گنجور

بخش ۶۸ - ۲۱ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ الآیة... ابن عباس گفت رب العالمین با ابراهیم این خطاب آن گه کرد که از آن سرب بیرون آمد، و در کوکب می‌نگرست و طالب حق بود، از بتان و بت پرستان روی بر تافته، وزیشان بیزاری گرفته، و گفته «إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» من بیزارم از آنچه شما بانبازی میگیرید با خدای عزّ و جل اللَّه گفت او را در آن حال اسلم یا ابراهیم روی دل خود فرا ماده و کردار خویش و دین خویش پاک دار، و ما را یگانه و یکتا شناس، گفته‌اند این امر استدامت است نه امر ابتدا، یعنی استقم علی الاسلام و قل لمتبعیک اسلموا هذا کقوله تعالی للنبی ع فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ ای اثبت علی علمک. و قیل معناه: فوّض الامر الیّ و استسلم لقضائی یا ابراهیم کار من با من گذار و خویشتن را بمن سپار.

قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ابراهیم گفت پس چه کنم نه خداوند جهانیان تویی؟ روی دل خود فرا تو دادم، و بیکتایی تو اقرار آوردم، و بهمگی بتو باز آمدم. این همچنانست که در سورة الانعام گفت إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً جای دیگر گفت رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا خداوندا ما بتو پشت باز دادیم و بدل با تو گشتیم، و ترا وکیل و کارساز پسندیدیم، و کار خود بتو سپردیم و از توان دیدن خود بیرون آمدیم. چون ابراهیم بهمگی بحق باز گشت و کار خود بوی سپرد، رب العالمین دین و دنیاء او راست کرد، و جهانیان را از آن خبر داد و گفت وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ دادیم او را در دنیا نبوّت و خلّت و کتاب و حکمت، و در پیری فرزند، و در آن جهان خود از نواختگان است و نزدیکان.

اگر کسی گوید چه حکمت است که ابراهیم را گفتند أَسْلَمَ جواب داد اسلمت، و مصطفی را گفتند «فاعلم» و او نگفت که علمت؟ جواب آنست: که اگر مصطفی علیه السّلام خود جواب نداد رب العالمین وی را نیابت داشت، و از بهر وی جواب داد گفت «آمَنَ الرَّسُولُ» و الایمان هو العلم باللّه سبحانه و تعالی و این تمامتر است از حال ابراهیم که ابراهیم از عین تفرقت جواب داد از بهر آن خود گفت. و مصطفی علیه السّلام در نقطه جمع بود، در حق برسیده، و خود را در حق گم کرده، لا جرم حق او را نیابت داشته، و آنچه وی را گفتنی است حق از بهر وی گفته. اینست فتوای نبوت که من کان للَّه کان اللَّه له پیر طریقت گفت: «من کان للَّه تلفه کان اللَّه خلفه» و گفته‌اند که از ابراهیم استسلام خواستند، و استسلام از اعمال بنده است، غایت آن پیدا و حدّ آن معلوم، ازین جهت گفت أَسْلَمْتُ باز از مصطفی علیه السّلام علم خواستند و علم از افعال بنده بیرونست، و حد آن نامفهوم است، و غایت آن ناپیدا، باین سبب نگفت که علمت . جواب سوم آنست که أَسْلَمْتُ از ابراهیم صورت دعوی داشت، لا جرم برهان آن دعوی از وی طلب کردند. و آن همه بلیّات بسر وی فرود آوردند، از امتحان وی بنفس و مال و فرزند.

و مصطفی علیه السّلام از راه دعوی برخاست، و ادب حضرت نگه داشت، تا احدیّت او را در حفظ و رعایت خود بداشت، و زان بلیّات هیچ بر سر وی نگماشت.

قوله تعالی وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ الآیة... وَصَّی و اوصی هر دو خوانده‌اند بی الف قراءت عامه است و با الف قراءت مدنی و شامی. و هر دو لغت قرآن است و بمعنی یکسان قال اللَّه تعالی وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ، و قال تعالی وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ و الوصیة فی اللغة الایصال یعنی انّ الموصی اوصل امره الی الموصی الیه. وَ وَصَّی بِها این هاء کنایت است از ملّة ابراهیم و ملّة ابراهیم دین اسلام است و کیش پاک، خود را وصیت کرد ابراهیم که دین حق اسلام است، و خدای عز و جل شما را این دین برگزید و به پسندید، آن را ملازم باشید، و زان بمگردید تا زنده باشید. ابراهیم این وصیت کرد و در اعقاب و احفاد وی این وصیت بماند، و هیچ بریده نگشت چنانک اللَّه گفت تعالی و تقدس وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ و یعقوب پسران خود را همین وصیت کرد.

