قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ الایة... مفسّران گفتهاند: این آیت بآن فرود آمد که دانشمندان جهودان و ترسایان نجران خصومت کردند در کار ابراهیم (ع). جهودان میگفتند ابراهیم از ما بود و بر دین ما، و بما سزاوارتر، و ترسایان دعوی میگردند که از ما بود و بر دین ما. رب العالمین دعوای هر دو باطل کرد گفت: لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ ای لم تدّعون؟ دعوی درین آیت حجّت خواند، از بهر آنکه هر که دعوی کند حجّت آرد. آن گه بیان کرد که این نسبت جهودان و ترسایان در حقّ وی محال است، که ابراهیم متقدّم بود و این هر دو علّت متاخّر. یعنی که این ملّت جهودان و ترسایان بعد از نزول تورات و انجیل فرا دیده آمد، و تورات و انجیل بعد از وفات ابراهیم فرود آمدند بعمرهاء دراز.
گفتهاند که میان ابراهیم و موسی هزار سال بود و میان موسی و عیسی دو هزار سال. أَ فَلا تَعْقِلُونَ میدرنیابید که این دعوای شما باطل است و حجّت شما تباه؟
ها أَنْتُمْ قرّاء مدینة بیهمزه و بیمدّ خوانند، و قرّاء مکه مهموز و مقصور خوانند بر وزن معنتم. و اهل کوفه بمدّ و همزه، و باقی بمد بیهمزه. و اصل کلمه انتم است و ها تنبیه. و همچنین هؤلاء اصل کلمه اولاء است، و ها تنبیه، ای التّنبیه عما یضلّ عنه الانسان او یغفل. و نهاد این کلمه تقریب راست. چنان که کسی ترا گوید «این انت» تو او را جواب دهی «ها انا ذا» یعنی «انا قریب منک».
ها أَنْتُمْ میگوید: بیدار باشید و گوش دارید که شما جهودان و ترسایاناید، هؤُلاءِ یعنی یا هؤلاء ای شما هر که اینانید، گرفتم که خصومت گیرید و حجّت آرید در کار محمد (ص) که نعت و صفت وی در کتاب تورات و انجیل خواندهاید هر چند که در آن محاجّت بر باطل آید. فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ باری در ابراهیم (ع) چرا حجّت گیرید و دعوی کنید، و شما را در کار وی علم و دانش نه، که در کتاب شما نیست که ابراهیم یهودی بود یا ترسا بود. وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و خدای داند شأن و قصه ابراهیم، و شما ندانید. آن گه تفسیر کرد و گفت: ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا ابراهیم هرگز جهود نبود و نه ترسا، نه گفته با خدای هیچ انباز، لکن مسلمانی بود یکتا گوی مخلص.
اهل تفسیر گفتهاند که: حنیف موحّد است و مخلص. و گفتهاند که ابراهیم را بآن حنیف خواندند که حاجّ بود. و گفتهاند از بهر آن که مختتن بود.
آن گه گفت: وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ تا تنبیهی باشد که آن جهودان و ترسایان در آن دعوی که میکردند مشرک بودند، و ربّ العالمین ابراهیم را از آن شرک مبرّا کرد و بدین اسلام منسوب کرد، آن دین که اللَّه از آن خبر داد که: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ و حسن بصری گفت: «و اجعل دیننا الاسلام القدیم».
و از عهد آدم (ع) تا بمنتهای عالم هر پاک دینی و صاحب حقّی بآن دین مخصوص است و بآن منسوب. و الیه
اشار النبی (ص): بعثت بالحنیفیّة السهلة المسحة.
إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ قصّه نزول این آیت آنست که روایت کردهاند از جماعتی یاران رسول (ص) که گفتند: چون مصطفی (ص) بمدینة هجرت کرد و جعفر بن ابی طالب به حبشه، و وقعه بدر افتاده بود و بر کافران و مشرکان قریش آن قهر و قتل رفته. جمع قریش در دار الندوة حاضر شدند و اتفاق کردند که مالی فراوان جمع کنند و بنجاشی فرستند، تا جعفر و اصحاب وی که بنزدیک وی بودند بدست ایشان باز دهد، تا بجای کشتگان بدر از ایشان کین خواهند، این اتّفاق کردند و عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط بآن کار نامزد کردند و فرستادند. ایشان رفتند بزمین حبشه و در پیش نجاشی شدند، و وی را سجود کردند چنان که عادت ایشان بود. و گفتند: ما که آمدیم بآن آمدیم تا ترا شکر گوئیم و نصیحت کنیم، و ترا خبر دهیم از قصّه و حال این قوم که نزدیک تو آمدند، و دشمنی ایشان و بدخواهی ایشان مر ترا، که ایشان از نزدیک مردی بیامدند دروغزن، جادوگر. میگوید بدعوی که من رسول خداام و فرستاده او بخلق! و آن گه وی را در آن دعوی کس متابع نیست، مگر ازین سفهاء و نازیرکان و با پس افتادگان چند کس که با وی برخاستهاند و او را نصرت میکنند، و ما که قریشایم و سران و سروران عربایم ایشان را در پیچانیدیم و با شعبی راندیم از زمین خویش، که کس در ایشان نشود و بیرون نیاید مگر گرسنگان و برهنگان و با گوشهای افتادگان.
