گنجور

بخش ۲۴ - ۶ - النوبة الثالثة

قوله تعالی یا بَنِی إِسْرائِیلَ اشارتست بلطف و کرم حق وابندگان و مهربانی وی بریشان، منت می‌نهد بریشان که منم خداوند کریم و سپاس دارنده و بر رهی بخشاینده و بهر جفایی ببرّ پیش آینده، و رهی را با همه جرم وامدح خود خواننده، و شکر نعمت خود از وی در خواهنده، اینست که بنی اسرائیل را گفت اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ ای فرزندان اسرائیل شکر نعمت من بگزارید و حق نعمت من بر خود بشناسید، تا مستحق زیاده گردید و نیکنام و بهروز شوید، بسا فرقا که میان بنی اسرائیل است و میان این امّت ایشان را گفت، اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ و این امت را گفت فَاذْکُرُونِی ایشان را گفت نعمت من فراموش مکنید، و این امت را گفت مرا فراموش مکنید، ایشان را نعمت داد و این امّت را صحبت داد، ایشان را بشهود نعمت از خود باز داشت و اینان را بشرط محبت با خود بداشت. و لسان الحال یقول‌

فسرت الیک فی طلب المعالی
و سار سوای فی طلب المعاش‌‌

پیر طریقت گفت الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد، او که در دو جهان ترا دارد هرگز کی ترا بگذارد! عجب آنست که او که ترا دارد از همه زارتر میگذارد، او که نیافت بسبب نایافت می‌زارد، او که یافت باری چرا میگذارد،

در بر آن را که چون تو یاری باشد
گر ناله کند سیاه کاری باشد‌‌

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ نظیر این در قرآن فراوانست: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ بنده من دری بر گشای تا دری برگشایم، در انابت بر گشای تا در بشارت بر گشایم، وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْری‌. در انفاق برگشای تا در خلف برگشایم، وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ، در مجاهدت بر گشای تا در هدایت برگشایم، وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا، در استغفار برگشای تا در مغفرت برگشایم، ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً

، در شکر بر گشای تا در زیادت نعمت برگشایم، و لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ بنده من بعهد من و از آی تا بعهد تو و از آیم.

وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ گفته‌اند که خدای را وابنده عهدهای فراوانست و در هر عهدی که بنده را در آن وفاء است از رب العالمین در مقابله آن وفاء است. اول آنست که بنده اظهار کلمه شهادت کند از رب العزّة در مقابله آن حقّ دما و اموال است، و ذلک فی‌

قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «من قال لا اله الا اللَّه فقد عصم منی ماله و دمه».

و آخر آنست که بنده نظر خویش پاک دارد و خاطر خویش را پاس دارد، از رب العزّة در مقابله آن این کرامت است که «اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر».

و میان آن بدایت و این نهایت وسائط فراوانست، از آن عهدها که اللَّه را با بندگانست از بنده کردار و گفتار و از اللَّه ثواب بیشمار. و منها ما قال بعضهم اوفوا بعهدی بحضور الباب، اوف بعهدکم بجزیل الثواب، اوفوا بعهدی بحفظ اسراری اوف بعهدکم بجمیل مبارّی، اوفوا بعهدی بحسن المجاهدة، اوف بعهدکم بدوام المشاهدة. اوفوا بعهدی بصدق المحبة، اوف بعهدکم بکمال القربة، اوفوا بعهدی فی دار محنتی علی بساط خدمتی بحفظ حرمتی، اوف بعهدکم فی دار نعمتی علی بساط قربتی بسرور وصلتی، اوفوا بعهدی الذی قبلتم یوم المیثاق، اوف بعهدکم الذی ضمنت لکم یوم التلاق، اوفوا بعهدی بان تقولوا ابدأ ربی، اوف بعهدکم بان اقول لکم عبدی.

وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ همانست که گفت وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ رهبت و تقوی دو مقام است از مقامات ترسندگان، و در جمله ترسندگان راه دین بر شش قسم‌اند: تایبان‌اند و عابدان و زاهدان و عالمان و عارفان و صدیقان تایبان را خوف است چنان که گفت یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ و عابدان را و جل الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و زاهدان را رهبت یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً و عالمان را خشیت إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ، و عارفان را اشفاق إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ و صدیقان را هیبت وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ. اما خوف ترس تایبان و مبتدیان است حصار ایمان و تریاق و سلاح مؤمن، هر کرا این ترس نیست او را ایمان نیست که ایمنی را روی نیست، و هر کرا هست بقدر آن ترس ایمانست. و وجل ترس زنده دلان است که ایشان را از غفلت رهایی دهد و راه اخلاص بریشان گشاده گرداند و امل کوتاه کند، و چنانک و جل از خوف مه است رهبت از وجل مه، این رهبت عیش مرد ببرد و او را از خلق ببرد، و در جهان از جهان جدا کند این چنین ترسنده همه نفس خود غرامت بیند همه سخن خود شکایت بیند همه کرد خود جنایت بیند. گهی چون غرق شدگان فریاد خواهد، گهی چون نوحه گران دست بر سر زند، گهی چون بیماران آه کند: و ازین رهبت اشفاق پدید آید که ترس عارفان است. ترسی که نه پیش دعا حجاب گذارد نه پیش فراست بند، نه پیش امید دیوا، ترسی گدازنده کشنده که تا نداء «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا» نشنود نیارامد. این ترسنده را گهی سوزند و گاه نوازند، گهی خوانند و گاه کشند، نه از سوختن آه کند نه از کشتن بنالد.

کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا کم نحبّ من قتلا‌‌

از پس اشفاق هیبت است بیم صدیقان بیمی که از عیان خیزد و دیگر بیمها از خبر، چیزی در دل تابد چون برق، نه کالبد آن را تابد نه جان طاقت آن دارد که با وی بماند، و بیشتر این در وقت وجد و سماع افتد چنانک کلیم را افتاد بطور وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً و تا نگویی که این هیبت از تهدید افتد که این از اطلاع جبار افتد.

یک ذره اگر کشف شود عین عیان
نه دل برهد نه جان نه کفر و ایمان‌‌‌

هذا هو المشار الیه‌ بقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «حجابه النور لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل شی‌ء ادرکه بصره».

وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ نگر تا حق و باطل در هم نیامیزی، راست و دروغ پسندیده و ناپسندیده در هم نکنی، نگویم باطل را مشناس بباید شناخت تا از آن بپرهیزی و حق بباید شناخت تا بر پی آن باشی مصطفی گفت: «اللّهم ارنا الحق حقا و ارزقنا اجتبائه و ارنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه»

ارباب حقائق گفته‌اند در معنی وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ حظ نفس و غذاء دل در هم میامیزید که با یکدیگر در نسازند، خداوند دل بحق حق مبسوط است و بنده نفس بحظ نفس مربوط است، پس بیکدیگر کی رسند؟ دنیا خسیس است و عقبی نفیس با یکدیگر چون بسازند؟

دوستی خالق سعادت ازلی و ابدی است و دوستی مخلوق وبال نقدی در یک دل چون بهم آیند؟ «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» خویشتن پرستی و خداپرستی یکدیگر را ضداند در یک نهاد چگونه مجتمع شوند؟

مهر خود و یار مهربانت نرسد
این خواه گر آن که این و آنت نرسد

وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ فرمان آمد یا سیّد امت خویش را بگوی که در کارها صبر کنید تا بمراد رسید که «الصبر مفتاح الفرج» هر که صبر مردان ندارد تا گرد میدان مردان نگردد.

پای این مردان نداری جامه مردان مپوش
برگ بیبرگی نداری لاف بیخویشی مزن‌

آن مهتر عالم زان پس که قدم در این میدان نهاد یک ساعت او را بی غم و بی اندوه نداشتند، اگر یک ساعت مربع نشست خطاب آمد که بنده وار نشین، یک بار انگشتری در انگشت بگردانید تازیانه عتاب فرو گذاشتند که: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً، یک بار قدم به بستاخی بر زمین نهاد گفتند او را وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً چون کار بغایت رسید و از هر گوشه بلا بوی روی نهاد، نفسی بر آورد و گفت‌ «ما اوذی نبی قطّ بمثل ما اوذیت»

خطاب آمد از حضرت عزت که ای مهتر کسی که شاهد دل و جان وی ما باشیم از بار بلا بنالد، هر چه در خزائن غیب زهر اندوه بود همه را یک قدح گردانیدند و بر دست وی نهادند، وز آنجا که سرّ است پرده برداشتند که ای مهتر این زهرها بر مشاهده جمال ما نوش کن «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» و لسان الحال یقول.

و لو بید الحبیب سقیت سمّا

لکان السّمّ من یده یطیب‌

از دستت از آتش بود ما را ز گل مفرش بود

هرچ از تو آید خوش بود خواهی شفا خواهی الم‌‌

وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ خشوع از شرط نماز است و بنده را نشان نیاز است، و خاشعان اندر نماز ستودگان حق‌اند و گزیدگان از خلق. قال اللَّه عز و جل قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ و خشوع اندر نماز هم از روی ظاهر است و هم از روی باطن: ظاهر آنست که جوارح خویش بشرط ادب داری و براست و چپ ننگری، اندر حال قیام چشم بموضع سجود داری، و در حال رکوع بر پشت پای، و در حال سجود بر سر بینی، و در حال تشهد در کنار خود. رسول خدا گفت باز نگریستن اندر نماز ابلیس را نصیب دادن است. و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ان العبد اذا قام فی الصّلاة فانما هو بین عینی الرحمن عز و جلّ، فاذا التفت یقول اللَّه عز و جل ابن آدم الی من تلتفت الی خیر لک منی تلتفت؟ ابن آدم اقبل علیّ فانا خیر لک ممن تلتفت الیه.»

و خشوع باطن ترسکاری دلست از ذکری و فکری یا از سکری و شکری. رسول خدا چون نماز کردی خشوع باطن وی چنان بودی که جوش دل وی همی شنیدند. چنانک در خبرست و لجوفه ازیز کازیز المرجل من البکاء روزی بمردی برگذشت که اندر نماز بود و بدست با موی بازی میکرد، رسول گفت ع‌

«لو تواضعت قلبه لخشعت جوارحه‌، اگر این مرد را دل ترسکارستی دست وی بنعت خشوع استوارستی.

