گنجور

بخش ۵ - ۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا حقیقت کفر در لغت عرب بپوشیدن است، و بیگانه را بآن کافر گویند که نعمتهای خداوند عزّ و جلّ بر خود بپوشد.

و نعمتهای اللَّه سه قسم است یکی نعمت بیرونی چون مال و جاه، دیگر نعمت بدنی چون صحت و قوت، سدیگر نعمت نفسی چون عقل و فطنت. و نعمت نفسی تمامتر است و عظیم‌تر، فیها یتوصّل الی الطّاعات و الخیرات و استحقاق الثّواب. و بر حسب این تقسیم شکر و کفر نهادند. پس کفر عظیم آنست که مقابل نعمت نفسی است، و کافر مطلق بروی افتد که نعمت نفسی را کفران آرد که حاصل وی بجحود وجدانیّت و نبوت و شرایع باز میگردد، و این آیت هر چند که از روی ظاهر لفظ عامّ است اما معنی و مراد بآن خاصّ است که نه همگان کافران را حکم ازلی در شقاوت ایشان سابق بود و از انذار رسول خدا بی فایده ماندند، که بعد از نزول این آیت بسی کافران مسلمان گشتند و بانذار رسول منتفع شدند. بس معلوم گشت که این آیت قومی مخصوص را فرود آمد ضحاک گفت ابو جهل بود و پنج کس از اهل بیت وی. ابن عباس گفت قومی جهودان بودند که در عهد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در نواحی مدینه مقام داشتند و پس از آن که به نبوت مصطفی معرفت داشتند بوی کافر شدند. ربیع انس گفت مشرکان عرب بودند که روز بدر همه کشته شدند بدست مسلمانان و در شأن ایشان این آیت آمده بود که أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً..

ثم قال سَواءٌ عَلَیْهِمْ ای متساویا عندهم الانذار و ترکه. خدای را عزّ و جل صفت انذار گویند که جای دیگر گفت انّا انذرناکم عذابا قریبا و معنی انذار مرکب است از دو صفت که خداوند قدیم جلّ جلاله بهر دو صفت موصوف است یکی اعلام و دیگر تخویف. و به قال تعالی ذلک یخوّف اللَّه به عباده. و سواء لفظ واحد آن است و سواسیه جمع آن، و هو جمع علی المعنی دون اللفظ.

أَنْذَرْتَهُمْ بمدّ و تلیین همزه ثانی قراءة ابو عمرو و نافع و ابن کثیر است و لغت اهل حجاز است و تحقیق همزتین بی مدّ قراءة باقی و اختلاف قرءات از اختلاف لغات عرب است و بمعنی همه یکسان و ظاهر کلمه استخبار است اما بمعنی اخبار است.

کأنّه قال سواء علیهم الانذار و ترک الانذار.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا میگوید ایشان که حق بپوشیدند و بوحدانیت اللَّه اقرار ندادند و مصطفی را براست نداشتند و استوار نگرفتند و فرمان شرع ما را گردن ننهادند اگر بیم نمایی و آگاه کنی ایشان را یا نکنی یکسان است برایشان، نگروند و گردن ننهند، که ایشان را رقم شقاوت کشیده‌ایم در ازل، و حکم ما بحرمان ایشان سابق است.

عَلَیْهِمْ از بهر آن درآورد که ایشان در حکم محروم‌اند و پس ببلا محجوج.

فایده انذار بمصطفی ع باز میگردد از جهت استحقاق ثواب که کافران را بحکم حرمان ازلی از آن انذار فایده نیست و از اینجاست که سَواءٌ عَلَیْهِمْ گفت و علیک نگفت تا مصطفی را فضل انذار و ابلاغ می‌بود و بر کافران حکم حرمان خود روان نهاد.

آدم هنوز آب و گل بود که این رقم بیگانگی و حرمان در علم خدا و ایشان بود. خبر درست است. که سلمان فارسی گفت یا عبد اللَّه مسعود انّ اللَّه تعالی خمرّ طین آدم اربعین یوما فضرب بیدیه، فخرج فی یمینه کلّ طیّب و خرج فی یده الأخری کلّ خبیث.»

آن روز که این قسمت میکرد حکم خداوند چنین بود که این بیگانه از قسم خبیث باشد.

از اینجا گفت لا یُؤْمِنُونَ این همچنانست که نوح پیغمبر را گفت انّه لن یؤمن من قومک الّا من قد آمن پس چون حکم شقاوت در حق ایشان برفت درهای سعادت بریشان بسته شد و مهر بر دل ایشان نهاد تا نور هدی و روشنایی آشنایی بآن نرسد.

گفت خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ درین آیت رد قدریان روشن است و دلیل اهل سنة در اثبات قدر و نفی استطاعت قوی بحمد اللَّه و منّه. میگوید اول دلهای ایشان را در کنّ بپوشید آن گه مهر کرد، و این مهر که نهند از بهر آن نهند تا از بیرون هیچ چیز درو نشود و از اندرون هیچ چیز بیرون نیاید. مهر بر دل کافران نهاد تا توحید و آشنایی در آن نشود و شرک و نفاق از آن بیرون نیاید. و نظیر این در قرآن فراوان است: و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون، و طبع اللَّه علی قلوبهم فهم لا یعلمون، بل طبع اللَّه علیها بکفرهم فلا یؤمنون الّا قلیلا، و نطبع علی قلوبهم فهم لا یسمعون و چنانک مهر بر دل نهاد تا حق در نیافتند نیز بر گوش نهاد تا حق نشنوند، چنانک گفت: ام تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون، ان هم الّا کالانعام، و لو علم اللَّه فیهم خیرا لاسمعهم، انّک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصمّ الدّعاء و کانوا لا یستطیعون سمعا، کمثل الذی ینعق بما لا یسمع لو کنّا نسمع او نعقل و فی آذاننا وقرا أ فأنت تسمع الصّمّ، اولئک ینادون من مکان بعبد. و چنانک مهر بر دل و بر گوش ایشان نهاد تا حق درنیافتند و نشنودند، دیده ایشان نیز در حجاب غفلت و پوشش کفر برد تا حق به ندیدند چنانک گفت وَ عَلی‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ «أ فانت تهدی العمی فعمیت علیکم و هو علیهم عمی» فعموا و صمّوا حجابا مستورا و من بیننا و بینک حجاب. این همه بستن راه آشنا ایست بریشان و برگردانیدن دلها از شناخت حق و بر گماشتن شیاطین بر ایشان و اسپر گذاشتن ایشان در دست هوا و پسند ایشان، و کژ گردانیدن دلها، و کژ نمودن راستیها، و دریغ داشتن آشنایی ازیشان. اعمش گفت «صفت آن ختم مجاهد ما را بحسّ بنمود گفتا کف دست خویش برگشاد و گفت این مثال دل آدمی است چون گناهی کند یک گوشه آن دل فرو گیرند و انگشت کهین خود فروگرفت بهم، گفت پس چون دیگر باره گناه کند پاره دیگر فرو گیرند، و یک انگشت دیگر در جنب آن فرو گرفت، همچنین میگفت تا آنکه ختم کرد بانگشت آخر و همه فرو گرفت. گفتا و آن گه مهری بر آن نهند تا ایمان در آن نشود و کفر از آنجا بیرون نیاید. و مصداق این خبر مصطفی ص است‌

قال اذا ذنب المؤمن ذنبا کانت نکتة سوداء فی قلبه، فان تاب صقلت و ان زاد زادت حتی تغلق قلبه، فذلک الرّین الّذی قال اللَّه تعالی کلّا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.

و عن ابی سعید رضی اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «القلوب اربعة فقلب اجرد فیه مثل السّراج یزهر، و قلب اغلف مربوط بغلافه و قلب منکوس و قلب مصفّح فامّا القلب الاجرد فقلب المؤمن و سراجه فیه نوره، و امّا القلب الاغلف فقلب الکافر، و امّا القلب المنکوس فقلب المنافق. عرف ثم انکر، و امّا القلب المصفّح فقلب فیه ایمان و نفاق، فمثل الایمان فیه کمثل البقله یمدّها الماء الطّیب، و مثل النّفاق فیه کمثل القرحة یمدّها القیح و الدّم، فایّ المدّتین غلبت الأخری غلبت علیه.»

مصطفی ع گفت دلها چهار است یکی برهنه یعنی از علایق در ان دل مانند چراغی افروخته، این دل مؤمن است از کفر و معاصی پاک و نور حق اندر وی تابان. دیگر دلی است پوشیده گرد وی غلافی در آورده تا ایمان و توحید در آن نشود، این دل کافر است. سدیگر دلی سرنگون اول در آن بود معرفت عاریتی پس از معرفت خالی شد و نکرت بجای معرفت نشست، این دل منافق‌است. چهارم که درو هم ایمانست و هم نفاق، مثل ایمان در وی مثل سبزی است که آب خوش آن را مدد میدهد تا می‌بالد و افزونی میگیرد و مثل نفاق در وی مثل جراحت است که خونابه آن را مدد میدهد و زان می‌افزاید هر کدام که مدد وی غالب‌تر جانب وی قوی‌تر و بوی پاینده‌تر. معروف کرخی این دعا بسیار کردی: «اللّهمّ قلوبنا بیدک لم تملّکنا منها شیئا، فاذ قد فعلت بها ذلک فکن انت ولیّها و اهدها الی سواء السّبیل.»

و عن ابی ذرّ رض قال قال رسول اللَّه «انّ قلوب بنی آدم بین اصبعین من اصابع الرّحمن فاذا شاء صرفها و اذا شاء نکسها، و لم یعط اللَّه احدا من الناس شیئا هو خیر من ان یسلک فی قلبه الیقین، و عند اللَّه مفاتح القلوب فاذا اراد اللَّه بعبد خیرا فتح له قفل قلبه، و جعل قلبه وعاء واعیا لما یسلک فیه، و جعل قلبه سلیما و لسانه صادقا و خلیقته مستقیمة. و جعل اذنه سمیعة و عینه بصیرة و لم یؤت احد من النّاس شیئا، هو شر من ان یسلک اللَّه فی قلبه الشکّ لدینه، و غلّق اللَّه الکفر علی قلبه، و جعله ضیقا حرجا کانّما یصعّد فی السّماء».

اگر کسی از طاعنان گوید که اللَّه بر دل ایشان مهر نهاد تا ایمان در آن نشود، و نیز جای دیگر گفت لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها ایشان را چون عذری است اگر نگروند؟ جواب آن از دو وجه است یکی آنک ربّ العزة این ختم بر دل ایشان بر سبیل جزا نهاد، یعنی که چون کافر شدند و از پذیرفتن حق سروا زدند اللَّه بر دل ایشان مهر نهاد و چشم و گوش حقیقی واستد، تا پس خود ایمان نتوانند آورد. جواب دیگر آنست که این در علم اللَّه سابق بود که ایشان هرگز در ایمان نیایند و نگروند پس حکم کرد بحرمان ایشان بآنک خود دانسته بود که ایمان نیارند.

وَ عَلی‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ بنصب تا قرائت عاصم است بروایت مفضل بر اضمار فعل. چنانک جای دیگر گفت و جعل علی بصره غشاوة اگر کسی گوید چه معنی را قلب و سمع بختم مخصوص است و بصر بغشاوة؟ جواب آنست: که فعل خاصّ دل دریافتن است و فعل خاص گوش سماع و این دریافت دل و سماع گوش بیک جهت مخصوص نیست بلکه جهتها همه در آن متساوی‌اند پس در منع دل و سمع از فعل خاصّ خویش لفظی بایست که از همه جهت منع کند و بیک جهت مخصوص نبود و آن جز لفظ ختم نیست.

امّا دیدار چشم بیک جهت مخصوص است و آن جهت مقابل است، و در منع بصر از دیدار که فعل خاصّ وی است لفظ غشاوة اولی‌تر که هم مخصوص است بجهت مقابله تا توازن لفظ و تناسب معنی در آیت مجتمع شود.

وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ در قرآن پنج جایست اینجا و در آل عمران یرید اللَّه الّا یجعل لهم حظّا فی الآخرة و لهم عذاب عظیم این هر دو منافقان راست. و در سوره نحل فعلیهم غضب من اللَّه و لهم عذاب عظیم مشرکان قریش راست، و در سورة نور لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم قذفه عایشه صدّیقه را است، و در سورة الجاثیة هم کافران قریش راست. و مفسّران گفتند عذاب عظیم قتل و اسر است در دنیا و عذاب جاوید در عقبی قال الخلیل: العذاب ما یمنع الانسان من مراده و منه الماء العذب لأنّه یمنع من العطش، و قیل العذاب کلّ ما یعنّی الانسان و یشقّ علیه، و منه عذبة السّوط لما فیها من وجود الالم.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ... در شأن منافقان فرو آمد عبد اللَّه بن ابی بن سلول و معتب بن قشیر، و جد بن قیس و اصحاب ایشان و بیشترین منافقان جهودان بودند.

ابن سیرین گفت منافقان از هیچ آیت چنان نترسیدند که ازین آیت که پرده ایشان باین آیت برگرفته شد و سرّ ایشان آشکارا. و اللَّه تعالی گواهی بداد که این آن کلمت شهادت که به زبان میگویند ایشان را در عداد مؤمنان نیارد، و بگفت مجرّد ایمان ایشان درست نشود.

گفت وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ بآنچه گویند بسر زبان که آمنّا کار بر نیاید و مؤمن نشوند تا دل با زبان راست نبود چنانک گفت ربّ العزّه جای دیگر الّذین قالوا آمنّا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم جای دیگر گفت و یقولون آمنّا باللّه و بالرّسول و اطعنا ثم یتولّی فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین یعنی که منافقان میگفتند بگرویدیم بخدا و به پیغامبران و فرمان برداریم، آن گه برگردند گروهی ازیشان از فرمان برداری پس آن طاعت که بردند، آن گه گفت و ما اولئک بالمؤمنین این منافقان هرگز گرویده نباشند، آن گه در صفت ایشان بیفزود و اذا دعوا الی اللَّه و رسوله تا آنجا که گفت و اقسموا باللّه جهد ایمانهم لئن امرتهم لیخرجنّ. منافقان سوگند یاد میکردند و می‌گفتند مصطفی را اینما کنت نحن معک ان اقمت اقمنا و ان خرجت خرجنا و ان امرتنا بالجهاد جاهدنا. پس اللَّه تعالی دیگر باره ایشان را فضیحت کرد و باطن ایشان را آشکار گردانید گفت قل لا تقسموا طاعة معروفة ای هذه طاعة بالقول و اللّسان دون الاعتقاد فهی معروفة منکم بالکذب. همانست که جایی دیگر گفت و یحلفون باللّه أنّهم لمنکم و ما هم منکم معویة الهذلی صحابی بود گفت «ان المنافق لیصلّی فیکذّبه اللَّه و یصوم فیکذّبه اللَّه و یتصدّق فیکذّبه اللَّه و یجاهد فیکذّبه اللَّه و یقاتل فیقتل فیجعل فی النّار» و عاقبت کار منافقان و ثمره طاعت ایشان در آن جهان آنست که مصطفی گفت: اذا کان یوم القیمة امر باقوام الی الجنّة حتّی اذا نظروا الی نعیمها، و ما اعدّ اللَّه عزّ و جلّ فیها، نودوا ان اصرفوهم عنها فلا حقّ لهم فیها، فیقولون ربنا لو ادخلتنا النّار قبل أن ترینا الجنّة و ما اعددت فیها کان اهون علینا، فیقول هبتم الناس و لم تهابونی، اجللتم الناس و لم تجلّونی، ترکتم للنّاس و لم تترکوا الی، فالیوم اذیقکم الیم عذابی مع ما احرمکم من جزیل ثوابی.

وَ مِنَ النَّاسِ در قرآن ده جایست چهار منافقان را و پنج کافران را و یکی مؤمنانرا: امّا منافقان را یکی اینست، و دیگر و من النّاس من یعجبک در شأن اخنس منافق آمد حلیف بنی زهرة شیرین سخن بود و منظری نیکو داشت روز بدر سیصد مرد از بنی زهره بفریفت تا از جنگ دشمن باز پس ایستادند. او را اخنس باین خوانند یعنی خنس بهم یوم بدر. سدیگر در سورة الحج و من النّاس من یعبد اللَّه علی حرف هو المنافق یعبد اللَّه بلسانه دون قلبه. چهارم در سوره العنکبوت و من النّاس من یقول آمنّا باللّه و آن پنج که مشرکان راست: یکی در سورة البقره و من یتخذ دیگر در سورة لقمان و من النّاس من یشتری لهوا الحدیث و سه جایگاه و من النّاس من یجادل فی اللَّه بغیر علم دو در حج و یکی در لقمان در شأن نضر بن الحارث فرود آمد این سه و کان کثیر الجدال، فکان یقول الملائکة بنات اللَّه، و القرآن اساطیر الاوّلین، و یزعم انّ اللَّه غیر قادر علی احیاء من عاد ترابا رمیما. و آن یکی که مؤمنانراست در سورة البقره در شان صهیب بن سنان الرومی من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه.

النَّاسِ جمع انسانست. و مردم را انسان بآن نام کردند که فراموش کارست لقوله تعالی و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی اللَّه تعالی آدم را فراموش کار خواند و این عیب در سرشت آدم و فرزندان نهاد، و از خود جلّ جلاله نفی کرد و گفت و ما کان ربّک نسیّا. و گفته‌اند انسان بآنست که انس ایشان بمشاهدت یکدیگر بود چنانک آدم را بیافرید و آدم مستوحش میشد از وحدت، حوا را بیافرید تا بوی مستانس شد و قیل سمّی بذلک لظهوره و ادراک البصر ایّاه من قولک انست کذا ای ابصرت.

وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ روز رستاخیز را روز پسین خواند از بهر آن که آن روز را نه کرانست و نه شب.

وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ پیدا کرد که اقرار بتصدیق محتاج است از دل و از کردار این آیت ردّ است بر مرجیان که میگویند ایمان اقرارست مجرّد بی تصدیق، و ردّ است بریشان که میگویند ایمان قول است بی‌عمل که منافقان را قول و اقرار بود بی تصدیق و بی عمل و اللَّه تعالی ایشان را مؤمن نخواند. و در جمله بباید دانست که مردم درین مسئله بر چهار گروه‌اند سه بر باطل و یکی بر حق: امّا آن سه گروه که بر باطل‌اند یکی جهمیان اند که میگویند ایمان معرفت است بی اقرار و بی عمل و اگر چنین بودی جهودان همه مؤمنان بودندی که ایشان را معرفت بود لهذا قال تعالی یعرفونه کما یعرفون ابناءهم . گروه دیگر مرجیان‌اند که میگویند ایمان اقرارست و تصدیق بی عمل و این مذهب اصحاب رای است، و اول کسی که این گفت جماد بن ابی سلیمان الکوفی بود، و اگر چنین بودی ابلیس مؤمن بودی که وی را هم اقرار بود و هم تصدیق لکن چون عمل نبود مؤمن نبود.

سوّم گروه جماعتی اند هم از مرجیان که میگویند ایمان اقرار مجرّد است بی تصدیق و بی عمل و اگر چنان بودی منافقان مؤمن بودندی. و ربّ العالمین ایشان را میگوید ما هم بمؤمنین چهارم گروه اهل سنت اند که میگویند ایمان اقرارست و تصدیق و عمل بر وفق سنّت، یزید بالطّاعة و ینقص بالمعصیته جماعتی از مصطفی ص پرسیدند که «ایّ الاعمال افضل؟ قال ایمان باللّه قیل ثم ما ذا؟ قال ثم الجهاد فی سبیل اللَّه قیل ثم ما ذا؟

قال ثمّ حج مبرور»

از عمل پرسیدند و جواب داد که ایمان باللّه این دلیل است که ایمان عین عمل است.

و عن انس بن مالک قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «لا یقبل قول الّا بعمل و لا یقبل قول و عمل الّا بنیّة و لا یقبل قول و عمل و نیّة الّا باصابة السنّة»

و عن علی بن ابی طالب ع قال «سألت النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عن الایمان ما هو؟ قال معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان.»

ازینجا بعضی علما گفتند ایمان خصلتی است بسه قسم کرده یکی شهادت دوم عقیدت سیم عمل در شهادت حقن دماء و عصمت اموال است، و در عمل ثبوت عدالت، و در عقیدت حصول معرفت. اما شهادت و عمل ظاهراند و احکام ان ظاهر و عقیدت غیبی است و حکم آن در آخرت، ترک عقیدت نفاق است، و ترک عمل فسق، و ترک شهادت کفر.

یُخادِعُونَ اللَّهَ معنی آن از دو وجه: است یکی آنست که قصد آن دارند و بآن میکوشند که اللَّه را فرهیبند. جایی دیگر گفت إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یعنی قصد آن دارند و بآن میکوشند که اللَّه را اذی نمایند و نه بفریب او رسند و نه اذی او توانند که اللَّه تعالی از درک هر دو پاک است. معنی دیگر تعظیم رسول را نام خویش در پیش نهاد میگوید رسول مرا می‌فریبند و مؤمنانرا، و هر که فرهیب رسول میجوید فرهیب من جوید و نرسد، و انجا که گفت یؤذون اللَّه و رسوله میگوید رسول مرا اذی می‌نمایند و هر که رسول مرا اذی نماید چنانست که مرا اذی نماید. و در خبرست که‌ من اذی ولیا من اولیائی فقد بارزنی بالمحاربة

این همچنانست که گفت فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ و قال تعالی إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و در خبر می‌آید که عبدی مرضت فلم تعدنی ای مرض عبدی، همه از یک باب است.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا و مؤمنانرا می‌فرهیبند یعنی میگویند با مؤمنان که انّا معکم و علی دینکم.

اللَّه گفت وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و فرهیب نمی‌سازند مگر با خویشتن یعنی اذا کانوا غدا علی الصّراط حیث یصیرون فی ظلمة، و یطلبون من المؤمنین النّور، فیقولون انظرونا نقتبس من نورکم فقد کنّا معکم، فتردّ علیهم الملائکة المؤمنون ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا بما خدعتم فی دار الدّنیا المؤمنین. و ما یخدعون و ما یخادعون هر دو خوانده‌اند بالف قرائت حجازی و بو عمرو ست، و بی الف قراءة باقی. و آن کس که بالف خواند گوید اصل این یخدعون است لکن در معرض یخادعون افتاد که در پیش است.

وَ ما یَشْعُرُونَ و نمیدانند که آن فرهیب است که در آنند و جز با خویشتن نمیکنند و گفته‌اند منافقان از بهر آن نفاق میکردند با مسلمانان و خود را بریشان می‌آراستند تا اسرار مسلمانان بدانند و با کافران یکی شوند در بد خواست مسلمانان، اللَّه تعالی وبال آن بایشان در رسانید و مؤمنانرا خبر داد در ضمیر ایشان تا نعمت دنیا و صحبت مؤمنان بریشان منغّص شد، و در عقبی با عذاب جاوید بماندند. و حقیقت مخادعت در لغت عرب آنست که بزبان آن گوید که در دل ندارد و بعمل می‌نماید آنچه قصد بخلاف آن دارد. مصطفی ص را پرسیدند درست کاری در چیست؟ گفت در آنک باللّه مخادعت نکنی گفتند یا رسول اللَّه مخادعت باللّه چون بود؟ گفت: ان تعمل بما امر اللَّه ترید به غیر اللَّه‌

یعنی آن کین که اللَّه فرمود لکن نه آن خواهی بآن عمل که اللَّه از تو خواست.