و اکنون که کار بر ایشان دشخوار، و جای بر ایشان ناخوش گشت، ابن عمّ خویش بنزدیک تو فرستاد تا دین تو بر تو بزیان آرد، و ملک تو بتو بتباه برد، و رعیّت تو بشوراند، و نظام کار تو بهم برکند. اکنون ما آمدیم تا ایشان را بدست ما بازدهی، تا شر ایشان از تو باز داریم و کفایت کنیم. و نشان درستی این حال آنست که ایشان چون بنزدیک تو آیند سجود نکنند و خدمت و تحیّت تو چنان که مردمان کنند ایشان نکنند. پس نجاشی کس فرستاد و جعفر و اصحاب او را بخواند. چون بدر سرای نجاشی رسیدند جعفر هم از برون آواز داد که: «یستأذن علیک حزب اللَّه». نجاشی گفت: «فلیدخلوا بامان اللَّه و ذمّته». پس در آمدند و سجود نکردند و تحیّتی که ایشان را عادت بود نکردند، چنان که عمرو بن عاص گفته بود. نجاشی گفت چون است که سجود نکردید؟ و مرا تحیّت نگفتید چنان که دیگران کنند که بنزدیک من در آیند؟ مؤمنان جواب دادند: نسجد اللَّه الذی خلقک و ملکک سجود آن کسی را کنیم که ترا بیافرید و ملک بتو داد. و آن تحیّت که تو میخواهی آن هنگام کردیم که بتپرست بودیم. اکنون خدای عزّ و جلّ پیغامبری راستگوی بما فرستاد، و ما را بسلام و تحیّت اهل بهشت فرمود، و نهی کرد از آن تحیّت که در جاهلیّت بر آن بودیم. نجاشی از کتاب خدا تورات و انجیل شناخته بود که آنچه ایشان گفتند حقّ است، هیچ چیز نگفت، و از آن در گذشت. آن گه گفت: ایکم الهاتف: یستأذن علیک حزب اللَّه؟ که بود از شما که آواز داد و دستوری در آمدن خواست؟ جعفر گفت: «آن من بودم.». نجاشی گفت: اکنون تو سخن گوی. جعفر گفت تو پادشاهی از پادشاهان زمینی، و از اهل کتاب خدایی، در حضرت تو سخن فراوان نگویم که ترک ادب باشد، مختصر گویم: این دو مرد را بپرس یعنی عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط که ما آزادگان یا بندگانیم؟ اگر بندگانیم که از خداوندان خویش گریختهایم ما را با ایشان فرست، و به ایشان باز ده. نجاشی گفت: یا عمرو! چه کسانیند ایشان؟ آزاداناند یا بندگان؟ عمرو گفت: «بل احرار کرام» آزادانند و کریمانند، جعفر گفت: بپرس ازیشان که ما هرگز خون بناحق ریختیم تا از ما قصاص خواهند؟ عمرو گفت: «لا و لا قطرة» جعفر گفت: بپرس تا هرگز مال مردم بغصب و بیحق گرفتیم؟ تا باز دهیم. نجاشی گفت: ای عمرو! اگر قنطاری بردهاند مال مردم بغصب، من باز دهم. عمرو گفت: «لا و لا قیراطا منه» نه قنطار بردهاند و نه یک قیراط. نجاشی گفت: پس چه خواهید از ایشان؟ عمرو گفت: ما همه بر یک دین بودیم، آن دین که آباء و اجداد ما بر آن بودند و بر آن رفتند، اکنون ایشان آن دین بگذاشتند، و دیگری بر دست گرفتند، و ما همه بر آن دین خویش ماندهایم. نجاشی گفت: یا جعفر آن چه دین بود که داشتید و بگذاشتید؟ و اکنون چیست که دارید؟ جعفر گفت: ما اوّل بر دین شیطان بودیم، بت پرستی و کافری بخدای عزّ و جلّ و فرمان برداری شیطان، و اکنون خدای ما را دین اسلام کرامت کرد، رسول (ص) آمد بما از خدا و کتاب آورد چون کتاب عیسی (ع)، موافق کتاب و دین او بود. نجاشی آن ساعت بفرمود تا ناقوس بزدند و هر قسّیسی و راهبی که بودند حاضر شدند، و نجاشی بر ایشان سوگند نهاد که بآن خدای که انجیل بعیسی فرو فرستاد، هیچ یافتید در کتاب خویش که میانعیسی و قیامت پیغامبری مرسل خواهد بود؟ ایشان گفتند: خواهد بود، که عیسی ما را بآن بشارت داده و گفته: «من آمن به فقد آمن بی و من کفر به فقد کفر بی».
آن گه نجاشی گفت: یا جعفر چه فرماید بشما آن مرد از کار دین؟ جواب داد که کتاب خدا خواند بر ما، و امر معروف کند، و نهی منکر کند، نیکویی با همسایگان و خویشاوندان، و نواختن یتیمان، و ما را بعبادت یک خدای خواند، آن خدای که یگانه و یکتاست، بیشریک و بینظیر و بیهمتاست. نجاشی گفت: از آن کتاب که بر شما میخواند چیزی بخوان. جعفر سورة العنکبوت و سورة الروم بر خواند. نجاشی و اصحاب او بسیار بگریستند چون آن شنیدند و گفتند یا جعفر: «زدنا من هذا الحدیث الطّیب» جعفر بر ایشان سورة الکهف خواند. عمرو بن عاص چون آن حال و آن کار بر آن نسق دید خواست تا نجاشی را بخشم آرد. گفت «انّهم یشتمون عیسی و امّه» ایشان در عیسی و مادر او ناسزا گویند. نجاشی گفت: در عیسی و مادر چه گوئید؟
جعفر سورة مریم بر خواند. نجاشی مانند سر خلالی برداشت و گفت: و اللَّه که عیسی بر آنچه ایشان گفتند باین قدر افزونی نگفت. آن گه جعفر و اصحاب وی را گفت: بزمین من ایمن روید که کس را نیست و نرسد که شما را ناسزا گوید و رنجاند، که شما حزب ابراهیماید. عمرو گفت: یا نجاشی و من حزب ابراهیم؟ فقال هؤلاء الرهط و صاحبکم الذی جاءوا من عنده و من اتبعهم گفت: حزب ابراهیم این گروهاند، و آن کس که ایشان از نزدیک وی بیامدند، و آن کس که پس رو ایشان باشد. مشرکان را این سخن راست نیامد و بآن منکر شدند، و در ابراهیم دعوی کردند که وی از ما بود، و ما اولیترین بابراهیم و بدین وی. پس رب العالمین در شأن ایشان و آن خصومت که در ابراهیم میگرفتند و دعوی که میکردند این آیت بمدینة فرو فرستاد بر وفق قول نجاشی.
إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ الآیة، روی انّ النّبی (ص) قال: «لکلّ نبیّ ولاة من المؤمنین و انّ ولیّی منهم ابی و خلیل ربی ثمّ قرأ انّ اولی النّاس بابراهیم... الآیة.
اولی از «ولی» است و ولی قرب است بنزدیک عرب، و ولیّ، قریب. یقال هو ولیّ منه ای قریب منه. و معنی آیت آنست که نزدیکتر مردمان به ابراهیم آنانند که بر پی او بودند، یعنی در روزگار او. و این پیغامبر یعنی محمد (ص) وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که به محمد (ص) ایمان آوردند، یعنی ایشان را سزاست و رسد که گویند: ما بر دین ابراهیمایم.
این یک معنی است که درین آیت گفتند، و معنی دیگر گفتهاند: هو انّ اصدق النّاس، موالاة لابراهیم من تبعه فی اعتقاده و افعاله و هذا النّبی و الّذین آمنوا هم المتّبعون له فاذا هم احقّ به. برین معنی «هذا النّبی» ابتدا است نه عطف، و خبر آن محذوف است.
آن گه گفت: وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ موالات خدای در ایمان بنده بست تا بحکم این خطاب هر که با ایمان بود بهر وقت که بود بموالات اللَّه رسد، و کافران که از ایمان بینصیباند. ازین نواخت محروماند، و موالات ایشان با شیطان باشد چنان که گفت: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ.
قوله: وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مودت در دو جای استعمال کنند: در محبّت و در تمنّی. و فرق آنست که چون در تمنّی استعمال کنند «لو» در آن آید و با معنی محبّت «لو» استعمال نکنند. و طائفة جمع طائف است و هو الذی یطوف بالبیت او فی الاسفار، پس بر سبیل توسّع هر جمعی را طائفة گویند، اگر طواف کنند و اگر نه. هم چنان که رفقه گویند ترافقوا او لم یترافقوا. معنی آیت آنست که: جهودان آرزوی میکنند که شما را بی راه کردندی یا بفریفتندی. و جز آن نیست که خود را بیراه میکنند و میفریبند، که مؤمنان آن گفتار ایشان مینپذیرند.
پس وبال و بزه آن از روی اضلال بایشان باز گردد، و خود نمیدانند که آن زیان بخود میکنند، نه بمؤمنان و خود را گمراه میکنند، نه مؤمنان را. و معنی دیگر: وَ ما یَشْعُرُونَ انّ اللَّه عزّ و جلّ یطلعکم علی سرائرهم. مفسّران گفتند که: این قوم جهودان بودند که عمار بن یاسر را و حذیفة بن یمان را با دین جهودی میخواندند، و این قصّه در سورة البقر رفت.
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ اهل کتاب اینجا جهودان و ترسایاناند. و «آیات اللَّه» قرآن است و بیان نعت محمد (ص). میگوید: شما که جهودان و ترسایاناید چرا بر قرآن که منزل است بر محمد (ص) میکافرید؟ و شما گواهی میدهید و میدانید که تورات حقّ است و اثبات نبوّت محمد (ص) در تورات است.
قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ حقّ دین اسلام است و باطل جهودی و ترسایی. ابن زید گوید: حقّ تورات است که بموسی (ع) فرو فرستادند، و باطل تحریف و تبدیل ایشان که در تورات آوردند. و گفتهاند حق تصدیق ایشان است ببعضی تورات، و باطل تکذیب ایشان ببعضی، یعنی که: ببعضی نعت محمد (ص) که در تورات است اقرار میدهند و بعضی بدروغ میدارند. وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ نعت و صفت محمد (ص) است که بپوشیدند بعد از آن که اشارت تورات و انجیل بر آن دلالت کرد. و مصطفی (ص) نهی کرد از آنکه کسی علمی دارد و از خلق بپوشد و باز گیرد بعد از آنکه اظهار آن واجب بود، و ذلک فی
قوله (ص): «من سئل عن علم فکتمه الجم یوم القیامة بلجام من النّار».
ثمّ قال وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ای تعرفون الحقّ الّذی تکتمون و التّلبیس الّذی تأتون. اگر کسی گوید: چونست که ایشان را درین آیت علم اثبات کرد و در آن آیت پیش علم از ایشان نفی کرد و گفت: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؟ جواب آنست که: آنچه از ایشان نفی کرد آنست که در ابراهیم (ع) دعوی کردند که جهود بود یا ترسا، و آن نه در کتاب ایشان بود، نه ایشان را در آن هیچ علم بود، و آنچه ایشان را درین آیت اثبات کرد از علم بیان صفت نعت محمد (ص) که در تورات و انجیل خوانده بودند و دانسته، و آن گه بپوشیده بودند و انکار کرده، و این غایت ذمّ است که آنچه دانند انکار کنند، و آنچه ندانند بآن دعوی کنند.
قوله تعالی: وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة... قول سدی و حسن آنست که: این جهودان خیبر بودند، دوازده مرد از احبار ایشان که با یکدگر گفتند: راه اینست که در اوّل روز در دین محمد (ص) شوید و آشکارا باو گروید و اقرار دهید بزبان بیرون، از اعتقاد و دل، و آن گه شبانگاه باز شوید و گوئید: ما با تورات باز رسیدیم و از نشانهای پیغامبر آخر الزّمان در تو چیزی نمیبینیم، و آن پیغامبر تو نهای، ما از اقرار خود باز آمدیم.
لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ این «ها و میم» با مؤمنان شود، یعنی که ایشان با همدگر گفتند که: چنین کنید مگر اصحاب محمد (ص) و ایشان که بوی گرویدهاند چون شما را که اهل کتاباید و دانایان در کار محمد (ص)، چنین بینند ایشان در شکّ افتند، و از تصدیق او باز گردند، و بدین ما درآیند. مجاهد و مقاتل و کلبی گفتهاند: این آیت در شأن قبله آمد که چون با کعبه گردانیدند بر جهودان دشخوار آمد، کعب بن الاشرف و مالک بن الضیف با اصحاب خود گفتند که: بامداد با محمد (ص) نماز بکعبه کنید و تصدیق وی کنید، و در آخر روز بوی کافر شوید و با صخره گروید که قبله شما است. ربّ العزّت مصطفی را و مؤمنان را از مکر ایشان خبر کرد و سرّ ایشان آشکارا کرد، و این آیت فرو فرستاد: وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا این که گفتند بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا، بر حسب گفت و اعتقاد مسلمانان گفتند، نه بر حسب اقرار و اعتقاد خویش. وَجْهَ النَّهارِ اوّل روز است بحکم آنکه اوّل چیزی از مردم که استقبال تو کند در مواجهت، روی وی باشد. اوّل روز را بآن باز خوانند، و بسبب آنکه شریفترین جوارح روی است، در چیزهای شریف نیکو استعمال کنند، گویند: «هذا وجه الثّوب و غیره».
در معنی این آیت وجهی دیگر گفتهاند و آن آنست که: جهودان پیش از بعثت مصطفی (ص) از وی خبر دادند و نعت و صفت وی گفتند، پس چون دیدند که ریاست ایشان بوی باطل خواهد شد، پشیمان گشتند. با یکدگر گفتند که: ما از عوام و سفله خویش از محمد (ص) خبر دادیم و گفتیم آنچه گفتیم، و اکنون اگر بیک دفعه او را دروغ زن داریم متّهم شویم. راه آنست که ببعضی ایمان آریم و ببعضی نه. یعنی اوّل چنان نمائیم که ما او را راست گوی میپنداریم، پس او را دروغزن گیریم. و آن گه ایشان یک بار اظهار ایمان کردند و یک بار اظهار کفر. ربّ العالمین گفت: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً الآیة.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ الایة... مفسّران گفتهاند: این آیت بآن فرود آمد که دانشمندان جهودان و ترسایان نجران خصومت کردند در کار ابراهیم (ع). جهودان میگفتند ابراهیم از ما بود و بر دین ما، و بما سزاوارتر، و ترسایان دعوی میگردند که از ما بود و بر دین ما. رب العالمین دعوای هر دو باطل کرد گفت: لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ ای لم تدّعون؟ دعوی درین آیت حجّت خواند، از بهر آنکه هر که دعوی کند حجّت آرد. آن گه بیان کرد که این نسبت جهودان و ترسایان در حقّ وی محال است، که ابراهیم متقدّم بود و این هر دو علّت متاخّر. یعنی که این ملّت جهودان و ترسایان بعد از نزول تورات و انجیل فرا دیده آمد، و تورات و انجیل بعد از وفات ابراهیم فرود آمدند بعمرهاء دراز.
هوش مصنوعی: در این متن، به بحثی درباره ابراهیم (علیهالسلام) و ادعای دو گروه از اهل کتاب، یعنی یهودیان و مسیحیان، پرداخته شده است. این دو گروه هر یک بر این باورند که ابراهیم به دین آنها تعلق داشته است. یهودیان ادعا میکنند که ابراهیم از آنان بوده و مطابق دین آنها بوده است و مسیحیان نیز ادعا میکنند که او به دین آنها وابسته بوده است. در این بین، خداوند با بیان این که چرا با یکدیگر در این موضوع مجادله میکنید، هر دو ادعا را باطل اعلام میکند. او توضیح میدهد که وابستگی ابراهیم به این دو دین غیر ممکن است، زیرا ابراهیم پیش از ظهور این ادیان بوده و این ادعا به خاطر تأخیر در ظهور تورات و انجیل بعد از وفات او درست نیست.
گفتهاند که میان ابراهیم و موسی هزار سال بود و میان موسی و عیسی دو هزار سال. أَ فَلا تَعْقِلُونَ میدرنیابید که این دعوای شما باطل است و حجّت شما تباه؟
هوش مصنوعی: گفتهاند که فاصله زمانی بین ابراهیم و موسی هزار سال بوده است و فاصله بین موسی و عیسی دو هزار سال. آیا نمیفهمید که این استدلال شما نادرست است و دلیلتان بیپایه است؟
ها أَنْتُمْ قرّاء مدینة بیهمزه و بیمدّ خوانند، و قرّاء مکه مهموز و مقصور خوانند بر وزن معنتم. و اهل کوفه بمدّ و همزه، و باقی بمد بیهمزه. و اصل کلمه انتم است و ها تنبیه. و همچنین هؤلاء اصل کلمه اولاء است، و ها تنبیه، ای التّنبیه عما یضلّ عنه الانسان او یغفل. و نهاد این کلمه تقریب راست. چنان که کسی ترا گوید «این انت» تو او را جواب دهی «ها انا ذا» یعنی «انا قریب منک».