و پسران ابراهیم هشت بودند اسماعیل بود از هاجر، و اسحاق از ساره، و مدین و مداین و یغثان و زمران و یشق و سوح این هر شش از فطور ابنة یقطن الکنعانیه بودند و فرزندان یعقوب دوازده بودند روبیل، و شمعون، و لاوی، و یهودا، و ریالون و شجر و دان، و یغثالی، و جاد، و اسر، و یوسف، و ابن یامین. اصل همه بنی اسرائیل ایشان بودند. مصطفی علیه السّلام گفت «بعثت علی اثر ثمانیة آلاف نبیّ اربعة آلاف من بنی اسرائیل».

و آنچه گفت فَلا تَمُوتُنَّ نه نهی از مرگ است که آن در قدرت و فعل کس نباشد تا با آن مخاطب بود، لکن معنی آنست که الزموا الاسلام حتی اذا ادرککم الموت صادفکم علیه میگوید دین اسلام را ملازم باشید و زان بمگردید تا چون مرگ در رسد شما را بر اسلام بیند. پس نهی از برگشتن از دین اسلام است، نه از مرگ. فضیل عیاض گفت اسلام اینجا بمعنی حسن الظن است ای فلا تموتن الّا و انتم مسلمون ای الّا و انتم محسنون بربّکم الظن، و به قال النبی لا یموتن احدکم الّا و هو یحسن باللّه الظن.

یحیی اکثم را بخواب دیدند گفتند خدای عز و جل با تو چه کرد؟ گفت در موقف سؤال بداشت مرا، و گفت یا شیخ دیدی که چه کردی؟ گفت عظیم بهراسیدم آن گه گفتم بار خدایا از تو نه این خبر دادند. گفت چگونه؟ گفتم عبد الرزاق مرا خبر داد از زهری از انس از رسول از محمد از جبرئیل از تو خداوندا که گفتی من با بنده آن کنم که از من چشم دارد و بمن گمان برد، و من گمان بردم که بر من رحمت کنی اللَّه تعالی گفت جبرئیل راست گفت محمد راست گفت انس راست گفت زهری راست گفت عبد الرزاق راست گفت، رو که ترا آمرزیدم و بر تو رحمت کردم، و فی خبر مسند ان رجلا یؤمر به الی النار فاذا بلغ ثلث الطریق التفت، فاذا بلغ نصف الطریق التفت، و اذا بلغ ثلثی الطریق التفت، فیقول اللَّه تعالی ردّوه. ثم یسأله و یقول لم التفت؟

فیقول لمّا بلغت ثلث الطریق تذکّرت قولک رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ فقلت لعلّک تغفر لی، و لمّا بلغت نصف الطریق ذکرت قولک وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ فقلت لعلّک تغفر لی. فلما بلغت ثلثی الطریق تذکرت قولک قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ‌

فازددت طمعا، فیقول اللَّه تعالی اذهب فقد غفرت لک.

أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ شهود و حضور بمعنی متقارب‌اند و فرق آنست که حضور در اغلب استعمال بذات بود و شهود هم در ذات بود و هم در عنایت و هم در گفتار. و سبب نزول این آیت آن بود که علماء جهودان گفتند به مصطفی ع که پدران ما ما را بدین جهودی فرمودند و وصیت کردند تا از آن بنگردیم، و یعقوب پسران خود را همین وصیت کرد، آن گه که از دنیا بیرون شد. رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد باین آیت و گفت: أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ ام در موضع استفهام است میگوید شما حاضر بودید آن گه که بیعقوب مرگ آمد؟ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ... و پسران خود را میگفت که چه پرستید پس از من؟! ما تَعْبُدُونَ گفت و من تعبدون نگفت از بهر آنک ما بر هر جوهری افتد که نه جانور باشد چون سنگ و درخت و آتش و آفتاب و مانند آن و من بر آن نیفتد و کافران این چیزها معبود خود ساخته بودند، یعقوب خواست که بر باطن و معتقد پسران رسد که ازین چیزها در دل دارند که پرستند و بلفظ من بر نگفت که آن گه چون تلقین بودی ایشان را و ایشان خود همه زیرکان و موحدان بودند، گفتند نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ خدای ترا پرستیم و خدای پدران تو ابراهیم را اسماعیل و اسحاق. عمّ را پدر خواند که اسماعیل پدر تازیان است و اسحاق پدر عبرانیان، و این روایت چنانک خاله را مادر خواند در سورة یوسف فقال «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ» رسول خدا گفت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم‌

«عمّ الرجل صنو ابیه»

برادر پدر هم شاخ پدر است. إِلهاً واحِداً نصب علی الوصف. گویند و حرمت داشت پدر را و بزرگی قدر او را إلهک گفتند و الهنا نگفتند. پس از اسلام خویش نیز خبر باز دادند بر سبیل تبعیّت گفتند وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ و ما مسلمانان‌ایم و او را گردن نهادگان.