و در آثار بیارند که علی ع در بعضی از آن حربهای وی تیری بوی رسید چنانک پیکان اندر استخوان وی بماند جهد بسیار کردند جدا نشد گفتند تا گوشت و پوست بر ندارند و استخوان نشکنند این پیکان جدا نشود، بزرگان و فرزندان وی گفتند اگر چنین است صبر باید کرد تا در نماز شود، که ما وی را اندر ورد نماز چنان همی بینیم که گویی وی را از این جهان خبر نیست. صبر کردند تا از فرائض و سنن فارغ شد و بنوافل و فضائل نماز ابتدا کرد، مرد معالج آمد و گوشت بر گرفت و استخوان وی بشکست و پیکان بیرون گرفت و علی اندر نماز بر حال خود بود. چون سلام نماز باز داد گفت درد من آسان‌تر است. گفتند چنین حالی بر تو رفت و ترا خبر نبود گفت اندر آن ساعت که من بمناجات اللَّه باشم اگر جهان زیر و زبر شود یا تیغ و سنان در من میزنند مرا از لذت مناجات اللَّه از درد تن خبر نبود. و این بس عجیب نیست که تنزیل مجید خبر میدهد از زنان مصر که چون زلیخا را بدوستی یوسف ملامت کردند زلیخا خواست که ملامت را بر ایشان غرامت کند ایشان را بخواند و جایگاهی ساخت و ایشان را بترتیب بنشاند و هر یکی را کاردی بدست راست و ترنجی بدست چپ داد، چنانک گفت جل و علا وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً چون آرام گرفتند، یوسف را آراسته آورد و او را گفت بریشان برگذر اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ برون شو بریشان. چون زنان مصر یوسف را با آن جمال و کمال بدیدند در چشم ایشان بزرگ آمد فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ، همه دستها ببریدند و از مشاهده جمال و مراقبت کمال یوسف از دست بریدن خود خبر نداشتند.

پس بحقیقت دانیم که مشاهده دل و سر جان علی مر جلال و جمال و عزت و هیبت اللَّه را بیش از مشاهده زنان بیگانه بود مر یوسف مخلوق را پس ایشان چنین بیخود شدند و از درد خود خبر نداشتند اگر علی چنان گردد که گوشت و پوست وی ببرند و از درد آن خبر ندارد عجب نباشد و غریب نبود.

