه سفر تنبیه داد بر حضر، تا حکم رهن در سفر و حضر یکسان گشت. اینجا هم چنانست.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که توصیف و تثبیت مطرح‌شده در آیه، هم در سفر و هم در حالت حضور صدق می‌کند و هیچ تفاوتی وجود ندارد، پس چرا این موضوع را به سفر اختصاص داده است؟ پاسخ این است که این حادثه در سفر به وقوع پیوسته و به همین دلیل در حالت حضور به صورت خاص ذکر شده است؛ سفر به نوعی برای حالت حضور هشدار می‌دهد. به عنوان مثال، خداوند در مورد رهن، این موضوع را در سفر مشخص کرده و فرموده است: «و اگر در سفر باشید و نویسنده‌ای نیابید، پس رهن‌ها باید گرفته شوند». سپس این مفهوم در حضر نیز قابل اعمال است تا احکام رهن در سفر و حضر به یک صورت باشد. این موضوع نیز در اینجا مشابه است.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی‌ إِلَیْکُمُ السَّلامَ بی الف قرائت مدنی و شامی و حمزه است، و معنی «سلم» استسلام و انقیاد است. چنان که جایی دیگر گفت: وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ، میگوید: کسی را که با شما قتال نکند و شما را منقاد شود: لَسْتَ مُؤْمِناً که تو مؤمن نه‌ای. باقی قرا السّلام خوانند بالف، و هو التّحیّة.
هوش مصنوعی: به کسانی که به شما سلام می‌کنند، نگویید که شما مؤمن نیستید. سلام به معنای تسلیم و اطاعت است. در جایی دیگر نیز اشاره شده که کسانی که در آن روز به خدا تسلیم می‌شوند، دارای مقام و ارزشی هستند. در واقع، کسی که با شما نمی‌جنگد و تسلیم می‌شود، نباید به راحتی نادیده گرفته شود. همچنین در قرائت‌های مختلف، کلمه "سلام" به معنای تحیت و درود است.
مراد آنست که: مگویید کسی را که بتحیّت مسلمانان شما را تحیّت کرد، یعنی بر شما سلام کرد، و شما را گفت که من مسلمانم: لَسْتَ مُؤْمِناً که تو مؤمن نه‌ای، و آمن کرده نه ای، آنچه ظاهر کرد از اسلام ازو بپذیرید، و شمشیر از وی بردارید.
هوش مصنوعی: منظور این است که نباید به کسی که با سلام و احترام به شما سلام کرده و گفته است که مسلمان است، اینطور پاسخ دهید که تو مؤمن نیستی و ایمان نیاورده‌ای. چیزی که او آشکارا از اسلام نشان می‌دهد را بپذیرید و با او به خصومت نپردازید.
تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا یعنی: و أنتم تبتغون. عرض اینجا گوسفندان مرداس است که اسامه براند. فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ این مغانم هم غنیمتهای دنیوی است که از کافران با مسلمانان افتد، و هم ثواب آن جهانی، یعنی نعیم بهشت باقی، و ملک جاودانی. از ابن عباس روایت کنند که گفت: حرّم اللَّه علی المؤمنین أن یقولوا لمن شهد أن لا اله الّا اللَّه، لست مؤمنا، کما حرّم علیهم المیتة، فهو آمن علی حاله و دمه، فلا تردّوا علیه قوله.
هوش مصنوعی: شما به دنبال منافع دنیوی هستید، که این در مورد گوسفندانی است که اسامه آنها را تحت کنترل دارد. اما در پیشگاه خداوند، غنیمت‌های زیادی وجود دارد که شامل سودهای دنیوی است که از کافران بر مسلمانان به دست می‌آید و همچنین پاداش‌های آخرتی مثل نعمت‌های بهشت و سلطنت جاودان. ابن عباس روایت کرده که خداوند بر مؤمنان حرام کرده که به کسی که شهادت می‌دهد که هیچ معبودی جز خداوند نیست بگویند که تو مؤمن نیستی، همان‌طور که خوردن مردار بر آنها حرام است. بنابراین، او در هر حالتی در امان است و خونش محفوظ است، پس به گفته‌های او پاسخ منفی ندهید.
کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ این حجت است بر قدریان که اللَّه تعالی منت نهاد بر مؤمنان از میان خلق بآن توفیق که ایشان را داد، تا ایمان آوردند، و راه هدی یافتند. و اگر چنان بودی که قدریان گفتند که: اللَّه تعالی همه خلق را از بهر ایمان آفرید، پس چه معنی دارد اختصاص ایشان بمنّت از میان خلق؟
هوش مصنوعی: شما نیز پیش از این در وضعیتی مشابه بودید. این نکته نشان‌دهنده لطف خداوند به مؤمنان است که از میان مخلوقات، به آن‌ها توفیق ایمان آوردن و راه هدایت را نشان داد. اگر ادعای قدریان درست باشد که خداوند همه مخلوقات را برای ایمان آوردن خلق کرده است، پس علت خاص بودن لطف خدا به برخی افراد چیست؟
چون خلق همه یکسان باشند، در همه معانی، تخصیص توفیق و منّت نباشد. لا بلکه این تخصیص هست، که ربّ العزّة گفت: فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ منت نهاد اللَّه بر شما که از میان خلق شما را برگزید، و توفیق داد شما را تا ایمان آوردید، و راه حق یافتید.
هوش مصنوعی: زمانی که همه افراد یکسان باشند، دیگر نمی‌توان توفیق و نعمت را به یک گروه خاص نسبت داد. بلکه در واقع، این انتخاب خاص است که خداوند بر آن تأکید کرده و گفته است که بر شما منت نهاد و شما را از میان دیگران برگزید، و به شما توفیق داد تا ایمان آورید و راه حق را پیدا کنید.
لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ این آیت در فضل مجاهدان است، و افزونی درجات ایشان بر درجات دیگر مسلمانان. و قعود درین آیت تخلف است از جهاد، چنان که جایی دیگر گفت: وَ قِیلَ اقْعُدُوا، فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ، ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدِینَ، وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. این همه تخلّف است از جهاد، نه قعود حقیقی است بر عجز. چون این آیت آمد، عبد اللَّه بن ام مکتوم بن عمرو مؤذن مصطفی (ص) و عبد اللَّه بن جحش و هر دو نابینا بودند گفتند: یا رسول اللَّه ربّ العزّة فضل مجاهدان بر قاعدان می‌نهد، و بندگان را بجهاد میفرماید، و حال ما اینست که می‌بینی و میدانی،و ما را آرزوی جهاد است. در آن حال جبرئیل آمد و عذر ایشان آورد: غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ غیر بر نصب، قراءت مدنی و شامی و کسایی است، بر معنی استثناء از قاعدان.
هوش مصنوعی: این آیه به اعتبار مجاهدان و برتری درجات آن‌ها نسبت به سایر مسلمانان اشاره دارد. واژه "قاعدون" در اینجا به معنی کسانی است که از جهاد باز مانده‌اند و این به معنای کاستی و نقص در جهاد است. در آیه‌ای دیگر نیز اشاره شده که گروهی از کسانی که جهاد نکرده‌اند، از قعود خود خوشحال بودند و دیگران از آن‌ها فاصله گرفتند. این به وضوح نشان می‌دهد که آن‌ها از جهاد سرپیچی کرده‌اند و نه این‌که ناتوانی واقعی داشته باشند. هنگامی که این آیه نازل شد، دو نفر از صحابه نابینا به پیامبر گفتند که حالا که خداوند برتری مجاهدان را بیان کرده است، و با وجود این‌که آن‌ها نیز دل در گرو جهاد دارند، چه باید بکنند. در آن زمان، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عذری برای آن‌ها آورد که نشان‌دهنده این است که قاعدان نابینا از این قاعده مستثنی هستند.
یعنی: لا یستوی القاعدون غیر أولی الضرر، و روا باشد که نصب علی الحال باشد.
هوش مصنوعی: به این معناست که افرادی که به خاطر مشکلات خاص خود نمی‌توانند فعالیت کنند، با کسانی که بدون چنین مشکلاتی هستند، برابر نیستند و این ممکن است به عنوان حالتی در نظر گرفته شود.
باقی قرّاء غیر برفع خوانند بر صفت قاعدان. و معنی ضرر عمی است، و ضریر اعمی است.
هوش مصنوعی: باقی خوانندگان به صورت قاعده‌ای دیگر می‌خوانند. و کلمه "ضرر" به معنای نابینا است، و نیز "ضریر" به معنای نابینا و کلمه "عمی" به معنای نابینا است.
مصطفی (ص) آن ساعت ران خود را بر ران زید ثابت انصاری داشت، و املا میکرد این آیت، تا وی مینوشت بر استخوان کتف. گفتا: جبرئیل بر وی در آمد، و وحی میگزارد. زید گفت که: اثر وحی پای مبارکش پای مرا خرد کرد از گرانی وحی. تا این عذر ابن ام مکتوم فرو آورد: و هو قوله غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ، و در میان هر دو کلمه نهادند. پس ابن ام مکتوم باز نماند، از غرا، و بهر غزاتی بیرون شدی، و گفتی: ادفعوا الیّ اللّواء و اقیمونی بین الصّفّین فانّی لا استطیع ان افرّ. آخر او را بقادسیه در حرب عجم بکشتند و لوای سیاه با وی.
