گنجور

۱۶ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ الآیة تحیّت نامی است نواخت را، سلام از بهر آن تحیّت خوانده‌اند که مسلمانان با یکدیگر بنواخت دیدار کنند، و تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ازین است. میگوید آن سلام که شما را دادم آن نواختی است که من دادم از نزدیک خویش، و التحیات للَّه معنی آنست که: نواختها اللَّه راست، کس وی را ننوازد، نواختها همه ملک وی است. و معنی حیّاک اللَّه آنست که خدای ترا نوازد.

و در جایی دیگر تحیّت نام ملک است، و از آن است قول زهیر بن جناب الکلی:

ابنیّ ان اهلک فا
نّی قد بنیت لکم بنیّة
و ترکتکم اولاد سادا
ت زنادکم وریّة
و لکلّ ما نال الفتی
قد نلته الّا التّحیّة

ای الّا الملک. و تحیّت مسجد را از بهر آن تحیّت نام کردند که آن نواختست مسجد را. و عمر خطاب در مسجد برگذشت، یک رکعت کرد، و طلحة بن عبید اللَّه در مسجد. با سلاح سجده کرد و بر گذشت.

فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها میگوید: کسی که شما را بنوازد، آن نوازنده را باز نوازید بنواختی نیکوتر از آنکه او نواخت، و این در اسلام است، و در هدیّه و در زیارت، و در همه افضالها و برّها، اوردوها یا مکافات کنید بی تطفیف. ردّ از بهر آن گفت که چون مکافات کردی، منّت از خود رد کردی، و از مکافات باید که هیچ کم نکنی، اگر هدیه باشد، یا سخن، یا مخاطبه‌ای در نامه‌ای. و ردّ مخاطبه آنست که از غایت مرتبت سزای آن مرد کم نکنی، و هو المشار الیه‌ بقوله (ص): «انزلوا الناس علی منازلهم»، و چون سلام کنند در جواب بیفزای، و چون گوید: السّلام علیکم، تو گوی: و علیکم السّلام و رحمة اللَّه. اگر وی گوید: و رحمة اللَّه، تو گوی: و رحمة اللَّه و برکاته. قومی مفسّران گفتند: بِأَحْسَنَ مِنْها با اهل دین اسلام است، که در نواخت و در اسلام بیفزای، چنان که گفتیم، و اوردوها با اهل کتاب و اهل شرک است، که با ایشان بر علیکم اقتصار کنی و بر آن نیفزایی.

فصل

از احکام شرع آنچه تعلق باین آیت دارد آنست که اگر هدیه بکسی دهی از سه بیرون نیست حال آن کس که بوی دهی: یا فرود از تو است، یا مثل تو است، یا مه از تو است. اگر فرود از تو است بر وی مکافات و عوض واجب نیست، که سبیل آن سبیل صدقه است، و اگر مثل تو است هم واجب نیست مکافات آن، که مقصود در آن هدیه اکتساب محمدتست و تأکید صداقت است، و این معنی حاصل است، و اگر بالای تو است در وجوب مکافات دو قول است: شافعی را بیک قول مکافات آن واجب نشود، و بدیگر قول واجبست مکافات آن کردن، و عوض آن باز دادن. و در قدر و اندازه آن عوض شافعی را سه قولست: یکی آنکه بقدر قیمت هدیّه عوض آن لازم آید. قول دوم آنست که هر آنچه در عرف و عادت بپسندند و در مثل آن هدیّه لایق بود، لازم آید. قول سیوم آنست که رضاء وی حاصل باید کرد، چندان که رضاء وی در آنست قدر واجب آنست، بدلیل خبر ابن عباس که گفت: اعرابیی پیش رسول خدا (ص) آمد، و هدیّه‌ای آورد. رسول خدا (ص) از وی قبول کرد، و آن گه وی را عوض داد، و گفت: رضیت؟ اعرابی گفت: لا. رسول خدا در عوض بیفزود، و گفت: رضیت؟ اعرابی گفت: «نعم».

فقال رسول اللَّه (ص): «لقد هممت ان لا اتّهب الّا من قریشیّ او أنصاریّ او ثقفیّ».

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً اللَّه نگاهبان هر چیز است تنها، و داننده هر چیز یکتا، و بسنده و فرا بخشنده عطا، و قیل إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً ای یعطی کلّ شی‌ء من العلم و الحفظ و الجزاء ما یحسبه، ای یکفیه، و یقال احسب فهو حسیب، مثل انذر فهو نذیر، و سمّی الحساب فی المعاملات حسابا لأنّه یعلم به به ما فیه کفایة، لیس فیه زیادة علی المقدار و لا نقصان.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ این در شأن قومی فرود آمد که در بعث و قیامت بگمان بودند، ربّ العالمین سوگند یاد کرد، و گفت: لَیَجْمَعَنَّکُمْ، این لام لام تحقیق است در موضع قسم، یعنی که شما را فراهم آرد بروز رستاخیز، و در آن هیچ گمان نیست، و کس راستگوی‌تر و راست سخن‌تر از حق نیست.

و معنی قیامت در لغت بر دو ضرب است: یکی آنکه مردم از خاک برخیزند، و برستاخیز شوند، چنان که ربّ العزّة گفت: یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ. معنی دیگر آنست که مردم در آن روز حساب را بر پای باشند و منتظر، تا خدای چه فرماید؟ چنان که گفت تعالی و تقدّس: یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.

قالوا: و معنی لَیَجْمَعَنَّکُمْ یعنی بالموت فی القبور الی یوم القیامة.

فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ سبب نزول این آیت آن بود که عبد اللَّه ابی سلول با جوقی منافقان از مصطفی (ص) برگشتند در راه احد، و باز پس آمدند، و رسول خدای را (ص) فرو گذاشتند. معذوران که در شهر بودند گفتند: ایشان را بکشیم که چرا رسول خدای را خذلان کردند، و قومی فرا خون ایشان نیارستند، و آن را بزرگ دیدند. این آیت آمد که چرا از کشتن ایشان پرهیزیدید، و ایشان را بنکشتید. مقاتل گفت: این در شأن نفری آمد که نه کس بودند، از ایشان مخرمة بن نوفل القرشی. جمله هجرت کردند از مکه به مدینه. پس پشیمان گشتند، خواستند که باز گردند، گفتند که: ما را مدینه سازگار نیامدست، و از عاهت مدینه برنجیدیم. مسلمانان گفتند: شما را چه مراد است که چه کنید؟ گفتند:خواهیم که یک چند بیرون شویم از مدینه، و تنزّه کنیم. مسلمانان ایشان را بآنچه گفتند تصدیق کردند. و گفته‌اند که: از رسول خدا نیز دستوری خواستند، پس چون بیرون آمدند، اندک اندک فرا پیش‌تر میشدند، تا بقومی مشرکان در رسیدند، و با ایشان به مکه رفتند. پس نامه با رسول خدا نوشتند از مکه که ما هم بر آن دینیم که بنزدیک تو داشتیم، و هم بر آن تصدیق، امّا از عاهات مدینه میترسیدیم، و ما را آن زمین سازگار نبود، خواستیم که یک چندی بزمین خود باز آئیم. پس همان قوم خواستند که از مکه بتجارت شام روند، اهل مکه بضاعت فراوان بایشان دادند، و گفتند: شما بر دین محمد و اصحاب وی‌اید، شما را از ایشان باک نیست. پس بمسلمانان رسید که ایشان بیرون آمدند بتجارت، مختلف شدند در قتل ایشان.

قومی گفتند: بکشیم ایشان را، که خون و مال ایشان مباح است از بهر آنکه مرتدّ گشتند. قومی گفتند: ایشان بر دین مااند، تا آن گه که تبدیل دین از ایشان درست شود. و رسول خدا (ص) خاموش میبود، و هیچ دو فرقت را از گفت خویش نهی نمی‌کرد تا آیت آمد: فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ ای صرتم فئتین محلّا و محرما.

وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا ارکاس را دو معنی است: یکی ارکست فلانا، ای رددته الی خلفه، با پس او کندم او را. و دیگر معنی، ارکست فلانا، ای بهرجته، وی را نفایه کردم، و کنبوده، و خوار. عطا گفت: «أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا» ای اضلّهم بما اجترحوا. حسن گفت: «أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا» ای: بما اظهروا لکم من المفارقة و الالتجاء الی اهل حربکم.

أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ مؤمنانرا میگوید: شما می‌خواهید که‌ راه نمائید کسی را که اللَّه وی را گمراه کرد. وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ای دینا و طریقا الی الحجّة.

وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً ای شرعا واحدا فی الکفر.

این صفت منافقان است، هم چنان که جایی دیگر گفت: وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً. ربّ العالمین فرمود که: از ایشان بیزاری گیرید، و با ایشان هام دل مبید، و با ایشان مسازید، تا هجرت کنند با رسول خدا. و گفته‌اند: این قومی‌اند که برسول خدا آمدند بهجرت، از اهل حجاز، پس باز گشتند، و با قومی مشرکان بتجارت به یمامه شدند. اللَّه تعالی مؤمنانرا فرمود که: با ایشان موالات مدارید، تا آن گه که با رسول خدا آیند بهجرت تو، و بیعت تو در سبیل خدای.

پس گفت: فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند، و با رسول خدا نیایند، ایشان را آزرم نیست، و آن هجرت پیشین بکار نیست. فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، و اسیر برید، عرب اسیر را اخیذ خوانند. آن گه استثنا کرد، گفت: إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ این الّذین قومی انداز آن مردمان که بازگشتند، از دار الهجرة از تجّار، بضاعتهای خویش آوردند، و بدست این قوم نهادند، که میان رسول خدا و میان ایشان پیمان بود، و ایشان قومی بودند از خزاعه و بنی خزیمه و بنی مدلج. و گفته‌اند: این قوم کنایت از یک مرد است، و آن هلال بن عویمی الاسلمی است، میان وی و میان مصطفی (ص) مهادنه‌ای بود. این قوم که آن بضاعت بدست هلال نهاده بودند، و با او پیوسته، ایشان را گفت بگیرید و بکشید، که اللَّه نمی‌پسندد که مصطفی (ص) عهد شکند. و این پیش از آن بود که آیت سیف آمد، و عهدها که میان رسول خدا (ص)و میان کافران بود باطل کرد. پس چون آیت سیف آمد إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ منسوخ گشت، یقال وصل فلان الی فلان، و اتّصل به، ای انتسب الیه.

أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ یعنی: قد حصرت صدورهم، ای کرهت و ضاقت. این باز قومی‌اند که به مصطفی (ص) آمدند بهجرت، نه بر نیّت تصدیق، خواستند که وی را از خویش باز دارند، و خویشتن را از وی آمن کنند، و با قوم خویش شند با سر کفر خویش، که با شما نمی‌تاوند که کشتن کنند، و نمی‌خواهند که با قوم خویش کشتن کنند. گفته‌اند که بنی مدلج‌اند و بنی خزیمه که از رسول خدا (ص) عهد داشتند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ این منّت است که ربّ العالمین بر مؤمنان مینهد، و میگوید: آن ضیق صدر ایشان و بازماندن از قتال شما، آن ترسی است که اللَّه در دل ایشان او کند، تا بأس معاهدان از مسلمانان باز دارد، و اگر اللَّه دل ایشان در قتال شما قوی کردید»، ایشان با شما کشتن کردندید».فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ این اعتزال درین موضع ترک قتال است. میگوید: اگر از کشتن باز ایستند و طلب آشتی کنند، شما را و ایشان دستی و راهی نه. این آیت هم منسوخ است بآیت سیف. سبیل در قرآن بر دوازده وجه آید: یکی بمعنی طاعت چنان که در سورة البقره است: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعة اللَّه. همانست که جای دیگر گفت: وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ. جای دیگر: الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعة اللَّه. وجه دوم بمعنی بلاغ است، چنان که در آل عمران گفت: مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ای بلاغا.