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ الآیة... حدیث گذشتگان در گرفت و ازیشان خبر باز داد، آن گه به مصطفی گفت ایشان گروهی‌اند که برفتند، و قومی که گذشتند لَها ما کَسَبَتْ ایشانراست آنچه کردند، و آنچه کردند خود را کردند، کرده خود ببردند. وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و شما راست آنچه کنید و کرده خویش برید، شما را بنیکو کاری ایشان نه نوازند چنانک شما را از جرمهای ایشان نپرسند، و لفظ امّت را در قرآن وجوه مختلف گفته‌اند: اگر چه همه متقارب‌اند و معانی همه بیک اصل باز می‌گردد و آن اصل جماعت مردم.

است که بر چیزی گرد آیند. قال اللَّه تعالی کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً ای صنفا واحدا فی الضلال. جای دیگر گفت إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ای اصناف مثلکم، یعنی کل صنف من الدّواب و الطیر مثل بنی آدم فی المعرفة باللّه و طلب الغذاء و توقی المهالک و التماس الرزق. و شرح این اصل که گفتیم آنست که در قرآن امّت است بمعنی حین چنانک گفت تعالی و تقدس وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ای بعد حین. و قال تعالی وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی‌ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ ای سنین معدودة، و اصل آن جماعت مردم‌اند که در زمان و هنگام موجود بودند، پس چون آن جماعة برسیدند و نماندند آن زمان که در آن موجود بودند بنام ایشان باز خواندند. و همچنین در قرآن امت است بمعنی امام چنانک گفت إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً ای اماما یقتدی به الناس، یعنی که امام سبب اجتماع مردم بود که بر او مردم جمع آیند و بر پی وی روند، یا در وی خصال پسندیده چندان بود که در یک امت باشد، از این جهت او را امت خواندند. و در قرآن امت است بمعنی جماعت علما چنانک گفت وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ و امت است بمعنی دین چنانک گفت إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی‌ أُمَّةٍ و این هم بر طریق مجاورت است یعنی که خلق درو جمع شوند، و مسلمانان را امت محمد باین معنی گفتند که در دین اسلام مجتمع شوند، پس اصل این کلمه جماعة مردم است و صنف ایشان چنانک در اول گفتیم.

قوله تعالی: وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری‌ تَهْتَدُوا الآیة... آن جهودان مدینه‌اند و ترسایان نجران، جهودان بمؤمنان گفتند که بر دین ما باشید که راه راست اینست، ترسایان گفتند نه که بر دین ما باشید که راست راهی درین است، رب العالمین گفت نه آن و نه این، بل که دین ابراهیم گزینید، و پس روی او کنید: که وی حنیف است یعنی پاک دین و موحد، ما را یکتا گوی یکتا دان. گفته‌اند که حنیف نامی است موحّد را و حاجی را و ختنه کرده را و قبله دار را. قتاده گفت «من الحنیفیة الختان و تحریم نکاح الاخت» و هر چند که پیغامبران پیش از ابراهیم بر دین اسلام بودند و بر راست راهی اما ابراهیم را علی الخصوص باین نام حنیف منسوب کردند که امام و مقتدا و پیشوای خلق در دین جز وی نبود، و جهانیان را جز باتّباع وی نفرمودند، چنانک جای دیگر گفت فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‌