هوش مصنوعی: شما خوانندگان شهر مدینه هستید که بدون همزه و مد میخوانید، و خوانندگان مکه با همزه و به شکل مقصور میخوانند، و اهل کوفه با همزه و مد، و دیگران بدون همزه با مد میخوانند. اصل کلمه «انتم» است و «ها» برای تنبیه است. همچنین «هؤلاء» اصل کلمه «اولاء» است و «ها» هم به عنوان تنبیه به کار میرود، بهطوری که به انسان یادآوری میکند چیزی را فراموش کرده یا از آن غافل شده است. مفهوم این تعبیر نزدیک بودن است، مانند اینکه اگر کسی به تو بگوید «این تو هستی»، تو جواب میدهی «ها انا ذا» یعنی «من نزدیک تو هستم».
ها أَنْتُمْ میگوید: بیدار باشید و گوش دارید که شما جهودان و ترسایاناید، هؤُلاءِ یعنی یا هؤلاء ای شما هر که اینانید، گرفتم که خصومت گیرید و حجّت آرید در کار محمد (ص) که نعت و صفت وی در کتاب تورات و انجیل خواندهاید هر چند که در آن محاجّت بر باطل آید. فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ باری در ابراهیم (ع) چرا حجّت گیرید و دعوی کنید، و شما را در کار وی علم و دانش نه، که در کتاب شما نیست که ابراهیم یهودی بود یا ترسا بود. وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و خدای داند شأن و قصه ابراهیم، و شما ندانید. آن گه تفسیر کرد و گفت: ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا ابراهیم هرگز جهود نبود و نه ترسا، نه گفته با خدای هیچ انباز، لکن مسلمانی بود یکتا گوی مخلص.
هوش مصنوعی: بیدار باشید و متوجه باشید که شما یهودیها و مسیحیها هستید، و هر کدام از شما که هستید، بدانید که در مورد محمد (ص)، شما به دنبال بهانهگیری و استدلال هستید، حال آنکه صفات او در کتاب مقدس شما آمده است، حتی اگر در بحثها بر باطل تکیه کنید. پس چرا درباره چیزی که علم و دانش شما به آن نمیرسد، جدل میکنید؟ در مورد ابراهیم (ع) که چرا استدلال میکنید در حالی که در کتابهای شما چیزی وجود ندارد که نشان دهد او یهودی یا مسیحی بوده است. خداوند بر حقیقت ابراهیم آگاه است و شما نمیدانید. سپس توضیح میدهد که ابراهیم هیچگاه یهودی یا مسیحی نبوده بلکه یک مسلمان مخلص و یکتا بوده است.
اهل تفسیر گفتهاند که: حنیف موحّد است و مخلص. و گفتهاند که ابراهیم را بآن حنیف خواندند که حاجّ بود. و گفتهاند از بهر آن که مختتن بود.
هوش مصنوعی: تفسیرکنندگان میگویند که حنیف به معنای کسی است که یکتاپرست و خالص است. آنها اشاره کردهاند که ابراهیم به خاطر یکتاپرستیاش به این نام خوانده شده است، زیرا او به انجام مناسک حج میپرداخته و در عبادت خود خالص بوده است.
آن گه گفت: وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ تا تنبیهی باشد که آن جهودان و ترسایان در آن دعوی که میکردند مشرک بودند، و ربّ العالمین ابراهیم را از آن شرک مبرّا کرد و بدین اسلام منسوب کرد، آن دین که اللَّه از آن خبر داد که: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ و حسن بصری گفت: «و اجعل دیننا الاسلام القدیم».
هوش مصنوعی: سپس گفت: و او از مشرکان نبود تا این نکته روشن شود که یهودیان و مسیحیان در ادعای خود مشرک بودند. پروردگار جهانیان، ابراهیم را از این شرک پاک و به دین اسلام وابسته کرد؛ دینی که الله از آن بهعنوان دین حقیقی خبر داده و فرموده است: «واقعاً دین نزد خداوند تنها اسلام است». حسن بصری نیز گفت: «دین ما را اسلام قدیم قرار ده».
و از عهد آدم (ع) تا بمنتهای عالم هر پاک دینی و صاحب حقّی بآن دین مخصوص است و بآن منسوب. و الیه
هوش مصنوعی: از زمان حضرت آدم (ع) تا پایان دنیا، هر دین پاک و هر صاحب حقی به آن دین خاص مرتبط و منسوب است.
اشار النبی (ص): بعثت بالحنیفیّة السهلة المسحة.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: من به دعوتی ساده و آسان وارد شدم.
إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ قصّه نزول این آیت آنست که روایت کردهاند از جماعتی یاران رسول (ص) که گفتند: چون مصطفی (ص) بمدینة هجرت کرد و جعفر بن ابی طالب به حبشه، و وقعه بدر افتاده بود و بر کافران و مشرکان قریش آن قهر و قتل رفته. جمع قریش در دار الندوة حاضر شدند و اتفاق کردند که مالی فراوان جمع کنند و بنجاشی فرستند، تا جعفر و اصحاب وی که بنزدیک وی بودند بدست ایشان باز دهد، تا بجای کشتگان بدر از ایشان کین خواهند، این اتّفاق کردند و عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط بآن کار نامزد کردند و فرستادند. ایشان رفتند بزمین حبشه و در پیش نجاشی شدند، و وی را سجود کردند چنان که عادت ایشان بود. و گفتند: ما که آمدیم بآن آمدیم تا ترا شکر گوئیم و نصیحت کنیم، و ترا خبر دهیم از قصّه و حال این قوم که نزدیک تو آمدند، و دشمنی ایشان و بدخواهی ایشان مر ترا، که ایشان از نزدیک مردی بیامدند دروغزن، جادوگر. میگوید بدعوی که من رسول خداام و فرستاده او بخلق! و آن گه وی را در آن دعوی کس متابع نیست، مگر ازین سفهاء و نازیرکان و با پس افتادگان چند کس که با وی برخاستهاند و او را نصرت میکنند، و ما که قریشایم و سران و سروران عربایم ایشان را در پیچانیدیم و با شعبی راندیم از زمین خویش، که کس در ایشان نشود و بیرون نیاید مگر گرسنگان و برهنگان و با گوشهای افتادگان.
هوش مصنوعی: افرادی که به ابراهیم نزدیکتر هستند، کسانی هستند که او را دنبال کردهاند. داستان نزول این آیه به این صورت است که گزارش شده از گروهی از یاران رسول خدا که گفتند: هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه هجرت کرد و جعفر بن ابیطالب به حبشه رفت و در واقعه بدر شکست و کشتار قریش به وقوع پیوست، گروهی از قریش در دار الندوة گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند مالی جمعآوری کنند و به نجاشی بفرستند تا جعفر و followers او را به سوی خود بازگرداند و از آنها انتقام بگیرند. آنها تصمیم گرفتند عمرو بن عاص و عماره بن ابی معیط را برای این کار بفرستند. این دو به حبشه رفتند و در پیش نجاشی قرار گرفتند، و به او احترام گذاشتند. آنها گفتند: ما آمدهایم که از تو تشکر کنیم و نصیحتی بکنیم و تو را از حال این قوم که نزد تو آمدهاند آگاه کنیم و درباره دشمنی آنها با تو بگوییم. آنها دروغزن و جادوگر هستند و ادعا میکنند که من فرستاده خدا هستم و هیچ کس جز افرادی از سفه و خواران به او نپیوسته است. ما، که قریشیها و سران عرب هستیم، آنها را راندهایم و کسی در میان آنها نمیماند جز گرسنگان و برهنگان.