وجه سیوم بمعنی مخرج است، چنان که در بنی اسرائیل گفت: انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا یعنی مخرجا. و مثل این در سورة الفرقان است و در سورة النساء: أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا یعنی مخرجا من الحبس. وجه چهارم سبیل بمعنی مسلک است، چنان که در سورة النساء گفت: إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلًا ای بئس مسلکا. نظیر این در بنی اسرائیل: وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی‌ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا. وجه پنجم بمعنی علّت است، چنان که در سورة النساء گفت: فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا. ای علّة. وجه ششم بمعنی دین است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ یعنی غیر دین المؤمنین. نظیر این هم درین سورة: وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا یعنی دینا، و در سورة النحل گفت: ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ یعنی الی دین ربّک. وجه هفتم سبیل است بمعنی الطّریق الی الهدی، چنان که در سورة النساء گفت: وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا یعنی الی الهدی: در غسق گفت: وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ یعنی الی الهدی. وجه هشتم بمعنی حجّت است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا یعنی حجّة، جایی دیگر گفت: فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا ای حجّة. وجه نهم سبیل بمعنی طریق است، چنان که در سورة النساء گفت: لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ای لا یعرفون طریقا الی المدینة، و در سورة القصص گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ یعنی قصد الطّریق الی مدین. وجه دهم بمعنی عدوان است، چنان که در سورة غسق گفت: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ ای من عدوان. وجه یازدهم بمعنی ملّت است، چنان که در سورة یوسف گفت: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی ای ملّتی. وجه دوازدهم بمعنی اثم است، چنان که در آل عمران گفت: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ. ای اثم، و در سورة التوبة گفت: ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ یعنی من اثم فی القعود عن الغزو و بالعذر.سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها فتنة اینجا بمعنی شرکست، چنان که آنجا گفت: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ یعنی: کلّما دعوا الی الشّرک رجعوا فیها. کلبی گفت: این در شأن اسد و غطفان آمد که در مدینه جای داشتند، و در اسلام سخن میگفتند، امّا بدل کافران بودند. ربّ العزّة گفت: ایشان می‌خواهند که از شما آمن باشند، و از قوم خود با شما میسازند، نه از دل. و خویشتن را در شما میشمارند نه از تصدیق، اگر طلب صلح نکنند، و دست از کشتن فرو نگیرند، ایشان را گیرید و کشید، هر جا که یابید، در حلّ و در حرم، یا در ماه حرام. و این هم از منسوخات قرآن است بآیت سیف. حسن گفت: این در شأن منافقان است که ربّ العزّة میگوید در صفت ایشان: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا الآیة. سدی گفت: در شأن نعیم بن مسعود الاشجعی آمد که پیش مصطفی (ص) میآمد، و اخبار مشرکان و اسرار ایشان میگفت، و پیش مشرکان میشد، و اخبار و اسرار مصطفی (ص) و مسلمانان با ایشان میگفت، و خواست تا از هر دو جانب آمن باشد. پس رسول خدا (ص) بفرمود تا او را از حضرت وی براندند، تا نیز در پیش وی نیاید.