هوش مصنوعی: مصطفی در آن لحظه ران خود را بر روی ران زید ثابت کرد و این آیه را برای او تلاوت می‌کرد، در حالی که زید آن را بر روی استخوان کتف می‌نوشت. زید گفت که جبرئیل به او نازل شد و وحی را بر او معرفی کرد. او سپس اعلام کرد که اثر وحی بر پای مبارک او به قدری سنگین بود که پای او را خرد کرد. سپس این عذر از ابن ام مکتوم مطرح شد که در آن به موضوع ضرر اشاره شده بود. ابن ام مکتوم از جنگ‌ها عقب‌نشینی نکرد و به میدان جنگ رفت و درخواست کردند که پرچم را به او بدهند و او را بین صفوف قرار دهند، چون نمی‌توانست فرار کند. در نهایت، او در جنگ قادسیه به دست دشمن کشته شد و پرچم سیاه را با خود داشت.
فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً این قاعدان اینجا اصحاب عذراند. هر چند که در همت و نیت بر قصد جهاداند اما بدرجه مجاهدان نه‌اند، که مجاهدان به یک درجه بالای ایشان‌اند، ربّ العالمین گفت: این مجاهدان و این قاعدان معذوران چون بو لبانه و اوس ربیعه و عبد اللَّه جحش، و جماعتی از انصار، میگوید: همه را وعده بهشت داده‌ام، و هو قوله: وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی‌. این حسنی در تفسیر مصطفی (ص) بهشت است. آن گه گفت: وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً این قاعدان نامعذوران‌اند، ربّ العزّة مجاهدان را بر ایشان افزونی داد، بدرجتها. چنان که گفت: دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً. ابن جریح گفت: الدّرجة علی اولی الضّرر، و الدّرجات علی غیر اولی الضّرر.
هوش مصنوعی: خداوند مجاهدان را به خاطر انفاق اموال و جهاد در راه خود بر کسانی که در خانه نشسته‌اند برتری داده است. این افراد که در خانه مانده‌اند، به خاطر عذرهای خاص خود بخشوده شده‌اند، هرچند که نیتشان هم جهاد بوده است. در حقیقت، آنها در مرتبه‌ای پایین‌تر از مجاهدان قرار دارند که در مسیر جهاد تلاش کرده و فداکاری کرده‌اند. خداوند وعده بهشت به این مجاهدان و نیز کسانی که به دلایل قابل قبول در خانه مانده‌اند داده است. آیات نشان می‌دهد که برای مجاهدان اجر و درجاتی بزرگتر فراهم شده و به آنها پاداش‌های بیشتری عطا می‌شود. در واقع، خداوند فزونی در درجات و مغفرت و رحمت را برای مجاهدان در نظر گرفته است و افراد منزوی که نتوانسته‌اند در جهاد شرکت کنند، در مقامی پایین‌تر از آنها قرار دارند.
روی ابو هریرة قال: قال النّبیّ: «من آمن باللَّه و رسوله، و اقام الصّلاة، و آتی الزّکاة، و صام رمضان، کان حقّا علی اللَّه ان یدخله الجنّة، هاجر فی سبیل اللَّه او جلس حیث ولدته امّه». قالوا: یا رسول اللَّه أ فلا تخبر النّاس؟ قال: «انّ فی الجنّة مائة درجة اعدّها اللَّه للمجاهدین فی سبیله، بین الدّرجتین کما بین السّماء و الأرض، فاذا سألتم اللَّه فسئلوه الفردوس، فهو وسط الجنّة و اعلی الجنة، و فوقه العرش، و منه تفجّر انهار الجنّة».
هوش مصنوعی: ابو هریره نقل کرده که پیامبر فرمودند: «هر کس به خدا و پیامبرش ایمان آورد، نماز را برپا کند، زکات بدهد و در ماه رمضان روزه بگیرد، حق خدا بر اوست که او را به بهشت وارد کند، چه در راه خدا هجرت کرده باشد و چه در جایی که مادرش او را به دنیا آورده نشسته باشد». مردم پرسیدند: «ای پیامبر، آیا مردم را از این موضوع مطلع نمی‌سازی؟» پیامبر پاسخ داد: «در بهشت صد درجه وجود دارد که خداوند برای مجاهدان در راهش آماده کرده است، فاصله بین هر دو درجه به اندازه فاصله بین آسمان و زمین است. پس اگر از خدا چیزی خواستید، از او بهشت الفردوس را بخواهید، زیرا آن وسط بهشت و بالاترین درجه آن است و بالای آن عرش قرار دارد و از آنجا نهرهای بهشت جاری می‌شود».