و عن ابی الدرداء قال قال رسول اللَّه ص اوحی اللَّه الی بعض انبیائه قل للّذین یتفقّهون لغیر دین و یتعلّمون لغیر العمل و یطلبون الدنیا بعمل الآخرة و یلبسون مسوک الضّأن، قلوبهم کقلوب الذّئاب، السنتهم احلی من العسل، و قلوبهم امرّ من الصبر، ایّای یخادعون ام بی یستهزءون؟ فبی حلفت لامتحن لهم فتنة تدع الحکیم حیران.»

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در دلهای ایشان بیماری است یعنی شک و نفاق. شک را بیماری خواند که نه قبول محض است و نه رد محض، همچنانک بیمار نه مرده است و نه زنده تمام.

فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً اللَّه بیماری در دل ایشان بیفزود بما انزل اللَّه من کتابه و ما فیه من الحدود، چندان که میدیدند که کتاب و وحی از آسمان بمصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روانست و حدود شرع در افزونی، ایشان را بیماری دل می‌افزود. و در سورة توبه گشاده‌تر کرد و گفت: وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً... الی قوله فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ و در سورة المائدة گفت وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً معنی دیگر فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در دلهای ایشان بیماری است که کار مصطفی می‌بینند روی در اقبال و مسلمانان در افزونی، و اسلام هر روز آشکاراتر و قوی‌تر فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً این بیماری دل ایشان بیفزود بزیادت نصرت و قوت مسلمانان، تا هر روز که برآمد اسلام در افزونی بود و کلمه حق عالی‌تر و کفر نگونسارتر. این آیت بر اهل قدر و اعتزال ردّ است که ایشان منکر نه‌اند که این مرض نه مرض اوجاع است بل که مرض کفر و نفاق است. و قد قال اللَّه تعالی فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. یبلغ ألمه الی القلب.

بِما کانُوا یَکْذِبُونَ. بتخفیف و تثقیل هر دو خوانده‌اند، تخفیف قرائت کوفی است و تثقیل قرائت باقی. بتخفیف دو معنی دارد: یکی آنست که ایشان را عذابی دردنمای است بآنچه دروغ گفتند که رسول و پیغام حق دروغ است. معنی دیگر بآن دروغ که میگفتند با مؤمنان که ما گرویدگانیم و در باطن خلاف آن داشتند. و بتثقیل معنی آنست که ایشان را عذاب است بآنچه رسول را دروغ زن گرفتند و قرآن را بدروغ داشتند. و گفته‌اند «من کذب علی اللَّه فهو کفر و من کذب علی النبیّ فهو کفر و من کذب علی النّاس فهو خدیعة و مکر» و قال النبیّ (ص). «ایّاکم و الکذب مجانب الایمان.»

و قال: «اذا کذب العبد کذبة تباعد منه الملک میلا من نتن ما جاء به.»

و قال «برّ الوالدین یزید فی العمر و الکذب ینقص الرّزق، و الدعاء یرد القضاء.»

و قیل فی قوله تعالی بِما کانُوا یَکْذِبُونَ یعنی یکذّبون بالقدر و فی ذلک ما روی عن النبی ص إنّه قال ثلثه لا یقبل اللَّه منهم صرفا و لا عدلا عاق و منّان و مکذّب بقدر»

و قال «یکون فی امّتی و فی آخر الزّمان رجال یکذّبون بمقادیر الرّحمن عزّ و جلّ، یکونون کذّابین، ثمّ یعودون مجوس هذه الامّة و هم کلاب اهل النّار.».

و عن عائشة قالت قال رسول اللَّه ص «ستّة لعنتهم و لعنهم اللَّه و کلّ نبیّ مجاب. الزّائد فی کتاب اللَّه، و المکذّب بقدر اللَّه، و المتسلّط علی امّتی بالجبروت لیذلّ من اعزّه اللَّه و یعزّ من اذلّه اللَّه، و المستحلّ محارم اللَّه، و التّارک لسنّتی و المستحل من عترتی ما حرم اللَّه.»

وَ إِذا قِیلَ قرائت کسایی و یعقوب اشمام ضمّ است در فاء الفعل یعنی که تا دلالت کند بر واو منقلبه و بر اصل کلمه که اصل آن قول بوده است، و نیز فاصل بود میان صدر و مصدر وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ یعنی لهؤلاء المنافقین و قیل للیهود. میگوید چون مؤمنان منافقان اوس و خزرج را گویند تباه کاری مکنید در زمین و تباه کاری ایشان آن بود که دلهای ضعیف ایمانان در می‌شورانیدند و طعنها در رسول و در دین در سخنان خویش می‌تعبیه کردند، و مردمان را از غزا دل میگردانیدند و از سخاوت می‌فروداشتند، و چون ایشان را گویند این فساد مکنید جواب دهند که ما مصلحانیم یعنی میخواهیم که صلح دهیم مؤمنانرا و اهل کتاب را.