۱۶ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ إِذا حُیِّیتُمْ و هر گه که شما را بنوازند، بِتَحِیَّةٍ بنواختی، فَحَیُّوا باز نوازید آن نوازنده را، بِأَحْسَنَ مِنْها بنواختی نیکوتر از آن، أَوْ رُدُّوها یا آن نواخت او را راست هم چنان باز دهید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً (۸۶) اللَّه بر همه چیز گوشوان است، و هر کاری را بسنده.۱۶ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ الآیة لیل و جبّار، خدای بزرگوار، کردگار مهربان نیکوکار، جلّ جلاله، و تقدّست اسماؤه، و تعالت صفاته، درین آیت رهیگان خود را می‌تعلیم کند بآداب عشرت و صحبت، که هر که آراسته ادب نباشد شایسته صحبت نباشد. و صحبت سه قسم است: یکی با حق است بادب موافقت، دیگر با خلق است بادب مناصحت، سیوم با نفس است بادب مخالفت. و هر آن کس که پرورده این آداب نیست وی را با راه مصطفی (ص) هیچ کار نیست. و در عالم لا اله الّا اللَّه وی را قدر نیست. و ربّ العزّة جلّ جلاله مصطفی (ص) را اوّل آراسته ادب کرد، چنان که در خبر است: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ الآیة تحیّت نامی است نواخت را، سلام از بهر آن تحیّت خوانده‌اند که مسلمانان با یکدیگر بنواخت دیدار کنند، و تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ازین است. میگوید آن سلام که شما را دادم آن نواختی است که من دادم از نزدیک خویش، و التحیات للَّه معنی آنست که: نواختها اللَّه راست، کس وی را ننوازد، نواختها همه ملک وی است. و معنی حیّاک اللَّه آنست که خدای ترا نوازد.
هوش مصنوعی: آیه اشاره دارد به معنای سلام و تحیت بین مسلمانان. تحیت به معنای نواخت و محبت است که مسلمانان هنگام دیدار یکدیگر ابراز می‌کنند. خداوند در اینجا می‌گوید که سلامی که به شما می‌دهم، نشانه‌ای از محبت و نزدیکی من به شماست. همچنین، تحیت ویژه‌ای که مختص خداست، به این معناست که تنها خداوند قادر به نواخت و محبت است و هیچ کس دیگری نمی‌تواند چنین نواختی را انجام دهد. به عبارت دیگر، وقتی گفته می‌شود "حیّاک اللَّه"، منظور این است که خداوند تو را مورد محبت و نوازش قرار دهد.
و در جایی دیگر تحیّت نام ملک است، و از آن است قول زهیر بن جناب الکلی:
هوش مصنوعی: در جایی دیگر، تحیّت به معنای سلام و احترام است و نسبت به آن، قول زهیر بن جناب الکلی مطرح می‌شود.
ابنیّ ان اهلک فا
نّی قد بنیت لکم بنیّة
هوش مصنوعی: اگر من هلاک شوم، باید بدانید که من برای شما ساختاری را بنا کرده‌ام.
و ترکتکم اولاد سادا
ت زنادکم وریّة
هوش مصنوعی: من شما را به حال خود رها کردم و فرزندانتان را در سرنوشت خودتان رها کردم.
و لکلّ ما نال الفتی
قد نلته الّا التّحیّة
هوش مصنوعی: هر چیزی که جوان به آن دست می‌یابد، من نیز به آن رسیده‌ام، جز سلام و احترام.
ای الّا الملک. و تحیّت مسجد را از بهر آن تحیّت نام کردند که آن نواختست مسجد را. و عمر خطاب در مسجد برگذشت، یک رکعت کرد، و طلحة بن عبید اللَّه در مسجد. با سلاح سجده کرد و بر گذشت.
هوش مصنوعی: از آنجا که مسجد به عنوان یک مکان مقدس شناخته می‌شود، آن را با تحیت یا احترام خاصی مورد توجه قرار می‌دهند. روزی عمر خطاب در مسجد حضور یافت و یک رکعت نماز خواند. همچنین، طلحة بن عبید اللَّه نیز در مسجد با سلاح خود سجده کرد و از آنجا عبور کرد.
فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها میگوید: کسی که شما را بنوازد، آن نوازنده را باز نوازید بنواختی نیکوتر از آنکه او نواخت، و این در اسلام است، و در هدیّه و در زیارت، و در همه افضالها و برّها، اوردوها یا مکافات کنید بی تطفیف. ردّ از بهر آن گفت که چون مکافات کردی، منّت از خود رد کردی، و از مکافات باید که هیچ کم نکنی، اگر هدیه باشد، یا سخن، یا مخاطبه‌ای در نامه‌ای. و ردّ مخاطبه آنست که از غایت مرتبت سزای آن مرد کم نکنی، و هو المشار الیه‌ بقوله (ص): «انزلوا الناس علی منازلهم»، و چون سلام کنند در جواب بیفزای، و چون گوید: السّلام علیکم، تو گوی: و علیکم السّلام و رحمة اللَّه. اگر وی گوید: و رحمة اللَّه، تو گوی: و رحمة اللَّه و برکاته. قومی مفسّران گفتند: بِأَحْسَنَ مِنْها با اهل دین اسلام است، که در نواخت و در اسلام بیفزای، چنان که گفتیم، و اوردوها با اهل کتاب و اهل شرک است، که با ایشان بر علیکم اقتصار کنی و بر آن نیفزایی.
هوش مصنوعی: اگر کسی به شما لطفی کند، شما باید با لطفی بیشتر از آن پاسخ او را بدهید. این اصل در اسلام وجود دارد و در هدایا، زیارت‌ها و هر نوع عمل نیک و خوبی صدق می‌کند. وقتی به کسی پاسخ می‌دهید، نباید از درجه و شأن او کم کنید و همچنین باید در جواب، از آنچه که او گفته، بیشتر بگویید. به عنوان مثال، اگر کسی به شما سلام کند، باید با کلمات بیشتری جواب دهید. این قاعده شامل تعامل با مسلمانان می‌شود که باید در پاسخ به خوبی‌ها و لطف‌هایشان افزوده شود، در حالی که با افرادی که از دین‌های دیگر هستند باید احتیاط کنید و از حدی بیشتر نروید.
از احکام شرع آنچه تعلق باین آیت دارد آنست که اگر هدیه بکسی دهی از سه بیرون نیست حال آن کس که بوی دهی: یا فرود از تو است، یا مثل تو است، یا مه از تو است. اگر فرود از تو است بر وی مکافات و عوض واجب نیست، که سبیل آن سبیل صدقه است، و اگر مثل تو است هم واجب نیست مکافات آن، که مقصود در آن هدیه اکتساب محمدتست و تأکید صداقت است، و این معنی حاصل است، و اگر بالای تو است در وجوب مکافات دو قول است: شافعی را بیک قول مکافات آن واجب نشود، و بدیگر قول واجبست مکافات آن کردن، و عوض آن باز دادن. و در قدر و اندازه آن عوض شافعی را سه قولست: یکی آنکه بقدر قیمت هدیّه عوض آن لازم آید. قول دوم آنست که هر آنچه در عرف و عادت بپسندند و در مثل آن هدیّه لایق بود، لازم آید. قول سیوم آنست که رضاء وی حاصل باید کرد، چندان که رضاء وی در آنست قدر واجب آنست، بدلیل خبر ابن عباس که گفت: اعرابیی پیش رسول خدا (ص) آمد، و هدیّه‌ای آورد. رسول خدا (ص) از وی قبول کرد، و آن گه وی را عوض داد، و گفت: رضیت؟ اعرابی گفت: لا. رسول خدا در عوض بیفزود، و گفت: رضیت؟ اعرابی گفت: «نعم».
