گنجور

۹ - النوبة الثالثة

قوله عزّ و جلّ: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً در ذوق ارباب معرفت محرّر آنست که در ازل آزال آزاد ابد شد. نه دنیا دامن او گرفت، نه عقبی او را فریفت نه با شواهد و رسوم بماند، نه با پاداش درآویخت.

پیر طریقت گفت: «پاداش بر روی مهرتاش است! باز خواستن خود را از دوست، پرخاش است! همه یافتها دریافت آزادی لاش است!

آزاد شو از هر چه بکون اندر
تا باشی یار غار آن دلبر!

نشان آزادی آنست که: از آن فرید عصر خویش بو بکر قحطبی حکایت کنند که: او را پسری بود سر به بی‌رسمیها برآورده، و از شوخی و ناپاکی با جوانان فساق درآمیخته. یکی از پیران طریقت باین پسر برگذشت و وی با اقران خویش در مجلس ملاهی نشسته، و آن بی‌رسمیها بر دست گرفته، و مردم از غیبت وی در دندنه‌ای افتاده، آن پیر را رحمت آمد بر بو بکر قحطبی که تا این مقاسات چون میکشد؟ و با این گفتگوی مردم در حق پسر وی، چون روزگار بسر می‌برد؟! هم چنان میرفت تا بر در قحطبی شد. او را بصفتی دید، از خود بیخود شده، و از آن قصه و آن احوال بی‌خبر! لا بل که از خویش و بیگانه بی‌خبر! لا بل که از دنیا و دنیاویان بی‌خبر! این شیخ از حال وی در تعجب شد، گفت: «فدیت من لا یؤثّر فیه الجبال الرّواسی»! قحطبی بفراست بدانست که او تعجب میکند. گفت: «انّا قد حرّرنا عن رقّ الاشیاء فی الازل».

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ گفته‌اند که: چون آن مخدّره مریم بنت عمران در وجود آمد، مادر وی دلتنگ شد و خجل گشت. گفت: من پنداشتم که این فرزند پسر خواهد بود و در راه خدا آزادش کردم، اکنون دختر آمد و دختر این معنی را چون شاید؟ از سر دلتنگی گفت: «رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی‌»:، گفتند: این چه خطاب است که میکنی؟ خدای خود میداند و می‌بیند؟ گفت: آری دانم که می‌داند، لکن تا مرهمی بر نهد! پس مرهم دل وی این بود که وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ نظیر این آنست که: مصطفی (ص) را از کفار قریش و اعداء دین رنجها رسید و از کرد و گفت ایشان محنتها کشید، تا تسکین دل وی را این فرمان آمد که: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ سیّد (ص) بحکم فرمان صبر می‌کرد و در دل آن اندوه می‌داشت، چون تقاضایی از درون دل وی پدید آمدی که اگر نواختی بودی این رنج کشیدن بر شاهد آن نواخت آسان بودی. ربّ العزّت تسکین و تسلیت وی را آیت فرستاد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. ترا آن نواخت نه بس که ما در دل تو نظر میکنیم؟ و هر چه بر تو می‌رود می‌بینیم و می‌دانیم؟ مادر مریم را همچنین نواخت آمد که: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ. ترا آن نه بس که ما میدانیم فرزند که نهادی و بآن که دختر بود خجل گشتی؟ آری بمقصود آن زن تحریر دو چیز بود: یکی نواختی که از حق بوی رسید، دیگری قبول آن فرزند. و هر دو مقصود در کنارش نهادند، پس او را چه زیان که دختر آمد! نواخت اینست که: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ و قبول اینست که: فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ. آن گه بقبول مجدد اقتصار نکرد که حسن فرا آن پیوست و گفت: بِقَبُولٍ حَسَنٍ. نیکوش قبول کرد که وی را بنعمت عصمت بپرورد، و به نبات نیکو برآورد، و بلباس طاعت بداشت، و بشریفترین بقعتها فروآورد، و پیغامبری چون زکریا (ع) بر وی قیّم گماشت. این همچنانست که به داود (ع) وحی فرستاد: «اذا رأیت لی طالبا فکن له خادما.»

