گنجور

بخش ۳۳ - ۹ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا الآیة، هر چند که کوشیدند و رنجها در دینداری کشیدند آن احبار جهودان و رهبان ترسایان، و چندانک توانستند در راه مجاهدت و ریاضت رفتند و نفس خود را از شهوات و مألوفات باز داشتند و از دنیا و دنیا داران یکبارگی عزلت گرفتند، و صومعه‌ها بر خود زندان کردند، با اینهمه که کردند ضایع است سعی‌های ایشان، بل که حقیقت خود آنست که تا به محمد ایمان نیارند و او را برسالت و نبوت استوار نگیرند، آن عبادتها ناکرده کرده گیر و آن طاعتها ناپذیرفته. روش دینداران و مقامات و احوال دوستان هم بر این نسق نهادند، تا بقیتی از علایق بریشانست دعوی ایشان دریافت نسیم دوستی هذیانست. المکاتب عبد ما بقی علیه درهم.

تا هست ترا بنزد تو تکیه گهت
مغرور دو عالمی و کار تبهت‌

تو تکیه بر پنداشت خود زنی، و سوداها در سر گیری و غوغاها در دل، و ستور نفس را از راندن هیچ شهوت باز نگیری، آن گه طمع داری که با مردان راه در میدان حقیقت گوی زنی، هیهات!!

تا تو بر پشت ستوری بار او بر جان تست
چون بترک وی بگفتی آتش اندر بار زن‌
ور زچاه جاه خواهی تا بر آیی مردوار
چنگ در زنجیر گوهر وار عنبر بار زن‌

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ با همه عهد بست و از همه پیمان گرفت و همه اجابت کردند، اما قومی بطوع اجابت کردند و قومی بکره او که بطوع اجابت کرد عیان او را بار داد و مهر ازل وی را دست گرفت، و او که بکره اجابت کرد حق بر وی بپوشید تا در تاریکی و بیگانگی بماند. این میثاق بر عموم روز اول و در عهد ازل برفت، که احدیت بر دلها متجلی شد، یکی را تجلی سیاست و عزت بود یکی را تجلی لطف و کرامت آنها که اهل سیاست بودند در دریای هیبت بموج دهشت غرق شدند، خردهاشان حیران و دلهاشان تاریک، گرد بیگانگی بر رخسار ایشان نشسته، داغ جدایی بر پیشانی ایشان نهاده، که أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی‌ أَبْصارَهُمْ. و آنها که اهل لطف و کرامت بودند ایشان را بزیور انس بیار است و بنور توحید بیفروخت، و این رقم تخصیص بر ناصیه دولت ایشان کشید که أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ آب آشنایی را در دل ایشان جویی بریده و زرع دوستی را تخم سعادت پر کنده، و میوه بستاخی را درخت دولت نشانده، و دیدار منت را چراغ معرفت افروخته، و آن گه حوالت همه با فضل و رحمت خود کرده و گفته که فلو لا فضل اللَّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین.

آری چون دریای فضل بموج آید جوی معصیت را در تلاطم آن امواج صولت نماند. داود پیغامبر گفت «الهی اتیت اطباء عبادک لیداوونی، فکلهم علیک دلّونی فبؤسا للقانطین من رحمتک» گفت خداوندا گرد همه طبیبان عالم بر آمدم تا درد مرا مرهمی سازند همگان مرا بتو راه نمودند، زیانکار و بینوا آن کس که از رحمت تو نومیدست. فضیل عیاض در روز عرفه در موسم عرفات بآن خلق نگریست و آن سوز و نیاز و آن ناز و راز ایشان دید، هر کسی در موسم عرفات بآن خلق نگریست و آن سوز و نیاز و آن ناز و راز ایشان دید، هر کسی دیگر دعائی و دیگر ثنائی میگفت، دستها همه سوی آسمان و چشمها گریان و دلها سوزان، فضیل گفت «چه بینید و چه حکم کنید؟ اگر این همه خلق دست نیاز سوی مخلوقی دراز کنند و دانگی سیم خواهند ازیشان دریغ دارد یا نه؟ گفتند نه گفت بخدایی خدای که بندگان را بمغفرت خود نواختن بنزدیک حق آسانتر است از آن دانگی سیم آن مخلوق باین جمع فراوان.