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ الآیة... ابن عباس گفت رب العالمین با ابراهیم این خطاب آن گه کرد که از آن سرب بیرون آمد، و در کوکب می‌نگرست و طالب حق بود، از بتان و بت پرستان روی بر تافته، وزیشان بیزاری گرفته، و گفته «إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» من بیزارم از آنچه شما بانبازی میگیرید با خدای عزّ و جل اللَّه گفت او را در آن حال اسلم یا ابراهیم روی دل خود فرا ماده و کردار خویش و دین خویش پاک دار، و ما را یگانه و یکتا شناس، گفته‌اند این امر استدامت است نه امر ابتدا، یعنی استقم علی الاسلام و قل لمتبعیک اسلموا هذا کقوله تعالی للنبی ع فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ ای اثبت علی علمک. و قیل معناه: فوّض الامر الیّ و استسلم لقضائی یا ابراهیم کار من با من گذار و خویشتن را بمن سپار.
هوش مصنوعی: در این آیه، خداوند به ابراهیم می‌فرماید که تسلیم فرمان من شو. ابن عباس اشاره می‌کند که این خطاب زمانی به ابراهیم شد که او از ستارگان به عنوان نشانه‌های حق می‌نگریست و از بت‌پرستی فاصله گرفته بود. او به بت‌پرستان اعلام کرد که از آنچه می‌پرستیدند بیزار است. خداوند به او امر می‌کند که دل و اعمالش را خالص و پاک نگه دارد و او را به یگانگی خداوند دعوت می‌کند. در واقع این دعوت، ادامه‌دهنده راه است نه شروع‌کننده آن. همچنین، اشاره شده که این به معنای سپردن امور به خداوند و تسلیم شدن در برابر قضا و قدر اوست.
قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ابراهیم گفت پس چه کنم نه خداوند جهانیان تویی؟ روی دل خود فرا تو دادم، و بیکتایی تو اقرار آوردم، و بهمگی بتو باز آمدم. این همچنانست که در سورة الانعام گفت إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً جای دیگر گفت رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا خداوندا ما بتو پشت باز دادیم و بدل با تو گشتیم، و ترا وکیل و کارساز پسندیدیم، و کار خود بتو سپردیم و از توان دیدن خود بیرون آمدیم. چون ابراهیم بهمگی بحق باز گشت و کار خود بوی سپرد، رب العالمین دین و دنیاء او راست کرد، و جهانیان را از آن خبر داد و گفت وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ دادیم او را در دنیا نبوّت و خلّت و کتاب و حکمت، و در پیری فرزند، و در آن جهان خود از نواختگان است و نزدیکان.
هوش مصنوعی: ابراهیم گفت که خود را به پروردگار جهانیان سپرده است. او با تمام وجود به خداوند روی آورده و اعتراف کرده که تنها اوست که شایسته پرستش است. او در دلش به خداوند اقرار کرده و به او وکالت داده و تمام امور خود را به او سپرده است. زمانی که ابراهیم با تمام وجود به خداوند بازگشت و امورش را به او واگذار کرد، پروردگار جهانیان دین و دنیای او را سامان داد و این خبر را به مردم رساند که در دنیا نعمت‌هایی مانند نبوّت و حکمت و فرزندی در پیری به او عطا شده و در آخرت نیز جزو نیکوکاران خواهد بود.
اگر کسی گوید چه حکمت است که ابراهیم را گفتند أَسْلَمَ جواب داد اسلمت، و مصطفی را گفتند «فاعلم» و او نگفت که علمت؟ جواب آنست: که اگر مصطفی علیه السّلام خود جواب نداد رب العالمین وی را نیابت داشت، و از بهر وی جواب داد گفت «آمَنَ الرَّسُولُ» و الایمان هو العلم باللّه سبحانه و تعالی و این تمامتر است از حال ابراهیم که ابراهیم از عین تفرقت جواب داد از بهر آن خود گفت. و مصطفی علیه السّلام در نقطه جمع بود، در حق برسیده، و خود را در حق گم کرده، لا جرم حق او را نیابت داشته، و آنچه وی را گفتنی است حق از بهر وی گفته. اینست فتوای نبوت که من کان للَّه کان اللَّه له پیر طریقت گفت: «من کان للَّه تلفه کان اللَّه خلفه» و گفته‌اند که از ابراهیم استسلام خواستند، و استسلام از اعمال بنده است، غایت آن پیدا و حدّ آن معلوم، ازین جهت گفت أَسْلَمْتُ باز از مصطفی علیه السّلام علم خواستند و علم از افعال بنده بیرونست، و حد آن نامفهوم است، و غایت آن ناپیدا، باین سبب نگفت که علمت . جواب سوم آنست که أَسْلَمْتُ از ابراهیم صورت دعوی داشت، لا جرم برهان آن دعوی از وی طلب کردند. و آن همه بلیّات بسر وی فرود آوردند، از امتحان وی بنفس و مال و