گنجور

۸ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی. این آیت از روی حقیقت رمزی دیگر دارد و ذوقی دیگر. میگوید: هر کرا ازین حدیث سودایی در سینه می‌بود، بگوی بر پی ما بیرون آی که کارها همه در قدم ما تعبیه کردند. دل خود را بعقل در مبند که عقل پاسبانیست، راهبر نیست، تا عنان باو دهی و راه نیست، تا روی در وی آری. آنچه طلب کنی از عقل طلب مکن از نبوّت طلب کن. عقل غاشیه کش احکام دین است، عزت و کبریاء دین در میزان عقل نگنجد، و در حیّز جوهر و عرض نیاید. دین ما همان دین است که صد هزار و بیست و چهار هزار انبیاء و رسل را بوده است، و شهادت عزّت قرآن برین سخن شامل است که میگوید: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الایة مرتبت‌دار دین ما دو چیز است: قال اللَّه و قال رسول اللَّه و گر آنچه مایه دین اهل بدعت است از جواهر و اعراض و فصول متکلمان و تصرفات عقول ایشان در آفرینش یک بار نیست گردد و متلاشی شود، و با کتم عدم رود. یک ذرّه نقصان در آستانه عزّت دین و سدّه عظمت سنّت نیاید. تا از رب العزّت بحکم اقبال بأهل سنت این خطاب می‌آید که: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً اینجا نه کلام متکلمان در گنجد، نه فصول متفلسفان، نه بیان عرض و جوهر ایشان.

طریق الکلام طریق الظلام
و شرّ الظلام ظلام الکلام‌
علیک بمنهاج اهل الحدیث
و ناهیک بالمصطفی من امام‌
دع الخبط، فالدین دین العجوز
علیکم بذاک و دین الغلام‌

قوله: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی پیش از وجود عالم و خاک آدم ع بهزاران سال، ارواح خلائق جمع کردیم و عهدی بر ارواح انبیاء و رسل گرفتیم که: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی هر که خدمت در گاه آن صدر مملکت و نقطه دولت میخواهد، از امروزینه بخدمت او کمر بندد و بچاکری وی اقرار دهد. اینست که ربّ العالمین ازیشان حکایت کرد: «قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا» پس همه را بیکبار بکتم عدم بردیم، تا در میدان قدرت و قضاء ربوبیت یک چند نفسی بر زدند، پس یک یک را ازیشان سر باین عالم در دادیم آدم ع آمد و رفت، ابراهیم ع آمد و رفت، موسی ع آمد و رفت، عیسی ع آمد و رفت و علی هذا چندین هزاران پیغامبران بخاک فرو شدند. پس ندا کردیم که یا محمد ص اکنون میدان خالی است. و وقت وقت تست.

سید قدم در مملکت بنهاد، چهارده کنگره از قصر کسری بیفتاد و در کعبه سیصد و شصت بت بود، همه در روی در افتادند. و از چهار گوشه عالم بانگ برآمد که: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ. گوهر نبوت بر بساط عزّت قرار گرفت، و سرا پرده رسالت بر عرصه زمین زدند، و اطناب آن از شرق عالم تا غرب عالم برسید: نقاب از چهره جمال برگرفته شد، جهان از نثار لفظ شیرین پر درّ و جوهر گشت و از مکارم اخلاق کریم آراسته و پیراسته گشت. و علی هذا

قوله، (ص) «بعثت بجوامع الکلم، و لأتمم مکارم الاخلاق».
مهره کس را ندید اندر همه دریای مهر
تا نقاب از چهره جان مقدّس برگرفت
هر که صاحب دیده بود آنجا دل از جان در گرفت‌