و گفته‌اند: این درجات اعمالست در دنیا. اسلام درجه‌ایست، و هجرت در اسلام درجه‌ای، و جهاد در هجرت درجه‌ای، و قتل در جهاد درجه‌ای. ربّ العالمین وی را بهر درجه‌ای فردا در بهشت درجتها دهد. و آن گه آن درجتها که اللَّه دهد به است و نیکوتر، چنان که گفت: وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا.
هوش مصنوعی: این گفته‌ها اشاره به درجات مختلف اعمال در دنیا دارند. اسلام یک درجه است، هجرت در اسلام نیز درجه‌ای دارد و جهاد در هجرت به عنوان درجه‌ای دیگر محسوب می‌شود. حتی در جهاد، کشته شدن نیز درجه‌ای خاص به خود دارد. خداوند به هر کس بر حسب درجاتی که در این دنیا کسب کرده، در بهشت مقام و درجاتی اعطا خواهد کرد. این درجاتی که خداوند می‌دهد بهتر و برتر است، همانطور که در قرآن آمده است که زندگی آخرت از لحاظ درجات و فضیلت‌ها بسیار بزرگ‌تر است.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ این آیت در شأن قومی است از مشرکان مکه. روز بدر ایشان را بر وی مصطفی (ص) آوردند بجنگ، و ایشان شهادت گفته بودند در نهان از مشرکان، و بهجرت نیامدند، و عذر نداشتند در تخلّف، و مشرکان در ایشان تهمت داشتند که شهادت گفته‌اند. ایشان را بر غم بجنگ آوردند، کشته شدند در میان مشرکان: قیس بن الولید بن المغیرة، و الولید بن عتبة بن ربیعة، و قیس بن الفاکه بن المغیرة، و عمرو بن امیة بن سفیان، و العلاء بن امیة بن خلف.
هوش مصنوعی: این پاراگراف به گروهی از مشرکان مکه اشاره دارد که در روز بدر با پیامبر(ص) مواجه شدند. این افراد قبلاً در خفا به اسلام گرویده بودند اما به دلیل عدم هجرت از مکه، به جنگ آمده و در این جنگ کشته شدند. آنها هیچ عذری برای عدم مشارکت در این جنگ نداشتند. برخی از این افراد مانند قیس بن الولید، الولید بن عتبه و عمرو بن امیة، در میان مشرکان کشته شدند.
ایشانند که ربّ العالمین حکایت میگوید از ایشان که: چون مردم بر هم رسیدند، و قلّت مسلمانان دیدند، گفتند: غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ. ربّ العالمین ایشان را میگوید: تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ فریشتگان چون ایشان را می‌میرانیدند. ملائکه اینجا ملک الموت است تنها، که وی بر قبض روحها موکّل است، و جای دیگر میگوید: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ، و در لغت عرب خطاب جمع بیاید که مراد از آن واحد بود، کقوله تعالی: إِنْ نَحْنُ...، و لا نشکّ انّ اللَّه سبحانه واحد لا شریک له. ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ نصب است بر حال، یعنی: توفّیهم الملائکة فی حال ظلمهم و شرکهم. قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ فریشته ایشان را گفت شما در چه بودید؟ این سؤال توبیخ است و تقریع، و روا باشد که گویند: معنی آنست که: فیمن کنتم؟ شما در کدام قوم بودید؟ در مشرکان یا در مسلمانان؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ ایشان جواب دادند که ما در زمین مکه مقهوران و عاجزان بودیم، طاقت اظهار ایمان نداشتیم، و ما را بکراهیت با خود بیرون آوردند بجنگ. فریشتگان گفتند: أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها؟ زمین مدینه فراخ نبود، و آمن نبود، تا بآنجا هجرت کردید؟! سعید بن جبیر گفت: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها»، قال اذا عمل بالمعاصی فاخرج منها. و روی ان النبی قال: «من فرّ بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الأرض استوجب به الجنّة. و کان رفیق ابیه ابراهیم و نبیّه محمد.»