هوش مصنوعی: طبق احکام شرعی مربوط به هدیه دادن، اگر هدیه‌ای به کسی بدهی، این هدیه به یکی از سه نوع مربوط می‌شود: یا از طرف تو پایین‌تر است، یا هم‌سطح با توست، یا بالاتر از توست. اگر هدیه از تو پایین‌تر باشد، بر او واجب نیست که عوضی بدهد، زیرا این هدیه به‌نوعی صدقه محسوب می‌شود. اگر هدیه هم‌سطح با تو باشد، باز هم عوض آن واجب نیست، چون هدف از این هدیه نشان دادن دوستی و صداقت است. اما اگر هدیه بالاتر از تو باشد، درباره واجب بودن عوض آن دو نظر وجود دارد: یکی اینکه عوض آن واجب نیست و دیگری اینکه واجب است عوض آن را بپردازد. همچنین در ارتباط با تعیین مقدار عوض، سه قول وجود دارد: یکی این است که عوض به اندازه قیمت هدیه باشد. دومی این است که هر چه در عرف و عادت پسندیده باشد، عوض مناسبی است. سومی این است که باید رضایت شخص هدیه‌گیرنده جلب شود و میزان عوض به رضایت او بستگی دارد، که این موضوع به حدیثی از ابن عباس برمی‌گردد که در آن ذکر شده فردی پیش پیامبر (ص) آمد و هدیه‌ای آورد و پیامبر (ص) آن را قبول کرد و سپس عوضی داد. پیامبر از او خواست که رضایتش را اعلام کند و پس از عدم رضایت او، مقدار عوض را افزایش داد تا بالاخره او رضایت خود را اعلام کرد.
فقال رسول اللَّه (ص): «لقد هممت ان لا اتّهب الّا من قریشیّ او أنصاریّ او ثقفیّ».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «من کوشش کردم که به جز از قریشی، انصاری یا ثقفی کسی را نپذیرم.»
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً اللَّه نگاهبان هر چیز است تنها، و داننده هر چیز یکتا، و بسنده و فرا بخشنده عطا، و قیل إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً ای یعطی کلّ شی‌ء من العلم و الحفظ و الجزاء ما یحسبه، ای یکفیه، و یقال احسب فهو حسیب، مثل انذر فهو نذیر، و سمّی الحساب فی المعاملات حسابا لأنّه یعلم به به ما فیه کفایة، لیس فیه زیادة علی المقدار و لا نقصان.
هوش مصنوعی: خداوند ناظر و نگهدار هر چیزی است و تنها او به همه چیز آگاه است. او بخشنده و کافی است و به هر چیزی که در علم، حفظ و پاداش نیاز دارد، می‌دهد. او به قدری کفایت می‌کند که به آن حق می‌دهد و به همین دلیل در معاملات به حساب، حساب گفته می‌شود، زیرا از طریق آن می‌توان به کفایت و نیازها پی برد و در آن نه کمبودی وجود دارد و نه افراطی.
اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ این در شأن قومی فرود آمد که در بعث و قیامت بگمان بودند، ربّ العالمین سوگند یاد کرد، و گفت: لَیَجْمَعَنَّکُمْ، این لام لام تحقیق است در موضع قسم، یعنی که شما را فراهم آرد بروز رستاخیز، و در آن هیچ گمان نیست، و کس راستگوی‌تر و راست سخن‌تر از حق نیست.
هوش مصنوعی: خداوندی جز او نیست و تا روز قیامت شما را گرد هم می‌آورد، و در آن هیچ شکی نیست. این آیه درباره گروهی نازل شده که به معاد و قیامت شک داشتند. پروردگار جهان سوگند خورده است که شما را در روز رستاخیز جمع خواهد کرد و در این موضوع هیچ تردیدی وجود ندارد، زیرا هیچ کس راستگوتر و درستگوتر از خداوند نیست.
و معنی قیامت در لغت بر دو ضرب است: یکی آنکه مردم از خاک برخیزند، و برستاخیز شوند، چنان که ربّ العزّة گفت: یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ. معنی دیگر آنست که مردم در آن روز حساب را بر پای باشند و منتظر، تا خدای چه فرماید؟ چنان که گفت تعالی و تقدّس: یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.
هوش مصنوعی: قیامت به دو معناست: یکی این که مردم از خاک برخیزند و به حیات جدیدی آغاز کنند، به طوری که خداوند می‌فرماید: آنها از قبرها بیرون می‌آیند مانند ملخ‌هایی که پخش و پراکنده می‌شوند. معنای دیگر این است که در آن روز، مردم آماده حسابرسی خواهند بود و در انتظار خواهند ماند تا خداوند چه تصمیمی بگیرد. همانطور که در آیات آمده است: در روزی که مردم برای رب جهانیان قیام می‌کنند.
قالوا: و معنی لَیَجْمَعَنَّکُمْ یعنی بالموت فی القبور الی یوم القیامة.
هوش مصنوعی: آن‌ها گفتند: معنی «به‌طور قطع شما را در روز قیامت در قبرها جمع خواهد کرد» این است که در روز قیامت پس از مرگ، همه در قبرها گرد هم خواهند آمد.
فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ سبب نزول این آیت آن بود که عبد اللَّه ابی سلول با جوقی منافقان از مصطفی (ص) برگشتند در راه احد، و باز پس آمدند، و رسول خدای را (ص) فرو گذاشتند. معذوران که در شهر بودند گفتند: ایشان را بکشیم که چرا رسول خدای را خذلان کردند، و قومی فرا خون ایشان نیارستند، و آن را بزرگ دیدند. این آیت آمد که چرا از کشتن ایشان پرهیزیدید، و ایشان را بنکشتید. مقاتل گفت: این در شأن نفری آمد که نه کس بودند، از ایشان مخرمة بن نوفل القرشی. جمله هجرت کردند از مکه به مدینه. پس پشیمان گشتند، خواستند که باز گردند، گفتند که: ما را مدینه سازگار نیامدست، و از عاهت مدینه برنجیدیم. مسلمانان گفتند: شما را چه مراد است که چه کنید؟ گفتند:خواهیم که یک چند بیرون شویم از مدینه، و تنزّه کنیم. مسلمانان ایشان را بآنچه گفتند تصدیق کردند. و گفته‌اند که: از رسول خدا نیز دستوری خواستند، پس چون بیرون آمدند، اندک اندک فرا پیش‌تر میشدند، تا بقومی مشرکان در رسیدند، و با ایشان به مکه رفتند. پس نامه با رسول خدا نوشتند از مکه که ما هم بر آن دینیم که بنزدیک تو داشتیم، و هم بر آن تصدیق، امّا از عاهات مدینه میترسیدیم، و ما را آن زمین سازگار نبود، خواستیم که یک چندی بزمین خود باز آئیم. پس همان قوم خواستند که از مکه بتجارت شام روند، اهل مکه بضاعت فراوان بایشان دادند، و گفتند: شما بر دین محمد و اصحاب وی‌اید، شما را از ایشان باک نیست. پس بمسلمانان رسید که ایشان بیرون آمدند بتجارت، مختلف شدند در قتل ایشان.