یک صدف بگشاد و دریاها همه گوهر گرفت‌

قوله: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ ابتداء این آیت بزبان اهل طریقت بجمع و تفرقت باز می‌گردد تُحِبُّونَ اللَّهَ تفرقت است، یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ جمع است. تُحِبُّونَ اللَّهَ خدمت شریعتست، یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ کرامت حقیقت است خدمت از بنده بخدای بر شود، و الیه الاشارة بقوله: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ. کرامت از خدای به بنده فرو آید، و هو المشار الیه بقوله: وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ. هر چه از بنده شود تفرقت است بفرض معلول، بپراکندگی موصول. هر چه از خدای آید جمع است، پاک باشد بی‌غرض، آزاد باشد از هر علت. نظیر این آیت و معنای جمع و تفرقت آنست که رب العالمین گفت: وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ جاءَ مُوسی‌ عین تفرقت است و کَلَّمَهُ رَبُّهُ حقیقت جمع. تفرقت صفت اهل تکوین است، و جمع صفت اهل تمکین. موسی ع در مقام تکوین بود. نه‌بینی که چون خدای با وی سخن گفت از حال بحال گشت، و تغیّر و تلوّن در وی آمد؟! تا کس در روی وی نتوانست نگرستن! و مصطفی (ص) اهل تمکین بود، و در عین جمع لا جرم بوقت رؤیت و مکالمت در حال استقامت و تمکن بماند، و یک موی بر اندام وی متغیر نگشت. ثمره روش موسی ع با تفرقت این بود که: وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا. ثمره کشش مصطفی ص در عین جمع این بود که: «دنی فتدلی» ای دنا منه الجبّار ربّ العزّة فتدلّی هکذا فسّره رسول اللَّه.

قوله تعالی: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ بسا فرقا میان این کلمه که حبیب ص گفت، و میان آن کلمه که خلیل ع گفت: فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی. چندان که میان محبت و خلّت است، همچندان میان کلمتین است. خلیل ع گفت: هر که بر پی ماست، او از ماست.

حبیب ع گفت: هر که بر پی ماست، دوست خداست. و برتر از حال دوستی حالی نیست، خوشتر از ایام دوستی روزگاری نیست.

دوستی سه منزل است: هوی صفت تن، محبت صفت دل، عشق صفت جان.

هوی بنفس قائم، محبت بدل قائم، عشق بجان قائم. نفس از هوی خالی نه، و دل از محبت خالی نه، و جان از عشق خالی نه عشق مأوای عاشق است، و عاشق مأوای بلاست.

عشق عذاب عاشق است و عاشق عذاب بلا.
در آتش تیز و آب من دانم بود!
در عشق تو، گبر ناب من دانم بود!
دل سوخته، جان کباب، من دانم بود!

روز و شب در عذاب من دانم بود!

این عشق که صفت جان آمد، نیز بر سه قسم است: اول راستی، میانه مستی، آخر نیستی. راستی عارفانراست، مستی والهان راست، نیستی بی‌خردانراست.

راستی آنست که آنچه گویی کنی و آنچه نمایی داری و آنجا که آواز دهی باشی.

مستی بی‌قراری و وله‌زدگی است. گه نظر مولی دائم گردد، دل هاؤم گردد گه عطا بزرگ گردد، از طاقت یافت برگذرد.

مستی هم نفس راست، هم دل را، هم جان را. چون شراب بر عقل زور کند، نفس مست گردد. چون آشنایی بر آگاهی زور کند، دل مست شود. چون کشف بر انس زور گیرد، جان مست شود. چون ساقی خود متجلّی گردد، هستی آغاز کند و مستی صحو شود.

من نیستم ای نگار، تو هستم کن
یک جرعه شراب وصل بر دستم کن‌
با من بنشین بخلوت و مستم کن
گر سیر شوی بنکته‌ای پستم کن‌

اما نیستی آنست که در سر دوستی شوی، نه بدین جهان با دید آیی، نه در آن جهان. دو گیتی در سر دوستی شد و دوستی در سر دوست، اکنون نمی‌یارم گفت که منم، نمی‌یارم گفت که اوست!

