گنجور

۳۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ای خداوندی که بندگانت همه فانی‌اند و تو باقی! ای خداوندی که رهیگانت همه برسیدنی‌اند و تو بودنی! بودی تو و کس نبود! بمانی تو و کس نماند! همه مقهوراند و تو قهار! همه مأموراند و تو جبّار! همه مصنوع‌اند تو کردگار! همه مردنی‌اند و تو زنده پاینده! همه رفتنی‌اند و تو خداوندی گمارنده، و با همه تاونده.

ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید
خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید

معاشر المسلمین! این سرای فانی منزل‌گاه است و گذرگاه! نگرید تا دل در آن نبندید، و آرام‌گاه نسازید، برید مرگ را بجان و دل استقبال کنید، و حیات آن جهانی و نعیم جاودانی طلب کنید، وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. تو امروز بچشم بیداری در کار و حال خود ننگری! و ساز رفتن بدست نیاری؟ تا آن ساعت که آب حسرت و دریغ گرد دیدت در آید! و غبار مرگ بر عذار مشکینت نشیند! و آن روی ارغوانی زعفرانی شود!

سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی
رخ گلبرگ شاهان را چو شاخ زعفران بینی‌

قال النبی (ص): «انّ العبد لیعالج کرب الموت و سکرات الموت، و انّ مفاصله یسلّم بعضها الی بعض، یقول: علیک السّلام تفارقنی و افارقک الی یوم القیامة»!

مسکین آدمی که همیشه خویشتن را نظارگی دیده است! پندارد که همیشه همچنین خواهد بود که نظاره مرگ دیگران می‌کند، و خود نمیرد. مصطفی (ص) از اینجا گفت: کأنّ الموت علی غیرنا کتب، و کأنّ الحقّ فیها علی غیرنا وجب، و کأنّ الّذین نشیّع من الأموات سفر عمّا قلیل الینا راجعون، نبوّئهم أجداثهم، و نأکل تراثهم، کأنّا مخلّدون بعدهم!

اگر خود را می‌دریابی و تدبیر کار خویش میکنی راهت آنست که در احوال گذشتگان و سیرت رفتگان ازین جهانیان و جهان داران که بودند اندیشه کنی، و امروز در سرانجام کار ایشان نگری، آنان که کبر پلنگان داشتند، آن یکی قصر قیصری میساخت، و آن دیگری ملک سلیمان می‌جست، و آن ظالمی از جگر یتیمان کباب می‌کرد، و آن دیگری که از خون مفلسان شراب می‌خورد، گلی بودند در شورستان دنیا شکفته، ناگاه زمهریر مرگ از مهبّ برآمد و عارض رخشان ایشان را تاریک گردانید. پس از آنکه چون گل بشکفتند از بار بریختند، و در گل بخفتند.

سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون
به مرو آتا کنون در گل تن الب ارسلان بینی‌

و به‌ قال النبی (ص): أ ما رأیت المأخوذین علی العزّة! و المزعجین بعد الطمأنینة، الّذین اقاموا علی الشّبهات، و جنحوا الی الشّهوات، حتّی اتتهم رسل ربّهم، فلا ما کانوا امّلوا ادرکوا، و لا الی ما فاتهم رجعوا، قدموا علی ما عجلوا، و نذموا علی ما خلفوا، و لم یعن النّدم، و قد جفّت القلم،اگر کسی را در دنیا از مرگ ایمنی بودی، آن کس رسول خدا بودی که از ذریت آدم هیچ کس را آن قربت و زلفت بدرگاه احدیت نبود که وی را بود. با این

همه رب العالمین گفت: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ و مصطفی (ص) گفت: اذا اشتدّ حزن احدکم علی هالک فلیذکرنی و لیعلم انّی قد هلکت.