هوش مصنوعی: مسئله‌ای که در اینجا مطرح شده این است که چه دلیل دارد شما در مورد منافقینی که به دو گروه تقسیم شده‌اند، واکنش نشان نمی‌دهید. پس از اینکه عبدالله ابی سلول و گروهی از منافقین در راه جنگ احد از پیامبر (ص) برگشتند و او را تنها گذاشتند، برخی از مسلمانان در شهر گفتند که باید آن‌ها را مجازات کنیم چرا که پیامبر را تنها گذاشته‌اند. اما برخی دیگر از مسلمانان با این نظر مخالفت کردند و این کار را ناپسند دانستند. سپس آیه‌ای نازل شد که به آن‌ها یادآوری می‌کند چرا از کشتن آن‌ها پرهیز می‌کنید. داستان دیگری هم مطرح است درباره گروهی که از مکه به مدینه هجرت کردند، اما بعد از مدتی پشیمان شدند و خواستند به مکه برگردند. آن‌ها به مسلمانان گفتند که از مشکلات زندگی در مدینه رنج می‌برند و اصرار داشتند که به مدینه نیایند. مسلمانان در ابتدا به آن‌ها اعتماد کردند و سپس وقتی که آن‌ها به مکه رفتند، از پیامبر نامه‌ای نوشتند و اعلام کردند که هنوز به دین خود پایبندند، اما از شرایط مدینه نگران هستند و می‌خواهند به سرزمین خود بازگردند. در نهایت، مسلمانان متوجه شدند که این گروه با هدف تجارت از مدینه خارج شده‌اند و اختلاف نظری درباره سرنوشت آن‌ها پیش آمد.
قومی گفتند: بکشیم ایشان را، که خون و مال ایشان مباح است از بهر آنکه مرتدّ گشتند. قومی گفتند: ایشان بر دین مااند، تا آن گه که تبدیل دین از ایشان درست شود. و رسول خدا (ص) خاموش میبود، و هیچ دو فرقت را از گفت خویش نهی نمی‌کرد تا آیت آمد: فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ ای صرتم فئتین محلّا و محرما.
هوش مصنوعی: گروهی گفتند که باید آن‌ها را کشت زیرا خون و مالشان به خاطر ارتدادشان مباح است. گروه دیگری بیان کردند که آن‌ها هنوز پیرو دین ما هستند تا زمانی که تغییر دین در آن‌ها ثابت شود. در این میان، پیامبر (ص) سکوت کرده بود و هیچ‌کدام از این دو گروه را از سخنانشان منع نمی‌کرد تا اینکه آیه‌ای نازل شد.
وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا ارکاس را دو معنی است: یکی ارکست فلانا، ای رددته الی خلفه، با پس او کندم او را. و دیگر معنی، ارکست فلانا، ای بهرجته، وی را نفایه کردم، و کنبوده، و خوار. عطا گفت: «أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا» ای اضلّهم بما اجترحوا. حسن گفت: «أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا» ای: بما اظهروا لکم من المفارقة و الالتجاء الی اهل حربکم.
هوش مصنوعی: خداوند آن‌ها را به خاطر اعمالی که انجام داده‌اند، به عقب بازگرداند. "ارکاس" دو معنا دارد: یکی اینکه کسی را به عقب برگردانی، و دیگری اینکه او را به ذلت و خفت بیندازی. عطا گفت معنایش این است که خداوند آن‌ها را به خاطر کارهای نادرستی که کرده‌اند، گمراه کرده است. حسن نیز گفت که این عبارت به معنای این است که آن‌ها به واسطه اختلافاتی که در میان شما به وجود آورده‌اند و در پی پناه بردن به دشمنانتان هستند، به این وضعیت دچار شده‌اند.
أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ مؤمنانرا میگوید: شما می‌خواهید که‌ راه نمائید کسی را که اللَّه وی را گمراه کرد. وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا ای دینا و طریقا الی الحجّة.
هوش مصنوعی: آیا شما می‌خواهید کسی را هدایت کنید که خداوند او را گمراه کرده است؟ کسی که خداوند او را گمراه کند، برای او هیچ راهی نخواهید یافت.
وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً ای شرعا واحدا فی الکفر.
هوش مصنوعی: آرزو می‌کنند که شما نیز مانند آنها که کافر شدند، کافر شوید تا همگی در کفر برابر شوید و از نظر قانونی یکسان باشید.
این صفت منافقان است، هم چنان که جایی دیگر گفت: وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً. ربّ العالمین فرمود که: از ایشان بیزاری گیرید، و با ایشان هام دل مبید، و با ایشان مسازید، تا هجرت کنند با رسول خدا. و گفته‌اند: این قومی‌اند که برسول خدا آمدند بهجرت، از اهل حجاز، پس باز گشتند، و با قومی مشرکان بتجارت به یمامه شدند. اللَّه تعالی مؤمنانرا فرمود که: با ایشان موالات مدارید، تا آن گه که با رسول خدا آیند بهجرت تو، و بیعت تو در سبیل خدای.
هوش مصنوعی: این ویژگی به منافقان نسبت داده می‌شود، همچنان که در جای دیگری اشاره شده است که بسیاری از اهل کتاب آرزو دارند شما پس از ایمان آوردن، کافر شوید. خداوند به مؤمنان فرمود که از این افراد دوری کنند و با آن‌ها دوستی نکنند و ارتباط برقرار نکنند، تا زمانی که با رسول خدا هجرت کنند. روایت است که این گروه از اهل حجاز به رسول خدا آمده بودند و سپس برگشتند و با مشرکان در یمامه به تجارت پرداختند. خداوند به مؤمنان دستور داده است که با آن‌ها ارتباط برقرار نکنند تا زمانی که با رسول خدا هجرت کنند و بیعتشان در مسیر خدا باشد.