و قیل: إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ای الّذی نحن علیه صلاح عند انفسنا و ذلک لانّ الشّیطان زیّن لهم سوء اعمالهم کقوله تعالی أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً. چون ایشان گفتند ما مصلحانیم و در طلب صلاح میکوشیم ربّ العالمین باطن ایشان را آشکارا کرد و مؤمنانرا از ضمیر ایشان آگاه گردانید گفت: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ الا حرف تنبیه است و اصله لا دخل علیه الف الاستفهام فاخرجته الی معنی التحقیق. میگوید آگاه بیدای مسلمانان که ایشانند مفسدان و تباه کاران وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ لکن نمیدانند که رسول و مؤمنان از سرّ ایشان و تباه‌کاری ایشان خبر دارند. معنی دیگر لکن نمیدانند که غایب آن فساد چیست و آن عذاب که ایشان را ساخته‌اند چونست. و گفته‌اند فساد درین آیت بمعنی معصیت است و صلاح بمعنی طاعت چنانک در سورة الاعراف گفت وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها و در سورة النّمل گفت یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ. یعنی یعلمون بالمعصیة فی الارض و لا یطیعون اللَّه فیها. و در قرآن فساد است بمعنی هلاک چنانک گفت لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا ای لهلکتا. و فساد است بمعنی قتل چنانک گفت: أَ تَذَرُ مُوسی‌ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ و فسادست بمعنی خراب چنانک گفت: إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ و بمعنی سحر إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ و بمعنی قحط باران ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ، و فساد بمعنی تضییع در خبرست و ذلک فی‌ قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا کما بدأ، فطوبی للغرباء، قیل یا رسول اللَّه و من الغرباء؟ قال الّذین یصلحون ما افسد الناس بعدی من سنتی.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا حقیقت کفر در لغت عرب بپوشیدن است، و بیگانه را بآن کافر گویند که نعمتهای خداوند عزّ و جلّ بر خود بپوشد.
هوش مصنوعی: در زبان عربی، کفر به معنای پوشاندن است و به فردی که نعمت‌های خداوند را نادیده بگیرد یا آن‌ها را نپذیرد، کافر گفته می‌شود.
و نعمتهای اللَّه سه قسم است یکی نعمت بیرونی چون مال و جاه، دیگر نعمت بدنی چون صحت و قوت، سدیگر نعمت نفسی چون عقل و فطنت. و نعمت نفسی تمامتر است و عظیم‌تر، فیها یتوصّل الی الطّاعات و الخیرات و استحقاق الثّواب. و بر حسب این تقسیم شکر و کفر نهادند. پس کفر عظیم آنست که مقابل نعمت نفسی است، و کافر مطلق بروی افتد که نعمت نفسی را کفران آرد که حاصل وی بجحود وجدانیّت و نبوت و شرایع باز میگردد، و این آیت هر چند که از روی ظاهر لفظ عامّ است اما معنی و مراد بآن خاصّ است که نه همگان کافران را حکم ازلی در شقاوت ایشان سابق بود و از انذار رسول خدا بی فایده ماندند، که بعد از نزول این آیت بسی کافران مسلمان گشتند و بانذار رسول منتفع شدند. بس معلوم گشت که این آیت قومی مخصوص را فرود آمد ضحاک گفت ابو جهل بود و پنج کس از اهل بیت وی. ابن عباس گفت قومی جهودان بودند که در عهد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در نواحی مدینه مقام داشتند و پس از آن که به نبوت مصطفی معرفت داشتند بوی کافر شدند. ربیع انس گفت مشرکان عرب بودند که روز بدر همه کشته شدند بدست مسلمانان و در شأن ایشان این آیت آمده بود که أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً..
هوش مصنوعی: نعمت‌های الهی به سه دسته تقسیم می‌شوند: نخست نعمت‌های ظاهری مانند ثروت و مقام، دوم نعمت‌های جسمی چون صحت و قوت، و سوم نعمت‌های روحی مانند عقل و هوش. از میان این نعمت‌ها، نعمت‌های روحی برترین و بزرگ‌ترین هستند، زیرا این نعمت‌ها انسان را به انجام کارهای نیک و احراز پاداش می‌رسانند. بر اساس این تقسیم، شکر و کفر نیز تعریف شده‌اند. لذا، بزرگ‌ترین کفر آن است که در مقابل نعمت‌های روحی قرار گیرد. کافران حقیقی کسانی هستند که نعمت‌های روحی را نادیده می‌گیرند و انکار می‌کنند. این آیه هرچند به ظاهر عمومی به نظر می‌رسد، اما در حقیقت به گروه خاصی اشاره دارد که در مورد آن‌ها حکم ازلی بر شقاوت‌شان وجود داشته و با انذار پیامبر بی‌فایده مانده بودند. پس از نزول این آیه، بسیاری از کافران به اسلام روی آوردند. مشخص شده که این آیه درباره گروه خاصی نازل شده است؛ برخی مانند ضحاک آن را مربوط به ابو جهل و برخی دیگر به گروهی از یهودیان در زمان پیامبر می‌دانند که با وجود شناخت پیامبراسلام، به کفر ادامه دادند. همچنین، ربیع انس بیان کرد که منظور مشرکان عرب هستند که در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شدند و این آیه درباره آن‌ها نازل شده است: "آیا نمی‌بینی کسانی را که نعمت‌های خدا را به کفر تبدیل کردند؟"
ثم قال سَواءٌ عَلَیْهِمْ ای متساویا عندهم الانذار و ترکه. خدای را عزّ و جل صفت انذار گویند که جای دیگر گفت انّا انذرناکم عذابا قریبا و معنی انذار مرکب است از دو صفت که خداوند قدیم جلّ جلاله بهر دو صفت موصوف است یکی اعلام و دیگر تخویف. و به قال تعالی ذلک یخوّف اللَّه به عباده. و سواء لفظ واحد آن است و سواسیه جمع آن، و هو جمع علی المعنی دون اللفظ.
هوش مصنوعی: سپس گفته شده که برای آنها هشدار دادن و ترک آن یکسان است. خداوند را در این زمینه به صفتی به نام انذار توصیف کرده‌اند، همان‌طور که در آیه‌ای دیگر گفته شده: «ما شما را از عذابی نزدیک هشدار دادیم». انذار به دو ویژگی اصلی تعلق دارد که هر دو در مورد خداوند صادق است: یکی اعلام و دیگری ترساندن. همچنین در آیه‌ای دیگر ذکر شده که خداوند با این هشدارها بندگانش را می‌ترساند. واژه «سواء» به معنای برابر و یکسان است و جمع آن «سواسیه» می‌باشد که از نظر معنا جمع می‌شود نه از نظر لفظ.
أَنْذَرْتَهُمْ بمدّ و تلیین همزه ثانی قراءة ابو عمرو و نافع و ابن کثیر است و لغت اهل حجاز است و تحقیق همزتین بی مدّ قراءة باقی و اختلاف قرءات از اختلاف لغات عرب است و بمعنی همه یکسان و ظاهر کلمه استخبار است اما بمعنی اخبار است.
هوش مصنوعی: به آن‌ها هشدار دادم، که در اینجا همزه دوم با مد و تلیین خوانده می‌شود، که روش قرائت ابوعمرو، نافع و ابن‌کثیر است و این به زبان اهل حجاز مربوط می‌شود. اما همزه‌ها دو بار بدون مد خوانده می‌شوند که این قرائت باقی‌مانده است و اختلاف در قرائت‌ها از تفاوت‌های زبان‌شناسی عرب نشأت می‌گیرد. به معنای این واژه به طور کلی یکسان است و در ظاهر به معنای پرسش و جستجو است، اما در واقع به معنای خبر دادن نیز می‌باشد.
کأنّه قال سواء علیهم الانذار و ترک الانذار.
هوش مصنوعی: گویی گفته شده که هشدار دادن یا ندادن برایشان یکسان است.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا میگوید ایشان که حق بپوشیدند و بوحدانیت اللَّه اقرار ندادند و مصطفی را براست نداشتند و استوار نگرفتند و فرمان شرع ما را گردن ننهادند اگر بیم نمایی و آگاه کنی ایشان را یا نکنی یکسان است برایشان، نگروند و گردن ننهند، که ایشان را رقم شقاوت کشیده‌ایم در ازل، و حکم ما بحرمان ایشان سابق است.
هوش مصنوعی: افرادی که به حق و حقیقت اعتقاد ندارند، نه به یکتایی خداوند ایمان آورده‌اند و نه به حقانیت پیامبر ایمان دارند. آنها نه به دستورات شرعی ما توجهی دارند و نه به هشدارهای تو می‌خواهند گوش دهند. برای آنها تفاوتی ندارد که شما آنها را آگاه کنید یا نکنید، چرا که ما پیشاپیش تقدیر شقاوت آنها را نوشته‌ایم و حکم ما درباره عذابشان از قبل مشخص شده است.
عَلَیْهِمْ از بهر آن درآورد که ایشان در حکم محروم‌اند و پس ببلا محجوج.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آن‌ها به دلیل وضعیت خاصی که دارند، در موقعیتی قرار گرفته‌اند که به نوعی از حقایق و مسائل مهم محروم شده‌اند و در نتیجه، به نوعی دچار سردرگمی و ناتوانی در درک واقعیات شده‌اند.
فایده انذار بمصطفی ع باز میگردد از جهت استحقاق ثواب که کافران را بحکم حرمان ازلی از آن انذار فایده نیست و از اینجاست که سَواءٌ عَلَیْهِمْ گفت و علیک نگفت تا مصطفی را فضل انذار و ابلاغ می‌بود و بر کافران حکم حرمان خود روان نهاد.
هوش مصنوعی: فایده هشدار به پیامبر (ص) به این دلیل است که او مستحق پاداش است، در حالی که کافران به خاطر محرومیت ازلی خود از این هشدار بهره‌ای نمی‌برند. به همین دلیل، در قرآن آمده است که برای کافران فرقی ندارد که هشدار داده شوند یا خیر. این به این معناست که پیامبر (ص) به خاطر مسئولیت و فضیلت خود در راستای هشدار و انتقال پیام، به این کار ادامه می‌دهد و در عین حال کافران همچنان از نعمت ایمان محروم می‌مانند.
آدم هنوز آب و گل بود که این رقم بیگانگی و حرمان در علم خدا و ایشان بود. خبر درست است. که سلمان فارسی گفت یا عبد اللَّه مسعود انّ اللَّه تعالی خمرّ طین آدم اربعین یوما فضرب بیدیه، فخرج فی یمینه کلّ طیّب و خرج فی یده الأخری کلّ خبیث.»
هوش مصنوعی: آدم هنوز در مراحل اولیه آفرینش خود بود که این احساس فاصله و بی‌اعتنایی در علم خدا و در وجود او وجود داشت. این موضوع درست است؛ چنان‌که سلمان فارسی نقل کرده است که عبدالله مسعود گفت: «خداوند متعال، خاک آدم را به مدت چهل روز ورز داد و از دستانش هر چیزی پاک و خوب از یک طرف و هر چیز ناپاک و بد از طرف دیگر خارج شد.»
آن روز که این قسمت میکرد حکم خداوند چنین بود که این بیگانه از قسم خبیث باشد.
هوش مصنوعی: در آن روز که این تقسیم‌بندی انجام می‌شد، اراده خداوند چنین بود که این فرد بیگانه از دسته بد و ناپسند محسوب شود.
از اینجا گفت لا یُؤْمِنُونَ این همچنانست که نوح پیغمبر را گفت انّه لن یؤمن من قومک الّا من قد آمن پس چون حکم شقاوت در حق ایشان برفت درهای سعادت بریشان بسته شد و مهر بر دل ایشان نهاد تا نور هدی و روشنایی آشنایی بآن نرسد.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که کسانی که در ایمان به خدا یا پیامبر تردید دارند، مانند قوم نوح هستند. نوح پیغمبر به او گفت که تنها تعداد محدودی از قومش ایمان آورده‌اند و به همین خاطر وقتی که سرنوشت شقاوت برای آن قوم مقرر شد، راه‌های سعادت به روی آن‌ها بسته شد و قلب‌هایشان مملو از قساوت گشت، به طوری که دیگر از نور هدایت و معرفت بهره‌مند نشدند.
