گنجور

بخش ۵۱ - ۱۵ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ... الآیة از روی طریقت و راه حقیقت رموز این آیت اثری دیگر دارد، ارباب القلوب گفتند من علامات الاشتیاق تمنّی الموت علی بساط العوافی عجب نیست کسی را که در مغاک مذلت باشد و در زندان وحشت اگر از سر بینوایی و ناکامی وی را آرزوی مرگ باشد، عجب کار آن جوانمردی است که بر بساط عافیت آرام دارد، و کارهاش بر نظام، و دولتش تمام، و روزش فرخنده در ایام، و با اینهمه نعمت و راحت چون کسی است بر آتش سوزان، گرداگرد وی خارستان و دشمن جان ستان، دل در آن بسته که تا خود کی از این محنت برهد و خرمن جدایی آتش در زند، نوبت اندوه بسر آید، و اشخاص پیروزی بدر آید، بزبان شوق گوید.

کی باشد کین قفس بپردازم
در باغ الهی آشیان سازم‌

آری! من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاءه، به داود وحی آمد که یا داود قل لشبّان بنی اسرائیل لم تشغلون انفسکم بغیری؟ و انا مشتاق الیکم، ما هذا الجفاء؟ احمد الاسود پیش عبد اللَّه مبارک آمد گفت رأیت فی المنام انّک تموت الی سنة فان استعددت للخروج گفت مرا در خواب چنان نمودند که تا یک سال تو می فرو شوی نگر تا رفتن را ساخته باشی. عبد اللَّه جواب داد احلتنی علی امد بعید روزگاری دراز در پیش ما نهادی، یک سال دیگر ما را اندوه هجران می‌باید کشید و تلخی فراق می‌باید چشید، آن گه گفت غذاء جان ما تا امروز درین بیت بود.

یا من شکی شوقه من طول فرقته
صبرا لعلّک تلقی من تحبّ غدا

عنس غفاری قومی را دید که از طاعون می‌گریختند، گفت یا طاعون خذنی ای طاعون تو گرد آنان گردی که ترا می‌نخواهند چرا بر ما نیایی که ترا بجان خریداریم؟

بشر حارث از اینجا گفت ما لنا نکره الموت و لا یکره الموت الّا مریب. چرا برید مرگ را دشمن داریم؟ که نه در دل شور داریم یا از دوست پرهیز میکنیم! شور دلست که برید مرگ را دشمن است. این کراهیت قومی را از آن خواست که ساز این راه نداشتند و طعم وصل دوست نچشیدند.

ازینجا گفتند مرگ راحت قومی است و آفت قومی قومی را روز دولت است، و قومی را رنج و محنت، قومی را عنا، و قومی را عطا، قومی را بلا و قیامت، و قومی را شفا و سلامت، قومی را نهایت مدت اشتیاق، و قومی را بدایت روز فراق. ملک الموت بر رابعه عدوی رسید، رابعه گفت تو کیستی؟ گفت من هادم اللّذاتم موتم الاطفالم مرمّل الأزواجم رابعه گفت: ای جوانمرد چرا از خود همه خصلتهای بد نشان میدهی و از آن خصلتهای نیک هیچ نگویی؟ گفت آن چیست؟ رابعة گفت و انت موصل الحبیب الی الحبیب سفیان ثوری هر گه که مسافری را دیدی و آن مسافر گفتی شغلی بفرمای، سفیان گفتی اگر جایی بمرگ رسی درود ما بدو برسان و بگوی‌

گر جان باشارتی بخواهی زرهی
در حال فرستم و توقف نکنم

بلال حبشی در نزع بود عیال وی میگفت وا حزناه! بلال گفت چنین مگوی لکن میگوی وا طرباه! غدا نلقی الاحبة محمدا و حزبه. عبد اللَّه مبارک در وقت نزع میگفت و می‌خندید لمثل هذا فلیعمل العاملون شلبی را می‌آرند که در سکرات مرگ این بیت میگفت:

کلّ بیت انت ساکنه
غیر محتاج الی السّرج‌
وجهک المأمول حجتنا
یوم یأتی النّاس بالحجج‌
آن شب که رخ تو شمع کاشانه ماست
خورشید جهان فروز پروانه ماست‌

بو العباس دینوری مجلس میداشت و در عشق سخن میگفت، پیر زنی عارفه حاضر بود، آن سخن بروی تافت وقتش خوش گشت، برخاست و در وجد آمد. بو العباس گفت موتی جان در باز ای پیر زن، گفت.

