گنجور

بخش ۳۹ - ۱۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً قتل نفس از دو گونه است یکی از روی صورت و یکی از روی معنی، او که از روی صورت خود را کشد بعذابی رسد که عذاب از آن صعبتر نیست و ذلک فی‌

قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «من قتل نفسه بسمّ فسمّه فی یده یتحسّاه فی نار جهنم خالدا مخلّدا فیها ابدا، و من قتل نفسه بحدیدة فحدیدته فی دیه یجأ بها فی بطنه فی نار جهنم خالدا مخلدا فیها ابدا، و من تردّی من جبل فقتل نفسه فهو یتردّی فی نار جهنم من جبل خالدا مخلدا فیها ابدا»

و آن کس که خود را بشمشیر مجاهدت از روی معنی کشد بناز و نعیم باقی و بهشت جاویدی رسید. چنانک رب العزة گفت وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‌. قوم موسی را گفتند زنده را بکشید تا کشته زنده شود، اشارت باهل طریق است که نفس زنده را بشمشیر مجاهدت بکشند بر وفق شریعت تا دل مرده بنور مشاهدت زنده شود، و او که بنور مشاهدت و روح انس زنده شد بحیاة طیبه رسید آن حیاتی که هرگز مرگی در آن نشود و فنا بآن راه نبرد، و زبان حال بنده اندرین حال میگوید:

گر من بمرم مرا مگویید که مرد
گو مرده بدو زنده شد و دوست ببرد

پیر طریقت جنید قدس اللَّه روحه یکی را از دوستان وی که از دنیا رفته بود میشست، آن کس انگشت مسبّحه جنید را بگرفت، جنید گفت أ حیاة بعد الموت؟ جواب داد که او ما علمت انا لا نموت بل ننقل من دار الی دار «و فی هذا المعنی ما روی عن عبد الملک بن عمیر عن ربعی بن محراش قال کنا اخوة ثلاثة، و کان اعبدنا و اصوفنا و افضلنا الاوسط منا فغبت غیبة الی السواد ثم قدمت علی اهلی. فقالوا ادرک اخاک فانه فی الموت، قال فخرجت الیه اسعی، فانتهیت الیه و قد قضی و سجی بثوب، فقعدت عند راسه ابکیه، قال فرفع یده فکشف الثوب عن راسه، و قال السلام علیکم قلت ای اخی أ حیاة بعد الموت؟ قال نعم انی لقیت اخی فلقنی بروح و ریحان و رب غیر غضبان، و انه کسانی ثیابا خضرا من سندس و استبرق، و انی وجدت الامر ایسر مما تحسبون ثلثا، فاعملوا و لا تغیّروا ثلثا و انی لقیت رسول اللَّه فاقسم ان لا یبرح حتی آتیه، فعجّلوا جهازی ثم طفأ فکان اسرع من حصاة لو القیت فی ماء، فبلغ عایشه رض فصدّقته و قالت قد کنا نسمع ان رجلا من هذه الامة سیتکلم بعد موته.

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ قسوت دل در حق جهال نامهربانی و بی رحمتی و از راه حق دوری، و در حق عارفان و ارباب صدق و صفوت قوت دل است و حالت تمکن و کمال معرفت و حالت صفوت، چنانک صدیق اکبر از خود نشان داد که هر گه کسی را دیدی که می‌گریستی و در خود می‌پیچیدی از استماع قرآن، وی گفتی هکذا کنا حتی قست القلوب اشارت است این قسوت بکمال حال عارفان و جلال رتبت صدّیقان در بدایت کار و عنفوان ارادت، مبتدی را بانگ و خروش و نعره و زاری بود که هنوز عشق وی ولایت خود بتمامی فرو نگرفته بود، پس چون کار بکمال رسد و صفاء معرفت قوی گردد و سلطان عشق ولایت خود بتمامی فرو گیرد، آن خروش و زاری در باقی شود شادی و طرب در پیوندد، بزبان حال گوید.

ز اول که مرا عشق نگارم نو بود
همسایه بشب ز ناله من نغنود
کم گشت کنون ناله که عشقم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود

وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ سنگ خاره را بر دل جافی فضل داد و افزونی نهاد، گفت از سنگ آب آید و نرم شود و از ترس خدا بهامون افتد، و دل جافی در نهاد مرد بیگانه نه از ترس خدا بنالد و نه از حسرت بگرید، نه رحمت و رقت در وی آید.