از دیده و دوست، فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده، یا دیده خود اوست‌

آن پیر طریقت گفت: خداوندا! یافته میجویم، با دیده‌ور میگویم: که دارم چه جویم؟ که بینم چه گویم؟ شیفته این جست و جویم، گرفتار این گفتگویم. خداوندا! خود کردم و خود خریدم، آتش بر خود خود افروزانیدم! از دوستی آواز دادم، دل و جان فرا ناز دادم. مهربانا! اکنون که در غرقابم، دستم گیر که گرم افتادم:

زین بیش مزن تو ای سنایی غم عشق
کآواره چو تو بسند، در عالم عشق‌
بپذیر تو پند و گیر یک ره کم عشق
کز آب روان گرد برآرد غم عشق

آری! مشتاق کشته دوستی است، هر چند که سر ببالین است. نیکوتر آنست که کشته دوستی به از کشته شمشیر است، نه از کشته دوستی خون آید و نه از سوخته آن دود! کشته بکشتن راضی، و سوخته بسوختن خشنود!

کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا لم نحبّ من قتلا
هر چند بر آتشم نشاند غم تو
غمناک شوم، گرم نماند غم تو
۸ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ الایة... سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص، کعب اشرف و اصحاب او را از جهودان با دین اسلام دعوت کرد، و سید و عاقب را از ترسایی با اسلام خواند. ایشان گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ سخن ترسایانست، و أَحِبَّاؤُهُ سخن جهودان گفتند: ما خود پسران و دوستان اللَّه‌ایم بوی نزدیکتر از آنیم که تو ما را بآن میخوانی! رسول خدا و مؤمنان گفتند: اگر آنک شما پسران و دوستانید، چرا بر شما غضب و لعنت است ازو؟ گفتند: این چنان است که پدر بر پسر خشم گیرد، یکبارگی ازو نبرد و دوستی برنخیزد. پس رب العالمین آیت فرستاد: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی. معنی آنست که: یا محمد ص! ایشان را گوی که اگر اللَّه را دوست میدارید، چنان که می‌گوئید پس مرا دوست دارید که نسبت وی دارم از روی نبوت و رسالت و محبت و بر پی من باشید که من بر طاعت و عبادت وی میخوانم، و دوستی شما مر او را لا محالة از آنست که او نیز شما را دوست میدارد و آن گه شما را دوست دارد که وی را طاعت دار و فرمان بردار باشید. پس واجب است بر شما که اتّباع من کنید در طاعت او، تا شما را دوست دارد. درین آیت نشان دوستی و محبت اتّباع رسول ساخت جای دیگر آرزوی مرگ نشان دوستی کرد. إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ میگوید: اگر راست می‌گوئید که اللَّه را دوست می‌دارید، آرزوی مرگ کنید که دوستی داعیه شوق است، و شوق‌زده را همان مراد وی دیدار دوست بود. و آن کس که همه مراد وی دیدار دوست بود، همیشه آرزوی آن باشد که بر دوست برسد و راه رسیدن بر دوست جز مرگ نیست. پس چرا کراهیّت می‌دارید مرگ را؟ و مرگ سبب وصال دوست است! اما گفتند: که این مرگ قومی را راحت است، و قومی را آفت. آن را که راحت است، از آن است که: «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقائه».۹ - النوبة الاولى: قوله تعالی: إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ گفت: زن عمران در دعاء خویش: رَبِّ خداوند من! إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ من نذر کردم ترا ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً این که در شکم من است، آزاد داشته بود از همه کار این جهانی. فَتَقَبَّلْ مِنِّی فرا پذیر از من. إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۵) که تویی شنوا و دانا.