فرزند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد چرا به ابراهیم گفته شد «أَسْلَمَ» و او جواب داد «اسلمت» اما به پیامبر گفته شد «فاعلم» و او نگفت «علمت»، پاسخ این است که پیامبر با وجودی که خود جواب نداد، خداوند متعال به نیابت از او پاسخ داد و فرمود «آمَنَ الرَّسُولُ». ایمان به معنی شناخت و دانایی درباره خداوند است و این موضوع از حال ابراهیم بیشتر است. ابراهیم به خاطر تفاوت‌هایش پاسخ داد، اما پیامبر در جمع حق قرار داشت و خود را در حقیقت گم کرده بود، بنابراین حق او را نمایندگی کرد و آنچه که او باید بگوید، حق به جای او گفت. این دلیلی بر مقام نبوت است. همچنین گفته شده که از ابراهیم خواسته بودند تا تسلیم شود و تسلیم نشان‌دهنده اعمال یک بنده است که حدود و پایان آن مشخص است. اما از پیامبر خواسته شد که علم را بیان کند و علم فراتر از اعمال یک بنده است و حدود آن نامشخص است، بنابراین او نگفت «علمت». علاوه بر این، تسلیم ابراهیم نشان‌دهنده ادعای او بود و در نتیجه برهان آن از او خواسته شده بود. بر او امتحانات زیادی از جنبه‌های مختلف، از جمله نفس، مال و فرزند نازل شد.
و مصطفی علیه السّلام از راه دعوی برخاست، و ادب حضرت نگه داشت، تا احدیّت او را در حفظ و رعایت خود بداشت، و زان بلیّات هیچ بر سر وی نگماشت.
هوش مصنوعی: مصطفی علیه السلام با دعا و درخواست به سوی خداوند رفت و احترام و آداب را رعایت کرد، به طوری که خداوند او را تحت توجه و محافظت خود قرار داد و هیچ بلایی بر او نازل نشد.
قوله تعالی وَ وَصَّی بِها إِبْراهِیمُ الآیة... وَصَّی و اوصی هر دو خوانده‌اند بی الف قراءت عامه است و با الف قراءت مدنی و شامی. و هر دو لغت قرآن است و بمعنی یکسان قال اللَّه تعالی وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ، و قال تعالی وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ و الوصیة فی اللغة الایصال یعنی انّ الموصی اوصل امره الی الموصی الیه. وَ وَصَّی بِها این هاء کنایت است از ملّة ابراهیم و ملّة ابراهیم دین اسلام است و کیش پاک، خود را وصیت کرد ابراهیم که دین حق اسلام است، و خدای عز و جل شما را این دین برگزید و به پسندید، آن را ملازم باشید، و زان بمگردید تا زنده باشید. ابراهیم این وصیت کرد و در اعقاب و احفاد وی این وصیت بماند، و هیچ بریده نگشت چنانک اللَّه گفت تعالی و تقدس وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ و یعقوب پسران خود را همین وصیت کرد.
هوش مصنوعی: ابراهیم سفارشاتی کرد که به نسل‌های بعدی برسد. این سفارشات در واقع پیامی به معنای حفظ دین اسلام و پیروی از این مذهب پاک است. خداوند این دین را برگزیده و از پیروانش خواسته است که به آن پایبند بمانند و از آن منحرف نشوند. ابراهیم به فرزندان و نوه‌های خود این وصیت را کرد و این پیام از نسل‌های او قطع نشد، مانند آنچه خداوند بیان کرده است که این پیام به عنوان کلامی پایدار در نسل‌های او باقی خواهد ماند. همچنین، یعقوب نیز همین سفارش را به فرزندانش نمود.
و پسران ابراهیم هشت بودند اسماعیل بود از هاجر، و اسحاق از ساره، و مدین و مداین و یغثان و زمران و یشق و سوح این هر شش از فطور ابنة یقطن الکنعانیه بودند و فرزندان یعقوب دوازده بودند روبیل، و شمعون، و لاوی، و یهودا، و ریالون و شجر و دان، و یغثالی، و جاد، و اسر، و یوسف، و ابن یامین. اصل همه بنی اسرائیل ایشان بودند. مصطفی علیه السّلام گفت «بعثت علی اثر ثمانیة آلاف نبیّ اربعة آلاف من بنی اسرائیل».
هوش مصنوعی: ابراهیم هشت پسر داشت. اسماعیل از هاجر و اسحاق از ساره بود. همچنین مدین، مداین، یغثان، زمران، یشق و سوح که هر شش نفر از دختر یقطن کنعانی بودند. یعقوب نیز دوازده پسر داشت: روبیل، شمعون، لاوی، یهودا، ریالون، شجر، دان، یغثالی، جاد، اسر، یوسف و بن یامین. این‌ها اصولاً نیاکان بنی اسرائیل هستند. پیامبر اسلام فرمود که چهار هزار از هشت هزار پیامبر از بنی اسرائیل بودند.
و آنچه گفت فَلا تَمُوتُنَّ نه نهی از مرگ است که آن در قدرت و فعل کس نباشد تا با آن مخاطب بود، لکن معنی آنست که الزموا الاسلام حتی اذا ادرککم الموت صادفکم علیه میگوید دین اسلام را ملازم باشید و زان بمگردید تا چون مرگ در رسد شما را بر اسلام بیند. پس نهی از برگشتن از دین اسلام است، نه از مرگ. فضیل عیاض گفت اسلام اینجا بمعنی حسن الظن است ای فلا تموتن الّا و انتم مسلمون ای الّا و انتم محسنون بربّکم الظن، و به قال النبی لا یموتن احدکم الّا و هو یحسن باللّه الظن.