و خبر درست است از ابن عمر گفت: رسول خدا (ص) خواست که کسی را به یمن فرستد گفت: یا معشر المهاجرین و الانصار! ایّکم ینتدب الی الیمن؟

ابو بکر صدیق برخاست. گفت: أنا یا رسول اللَّه. رسول خداوندی اجابت نکرد، دیگر باره همان سخن گفت. عمر برخاست، هم اجابت نیافت، سدیگر بار باز گفت آن سخن، معاذ جبل برخاست، تا رسول (ص) گفت: انت لها یا معاذ! و هی لک‌، آن گه عمامه خویش بخواست، و بر سر وی نهاد و فرا راه کرد، رسول و جماعتی از مهاجر و انصار بتشییع با وی بیرون شدند، معاذ راکب بود و رسول (ص) پیاده میرفت، و معاذ را وصیت میکرد، معاذ گفت: یا رسول اللَّه چون است اینکه تو پیاده روی و من سوار باشم؟

فقال: یا معاذ! انّما أحتسب خطایای هذه فی سبیل اللَّه،آن گه او را وصیت کرد بتقوی و صدق، و اداء امانت، و ترک خیانت، و امر معروف، و نهی منکر، و مراعات همسایه و یتیم و بیوه‌زن، و مجالست فقرا، و نواخت ضعفا. و امثال این سخنان فراوان برگفت، و نصیحت کرد. آن گه گفت: یا معاذ! چنان دان که تا بروز رستاخیز ما بر هم نرسیم، و یکدیگر را نه بینیم. این بگفت آن گه وداع کرد و بازگشت.

تمتّع من حبیبک بالوداع
فما بعد الوداع من اجتماع‌

معاذ رفت تا به صنعاء یمن، چهارده ماه آنجا بود. شبی خفته بود، ناگاه هاتفی آواز داد که: یا معاذ کیف یهنئک العیش و محمد فی سکرات الموت! معاذ گفت: ترسان و لرزان با وحشت و حیرت از خواب درآمدم، پنداشتم قیامت برخاست و عالم زیر و زبر گشت، گفت آخر دل خود را تسکین کردم گفتم این نموده شیطان است، کلمه اعوذ بگفتم. شب دیگر ندایی شنیدم از آن قوی‌تر و عظیم‌تر که: یا معاذ! کیف یهنئک العیش و محمد بین اطباق التراب؟! معاذ را یقین شد که مصطفی (ص) شربت مرگ چشید. دست بر سر نهاد، و بانگ برآورد که «یا محمداه» پس بران مرکوبی که داشت نشست و روز در شب و شب در روز پیوست در رفتن، تا آنجا رسید که سه مرحله به مدینه بود. در میانه شب از چپ راه آوازی شنید کسی میگفت: یا اله محمّد اعلم معاذا بأنّ محمّدا قد ذاق الموت، و فارق الدّنیا.

معاذ گفت: «یا ایّها الهاتف فی هذه اللّیل! من انت رحمک اللَّه؟ قال: أنا عمار بن یاسر، و هذا کتاب ابی بکر الی معاذ بالیمن، لیعلمه بأنّ محمّدا قد ذاق الموت، و فارق الدّنیا.

معاذ گفت: یا عمار اگر محمد (ص) از میان رفت پس کارساز و غمگسار ضعیفان و یتیمان و بیوه زنان کیست؟ یا عمار! بحق محمد (ص) که بگوی اصحاب محمد (ص) را چون گذاشتی؟ و چون‌اند پس از وی؟ عمار جواب میدهد: «ترکتهم کأنّهم لا راعی لها». یا عمار! بحق محمد (ص) که بگوی تا مدینه را بی وی بر چه صفت بگذاشتی؟

عمار جواب داد: «ترکتها و هی اضیق علی اهلها من الخاتم». چون بنزدیکی مدینه رسیدند پیر زنی را دیدند با چند سر گوسپند که بچرا داشت، و آن گریستن معاذ دید و ذکر محمد (ص) که بسیار میکرد، پیر زن گفت: یا عبد اللَّه! امّا محمّدا فلم اره، و لکن رأیت ابنته فاطمة (ع) تبکی و تقول: «یا ابتاه الی جبرئیل تنعاه! انقطعت عنّا اخبار السّماء! یا ابتاه لا ینزل الوحی الینا من عند اللَّه ابدا! و رأیت علیا یبکی، و یقول: یا رسول اللَّه. و رأیت الحسن و الحسین (ع) یبکیان و یقولان: و اجدّاه، و اجدّاه.