جا نیست نهاده‌ایم فرمانی را
در عشق کجا خطر بود جانی را‌

این بگفت و نعره بزد و جان بداد.

قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ بزرگوار و نیکوست آن قرآن که جبریل فرود آورد از رحمن، که هم روح روح دوستان است، و هم شفاء دل بیماران، و هم رحمت مؤمنان، اینست که گفت جل جلاله فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ جای دیگر گفت نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‌ قَلْبِکَ. و جبرئیل ع چون وحی پاک گزاردی گاهی بصورت بشر آمدی گاهی بصورت ملک، هر گه که آیت حلال و حرام و بیان شرایع و احکام آوردی بصورت بشر بودی، و حدیث دل در میان نه. چنانک گفت هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ باز چون حدیث محبت و صفت عشق و و رموز دوستی بودی بصورت ملک آمدی، روحانی و لطیف، و بدل مصطفی پیوستی قرآن وحی بگزاردی سرّا بسرّ، و کس را برو اطلاع نه، پس چون باز شدی و از دیار دل او برگشتی، مصطفی گفتی فیفصم عنّی و قد وعیته. و قیل لمّا کان صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالمشاهدة مستغرقا بهذا الحدیث، نزل الوحی بقلبه اولا فقال له نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ ثم انصرف من قلبه الی فهمه و سمعه، و تنزل من ذروة الصحبة إلی حضیض الخدمة لحظوظ الخلق و هو رتبة اهل الخصوص. و قد ینزل الوحی علی سمع قوم اولا ثم علی فهمهم ثم علی قلبهم ترقیا من سفل المجاهدة الی علوّ المشاهدة و ذلک رتبة اهل السلوک و المریدین فشتان ما هما.

مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ الآیة چه زیان دارد جبرئیل و میکائیل را عداوت کفار، و رب الارباب بعز عز خود ایشان را نیابت میدارد و می‌نوازد و رقم تخصیص میکشد و میگوید هر که ایشان را دشمن است ما او را دشمن‌ایم در در حق اولیا همین گفت «من اذی ولیّا من اولیائی فقد بار زنی بالمحاربة».

وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ الآیة چند که رب العالمین شکایت می‌کند از آن بیگانگان جهودان، و چند که عالمیان را خبر میدهد از شوخی و ستیز ایشان در کار محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، از اوّل کافران مکه را میگفتند قد اظلّکم زمان نبی الحرم الذی یخرج بمکة و یصدّق بما فی کتابنا میگفتند وقت آنست که بیرون آید پیغامبر مکی، رسول امّی، گزیده عالم سید ولد آدم، استوارگیر کتاب ما، و یاری دهنده ما بر شما. و در تضاعیف روزگار همین دعا می‌گفتند: خداوندا بینگیز ما را این پیغامبر که در توریة نام وی میخوانیم و صفت وی میدانیم، و دشمن خود را بوی می‌ترسانیم، بیرون آر خداوندا وی را تا میان ما و میان مردمان کار برگزارد و حکم کند، و کافران عرب را از ما باز دارد، چنین میشناختند او را و این میگفتند، پس چون دیدند او را بوی کافر شدند، و توریة که در آن صفت و نعت وی بود و موافق قرآن بود بگذاشتند و پس پشت انداختند و شعبده و جادویی خواندند، و نیر نجات دیوان و فرا ساخته ایشان بر دست گرفتند. رب العالمین آسمان و زمین را خبر میدهد از کرد بد ایشان، و شکایت میکند از ناهمواری و بی رسمی ایشان و ذلک فی اثر عکرمه رض قال انّ اللَّه عزّ و جلّ یرید ان یذّکر شأن ناس من بنی اسرائیل فقال یا سماء انصتی، و یا ارض اسمعی انّی عهدت الی عباد من عبادی، ربّیتهم فی نعمتی و اصطفیتهم لنفسی، فردّوا علیّ کرامتی و رغبوا عن طاعتی و اخلفوا وعدی، یعرف البقر اوطانها و الحمر ربّها فتنزع الیها! فویل لهؤلاء القوم الّذین عظمت خطایاهم و قست قلوبهم فترکوا الأمر الّذی علیهم، نالوا کرامتی و سمّوا احبّائی، و نبذوا احکامی، و عملوا بمعصیتی و هم یتلون کتابی، و یتفقّهون فی دینی. لغیر مرضاتی یقرّبون بی القربان، و قد ابغضتهم ممن کلّ نفسی، و یذبحون لی الذبایح الّتی غصبوا علیها خلقی، یصلّون فلا تصعد الیّ صلواتهم، و یدعون فلا یعرج الیّ دعاؤهم، و هم یخرجون الی المسجد و فی ثیابهم الغول، و لو انّهم انصفوا المظلوم و عدلوا للیتیم و یتطهروا من الخطایا و ترکوا المعاصی، ثمّ سألونی لاعطینّهم ما سألوا، و جعلت جنّتی لهم منزلا، و لکنّ کذبوا علیّ و ظلموا عبادی فاکل ولیّ الامانة امانته، و اکل ولیّ الیتیم ماله، و جحدوا الحق، ویل لهؤلاء القوم! لو قد جاء وعدی لو کانوا فی الحجارة لتشققت عنهم بکلمتی، و لو قبروا فی التّراب للقطّهم بطاعتی، انّما اکرمت ابراهیم و موسی و داود بطاعتی و لو عصونی لانزلتهم منزلة اهل المعاصی.