هوش مصنوعی: آنچه گفته شده بیانگر این است که نهی از مرگ نیست، زیرا مرگ خارج از اختیار انسان است. بلکه معنای آن این است که باید به دین اسلام پایبند باشید و به هیچ وجه از آن دور نشوید، حتی زمانی که مرگ به سراغتان می‌آید. پس این توصیه بیشتر به معنای پرهیز از برگرداندن به کفر و ترک دین اسلام است، نه نهی از مرگ. یکی از علمای دین، فضیل عیاض، اشاره کرده است که در اینجا اسلام به معنای حسن ظن به خداوند است؛ یعنی شما باید به گونه‌ای زندگی کنید که در آخرین لحظه‌ها نیز به خداوند خوش‌باور باشید. این مشابه با گفته پیامبر است که هیچ‌کدام از شما نباید بمیرد مگر اینکه با حسن ظن به خداوند از دنیا برود.
یحیی اکثم را بخواب دیدند گفتند خدای عز و جل با تو چه کرد؟ گفت در موقف سؤال بداشت مرا، و گفت یا شیخ دیدی که چه کردی؟ گفت عظیم بهراسیدم آن گه گفتم بار خدایا از تو نه این خبر دادند. گفت چگونه؟ گفتم عبد الرزاق مرا خبر داد از زهری از انس از رسول از محمد از جبرئیل از تو خداوندا که گفتی من با بنده آن کنم که از من چشم دارد و بمن گمان برد، و من گمان بردم که بر من رحمت کنی اللَّه تعالی گفت جبرئیل راست گفت محمد راست گفت انس راست گفت زهری راست گفت عبد الرزاق راست گفت، رو که ترا آمرزیدم و بر تو رحمت کردم، و فی خبر مسند ان رجلا یؤمر به الی النار فاذا بلغ ثلث الطریق التفت، فاذا بلغ نصف الطریق التفت، و اذا بلغ ثلثی الطریق التفت، فیقول اللَّه تعالی ردّوه. ثم یسأله و یقول لم التفت؟
هوش مصنوعی: یحیی اکثم در خواب دید که از او می‌پرسند خداوند با تو چه کرده است؟ او پاسخ داد که در موقع سؤال قرار داشت و خدا به او گفت: ای شیخ، چه کردی؟ یحیی گفت که بسیار ترسیده بود و سپس گفت: بار خدایا، چنین چیزی به من نگفتند. خدا از او پرسید چگونه؟ او جواب داد که عبدالرزاق به او از زهری، از انس، از رسول خدا، از جبرئیل و از تو خبر داده بود که فرمودی: من با بنده‌ام بر اساس آنچه از من انتظار دارد و به من گمان می‌برد، رفتار می‌کنم. و من گمان کردم که بر من رحمت خواهی کرد. خداوند فرمود: جبرئیل راست گفت، محمد راست گفت، انس راست گفت، زهری راست گفت و عبدالرزاق راست گفت. سپس فرمود: برو که تو را آمرزیدم و بر تو رحمت کردم. در خبر دیگری آمده است که مردی به سوی آتش می‌فرستاده می‌شود و هنگامی که به یک‌سوم راه می‌رسد، برمی‌گردد. وقتی به نیمی از راه می‌رسد، دوباره برمی‌گردد و هنگامی که به دو سوم راه می‌رسد، باز هم برمی‌گردد، پس خداوند می‌فرماید: او را برگردانید و از او می‌پرسد که چرا برگشتی؟
فیقول لمّا بلغت ثلث الطریق تذکّرت قولک رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ فقلت لعلّک تغفر لی، و لمّا بلغت نصف الطریق ذکرت قولک وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ فقلت لعلّک تغفر لی. فلما بلغت ثلثی الطریق تذکرت قولک قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ‌
هوش مصنوعی: پس می‌گوید: وقتی که به یک‌سوم راه رسیدم، به یاد قول تو افتادم که فرمودی: «پروردگارت بخشنده و صاحب رحمت است»، پس گفتم شاید تو مرا ببخشی. و وقتی که به نصف راه رسیدم، به یاد قول تو افتادم که فرمودی: «کیست که جز اللَّه گناهان را ببخشد؟»، پس گفتم شاید تو مرا ببخششی. و وقتی که به دو سوم راه رسیدم، به یاد فرمایش تو افتادم که فرمودی: «بگو ای بندگان من که بر خودتان زیاده‌روی کرده‌اید، از رحمت اللَّه ناامید نشوید.»
فازددت طمعا، فیقول اللَّه تعالی اذهب فقد غفرت لک.
هوش مصنوعی: در مرحله‌ای از طمع، خداوند می‌فرماید: برو، من تو را بخشیدم.