و اکنون که کار بر ایشان دشخوار، و جای بر ایشان ناخوش گشت، ابن عمّ خویش بنزدیک تو فرستاد تا دین تو بر تو بزیان آرد، و ملک تو بتو بتباه برد، و رعیّت تو بشوراند، و نظام کار تو بهم برکند. اکنون ما آمدیم تا ایشان را بدست ما بازدهی، تا شر ایشان از تو باز داریم و کفایت کنیم. و نشان درستی این حال آنست که ایشان چون بنزدیک تو آیند سجود نکنند و خدمت و تحیّت تو چنان که مردمان کنند ایشان نکنند. پس نجاشی کس فرستاد و جعفر و اصحاب او را بخواند. چون بدر سرای نجاشی رسیدند جعفر هم از برون آواز داد که: «یستأذن علیک حزب اللَّه». نجاشی گفت: «فلیدخلوا بامان اللَّه و ذمّته». پس در آمدند و سجود نکردند و تحیّتی که ایشان را عادت بود نکردند، چنان که عمرو بن عاص گفته بود. نجاشی گفت چون است که سجود نکردید؟ و مرا تحیّت نگفتید چنان که دیگران کنند که بنزدیک من در آیند؟ مؤمنان جواب دادند: نسجد اللَّه الذی خلقک و ملکک سجود آن کسی را کنیم که ترا بیافرید و ملک بتو داد. و آن تحیّت که تو میخواهی آن هنگام کردیم که بتپرست بودیم. اکنون خدای عزّ و جلّ پیغامبری راستگوی بما فرستاد، و ما را بسلام و تحیّت اهل بهشت فرمود، و نهی کرد از آن تحیّت که در جاهلیّت بر آن بودیم. نجاشی از کتاب خدا تورات و انجیل شناخته بود که آنچه ایشان گفتند حقّ است، هیچ چیز نگفت، و از آن در گذشت. آن گه گفت: ایکم الهاتف: یستأذن علیک حزب اللَّه؟ که بود از شما که آواز داد و دستوری در آمدن خواست؟ جعفر گفت: «آن من بودم.». نجاشی گفت: اکنون تو سخن گوی. جعفر گفت تو پادشاهی از پادشاهان زمینی، و از اهل کتاب خدایی، در حضرت تو سخن فراوان نگویم که ترک ادب باشد، مختصر گویم: این دو مرد را بپرس یعنی عمرو بن عاص و عمارة بن ابی معیط که ما آزادگان یا بندگانیم؟ اگر بندگانیم که از خداوندان خویش گریختهایم ما را با ایشان فرست، و به ایشان باز ده. نجاشی گفت: یا عمرو! چه کسانیند ایشان؟ آزاداناند یا بندگان؟ عمرو گفت: «بل احرار کرام» آزادانند و کریمانند، جعفر گفت: بپرس ازیشان که ما هرگز خون بناحق ریختیم تا از ما قصاص خواهند؟ عمرو گفت: «لا و لا قطرة» جعفر گفت: بپرس تا هرگز مال مردم بغصب و بیحق گرفتیم؟ تا باز دهیم. نجاشی گفت: ای عمرو! اگر قنطاری بردهاند مال مردم بغصب، من باز دهم. عمرو گفت: «لا و لا قیراطا منه» نه قنطار بردهاند و نه یک قیراط. نجاشی گفت: پس چه خواهید از ایشان؟ عمرو گفت: ما همه بر یک دین بودیم، آن دین که آباء و اجداد ما بر آن بودند و بر آن رفتند، اکنون ایشان آن دین بگذاشتند، و دیگری بر دست گرفتند، و ما همه بر آن دین خویش ماندهایم. نجاشی گفت: یا جعفر آن چه دین بود که داشتید و بگذاشتید؟ و اکنون چیست که دارید؟ جعفر گفت: ما اوّل بر دین شیطان بودیم، بت پرستی و کافری بخدای عزّ و جلّ و فرمان برداری شیطان، و اکنون خدای ما را دین اسلام کرامت کرد، رسول (ص) آمد بما از خدا و کتاب آورد چون کتاب عیسی (ع)، موافق کتاب و دین او بود. نجاشی آن ساعت بفرمود تا ناقوس بزدند و هر قسّیسی و راهبی که بودند حاضر شدند، و نجاشی بر ایشان سوگند نهاد که بآن خدای که انجیل بعیسی فرو فرستاد، هیچ یافتید در کتاب خویش که میانعیسی و قیامت پیغامبری مرسل خواهد بود؟ ایشان گفتند: خواهد بود، که عیسی ما را بآن بشارت داده و گفته: «من آمن به فقد آمن بی و من کفر به فقد کفر بی».
هوش مصنوعی: اکنون که اوضاع بر ایشان سخت شده و شرایط ناخوشایند گشته، یکی از نزدیکانشان را نزد تو فرستادند تا به تو آسیب برساند، سلطنت تو را نابود سازد و مردم را علیه تو تحریک کند و نظم امور تو را به هم بریزد. ما به اینجا آمدهایم تا از دست ایشان تو را نجات دهیم و از شرّ آنها محافظت کنیم. نشانه این وضعیت این است که وقتی آنها نزد تو بیایند، نه به سجده میافتند و نه احترامی همچون دیگران به تو میگذارند. پس نجاشی کسی فرستاد و جعفر و همراهانش را احضار کرد. وقتی آنها به دربار نجاشی رسیدند، جعفر از بیرون فریاد زد که: «ائین ز اجازه برود حزب خدا». نجاشی گفت: «بگذارید با امان خدا و حمایت او وارد شوند». پس آنها وارد شدند و نه سجده کردند و نه احترامی نثار نجاشی کردند، همانطور که عمرو بن عاص گفته بود. نجاشی از ایشان پرسید که چرا سجده نکردید و احترامی به من نگفتید؟ مؤمنان پاسخ دادند: ما در برابر خدای بزرگ سجده مینماییم، همانکسی که تو و سلطنت تو را آفریده است. و احترامی که تو میخواهی، وقتی که ما بتپرست بودیم انجام میدادیم. اکنون خدای بزرگ پیامبری راستگو به ما فرستاده و ما را به سلام و احترام اهل بهشت معرفی کرده و از آن احترامی که در زمان جاهلیت انجام میدادیم نهی کرده است. نجاشی از کتابهای آسمانی میدانست که آنچه آنان گفتند حقیقت دارد، لذا هیچ سخنی نگفت و از آن صرفنظر کرد. سپس گفت: «کدامیک از شما بود که صدا زدی و اجازه خواستی که وارد شوید؟» جعفر جواب داد: «این من بودم». نجاشی گفت: حالا تو سخن بگو. جعفر گفت: تو پادشاه بزرگی از پادشاهان روی زمین و از اهل کتاب هستی، لذا نمیخواهم سخن طولانی بگویم چون این باعث بیاحترامی میشود، بهطور مختصر بگویم: این دو نفر را بپرس که آیا ما آزادگان یا بندگانیم؟ اگر بندگانیم، ما برای فرار از صاحبان خود به اینجا آمدهایم و آنها را به شما واگذار میکنیم. نجاشی از عمرو پرسید: اینها چه کسانی هستند؟ آیا آزادند یا بندگان؟ عمرو گفت: «آزاد و محترمند». جعفر گفت: بپرس آیا ما هیچگاه خون مردم را بیجهت ریختهایم که حالا از ما قصاص میخواهند؟ عمرو گفت: «نه، حتی یک قطره هم». جعفر ادامه داد: بپرس آیا ما مال مردم را بدون حق گرفتهایم؟ نجاشی گفت: ای عمرو! اگر حتی قنطاری از مال مردم بردهاند، من همه را بازمیگردانم. عمرو پاسخ داد: «نه، حتی یک قیراط هم». نجاشی گفت: پس خواسته شما چیست؟ عمرو گفت: ما همه بر یک دین بودیم، دینی که پدرانمان بر آن بودند و اکنون آنها آن دین را ترک کرده و دین دیگری اختیار کردهاند، و ما هنوز بر دین خود ایستادهایم. نجاشی پرسید: ای جعفر! آن دینی که داشتید چه بود و اکنون چه دینی دارید؟ جعفر پاسخ داد: ما در ابتدا بر دین شیطان بودیم، یعنی بتپرستی و نافرمانی از خدای بزرگ و پیروی از شیطان، و اکنون خداوند ما را به دین اسلام کرامت داده و پیامبری به ما فرستاده که کتابی مانند کتاب عیسی (ع) آورده و مطابق دین اوست. نجاشی به محض شنیدن این سخنان، دستور داد تا ناقوس به صدا درآید و هر کشیش و راهبی که در آنجا بودند جمع شوند، و بر آنها سوگند یاد کرد که آیا در کتابهای خود چیزی یافتهاید که میان عیسی و قیامت پیامبری مرسل خواهد بود؟ آنها پاسخ دادند: «بله، چنین خواهد بود؛ عیسی به ما بشارت داد و گفت: "هر کس به او ایمان آورد، به من ایمان آورده است و هر کس او را انکار کند، به من کافر شده است."».