بخش ۵۰ - ۱۵ - النوبة الثانیة: قوله تعالی قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ مفسران گفتند این آیت بسبب آن فرو آمد که جهودان میگفتند لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری‌ در بهشت جز جهودان و ترسایان نشوند، اللَّه تعالی گفت تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ اینست دروغهای ساخته و آرزوهای ایشان، ای رسول من گوی ایشان را که حجت خویش باز نمائید و بیارید اگر می‌راست گوئید. ایشان گفتند نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ ما پسران اوئیم و دوستان او، و دوستان و پسران را لا محاله ببهشت خود فرو آرد. رب العالمین گفت پیغامبر من ایشان را گوی اگر چنانست که شما می‌گویید که پیروزی در آن و بهشت جاودان شما راست نی دگران، و کس را با شما انبازی نیست در آن پس اگر چنین است مرگ خواهید بآرزو، تا باین ناز و نعیم و نواخت مقیم در رسید.بخش ۵۲ - ۱۶ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدید و پیغام نیوشیدید لا تَقُولُوا راعِنا مگویید رسول مرا راعنا وَ قُولُوا انْظُرْنا و بجای راعنا انظرنا گوئید، وَ اسْمَعُوا و بنیوشید، وَ لِلْکافِرِینَ و ناگرویدگانراست عَذابٌ أَلِیمٌ عذابی دردنمای. ما یَوَدُّ خوش می‌نیاید و دوست می‌ندارد الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ از اهل توریة وَ لَا الْمُشْرِکِینَ و نه مشرکان نه گبران أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ که بر شما از آسمان پیغام آید مِنْ خَیْرٍ ازین نیکویی و پیغام گزاری مِنْ رَبِّکُمْ از خداوند شما، وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ و اللَّه میگزیند و شایسته میسازد و سزا میکند. بِرَحْمَتِهِ بمهربانی خود، مَنْ یَشاءُ آن را که خواهد، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ و اللَّه با فضل و نواخت بزرگوارست.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ... الآیة از روی طریقت و راه حقیقت رموز این آیت اثری دیگر دارد، ارباب القلوب گفتند من علامات الاشتیاق تمنّی الموت علی بساط العوافی عجب نیست کسی را که در مغاک مذلت باشد و در زندان وحشت اگر از سر بینوایی و ناکامی وی را آرزوی مرگ باشد، عجب کار آن جوانمردی است که بر بساط عافیت آرام دارد، و کارهاش بر نظام، و دولتش تمام، و روزش فرخنده در ایام، و با اینهمه نعمت و راحت چون کسی است بر آتش سوزان، گرداگرد وی خارستان و دشمن جان ستان، دل در آن بسته که تا خود کی از این محنت برهد و خرمن جدایی آتش در زند، نوبت اندوه بسر آید، و اشخاص پیروزی بدر آید، بزبان شوق گوید.
هوش مصنوعی: آیه‌ای که به آن اشاره شده، به بیان این مطلب می‌پردازد که در دنیای واقعی و در برابر حقایق عمیق، تفسیرهای دیگری نیز وجود دارد. بسیاری از عارفان می‌گویند آرزوی مرگ در شرایط سخت و ذلت طبیعی است، اما این موضوع در مورد کسی که در شرایط رفاه و آرامش به سر می‌برد و همه چیز در اختیارش است، عجیبتری به نظر می‌رسد. این فرد با وجود تمام نعمت‌ها و خوشی‌ها، همچنان در حسرت رهایی از مشکلات و چالش‌ها است و دلش گرفتار غم و اندوه است. او مانند کسی است که در وسط آتش نشسته و در عین داشتن آرامش ظاهری، دلش درگیر مبارزه با دردها و مشکلات است.
کی باشد کین قفس بپردازم
در باغ الهی آشیان سازم‌
هوش مصنوعی: چه زمانی می‌توانم این قفس را ترک کنم و در باغ الهی خانه‌ای برای خود بسازم؟