گفت خَتَمَ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ درین آیت رد قدریان روشن است و دلیل اهل سنة در اثبات قدر و نفی استطاعت قوی بحمد اللَّه و منّه. میگوید اول دلهای ایشان را در کنّ بپوشید آن گه مهر کرد، و این مهر که نهند از بهر آن نهند تا از بیرون هیچ چیز درو نشود و از اندرون هیچ چیز بیرون نیاید. مهر بر دل کافران نهاد تا توحید و آشنایی در آن نشود و شرک و نفاق از آن بیرون نیاید. و نظیر این در قرآن فراوان است: و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون، و طبع اللَّه علی قلوبهم فهم لا یعلمون، بل طبع اللَّه علیها بکفرهم فلا یؤمنون الّا قلیلا، و نطبع علی قلوبهم فهم لا یسمعون و چنانک مهر بر دل نهاد تا حق در نیافتند نیز بر گوش نهاد تا حق نشنوند، چنانک گفت: ام تحسب انّ اکثرهم یسمعون او یعقلون، ان هم الّا کالانعام، و لو علم اللَّه فیهم خیرا لاسمعهم، انّک لا تسمع الموتی و لا تسمع الصمّ الدّعاء و کانوا لا یستطیعون سمعا، کمثل الذی ینعق بما لا یسمع لو کنّا نسمع او نعقل و فی آذاننا وقرا أ فأنت تسمع الصّمّ، اولئک ینادون من مکان بعبد. و چنانک مهر بر دل و بر گوش ایشان نهاد تا حق درنیافتند و نشنودند، دیده ایشان نیز در حجاب غفلت و پوشش کفر برد تا حق به ندیدند چنانک گفت وَ عَلی‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ «أ فانت تهدی العمی فعمیت علیکم و هو علیهم عمی» فعموا و صمّوا حجابا مستورا و من بیننا و بینک حجاب. این همه بستن راه آشنا ایست بریشان و برگردانیدن دلها از شناخت حق و بر گماشتن شیاطین بر ایشان و اسپر گذاشتن ایشان در دست هوا و پسند ایشان، و کژ گردانیدن دلها، و کژ نمودن راستیها، و دریغ داشتن آشنایی ازیشان. اعمش گفت «صفت آن ختم مجاهد ما را بحسّ بنمود گفتا کف دست خویش برگشاد و گفت این مثال دل آدمی است چون گناهی کند یک گوشه آن دل فرو گیرند و انگشت کهین خود فروگرفت بهم، گفت پس چون دیگر باره گناه کند پاره دیگر فرو گیرند، و یک انگشت دیگر در جنب آن فرو گرفت، همچنین میگفت تا آنکه ختم کرد بانگشت آخر و همه فرو گرفت. گفتا و آن گه مهری بر آن نهند تا ایمان در آن نشود و کفر از آنجا بیرون نیاید. و مصداق این خبر مصطفی ص است‌
هوش مصنوعی: در این متن به نکته‌ای اشاره شده که نشان‌دهنده تأثیر اعتقادات و رفتارهای انسان‌ها بر روی قلب و عقل آنهاست. گفته شده که خداوند بر دل‌های برخی افراد مهر می‌نهد تا نتوانند حقیقت را درک کنند و از ایمان دور بمانند. این مهر به مانند پوششی است که مانع ورود حقیقت و خروج کفر از دل آنها می‌شود. همچنین بیان شده که مانند مهر بر دل‌ها، خداوند گوش‌ها و چشم‌های آنها را نیز در پرده غفلت قرار می‌دهد تا نتوانند حقایق را بشنوند و ببینند. این اندیشه با ذکر مثال‌هایی از قرآن و اقوال بزرگان تبیین شده که به نوعی می‌خواهند نشان دهند که انحراف از حقیقت به دلیل بسته شدن راه‌های آگاهی در انسان‌ها است. آنها در اثر اعمال نادرست و گناه، دل‌ها و اندیشه‌های خود را می‌بندند و به همین خاطر نمی‌توانند به درک درست و واقعیات ایمان بیاورند.
قال اذا ذنب المؤمن ذنبا کانت نکتة سوداء فی قلبه، فان تاب صقلت و ان زاد زادت حتی تغلق قلبه، فذلک الرّین الّذی قال اللَّه تعالی کلّا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.
هوش مصنوعی: زمانی که یک مؤمن گناهی مرتکب می‌شود، در دل او لکه‌ای سیاه به وجود می‌آید. اگر او توبه کند، آن لکه پاک می‌شود و اگر بر گناهان خود بیفزاید، آن لکه بزرگ‌تر می‌شود تا جایی که قلب او را می‌پوشاند. این پوشش همان رینی است که خداوند درباره‌اش فرموده است: «بلکه رین بر دل‌هایشان به دلیل کارهایی که انجام داده‌اند.»
و عن ابی سعید رضی اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «القلوب اربعة فقلب اجرد فیه مثل السّراج یزهر، و قلب اغلف مربوط بغلافه و قلب منکوس و قلب مصفّح فامّا القلب الاجرد فقلب المؤمن و سراجه فیه نوره، و امّا القلب الاغلف فقلب الکافر، و امّا القلب المنکوس فقلب المنافق. عرف ثم انکر، و امّا القلب المصفّح فقلب فیه ایمان و نفاق، فمثل الایمان فیه کمثل البقله یمدّها الماء الطّیب، و مثل النّفاق فیه کمثل القرحة یمدّها القیح و الدّم، فایّ المدّتین غلبت الأخری غلبت علیه.»
هوش مصنوعی: ابو سعید روایت می‌کند که پیامبر اسلام فرمودند: چهار نوع قلب وجود دارد. یکی قلبی است خالص که مانند چراغی درخشان است و دیگر قلبی است بسته که در حفاظ خود محصور است. همچنین قلبی وجود دارد که انکارکننده است و قلبی که دارای ایمان و نفاق است. قلب خالص متعلق به مؤمن است و نور ایمان در آن وجود دارد. قلب بسته متعلق به کافر است و قلب انکارکننده متعلق به منافق است که چیزی را می‌شناسد ولی انکار می‌کند. در نهایت، قلب دارای ایمان و نفاق نیز وجود دارد، مانند سبزی که با آب پاک تقویت می‌شود و نفاق مانند بیماری است که با چرک و خون تغذیه می‌شود. اگر یکی از این دو بیشتر غالب شود، بر دیگری تسلط می‌یابد.
مصطفی ع گفت دلها چهار است یکی برهنه یعنی از علایق در ان دل مانند چراغی افروخته، این دل مؤمن است از کفر و معاصی پاک و نور حق اندر وی تابان. دیگر دلی است پوشیده گرد وی غلافی در آورده تا ایمان و توحید در آن نشود، این دل کافر است. سدیگر دلی سرنگون اول در آن بود معرفت عاریتی پس از معرفت خالی شد و نکرت بجای معرفت نشست، این دل منافق‌است. چهارم که درو هم ایمانست و هم نفاق، مثل ایمان در وی مثل سبزی است که آب خوش آن را مدد میدهد تا می‌بالد و افزونی میگیرد و مثل نفاق در وی مثل جراحت است که خونابه آن را مدد میدهد و زان می‌افزاید هر کدام که مدد وی غالب‌تر جانب وی قوی‌تر و بوی پاینده‌تر. معروف کرخی این دعا بسیار کردی: «اللّهمّ قلوبنا بیدک لم تملّکنا منها شیئا، فاذ قد فعلت بها ذلک فکن انت ولیّها و اهدها الی سواء السّبیل.»
هوش مصنوعی: دل‌ها به چهار نوع تقسیم می‌شوند: 1. یک نوع دل که برهنه است و از علاقه‌ها خالی است، مانند چراغی روشن. این دل مؤمن است و از کفر و گناهان پاک است و نور الهی در آن می‌تابد. 2. دل دیگری وجود دارد که پوشیده است و به‌گونه‌ای در آن غلافی قرار داده شده تا ایمان و توحید در آن نفوذ نکند. این دل، دل کافر است. 3. نوع سوم دلی است که در ابتدا معرفت داشت، اما بعد از آن خالی شده و ignorance (بی‌خبری) جایگزین معرفت شده است. این دل، دل منافق است. 4. چهارم دلی است که هم ایمان و هم نفاق در آن وجود دارد. ایمان در این دل مانند سبزی‌ای است که آب خوب به آن می‌رسد و باعث رشد و افزایش آن می‌شود. در مقابل، نفاق مانند جراحتی است که با خونابه خود تغذیه می‌کند و باعث افزایش آن می‌گردد. هر کدام از این دو نیرو که بیشتر شود، آن دل را قوی‌تر و پایند‌تر می‌کند. معروف کرخی دعا می‌کرد: «الهی، دل‌های ما در دست توست و ما هیچ تسلطی بر آنها نداریم، پس اگر چنین کردی، تو ولیّ و سرپرست آنها باش و به راه راست هدایتشان کن.»
و عن ابی ذرّ رض قال قال رسول اللَّه «انّ قلوب بنی آدم بین اصبعین من اصابع الرّحمن فاذا شاء صرفها و اذا شاء نکسها، و لم یعط اللَّه احدا من الناس شیئا هو خیر من ان یسلک فی قلبه الیقین، و عند اللَّه مفاتح القلوب فاذا اراد اللَّه بعبد خیرا فتح له قفل قلبه، و جعل قلبه وعاء واعیا لما یسلک فیه، و جعل قلبه سلیما و لسانه صادقا و خلیقته مستقیمة. و جعل اذنه سمیعة و عینه بصیرة و لم یؤت احد من النّاس شیئا، هو شر من ان یسلک اللَّه فی قلبه الشکّ لدینه، و غلّق اللَّه الکفر علی قلبه، و جعله ضیقا حرجا کانّما یصعّد فی السّماء».
هوش مصنوعی: حضرت ابی ذر نقل می‌کند که پیامبر خدا فرمودند: «دل‌های انسان‌ها در دستان خداوند قرار دارد. اگر بخواهد آنها را به سمت خوبی هدایت می‌کند و اگر بخواهد، آنها را دچار انحراف می‌سازد. خداوند هیچ‌کس را به اندازه داشتن یقین در دلش با چیزی دیگر بهتر نمی‌سازد. در نزد خداوند، کلیدهای دل‌ها وجود دارد و زمانی که خداوند بخواهد به بنده‌ای نیکی کند، قفل دل او را باز می‌کند و دلش را ظرفی می‌سازد که پذیرای چیزهای نیکو باشد. همچنین دل او را سالم می‌کند، زبانش را راستگو می‌کند و آفرینشش را به راه راست هدایت می‌سازد. او را با گوش شنوایی و چشمی بینا می‌کند. اما هیچ‌کس را بدتر از آن نخواهد ساخت که خداوند در دلش شک در دین بگنجاند و کفر را بر دلش مهر بزند و دلش را تنگ و در فشار قرار دهد، گویی که در حال صعود به آسمان است.»
اگر کسی از طاعنان گوید که اللَّه بر دل ایشان مهر نهاد تا ایمان در آن نشود، و نیز جای دیگر گفت لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها ایشان را چون عذری است اگر نگروند؟ جواب آن از دو وجه است یکی آنک ربّ العزة این ختم بر دل ایشان بر سبیل جزا نهاد، یعنی که چون کافر شدند و از پذیرفتن حق سروا زدند اللَّه بر دل ایشان مهر نهاد و چشم و گوش حقیقی واستد، تا پس خود ایمان نتوانند آورد. جواب دیگر آنست که این در علم اللَّه سابق بود که ایشان هرگز در ایمان نیایند و نگروند پس حکم کرد بحرمان ایشان بآنک خود دانسته بود که ایمان نیارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که خدا بر دل برخی از مردم مهر زده تا نتوانند ایمان بیاورند و در جایی دیگر گفته شده که آنها دل‌هایی دارند که نمی‌فهمند، چشمانی دارند که نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که نمی‌شنوند، این موضوع را به عنوان عذری برای عدم ایمان آنها مطرح کند، پاسخ این است که: یکی از دلایل این است که خداوند به عنوان مجازات، بر دل‌های آنها مهر زده است. به این معنا که وقتی آنها کافر شدند و از پذیرش حقیقت دوری کردند، خداوند مهر بر دل و چشم و گوش واقعی آنها زد تا دیگر نتوانند ایمان بیاورند. دلیل دیگر این است که در علم خداوند از قبل این موضوع مشخص بود که آنها هرگز ایمان نخواهند آورد، و بنابراین، خداوند به این حکم رسید که آنها از ایمان محروم خواهند بود، چرا که خود می‌دانستند ایمان نخواهند آورد.
وَ عَلی‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ بنصب تا قرائت عاصم است بروایت مفضل بر اضمار فعل. چنانک جای دیگر گفت و جعل علی بصره غشاوة اگر کسی گوید چه معنی را قلب و سمع بختم مخصوص است و بصر بغشاوة؟ جواب آنست: که فعل خاصّ دل دریافتن است و فعل خاص گوش سماع و این دریافت دل و سماع گوش بیک جهت مخصوص نیست بلکه جهتها همه در آن متساوی‌اند پس در منع دل و سمع از فعل خاصّ خویش لفظی بایست که از همه جهت منع کند و بیک جهت مخصوص نبود و آن جز لفظ ختم نیست.
هوش مصنوعی: بر چشمان آن‌ها پرده‌ای وجود دارد. این مطلب به نوعی به قرائت عاصم مرتبط است که از مفضل در مورد آن نقل شده و به منظور پنهان کردن فعل به کار رفته است. همچنین در جای دیگر گفته شده که بر چشم او پرده‌ای گذاشته شده است. اگر کسی بپرسد که چرا دل و گوش به طور خاص تحت تأثیر قرار می‌گیرند، اما چشمانشان پرده‌دار شده، پاسخ این است که فعل خاص مربوط به دل، توانایی درک را به همراه دارد و فعل مربوط به گوش، شنیدن را نمایان می‌سازد. این درک دل و شنیدن گوش به یک دلیل خاص محدود نمی‌شود بلکه تمامی جهات در این موضوع یکسان هستند. بنابراین برای جلوگیری از عمل خاص دل و گوش، لازم است که واژه‌ای برای منع آن‌ها وجود داشته باشد که از تمام جهات مؤثر باشد، و این واژه چیزی جز "ختم" نیست.
امّا دیدار چشم بیک جهت مخصوص است و آن جهت مقابل است، و در منع بصر از دیدار که فعل خاصّ وی است لفظ غشاوة اولی‌تر که هم مخصوص است بجهت مقابله تا توازن لفظ و تناسب معنی در آیت مجتمع شود.
هوش مصنوعی: دیدار به چشم به یک سمت خاص اشاره دارد و آن سمت معکوس است. در مورد جلوگیری از بینایی و دیدار، که عمل خاصی است، واژه "غشاوة" مناسب‌تر است زیرا این واژه نیز خاص است و به جهت مقابله، توازن کلمات و تناسب معنی در آیه شکل می‌گیرد.
وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ در قرآن پنج جایست اینجا و در آل عمران یرید اللَّه الّا یجعل لهم حظّا فی الآخرة و لهم عذاب عظیم این هر دو منافقان راست. و در سوره نحل فعلیهم غضب من اللَّه و لهم عذاب عظیم مشرکان قریش راست، و در سورة نور لعنوا فی الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم قذفه عایشه صدّیقه را است، و در سورة الجاثیة هم کافران قریش راست. و مفسّران گفتند عذاب عظیم قتل و اسر است در دنیا و عذاب جاوید در عقبی قال الخلیل: العذاب ما یمنع الانسان من مراده و منه الماء العذب لأنّه یمنع من العطش، و قیل العذاب کلّ ما یعنّی الانسان و یشقّ علیه، و منه عذبة السّوط لما فیها من وجود الالم.
هوش مصنوعی: در قرآن، عبارت "وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ" در پنج جا آمده است. در سوره آل عمران اشاره شده که خداوند نمی‌خواهد به آنان سهمی در آخرت بدهد و نتیجه‌اش عذاب بزرگی است که شامل منافقان خواهد بود. در سوره نحل نیز اشاره به عذاب شدید مشرکان قریش شده است. سوره نور به عذاب بزرگ عایشه صدّیقه اشاره دارد که در آن لعن شده‌اند. همچنین در سوره جاثیه، عذاب بزرگ کافرانی چون قریش بیان شده است. مفسران بر این باورند که عذاب بزرگ می‌تواند به معنی قتل و اسارت در دنیا و عذابی طولانی در آخرت باشد. در تعریف عذاب آمده است که هر چیزی که مانع تحقق خواسته‌های انسان شود، می‌تواند عذاب محسوب گردد، مانند عدم دسترسی به آب زلال که باعث عطش می‌شود، یا هر چیز دیگری که برای انسان آزاردهنده و دشوار باشد.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ... در شأن منافقان فرو آمد عبد اللَّه بن ابی بن سلول و معتب بن قشیر، و جد بن قیس و اصحاب ایشان و بیشترین منافقان جهودان بودند.
هوش مصنوعی: در میان مردم کسانی هستند که می‌گویند... این آیه در مورد منافقانی است که عبد الله بن ابی بن سلول و معتب بن قشیر و جد بن قیس و همراهان آنها شامل می‌شوند، و بیشتر این منافقان از یهود هستند.
ابن سیرین گفت منافقان از هیچ آیت چنان نترسیدند که ازین آیت که پرده ایشان باین آیت برگرفته شد و سرّ ایشان آشکارا. و اللَّه تعالی گواهی بداد که این آن کلمت شهادت که به زبان میگویند ایشان را در عداد مؤمنان نیارد، و بگفت مجرّد ایمان ایشان درست نشود.
هوش مصنوعی: ابن سیرین می‌گوید که منافقان از هیچ آیه‌ای به اندازه این آیه نمی‌ترسیدند، زیرا این آیه پرده از روی آن‌ها برداشت و رازهایشان را فاش کرد. خداوند گواهی داده که این اظهاراتی که به زبان می‌آورند، به آن‌ها این اجازه را نمی‌دهد که در شمار مؤمنان قرار گیرند و ایمان آن‌ها به‌طور کامل معتبر نیست.
گفت وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ بآنچه گویند بسر زبان که آمنّا کار بر نیاید و مؤمن نشوند تا دل با زبان راست نبود چنانک گفت ربّ العزّه جای دیگر الّذین قالوا آمنّا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم جای دیگر گفت و یقولون آمنّا باللّه و بالرّسول و اطعنا ثم یتولّی فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک بالمؤمنین یعنی که منافقان میگفتند بگرویدیم بخدا و به پیغامبران و فرمان برداریم، آن گه برگردند گروهی ازیشان از فرمان برداری پس آن طاعت که بردند، آن گه گفت و ما اولئک بالمؤمنین این منافقان هرگز گرویده نباشند، آن گه در صفت ایشان بیفزود و اذا دعوا الی اللَّه و رسوله تا آنجا که گفت و اقسموا باللّه جهد ایمانهم لئن امرتهم لیخرجنّ. منافقان سوگند یاد میکردند و می‌گفتند مصطفی را اینما کنت نحن معک ان اقمت اقمنا و ان خرجت خرجنا و ان امرتنا بالجهاد جاهدنا. پس اللَّه تعالی دیگر باره ایشان را فضیحت کرد و باطن ایشان را آشکار گردانید گفت قل لا تقسموا طاعة معروفة ای هذه طاعة بالقول و اللّسان دون الاعتقاد فهی معروفة منکم بالکذب. همانست که جایی دیگر گفت و یحلفون باللّه أنّهم لمنکم و ما هم منکم معویة الهذلی صحابی بود گفت «ان المنافق لیصلّی فیکذّبه اللَّه و یصوم فیکذّبه اللَّه و یتصدّق فیکذّبه اللَّه و یجاهد فیکذّبه اللَّه و یقاتل فیقتل فیجعل فی النّار» و عاقبت کار منافقان و ثمره طاعت ایشان در آن جهان آنست که مصطفی گفت: اذا کان یوم القیمة امر باقوام الی الجنّة حتّی اذا نظروا الی نعیمها، و ما اعدّ اللَّه عزّ و جلّ فیها، نودوا ان اصرفوهم عنها فلا حقّ لهم فیها، فیقولون ربنا لو ادخلتنا النّار قبل أن ترینا الجنّة و ما اعددت فیها کان اهون علینا، فیقول هبتم الناس و لم تهابونی، اجللتم الناس و لم تجلّونی، ترکتم للنّاس و لم تترکوا الی، فالیوم اذیقکم الیم عذابی مع ما احرمکم من جزیل ثوابی.
هوش مصنوعی: منافقان ادعا می‌کنند که به خدا و پیامبران ایمان آورده‌اند، اما قلباً این‌طور نیستند. آن‌ها فقط با زبانی می‌گویند که ما مؤمن هستیم، در حالی که دل‌هایشان به حقیقت ایمان ندارند. خداوند در آیات مختلف به این موضوع اشاره کرده و بیان کرده که مؤمن واقعی کسی است که ایمانش فقط ادعایی نیست. منافقان با سوگندهای زیاد می‌گویند که همیشه پیرو پیامبر خواهند بود و در جنگ‌ها شرکت می‌کنند، اما وقتی که لازم باشد، از انجام تعهدات خود فرار می‌کنند. خداوند این ادعاها را دروغ می‌داند و نشان می‌دهد که نیت واقعی آن‌ها دروغین است. در روز قیامت، زمانی که مؤمنان به بهشت می‌روند و نعمت‌های آن را مشاهده می‌کنند، منافقان آرزو می‌کنند که آنها را به جهنم ببرند تا از دیدن نعمت‌ها محروم نمانند. خداوند به آن‌ها می‌گوید که شما دیگر نمی‌توانید از عذاب من فرار کنید، زیرا در دنیا از من نترسیدید و به خدا اطمینان نکردید.
وَ مِنَ النَّاسِ در قرآن ده جایست چهار منافقان را و پنج کافران را و یکی مؤمنانرا: امّا منافقان را یکی اینست، و دیگر و من النّاس من یعجبک در شأن اخنس منافق آمد حلیف بنی زهرة شیرین سخن بود و منظری نیکو داشت روز بدر سیصد مرد از بنی زهره بفریفت تا از جنگ دشمن باز پس ایستادند. او را اخنس باین خوانند یعنی خنس بهم یوم بدر. سدیگر در سورة الحج و من النّاس من یعبد اللَّه علی حرف هو المنافق یعبد اللَّه بلسانه دون قلبه. چهارم در سوره العنکبوت و من النّاس من یقول آمنّا باللّه و آن پنج که مشرکان راست: یکی در سورة البقره و من یتخذ دیگر در سورة لقمان و من النّاس من یشتری لهوا الحدیث و سه جایگاه و من النّاس من یجادل فی اللَّه بغیر علم دو در حج و یکی در لقمان در شأن نضر بن الحارث فرود آمد این سه و کان کثیر الجدال، فکان یقول الملائکة بنات اللَّه، و القرآن اساطیر الاوّلین، و یزعم انّ اللَّه غیر قادر علی احیاء من عاد ترابا رمیما. و آن یکی که مؤمنانراست در سورة البقره در شان صهیب بن سنان الرومی من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه.
هوش مصنوعی: در قرآن، واژه "و من الناس" در ده مورد به کار رفته است. چهار مورد آن به منافقان، پنج مورد به کافران و یک مورد به مؤمنان مربوط می‌شود. یکی از منافقان به نام اخنس، فردی بود که به بنی زهرة وابسته بود و دارای سخنانی دلنشین و ظاهری زیبا بود. او در روز بدر، سیصد نفر از قومش را فریب داد تا از جنگ با دشمن عقب‌نشینی کنند. به همین دلیل او را "اخنس" نامیده‌اند، به معنای آن که در روز بدر پا پس کشید. در سوره حج نیز به منافقانی اشاره شده که بندگی خدا را تنها به زبان انجام می‌دهند و دلشان با آنها نیست. در سوره عنکبوت نیز به افرادی که می‌گویند به خدا ایمان آورده‌اند اشاره شده است. پنج مورد از کافران در سوره بقره و لقمان ذکر شده که یکی از آنها خریدن تفریحات و مشغول شدن به سخنان بی‌اساس است. علاوه بر این، در چند مورد دیگر نیز به جدال‌های نادرست آنان اشاره شده که بدون علم و آگاهی انجام می‌شود، مانند نضر بن الحارث که می‌گفت ملائکه دختران خدا هستند و قرآن را افسانه‌های گذشتگان می‌دانست. آخرین اشاره به مؤمنان مربوط به صهیب بن سنان رومی است که خودش را برای رضایت خدا فدای کرد.
النَّاسِ جمع انسانست. و مردم را انسان بآن نام کردند که فراموش کارست لقوله تعالی و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی اللَّه تعالی آدم را فراموش کار خواند و این عیب در سرشت آدم و فرزندان نهاد، و از خود جلّ جلاله نفی کرد و گفت و ما کان ربّک نسیّا. و گفته‌اند انسان بآنست که انس ایشان بمشاهدت یکدیگر بود چنانک آدم را بیافرید و آدم مستوحش میشد از وحدت، حوا را بیافرید تا بوی مستانس شد و قیل سمّی بذلک لظهوره و ادراک البصر ایّاه من قولک انست کذا ای ابصرت.
هوش مصنوعی: جمع کلمه "انسان"، "ناس" است. به مردم به خاطر این که فراموشکار هستند، انسان گفته می‌شود. برای نمونه، خداوند در قرآن درباره آدم می‌فرماید که ما به او عهد کردیم، اما او فراموش کرد. بنابراین، فراموشکاری به طور طبیعی در سرشت آدم و فرزندانش وجود دارد، در حالی که خداوند خودش را از این صفت مبرا می‌داند و می‌گوید که پروردگارت هرگز فراموشکار نیست. برخی نیز گفته‌اند که انسان به خاطر همبستگی و دیدن یکدیگر این‌گونه نامیده شده، به طوری که زمانی که خداوند آدم را خلق کرد، او از تنهایی احساس وحشت می‌کرد، به همین دلیل حوا را آفرید تا او را از تنهایی نجات دهد. همچنین، برخی معتقدند که نام "انسان" به خاطر قابلیت دیدن و درک یکدیگر به وجود آمده است، زیرا وقتی چیزی را می‌بینیم، می‌گوییم که با آن انس گرفته‌ایم.
وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ روز رستاخیز را روز پسین خواند از بهر آن که آن روز را نه کرانست و نه شب.
هوش مصنوعی: روز قیامت را روز آخرت می‌نامند، زیرا آن روز نه انتهایی دارد و نه شب.
وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ پیدا کرد که اقرار بتصدیق محتاج است از دل و از کردار این آیت ردّ است بر مرجیان که میگویند ایمان اقرارست مجرّد بی تصدیق، و ردّ است بریشان که میگویند ایمان قول است بی‌عمل که منافقان را قول و اقرار بود بی تصدیق و بی عمل و اللَّه تعالی ایشان را مؤمن نخواند. و در جمله بباید دانست که مردم درین مسئله بر چهار گروه‌اند سه بر باطل و یکی بر حق: امّا آن سه گروه که بر باطل‌اند یکی جهمیان اند که میگویند ایمان معرفت است بی اقرار و بی عمل و اگر چنین بودی جهودان همه مؤمنان بودندی که ایشان را معرفت بود لهذا قال تعالی یعرفونه کما یعرفون ابناءهم . گروه دیگر مرجیان‌اند که میگویند ایمان اقرارست و تصدیق بی عمل و این مذهب اصحاب رای است، و اول کسی که این گفت جماد بن ابی سلیمان الکوفی بود، و اگر چنین بودی ابلیس مؤمن بودی که وی را هم اقرار بود و هم تصدیق لکن چون عمل نبود مؤمن نبود.