معاذ هم چنان میرفت بمیانه شب در مدینه شد بدر حجره عایشه و در میزد.

عایشه گفت: کیست که بر در ماست در میانه شب؟ معاذ گفت: أنا خادم رسول اللَّه (ص).

عایشه گفت: یا عفوة! افتحی لخادم رسول اللَّه. چون در بگشاد، و یکدیگر را تعزیت دادند، معاذ گفت یا عایشه! کیف وجدت رسول اللَّه عند شدّة وجعه؟ عایشه گفت: رو از فاطمه بپرس که من طاقت گفتن ندارم! معاذ بدر حجره فاطمه رفت، و گفت: أنا معاذ خادم رسول اللَّه (ص)، چون فاطمه خواست که در بگشاید حسن (ع) گفت: «یا امّاه خذینی معک حتّی اعزّی معاذا بوفاة جدّی».

پس فاطمه (ع) قصّه در گرفت و وفات وی گفت. و فی ذلک حدیث مشهور یذکر فی غیر هذا الموضع ان شاء اللَّه تعالی.

۳۱ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ای کلّ نفس منفوسة تعالج غصص الموت. میگوید: هر نفسی منفوسه بر ممرّ انفاس بگذشته مرگ بچشد، و سکرات مرگ ببیند، یعنی اهل زمین. فانّ من فی الجنّة و النّار لا یموتون، خزنه بهشت و حور و غلمان و خزنه دوزخ نمیرند چنان که جای دیگر گفت: فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ و هم من فی الجنّة و النّار من الخزنة. فریشتگان آسمان نیز طمع کردند که نمیرند که از حضرت عزّت این آیت آمده بود: کلّ من علیها فان هر چه بر زمین است بسر آمدنی است و مردنی، ایشان گفتند: ما نمیریم که ما آسمانیانیم نه زمینیان. ربّ العالمین آیت فرستاد: کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ یقین شد ایشان را که مردنی‌اند. و فی ذلک ما۳۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آفرینش آسمانها و زمین، وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ و آمد و شد شب و روز، لَآیاتٍ نشانهایی است، لِأُولِی الْأَلْبابِ (۱۹۰) خردمندان و زیرکان را.