آری! من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاءه، به داود وحی آمد که یا داود قل لشبّان بنی اسرائیل لم تشغلون انفسکم بغیری؟ و انا مشتاق الیکم، ما هذا الجفاء؟ احمد الاسود پیش عبد اللَّه مبارک آمد گفت رأیت فی المنام انّک تموت الی سنة فان استعددت للخروج گفت مرا در خواب چنان نمودند که تا یک سال تو می فرو شوی نگر تا رفتن را ساخته باشی. عبد اللَّه جواب داد احلتنی علی امد بعید روزگاری دراز در پیش ما نهادی، یک سال دیگر ما را اندوه هجران می‌باید کشید و تلخی فراق می‌باید چشید، آن گه گفت غذاء جان ما تا امروز درین بیت بود.
هوش مصنوعی: بله! من دوست دارم با خدا دیدار کنم و خدا نیز دوست دارد که با من ملاقات کند. به داود وحی شد که به جوانان بنی اسرائیل بگوید: چرا خود را با چیزهای دیگر مشغول می‌کنید؟ من مشتاق شما هستم، این چه بی‌محلی است؟ احمد الاسود به عبد اللَّه مبارک گفت: در خواب دیدم که تو یک سال دیگر زنده‌ای، اگر آماده رفتن هستی. عبد اللَّه پاسخ داد: تو مرا به مدت طولانی از زمان دوری آگاه کردی، یک سال دیگر باید غم جدایی را تحمل کنیم و تلخی فراق را بچشیم. سپس گفت: تغذیه روح ما از این مکان تا امروز بوده است.
یا من شکی شوقه من طول فرقته
صبرا لعلّک تلقی من تحبّ غدا
هوش مصنوعی: ای کاش در این جدایی طولانی صبر کنم و شاید فردا با کسی که دوستش دارم ملاقات کنم.
عنس غفاری قومی را دید که از طاعون می‌گریختند، گفت یا طاعون خذنی ای طاعون تو گرد آنان گردی که ترا می‌نخواهند چرا بر ما نیایی که ترا بجان خریداریم؟
هوش مصنوعی: عنس غفاری گروهی را دید که از بیماری طاعون فرار می‌کردند. او گفت: ای طاعون، چرا به سراغ افرادی بروی که تو را نمی‌خواهند؟ چرا به ما نمی‌سوزی که ما آماده‌ایم تو را بپذیریم؟
بشر حارث از اینجا گفت ما لنا نکره الموت و لا یکره الموت الّا مریب. چرا برید مرگ را دشمن داریم؟ که نه در دل شور داریم یا از دوست پرهیز میکنیم! شور دلست که برید مرگ را دشمن است. این کراهیت قومی را از آن خواست که ساز این راه نداشتند و طعم وصل دوست نچشیدند.
هوش مصنوعی: بشر حارث در اینجا بیان می‌کند که چرا باید از مرگ بترسیم؟ آیا از مرگ فقط کسانی می‌ترسند که شک و تردید دارند؟ در واقع، اگر دل ما پر از شور و حال خوب باشد، نباید مرگ را دشمن خود بدانیم. احساس ترس و دشمنی با مرگ ناشی از این است که برخی افراد هنوز به درستی از مسیر زندگی گذر نکرده‌اند و طعم نزدیک شدن به دوست و زیبایی‌ها را تجربه نکرده‌اند.
ازینجا گفتند مرگ راحت قومی است و آفت قومی قومی را روز دولت است، و قومی را رنج و محنت، قومی را عنا، و قومی را عطا، قومی را بلا و قیامت، و قومی را شفا و سلامت، قومی را نهایت مدت اشتیاق، و قومی را بدایت روز فراق. ملک الموت بر رابعه عدوی رسید، رابعه گفت تو کیستی؟ گفت من هادم اللّذاتم موتم الاطفالم مرمّل الأزواجم رابعه گفت: ای جوانمرد چرا از خود همه خصلتهای بد نشان میدهی و از آن خصلتهای نیک هیچ نگویی؟ گفت آن چیست؟ رابعة گفت و انت موصل الحبیب الی الحبیب سفیان ثوری هر گه که مسافری را دیدی و آن مسافر گفتی شغلی بفرمای، سفیان گفتی اگر جایی بمرگ رسی درود ما بدو برسان و بگوی‌