بخش ۲۳ - ۶ - النوبة الثانیة: قوله تعالی یا بَنِی إِسْرائِیلَ ابتدای قصه بنی اسرائیل است و سخن با ایشان پس از هجرت است. در روزگار مقام مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمدینه. اول منتهای خود و نواختهای خود و ریشان یاد کرد آن گه گله‌ها از ایشان در پیوست، و در همه حجت الزام کرد و تاوان بیان کرد، و بتهدید مهر کرد یا بَنِی إِسْرائِیلَ مردان و زنان را میگوید همچنانک یا بَنِی آدَمَ ذکر پسران و دختران در آن داخل‌اند، و عرب بسیار گوید و اخوانی و بدین مردان و زنان خواهد و اسرائیل نام یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم. است و پنج کس را از پیغمبران در قرآن هر یکی دو نام است محمد و احمد، و الیاس و الیاسین، و یونس و ذو النون، و عیسی و مسیح، و یعقوب و اسرائیل، و در قرآن شش جای ایشان را باین ندا باز میخواند و اصل ایشان دوازده پسر یعقوب‌اند. و رب العالمین ایشان را در قرآن اسباط خوانده است، چنانک عرب را قبایل گفت. و در بنی اسرائیل نبوت در یک سبط بود، و ملک در یک سبط، نبوت، در فرزندان یوسف بود و ملک در فرزندان یهودا. وهب منبه گفت پنج تن از بنی اسرائیل در زیر پوست نیم انار می‌شدند و خوشه انگور که بر چوب افکنده بودند به بیست و اندکس بر می‌توانستند گرفت. و اسرائیل نام عبریست و هر نام عبری که بدین لفظ آید چون جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل و شمخائیل صاحب بر آنها نماز است، و حزقیل که پیغامبری است از پیغامبران بنی اسرائیل. معنی این همه عبد اللَّه است. اسر نام بنده و ایل نام خداوند.بخش ۲۵ - ۷ - النوبة الاولى: قوله تعالی وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ و رهانیدیم شما را مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ از کسان فرعون یَسُومُونَکُمْ می‌رسانیدند و می‌جنبانیدند شما را سُوءَ الْعَذابِ رنج عذاب یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ میکشتند پسران شما وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ و زنده میگذاشتند زنان شما وَ فِی ذلِکُمْ در آنچه میبود بشما بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ آزمونی بود از خداوند شما عَظِیمٌ آزمایشی بزرگ.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی یا بَنِی إِسْرائِیلَ اشارتست بلطف و کرم حق وابندگان و مهربانی وی بریشان، منت می‌نهد بریشان که منم خداوند کریم و سپاس دارنده و بر رهی بخشاینده و بهر جفایی ببرّ پیش آینده، و رهی را با همه جرم وامدح خود خواننده، و شکر نعمت خود از وی در خواهنده، اینست که بنی اسرائیل را گفت اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ ای فرزندان اسرائیل شکر نعمت من بگزارید و حق نعمت من بر خود بشناسید، تا مستحق زیاده گردید و نیکنام و بهروز شوید، بسا فرقا که میان بنی اسرائیل است و میان این امّت ایشان را گفت، اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ و این امت را گفت فَاذْکُرُونِی ایشان را گفت نعمت من فراموش مکنید، و این امت را گفت مرا فراموش مکنید، ایشان را نعمت داد و این امّت را صحبت داد، ایشان را بشهود نعمت از خود باز داشت و اینان را بشرط محبت با خود بداشت. و لسان الحال یقول‌
هوش مصنوعی: در این متن به بنی‌اسرائیل گفته می‌شود که به لطف و مهربانی خداوند توجه داشته باشند و شکر نعمت‌های او را به جا آورند. خداوند به آنها یادآوری می‌کند که او خدای کریم و بخشنده‌ای است و از آنها می‌خواهد که نعمت‌های او را بشناسند و برای آن شکرگزاری کنند تا مستحق نعمت‌های بیشتر شوند و زندگی بهتری داشته باشند. همچنین، تفاوت‌هایی بین بنی‌اسرائیل و مسلمانان ذکر شده و از هر دو گروه خواسته شده که نعمت‌های خدا را فراموش نکنند. خدا به بنی‌اسرائیل نعمت‌ها داده و به این امت نیز ارتباط نزدیک و محبت را عطا کرده است.
فسرت الیک فی طلب المعالی
و سار سوای فی طلب المعاش‌‌
هوش مصنوعی: به سوی تو حرکت کردم تا به بلندای هدف‌هایم برسم، اما دیگران در مسیر زندگی و تامین معیشت خود پیش می‌روند.
پیر طریقت گفت الهی! کار آن دارد که با تو کاری دارد، یار آن دارد که چون تو یاری دارد، او که در دو جهان ترا دارد هرگز کی ترا بگذارد! عجب آنست که او که ترا دارد از همه زارتر میگذارد، او که نیافت بسبب نایافت می‌زارد، او که یافت باری چرا میگذارد،
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: ای خدا! کسانی که به تو وابسته‌اند، کارهایشان با تو گره خورده است. یار حقیقی کسی است که چون تو را در کنار خود دارد، هرگز تو را ترک نخواهد کرد. عجیب این است که آن کسی که تو را دارد، از همه بیشتر در رنج و زحمت است. کسی که از تو فاصله گرفته و تو را نیافته، به خاطر همین فاصله حسرت می‌خورد. و کسی که تو را یافته، چرا باید تو را رها کند؟
در بر آن را که چون تو یاری باشد
گر ناله کند سیاه کاری باشد‌‌
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند تو در کنارم باشد، دیگر نگران ناله و درد دل نخواهم بود؛ زیرا در حضور تو، هیچ چیز نمی‌تواند به من آسیب برساند.
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ نظیر این در قرآن فراوانست: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ بنده من دری بر گشای تا دری برگشایم، در انابت بر گشای تا در بشارت بر گشایم، وَ أَنابُوا إِلَی اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْری‌. در انفاق برگشای تا در خلف برگشایم، وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ، در مجاهدت بر گشای تا در هدایت برگشایم، وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا، در استغفار برگشای تا در مغفرت برگشایم، ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً
هوش مصنوعی: به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم. در قرآن مثال‌های زیادی از این موضوع وجود دارد. مثلاً می‌فرماید: «مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم» و «م مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم». خداوند به بندگانش وعده می‌دهد که اگر به او روی آورند، خوش خبری خواهند یافت. همچنین در مورد انفاق هم وعده داده شده که هر چیزی را که خرج کنید، جبران می‌کند. در مورد مجاهدت نیز گفته که کسانی که در راه او تلاش کنند، راه‌های صحیح را به آنها نشان می‌دهد. در نهایت، اگر کسی از گناهانش توبه کند و از خدا آمرزش بخواهد، خداوند رحمت و مغفرتش را خواهد داد.
، در شکر بر گشای تا در زیادت نعمت برگشایم، و لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ بنده من بعهد من و از آی تا بعهد تو و از آیم.
هوش مصنوعی: اگر شکرگزار نعمت‌ها باشید، بر نعمت‌هایتان می‌افزایم. بنده من به وعده‌های من وفادار بمان و من نیز به وعده‌های تو عمل می‌کنم.
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ گفته‌اند که خدای را وابنده عهدهای فراوانست و در هر عهدی که بنده را در آن وفاء است از رب العالمین در مقابله آن وفاء است. اول آنست که بنده اظهار کلمه شهادت کند از رب العزّة در مقابله آن حقّ دما و اموال است، و ذلک فی‌
هوش مصنوعی: به این معناست که خداوند به بندگانش وعده‌های زیادی داده و او نیز در ازای هر عهدی که بندگان به آن وفا می‌کنند، به آن‌ها وفا می‌کند. اولین و مهم‌ترین عهد این است که بندگان باید با گفتن کلمه شهادت، خدای بزرگ را به عنوان پروردگار خود اعلام کنند. در مقابل این اقدام، خداوند حقوق و اموال بندگان را رعایت می‌کند.
قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «من قال لا اله الا اللَّه فقد عصم منی ماله و دمه».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «کسی که بگوید هیچ معبودی به جز اللَّه نیست، مال و جان او از من محفوظ است.»
و آخر آنست که بنده نظر خویش پاک دارد و خاطر خویش را پاس دارد، از رب العزّة در مقابله آن این کرامت است که «اعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر».
هوش مصنوعی: در نهایت، باید بگویم که انسان باید نیت و ذهن خود را پاک نگه دارد و مراقب فکر و احساسات خود باشد. خداوند در مقابل این تلاش، نعمتی آماده کرده که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و هیچ فکری به آن نرسیده است.
و میان آن بدایت و این نهایت وسائط فراوانست، از آن عهدها که اللَّه را با بندگانست از بنده کردار و گفتار و از اللَّه ثواب بیشمار. و منها ما قال بعضهم اوفوا بعهدی بحضور الباب، اوف بعهدکم بجزیل الثواب، اوفوا بعهدی بحفظ اسراری اوف بعهدکم بجمیل مبارّی، اوفوا بعهدی بحسن المجاهدة، اوف بعهدکم بدوام المشاهدة. اوفوا بعهدی بصدق المحبة، اوف بعهدکم بکمال القربة، اوفوا بعهدی فی دار محنتی علی بساط خدمتی بحفظ حرمتی، اوف بعهدکم فی دار نعمتی علی بساط قربتی بسرور وصلتی، اوفوا بعهدی الذی قبلتم یوم المیثاق، اوف بعهدکم الذی ضمنت لکم یوم التلاق، اوفوا بعهدی بان تقولوا ابدأ ربی، اوف بعهدکم بان اقول لکم عبدی.
هوش مصنوعی: بین شروع و پایان زندگی انسان‌ها، ارتباطات و واسطه‌های زیادی وجود دارد. این ارتباطات به عهدهایی که خداوند با بندگانش دارد مرتبط است، که بر اساس اعمال و سخنان بندگان پاداش‌های فراوانی از سوی خداوند وجود دارد. برخی از این عهدها شامل این موارد است: به عهد من وفا کنید تا در برابر آن پاداش‌های زیادی دریافت کنید؛ به عهد من به حفظ اسرار وفا کنید، و من به شما در زیبایی تعاون وفا می‌کنم؛ به عهد من در مجاهده نیکو وفا کنید و من به شما پیوستگی مشاهده‌ام را هدیه می‌دهم. همچنین به عهد من در محبت راستین وفا کنید تا من به شما نزدیک‌تر شوم؛ به عهد من در دار محنتم وفا کنید تا حرمتم محفوظ بماند؛ و به عهد من در روز میثاق وفا کنید، تا در روز دیدار، آنچه را که برایتان ضمانت کرده‌ام، دریافت کنید. در نهایت، به عهد من در آغاز دعای «ربی» وفا کنید و من هم به شما می‌گویم «عبدی».
وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ همانست که گفت وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ رهبت و تقوی دو مقام است از مقامات ترسندگان، و در جمله ترسندگان راه دین بر شش قسم‌اند: تایبان‌اند و عابدان و زاهدان و عالمان و عارفان و صدیقان تایبان را خوف است چنان که گفت یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ و عابدان را و جل الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و زاهدان را رهبت یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً و عالمان را خشیت إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ، و عارفان را اشفاق إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ و صدیقان را هیبت وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ. اما خوف ترس تایبان و مبتدیان است حصار ایمان و تریاق و سلاح مؤمن، هر کرا این ترس نیست او را ایمان نیست که ایمنی را روی نیست، و هر کرا هست بقدر آن ترس ایمانست. و وجل ترس زنده دلان است که ایشان را از غفلت رهایی دهد و راه اخلاص بریشان گشاده گرداند و امل کوتاه کند، و چنانک و جل از خوف مه است رهبت از وجل مه، این رهبت عیش مرد ببرد و او را از خلق ببرد، و در جهان از جهان جدا کند این چنین ترسنده همه نفس خود غرامت بیند همه سخن خود شکایت بیند همه کرد خود جنایت بیند. گهی چون غرق شدگان فریاد خواهد، گهی چون نوحه گران دست بر سر زند، گهی چون بیماران آه کند: و ازین رهبت اشفاق پدید آید که ترس عارفان است. ترسی که نه پیش دعا حجاب گذارد نه پیش فراست بند، نه پیش امید دیوا، ترسی گدازنده کشنده که تا نداء «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا» نشنود نیارامد. این ترسنده را گهی سوزند و گاه نوازند، گهی خوانند و گاه کشند، نه از سوختن آه کند نه از کشتن بنالد.