و آن گه وی را به زکریا (ع) باز نگذاشت که از غیب روزی او روان کرد، که رب العالمین گفت: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً تا عالمیان بدانند که خدای تعالی دوستان خود را خود دارد، و ایشان را بکس بازنگذارد. این جا لطیفه‌ایست یعنی که: تا خادمان که فقرا را خدمت میکنند، و توانگران که اولیاء را تعهد میکنند، بدانند که ایشان در رفق اولیاء و فقرااند، و اولیاء و فقراء در رفق و نواخت حق‌اند. و آنچه زکریا (ع) از مریم بپرسید: «أَنَّی لَکِ هذا»، از آن بود که ترسید اگر دیگری بر زکریا (ع) سبق برد بتعهد وی، خود ندانسته بود و نشناخته، آن قربت و منزلت مریم بنزدیک خداوند عزّ و جلّ. از آنکه کودک بود نه سابقه طاعتی، نه وسیله عبادتی از وی دیده، و نه وقت آن دریافته. مریم بتأیید الهی و عنایت ازلی از عین توحید او را جواب داد و گفت: هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، یعنی اللَّه روزی که دهد و نواخت که فرستد، نه بسابقه طاعت دهد، نه بوسیله عبادت بلکه از نزدیک خود فرستد و بمشیت خویش دهد. نه‌بینی که درین آیت روزی دادن در مشیّت خویش بست، نه در طاعت و عبادت بندگان؟ فقال تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ.

زکریا (ع) از آن پس چنان ادب گرفت که در محل طاعت و عبادت لا بلکه در مقام نبوت و رسالت استحقاق یک اجابت دعوت خود ندید. الّا از فضل محض و مشیت حق. و آن در قصه فرزند خواستن است. چون او را بشارت داد بفرزند، گفت: «أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ». یک قول آنست که «بای استحقاق منی تکون لی هذه الاجابة؟ لو لا مشیتک و فضلک؟». یک قول دیگر آنست که: زکریا (ع) گفت خداوندا این فرزند هم ازین زن باشد، که روزگاری به پیری با من بسر آورد یا از زن دیگر؟ جواب دادند او را که هم ازین زن باشد، از بهر آنکه چون با وحشت انفراد هر دو بهم بودندی، امروز که روز شادی و بشارت فرزند است، با دیگری شرط نباشد. و درین اشارتی است، و در آن اشارت بشارتی. فردای قیامت که رب العالمین تجلی کند و بندگان را بکرامت دیدار باز رساند، همین دیده باز دهد که امروز است، این دیده که امروز در راه خدای گریست و وحشت فراق کشید، هر آینه همان بعزّ وصال رسد و بتجلی ذو الجلال بر آساید.

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً زکریا (ع) نشان وجود فرزند خواست، او را گفتند: نشان آنست که سه روز زبان تو از سخن با مردم باز برم، تا همه رازت با ما بود، و بر زبانت همه حدیث ما رود. از روی اشارت میگوید: ترا فرزندی دهم که وی را از دنیا و خلائق باز برم، و روی دل وی فرا خود گردانم، تا قبله خود جز حضرت ما نداند و جز با حدیث ما نیارامد.

جز نام و خیال و عشقت ای جان جهان
بر لفظ و دل و دیده مرا نیست عیان‌

زکریا (ع) را بر خصوص همین فرمود: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ و مؤمنان را بر عموم همین فرمود: وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً. میگوید: خدای را یاد کنید، و در طاعت و خدمت وی روزگار سر آید، همه او را باشید و در همه حال و همه کار او را خوانید، و او را دانید. اگر آسائید، با ذکر و پیغام او آسائید و گر نازید، بنام و نشان وی نازید:

در سرای مرا گه گهی تو حلقه بزن
صواب نیست که بیگانه‌وار برگذری‌
و گر حدیث کنی، جز حدیث ما نکنی!
و گر شراب خوری، جز بیاد ما نخوری!

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً گفته‌اند: که ذکر خدا را سه درجه است: اول ذکر ظاهر بزبان از ثنا و دعا، و هو قوله تعالی وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً. دیگر ذکر خفی بدل. و ذلک فی قوله تعالی أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً و قول النبی (ص) «خیر الذکر الخفی و خیر الرزق ما یکفی».

سدیگر ذکر حقیقی است، و آن شهود ذکر حق است ترا: و ذلک قوله: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ ای نسیت نفسک فی ذکرک، ثم نسیت ذکرک فی ذکرک، ثم نسیت فی ذکر الحقّ ایّاک کل ذکر.