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی. این آیت از روی حقیقت رمزی دیگر دارد و ذوقی دیگر. میگوید: هر کرا ازین حدیث سودایی در سینه می‌بود، بگوی بر پی ما بیرون آی که کارها همه در قدم ما تعبیه کردند. دل خود را بعقل در مبند که عقل پاسبانیست، راهبر نیست، تا عنان باو دهی و راه نیست، تا روی در وی آری. آنچه طلب کنی از عقل طلب مکن از نبوّت طلب کن. عقل غاشیه کش احکام دین است، عزت و کبریاء دین در میزان عقل نگنجد، و در حیّز جوهر و عرض نیاید. دین ما همان دین است که صد هزار و بیست و چهار هزار انبیاء و رسل را بوده است، و شهادت عزّت قرآن برین سخن شامل است که میگوید: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً الایة مرتبت‌دار دین ما دو چیز است: قال اللَّه و قال رسول اللَّه و گر آنچه مایه دین اهل بدعت است از جواهر و اعراض و فصول متکلمان و تصرفات عقول ایشان در آفرینش یک بار نیست گردد و متلاشی شود، و با کتم عدم رود. یک ذرّه نقصان در آستانه عزّت دین و سدّه عظمت سنّت نیاید. تا از رب العزّت بحکم اقبال بأهل سنت این خطاب می‌آید که: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً اینجا نه کلام متکلمان در گنجد، نه فصول متفلسفان، نه بیان عرض و جوهر ایشان.
هوش مصنوعی: این آیه می‌گوید: اگر شما خدا را دوست دارید، باید از من پیروی کنید. این جمله به معنای عمیق‌تری اشاره دارد و بیان می‌کند که هر کسی که خواهان حقیقت باشد باید به راه ما بیاید، زیرا همه چیز در مسیر ما به خوبی تنظیم شده است. نباید دل خود را فقط به عقل بسپارید، زیرا عقل تنها یک نگهبان است و نمی‌تواند شما را راستا هدایت کند. هر آنچه که می‌خواهید، از عقل نخواهید بلکه از پیامبران باید طلب کنید. عقل فقط سایه‌ای از احکام دین است و عظمت دین نمی‌تواند در قالب‌های عقلانی جای بگیرد. دین ما همانی است که برای هزاران پیامبر بوده است و قرآن نیز به همین موضوع تأکید دارد. اساس دین در دو چیز خلاصه می‌شود: آنچه خدا گفته و آنچه رسول خدا گفته است. هر آنچه به دین اهل بدعت مربوط می‌شود و به نظریات فلسفی و علمی جدید مربوط می‌شود و از نظر دین اهمیت ندارد، در نهایت ناپدید خواهد شد. در عظمت دین هیچ‌گاه نقصی راه نخواهد یافت. خداوند رسماً فرمان داده که دین شما کامل شده و نعمات او بر شما تمام شده است. در اینجا هیچ‌یک از نظریات متکلمان یا فلسفه‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد.
طریق الکلام طریق الظلام
و شرّ الظلام ظلام الکلام‌
هوش مصنوعی: راه گفت و گو همچون راه تاریکی است و بدترین نوع تاریکی، تاریکی کلام است.
علیک بمنهاج اهل الحدیث
و ناهیک بالمصطفی من امام‌
هوش مصنوعی: تو بر راه و روش اهل حدیث گام نهاده‌ای و چه چیز شایسته‌تری از پیامبر که پیشوایت باشد.
دع الخبط، فالدین دین العجوز
علیکم بذاک و دین الغلام‌
هوش مصنوعی: بهتر است از سر و صدا و درهم‌ریختگی بپرهیزید، زیرا دین و اعتقادات شما تحت تأثیر بزرگسالان و تجربیات آن‌هاست، و همچنین به جوانان نیز مربوط می‌شود.