هوش مصنوعی: ترس از خداوند و تقوی دو نوع مختلف از حالت ترسندگانی است که در مسیر دین قرار دارند. این ترسندگان به شش دسته تقسیم می‌شوند: توبه‌کاران، عبادت‌گزاران، زاهدان، علما، عارفان و صدیقان. توبه‌کاران از روزی می‌ترسند که دل‌ها و چشم‌ها در آن روز دچار تغییر و تحول می‌شوند. عبادت‌گزاران وقتی نام خدا برده می‌شود، قلب‌هایشان به لرزه درمی‌آید. زاهدان به خاطر ترس و امید به خدا، او را می‌خوانند. علما از خدا می‌ترسند و این ترس را به عنوان نشانه‌ دانش خود می‌دانند. عارفان به خاطر خشیت و ترس از خدا احساس نگرانی دارند و صدیقان نیز تحت تاثیر هیبت خداوند قرار دارند. خوف به معنای ترس ابتدایی است که برای مؤمنان حفاظ و سلاحی در برابر خطرات به شمار می‌رود، به طوری که هر کسی فاقد این ترس باشد، ایمانش به خطر می‌افتد. و ترس نوع دوم، یعنی وجل، مربوط به کسانی است که دل‌هایشان زنده و بیدار است و این ترس آن‌ها را از غفلت دور نگه می‌دارد و به اخلاص نزدیک می‌سازد. رهبت به قدری شدید است که می‌تواند فرد را از دنیا دور کند و باعث می‌شود او همه‌ چیز را از خود بشمرد و در این حالت، فرد به شدت دچار احساسات مختلفی از جمله فریاد زدن، ناله کردن و آه کشیدن می‌شود. این ترس عارفان به قدری عمیق است که هیچ مانعی در برابر دعا و امید آن‌ها وجود ندارد و می‌تواند آن‌ها را به چنان حالت باطنی برساند که در انتظار پیام "نترسید و غمگین نباشید" لحظه‌ای آرام نداشته باشند. این افراد بارها سوزانده می‌شوند و یا نوازش می‌شوند، اما هرگز از درد و رنج شکایت نمی‌کنند.
کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا کم نحبّ من قتلا‌‌
هوش مصنوعی: چقدر شما را می‌کشید و چقدر ما شما را دوست داریم! چه عجیب است که ما از میان کشته‌ها چنین عشق و محبتی داریم.
از پس اشفاق هیبت است بیم صدیقان بیمی که از عیان خیزد و دیگر بیمها از خبر، چیزی در دل تابد چون برق، نه کالبد آن را تابد نه جان طاقت آن دارد که با وی بماند، و بیشتر این در وقت وجد و سماع افتد چنانک کلیم را افتاد بطور وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً و تا نگویی که این هیبت از تهدید افتد که این از اطلاع جبار افتد.
هوش مصنوعی: هیبت و ترسی وجود دارد که فقط از دیدن حقیقت ناشی می‌شود و نه از شنیدن خبر. این ترس به قدری شدید است که قلب را مانند برق روشن می‌کند و نه بدن توانایی تاب آوردن آن را دارد و نه روح می‌تواند به آن بچسبد. این حالت بیشتر در هنگام وجد و سماع رخ می‌دهد، مانند حالت موسی که در مقابل عظمت خداوند بی‌هوش شد. این هیبت نباید به تهدید مردم نسبت داده شود، زیرا این برآمده از آگاهی از قدرت الهی است.
یک ذره اگر کشف شود عین عیان
نه دل برهد نه جان نه کفر و ایمان‌‌‌
هوش مصنوعی: اگر حتی یک ذره از حقیقت روشن شود، همه چیز به وضوح قابل مشاهده است و دیگر نه دل از عشق می‌رود و نه جان از زندگی؛ نه disbelief وجود دارد و نه ایمان.
هذا هو المشار الیه‌ بقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «حجابه النور لو کشفها لاحرقت سبحات وجهه کل شی‌ء ادرکه بصره».
هوش مصنوعی: این اشاره به این است که پیامبر اسلام (ص) می‌فرماید: «پوشش خدا نور است و اگر این پوشش کنار زده شود، درخشندگی چهره‌اش هر چیزی را که دیدگان به آن برسند، خواهد سوزاند».
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ نگر تا حق و باطل در هم نیامیزی، راست و دروغ پسندیده و ناپسندیده در هم نکنی، نگویم باطل را مشناس بباید شناخت تا از آن بپرهیزی و حق بباید شناخت تا بر پی آن باشی مصطفی گفت: «اللّهم ارنا الحق حقا و ارزقنا اجتبائه و ارنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه»
هوش مصنوعی: حق را با باطل مخلوط نکنید و دروغ را با راست در هم نیامیزید. باید باطل را شناخت تا از آن دوری گزینید و حق را نیز باید شناخت تا به آن پایبند بمانید. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «خداوندا! حق را به ما نشان بده و توفیق پیروی از آن را به ما عطا کن و باطل را به ما بنما و ما را از آن دور کن.»
ارباب حقائق گفته‌اند در معنی وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ حظ نفس و غذاء دل در هم میامیزید که با یکدیگر در نسازند، خداوند دل بحق حق مبسوط است و بنده نفس بحظ نفس مربوط است، پس بیکدیگر کی رسند؟ دنیا خسیس است و عقبی نفیس با یکدیگر چون بسازند؟
هوش مصنوعی: علمای ربانی در تفسیر آیه‌ای می‌گویند که انسان‌ها نباید حقیقت را با باطل混 کرده و تشابهاتی میان آن‌ها ایجاد کنند. این موضوع به نیازهای نفسانی و تغذیه روح مربوط می‌شود و این دو هرگز نمی‌توانند با هم ترکیب شوند. خداوند حقی را برای دل قرار داده که به آن وسعت می‌دهد، در حالی که نفس انسان به امیال دنیوی وابسته است. بنابراین، چگونه می‌توانند این دو همدیگر را پیدا کنند؟ دنیا دارای ارزش‌های پایین و زودگذر است، در حالی که آخرت ارزش‌های گرانبها و با دوام دارد. چگونه می‌توان این دو را با هم سازگار کرد؟