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که مرگ برای برخی انسان‌ها راحت و برای برخی دیگر دردناک و دشوار است. برخی افراد در زندگی خود با مشکلات و رنج‌هایی مواجه هستند، در حالی که برخی دیگر نعمت و آرامش را تجربه می‌کنند. برای برخی، مرگ می‌تواند به معنای پایان انتظار و برای دیگران، آغاز جدایی باشد. ملک الموت به رابعه عدویه می‌رسد و او از او می‌پرسد که کیست. ملک الموت خود را به عنوان کسی که لذات را از بین می‌برد و مرگ را به همراه دارد، معرفی می‌کند. رابعه از او می‌خواهد که خصلت‌های خوب خود را هم بیان کند. بر اساس گفته‌ها، او به سیاستمداری اشاره می‌کند که به مسافران توصیه می‌کرد اگر در جایی مرده‌اند، سلام ما را برسانند.
گر جان باشارتی بخواهی زرهی
در حال فرستم و توقف نکنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با من در ارتباط باشی، بدون تردید و توقف، به تو جان می‌بخشم.
بلال حبشی در نزع بود عیال وی میگفت وا حزناه! بلال گفت چنین مگوی لکن میگوی وا طرباه! غدا نلقی الاحبة محمدا و حزبه. عبد اللَّه مبارک در وقت نزع میگفت و می‌خندید لمثل هذا فلیعمل العاملون شلبی را می‌آرند که در سکرات مرگ این بیت میگفت:
هوش مصنوعی: بلال حبشی در لحظه‌های پایانی زندگی‌اش در حال زاری بود و همسرش می‌گفت افسوس! بلال پاسخ داد: چنین نگو، بلکه بگو شاد باش! فردا ما به ملاقات دوستانمان محمد و یارانش خواهیم رفت. عبد اللَّه مبارک نیز در زمان مرگ می‌خندید و می‌گفت: برای چنین لحظاتی باید عمل کنند. شلبی هم در آستانه مرگ این شعر را خوانده است.
کلّ بیت انت ساکنه
غیر محتاج الی السّرج‌
هوش مصنوعی: تمام خانه‌ای که تو در آن زندگی می‌کنی، نیازی به چراغ ندارد.
وجهک المأمول حجتنا
یوم یأتی النّاس بالحجج‌
هوش مصنوعی: زیبایی تو امید ماست و دلیل ما در روزی که مردم با دلایل خود می‌آیند.
آن شب که رخ تو شمع کاشانه ماست
خورشید جهان فروز پروانه ماست‌
هوش مصنوعی: آن شبی که چهره تو مثل شمع خانه ما را روشن می‌کند، انگار که خورشید دنیا درخشش و نور پروانه ماست.
بو العباس دینوری مجلس میداشت و در عشق سخن میگفت، پیر زنی عارفه حاضر بود، آن سخن بروی تافت وقتش خوش گشت، برخاست و در وجد آمد. بو العباس گفت موتی جان در باز ای پیر زن، گفت.
هوش مصنوعی: بو العباس دینوری نشستی برگزار کرده بود و درباره عشق صحبت می‌کرد. در این جلسه، پیرزنی عارف نیز حضور داشت که از سخنان او بسیار لذت برد و به وجد آمد. بو العباس به او گفت که در این حال خوشی‌اش مشکل است که به سخنانش ادامه دهد، و پیرزن نیز پاسخ داد.
جا نیست نهاده‌ایم فرمانی را
در عشق کجا خطر بود جانی را‌
هوش مصنوعی: در عشق، جایی برای قرار دادن دستوری وجود ندارد، زیرا در اینجا جان آدمی در معرض خطر نیست.
این بگفت و نعره بزد و جان بداد.
هوش مصنوعی: او این را گفت و فریاد زد و جانش را از دست داد.
قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ بزرگوار و نیکوست آن قرآن که جبریل فرود آورد از رحمن، که هم روح روح دوستان است، و هم شفاء دل بیماران، و هم رحمت مؤمنان، اینست که گفت جل جلاله فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ جای دیگر گفت نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‌ قَلْبِکَ. و جبرئیل ع چون وحی پاک گزاردی گاهی بصورت بشر آمدی گاهی بصورت ملک، هر گه که آیت حلال و حرام و بیان شرایع و احکام آوردی بصورت بشر بودی، و حدیث دل در میان نه. چنانک گفت هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ باز چون حدیث محبت و صفت عشق و و رموز دوستی بودی بصورت ملک آمدی، روحانی و لطیف، و بدل مصطفی پیوستی قرآن وحی بگزاردی سرّا بسرّ، و کس را برو اطلاع