در حکایت بیارند که پیغامبری از پیغامبران خدا بصحرایی بر گذشت سنگی را دید که در نهاد خود کوچک بود و آبی عظیم از وی میرفت بیش از حد و اندازه آن سنگ پیغامبر بایستاد و در آن تعجب میکرد که تا چه حالست آن سنگ را و چه آبست که از وی روانست، رب العزة آن سنگ را با وی در سخن آورد تا گفت ای پیغامبر حق این آب که تو می‌بینی گریستن منست، که از آن روز باز که بمن رسید از کلام رب العزة که وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ که دوزخ را بسنگ گرم کنند من از حسرت و ترس میگریم. پیغامبر گفت بار خدایا وی را از آتش ایمن گردان وحی آمد بوی، که او را ایمن کردم از آتش. پیغامبر برفت پس بروزگاری دیگر باز آمد و آن سنگ را دید که هم چنان میگریست، و آب از وی روان، هم در آن تعجب بماند تا رب العزّة دیگر باره آن سنگ را بسخن آورد، گفت ای پیغامبر خدا چه تعجب کنی باین گریستن من، اللَّه تعالی مرا ایمن کرد از آتش اما گریستن اول از حسرت و اندوه بود و این گریستن از شادی و شکر.

پیر طریقت گفت: «در سر گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهره یتیم و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه‌ایست دراز.»