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ای خداوندی که بندگانت همه فانی‌اند و تو باقی! ای خداوندی که رهیگانت همه برسیدنی‌اند و تو بودنی! بودی تو و کس نبود! بمانی تو و کس نماند! همه مقهوراند و تو قهار! همه مأموراند و تو جبّار! همه مصنوع‌اند تو کردگار! همه مردنی‌اند و تو زنده پاینده! همه رفتنی‌اند و تو خداوندی گمارنده، و با همه تاونده.
هوش مصنوعی: خداوند، همه موجودات زندگی‌شان به پایان می‌رسد و تنها تو باقی می‌مانید. همه مخلوق‌های تو به سمت تو می‌آیند و تنها وجود تو است که دائمی است. تنها تو هستی که بی‌پایان خواهی ماند و دیگران همه در حال فانی شدن هستند. همه تحت سلطه‌ی تو قرار دارند و تو تسلط کامل داری. همه مجری فرمان‌های تو هستند و تنها تویی که قدرت و جبروت را در دست داری. تمام مخلوقات تو ساخته‌دست تویند و تو تنها خالق هستی. همه قرار است بمیرند، اما تنها تو هستی که زنده و پاینده‌ای. همه در مسیرِ رفتن هستند و تنها تو هستی که حاکم و سرپرست همه چیز هستی.
ای قوم ازین سرای حوادث گذر کنید
خیزید و سوی عالم علوی سفر کنید
هوش مصنوعی: ای مردم، از این خانه پر از اتفاقات و حوادث عبور کنید و برخیزید تا به سوی دنیای اصل و فرشتگان بروید.
معاشر المسلمین! این سرای فانی منزل‌گاه است و گذرگاه! نگرید تا دل در آن نبندید، و آرام‌گاه نسازید، برید مرگ را بجان و دل استقبال کنید، و حیات آن جهانی و نعیم جاودانی طلب کنید، وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ. تو امروز بچشم بیداری در کار و حال خود ننگری! و ساز رفتن بدست نیاری؟ تا آن ساعت که آب حسرت و دریغ گرد دیدت در آید! و غبار مرگ بر عذار مشکینت نشیند! و آن روی ارغوانی زعفرانی شود!
هوش مصنوعی: ای مسلمانان! این دنیا مکانی موقتی و گذرگاهی است. نگذارید دل‌تان در اینجا بند شود و آرامش را در آن جستجو نکنید. به سراغ مرگ بروید و با روح و جان آن را بپذیرید و زندگی ابدی و نعمت‌های آخرت را طلب کنید، زیرا این زندگی دنیوی چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت تنها زندگی واقعی است اگر که مردم می‌دانستند. امروز با دقت به حالت و وضعیت خود نگاه کنید و آماده رفتن باشید، پیش از آنکه آب حسرت و اندوه به چشمانتان بیفتد و غبار مرگ بر چهره‌تان بنشیند و رنگ چهره‌تان زرد و پریده شود.
سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی
رخ گلبرگ شاهان را چو شاخ زعفران بینی‌
هوش مصنوعی: وقتی به سر زلف عروسان نگاه کنی، زیبایی آن را همچون برگ نسترن می‌یابی و اگر به چهره شاهان بنگری، می‌توانی زیبایی آن را مانند شاخ زعفران ببینی.
قال النبی (ص): «انّ العبد لیعالج کرب الموت و سکرات الموت، و انّ مفاصله یسلّم بعضها الی بعض، یقول: علیک السّلام تفارقنی و افارقک الی یوم القیامة»!
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: «بنده در هنگام مرگ دچار سختی‌ها و لحظات دشوار می‌شود و مفاصل او به یکدیگر تسلیم می‌شوند. در این لحظات، هر یک به دیگری می‌گوید: خداحافظ، من از تو جدا می‌شوم و تا روز قیامت از تو دور خواهم بود.»