دوستی خالق سعادت ازلی و ابدی است و دوستی مخلوق وبال نقدی در یک دل چون بهم آیند؟ «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» خویشتن پرستی و خداپرستی یکدیگر را ضداند در یک نهاد چگونه مجتمع شوند؟
هوش مصنوعی: دوستی خداوند، سرآغاز خوشبختی دائمی است، در حالی که دوستی مخلوق می‌تواند به مشکلات و دردسرها منجر شود. چگونه می‌توان در یک قلب، عشق به خدا و عشق به مخلوق را که به طور طبیعی مخالف یکدیگر هستند، کنار هم داشت؟ انسان نمی‌تواند همزمان به خدا و به خودش عشق ورزد و این دو نوع محبت در یک وجود جمع شود.
مهر خود و یار مهربانت نرسد
این خواه گر آن که این و آنت نرسد
هوش مصنوعی: اگر مهر و محبتت به من نرسد، به یاد داشته باش که محبت و دوستی من هم به تو نمی‌رسد.
وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ فرمان آمد یا سیّد امت خویش را بگوی که در کارها صبر کنید تا بمراد رسید که «الصبر مفتاح الفرج» هر که صبر مردان ندارد تا گرد میدان مردان نگردد.
هوش مصنوعی: با صبر و نماز کمک بگیرید. به رهبر امت بگویید که در کارهای خود صبور باشند تا به هدفشان برسند، زیرا صبر کلید گشایش است. کسی که صبر ندارد، نمی‌تواند در میدان مردانگی قدم بگذارد.
پای این مردان نداری جامه مردان مپوش
برگ بیبرگی نداری لاف بیخویشی مزن‌
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی به سنخیت و خصوصیات مردان بزرگ برسد، از خود بزرگ‌نمایی نکن و در ادعای بی‌نیازی خود دروغ نگو.
آن مهتر عالم زان پس که قدم در این میدان نهاد یک ساعت او را بی غم و بی اندوه نداشتند، اگر یک ساعت مربع نشست خطاب آمد که بنده وار نشین، یک بار انگشتری در انگشت بگردانید تازیانه عتاب فرو گذاشتند که: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً، یک بار قدم به بستاخی بر زمین نهاد گفتند او را وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً چون کار بغایت رسید و از هر گوشه بلا بوی روی نهاد، نفسی بر آورد و گفت‌ «ما اوذی نبی قطّ بمثل ما اوذیت»
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن استاد بزرگ وارد میدان شد، هرگز حتی یک ساعت هم بدون غم و اندوه نبود. اگر لحظه‌ای آرام می‌نشست، به او می‌گفتند که باید به حالت احترام بنشیند. وقتی یک بار انگشتری را در انگشت خود می‌چرخاند، با تندی به او می‌گفتند که آیا فکر کرده‌اید که ما شما را بی‌هدف خلق کرده‌ایم؟ و وقتی پا به زمین می‌گذاشت، به او می‌گفتند که با غرور و تکبر در زمین راه نروید. وقتی مشکلات به حداکثر رسید و بلا از هر طرف نزدیک شد، یک نفس عمیق کشید و گفت: «هیچ پیامبری مانند من آزار ندید.»
خطاب آمد از حضرت عزت که ای مهتر کسی که شاهد دل و جان وی ما باشیم از بار بلا بنالد، هر چه در خزائن غیب زهر اندوه بود همه را یک قدح گردانیدند و بر دست وی نهادند، وز آنجا که سرّ است پرده برداشتند که ای مهتر این زهرها بر مشاهده جمال ما نوش کن «وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» و لسان الحال یقول.
هوش مصنوعی: ندای حضرت عزت به ما رسید که ای سرور، هر کس دل و جانش ما را می‌بیند و از درد و رنج می‌نالد، همه محنت‌ها و اندوه‌ها را به یک جام جمع کردند و به دست او سپردند. سپس از آنجا که این موضوع پوشیده است، به او اشاره کردند که ای سرور، این زهرها را در حضور جمال ما بنوش. همچنین می‌گوید: صبر کن بر حکم پروردگارت؛ زیرا تو در دیدگان ما هستی.
و لو بید الحبیب سقیت سمّا
هوش مصنوعی: و اگر معشوقه‌ام دست در دستم باشد، به من ناز و محبت خواهد کرد.
لکان السّمّ من یده یطیب‌
هوش مصنوعی: سم از دست او خوب می‌شود.
از دستت از آتش بود ما را ز گل مفرش بود
هوش مصنوعی: بخاطر آتش، ما را تحت تاثیر قرار دادی و به خاطر خاکی که از آن ساخته شده‌ای، ما را غرق در زیبایی کردی.
هرچ از تو آید خوش بود خواهی شفا خواهی الم‌‌
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو سرچشمه بگیرد، خوشایند است؛ چه بخواهی درمان کنی، چه بخواهی درد.
وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ خشوع از شرط نماز است و بنده را نشان نیاز است، و خاشعان اندر نماز ستودگان حق‌اند و گزیدگان از خلق. قال اللَّه عز و جل قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ و خشوع اندر نماز هم از روی ظاهر است و هم از روی باطن: ظاهر آنست که جوارح خویش بشرط ادب داری و براست و چپ ننگری، اندر حال قیام چشم بموضع سجود داری، و در حال رکوع بر پشت پای، و در حال سجود بر سر بینی، و در حال تشهد در کنار خود. رسول خدا گفت باز نگریستن اندر نماز ابلیس را نصیب دادن است. و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ان العبد اذا قام فی الصّلاة فانما هو بین عینی الرحمن عز و جلّ، فاذا التفت یقول اللَّه عز و جل ابن آدم الی من تلتفت الی خیر لک منی تلتفت؟ ابن آدم اقبل علیّ فانا خیر لک ممن تلتفت الیه.»