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً قتل نفس از دو گونه است یکی از روی صورت و یکی از روی معنی، او که از روی صورت خود را کشد بعذابی رسد که عذاب از آن صعبتر نیست و ذلک فی‌
هوش مصنوعی: آیه‌ای اشاره دارد به حکم قتل نفس که به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی قتل به معنای ظاهری و دیگری به معنای باطنی. کسی که به طور ظاهری خود را به قتل می‌رساند، دچار عذابی می‌شود که هیچ عذاب دیگری به سختی آن نمی‌باشد.
قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «من قتل نفسه بسمّ فسمّه فی یده یتحسّاه فی نار جهنم خالدا مخلّدا فیها ابدا، و من قتل نفسه بحدیدة فحدیدته فی دیه یجأ بها فی بطنه فی نار جهنم خالدا مخلدا فیها ابدا، و من تردّی من جبل فقتل نفسه فهو یتردّی فی نار جهنم من جبل خالدا مخلدا فیها ابدا»
هوش مصنوعی: هر کسی که خودکشی کند، اگر به وسیله زهر باشد، آن زهر در دست او باقی می‌ماند و او همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد. اگر کسی با سلاح سرد خود را به قتل برساند، آن سلاح در بدنش باقی می‌ماند و او باید به همین شکل در آتش جهنم عذاب ببیند. اگر کسی از بلندی سقوط کند و جان خود را بگیرد، او نیز در جهنم به همین شیوه عذاب خواهد شد و همواره در آنجا خواهد ماند.
و آن کس که خود را بشمشیر مجاهدت از روی معنی کشد بناز و نعیم باقی و بهشت جاویدی رسید. چنانک رب العزة گفت وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی‌. قوم موسی را گفتند زنده را بکشید تا کشته زنده شود، اشارت باهل طریق است که نفس زنده را بشمشیر مجاهدت بکشند بر وفق شریعت تا دل مرده بنور مشاهدت زنده شود، و او که بنور مشاهدت و روح انس زنده شد بحیاة طیبه رسید آن حیاتی که هرگز مرگی در آن نشود و فنا بآن راه نبرد، و زبان حال بنده اندرین حال میگوید:
هوش مصنوعی: کسی که با تلاش و مجاهدت خود را از قید وسوسه‌ها آزاد کند، به نعمت‌های جاویدان و بهشت ابدی دست می‌یابد. همان‌طور که خداوند فرمود: «و اما کسی که از مقام پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوا و هوس بازداشت، بهشت جایگاه اوست.» به قوم موسی گفته شد که باید زنده‌ها را بکشند تا کشته‌ها زنده شوند؛ این اشاره‌ای به نیاز به مجاهدت دارد، تا انسان با پیروی از دستورات دین، نفس خود را از خواب غفلت بیدار کند و دل مرده‌اش را با نور مشاهده خدا زنده سازد. کسی که به نور مشاهده و روح محبت زنده می‌شود، به حیات طیبه‌ای دست می‌یابد که هرگز مرگ در آن وجود ندارد و فنا به آن راهی ندارد. در این حالت، بنده با زبان حال خود می‌گوید:
گر من بمرم مرا مگویید که مرد
گو مرده بدو زنده شد و دوست ببرد
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم، نیازی نیست بگویید که او مرده است؛ بلکه باید بگویید که او زنده شد و دوستش را با خود برد.
پیر طریقت جنید قدس اللَّه روحه یکی را از دوستان وی که از دنیا رفته بود میشست، آن کس انگشت مسبّحه جنید را بگرفت، جنید گفت أ حیاة بعد الموت؟ جواب داد که او ما علمت انا لا نموت بل ننقل من دار الی دار «و فی هذا المعنی ما روی عن عبد الملک بن عمیر عن ربعی بن محراش قال کنا اخوة ثلاثة، و کان اعبدنا و اصوفنا و افضلنا الاوسط منا فغبت غیبة الی السواد ثم قدمت علی اهلی. فقالوا ادرک اخاک فانه فی الموت، قال فخرجت الیه اسعی، فانتهیت الیه و قد قضی و سجی بثوب، فقعدت عند راسه ابکیه، قال فرفع یده فکشف الثوب عن راسه، و قال السلام علیکم قلت ای اخی أ حیاة بعد الموت؟ قال نعم انی لقیت اخی فلقنی بروح و ریحان و رب غیر غضبان، و انه کسانی ثیابا خضرا من سندس و استبرق، و انی وجدت الامر ایسر مما تحسبون ثلثا، فاعملوا و لا تغیّروا ثلثا و انی لقیت رسول اللَّه فاقسم ان لا یبرح حتی آتیه، فعجّلوا جهازی ثم طفأ فکان اسرع من حصاة لو القیت فی ماء، فبلغ عایشه رض فصدّقته و قالت قد کنا نسمع ان رجلا من هذه الامة سیتکلم بعد موته.
هوش مصنوعی: جنید، عارف بزرگ، در حال شستن یکی از دوستانش که از دنیا رفته بود، متوجه شد که آن شخص انگشت سبحه‌اش را گرفت. جنید از او پرسید آیا زندگی بعد از مرگ وجود دارد؟ او پاسخ داد که ما نمی‌میریم، بلکه از دنیایی به دنیای دیگر منتقل می‌شویم. این موضوع به یاد یکی از روایات می‌افتد که درباره سه برادر صحبت می‌کند. یکی از آن‌ها که از دیگر برادران عبادت بیشتری داشت، زمانی غیبت کرد و وقتی به خانه برگشت، به او گفتند که برادرش در حال مرگ است. او به سوی برادرش شتابان رفت و وقتی رسید، او را مرده دید و در کنارش نشسته و گریه کرد. برادرش دستش را بالا آورد و پوشش را از روی سرش برداشت و سلام کرد. او از برادرش پرسید آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟ برادرش پاسخ داد بله و توضیح داد که او برادرش را ملاقات کرده و خبر خوشی را از او دریافت کرده است. او همچنین گفت که احساس کرده است شرایط آسان‌تر از آن چیزی است که ما تصور می‌کنیم و بعد از آن، به پیامبر اسلام نیز اشاره کرد و صحبت از یک توافق کرد. در نهایت، به عایشه خبر رسید و او این مسئله را تأیید کرد و گفت ما پیش‌تر شنیده بودیم که فردی از این امت بعد از مرگش سخن خواهد گفت.