پس گفت: فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند، و با رسول خدا نیایند، ایشان را آزرم نیست، و آن هجرت پیشین بکار نیست. فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، و اسیر برید، عرب اسیر را اخیذ خوانند. آن گه استثنا کرد، گفت: إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ این الّذین قومی انداز آن مردمان که بازگشتند، از دار الهجرة از تجّار، بضاعتهای خویش آوردند، و بدست این قوم نهادند، که میان رسول خدا و میان ایشان پیمان بود، و ایشان قومی بودند از خزاعه و بنی خزیمه و بنی مدلج. و گفته‌اند: این قوم کنایت از یک مرد است، و آن هلال بن عویمی الاسلمی است، میان وی و میان مصطفی (ص) مهادنه‌ای بود. این قوم که آن بضاعت بدست هلال نهاده بودند، و با او پیوسته، ایشان را گفت بگیرید و بکشید، که اللَّه نمی‌پسندد که مصطفی (ص) عهد شکند. و این پیش از آن بود که آیت سیف آمد، و عهدها که میان رسول خدا (ص)و میان کافران بود باطل کرد. پس چون آیت سیف آمد إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ منسوخ گشت، یقال وصل فلان الی فلان، و اتّصل به، ای انتسب الیه.
هوش مصنوعی: گفت: اگر آنها برگردند و با پیامبر نیایند، برایشان عیبی نیست و هجرت قبلی دیگر به کار نمی‌آید. پس آنها را بگیرید و اسیر کنید، زیرا در عربی به اسیر «اخیذ» گفته می‌شود. سپس استثنایی قائل شد و گفت: مگر کسانی که از بین آن مردمی که به دار هجرت برگشته‌اند، به عنوان تجار، کالاهای خود را آورده و در دست این قوم گذاشته‌اند، که میان پیامبر و آنها پیمانی وجود داشت. این افراد جزو قبایل خزاعه و بنی خزیمه و بنی مدلج بودند. برخی گفته‌اند که این قوم کنایه از یک مرد، هلال بن عویمی الاسلمی است، که بین او و پیامبر صلحی بود. این افراد که کالاهای خود را به هلال داده بودند و به او پیوسته بودند، پیامبر به آنها گفت که آنها را بگیرید و بکشید، زیرا خدا نمی‌خواهد پیامبر عهدشکنی کند. این در زمانی بود که آیت سیف نازل نشده بود و عهدهایی که میان پیامبر و کافران بود، باطل نشده بود. اما زمانی که آیت سیف نازل شد، استثنا ذکرشده منسوخ شد و معنای «وصل» به صورت خاصی تغییر کرد.
أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ یعنی: قد حصرت صدورهم، ای کرهت و ضاقت. این باز قومی‌اند که به مصطفی (ص) آمدند بهجرت، نه بر نیّت تصدیق، خواستند که وی را از خویش باز دارند، و خویشتن را از وی آمن کنند، و با قوم خویش شند با سر کفر خویش، که با شما نمی‌تاوند که کشتن کنند، و نمی‌خواهند که با قوم خویش کشتن کنند. گفته‌اند که بنی مدلج‌اند و بنی خزیمه که از رسول خدا (ص) عهد داشتند.
هوش مصنوعی: نقل قول به موضوع افرادی اشاره دارد که به پیامبر (ص) آمدند اما نیتشان تایید کردن او نبود. بلکه آنان می‌خواستند که پیامبر را از خود دور کنند و خود را در مقابل او ایمن کنند. آنها می‌خواستند با قوم خود باقی بمانند و به خاطر کفرشان، از رویارویی با پیامبر و پیروان او خودداری کنند. گفته می‌شود که این افراد از قبیله‌های بنی مدلج و بنی خزیمه بودند که با پیامبر (ص) پیمان داشتند.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ این منّت است که ربّ العالمین بر مؤمنان مینهد، و میگوید: آن ضیق صدر ایشان و بازماندن از قتال شما، آن ترسی است که اللَّه در دل ایشان او کند، تا بأس معاهدان از مسلمانان باز دارد، و اگر اللَّه دل ایشان در قتال شما قوی کردید»، ایشان با شما کشتن کردندید».فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ این اعتزال درین موضع ترک قتال است. میگوید: اگر از کشتن باز ایستند و طلب آشتی کنند، شما را و ایشان دستی و راهی نه. این آیت هم منسوخ است بآیت سیف. سبیل در قرآن بر دوازده وجه آید: یکی بمعنی طاعت چنان که در سورة البقره است: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعة اللَّه. همانست که جای دیگر گفت: وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ. جای دیگر: الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعة اللَّه. وجه دوم بمعنی بلاغ است، چنان که در آل عمران گفت: مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ای بلاغا.
هوش مصنوعی: اگر خدا می‌خواست، می‌توانست آن‌ها را بر شما تسلط دهد. این نعمت و لطفی است که پروردگار عالم به مؤمنان عطا می‌کند و به آن‌ها می‌فرماید: این تنگ‌نظری و خودداری آن‌ها از مبارزه با شما، ناشی از ترسی است که خداوند در دل آن‌ها قرار می‌دهد تا جلوی خطرات معاهدان نسبت به مسلمانان را بگیرد. اگر خداوند دل آن‌ها را در مبارزه با شما قوی می‌کرد، به یقین با شما به جنگ می‌پرداختند. اگر آن‌ها از شما کناره‌گیری کردند و به جنگ با شما نپرداختند، این کناره‌گیری در این مورد به معنای ترک جنگ است. این آیه در واقع می‌گوید اگر آن‌ها از کشتن دست برداشتند و درخواست صلح کردند، شما و آن‌ها هیچ ارتباطی با هم نخواهید داشت. این آیه نیز به آیه‌ای دیگر منسوخ شده است. واژه «سبیل» در قرآن به دوازده معنی مختلف به کار رفته است، یکی از معانی آن اطاعت است، چنانکه در سوره بقره آمده: «مثل آنان که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند» و این به معنای اطاعت خداست. همچنین در جایی دیگر گفته شده: «و در راه خدا انفاق کنید». در جایی نیز آمده: «کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه خدا می‌جنگند» که باز هم به معنای اطاعت است. معنای دوم «سبیل» به معنای «بلاغ» است، همانطور که در سوره آل عمران آمده: «هر کس توانایی رسیدن به او را داشته باشد».