قوله: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی پیش از وجود عالم و خاک آدم ع بهزاران سال، ارواح خلائق جمع کردیم و عهدی بر ارواح انبیاء و رسل گرفتیم که: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی هر که خدمت در گاه آن صدر مملکت و نقطه دولت میخواهد، از امروزینه بخدمت او کمر بندد و بچاکری وی اقرار دهد. اینست که ربّ العالمین ازیشان حکایت کرد: «قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا» پس همه را بیکبار بکتم عدم بردیم، تا در میدان قدرت و قضاء ربوبیت یک چند نفسی بر زدند، پس یک یک را ازیشان سر باین عالم در دادیم آدم ع آمد و رفت، ابراهیم ع آمد و رفت، موسی ع آمد و رفت، عیسی ع آمد و رفت و علی هذا چندین هزاران پیغامبران بخاک فرو شدند. پس ندا کردیم که یا محمد ص اکنون میدان خالی است. و وقت وقت تست.
هوش مصنوعی: قبل از شکل‌گیری جهان و انسان، سال‌ها ارواح همه موجودات را گردآوری کردیم و از ارواح پیامبران و فرستادگان پیمانی گرفتم که بگویند: «اگر شما خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید». هر کسی که می‌خواهد درگاه آن مقام را خدمت کند، از این لحظه باید آماده خدمت باشد و به سربازیش بپذیرد. به همین دلیل خداوند از آن‌ها گفت: «گفتند ما اقرار کردیم، پس شهادت دهید». سپس همه را به حالت عدم بردیم تا در میدان قدرت الهی کمی از نفس خود را نشان دادند. سپس یکی یکی آن‌ها را به این دنیا فرستادیم. آدم آمد و رفت، ابراهیم آمد و رفت، موسی آمد و رفت، عیسی آمد و رفت و به همین ترتیب هزاران پیامبر به زمین آمدند. سپس ندا کردیم که ای محمد، حالا میدان خالی است و این زمان زمان توست.
سید قدم در مملکت بنهاد، چهارده کنگره از قصر کسری بیفتاد و در کعبه سیصد و شصت بت بود، همه در روی در افتادند. و از چهار گوشه عالم بانگ برآمد که: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ. گوهر نبوت بر بساط عزّت قرار گرفت، و سرا پرده رسالت بر عرصه زمین زدند، و اطناب آن از شرق عالم تا غرب عالم برسید: نقاب از چهره جمال برگرفته شد، جهان از نثار لفظ شیرین پر درّ و جوهر گشت و از مکارم اخلاق کریم آراسته و پیراسته گشت. و علی هذا
هوش مصنوعی: سید وارد سرزمین شد و در اثر ورود او، کنگره‌های قصر کسری فرو ریخت و در کعبه که سیصد و شصت بت وجود داشت، همه بت‌ها به زمین افتادند. صدای بلندی از هر گوشه دنیا برخاست که حقیقت ظهور کرده و باطل نابود شده است. جایگاه نبوت با افتخار مستقر شد و پرده‌نشینی رسالت در زمین برپا گردید. صدای این رسالت از شرق تا غرب عالم شنیده شد و زیبایی چهره حقیقت نمایان شد. جهان با سخنان شیرین و پراشرف پر شد و از فضایل اخلاقی بی‌نظیر زینت یافته و آراسته شد.
قوله، (ص) «بعثت بجوامع الکلم، و لأتمم مکارم الاخلاق».
مهره کس را ندید اندر همه دریای مهر
هوش مصنوعی: فرمانبرداری و دین‌داری من با اصول و قوانین کلی صورت گرفته است، و هدف من کامل کردن ویژگی‌های نیک اخلاقی است. هیچ‌کس مهره‌ای از محبت را در عمق بی‌پایان عشق مشاهده نکرده است.
تا نقاب از چهره جان مقدّس برگرفت
هر که صاحب دیده بود آنجا دل از جان در گرفت‌
هوش مصنوعی: زمانی که پرده از روی چهره روح مقدس کنار رفت، هر کسی که چشم دل داشت در آنجا عاشق و شیدا شد.
یک صدف بگشاد و دریاها همه گوهر گرفت‌
هوش مصنوعی: یک صدف باز شد و همه دریاها جواهرات را به دست آوردند.