پیر طریقت گفت: «الهی! چه باد کنم که خود همه یادم، من خرمن نشان خود فرا باد دادم. یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی، زندگانی وراء دو گیتی است، و کسب چنانک دانی. الهی! یک چندی بکسب یاد تو ورزیدم، باز یک چندی بیاد خود ترا نازیدم دیده بر تو آمد، با نظاره پردازیدم اکنون که یاد بشناختم خاموشی گزیدم چون من کیست که این مرتبت را سزیدم؟ فریاد از یاد باندازه، و دیدار بهنگام، وز آشنایی بنشان، و دوستی به پیغام».

۹ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ... الایة اذ در اول این آیت تعلق بآخر آیت گذشته دارد، یعنی: سَمِیعٌ عَلِیمٌ إِذْ قالَتِ میگوید: اللَّه شنوا و دانا است بحال و گفتار آن زن عمران که گفت: رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ و گفته‌اند که تعلق باصطفائیت دارد، یعنی «و اصطفی امرأة عمران اذ قالت». و گفته‌اند: تقدیر آنست که اذکر یا محمد بنیوش تا گویم از آنچه زن عمران گفت. بو عبیده گوید: این اذ را حکمی نیست و بهیچ چیز تعلق ندارد. و ازین جنس فراوان آید در قرآن در ابتداء آیات و قصص. إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ معنی آنست که زن عمران بن ماثان گفت، نام وی حنه، و به مریم بارور بود: لان نجانی اللَّه و وضعت ما فی بطنی لاجعلنه محررا اگر خداوند عز و جلّ مرا ازین عقبه برهاند، و این فرزند که در شکم دارم بسلامت از من جدا شود، بر خود واجب کردم که وی را آزاد دارم از کارهاء این جهانی، تا خدای را پرستد، و خدمت بیت المقدس کند. و ایشان بزرگ می‌داشتند خدمت مسجد قدس، و فرزندان بآن میدادند تقرّب را بخدای عزّ و جل.۱۰ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ فریشتگان گفتند: ای مریم! إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ خدای ترا بگزید. وَ طَهَّرَکِ و پاک گزید هو اصْطَفاکِ عَلی‌ نِساءِ الْعالَمِینَ (۴۲) و برگزید ترا بر زنان جهانیان.