نه، پس چون باز شدی و از دیار دل او برگشتی، مصطفی گفتی فیفصم عنّی و قد وعیته. و قیل لمّا کان صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالمشاهدة مستغرقا بهذا الحدیث، نزل الوحی بقلبه اولا فقال له نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ ثم انصرف من قلبه الی فهمه و سمعه، و تنزل من ذروة الصحبة إلی حضیض الخدمة لحظوظ الخلق و هو رتبة اهل الخصوص. و قد ینزل الوحی علی سمع قوم اولا ثم علی فهمهم ثم علی قلبهم ترقیا من سفل المجاهدة الی علوّ المشاهدة و ذلک رتبة اهل السلوک و المریدین فشتان ما هما.
هوش مصنوعی: بگو چه کسی دشمن جبرئیل است؟ او همان فرشته‌ای است که قرآن را از جانب خداوند رحمان نازل کرده است، که هم روح‌بخش دوستان است، هم شفای دل بیماران و هم رحمت برای مؤمنان. خداوند می‌فرماید که این کتاب را بر قلب تو نازل کرده است. در جایی دیگر نیز می‌فرماید که روح امین آن را بر قلب تو نازل کرده است. جبرئیل گاهی به صورت انسان و گاهی به شکل ملک نازل می‌شد. هنگامی که آیات حلال و حرام و احکام را می‌آورد، به صورت انسان بود و اطلاعات دل را در میان نمی‌گنجاند. اما وقتی که درباره عشق و محبت صحبت می‌کرد، به شکل ملک نازل می‌شد. این پیک وحی پاک و لطیف، به صورتی خاص از دل مصطفی (پیامبر) به صورت رازآلودی آمیخته می‌شد؛ و کسی از آن مطلع نمی‌شد. سپس که به مقام خود بازمی‌گشت، پیامبر می‌فرمود که به من خبر دادند و آن را درک کردم. همچنین گفته‌اند که وقتی پیامبر به طور کامل در این موضوع غرق شده بود، وحی ابتدا بر قلبش نازل شد و سپس به فهم و شنوایی او منتقل گردید، از بالاترین مرتبه دوستی به پایین‌ترین مرتبه خدمت به خلق ضد. وحی می‌تواند ابتدا بر گوش برخی نازل شود، سپس به فهم آنها و بعد بر قلبشان، که این روند به تدریج از تلاش‌های پایین به مشاهده‌های بالا می‌انجامد و این مربوط به اهل سلوک و جویندگان است. و این دو مسیر بسیار متفاوت است.
مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ الآیة چه زیان دارد جبرئیل و میکائیل را عداوت کفار، و رب الارباب بعز عز خود ایشان را نیابت میدارد و می‌نوازد و رقم تخصیص میکشد و میگوید هر که ایشان را دشمن است ما او را دشمن‌ایم در در حق اولیا همین گفت «من اذی ولیّا من اولیائی فقد بار زنی بالمحاربة».
هوش مصنوعی: هر کس که دشمن خدا و فرشتگان او باشد، چه آسیبی به جبرئیل و میکائیل می‌زند؟ خداوند با عزت و قدرت خود از آنان حمایت می‌کند و به آنان می‌رسد. او می‌فرماید: هر کسی که دشمن آنان باشد، ما نیز دشمن او خواهیم بود. در مورد دوستان خدا نیز همینگونه است؛ خداوند می‌فرماید: هر کس به یکی از ولی‌های من اذیت و آزار برساند، با من به جنگ برخاسته است.
وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ الآیة چند که رب العالمین شکایت می‌کند از آن بیگانگان جهودان، و چند که عالمیان را خبر میدهد از شوخی و ستیز ایشان در کار محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، از اوّل کافران مکه را میگفتند قد اظلّکم زمان نبی الحرم الذی یخرج بمکة و یصدّق بما فی کتابنا میگفتند وقت آنست که بیرون آید پیغامبر مکی، رسول امّی، گزیده عالم سید ولد آدم، استوارگیر کتاب ما، و یاری دهنده ما بر شما. و در تضاعیف روزگار همین دعا می‌گفتند: خداوندا بینگیز ما را این پیغامبر که در توریة نام وی میخوانیم و صفت وی میدانیم، و دشمن خود را بوی می‌ترسانیم، بیرون آر