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ قسوت دل در حق جهال نامهربانی و بی رحمتی و از راه حق دوری، و در حق عارفان و ارباب صدق و صفوت قوت دل است و حالت تمکن و کمال معرفت و حالت صفوت، چنانک صدیق اکبر از خود نشان داد که هر گه کسی را دیدی که می‌گریستی و در خود می‌پیچیدی از استماع قرآن، وی گفتی هکذا کنا حتی قست القلوب اشارت است این قسوت بکمال حال عارفان و جلال رتبت صدّیقان در بدایت کار و عنفوان ارادت، مبتدی را بانگ و خروش و نعره و زاری بود که هنوز عشق وی ولایت خود بتمامی فرو نگرفته بود، پس چون کار بکمال رسد و صفاء معرفت قوی گردد و سلطان عشق ولایت خود بتمامی فرو گیرد، آن خروش و زاری در باقی شود شادی و طرب در پیوندد، بزبان حال گوید.
هوش مصنوعی: سپس دل‌های شما سخت و بی‌رحم شد. این قساوت دل در برابر جهل به معنای بی‌محبتی و دوری از حقیقت است و در مقابل عارفان و افرادی که با صدق و صفا به شناخت رسیده‌اند، نشان‌دهنده اقتدار و کمال معرفت است. به‌گونه‌ای که صدیق اکبر نشان داد که هر زمان کسی را می‌دید که بخاطر شنیدن قرآن گریه می‌کند و در خود فرو می‌رود، به او می‌گفت: «چنین بودیم تا اینکه دل‌ها سخت شد». این اشاره به قساوت دل در کمال حال عارفان و مقام والای صدّیقان در آغاز مسیر است. در آغاز، مبتدی‌ها به شیوه‌ای پر صدا و با زاری حس خود را بیان می‌کنند، زیرا هنوز عشق به ولایت خود را به‌طور کامل درک نکرده‌اند. اما هنگامی که به کمال برسند و صفای معرفت در آنها قوی‌تر شود و عشق به ولایت خود به‌طور کامل در وجودشان جاری گردد، آن نعره‌ها و زاری‌ها به شادی و سرور تبدیل می‌شود و با زبان حال اپیستو.
ز اول که مرا عشق نگارم نو بود
همسایه بشب ز ناله من نغنود
هوش مصنوعی: از زمانی که عشق معشوقم برایم تازه و جدید شد، همسایه‌ها شب‌ها به خاطر ناله‌هایم غمگین و نالان می‌شوند.
کم گشت کنون ناله که عشقم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود
هوش مصنوعی: حال که ناله و فریاد من کم شده است، نشان از این است که عشق من بیشتر شده؛ وقتی که آتش همه جا را گرفته، دیگر دودی باقی نمی‌ماند.
وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ سنگ خاره را بر دل جافی فضل داد و افزونی نهاد، گفت از سنگ آب آید و نرم شود و از ترس خدا بهامون افتد، و دل جافی در نهاد مرد بیگانه نه از ترس خدا بنالد و نه از حسرت بگرید، نه رحمت و رقت در وی آید.
هوش مصنوعی: بسیاری از سنگ‌ها هستند که از دلشان رودها جاری می‌شود و برخی از آن‌ها ترک برمی‌دارند و آب از آن‌ها خارج می‌شود. همچنین، برخی سنگ‌ها به خاطر страх از خداوند به زمین می‌افتند. در اینجا، سنگ سخت و بی‌احساس به دل انسان بی‌خبر از خدا، هیچ نوع ترس یا حسرتی نمی‌افزاید و رحم و رقتی در دل او ایجاد نمی‌کند.
در حکایت بیارند که پیغامبری از پیغامبران خدا بصحرایی بر گذشت سنگی را دید که در نهاد خود کوچک بود و آبی عظیم از وی میرفت بیش از حد و اندازه آن سنگ پیغامبر بایستاد و در آن تعجب میکرد که تا چه حالست آن سنگ را و چه آبست که از وی روانست، رب العزة آن سنگ را با وی در سخن آورد تا گفت ای پیغامبر حق این آب که تو می‌بینی گریستن منست، که از آن روز باز که بمن رسید از کلام رب العزة که وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ که دوزخ را بسنگ گرم کنند من از حسرت و ترس میگریم. پیغامبر گفت بار خدایا وی را از آتش ایمن گردان وحی آمد بوی، که او را ایمن کردم از آتش. پیغامبر برفت پس بروزگاری دیگر باز آمد و آن سنگ را دید که هم چنان میگریست، و آب از وی روان، هم در آن تعجب بماند تا رب العزّة دیگر باره آن سنگ را بسخن آورد، گفت ای پیغامبر خدا چه تعجب کنی باین گریستن من، اللَّه تعالی مرا ایمن کرد از آتش اما گریستن اول از حسرت و اندوه بود و این گریستن از شادی و شکر.
هوش مصنوعی: روزی پیامبری از پیامبران خدا در بیابانی عبور می‌کرد و سنگی را دید که از درونش آبی بزرگ سرازیر می‌گردید. او در شگفتی ماند که این سنگ چه اندازه است و این آب از کجا می‌آید. خداوند با آن سنگ سخن گفت و به پیامبر فرمود: "این آبی که می‌بینی، نشانه گریه من است. از زمانی که این آیه را شنیدم که دوزخ را با انسان‌ها و سنگ‌ها روشن می‌کنند، از حسرت و ترس می‌گریم." پیامبر دعا کرد که خداوند او را از آتش جهنم حفظ کند و پاسخ آمد که او را در امان داشته است. مدتی گذشت و پیامبر دوباره به آنجا آمد و سنگ را دید که هنوز می‌گرید. او دوباره شگفت‌زده شد تا اینکه خداوند به سنگ گفت: "چرا تعجب می‌کنی؟ خداوند مرا از آتش ایمن کرده است؛ ولی گریه اول من از حسرت و اندوه بود و این گریه اکنون از شادی و شکر است."
پیر طریقت گفت: «در سر گریستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت بهره یتیم و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود این قصه‌ایست دراز.»
هوش مصنوعی: پیر راه و عرفان بیان کرد: «گریه‌ای در دل دارم که بسیار طولانی است، نمی‌دانم آیا به خاطر حسرت می‌گریم یا به خاطر زیبایی و ناز. گریه از حسرت، مایه‌ی یتیمان است و گریه شمع، نشانه‌ی ناز. اما اینکه از ناز می‌گریم، داستانی طولانی دارد.»