قوله: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ ابتداء این آیت بزبان اهل طریقت بجمع و تفرقت باز می‌گردد تُحِبُّونَ اللَّهَ تفرقت است، یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ جمع است. تُحِبُّونَ اللَّهَ خدمت شریعتست، یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ کرامت حقیقت است خدمت از بنده بخدای بر شود، و الیه الاشارة بقوله: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ. کرامت از خدای به بنده فرو آید، و هو المشار الیه بقوله: وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ. هر چه از بنده شود تفرقت است بفرض معلول، بپراکندگی موصول. هر چه از خدای آید جمع است، پاک باشد بی‌غرض، آزاد باشد از هر علت. نظیر این آیت و معنای جمع و تفرقت آنست که رب العالمین گفت: وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ جاءَ مُوسی‌ عین تفرقت است و کَلَّمَهُ رَبُّهُ حقیقت جمع. تفرقت صفت اهل تکوین است، و جمع صفت اهل تمکین. موسی ع در مقام تکوین بود. نه‌بینی که چون خدای با وی سخن گفت از حال بحال گشت، و تغیّر و تلوّن در وی آمد؟! تا کس در روی وی نتوانست نگرستن! و مصطفی (ص) اهل تمکین بود، و در عین جمع لا جرم بوقت رؤیت و مکالمت در حال استقامت و تمکن بماند، و یک موی بر اندام وی متغیر نگشت. ثمره روش موسی ع با تفرقت این بود که: وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا. ثمره کشش مصطفی ص در عین جمع این بود که: «دنی فتدلی» ای دنا منه الجبّار ربّ العزّة فتدلّی هکذا فسّره رسول اللَّه.
هوش مصنوعی: در آیه‌ای از قرآن آمده است که اگر شما خدا را دوست دارید، باید به پیامبر او تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد. این بیان به دو مفهوم کلی اشاره دارد؛ یکی "تفرقه" که به عمل انسان و محبت او به خدا مربوط می‌شود و دیگری "جمع" که اشاره به محبت خدا به بندگانش دارد. محبت به خدا به معنای اطاعت از دستورات الهی است، در حالی که محبت خدا به بندگانش بیانگر کرامت و رحمت او است. عمل انسان به عنوان معلول و پراکنده در نظر گرفته می‌شود، در حالی که آنچه از جانب خدا می‌آید، جمع و وحدت دارد و از هر گونه نقص و علت فانی پاک است. برای مثال، وقتی که موسی به ملاقات خدا رفت و از سوی او سخنان را شنید، این یک حالت تفرقت و تغییر در او ایجاد کرد. در مقابل، پیامبر اسلام در حال گفتگو با خدا در حالت استقرار و جمع بود و هیچ تغییر و نقصی در او ایجاد نشد. نتیجه‌گیری این دو حالت نیز متفاوت است؛ حالت تفرقت موسی به نزدیکی و رازگویی او با خدا منجر شد، در حالی که حالت جمع پیامبر موجب شد که او به مقام والایی برسد و از او خواسته شد تا نزدیکی خود را با خدا حفظ کند.
قوله تعالی: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ بسا فرقا میان این کلمه که حبیب ص گفت، و میان آن کلمه که خلیل ع گفت: فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی. چندان که میان محبت و خلّت است، همچندان میان کلمتین است. خلیل ع گفت: هر که بر پی ماست، او از ماست.
هوش مصنوعی: در این آیه، خداوند می‌فرماید که اگر مردم از پیامبر پیروی کنند، خدا آنها را دوست خواهد داشت. در اینجا تفاوتی وجود دارد بین آنچه که پیامبر فرمود و آنچه که ابراهیم گفت. ابراهیم گفته است که هر کسی که از او پیروی کند، به او تعلق دارد. این دو جمله به اندازه تفاوت محبت و خلوص در دوستی با یکدیگر تفاوت دارند.
حبیب ع گفت: هر که بر پی ماست، دوست خداست. و برتر از حال دوستی حالی نیست، خوشتر از ایام دوستی روزگاری نیست.
هوش مصنوعی: حبیب ع فرمود: هر کس که از ما پیروی کند، دوست خداست. و هیچ حالتی بالاتر از دوستی وجود ندارد و هیچ روزگاری بهتر از روزهای دوستی نیست.