آن گه نجاشی گفت: یا جعفر چه فرماید بشما آن مرد از کار دین؟ جواب داد که کتاب خدا خواند بر ما، و امر معروف کند، و نهی منکر کند، نیکویی با همسایگان و خویشاوندان، و نواختن یتیمان، و ما را بعبادت یک خدای خواند، آن خدای که یگانه و یکتاست، بیشریک و بینظیر و بیهمتاست. نجاشی گفت: از آن کتاب که بر شما میخواند چیزی بخوان. جعفر سورة العنکبوت و سورة الروم بر خواند. نجاشی و اصحاب او بسیار بگریستند چون آن شنیدند و گفتند یا جعفر: «زدنا من هذا الحدیث الطّیب» جعفر بر ایشان سورة الکهف خواند. عمرو بن عاص چون آن حال و آن کار بر آن نسق دید خواست تا نجاشی را بخشم آرد. گفت «انّهم یشتمون عیسی و امّه» ایشان در عیسی و مادر او ناسزا گویند. نجاشی گفت: در عیسی و مادر چه گوئید؟
هوش مصنوعی: نجاشی از جعفر پرسید که آن مرد درباره دین چه چیزی به شما گفته است؟ جعفر پاسخ داد که او کتاب خدا را بر ما خوانده، ما را به خوبیها امر کرده و از بدیها نهی کرده، نسبت به همسایگان و خویشاوندان نیکی را توصیه کرده، یتیمان را مورد محبت قرار داده و ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرده است؛ خدایی که بیهمتا و یکتاست. نجاشی درخواست کرد که از همان کتاب چیزی بخوان. جعفر سورههای عنکبوت و روم را خواند و نجاشی و همراهانش از شنیدن آن بسیار گریستند و گفتند: «ما از این سخنان پاک و نیکو بهرهمند شدیم.» سپس جعفر سوره کهف را نیز برای آنان خواند. عمرو بن عاص که دید اوضاع به نفع جعفر پیش میرود، تلاش کرد تا نجاشی را برنجاند و گفت: «آنها به عیسی و مادرش اهانت میکنند.» نجاشی پرسید: «در مورد عیسی و مادرش چه میگویند؟»
جعفر سورة مریم بر خواند. نجاشی مانند سر خلالی برداشت و گفت: و اللَّه که عیسی بر آنچه ایشان گفتند باین قدر افزونی نگفت. آن گه جعفر و اصحاب وی را گفت: بزمین من ایمن روید که کس را نیست و نرسد که شما را ناسزا گوید و رنجاند، که شما حزب ابراهیماید. عمرو گفت: یا نجاشی و من حزب ابراهیم؟ فقال هؤلاء الرهط و صاحبکم الذی جاءوا من عنده و من اتبعهم گفت: حزب ابراهیم این گروهاند، و آن کس که ایشان از نزدیک وی بیامدند، و آن کس که پس رو ایشان باشد. مشرکان را این سخن راست نیامد و بآن منکر شدند، و در ابراهیم دعوی کردند که وی از ما بود، و ما اولیترین بابراهیم و بدین وی. پس رب العالمین در شأن ایشان و آن خصومت که در ابراهیم میگرفتند و دعوی که میکردند این آیت بمدینة فرو فرستاد بر وفق قول نجاشی.
هوش مصنوعی: جعفر سورۀ مریم را خواند و نجاشی مانند کسی که چیزی در ذهنش دارد، گفت: "به خدا قسم، عیسی بر آنچه آنها گفتند، چیزی به آن اضافه نکرد." سپس جعفر و همراهانش به او گفتند: "به سرزمین من بروید و خطر نداشته باشید، زیرا هیچکس نمیتواند به شما بیاحترامی کند و شما را آزار دهد، چرا که شما پیروان ابراهیم هستید." عمرو گفت: "ای نجاشی، آیا من هم از پیروان ابراهیم هستم؟" او پاسخ داد: "این گروه و آن کسی که از نزد شما آمده، پیروان ابراهیم هستند." مشرکان این سخن را نپسندیدند و آن را انکار کردند و ادعا کردند که ابراهیم از آنها بوده است و آنها به او نزدیکترند. سپس پروردگار عالم دربارۀ این ادعاها و نزاعهایی که درباره ابراهیم داشتند، آیاتی به مدینه نازل کرد که مطابق با سخن نجاشی بود.
إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ الآیة، روی انّ النّبی (ص) قال: «لکلّ نبیّ ولاة من المؤمنین و انّ ولیّی منهم ابی و خلیل ربی ثمّ قرأ انّ اولی النّاس بابراهیم... الآیة.
هوش مصنوعی: بیشترین ارتباط و نزدیکی با ابراهیم، متعلق به کسانی است که او را پیروی کردهاند. همچنین پیامبر (ص) فرمود: «برای هر پیامبر کارگزارانی از مؤمنان وجود دارد و ولی من از میان آنها پدرم و خلیل پروردگارم است.» سپس آیهای را قرائت کرد که برترین افراد در ارتباط با ابراهیم را معرفی میکند.
اولی از «ولی» است و ولی قرب است بنزدیک عرب، و ولیّ، قریب. یقال هو ولیّ منه ای قریب منه. و معنی آیت آنست که نزدیکتر مردمان به ابراهیم آنانند که بر پی او بودند، یعنی در روزگار او. و این پیغامبر یعنی محمد (ص) وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که به محمد (ص) ایمان آوردند، یعنی ایشان را سزاست و رسد که گویند: ما بر دین ابراهیمایم.