اطلاعات

وزن: مفعولن مفعول مفاعیلن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله عزّ و جلّ: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً در ذوق ارباب معرفت محرّر آنست که در ازل آزال آزاد ابد شد. نه دنیا دامن او گرفت، نه عقبی او را فریفت نه با شواهد و رسوم بماند، نه با پاداش درآویخت.
هوش مصنوعی: در این متن، به یک آیه قرآن اشاره شده که در آن زنی به نام مریم، فرزندش را به خداوند نذر می‌کند. در ادامه، به ویژگی‌های یک انسان نابغه و آزاداندیش اشاره شده که هیچ گونه وابستگی به دنیا و پاداش‌های آن ندارد. او در حقیقت از تمام تعلقات و الزامات دنیوی آزاد است و با قدرتی که دارد، هیچ چیزی نمی‌تواند او را فریب دهد یا به خود مشغول کند. این شخص تنها به حقیقت و معارف الهی می‌پردازد و از دنیا و آخرت جداست.
پیر طریقت گفت: «پاداش بر روی مهرتاش است! باز خواستن خود را از دوست، پرخاش است! همه یافتها دریافت آزادی لاش است!
هوش مصنوعی: استاد طریقت گفت: «پاداش به عشق و محبت شما بستگی دارد! درخواست کردن از دوست، نشانه خشونت است! تمامی آنچه به دست آورده‌اید، نشانه‌ای از آزادی بی‌مورد است!»
آزاد شو از هر چه بکون اندر
تا باشی یار غار آن دلبر!
هوش مصنوعی: از هر چیزی که تو را محدود می‌کند رها شو تا بتوانی همراه و دوست‌داشتنی آن دلبر باشی!
نشان آزادی آنست که: از آن فرید عصر خویش بو بکر قحطبی حکایت کنند که: او را پسری بود سر به بی‌رسمیها برآورده، و از شوخی و ناپاکی با جوانان فساق درآمیخته. یکی از پیران طریقت باین پسر برگذشت و وی با اقران خویش در مجلس ملاهی نشسته، و آن بی‌رسمیها بر دست گرفته، و مردم از غیبت وی در دندنه‌ای افتاده، آن پیر را رحمت آمد بر بو بکر قحطبی که تا این مقاسات چون میکشد؟ و با این گفتگوی مردم در حق پسر وی، چون روزگار بسر می‌برد؟! هم چنان میرفت تا بر در قحطبی شد. او را بصفتی دید، از خود بیخود شده، و از آن قصه و آن احوال بی‌خبر! لا بل که از خویش و بیگانه بی‌خبر! لا بل که از دنیا و دنیاویان بی‌خبر! این شیخ از حال وی در تعجب شد، گفت: «فدیت من لا یؤثّر فیه الجبال الرّواسی»! قحطبی بفراست بدانست که او تعجب میکند. گفت: «انّا قد حرّرنا عن رقّ الاشیاء فی الازل».
هوش مصنوعی: نشان آزادی این است که: داستانی از فرید عصر خود نقل می‌کنند که او پسری داشت که به کارهای بی‌قید و بند شناخته می‌شد و با جوانان ناپاک و فاسد معاشرت می‌کرد. یکی از بزرگان طریقت به دیدار این پسر رفت و او را در جمع دوستانش در حال تفریح و بی‌خیالی دید، به طوری که دیگران از غیبت او در مضایق افتاده بودند. آن پیرمرد که به حال بو بکر قحطبی می‌اندیشید، با خود گفت: چگونه فرزند او در این وضعیت سپری می‌کند و چه بر سر او آمده است؟ تا اینکه به در قحطبی رسید و او را در حالتی دید که به کلی از خود بی‌خبر بود و نه از اطرافیانش و نه از دنیا و آنچه در آن می‌گذشت. آن شیخ به خاطر این حال حیرت‌زده شد و گفت: «ای کاش فدای کسی شوم که کوه‌ها در او اثر نمی‌کنند!» قحطبی به خوبی دریافت که او متعجب است و گفت: «ما از بند چیزها در ازل آزاد شده‌ایم».
إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ گفته‌اند که: چون آن مخدّره مریم بنت عمران در وجود آمد، مادر وی دلتنگ شد و خجل گشت. گفت: من پنداشتم که این فرزند پسر خواهد بود و در راه خدا آزادش کردم، اکنون دختر آمد و دختر این معنی را چون شاید؟ از سر دلتنگی گفت: «رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی‌»:، گفتند: این چه خطاب است که میکنی؟ خدای خود میداند و می‌بیند؟ گفت: آری دانم که می‌داند، لکن تا مرهمی بر نهد! پس مرهم دل وی این بود که وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ نظیر این آنست که: مصطفی (ص) را از کفار قریش و اعداء دین رنجها رسید و از کرد و گفت ایشان محنتها کشید، تا تسکین دل وی را این فرمان آمد که: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ سیّد (ص) بحکم فرمان صبر می‌کرد و در دل آن اندوه می‌داشت، چون تقاضایی از درون دل وی پدید آمدی که اگر نواختی بودی این رنج کشیدن بر شاهد آن نواخت آسان بودی. ربّ العزّت تسکین و تسلیت وی را آیت فرستاد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. ترا آن نواخت نه بس که ما در دل تو نظر میکنیم؟ و هر چه بر تو می‌رود می‌بینیم و می‌دانیم؟ مادر مریم را همچنین نواخت آمد که: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ. ترا آن نه بس که ما میدانیم فرزند که نهادی و بآن که دختر بود خجل گشتی؟ آری بمقصود آن زن تحریر دو چیز بود: یکی نواختی که از حق بوی رسید، دیگری قبول آن فرزند. و هر دو مقصود در کنارش نهادند، پس او را چه زیان که دختر آمد! نواخت اینست که: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ و قبول اینست که: فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ. آن گه بقبول مجدد اقتصار نکرد که حسن فرا آن پیوست و گفت: بِقَبُولٍ حَسَنٍ. نیکوش قبول کرد که وی را بنعمت عصمت بپرورد، و به نبات نیکو برآورد، و بلباس طاعت بداشت، و بشریفترین بقعتها فروآورد، و پیغامبری چون زکریا (ع) بر وی قیّم گماشت. این همچنانست که به داود (ع) وحی فرستاد: «اذا رأیت لی طالبا فکن له خادما.»
هوش مصنوعی: وقتی مریم، دختر عمران به دنیا آمد، مادرش ناراحت و نگران شد. او تصور کرده بود که فرزندش پسر خواهد بود و او را در راه خدا آزاد کرده است، اما اکنون دختری به دنیا آمده و او این وضعیت را نمی‌فهمید. با دل‌خوری گفت: "پروردگارا، من دختری به دنیا آورده‌ام." مردم به او گفتند که خداوند می‌داند چه چیزی را به دنیا آوردی. او تأکید کرد که خداوند داناست، اما دلش آرام نمی‌گرفت و نیاز به تسلی داشت. در همین حین، خداوند آیات تسکین‌بخش را نازل کرد. او نسبت به رنج‌هایی که پیامبر اسلام از دشمنانش می‌کشید نیز اشاره کرد و به او گفته شد که صبر کند، چرا که خدا به همه چیز از جمله اندوه‌های او توجه دارد. مادر مریم هم از خداوند تسلی و آرامش خواست و در نهایت خداوند فرزند او را به خوبی قبول کرد و او را به نعمت‌های بزرگ گرامی داشت. این موقعیت نشان‌دهنده این است که نگران بودن برای او در حقیقت بی‌مورد است و خداوند هر دو جنبه (دختر بودن و قبول او) را در نظر گرفته است.
و آن گه وی را به زکریا (ع) باز نگذاشت که از غیب روزی او روان کرد، که رب العالمین گفت: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً تا عالمیان بدانند که خدای تعالی دوستان خود را خود دارد، و ایشان را بکس بازنگذارد. این جا لطیفه‌ایست یعنی که: تا خادمان که فقرا را خدمت میکنند، و توانگران که اولیاء را تعهد میکنند، بدانند که ایشان در رفق اولیاء و فقرااند، و اولیاء و فقراء در رفق و نواخت حق‌اند. و آنچه زکریا (ع) از مریم بپرسید: «أَنَّی لَکِ هذا»، از آن بود که ترسید اگر دیگری بر زکریا (ع) سبق برد بتعهد وی، خود ندانسته بود و نشناخته، آن قربت و منزلت مریم بنزدیک خداوند عزّ و جلّ. از آنکه کودک بود نه سابقه طاعتی، نه وسیله عبادتی از وی دیده، و نه وقت آن دریافته. مریم بتأیید الهی و عنایت ازلی از عین توحید او را جواب داد و گفت: هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، یعنی اللَّه روزی که دهد و نواخت که فرستد، نه بسابقه طاعت دهد، نه بوسیله عبادت بلکه از نزدیک خود فرستد و بمشیت خویش دهد. نه‌بینی که درین آیت روزی دادن در مشیّت خویش بست، نه در طاعت و عبادت بندگان؟ فقال تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ.