بخش ۳۲ - ۹ - النوبة الثانیة: قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا سدی گفت این آیت بشان اصحاب سلمان فرود آمد و سلمان مردی بود از جندیسابور بموصل افتاد، میان احبار ترسایان، و روزگاری دراز با ایشان عبادت کرد فراوان و بر دین عیسی بود از اول، پس به مدینه افتاد و او را به بندگی بفروختند. زنی از جهینه او را بخرید، و از بهر وی شبانی میکرد، و سلمان از علماء ترسایان شنیده بود که درین روزگار پیغامبری بیرون خواهد آمد که صفت وی آنست که مهر نبوت میان دو کتف دارد، و صدقات نستاند، و از هدیه‌ها خورد. روزی سلمان در صحراء مدینه گوسپندان بچرا داشت کسی او را گفت که امروز مردی به مدینه در آمده است و میگوید که من پیغامبرم و سلمان روزگاری بود تا درین انتظار بود، گوسپندان را فرو گذاشت، و به مدینه در شد بنزدیک مصطفی ع و بوی می‌نگریست و در وی تأمل میکرد. مصطفی بفراست نبوی بدانست که حال وی چیست، جامه خویش از پشت فرو گذاشت تا مهر نبوت بر سلمان آشکارا شد. پس سلمان برفت و طعامی خرید و پیش رسول آورد رسول فرمود این چیست؟بخش ۳۴ - ۱۰ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ و نیک دانسته‌اید و شناخته الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ ایشان که از اندازه در گذشتند از شما، فِی السَّبْتِ در صید کردن روز شنبه فَقُلْنا لَهُمْ گفتیم ما ایشان را کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ کپیان گردید خوار و خاموش.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا الآیة، هر چند که کوشیدند و رنجها در دینداری کشیدند آن احبار جهودان و رهبان ترسایان، و چندانک توانستند در راه مجاهدت و ریاضت رفتند و نفس خود را از شهوات و مألوفات باز داشتند و از دنیا و دنیا داران یکبارگی عزلت گرفتند، و صومعه‌ها بر خود زندان کردند، با اینهمه که کردند ضایع است سعی‌های ایشان، بل که حقیقت خود آنست که تا به محمد ایمان نیارند و او را برسالت و نبوت استوار نگیرند، آن عبادتها ناکرده کرده گیر و آن طاعتها ناپذیرفته. روش دینداران و مقامات و احوال دوستان هم بر این نسق نهادند، تا بقیتی از علایق بریشانست دعوی ایشان دریافت نسیم دوستی هذیانست. المکاتب عبد ما بقی علیه درهم.
هوش مصنوعی: در این آیه گفته شده است که اگر چه برخی از یهودیان و مسیحیان در دین خود تلاش و رنج فراوانی کشیدند و از لذایذ دنیا دوری کردند، اما این زحماتشان بی‌فایده است، زیرا تا زمانی که به پیامبر محمد ایمان نیاورند و او را به عنوان پیامبر قبول نکنند، عبادت‌ها و اعمالشان پذیرفته نخواهد شد. این افراد حتی اگر به ریاضت و مجاهدت نیز پرداخته باشند، در نهایت نمی‌توانند ادعای دوستی و ایمان حقیقی داشته باشند. در واقع، تا زمانی که ارتباطشان با دنیا و دلبستگی‌های مادی از بین نرود، دعوی آنان در مورد دوستی و ایمان بی‌اساس خواهد بود.
تا هست ترا بنزد تو تکیه گهت
مغرور دو عالمی و کار تبهت‌
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو را دارم، در کنار تو به خودم می‌بالم و تمام دو جهان را زیر پا می‌گذارم، اما بی‌هودگی و خرابکاری‌هایم را به فراموشی می‌سپارم.
تو تکیه بر پنداشت خود زنی، و سوداها در سر گیری و غوغاها در دل، و ستور نفس را از راندن هیچ شهوت باز نگیری، آن گه طمع داری که با مردان راه در میدان حقیقت گوی زنی، هیهات!!
هوش مصنوعی: تو به افکار و تصورات خود تکیه می‌کنی و در دل خود غوغا و آشفتگی داری، همچنین از کنترل نفس و خواسته‌های خود عاجز هستی. سپس انتظار داری که با مردان در میدان حقیقت صحبت کنی، که این خواسته‌ای غیرممکن است!
تا تو بر پشت ستوری بار او بر جان تست
چون بترک وی بگفتی آتش اندر بار زن‌
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بار سنگینی را بر دوش این اسب می‌گذاری، این بار بر جان تو سنگینی می‌کند. وقتی که او را بشکنی، آتش بر بارش بزن.
ور زچاه جاه خواهی تا بر آیی مردوار
چنگ در زنجیر گوهر وار عنبر بار زن‌