مسکین آدمی که همیشه خویشتن را نظارگی دیده است! پندارد که همیشه همچنین خواهد بود که نظاره مرگ دیگران می‌کند، و خود نمیرد. مصطفی (ص) از اینجا گفت: کأنّ الموت علی غیرنا کتب، و کأنّ الحقّ فیها علی غیرنا وجب، و کأنّ الّذین نشیّع من الأموات سفر عمّا قلیل الینا راجعون، نبوّئهم أجداثهم، و نأکل تراثهم، کأنّا مخلّدون بعدهم!
هوش مصنوعی: آدمی که همیشه خود را در جایگاه تماشاچی می‌بیند، بدبخت است! او فکر می‌کند که همیشه به همین صورت خواهد بود و تنها مرگ دیگران را نظاره می‌کند، در حالی که خود او هرگز نخواهد مرد. پیامبر (ص) از اینجا فرمود: گویی مرگ فقط برای دیگران نوشته شده و گویی حقّ بر آنها لازم‌الاجرا است. گویی کسانی که از مردگان تشییع می‌شوند، به زودی به سوی ما بازخواهند گشت و ما در گورهایشان آرمیده و از میراثشان بهره‌مند خواهیم شد، مثل اینکه بعد از آن‌ها جاودانه خواهیم ماند!
اگر خود را می‌دریابی و تدبیر کار خویش میکنی راهت آنست که در احوال گذشتگان و سیرت رفتگان ازین جهانیان و جهان داران که بودند اندیشه کنی، و امروز در سرانجام کار ایشان نگری، آنان که کبر پلنگان داشتند، آن یکی قصر قیصری میساخت، و آن دیگری ملک سلیمان می‌جست، و آن ظالمی از جگر یتیمان کباب می‌کرد، و آن دیگری که از خون مفلسان شراب می‌خورد، گلی بودند در شورستان دنیا شکفته، ناگاه زمهریر مرگ از مهبّ برآمد و عارض رخشان ایشان را تاریک گردانید. پس از آنکه چون گل بشکفتند از بار بریختند، و در گل بخفتند.
هوش مصنوعی: اگر به خود آگاهی پیدا کنی و برای کارهای خود برنامه‌ریزی کنی، باید در مورد زندگی گذشتگان و رفتار کسانی که از این جهان رفته‌اند، فکر کنی. به سرنوشت آن‌ها در پایان کارشان نگاه کن. کسانی بودند که همچون پلنگ‌ها به خود بزرگ‌بینی می‌پرداختند، یکی در حال ساختن کاخی عظیم بود و دیگری به دنبال سلطانی همچون سلیمان می‌رفت. در همین حال، برخی از ظلم خود به یتیمان و کسانی که در فقر به سر می‌بردند بهره‌برداری می‌کردند. آن‌ها مانند گل‌هایی در دنیای پرشور و شوق می‌شکفتند، اما ناگهان سردی مرگ بر آن‌ها سایه انداخت و چهره‌های زیبا و درخشانشان را تاریک کرد. پس از مدتی که شکوفا شدند، مانند گلی که پژمرده می‌شود، به زمین افتادند و به خواب ابدی رفتند.
سر الب ارسلان دیدی ز رفعت رفته بر گردون
به مرو آتا کنون در گل تن الب ارسلان بینی‌
هوش مصنوعی: آیا تا به حال به عروج و بلندی سر الب ارسلان فکر کرده‌ای؟ اکنون که او بر روی آسمان‌ها است، می‌توانی بدن او را در خاک مرو ببینی.
و به‌ قال النبی (ص): أ ما رأیت المأخوذین علی العزّة! و المزعجین بعد الطمأنینة، الّذین اقاموا علی الشّبهات، و جنحوا الی الشّهوات، حتّی اتتهم رسل ربّهم، فلا ما کانوا امّلوا ادرکوا، و لا الی ما فاتهم رجعوا، قدموا علی ما عجلوا، و نذموا علی ما خلفوا، و لم یعن النّدم، و قد جفّت القلم،اگر کسی را در دنیا از مرگ ایمنی بودی، آن کس رسول خدا بودی که از ذریت آدم هیچ کس را آن قربت و زلفت بدرگاه احدیت نبود که وی را بود. با این