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ شهود و حضور بمعنی متقارب‌اند و فرق آنست که حضور در اغلب استعمال بذات بود و شهود هم در ذات بود و هم در عنایت و هم در گفتار. و سبب نزول این آیت آن بود که علماء جهودان گفتند به مصطفی ع که پدران ما ما را بدین جهودی فرمودند و وصیت کردند تا از آن بنگردیم، و یعقوب پسران خود را همین وصیت کرد، آن گه که از دنیا بیرون شد. رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد باین آیت و گفت: أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ ام در موضع استفهام است میگوید شما حاضر بودید آن گه که بیعقوب مرگ آمد؟ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ... و پسران خود را میگفت که چه پرستید پس از من؟! ما تَعْبُدُونَ گفت و من تعبدون نگفت از بهر آنک ما بر هر جوهری افتد که نه جانور باشد چون سنگ و درخت و آتش و آفتاب و مانند آن و من بر آن نیفتد و کافران این چیزها معبود خود ساخته بودند، یعقوب خواست که بر باطن و معتقد پسران رسد که ازین چیزها در دل دارند که پرستند و بلفظ من بر نگفت که آن گه چون تلقین بودی ایشان را و ایشان خود همه زیرکان و موحدان بودند، گفتند نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ خدای ترا پرستیم و خدای پدران تو ابراهیم را اسماعیل و اسحاق. عمّ را پدر خواند که اسماعیل پدر تازیان است و اسحاق پدر عبرانیان، و این روایت چنانک خاله را مادر خواند در سورة یوسف فقال «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ» رسول خدا گفت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم‌
هوش مصنوعی: آیا شما شاهد بودید وقتی مرگ بر یعقوب فرود آمد؟ در اینجا مفهوم "شهادت" و "حضور" به معناهای نزدیک به هم اشاره دارد، با این تفاوت که "حضور" بیشتر به معنای حضور عینی و فیزیکی است، در حالی‌که "شهادت" می‌تواند به معنای شهادت در دل، توجه یا گفتار نیز باشد. دلیل نزول این آیه این بود که دانشمندان یهودی گفتند که پدران ما به ما گفته‌اند که به یهودیت بگراییم و همین موضوع را یعقوب هم به فرزندانش وصیت کرده بود. در اینجا خداوند آنها را به دروغگویی متهم کرد و پرسید آیا شما در آن لحظه که مرگ بر یعقوب آمد، حاضر بودید؟ یعقوب از پسران خود پرسید که پس از او چه چیزی را عبادت خواهند کرد. او به جای اینکه از جواب آنها به صورت "ما پرستش می‌کنیم" استفاده کند، سؤال کرد که چه چیزهایی را می‌پرستید؟ چرا که او می‌خواست به باورها و اعتقادات درونی فرزندانش دست یابد و ببیند آیا هنوز به پرستش موجودات غیر زنده مانند سنگ یا درخت یا آفتاب روی آورده‌اند یا خیر. در نهایت، پسرانش پاسخ دادند که ما معبود تو و خدای پدرانت، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را عبادت می‌کنیم. در اینجا، او اسماعیل را پدر عرب‌ها و اسحاق را پدر عبرانی‌ها نامید و به خود انسان‌ها و نسبت‌های خویشاوندی آنها نیز اشاره کرد.
«عمّ الرجل صنو ابیه»
هوش مصنوعی: «عمو مرد، همتای پدرش است.»
برادر پدر هم شاخ پدر است. إِلهاً واحِداً نصب علی الوصف. گویند و حرمت داشت پدر را و بزرگی قدر او را إلهک گفتند و الهنا نگفتند. پس از اسلام خویش نیز خبر باز دادند بر سبیل تبعیّت گفتند وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ و ما مسلمانان‌ایم و او را گردن نهادگان.
هوش مصنوعی: برادر پدر نیز به عنوان یکی از بستگان نزدیک به شمار می‌آید. ایمان به یک خدا به عنوان توصیف و مفهوم برتر مطرح شده است. در گذشته به پدر احترام زیادی گذاشته می‌شد و مقام او را به عنوان بزرگتر خانواده ستایش می‌کردند. پس از ظهور اسلام، این افراد خود را در راستای پیروی از او معرفی کردند و گفتند آنان نیز مسلمان هستند و به او تعهد دارند.
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ الآیة... حدیث گذشتگان در گرفت و ازیشان خبر باز داد، آن گه به مصطفی گفت ایشان گروهی‌اند که برفتند، و قومی که گذشتند لَها ما کَسَبَتْ ایشانراست آنچه کردند، و آنچه کردند خود را کردند، کرده خود ببردند. وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و شما راست آنچه کنید و کرده خویش برید، شما را بنیکو کاری ایشان نه نوازند چنانک شما را از جرمهای ایشان نپرسند، و لفظ امّت را در قرآن وجوه مختلف گفته‌اند: اگر چه همه متقارب‌اند و معانی همه بیک اصل باز می‌گردد و آن اصل جماعت مردم.