وجه سیوم بمعنی مخرج است، چنان که در بنی اسرائیل گفت: انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا یعنی مخرجا. و مثل این در سورة الفرقان است و در سورة النساء: أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا یعنی مخرجا من الحبس. وجه چهارم سبیل بمعنی مسلک است، چنان که در سورة النساء گفت: إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلًا ای بئس مسلکا. نظیر این در بنی اسرائیل: وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی‌ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِیلًا. وجه پنجم بمعنی علّت است، چنان که در سورة النساء گفت: فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا. ای علّة. وجه ششم بمعنی دین است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ یعنی غیر دین المؤمنین. نظیر این هم درین سورة: وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا یعنی دینا، و در سورة النحل گفت: ادْعُ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ یعنی الی دین ربّک. وجه هفتم سبیل است بمعنی الطّریق الی الهدی، چنان که در سورة النساء گفت: وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا یعنی الی الهدی: در غسق گفت: وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ یعنی الی الهدی. وجه هشتم بمعنی حجّت است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا یعنی حجّة، جایی دیگر گفت: فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا ای حجّة. وجه نهم سبیل بمعنی طریق است، چنان که در سورة النساء گفت: لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ای لا یعرفون طریقا الی المدینة، و در سورة القصص گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ یعنی قصد الطّریق الی مدین. وجه دهم بمعنی عدوان است، چنان که در سورة غسق گفت: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ ای من عدوان. وجه یازدهم بمعنی ملّت است، چنان که در سورة یوسف گفت: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی ای ملّتی. وجه دوازدهم بمعنی اثم است، چنان که در آل عمران گفت: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ. ای اثم، و در سورة التوبة گفت: ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ یعنی من اثم فی القعود عن الغزو و بالعذر.سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها فتنة اینجا بمعنی شرکست، چنان که آنجا گفت: وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ یعنی: کلّما دعوا الی الشّرک رجعوا فیها. کلبی گفت: این در شأن اسد و غطفان آمد که در مدینه جای داشتند، و در اسلام سخن میگفتند، امّا بدل کافران بودند. ربّ العزّة گفت: ایشان می‌خواهند که از شما آمن باشند، و از قوم خود با شما میسازند، نه از دل. و خویشتن را در شما میشمارند نه از تصدیق، اگر طلب صلح نکنند، و دست از کشتن فرو نگیرند، ایشان را گیرید و کشید، هر جا که یابید، در حلّ و در حرم، یا در ماه حرام. و این هم از منسوخات قرآن است بآیت سیف. حسن گفت: این در شأن منافقان است که ربّ العزّة میگوید در صفت ایشان: وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا الآیة. سدی گفت: در شأن نعیم بن مسعود الاشجعی آمد که پیش مصطفی (ص) میآمد، و اخبار مشرکان و اسرار ایشان میگفت، و پیش مشرکان میشد، و اخبار و اسرار مصطفی (ص) و مسلمانان با ایشان میگفت، و خواست تا از هر دو جانب آمن باشد. پس رسول خدا (ص) بفرمود تا او را از حضرت وی براندند، تا نیز در پیش وی نیاید.
هوش مصنوعی: در این متن به مفاهیم مختلف واژه "سبیل" پرداخته شده است و معانی مختلف آن در آیات قرآن ذکر شده است. در ابتدا، سبیل به معنی مخرج ذکر شده که به معنای راه خروج از مشکلات و گرفتاری‌هاست. سپس به معانی دیگر هم اشاره می‌شود، از جمله مسلک، علت، دین، راه هدایت، حجت، و همچنین به معنای طریق و حتی عدوان. در موارد متعددی نشان داده شده که سبیل در آیات قرآن می‌تواند به معانی مختلفی به کار رود و هر بار بسته به زمینه و موضوع آیه مفهوم خاصی را منتقل می‌کند. همچنین در بخش پایانی متن به شرایط خاصی که مربوط به منافقان و رفتارهای آنان در جامعه اسلامی است نیز اشاره شده است و توضیحاتی درباره برخی افراد و واکنش‌هایی که در مواجهه با آن‌ها صورت گرفته، ارائه شده است.

حاشیه ها

1402/02/09 05:05
یزدانپناه عسکری

13- و معنی قیامت در لغت بر دو ضرب است: یکی آنکه مردم از خاک برخیزند، و برستاخیز شوند، چنان که ربّ العزّة گفت: یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ. معنی دیگر آنست که مردم در آن روز حساب را بر پای باشند و منتظر، تا خدای چه فرماید؟ چنان که گفت تعالی و تقدّس: یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.

***

[یزدانپناه عسکری]

القمر : 7 - خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ

آرام شدن از خروج و پیوستن به گستردگی فیض وجود، تطهیر و تفکیک از در هم آمیختگی مُدرکات موجود.

تطهیر و دور شدن از درهم آمیختگی با اعمال مدرک

***

[محمدرضا آدینه ‏وند لرستانی]

القمر : 7 - خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ

آن کفّار از قبرها خارج می‏ شوند در حالی که چشم‏هایشان از وحشت به زیر افتاده و (بی هدف) همچون ملخ‏ های پراکنده به هرسو می‏ دوند. (آدینه‏ وند لرستانی، محمدرضا، کلمة الله العلیا، 6جلد، اسوه - ایران - تهران، چاپ: 1، 1377 ه.ش. ج6ص301)