خداوندا وی را تا میان ما و میان مردمان کار برگزارد و حکم کند، و کافران عرب را از ما باز دارد، چنین میشناختند او را و این میگفتند، پس چون دیدند او را بوی کافر شدند، و توریة که در آن صفت و نعت وی بود و موافق قرآن بود بگذاشتند و پس پشت انداختند و شعبده و جادویی خواندند، و نیر نجات دیوان و فرا ساخته ایشان بر دست گرفتند. رب العالمین آسمان و زمین را خبر میدهد از کرد بد ایشان، و شکایت میکند از ناهمواری و بی رسمی ایشان و ذلک فی اثر عکرمه رض قال انّ اللَّه عزّ و جلّ یرید ان یذّکر شأن ناس من بنی اسرائیل فقال یا سماء انصتی، و یا ارض اسمعی انّی عهدت الی عباد من عبادی، ربّیتهم فی نعمتی و اصطفیتهم لنفسی، فردّوا علیّ کرامتی و رغبوا عن طاعتی و اخلفوا وعدی، یعرف البقر اوطانها و الحمر ربّها فتنزع الیها! فویل لهؤلاء القوم الّذین عظمت خطایاهم و قست قلوبهم فترکوا الأمر الّذی علیهم، نالوا کرامتی و سمّوا احبّائی، و نبذوا احکامی، و عملوا بمعصیتی و هم یتلون کتابی، و یتفقّهون فی دینی. لغیر مرضاتی یقرّبون بی القربان، و قد ابغضتهم ممن کلّ نفسی، و یذبحون لی الذبایح الّتی غصبوا علیها خلقی، یصلّون فلا تصعد الیّ صلواتهم، و یدعون فلا یعرج الیّ دعاؤهم، و هم یخرجون الی المسجد و فی ثیابهم الغول، و لو انّهم انصفوا المظلوم و عدلوا للیتیم و یتطهروا من الخطایا و ترکوا المعاصی، ثمّ سألونی لاعطینّهم ما سألوا، و جعلت جنّتی لهم منزلا، و لکنّ کذبوا علیّ و ظلموا عبادی فاکل ولیّ الامانة امانته، و اکل ولیّ الیتیم ماله، و جحدوا الحق، ویل لهؤلاء القوم! لو قد جاء وعدی لو کانوا فی الحجارة لتشققت عنهم بکلمتی، و لو قبروا فی التّراب للقطّهم بطاعتی، انّما اکرمت ابراهیم و موسی و داود بطاعتی و لو عصونی لانزلتهم منزلة اهل المعاصی.
هوش مصنوعی: وقتی که پیامی از سوی خدا به سوی آنها آمد که تصدیق‌کننده کتاب‌هایی بود که در دست داشتند، خداوند از رفتارهای بیگانگان یهودی شکایت می‌کند و به علمای آن زمان خبر می‌دهد که آنها در مورد محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چه توهین‌هایی و مخالفت‌هایی داشتند. در آغاز، کافران مکه می‌گفتند که زمان آمدن پیامبر مکی، پیامبری امی و برگزیده‌ترین فرد عالم، فرا رسیده است و امیدوار بودند که او از کتاب آنها حمایت کند و به آنها در برابر دشمنان یاری رساند. آنها در دعاهایشان می‌خواستند که خداوند این پیامبر را به میانشان بفرستد تا میان آنها و دیگران قضاوت کند و کافران عرب را دفع کند. اما زمانی که او را دیدند و به او کافر شدند، از یادآوری ویژگی‌ها و صفاتش در کتاب مقدس خودشان که با قرآن همخوانی داشت، صرف‌نظر کردند و او را به جادوگری متهم کردند. خداوند از رفتارهای نادرست و بی‌احترامی آنها آگاه است و در این زمینه شکایت می‌کند. او به آسمان و زمین می‌فرماید تا به سخنان او گوش دهند و یادآوری کند که او گروهی را انتخاب کرده و به آنها نعمت داده است، اما آنها نعمت او را رد کردند و به خطا رفتند. در حالی که حتی حیوانات هم به خانه‌های خود برمی‌گردند، این قوم از فرمان‌های او سرپیچی کردند و به گناهان خود ادامه دادند. خداوند با آن‌ها خصمانه برخورد کرده و از ناحیتی که از آنها به دور است، از آنان بیزاری می‌جوید. اگر آنها به حق برمی‌گشتند و از گناهان خود توبه می‌کردند، خداوند به آنها پاداش می‌داد؛ اما آنها دروغ گفتند و به بندگان خدا ظلم کردند و در نهایت، عذاب خدا به سراغشان خواهد آمد.