هوش مصنوعی: خداوند متعال از گروهی خبر می‌دهد که وقتی مردم با یکدیگر ملاقات کردند و تعداد مسلمانان را کم دیدند، گفتند که این‌ها در دین خود به اشتباه افتاده‌اند. آن‌گاه خداوند می‌فرماید که فرشتگان روح آن‌ها را می‌گیرند. این فرشتگان که به قبض روح مأمور هستند، به آن‌ها می‌گویند: چرا در کجا بودید؟ این سؤال برای سرزنش و توبیخ است و به نوعی نشان می‌دهد که آیا شما در میان مشرکین یا مسلمانان بوده‌اید؟ آن‌ها پاسخ می‌دهند که ما در مکه، گروهی ضعیف و تحت فشار بودیم و نمی‌توانستیم ایمان خود را علنی کنیم. فرشتگان از آن‌ها می‌پرسند: آیا زمین خدا وسیع نبود که در آنجا هجرت کنید؟ زمین مدینه که جا و مکان خوبی برای زندگی و امنیت بود، شما را به آنجا نبرد؟ در پاسخ به این سؤال، گفته شده است که اگر در مکانی هستید که در آن معاصی انجام می‌شود، باید از آنجا خارج شوید. همچنین نقل شده که پیامبر فرمود: هر کس به خاطر دین خود از جایی به جایی دیگر فرار کند، حتی اگر فقط یک وجب باشد، بهشت بر او واجب می‌شود.
پس ربّ العالمین ایشان را دروغ زن کرد، بآنچه گفتند، و خبر داد پیغامبر خویش را که: ایشان استطاعت هجرت داشتند و نکردند، لا جرم مأوای ایشان دوزخ است: فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً بد شدنگاهی که آنست. آن گه معذوران را استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ آن کس که اسلام صبی جائز دارد، این ذکر ولدان وی را دلیل است و حجت. ابن عباس گفت: أنا و امّی من الّذین لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا. و کنت غلاما صغیرا.
هوش مصنوعی: پس خداوند عالم آنها را به خاطر سخنانی که گفتند، به دروغ متهم کرد و به پیامبرش خبر داد که این افراد توانایی هجرت داشتند اما اقدام نکردند. بنابراین، سرنوشت آنها دوزخ است که بسیار بد است. سپس خداوند معذوران را استثنا کرد و فرمود: "به جز آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که آسیب‌پذیرند." ابن عباس گفت که او و مادرش جزو کسانی هستند که نمی‌توانند هیچ چاره‌ای داشته باشند و نمی‌دانند کجا بروند، و او نیز در آن زمان کودک کوچکی بود.
لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً یعنی: فی المال، وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا یعنی: لا یهتدون طریقا الی المدینة، فَأُولئِکَ یعنی اهل هذه الصّفة، عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ ای یتجاوز عنهم، لا یعاقبهم فی اقامتهم عن الهجرة بعذر، وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً.
هوش مصنوعی: این متن به افرادی اشاره دارد که از نظر مالی در مضیقه هستند و همچنین قادر به پیدا کردن راهی برای رسیدن به شهر نمی‌باشند. این افراد از نظر شرایط خاصی قرار دارند که ممکن است خداوند از آنان درگذرد و آنها را مجازات نکند به دلیل اینکه به علت عذر و شرایط خاص‌شان نتوانسته‌اند هجرت کنند. خداوند همواره بخشنده و غفور است.
این آیت دلیل است بر بطلان قول مرجی که گفت: ایمان اقرار است و بس، که این قوم اقرار آوردند و اظهار آن کردند، اما چون تصدیق باطن نبود و سرائر موافق قول نبود، آن اقرار ایشان را بکار نیامد، و مؤمن نبودند و نیز در اسلام هجرت شرط بود، تا آن وقت که مکه گشاده شد، و این شرط در آن آیت است که: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا الآیة، پس چون شرط هجرت با اسلام ایشان نبود، اسلام ایشان پذیرفته نیامد.
هوش مصنوعی: این آیه نشان می‌دهد که نظریه مرجی که می‌گوید ایمان تنها اقرار است، نادرست است. این گروه اقرار کردند و آن را بیان کردند، اما چون باور درونی و خالصانه‌ای نداشتند و دل‌هایشان با سخنانشان مطابقت نداشت، اقرارشان به دردشان نخورد و مؤمن محسوب نمی‌شدند. همچنین، در اسلام هجرت شرط است، تا زمانی که مکه فتح شد. این شرط در آیه‌ای آمده است که می‌گوید: "و کسانی که ایمان آوردند ولی هجرت نکردند." بنابراین، از آنجا که شرط هجرت در مورد آنها صادق نبود، اسلامشان پذیرفته نشد.