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرموده‌اند: آیا ندیده‌ای که افرادی به خاطر عزت و عظمت خود، دچار سختی‌ها و مشکلات می‌شوند و پس از آرامش، به اضطراب می‌افتند؟ آنها بر شبهات خود پایدار مانده و به شهوات خود راضی شده‌اند، تا زمانی که فرستادگان خدا به سراغشان آمده‌اند. نه آنچه در انتظارش بودند را به دست آوردند و نه به آنچه از دست داده بودند برگشتند. آنچه را که به عجله انجام داده بودند، پیش کشیدند و بر آنچه که ترک کرده بودند، سرزنش کردند، اما این سرزنش فایده‌ای نداشت و دیگر جایی برای پشیمانی باقی نمانده بود. اگر کسی در این دنیا از مرگ مصون بود، آن کس، رسول خدا (ص) بود که در میان نسل آدم هیچ کس به آن نزدیکی و محبت نسبت به خداوند نرسیده بود.
همه رب العالمین گفت: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ و مصطفی (ص) گفت: اذا اشتدّ حزن احدکم علی هالک فلیذکرنی و لیعلم انّی قد هلکت.
هوش مصنوعی: خدای جهان فرمود: ما برای هیچ بشری قبل از تو جاودانگی مقرر نکردیم. پس اگر تو بمیری، آیا آنها جاودانی خواهند بود؟ و پیامبر (ص) فرمود: اگر غم و اندوه کسی بر از دست رفتن کسی شدت بگیرد، باید به یاد من باشد و بداند که من نیز از دنیا رفته‌ام.
و خبر درست است از ابن عمر گفت: رسول خدا (ص) خواست که کسی را به یمن فرستد گفت: یا معشر المهاجرین و الانصار! ایّکم ینتدب الی الیمن؟
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) خواست کسی را به یمن بفرستد و گفت: ای گروه مهاجران و انصار! کدام یک از شما داوطلبی برای رفتن به یمن دارد؟
ابو بکر صدیق برخاست. گفت: أنا یا رسول اللَّه. رسول خداوندی اجابت نکرد، دیگر باره همان سخن گفت. عمر برخاست، هم اجابت نیافت، سدیگر بار باز گفت آن سخن، معاذ جبل برخاست، تا رسول (ص) گفت: انت لها یا معاذ! و هی لک‌، آن گه عمامه خویش بخواست، و بر سر وی نهاد و فرا راه کرد، رسول و جماعتی از مهاجر و انصار بتشییع با وی بیرون شدند، معاذ راکب بود و رسول (ص) پیاده میرفت، و معاذ را وصیت میکرد، معاذ گفت: یا رسول اللَّه چون است اینکه تو پیاده روی و من سوار باشم؟
هوش مصنوعی: ابو بکر صدیق از جا برخاست و گفت: من هستم، ای رسول خدا. اما پیامبر (ص) پاسخی نداد. دوباره همین سخن را تکرار کرد. عمر نیز برخاست، اما پاسخی نیافت. بار دیگر همان را گفت و معاذ جبل به پا خواست. در این لحظه رسول خدا (ص) فرمود: «این کار به تو، ای معاذ، واگذار شده است!» سپس عمامه‌اش را خواست و بر سر معاذ گذاشت و به راه افتاد. پیامبر و گروهی از مهاجران و انصار به همراه او خارج شدند. معاذ سوار بر اسب بود و پیامبر (ص) پیاده می‌رفت و به معاذ وصیت می‌کرد. معاذ گفت: «ای رسول خدا، چرا تو پیاده می‌روی و من بر اسب سوارم؟»
فقال: یا معاذ! انّما أحتسب خطایای هذه فی سبیل اللَّه،آن گه او را وصیت کرد بتقوی و صدق، و اداء امانت، و ترک خیانت، و امر معروف، و نهی منکر، و مراعات همسایه و یتیم و بیوه‌زن، و مجالست فقرا، و نواخت ضعفا. و امثال این سخنان فراوان برگفت، و نصیحت کرد. آن گه گفت: یا معاذ! چنان دان که تا بروز رستاخیز ما بر هم نرسیم، و یکدیگر را نه بینیم. این بگفت آن گه وداع کرد و بازگشت.