هوش مصنوعی: «ولی» به معنای نزدیک به کسی است و در عربی به شخصی که به دیگری بسیار نزدیک است، «ولیّ» میگویند. در اینجا گفته شده که نزدیکترین افراد به ابراهیم، کسانی هستند که در زمان او پیروانش بودند. همچنین پیامبر محمد (ص) و کسانی که به او ایمان آوردند، نیز به لحاظ دیانت به ابراهیم تعلق دارند و شایسته است که بگویند ما پیرو دین ابراهیم هستیم.
این یک معنی است که درین آیت گفتند، و معنی دیگر گفتهاند: هو انّ اصدق النّاس، موالاة لابراهیم من تبعه فی اعتقاده و افعاله و هذا النّبی و الّذین آمنوا هم المتّبعون له فاذا هم احقّ به. برین معنی «هذا النّبی» ابتدا است نه عطف، و خبر آن محذوف است.
هوش مصنوعی: این موضوع به معنای این است که در آیتی اشاره شده که درستترین افراد، کسانی هستند که در اعتقادات و اعمال خود، پیرو ابراهیم هستند. همچنین، این پیامبر و کسانی که به او ایمان آوردهاند، از جمله پیروان او محسوب میشوند و بنابراین، حق بیشتری نسبت به او دارند. به این ترتیب، عبارت «این پیامبر» در واقع آغاز یک جمله است و نه اینکه به چیزی ارجاع داده شده باشد و بخشی از آن خبر ذکر نشده است.
آن گه گفت: وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ موالات خدای در ایمان بنده بست تا بحکم این خطاب هر که با ایمان بود بهر وقت که بود بموالات اللَّه رسد، و کافران که از ایمان بینصیباند. ازین نواخت محروماند، و موالات ایشان با شیطان باشد چنان که گفت: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ.
هوش مصنوعی: سپس فرمود: به خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است. پیوند خداوند با ایمانداران به حدی است که بر اساس این سخن هر مؤمنی در هر زمانی به محبت و دوستی خداوند دسترسی دارد، در حالی که کافران که از ایمان برخوردار نیستند، از این نعمت محروماند. پیوند آنها با شیطان است، چنانکه در آیهای آمده است: و کسانی که کافرند، ولی و سرپرست آنان طاغوت است.
قوله: وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مودت در دو جای استعمال کنند: در محبّت و در تمنّی. و فرق آنست که چون در تمنّی استعمال کنند «لو» در آن آید و با معنی محبّت «لو» استعمال نکنند. و طائفة جمع طائف است و هو الذی یطوف بالبیت او فی الاسفار، پس بر سبیل توسّع هر جمعی را طائفة گویند، اگر طواف کنند و اگر نه. هم چنان که رفقه گویند ترافقوا او لم یترافقوا. معنی آیت آنست که: جهودان آرزوی میکنند که شما را بی راه کردندی یا بفریفتندی. و جز آن نیست که خود را بیراه میکنند و میفریبند، که مؤمنان آن گفتار ایشان مینپذیرند.
هوش مصنوعی: بعضی از اهل کتاب آرزوی دارند که شما را از راه درست منحرف کنند یا فریب دهند. اما حقیقت این است که خودشان در مسیر نادرستی حرکت میکنند و به نوعی خود را فریب میدهند، زیرا مؤمنان به حرفهای ایشان اعتنایی نمیکنند. در اینجا واژه "مودت" به دو معنای محبت و آرزو به کار میرود. اگر در معنای آرزو استفاده شود، کلمه "لو" در آن میآید، اما در معنای محبت این کلمه استفاده نمیشود. همچنین واژه "طائفة" به جمع طایفه اشاره دارد که به کسانی اطلاق میشود که دور یک مکان میچرخند یا در سفر هستند، و به طور کلی به هر جمعیتی که دور هم جمع میشوند، اطلاق میشود.
پس وبال و بزه آن از روی اضلال بایشان باز گردد، و خود نمیدانند که آن زیان بخود میکنند، نه بمؤمنان و خود را گمراه میکنند، نه مؤمنان را. و معنی دیگر: وَ ما یَشْعُرُونَ انّ اللَّه عزّ و جلّ یطلعکم علی سرائرهم. مفسّران گفتند که: این قوم جهودان بودند که عمار بن یاسر را و حذیفة بن یمان را با دین جهودی میخواندند، و این قصّه در سورة البقر رفت.
هوش مصنوعی: به این ترتیب، عواقب کارهای نادرست آنها به خودشان باز میگردد و خودشان از این موضوع غافل هستند که این آسیبها را به خودشان میزنند، نه به مؤمنان. آنها خود را گمراه میکنند، نه اینکه مؤمنان را گمراه کنند. همچنین، آنها نمیدانند که خداوند بر رازهای درونیشان آگاه است. مفسران اشاره کردهاند که این گروه، افرادی یهودی بودند که عمار بن یاسر و حذیفه بن یمان را به دین یهود دعوت میکردند و این داستان در سورهی بقره ذکر شده است.
یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ اهل کتاب اینجا جهودان و ترسایاناند. و «آیات اللَّه» قرآن است و بیان نعت محمد (ص). میگوید: شما که جهودان و ترسایاناید چرا بر قرآن که منزل است بر محمد (ص) میکافرید؟ و شما گواهی میدهید و میدانید که تورات حقّ است و اثبات نبوّت محمد (ص) در تورات است.
هوش مصنوعی: ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر میورزید؟ شما که از یهودیان و مسیحیان هستید، چرا بر قرآن که بر پیامبر محمد (ص) نازل شده است، کفر میگویید؟ شما همچنین شهادت میدهید و میدانید که تورات حق است و در تورات نبوّت محمد (ص) به اثبات رسیده است.
قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ حقّ دین اسلام است و باطل جهودی و ترسایی. ابن زید گوید: حقّ تورات است که بموسی (ع) فرو فرستادند، و باطل تحریف و تبدیل ایشان که در تورات آوردند. و گفتهاند حق تصدیق ایشان است ببعضی تورات، و باطل تکذیب ایشان ببعضی، یعنی که: ببعضی نعت محمد (ص) که در تورات است اقرار میدهند و بعضی بدروغ میدارند. وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ نعت و صفت محمد (ص) است که بپوشیدند بعد از آن که اشارت تورات و انجیل بر آن دلالت کرد. و مصطفی (ص) نهی کرد از آنکه کسی علمی دارد و از خلق بپوشد و باز گیرد بعد از آنکه اظهار آن واجب بود، و ذلک فی
هوش مصنوعی: در این متن به روشنی اشاره شده است که خداوند از اهل کتاب میخواهد چرا حق را با باطل مخلوط میکنند. حق به دین اسلام تعلق دارد و باطل به یهودیت و مسیحیت مرتبط است. ابن زید میگوید که حق، توراتی است که به موسی نازل شده و باطل تحریفهایی است که یهودیان در آن ایجاد کردهاند. همچنین، گفته شده که برخی از یهودیان و مسیحیان به بعضی از آیات تورات ایمان دارند و برخی دیگر آن را انکار میکنند، به ویژه در مورد صفاتی که در تورات درباره پیامبر اسلام، محمد (ص) وجود دارد. خداوند از آنها میپرسد چرا حق را مخفی میکنند، در حالی که تورات و انجیل بر آن تأکید کردهاند. پیامبر اسلام (ص) نیز تأکید کرده که کسی که دانش دارد نباید آن را از دیگران پنهان کند، به ویژه زمانی که بیان آن واجب است.