هوش مصنوعی: این متن به بیان این نکته می‌پردازد که هر گروهی از مردم که در گذشته زندگی کرده‌اند، اعمال و رفتارشان به خودشان مربوط می‌شود و تأثیری بر دیگران ندارد. کسانی که در گذشته زندگی کردند، تنها باید پاسخگوی اعمال خود باشند و هیچ‌کس نمی‌تواند به خاطر اعمال آن‌ها مورد سوال قرار گیرد. در نهایت، هر کس مسئول کارهای خود است و مسئولیت اعمال دیگران از عهده او خارج است. همچنین، واژه "امت" در قرآن معانی مختلفی دارد، اما همگی به مفهوم جماعت مردم اشاره دارند و همه این معانی به یک اصل بازمی‌گردند.
است که بر چیزی گرد آیند. قال اللَّه تعالی کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً ای صنفا واحدا فی الضلال. جای دیگر گفت إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ای اصناف مثلکم، یعنی کل صنف من الدّواب و الطیر مثل بنی آدم فی المعرفة باللّه و طلب الغذاء و توقی المهالک و التماس الرزق. و شرح این اصل که گفتیم آنست که در قرآن امّت است بمعنی حین چنانک گفت تعالی و تقدس وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ای بعد حین. و قال تعالی وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی‌ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ ای سنین معدودة، و اصل آن جماعت مردم‌اند که در زمان و هنگام موجود بودند، پس چون آن جماعة برسیدند و نماندند آن زمان که در آن موجود بودند بنام ایشان باز خواندند. و همچنین در قرآن امت است بمعنی امام چنانک گفت إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً ای اماما یقتدی به الناس، یعنی که امام سبب اجتماع مردم بود که بر او مردم جمع آیند و بر پی وی روند، یا در وی خصال پسندیده چندان بود که در یک امت باشد، از این جهت او را امت خواندند. و در قرآن امت است بمعنی جماعت علما چنانک گفت وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ و امت است بمعنی دین چنانک گفت إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی‌ أُمَّةٍ و این هم بر طریق مجاورت است یعنی که خلق درو جمع شوند، و مسلمانان را امت محمد باین معنی گفتند که در دین اسلام مجتمع شوند، پس اصل این کلمه جماعة مردم است و صنف ایشان چنانک در اول گفتیم.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی معنای واژه "امت" در قرآن می‌پردازد. به گفته متن، این واژه در ابتدا به مجموعه‌ای از مردم اشاره دارد که در یک زمان خاص وجود داشتند. همچنین "امت" می‌تواند به معنای امام یا پیشوایی باشد که سبب جمع شدن دیگران می‌گردد و به خود او اقتدا می‌شود. علاوه بر این، واژه "امت" در قرآن به معنی جماعتی از علما و همچنین به عنوان نماینده‌ای از دین و مذهب نیز به کار رفته است. به طور کلی، این کلمه به تجمع و نوعی از همبستگی مردم در زمینه‌های مختلف اشاره دارد.
قوله تعالی: وَ قالُوا کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری‌ تَهْتَدُوا الآیة... آن جهودان مدینه‌اند و ترسایان نجران، جهودان بمؤمنان گفتند که بر دین ما باشید که راه راست اینست، ترسایان گفتند نه که بر دین ما باشید که راست راهی درین است، رب العالمین گفت نه آن و نه این، بل که دین ابراهیم گزینید، و پس روی او کنید: که وی حنیف است یعنی پاک دین و موحد، ما را یکتا گوی یکتا دان. گفته‌اند که حنیف نامی است موحّد را و حاجی را و ختنه کرده را و قبله دار را. قتاده گفت «من الحنیفیة الختان و تحریم نکاح الاخت» و هر چند که پیغامبران پیش از ابراهیم بر دین اسلام بودند و بر راست راهی اما ابراهیم را علی الخصوص باین نام حنیف منسوب کردند که امام و مقتدا و پیشوای خلق در دین جز وی نبود، و جهانیان را جز باتّباع وی نفرمودند، چنانک جای دیگر گفت فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ‌
هوش مصنوعی: در این متن اشاره به گفت‌وگویی است که بین یهودیان و مسیحیان در مورد دین درست صورت می‌گیرد. یهودیان از مؤمنان می‌خواهند که به دین آن‌ها روی آورند و مسیحیان نیز همین درخواست را دارند. اما در نهایت، خداوند تأکید می‌کند که نه به این دین و نه به آن، بلکه باید دین ابراهیم را انتخاب کنند. ابراهیم به عنوان یک شخصیت مهم در تاریخ ادیان معرفی می‌شود، چون او مظهر توحید و پاکی دین است. او به عنوان پیشوای واقعی مورد توجه قرار می‌گیرد و جهانیان باید از او پیروی کنند. در تمام این موارد، هدف اصلی تأکید بر یکتاپرستی و پیروی از اصول درست دین است.