هوش مصنوعی: ایمان نیازمند تصدیق از دل و عمل است. این آیه نشان‌دهنده ردّ نظریه مرجیان است که ایمان را تنها اقرار بی‌تصدیق می‌دانند. همچنین این نظریه کسانی که می‌گویند ایمان فقط قول است بدون عمل را رد می‌کند. زیرا منافقان هم اقرار و قول دارند اما خداوند آنها را مؤمن نمی‌داند. در این مسئله، مردم به چهار گروه تقسیم می‌شوند: سه گروه به باطل معتقدند و یکی به حق. یکی از این گروه‌ها، جهمیان هستند که ایمان را معرفت بدون اقرار و عمل می‌دانند. اگر اینگونه بود، یهودیان همه مؤمن شمرده می‌شدند، چون آنها نیز معرفت دارند. گروه دیگر، مرجیان هستند که ایمان را اقرار و تصدیق بدون عمل می‌دانند. این نظریه مربوط به اصحاب رأی است و اولین کسی که این را بیان کرد، جماد بن ابی سلیمان کوفی بود. اما اگر اینگونه بود، ابلیس هم مؤمن بود چون او هم اقرار و تصدیق دارد، اما چون عمل ندارد، مؤمن نخواهد بود.
سوّم گروه جماعتی اند هم از مرجیان که میگویند ایمان اقرار مجرّد است بی تصدیق و بی عمل و اگر چنان بودی منافقان مؤمن بودندی. و ربّ العالمین ایشان را میگوید ما هم بمؤمنین چهارم گروه اهل سنت اند که میگویند ایمان اقرارست و تصدیق و عمل بر وفق سنّت، یزید بالطّاعة و ینقص بالمعصیته جماعتی از مصطفی ص پرسیدند که «ایّ الاعمال افضل؟ قال ایمان باللّه قیل ثم ما ذا؟ قال ثم الجهاد فی سبیل اللَّه قیل ثم ما ذا؟
هوش مصنوعی: گروه سومی از افراد وجود دارند که به طرز خاصی معتقدند ایمان تنها یک اقرار خالص است و نیازی به تصدیق و عمل ندارد. اگر اینطور بود، منافقان نیز باید مؤمن محسوب می‌شدند. خداوند در قرآن به مؤمنان اشاره کرده و چهارمی از اهل سنت به این باورند که ایمان شامل اقرار، تصدیق و عمل بر اساس سنت رسول الله است. این افراد بر این باورند که ایمان با اطاعت افزوده می‌شود و با معصیت کاهش می‌یابد. همچنین، جماعتی از پیامبر اسلام پرسیده‌اند که بهترین اعمال کدامند و او در پاسخ گفت که ایمان به خدا از همه مهم‌تر است و سپس جهاد در راه خدا در مرتبه بعدی قرار دارد.
قال ثمّ حج مبرور»
هوش مصنوعی: سپس فرمود: «حج تو باید مقبول و خالص باشد.»
از عمل پرسیدند و جواب داد که ایمان باللّه این دلیل است که ایمان عین عمل است.
هوش مصنوعی: از او درباره عمل سوال کردند و او پاسخ داد که ایمان به خداوند خود دلیلی است بر این که ایمان و عمل هر دو یکی هستند.
و عن انس بن مالک قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «لا یقبل قول الّا بعمل و لا یقبل قول و عمل الّا بنیّة و لا یقبل قول و عمل و نیّة الّا باصابة السنّة»
هوش مصنوعی: انس بن مالک نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هیچ گفتاری پذیرفته نمی‌شود مگر اینکه به عمل منجر گردد و هیچ گفتار و عملی پذیرفته نمی‌شود مگر اینکه با نیت صحیح انجام شود و هیچ گفتار، عمل و نیتی پذیرفته نمی‌شود مگر اینکه بر اساس سنت باشد.
و عن علی بن ابی طالب ع قال «سألت النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عن الایمان ما هو؟ قال معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان.»
هوش مصنوعی: امام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) فرمود: «از پیامبر اسلام (ص) درباره ایمان سوال کردم که چیست؟ ایشان فرمودند: ایمان، دانشی در دل، اعترافی به زبان و عملی در ارکان است.»
ازینجا بعضی علما گفتند ایمان خصلتی است بسه قسم کرده یکی شهادت دوم عقیدت سیم عمل در شهادت حقن دماء و عصمت اموال است، و در عمل ثبوت عدالت، و در عقیدت حصول معرفت. اما شهادت و عمل ظاهراند و احکام ان ظاهر و عقیدت غیبی است و حکم آن در آخرت، ترک عقیدت نفاق است، و ترک عمل فسق، و ترک شهادت کفر.
هوش مصنوعی: برخی از علما اعتقاد دارند که ایمان دارای سه ویژگی است: نخست، شهادت؛ دوم، عقیدت؛ و سوم، عمل. در مورد شهادت، این شامل حفظ جان‌ها و مال‌ها است. در عمل، نشان‌دهنده عدالت است و در عقیدت، به معنای دست‌یابی به معرفت است. شهادت و عمل، جنبه‌های ظاهری دارند و احکام آن‌ها نیز آشکار است، اما عقیدت جنبه غیبی دارد و حکم آن در آخرت مشخص می‌شود. ترک عقیدت به معنی نفاق است، ترک عمل به معنای فسق و ترک شهادت به عنوان کفر شناخته می‌شود.
یُخادِعُونَ اللَّهَ معنی آن از دو وجه: است یکی آنست که قصد آن دارند و بآن میکوشند که اللَّه را فرهیبند. جایی دیگر گفت إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یعنی قصد آن دارند و بآن میکوشند که اللَّه را اذی نمایند و نه بفریب او رسند و نه اذی او توانند که اللَّه تعالی از درک هر دو پاک است. معنی دیگر تعظیم رسول را نام خویش در پیش نهاد میگوید رسول مرا می‌فریبند و مؤمنانرا، و هر که فرهیب رسول میجوید فرهیب من جوید و نرسد، و انجا که گفت یؤذون اللَّه و رسوله میگوید رسول مرا اذی می‌نمایند و هر که رسول مرا اذی نماید چنانست که مرا اذی نماید. و در خبرست که‌ من اذی ولیا من اولیائی فقد بارزنی بالمحاربة
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که برخی افراد قصد دارند خداوند را فریب دهند یا اذیت کنند، اما در اصل هیچ‌گاه نمی‌توانند به این هدف برسند، زیرا خداوند از درک هر نوع فریب و آزار پاک است. همچنین تأکید شده که احترام به رسول خدا نیز به منزله احترام به خود خداوند است، به گونه‌ای که آزار دادن رسول خدا معادل آزار خداوند محسوب می‌شود. در این راستا، بیان شده که هرکس ولیّ خدا را آزار دهد، در حقیقت با خداوند به جنگ می‌پردازد.
این همچنانست که گفت فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ و قال تعالی إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و در خبر می‌آید که عبدی مرضت فلم تعدنی ای مرض عبدی، همه از یک باب است.
هوش مصنوعی: این موضوع به این معناست که وقتی که ما را در خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم. همچنین در آیات آمده است که کسانی که با خدا و رسولش دشمنی کنند، مجازات خواهند شد. در گزارشی نیز آمده که وقتی عبدی بیمار شد، گفتند آیا بیماری عبدی نیست؟ همه این مسائل به یک موضوع مشترک اشاره دارند.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا و مؤمنانرا می‌فرهیبند یعنی میگویند با مؤمنان که انّا معکم و علی دینکم.
هوش مصنوعی: و کسانی که ایمان آورده‌اند، به مؤمنان گفته می‌شود که ما همراه شما هستیم و دین شما را درک می‌کنیم.
اللَّه گفت وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و فرهیب نمی‌سازند مگر با خویشتن یعنی اذا کانوا غدا علی الصّراط حیث یصیرون فی ظلمة، و یطلبون من المؤمنین النّور، فیقولون انظرونا نقتبس من نورکم فقد کنّا معکم، فتردّ علیهم الملائکة المؤمنون ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا بما خدعتم فی دار الدّنیا المؤمنین. و ما یخدعون و ما یخادعون هر دو خوانده‌اند بالف قرائت حجازی و بو عمرو ست، و بی الف قراءة باقی. و آن کس که بالف خواند گوید اصل این یخدعون است لکن در معرض یخادعون افتاد که در پیش است.
هوش مصنوعی: خداوند فرمود: آن‌ها تنها خودشان را فریب می‌دهند. و آنها نمی‌توانند هیچ ترسی ایجاد کنند جز در دل خودشان. به این معنا که زمانی که بر سر صراط قرار می‌گیرند و در تاریکی غرق می‌شوند، از مؤمنان نور می‌طلبند و می‌گویند: «نگاه کنید تا از نور شما بگیریم، زیرا ما با شما بودیم.» اما فرشتگان مؤمن به آنها پاسخ می‌دهند: «به عقب برگردید و در جایی که در دنیای فانی فریب خوردید، باید نور را جست‌وجو کنید.» درباره واژه "یخدعون" و "یخادعون" دو قرائت مختلف وجود دارد. کسی که اولی را می‌خواند، معتقد است که اصل واژه "یخدعون" است اما در متنی که نقل شده، در معرض "یخادعون" قرار گرفته است.
وَ ما یَشْعُرُونَ و نمیدانند که آن فرهیب است که در آنند و جز با خویشتن نمیکنند و گفته‌اند منافقان از بهر آن نفاق میکردند با مسلمانان و خود را بریشان می‌آراستند تا اسرار مسلمانان بدانند و با کافران یکی شوند در بد خواست مسلمانان، اللَّه تعالی وبال آن بایشان در رسانید و مؤمنانرا خبر داد در ضمیر ایشان تا نعمت دنیا و صحبت مؤمنان بریشان منغّص شد، و در عقبی با عذاب جاوید بماندند. و حقیقت مخادعت در لغت عرب آنست که بزبان آن گوید که در دل ندارد و بعمل می‌نماید آنچه قصد بخلاف آن دارد. مصطفی ص را پرسیدند درست کاری در چیست؟ گفت در آنک باللّه مخادعت نکنی گفتند یا رسول اللَّه مخادعت باللّه چون بود؟ گفت: ان تعمل بما امر اللَّه ترید به غیر اللَّه‌
هوش مصنوعی: آنها نمی‌دانند که در چه وضعیتی هستند و تنها با خودشان مواجه‌اند. گفته شده است که منافقان به خاطر نفاق خود با مسلمانان، خود را به شکل مسلمانان درآورده‌اند تا بتوانند اسرار آنها را بفهمند و سپس به کافران بپیوندند و به مسلمانان آسیب برسانند. خداوند عواقب این رفتار را به آنها رسانید و مؤمنان را از احوال آنها آگاه ساخت تا نعمت‌های دنیا و رفاقت با مؤمنان برایشان تلخ و ناخوشایند شود و در آخرت نیز عذاب جاودان برایشان باقی بماند. در زبان عربی، مفهوم مخادعت به این معناست که شخص چیزی بگوید که در دل نمی‌خواهد و رفتارهایی کند که با نیّت درونی‌اش مخالف است. از پیامبر اکرم پرسیدند راست‌کرداری در چیست؟ ایشان فرمودند در این است که با خداوند نیرنگ نکنید. از ایشان پرسیدند نیرنگ به خدا چگونه است؟ فرمودند: اینکه آنچه خداوند دستور داده را انجام دهید، اما هدف شما غیر از خدا باشد.
یعنی آن کین که اللَّه فرمود لکن نه آن خواهی بآن عمل که اللَّه از تو خواست.
هوش مصنوعی: به این معنی است که آن دشمنی یا کینه‌ای که خداوند فرمود، وجود دارد، اما نه به این شکل که تو به خاطر آن به عمل بپردازی که خدا از تو خواسته است.
و عن ابی الدرداء قال قال رسول اللَّه ص اوحی اللَّه الی بعض انبیائه قل للّذین یتفقّهون لغیر دین و یتعلّمون لغیر العمل و یطلبون الدنیا بعمل الآخرة و یلبسون مسوک الضّأن، قلوبهم کقلوب الذّئاب، السنتهم احلی من العسل، و قلوبهم امرّ من الصبر، ایّای یخادعون ام بی یستهزءون؟ فبی حلفت لامتحن لهم فتنة تدع الحکیم حیران.»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) به یکی از انبیا وحی فرمود که به افرادی که علم را برای غیر از دین می‌آموزند، که برای عمل نمی‌آموزند و به دنبال دنیا با اعمال آخرت هستند، بگوید: آن‌ها لباس‌هایی مانند لباس‌های پشمین به تن دارند، اما دل‌هایشان مانند دل‌های گرگ‌ها است. زبان‌هایشان شیرین‌تر از عسل است، اما دل‌هایشان تلخ‌تر از صبر است. آیا آن‌ها من را فریب می‌دهند یا به من تمسخر می‌کنند؟ به همین خاطر، من قسم خورده‌ام که فتنه‌ای برای آن‌ها ایجاد می‌کنم که حکیم را به حیرت وامی‌دارد.
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در دلهای ایشان بیماری است یعنی شک و نفاق. شک را بیماری خواند که نه قبول محض است و نه رد محض، همچنانک بیمار نه مرده است و نه زنده تمام.
هوش مصنوعی: در دل‌های آن‌ها نوعی بیماری وجود دارد که به معنای شک و نفاق است. این نوع شک را می‌توان نوعی بیماری دانست، زیرا نه به طور کامل پذیرفته شده و نه به طور کامل رد شده است. به عبارتی، بیمار نه کاملاً مرده است و نه کاملاً زنده.
فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً اللَّه بیماری در دل ایشان بیفزود بما انزل اللَّه من کتابه و ما فیه من الحدود، چندان که میدیدند که کتاب و وحی از آسمان بمصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روانست و حدود شرع در افزونی، ایشان را بیماری دل می‌افزود. و در سورة توبه گشاده‌تر کرد و گفت: وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً... الی قوله فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ و در سورة المائدة گفت وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً معنی دیگر فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ در دلهای ایشان بیماری است که کار مصطفی می‌بینند روی در اقبال و مسلمانان در افزونی، و اسلام هر روز آشکاراتر و قوی‌تر فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً این بیماری دل ایشان بیفزود بزیادت نصرت و قوت مسلمانان، تا هر روز که برآمد اسلام در افزونی بود و کلمه حق عالی‌تر و کفر نگونسارتر. این آیت بر اهل قدر و اعتزال ردّ است که ایشان منکر نه‌اند که این مرض نه مرض اوجاع است بل که مرض کفر و نفاق است. و قد قال اللَّه تعالی فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. یبلغ ألمه الی القلب.
هوش مصنوعی: خداوند بر آنان بیماری افزوده است، زیرا به آنچه از کتابش نازل کرده و احکامی که در آن است، دقت می‌کنند. به این دلیل که می‌بینند کتاب و وحی به پیامبر خدا نازل می‌شود و احکام شرع بیشتر می‌شود، بیماری دلشان افزایش می‌یابد. در سوره توبه می‌فرماید که برخی وقتی سوره‌ای نازل می‌شود، می‌گویند آیا این برای کسی ایمانش را افزایش می‌دهد یا خیر. و سپس می‌فرماید که این موضوع باعث افزایش پلیدی در دل آنان می‌شود. همچنین در سوره مائده به این نکته اشاره می‌شود که خداوند بر بسیاری از آنان آنچه را نازل کرده، طغیان و کفر آنها را بیشتر می‌کند. در دل آنها بیماری وجود دارد و وقتی عمل پیامبر را می‌بینند، روی در اقبال دارند و مسلمانان را در حال افزایش می‌بینند، در حالی که اسلام در هر روز قوی‌تر و آشکارتر می‌شود. این بیماری دل آنان به خاطر افزایش نصرت و قدرت مسلمانان و رشد روزافزون اسلام بیشتر می‌شود. آیه‌ای که اشاره شده، به اهل قدرت و اعتزال پاسخ می‌دهد و بیان می‌کند که این بیماری، مرض کفر و نفاق است، نه بیماری جسمی. خداوند می‌فرماید: "خداوند بر آنان بیماری افزوده و برای آنان عذاب دردناک وجود دارد."
بِما کانُوا یَکْذِبُونَ. بتخفیف و تثقیل هر دو خوانده‌اند، تخفیف قرائت کوفی است و تثقیل قرائت باقی. بتخفیف دو معنی دارد: یکی آنست که ایشان را عذابی دردنمای است بآنچه دروغ گفتند که رسول و پیغام حق دروغ است. معنی دیگر بآن دروغ که میگفتند با مؤمنان که ما گرویدگانیم و در باطن خلاف آن داشتند. و بتثقیل معنی آنست که ایشان را عذاب است بآنچه رسول را دروغ زن گرفتند و قرآن را بدروغ داشتند. و گفته‌اند «من کذب علی اللَّه فهو کفر و من کذب علی النبیّ فهو کفر و من کذب علی النّاس فهو خدیعة و مکر» و قال النبیّ (ص). «ایّاکم و الکذب مجانب الایمان.»
هوش مصنوعی: این جمله به معنای عذاب و مجازات کسانی است که به دروغ گفتن متهم شده‌اند. این افراد هم به پیامبر و آموزه‌های او دروغ گفته‌اند و هم در مورد ایمان خود، در حالی که در باطن اعتقادی متفاوت داشته‌اند. در اینجا دو نوع عذاب برای آنها مطرح می‌شود؛ یکی ناشی از دروغ‌پردازی به پیامبر و قرآن و دیگری عذابی که در نتیجه نداشتن صداقت در ایمانشان شامل حالشان می‌شود. همچنین اشاره شده که دروغ گفتن به خدا، پیامبر و مردم از نظر دین بسیار ناپسند است و به نوعی نشانه عدم ایمان فرد تلقی می‌شود.
و قال: «اذا کذب العبد کذبة تباعد منه الملک میلا من نتن ما جاء به.»
هوش مصنوعی: او گفت: "زمانی که بنده‌ای دروغ بگوید، فرشته‌ای به خاطر بوی بدی که از این دروغ برمی‌خیزد، یک مایل از او فاصله می‌گیرد."
و قال «برّ الوالدین یزید فی العمر و الکذب ینقص الرّزق، و الدعاء یرد القضاء.»
هوش مصنوعی: احترام به والدین باعث طول عمر می‌شود، دروغ گفتن باعث کاهش روزی می‌گردد و دعا کردن می‌تواند سرنوشت را تغییر دهد.
و قیل فی قوله تعالی بِما کانُوا یَکْذِبُونَ یعنی یکذّبون بالقدر و فی ذلک ما روی عن النبی ص إنّه قال ثلثه لا یقبل اللَّه منهم صرفا و لا عدلا عاق و منّان و مکذّب بقدر»
هوش مصنوعی: در این آیه به موضوع انکار قضا و قدر اشاره شده است. در این زمینه، روایتی از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده که فرموده‌اند: سه دسته از افراد هستند که خدا نیکی‌هایشان را نمی‌پذیرد؛ این سه دسته شامل کسی که نسبت به والدینش نافرمانی می‌کند، کسی که به نعمت‌هایش می‌بالد و فردی که قضا و قدر را انکار می‌کند.
و قال «یکون فی امّتی و فی آخر الزّمان رجال یکذّبون بمقادیر الرّحمن عزّ و جلّ، یکونون کذّابین، ثمّ یعودون مجوس هذه الامّة و هم کلاب اهل النّار.».
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: در میان امت من در آخر الزمان مردانی خواهند بود که به اندازه‌گیری‌های خداوند متعال کذب می‌ورزند و دروغگو خواهند بود. سپس به حالتی بازگشته و مانند مجوسی‌ها خواهند شد و آن‌ها همانند سگان اهل آتش خواهند بود.
و عن عائشة قالت قال رسول اللَّه ص «ستّة لعنتهم و لعنهم اللَّه و کلّ نبیّ مجاب. الزّائد فی کتاب اللَّه، و المکذّب بقدر اللَّه، و المتسلّط علی امّتی بالجبروت لیذلّ من اعزّه اللَّه و یعزّ من اذلّه اللَّه، و المستحلّ محارم اللَّه، و التّارک لسنّتی و المستحل من عترتی ما حرم اللَّه.»
هوش مصنوعی: عایشه نقل می‌کند که پیامبر خدا فرمودند: «شش دسته هستند که خداوند آن‌ها را لعنت کرده و هر پیامبر پذیرفته‌شده‌ای هم آنان را لعنت می‌کند. این افراد عبارتند از: کسی که در کتاب خدا افزودنی دارد، کسی که به قضا و قدر خداوند کذب می‌گوید، کسی که با قدرت خود بر امتم تسلط پیدا کرده و می‌خواهد کسی که خداوند او را عزیز کرده به ذلت بکشاند و برعکس، کسی که به افراد ذلیل احترام می‌گذارد، کسی که محرمات خداوند را حلال می‌داند، کسی که سنت من را ترک می‌کند و کسی که از نسل من، چیزی را که خداوند حرام کرده حلال می‌داند.»
وَ إِذا قِیلَ قرائت کسایی و یعقوب اشمام ضمّ است در فاء الفعل یعنی که تا دلالت کند بر واو منقلبه و بر اصل کلمه که اصل آن قول بوده است، و نیز فاصل بود میان صدر و مصدر وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ یعنی لهؤلاء المنافقین و قیل للیهود. میگوید چون مؤمنان منافقان اوس و خزرج را گویند تباه کاری مکنید در زمین و تباه کاری ایشان آن بود که دلهای ضعیف ایمانان در می‌شورانیدند و طعنها در رسول و در دین در سخنان خویش می‌تعبیه کردند، و مردمان را از غزا دل میگردانیدند و از سخاوت می‌فروداشتند، و چون ایشان را گویند این فساد مکنید جواب دهند که ما مصلحانیم یعنی میخواهیم که صلح دهیم مؤمنانرا و اهل کتاب را.
هوش مصنوعی: وقتی گفته می‌شود که قرائت کسایی و یعقوب به معنای اضافه کردن ضمه در حرف "ف" فعل است، به این معناست که این دلالت بر واو تغییر یافته و بر اصل کلمه که "قول" بوده، دارد. این قرائت همچنین فاصله‌ای بین صدر و مصدر می‌سازد. وقتی به منافقین و یهود گفته می‌شود، این شامل کسانی است که به مؤمنان می‌گویند که در زمین فساد نکنند. فساد آنها این بوده که دل‌های مؤمنان ضعیف را به هم می‌ریختند، به پیامبر و دین او طعنه می‌زدند و مردم را از جهاد برمی‌گرداندند و آنها را از سخاوت بازمی‌داشتند. هنگامی که به آنها گفته می‌شود که این فساد را نکنید، پاسخ می‌دهند که ما مصلحان هستیم و می‌خواهیم بین مؤمنان و اهل کتاب صلح برقرار کنیم.
و قیل: إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ای الّذی نحن علیه صلاح عند انفسنا و ذلک لانّ الشّیطان زیّن لهم سوء اعمالهم کقوله تعالی أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً. چون ایشان گفتند ما مصلحانیم و در طلب صلاح میکوشیم ربّ العالمین باطن ایشان را آشکارا کرد و مؤمنانرا از ضمیر ایشان آگاه گردانید گفت: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ الا حرف تنبیه است و اصله لا دخل علیه الف الاستفهام فاخرجته الی معنی التحقیق. میگوید آگاه بیدای مسلمانان که ایشانند مفسدان و تباه کاران وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ لکن نمیدانند که رسول و مؤمنان از سرّ ایشان و تباه‌کاری ایشان خبر دارند. معنی دیگر لکن نمیدانند که غایب آن فساد چیست و آن عذاب که ایشان را ساخته‌اند چونست. و گفته‌اند فساد درین آیت بمعنی معصیت است و صلاح بمعنی طاعت چنانک در سورة الاعراف گفت وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها و در سورة النّمل گفت یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ. یعنی یعلمون بالمعصیة فی الارض و لا یطیعون اللَّه فیها. و در قرآن فساد است بمعنی هلاک چنانک گفت لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا ای لهلکتا. و فساد است بمعنی قتل چنانک گفت: أَ تَذَرُ مُوسی‌ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ و فسادست بمعنی خراب چنانک گفت: إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ و بمعنی سحر إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ و بمعنی قحط باران ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ، و فساد بمعنی تضییع در خبرست و ذلک فی‌ قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا کما بدأ، فطوبی للغرباء، قیل یا رسول اللَّه و من الغرباء؟ قال الّذین یصلحون ما افسد الناس بعدی من سنتی.
هوش مصنوعی: برخی گفته‌اند: ما فقط درصدد اصلاح هستیم. این به آن معناست که آنچه ما انجام می‌دهیم، از نظر خودمان خوب است. اما شیطان عمل‌های زشت آنها را در نظرشان زیبا جلوه داده است، همانطور که خداوند فرموده: «آیا کسی که زشتی عملش برای او زیبا شده و آن را خوب می‌بیند، مانند کسی است که واقعیت را می‌فهمد؟» وقتی آنها ادعا کردند که مصلح هستند، خداوند باطن آنها را برای مؤمنان روشن ساخت و به آنها خبر داد که آگاه باشید، اینها در واقع مفسد هستند، هرچند خودشان نمی‌دانند. این عدم آگاهی آنها از سرّ فسادشان و عذاب‌هایی که در انتظارشان است، نشان‌دهنده ضعف عقل و درک آنهاست. در اینجا، فساد به معنای گناه و معصیت و صلاح به معنای اطاعت از خداوند است. قرآن به طور مکرر از فساد به معانی مختلفی مانند هلاکت، قتل، خرابکاری و سحر سخن می‌گوید و در برخی آیات به کمبود باران و آثار بد اعمال انسان‌ها اشاره کرده است. همچنین، پیامبر اسلام فرمود که اسلام در ابتدا غریب بوده و دوباره غریب خواهد شد، و خوشا به حال کسانی که بعد از او درصدد اصلاح سنت‌های او باشند.

حاشیه ها

1402/03/13 03:06
یزدانپناه عسکری

2- أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً

***

[قرآن کریم]

أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ - ابراهیم 28

[یزدانپناه عسکری]

شکر، ذکر و به یاد آوردن نعمت، اقرار به حق منعم و حال جمیل در جایگاه قضای دَین است. و کفر فراموشی نعمت. 

_______

وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُور -  سبأ : 13