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از چاه جاه و مقام بالا بیایی، باید مانند مردان به چنگ درآوری و زنجیر ثروت و جواهرات را به دوش بگذاری.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ با همه عهد بست و از همه پیمان گرفت و همه اجابت کردند، اما قومی بطوع اجابت کردند و قومی بکره او که بطوع اجابت کرد عیان او را بار داد و مهر ازل وی را دست گرفت، و او که بکره اجابت کرد حق بر وی بپوشید تا در تاریکی و بیگانگی بماند. این میثاق بر عموم روز اول و در عهد ازل برفت، که احدیت بر دلها متجلی شد، یکی را تجلی سیاست و عزت بود یکی را تجلی لطف و کرامت آنها که اهل سیاست بودند در دریای هیبت بموج دهشت غرق شدند، خردهاشان حیران و دلهاشان تاریک، گرد بیگانگی بر رخسار ایشان نشسته، داغ جدایی بر پیشانی ایشان نهاده، که أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی‌ أَبْصارَهُمْ. و آنها که اهل لطف و کرامت بودند ایشان را بزیور انس بیار است و بنور توحید بیفروخت، و این رقم تخصیص بر ناصیه دولت ایشان کشید که أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ آب آشنایی را در دل ایشان جویی بریده و زرع دوستی را تخم سعادت پر کنده، و میوه بستاخی را درخت دولت نشانده، و دیدار منت را چراغ معرفت افروخته، و آن گه حوالت همه با فضل و رحمت خود کرده و گفته که فلو لا فضل اللَّه علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین.
هوش مصنوعی: ما در آغاز عهد و میثاقی با شما بستیم و همگی پاسخ مثبت دادند. گروهی با اختیار خود به این پیمان پاسخ دادند و برخی دیگر به ناچار. کسانی که با کمال میل پاسخ دادند، درک متعالی از این عهد پیدا کردند و تحت مهر ابدی قرار گرفتند، اما آنهایی که به ناچار پاسخ دادند، از حقیقت پوشیده ماندند و در تاریکی و بیگانگی به سر بردند. این عهد در روز نخست و در دوران ازلی برقرار شد که تجلی احدیت در دل‌ها آشکار شد. برخی به تجلی سیاست و عزت دست یافتند و برخی دیگر به تجلی لطف و کرامت. اهل سیاست در هیبت و ترس غرق شدند و عقل‌هایشان حیران و دل‌هایشان تاریک گشت. نگاهشان بیگانه و داغ جدایی بر پیشانی آنان نقش بست. در مقابل، کسانی که اهل لطف و کرامت بودند، با زینت انس آراسته شدند و نور توحید در دل‌های آنان درخشید. این مخصوصیت در سرنوشت آنان ثبت شد که هدایت شده و باید از آن‌ها الگو گرفت. آنها با آبی از دوستی و سعادت در دلشان، بذر دوستی را کاشتند و میوه دولت را به ثمر رساندند و با دیدار نعمت‌های الهی، چراغ معرفت را روشن کردند. در نهایت، همه چیز را با فضل و رحمت خود به ایشان بخشید و اعلام کرد که اگر فضل و رحمت او نبود، از زیانکاران بودند.
آری چون دریای فضل بموج آید جوی معصیت را در تلاطم آن امواج صولت نماند. داود پیغامبر گفت «الهی اتیت اطباء عبادک لیداوونی، فکلهم علیک دلّونی فبؤسا للقانطین من رحمتک» گفت خداوندا گرد همه طبیبان عالم بر آمدم تا درد مرا مرهمی سازند همگان مرا بتو راه نمودند، زیانکار و بینوا آن کس که از رحمت تو نومیدست. فضیل عیاض در روز عرفه در موسم عرفات بآن خلق نگریست و آن سوز و نیاز و آن ناز و راز ایشان دید، هر کسی در موسم عرفات بآن خلق نگریست و آن سوز و نیاز و آن ناز و راز ایشان دید، هر کسی دیگر دعائی و دیگر ثنائی میگفت، دستها همه سوی آسمان و چشمها گریان و دلها سوزان، فضیل گفت «چه بینید و چه حکم کنید؟ اگر این همه خلق دست نیاز سوی مخلوقی دراز کنند و دانگی سیم خواهند ازیشان دریغ دارد یا نه؟ گفتند نه گفت بخدایی خدای که بندگان را بمغفرت خود نواختن بنزدیک حق آسانتر است از آن دانگی سیم آن مخلوق باین جمع فراوان.
هوش مصنوعی: آری، هنگامی که دریاچه نعمت و رحمت الهی به جوش و خروش بیفتد، دیگر جایی برای گناهان و معصیت‌ها باقی نمی‌ماند. داود پیامبر گفت: «خداوندا، به سوی همه پزشکان و درمانگران دنیا آمدم تا درد من را درمان کنند، و همه آنها مرا به سوی تو هدایت کردند. به راستی که بی‌خبر و بدبخت است کسی که از رحمت تو ناامید باشد.» فضیل عیاض در روز عرفه، به جمعیت عظیم و دعا کنندگان در عرفات نگاهی انداخت و آن اشتیاق و نیایش را مشاهده کرد. هر کس با طرز و دعای خاصی دعا می‌کرد، دستان همگان به سمت آسمان دراز بود و چشم‌ها اشکبار و دل‌ها aflame. فضیل گفت: «شما چه می‌بینید و چه نظری می‌دهید؟ اگر این همه افراد دست نیاز به سوی مخلوقی دراز کنند و او هم بخواهد یک سکه به آنها بدهد، آیا او از این کار دریغ می‌ورزد؟» پاسخ دادند: «نه»، او ادامه داد: «به خدا قسم، بخشش خداوند به بندگانش آسان‌تر است از بخشش این مخلوق به این جمعیت کثیر.»