هوش مصنوعی: او گفت: ای معاذ! من گناهانم را در راه خدا حساب می‌کنم، سپس او را به تقوا، صداقت، انجام امانت، دوری از خیانت، معروف را ترویج کردن و منکر را نهی کردن، رعایت همسایه، یتیم و بیوه‌زن، هم‌نشینی با فقرای جامعه و محبت به ضعیفان توصیه کرد. او با سخنان مشابهی فراوان نصیحت کرد و در نهایت گفت: ای معاذ! بدان که تا روز قیامت ما همدیگر را نخواهیم دید. این را گفت و وداع کرد و به سفر خود ادامه داد.
تمتّع من حبیبک بالوداع
فما بعد الوداع من اجتماع‌
هوش مصنوعی: از خداحافظی با محبوب خود لذت ببر، زیرا بعد از وداع، فرصتی برای دیدار دوباره نخواهد بود.
معاذ رفت تا به صنعاء یمن، چهارده ماه آنجا بود. شبی خفته بود، ناگاه هاتفی آواز داد که: یا معاذ کیف یهنئک العیش و محمد فی سکرات الموت! معاذ گفت: ترسان و لرزان با وحشت و حیرت از خواب درآمدم، پنداشتم قیامت برخاست و عالم زیر و زبر گشت، گفت آخر دل خود را تسکین کردم گفتم این نموده شیطان است، کلمه اعوذ بگفتم. شب دیگر ندایی شنیدم از آن قوی‌تر و عظیم‌تر که: یا معاذ! کیف یهنئک العیش و محمد بین اطباق التراب؟! معاذ را یقین شد که مصطفی (ص) شربت مرگ چشید. دست بر سر نهاد، و بانگ برآورد که «یا محمداه» پس بران مرکوبی که داشت نشست و روز در شب و شب در روز پیوست در رفتن، تا آنجا رسید که سه مرحله به مدینه بود. در میانه شب از چپ راه آوازی شنید کسی میگفت: یا اله محمّد اعلم معاذا بأنّ محمّدا قد ذاق الموت، و فارق الدّنیا.
هوش مصنوعی: معاذ به صنعاء در یمن رفت و چهارده ماه در آنجا ماند. یک شب در خواب بود که ناگهان صدایی را شنید که گفت: «ای معاذ! چگونه می‌توانی از زندگی لذت ببری در حالی که محمد در حال مرگ است!» معاذ با ترس و وحشت از خواب بیدار شد و فکر کرد که قیامت برپا شده و دنیا دگرگون شده است. پس از کمی آرامش به خود گفت این فقط وسوسه شیطان است و با ذکر «اعوذ بالله» به خواب رفت. در شب بعد، صدایی قوی‌تر و بزرگ‌تر شنید که گفت: «ای معاذ! چگونه می‌توانی از زندگی لذت ببری در حالی که محمد زیر خاک است؟» معاذ یقین پیدا کرد که پیامبر (ص) به رحمت خدا رفته است. او دست بر سر گذاشت و فریاد زد: «ای محمد!» سپس سوار بر مرکبش شد و به سرعت به سمت مدینه حرکت کرد، تا اینکه به جایی رسید که فقط سه مرحله با مدینه فاصله داشت. در میانه شب از سمت چپ صدایی شنید که می‌گفت: «ای خدا! به معاذ خبر بده که محمد طعم مرگ را چشیده و از دنیا رفته است.»
معاذ گفت: «یا ایّها الهاتف فی هذه اللّیل! من انت رحمک اللَّه؟ قال: أنا عمار بن یاسر، و هذا کتاب ابی بکر الی معاذ بالیمن، لیعلمه بأنّ محمّدا قد ذاق الموت، و فارق الدّنیا.
هوش مصنوعی: معاذ گفت: «ای کسی که در این شب تماس گرفته‌ای! تو کیستی خدا رحمتت کند؟» پاسخ داد: «من عمار بن یاسر هستم و این نامه‌ای است از ابوبکر به معاذ در یمن، تا او بداند که محمد فوت کرده و از دنیا رفته است.»
معاذ گفت: یا عمار اگر محمد (ص) از میان رفت پس کارساز و غمگسار ضعیفان و یتیمان و بیوه زنان کیست؟ یا عمار! بحق محمد (ص) که بگوی اصحاب محمد (ص) را چون گذاشتی؟ و چون‌اند پس از وی؟ عمار جواب میدهد: «ترکتهم کأنّهم لا راعی لها». یا عمار! بحق محمد (ص) که بگوی تا مدینه را بی وی بر چه صفت بگذاشتی؟