هوش مصنوعی: زکریا (ع) نتوانست از مریم (ع) بپرسد که چگونه روزی‌اش را از غیب دریافت می‌کند، زیرا خداوند فرمود که هر بار زکریا به محراب او می‌رفت، غذایی را نزد او می‌یافت. این موضوع به جهانیان نشان می‌دهد که خداوند دوستان خود را خود نگهداری می‌کند و آنان را به کسی واگذار نمی‌کند. اینجا جالب است که خادمان فقرا و ثروتمندان اولیاء را مورد توجه قرار می‌دهند تا بفهمند که آنان در ارتباط نزدیکی با فقرا هستند و اولیاء و فقرا در درگاه خداوند در محبت و حمایت قرار دارند. زکریا (ع) وقتی از مریم (ع) پرسید: "اینها از کجا برای تو آمده است؟"، از این نگران بود که شاید کسی از او سبقت بگیرد و او از مقام و نزدیکی مریم به خداوند بی‌خبر باشد. چون مریم جوانی بود که هیچ سابقه‌ای از عبادت و دینداری نداشت و زمان این رزق هم برایش مشخص نبود. اما مریم با کمک الهی و توجه ازلی به او گفت: "این از جانب خداست"، یعنی خداوند روزی می‌دهد و محبت را ارسال می‌کند نه به خاطر اعمال عبادی، بلکه به اراده خود. در این آیه، روزی را به مشیت خداوند نسبت داده که ارتباطی به عبادت بندگان ندارد؛ همچنین خداوند فرمود: "به راستی که خداوند به هر که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد."
زکریا (ع) از آن پس چنان ادب گرفت که در محل طاعت و عبادت لا بلکه در مقام نبوت و رسالت استحقاق یک اجابت دعوت خود ندید. الّا از فضل محض و مشیت حق. و آن در قصه فرزند خواستن است. چون او را بشارت داد بفرزند، گفت: «أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ». یک قول آنست که «بای استحقاق منی تکون لی هذه الاجابة؟ لو لا مشیتک و فضلک؟». یک قول دیگر آنست که: زکریا (ع) گفت خداوندا این فرزند هم ازین زن باشد، که روزگاری به پیری با من بسر آورد یا از زن دیگر؟ جواب دادند او را که هم ازین زن باشد، از بهر آنکه چون با وحشت انفراد هر دو بهم بودندی، امروز که روز شادی و بشارت فرزند است، با دیگری شرط نباشد. و درین اشارتی است، و در آن اشارت بشارتی. فردای قیامت که رب العالمین تجلی کند و بندگان را بکرامت دیدار باز رساند، همین دیده باز دهد که امروز است، این دیده که امروز در راه خدای گریست و وحشت فراق کشید، هر آینه همان بعزّ وصال رسد و بتجلی ذو الجلال بر آساید.
هوش مصنوعی: زکریا (ع) پس از آنکه بشارت فرزند را دریافت کرد، به گونه‌ای ادب و تواضع پیدا کرد که خود را شایسته اجابت دعا نمی‌دانست و تنها به فضل و اراده الهی امیدوار بود. هنگامی که به او خبر دادند که فرزند خواهد داشت، سؤال کرد: «چگونه ممکن است برای من پسری به دنیا آید؟» برخی گفته‌اند که او می‌خواست بداند چه دلیلی برای شایستگی این اجابت وجود دارد و فقط به مشیت و رحمت خداوند اشاره می‌کرد. همچنین، او می‌خواست بداند آیا این فرزند از همسر فعلی‌اش خواهد بود یا از زن دیگری. پاسخ این بود که فرزند از همین همسر خواهد بود تا در این روز شادی و بشارت، هیچ فاصله و تفکیکی بین آن دو وجود نداشته باشد. این موضوع در حقیقت اشاره‌ای به یک بشارت بزرگ‌تر نیز دارد، چرا که روز قیامت زمانی که خداوند خود را به بندگانش نشان خواهد داد، همان چشمی که در این دنیا به خاطر خداوند گریه کرد و تحمل فراق را داشت، در آن روز به دیدار خداوند نائل خواهد شد و آرامش خواهد یافت.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً زکریا (ع) نشان وجود فرزند خواست، او را گفتند: نشان آنست که سه روز زبان تو از سخن با مردم باز برم، تا همه رازت با ما بود، و بر زبانت همه حدیث ما رود. از روی اشارت میگوید: ترا فرزندی دهم که وی را از دنیا و خلائق باز برم، و روی دل وی فرا خود گردانم، تا قبله خود جز حضرت ما نداند و جز با حدیث ما نیارامد.
هوش مصنوعی: زکریا (ع) از خدا خواست که نشانه‌ای برای وجود فرزندش به او بدهد. به او گفتند که نشانه‌اش این است که به مدت سه روز زبانت از صحبت با مردم بسته خواهد شد، تا راز تو با ما محفوظ بماند و افکار و گفتار تو به ما منتقل شود. بدون اینکه صراحتاً بگوید، اشاره می‌کند که فرزندی به تو می‌دهیم که او را از دنیا و مردم دور خواهیم کرد و دلش را تنها متوجه ما خواهیم ساخت، به طوری که جز خداوند را نشناسد و جز با کلام ما آرام نگیرد.