دوستی سه منزل است: هوی صفت تن، محبت صفت دل، عشق صفت جان.
هوش مصنوعی: دوستی دارای سه مرحله است: در مرحله اول، دوستی به ویژگی‌های ظاهری و جسمانی فرد وابسته است؛ در مرحله دوم، با محبت و احساسات قلبی شکل می‌گیرد؛ و در مرحله سوم، به عمق وجود انسان و روح او مرتبط می‌شود.
هوی بنفس قائم، محبت بدل قائم، عشق بجان قائم. نفس از هوی خالی نه، و دل از محبت خالی نه، و جان از عشق خالی نه عشق مأوای عاشق است، و عاشق مأوای بلاست.
هوش مصنوعی: نفس انسان همیشه تحت تأثیر هوس‌ها و تمایلات است و دلی که بدون محبت باشد وجود ندارد. همچنین جان انسان نیز بدون عشق نمی‌تواند زندگی کند. عشق، مأمن و پناهگاهی برای عاشق است و در عین حال عاشق همیشه با چالش‌ها و مشکلاتی روبروست.
عشق عذاب عاشق است و عاشق عذاب بلا.
در آتش تیز و آب من دانم بود!
هوش مصنوعی: عشق باعث رنج و عذابی برای عاشق می‌شود و خود عاشق نیز دچار درد و مشقت می‌گردد. او در مواجهه با شرایط سخت و دشوار، همانند آتش سوزان و آب سرد، احساسات و چالش‌های مختلفی را تجربه می‌کند.
در عشق تو، گبر ناب من دانم بود!
دل سوخته، جان کباب، من دانم بود!
هوش مصنوعی: در عشق تو، من این را می‌دانم که مانند یک کافر در آتش هستم. دل burned شده و جانم به تلی از آتش تبدیل شده است، که این را هم خوب می‌دانم.
روز و شب در عذاب من دانم بود!
هوش مصنوعی: روز و شب در عذاب من می‌گذرد!
این عشق که صفت جان آمد، نیز بر سه قسم است: اول راستی، میانه مستی، آخر نیستی. راستی عارفانراست، مستی والهان راست، نیستی بی‌خردانراست.
هوش مصنوعی: این عشق که روح را توصیف می‌کند، به سه نوع تقسیم می‌شود: اول صداقت، دوم حالت مستی و سوم نابودی. صداقت متعلق به عارفان است، مستی به والامقامان تعلق دارد و نابودی مربوط به بی‌خردان می‌باشد.
راستی آنست که آنچه گویی کنی و آنچه نمایی داری و آنجا که آواز دهی باشی.
هوش مصنوعی: واقعیت این است که آنچه می‌گویی باید انجام دهی و آنچه نشان می‌دهی باید در عمل نیز وجود داشته باشد و در جایی که صدایت را بلند می‌کنی باید حضور داشته باشی.
مستی بی‌قراری و وله‌زدگی است. گه نظر مولی دائم گردد، دل هاؤم گردد گه عطا بزرگ گردد، از طاقت یافت برگذرد.
هوش مصنوعی: مستی حالتی است که انسان را به تلاطم و شوری می‌اندازد. گاهی نظر معشوق مدام بر انسان می‌افتد و دلش به تلاطم می‌آید و گاهی نعمت و بخشش بزرگی نصیبش می‌شود، به طوری که از حد طاقت او فراتر می‌رود.
مستی هم نفس راست، هم دل را، هم جان را. چون شراب بر عقل زور کند، نفس مست گردد. چون آشنایی بر آگاهی زور کند، دل مست شود. چون کشف بر انس زور گیرد، جان مست شود. چون ساقی خود متجلّی گردد، هستی آغاز کند و مستی صحو شود.
هوش مصنوعی: مستی هم بر نفس، هم بر دل و هم بر جان تأثیر می‌گذارد. وقتی شراب عقل را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نفس در حالت مستی قرار می‌گیرد. زمانی که آشنایی بر آگاهی غلبه کند، دل دچار مستی می‌شود. وقتی کشف بر انس تسلط پیدا کند، جان مست می‌شود. و زمانی که ساقی خود را نمایان کند، هستی شکل می‌گیرد و مستی به حالت هوشیاری تبدیل می‌شود.
من نیستم ای نگار، تو هستم کن
یک جرعه شراب وصل بر دستم کن‌
هوش مصنوعی: من وجود ندارم، ای معشوق، تو مرا به هم پیوند بزن و یک جرعه از شراب وصال را در دستم قرار بده.