قوله (ص): «من سئل عن علم فکتمه الجم یوم القیامة بلجام من النّار».
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره علم پرسیده شود و آن را پنهان کند، در روز قیامت با افساری از آتش مجازات خواهد شد.
ثمّ قال وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ای تعرفون الحقّ الّذی تکتمون و التّلبیس الّذی تأتون. اگر کسی گوید: چونست که ایشان را درین آیت علم اثبات کرد و در آن آیت پیش علم از ایشان نفی کرد و گفت: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؟ جواب آنست که: آنچه از ایشان نفی کرد آنست که در ابراهیم (ع) دعوی کردند که جهود بود یا ترسا، و آن نه در کتاب ایشان بود، نه ایشان را در آن هیچ علم بود، و آنچه ایشان را درین آیت اثبات کرد از علم بیان صفت نعت محمد (ص) که در تورات و انجیل خوانده بودند و دانسته، و آن گه بپوشیده بودند و انکار کرده، و این غایت ذمّ است که آنچه دانند انکار کنند، و آنچه ندانند بآن دعوی کنند.
هوش مصنوعی: سپس گفته شد: و شما میدانید، یعنی شما حقیقتی را که پنهان میکنید و همچنین ترفندهایی که به کار میبرید، تشخیص میدهید. اگر کسی بپرسد: چرا در این آیه برای آنها علم ثابت شده و در آیهی دیگری علم آنها نفی شده و گفته شده «و خدا میداند و شما نمیدانید»؟ جواب این است که آنچه از آنها نفی شده، اختلافات دربارهی ابراهیم (ع) است که ادعا کردند او یهودی یا نصرانی بوده، در حالی که نه در کتابشان چیزی از این موضوع وجود داشت و نه هیچ علمی در مورد آن داشتند. اما در این آیه، علمشان به صفت نعت محمد (ص) ثابت شده است، چرا که در تورات و انجیل دربارهاش خوانده بودند و آن را میدانستند، اما بعداً آن را پنهان کرده و انکار کردند. این بدترین نوع سرزنش است که آنچه را میدانند انکار کنند و نسبت به آنچه نمیدانند، ادعای نادرست داشته باشند.
قوله تعالی: وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة... قول سدی و حسن آنست که: این جهودان خیبر بودند، دوازده مرد از احبار ایشان که با یکدگر گفتند: راه اینست که در اوّل روز در دین محمد (ص) شوید و آشکارا باو گروید و اقرار دهید بزبان بیرون، از اعتقاد و دل، و آن گه شبانگاه باز شوید و گوئید: ما با تورات باز رسیدیم و از نشانهای پیغامبر آخر الزّمان در تو چیزی نمیبینیم، و آن پیغامبر تو نهای، ما از اقرار خود باز آمدیم.
هوش مصنوعی: یک گروه از اهل کتاب گفتند که بهترین راه این است که در اول روز به دین محمد (ص) وارد شویم و بهطور علنی ایمان بیاوریم و این را با زبان خود بیان کنیم. سپس در شب دوباره برگردیم و بگوییم که ما به تورات بازگشتهایم و هیچ نشانهای از پیامبر آخرالزمان در او نمیبینیم و او پیامبر ما نیست و به همین خاطر از اعتراف خود عقبنشینی میکنیم.
لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ این «ها و میم» با مؤمنان شود، یعنی که ایشان با همدگر گفتند که: چنین کنید مگر اصحاب محمد (ص) و ایشان که بوی گرویدهاند چون شما را که اهل کتاباید و دانایان در کار محمد (ص)، چنین بینند ایشان در شکّ افتند، و از تصدیق او باز گردند، و بدین ما درآیند. مجاهد و مقاتل و کلبی گفتهاند: این آیت در شأن قبله آمد که چون با کعبه گردانیدند بر جهودان دشخوار آمد، کعب بن الاشرف و مالک بن الضیف با اصحاب خود گفتند که: بامداد با محمد (ص) نماز بکعبه کنید و تصدیق وی کنید، و در آخر روز بوی کافر شوید و با صخره گروید که قبله شما است. ربّ العزّت مصطفی را و مؤمنان را از مکر ایشان خبر کرد و سرّ ایشان آشکارا کرد، و این آیت فرو فرستاد: وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا این که گفتند بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا، بر حسب گفت و اعتقاد مسلمانان گفتند، نه بر حسب اقرار و اعتقاد خویش. وَجْهَ النَّهارِ اوّل روز است بحکم آنکه اوّل چیزی از مردم که استقبال تو کند در مواجهت، روی وی باشد. اوّل روز را بآن باز خوانند، و بسبب آنکه شریفترین جوارح روی است، در چیزهای شریف نیکو استعمال کنند، گویند: «هذا وجه الثّوب و غیره».
هوش مصنوعی: این عبارت به موضوعی در مورد گفتگوهای میان مؤمنان و برخی افراد از اهل کتاب اشاره دارد. آنان تصمیم میگیرند که هنگامی که با محمد (ص) در حال نماز و عبادت هستند، باید وانمود کنند که به او ایمان دارند، اما در پایان روز به کفر بازگردند و به قبلهای که مورد تأسیس خودشان است، برگردند. این افراد که از یهودیان بودند، میخواستند با این رفتارهای دوگانه، مؤمنان را دچار تردید کنند و از ایمان به پیامبر (ص) بازدارند. آیهای نازل شد که به مکر و نقشههای آنها اشاره میکند و از خداوند خبر میدهد که به پیامبر و مؤمنان این توطئه را گوشزد کرده است. این موضوع باعث میشود که برخی از اهل کتاب به ایمان مؤمنان احترام بگذارند و در نهایت با این نیت رد شدند. در این متن همچنین به برخی اصطلاحات مرتبط با روز و صبح اشاره شده که نشاندهنده اهمیت مناسبات ظاهری و دینی است.
در معنی این آیت وجهی دیگر گفتهاند و آن آنست که: جهودان پیش از بعثت مصطفی (ص) از وی خبر دادند و نعت و صفت وی گفتند، پس چون دیدند که ریاست ایشان بوی باطل خواهد شد، پشیمان گشتند. با یکدگر گفتند که: ما از عوام و سفله خویش از محمد (ص) خبر دادیم و گفتیم آنچه گفتیم، و اکنون اگر بیک دفعه او را دروغ زن داریم متّهم شویم. راه آنست که ببعضی ایمان آریم و ببعضی نه. یعنی اوّل چنان نمائیم که ما او را راست گوی میپنداریم، پس او را دروغزن گیریم. و آن گه ایشان یک بار اظهار ایمان کردند و یک بار اظهار کفر. ربّ العالمین گفت: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً الآیة.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده که یهودیان قبل از ظهور پیامبر اسلام به ویژگیها و صفات او اشاره کرده بودند. اما وقتی متوجه شدند که با آمدن او، قدرت و ریاستشان تحت تأثیر قرار خواهد گرفت، دچار تردید و پشیمانی شدند. آنها تصمیم گرفتند که در مورد پیامبر (ص) به دو صورت عمل کنند؛ یعنی در ابتدا خود را به عنوان مؤمن به او نشان دهند و سپس او را تکذیب کنند، به نحوی که اگر به او دروغ بگویند، متهم نشوند. بنابراین، آنها یک بار اعلام ایمان کردند و بار دیگر کفر ورزیدند، و در نهایت به گمراهی خود ادامه دادند.