جز نام و خیال و عشقت ای جان جهان
بر لفظ و دل و دیده مرا نیست عیان‌
هوش مصنوعی: جز نام و یاد و عشق تو، ای جان زندگی، برای کلام و دل و چشم من هیچ چیز دیگری آشکار نیست.
زکریا (ع) را بر خصوص همین فرمود: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ و مؤمنان را بر عموم همین فرمود: وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً. میگوید: خدای را یاد کنید، و در طاعت و خدمت وی روزگار سر آید، همه او را باشید و در همه حال و همه کار او را خوانید، و او را دانید. اگر آسائید، با ذکر و پیغام او آسائید و گر نازید، بنام و نشان وی نازید:
هوش مصنوعی: زکریا (ع) مورد خطاب قرار گرفته که خداوند را بسیار یاد کند و در صبح و شام او را تسبیح گوید. همچنین به مؤمنان نیز تأکید شده است که خدا را به طور مکرر یاد کنند. این بدان معناست که باید در زندگی روزمره خود، در هر لحظه و در هر کاری به یاد خدا باشیم و او را بخوانیم و بشناسیم. اگر در آرامش هستیم، باید با یاد او به آرامش ادامه دهیم و اگر در وضعیت خاصی هستیم، نام او را در نظر داشته باشیم.
در سرای مرا گه گهی تو حلقه بزن
صواب نیست که بیگانه‌وار برگذری‌
هوش مصنوعی: گاهی پیش من بیا و سراغ بگیر، چرا که نادرست است که مانند یک بیگانه از کنارم بگذری.
و گر حدیث کنی، جز حدیث ما نکنی!
و گر شراب خوری، جز بیاد ما نخوری!
هوش مصنوعی: اگر به سخن بپردازی، فقط از ما سخن بگو! و اگر نوشیدنی می‌نوشی، جز به یاد ما نیاشام!
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً گفته‌اند: که ذکر خدا را سه درجه است: اول ذکر ظاهر بزبان از ثنا و دعا، و هو قوله تعالی وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً. دیگر ذکر خفی بدل. و ذلک فی قوله تعالی أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً و قول النبی (ص) «خیر الذکر الخفی و خیر الرزق ما یکفی».
هوش مصنوعی: ذکر خدا دارای سه درجه است: ابتدا ذکر به زبان که شامل ستایش و دعا می‌شود، که در قرآن به آن اشاره شده است. سپس ذکر درونی و خاموش است که به یاد خداوند در دل اشاره دارد. همچنین گفته شده است که بهترین نوع ذکر، ذکر در دل و بهترین رزق، روزی‌ای است که انسان را کفایت کند.
سدیگر ذکر حقیقی است، و آن شهود ذکر حق است ترا: و ذلک قوله: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ ای نسیت نفسک فی ذکرک، ثم نسیت ذکرک فی ذکرک، ثم نسیت فی ذکر الحقّ ایّاک کل ذکر.
هوش مصنوعی: ذکر حقیقی به معنای شهود و حضور در یاد خداوند است. به این معنا که هرگاه فراموش کردی خود را در یاد خدا، باز هم به یاد خدا بازگرد. اگر در حین ذکر خدا خودت را فراموش کردی، بدان که در نهایت به یاد حق هستی و این یاد به یاد آوردن خداوند از هر ذکر دیگری مهم‌تر است.
پیر طریقت گفت: «الهی! چه باد کنم که خود همه یادم، من خرمن نشان خود فرا باد دادم. یاد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگانی، زندگانی وراء دو گیتی است، و کسب چنانک دانی. الهی! یک چندی بکسب یاد تو ورزیدم، باز یک چندی بیاد خود ترا نازیدم دیده بر تو آمد، با نظاره پردازیدم اکنون که یاد بشناختم خاموشی گزیدم چون من کیست که این مرتبت را سزیدم؟ فریاد از یاد باندازه، و دیدار بهنگام، وز آشنایی بنشان، و دوستی به پیغام».
هوش مصنوعی: پیر طریقت بیان کرد: «خداوندا! چه کاری کنم که خود را به یاد آورم، در حالی که همه چیز را فراموش کرده‌ام. یادآوری یک نوع تلاش است و فراموش نکردن، زندگی را به همراه دارد. زندگی در عالم دیگری است و تلاش به آن چیزی است که می‌دانی. خداوندا! مدتی به یاد تو مشغول بودم و سپس مدتی به یاد خودم پرداختم و با نگاه به تو، به تماشا نشستم. حال که به یاد آوردم، سکوت را انتخاب کرده‌ام. کیست که شایسته این مقام باشد؟ فریاد از یاد به اندازه و دیدار به موقع، همچنین آشنایی با نشانه‌ها و دوستی به طور پیام».