با من بنشین بخلوت و مستم کن
گر سیر شوی بنکته‌ای پستم کن‌
هوش مصنوعی: با من در تنهایی بنشین و مرا مشغول خوشی کن. اگر از من سیر شدی، به یک نکته‌ خُشک و تلخ اشاره کن.
اما نیستی آنست که در سر دوستی شوی، نه بدین جهان با دید آیی، نه در آن جهان. دو گیتی در سر دوستی شد و دوستی در سر دوست، اکنون نمی‌یارم گفت که منم، نمی‌یارم گفت که اوست!
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بگویی که وجود داری وقتی که در عشق و دوستی غرق شده‌ای. نه در این دنیا متوجه می‌شوی و نه در آن دنیا. دو عالم در پیوند دوستی شکل می‌گیرد و دوستی در دل دوست وجود دارد. اکنون نمی‌توانم بگویم من هستم، و نمی‌توانم بگویم او هست!
از دیده و دوست، فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده، یا دیده خود اوست‌
هوش مصنوعی: تمایز قائل شدن بین بینایی و محبوب، کار مناسبی نیست. یا محبوب باید جایگزین بینایی شود، یا اینکه بینایی خود اوست.
آن پیر طریقت گفت: خداوندا! یافته میجویم، با دیده‌ور میگویم: که دارم چه جویم؟ که بینم چه گویم؟ شیفته این جست و جویم، گرفتار این گفتگویم. خداوندا! خود کردم و خود خریدم، آتش بر خود خود افروزانیدم! از دوستی آواز دادم، دل و جان فرا ناز دادم. مهربانا! اکنون که در غرقابم، دستم گیر که گرم افتادم:
هوش مصنوعی: آن مرد سالخورده از طریقت می‌گوید: ای خدا! من در جستجوی حقیقت هستم و با دیده‌ای باز می‌پرسم: چه چیزی را جستجو می‌کنم؟ چه چیز را می‌توانم ببینم و بگویم؟ من مجذوب این جستجو هستم و درگیر این گفتگو. ای خدایا! این کارها را خودم انجام دادم و خودم به اینجا کشیدم؛ خودم آتش را بر خود شعله‌ور ساختم! از دوستی به فریاد آمدم و دل و جانم را برای همین نازکدلی فدا کردم. ای مهربان! حالا که در ورطه غرق شده‌ام، دستم را بگیر که در حال سقوط هستم.
زین بیش مزن تو ای سنایی غم عشق
کآواره چو تو بسند، در عالم عشق‌
هوش مصنوعی: فراتر از این نرسان تو، ای سنایی، غم عشق را؛ زیرا که در این دنیا، آواره‌هایی چون تو بس‌اند.
بپذیر تو پند و گیر یک ره کم عشق
کز آب روان گرد برآرد غم عشق
هوش مصنوعی: پندها را بپذیر و از عشق کم‌عمق فاصله بگیر، زیرا عشق واقعی از دل و احساس جاری می‌شود و می‌تواند غم و اندوهی عمیق به همراه داشته باشد.
آری! مشتاق کشته دوستی است، هر چند که سر ببالین است. نیکوتر آنست که کشته دوستی به از کشته شمشیر است، نه از کشته دوستی خون آید و نه از سوخته آن دود! کشته بکشتن راضی، و سوخته بسوختن خشنود!
هوش مصنوعی: بله! عشق و دوستی گاهی انسان را به مرگ می‌کشد، حتی اگر در آرامش خوابیده باشد. بهتر این است که مرگ ناشی از عشق و دوستی ارزش بیشتری دارد تا مرگ در میدان جنگ. از عشق نمی‌ریزد خون و از آن دود نمی‌دمد؛ بلکه کسی که بخاطر عشق جان می‌دهد، با دیگران از این موضوع راضی است و کسی که به خاطر آتش عشق می‌سوزد نیز به این سوختن خوشنود است!
کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا لم نحبّ من قتلا
هوش مصنوعی: شما چند نفر از ما را می‌کشید و چند نفر را دوست دارید؟ واقعاً جالب است که ما از کسانی که شما آنها را می‌کشید، عشق می‌ورزیم!
هر چند بر آتشم نشاند غم تو
غمناک شوم، گرم نماند غم تو
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر غم تو دچار اندوه شوم، اما غم تو برای همیشه باقی نخواهد ماند.