هوش مصنوعی: نماز در صورتی که با خشوع و توجه تمام انجام شود، بسیار با اهمیت است و این حالت تنها بر خاشعان قابل قبول است. خشوع نشان‌دهنده نیاز و بندگی فرد است و کسانی که در نماز خود خاشع هستند، مورد ستایش خداوند و برگزیدگان خلق هستند. خداوند می‌فرماید که مؤمنان واقعی، کسانی هستند که در نمازشان خاشع‌اند. خشوع در نماز هم جنبه ظاهری دارد و هم باطنی. از نظر ظاهری، خاشع بودن به این معناست که در هنگام نماز، بدن و حرکات خود را با ادب و احترام نگه‌داریم؛ مثلاً در حالت قیام به جای سجده نگاه کنیم، در رکوع بدن را به درستی قرار دهیم، در سجود بر پیشانی خود تکیه کنیم و در حالت تشهد به طرف راست و چپ نگاه کنیم. رسول خدا نیز فرمودند که اگر در نماز به اطراف نگاه کنیم، در حقیقت به ابلیس اجازه داده‌ایم که بر ما نفوذ کند. ایشان همچنین بیان کردند که زمانی که بنده در نماز می‌ایستد، در واقع در محضر خداوند قرار دارد و اگر به اطراف نظر کند، خداوند به او می‌فرماید که چرا به دیگری نگاه می‌کند در حالی که من بهتر از آنچه که به آن می‌نگری، هستم.
و خشوع باطن ترسکاری دلست از ذکری و فکری یا از سکری و شکری. رسول خدا چون نماز کردی خشوع باطن وی چنان بودی که جوش دل وی همی شنیدند. چنانک در خبرست و لجوفه ازیز کازیز المرجل من البکاء روزی بمردی برگذشت که اندر نماز بود و بدست با موی بازی میکرد، رسول گفت ع‌
هوش مصنوعی: خشوع درونی به معنای ترسی عمیق در دل ناشی از یاد خدا یا حتی فکر کردن به اوست. پیامبر اکرم وقتی نماز می‌خواند، خشوع درونی‌اش به گونه‌ای بود که دیگران می‌توانستند تپش قلبش را بشنوند. در یک مورد، روزی پیامبر به مردی که در حال نماز بود و با موهایش بازی می‌کرد، اشاره کرد و خاطرنشان ساخت.
«لو تواضعت قلبه لخشعت جوارحه‌، اگر این مرد را دل ترسکارستی دست وی بنعت خشوع استوارستی.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان نرم و متواضع باشد، اعضای بدن او نیز در برابر خداوند خاشع و رام خواهند شد. اگر کسی دلش به خوف و ترس از خدا آغشته باشد، دست و دیگر اعضای او نیز به حالت خشوع و فروتنی در خواهند آمد.
و در آثار بیارند که علی ع در بعضی از آن حربهای وی تیری بوی رسید چنانک پیکان اندر استخوان وی بماند جهد بسیار کردند جدا نشد گفتند تا گوشت و پوست بر ندارند و استخوان نشکنند این پیکان جدا نشود، بزرگان و فرزندان وی گفتند اگر چنین است صبر باید کرد تا در نماز شود، که ما وی را اندر ورد نماز چنان همی بینیم که گویی وی را از این جهان خبر نیست. صبر کردند تا از فرائض و سنن فارغ شد و بنوافل و فضائل نماز ابتدا کرد، مرد معالج آمد و گوشت بر گرفت و استخوان وی بشکست و پیکان بیرون گرفت و علی اندر نماز بر حال خود بود. چون سلام نماز باز داد گفت درد من آسان‌تر است. گفتند چنین حالی بر تو رفت و ترا خبر نبود گفت اندر آن ساعت که من بمناجات اللَّه باشم اگر جهان زیر و زبر شود یا تیغ و سنان در من میزنند مرا از لذت مناجات اللَّه از درد تن خبر نبود. و این بس عجیب نیست که تنزیل مجید خبر میدهد از زنان مصر که چون زلیخا را بدوستی یوسف ملامت کردند زلیخا خواست که ملامت را بر ایشان غرامت کند ایشان را بخواند و جایگاهی ساخت و ایشان را بترتیب بنشاند و هر یکی را کاردی بدست راست و ترنجی بدست چپ داد، چنانک گفت جل و علا وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً چون آرام گرفتند، یوسف را آراسته آورد و او را گفت بریشان برگذر اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ برون شو بریشان. چون زنان مصر یوسف را با آن جمال و کمال بدیدند در چشم ایشان بزرگ آمد فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ، همه دستها ببریدند و از مشاهده جمال و مراقبت کمال یوسف از دست بریدن خود خبر نداشتند.
هوش مصنوعی: در آثار آمده است که علی (ع) در برخی از جنگ‌ها دچار جراحتی شد که تیر به استخوانش رسید و از آن جدا نشد. تلاش‌های بسیاری کردند تا تیر را بیرون آورند اما موفق نشدند و گفتند که تا زمانی که گوشت و پوست را برندارند و استخوان را نشکنند، تیر جدا نخواهد شد. بزرگان و فرزندانش پیشنهاد کردند که صبر کنند تا او به نماز برود، زیرا او را در حالت نماز می‌دیدند که گویا از دنیای پیرامونش بی‌خبر است. آنها صبر کردند تا از واجبات و سنن فارغ شود و سپس نماز نفل و مستحبی را شروع کرد. پزشک آمد، گوشت را برداشت و استخوان را شکست و تیر را بیرون آورد و علی همچنان در حال نماز بود. وقتی نماز را به پایان رساند، گفت که دردش کمتر شده است. آنها متعجب شدند که این حالت بر او گذشت و او از آن خبر نداشت. او گفت در زمانی که به مناجات با خدا مشغول بود، حتی اگر دنیا به هم بریزد یا شمشیر و نیزه به او اصابت کند، از لذت مناجات و درد بدنش بی‌خبر بود. این موضوع چندان عجیب نیست، زیرا در قرآن نیز آمده است که وقتی زنان مصر زلیخا را به خاطر دوستی‌اش با یوسف ملامت کردند، او برای اینکه ملامت را جبران کند، آنها را دعوت کرد و برایشان جایی تهیه کرد و به هر یک کاردی در دست راست و میوه‌ای در دست چپ داد. وقتی آرام شدند، یوسف را آماده به آن‌ها نشان داد و گفت که به سویشان بیاید. هنگامی که زنان جمال و کمال یوسف را دیدند، چنان شگفت‌زده شدند که دست‌های خود را بریدند و از مشاهده زیبایی و کمال او بی‌خبر ماندند.
پس بحقیقت دانیم که مشاهده دل و سر جان علی مر جلال و جمال و عزت و هیبت اللَّه را بیش از مشاهده زنان بیگانه بود مر یوسف مخلوق را پس ایشان چنین بیخود شدند و از درد خود خبر نداشتند اگر علی چنان گردد که گوشت و پوست وی ببرند و از درد آن خبر ندارد عجب نباشد و غریب نبود.
هوش مصنوعی: پس حقیقت این است که مشاهده‌ی دل و روح علی، با جلال و زیبایی و عظمت و وقار الهی، بسیار بیشتر از دیدن زنان بیگانه برای یوسف مخلوق ارزش دارد. درواقع، این افراد در عشق و شیدایی خود به حدی غرق شده بودند که از درد و رنج خود بی‌خبر بودند. اگر علی نیز به گونه‌ای شود که پوست و گوشت او را ببرند و او از این درد هیچ اطلاعی نداشته باشد، چیز عجیبی نیست و دور از ذهن نیست.