هوش مصنوعی: معاذ به عمار می‌گوید: اگر محمد (ص) از دنیا برود، چه کسی به یاری و دل‌داری ضعیفان، یتیمان و بیوه‌زنان خواهد آمد؟ و از او می‌پرسد: بعد از او، اصحاب محمد (ص) چه خواهند کرد؟ عمار در پاسخ می‌گوید: «ترکشان به حال خود و بدون سرپرست گذاشتم». معاذ دوباره می‌پرسد: وقتی به مدینه نگریستی، بدون او چگونه به نظر می‌رسید؟
عمار جواب داد: «ترکتها و هی اضیق علی اهلها من الخاتم». چون بنزدیکی مدینه رسیدند پیر زنی را دیدند با چند سر گوسپند که بچرا داشت، و آن گریستن معاذ دید و ذکر محمد (ص) که بسیار میکرد، پیر زن گفت: یا عبد اللَّه! امّا محمّدا فلم اره، و لکن رأیت ابنته فاطمة (ع) تبکی و تقول: «یا ابتاه الی جبرئیل تنعاه! انقطعت عنّا اخبار السّماء! یا ابتاه لا ینزل الوحی الینا من عند اللَّه ابدا! و رأیت علیا یبکی، و یقول: یا رسول اللَّه. و رأیت الحسن و الحسین (ع) یبکیان و یقولان: و اجدّاه، و اجدّاه.
هوش مصنوعی: عمار گفت: «این ماجرا برای اهلش سخت‌تر از گردن‌بند است.» وقتی به نزدیکی مدینه رسیدند، پیرزنی را دیدند که چند عدد گوسفند را می‌چرانید و او در حال گریه بود. معاذ متوجه شد که او نام محمد (ص) را به تکرار بر زبان می‌آورد. پیرزن گفت: «ای بنده خدا! من محمد را ندیدم، اما دخترش فاطمه (ع) را دیدم که می‌گریست و می‌گفت: "ای پدر! جبرئیل تو را تسلیت می‌گوید! اخبار آسمانی از ما قطع شده است! ای پدر! دیگر وحی‌ای از جانب خدا به سوی ما نخواهد آمد!" و علی را دیدم که اشک می‌ریخت و می‌گفت: "ای رسول خدا!" و همچنین حسن و حسین (ع) را دیدم که گریان بودند و می‌گفتند: "ای جدای ما! ای جدای ما!"
معاذ هم چنان میرفت بمیانه شب در مدینه شد بدر حجره عایشه و در میزد.
هوش مصنوعی: معاذ در وسط شب به سمت مدینه حرکت کرد و به اتاق عایشه رسید و در زد.
عایشه گفت: کیست که بر در ماست در میانه شب؟ معاذ گفت: أنا خادم رسول اللَّه (ص).
هوش مصنوعی: عایشه پرسید: چه کسی در نیمه شب به در خانه ما آمده است؟ معاذ پاسخ داد: من خادم پیامبر خدا هستم.
عایشه گفت: یا عفوة! افتحی لخادم رسول اللَّه. چون در بگشاد، و یکدیگر را تعزیت دادند، معاذ گفت یا عایشه! کیف وجدت رسول اللَّه عند شدّة وجعه؟ عایشه گفت: رو از فاطمه بپرس که من طاقت گفتن ندارم! معاذ بدر حجره فاطمه رفت، و گفت: أنا معاذ خادم رسول اللَّه (ص)، چون فاطمه خواست که در بگشاید حسن (ع) گفت: «یا امّاه خذینی معک حتّی اعزّی معاذا بوفاة جدّی».
هوش مصنوعی: عایشه گفت: ای عفوة! در را برای خادم پیامبر خدا باز کن. وقتی در باز شد و با یکدیگر تسلیت گفتند، معاذ به عایشه گفت: چگونه پیامبر را در هنگام شدت بیماری یافتید؟ عایشه پاسخ داد: از فاطمه بپرس که من در گفتن این موضوع توانایی ندارم! معاذ به اتاق فاطمه رفت و گفت: من معاذ، خادم پیامبر خدا هستم. وقتی فاطمه خواست در را باز کند، حسن گفت: «ای مادر، مرا با خود ببر تا با معاذ به خاطر مرگ جدّم تسلیت بگویم».
پس فاطمه (ع) قصّه در گرفت و وفات وی گفت. و فی ذلک حدیث مشهور یذکر فی غیر هذا الموضع ان شاء اللَّه تعالی.
هوش مصنوعی: پس فاطمه (علیهاالسلام) داستانی را آغاز کرد و درباره وفات خود صحبت کرد. در این زمینه روایت معروفی وجود دارد که در جاهای دیگر نیز ذکر شده است، ان شاء الله.