گنجور

بخش ۱۹ - ۵ - النوبة الاولى

قوله تعالی وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ و گفتیم فریشتگان را اسْجُدُوا لِآدَمَ سجود کنید آدم را، فَسَجَدُوا سجود کردند فریشتگان إِلَّا إِبْلِیسَ مگر ابلیس «ابی» سر وازد وَ اسْتَکْبَرَ و برتری جست وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ و در علم خدا خود از کافران بود.

وَ قُلْنا یا آدَمُ و گفتیم ای آدم اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ با جفت خویش در بهشت بنشین، وَ کُلا مِنْها و میخورید از آن رَغَداً فراخ و بناز و خوش و آسان، حَیْثُ شِئْتُما هر جا که خواهید، وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ و نزدیک این یک درخت مگردید، فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ که اگر از آن بخورید از ستمکاران باشید بر خویش.

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها پس بیوکند دیو ایشان را هر دو از بهشت و بگردانید از طاعت، فَأَخْرَجَهُما پس ایشان را بیرون آورد مِمَّا کانا فِیهِ از آنچه در آن بودند از شادی و ناز، وَ قُلْنَا اهْبِطُوا و گفتیم فرو روید بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ یکدیگر را دشمن و بر یکدیگر گماشته وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ و شما راست در زمین. مُسْتَقَرٌّ آرام گاهی، وَ مَتاعٌ بر خورداری جای، إِلی‌ حِینٍ هر کس را تا مرک و خلق را تا رستاخیز.

فَتَلَقَّی آدَمُ فرا گرفت آدم «من ربه» از خداوند خویش کَلِماتٍ سخنانی، فَتابَ عَلَیْهِ توبه داد او را و باز پذیرفت و با خود آورد، إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ که اوست خداوند توبت پذیر عذر نیوش مهربان.

قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها گفتیم فرو روید همگنان از بهشت، جَمِیعاً همگنان بهم، فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی اگر بشما آید از من، هُدیً، پیغامی و نشانی، فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ هر که پی برد بپیغام و نشان من، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ بیمی نیست و ریشان که این کردند، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ و فردا هیچ اندوهگین نباشند.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند، وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و سخنان و نشان ما دروغ شمردند، أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان آتشیانند و دوزخیان، هُمْ فِیها خالِدُونَ ایشان در آنند جاودان.

بخش ۱۸ - ۴ - النوبة الثالثة: قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً عالمی بود آرمیده در هیچ دل آتش عشقی نه، در هیچ سینه تهمت سودایی نه، دریای رحمت بجوش آمده خزائن طاعات پر بر آمده، غبار هیچ فترت بر ناصیه طاعت مطیعان نانشسته، و علم لاف دعوی وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ بعیوق رسانیده، هر چه در عالم جوهری بود کی آن لطافتی داشت بخود در طمعی افتاده، عرش مجید بعظمت خود مینگرست و میگفت مگر رقم این حدیث بما فرو کشند، کرسی در سعت خود مینگریست که مگر این خطبه بنام ما کنند، هشت بهشت بجمال خود نظر میکرد که مگر این ولایت بما دهند، طمع همگنان از خاک بریده، و هر یک در تهمتی افتاده، و هر کس در سودایی مانده. ناگاه از حضرت عزت و جلال این خبر در عالم فریشتگان دادند که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً این نه مشاورت بود با فریشتگان که این تمهید قواعد عزت و عظمت آدم بود، و نه استعانت بود که نشر بساط توقیر آدم بود. گفت حکم قهر ما کاری راند و قلم کرم را فرمودیم تا از سر دیوان عالم تا بآخر خطی در کشد، و از منقطع عرش تا منتهی فرش سکان هر دو کون را عزم نامه نویسد، تا صدر ممالک آدم خاکی را مسلم شود، و سینه عزیز وی بنور معرفت روشن، و لطائف کرم و صنایع فضل ما در حق وی آشکارا، زلزله هیبت از عزت این خطاب در دلهای مقربان افتاد، گفتند این چه نهادی تواند بود که پیش از آفرینش بر سدّه جمال وی عزت قرآن گوش خلافت وی میکوبد و وی هنوز در بند خلقت نه، و جلال تقدیر از مکنونات غیب خبر میدهد که گرد میدان دولت آدم مگردید که شما سرّ فطرت وی نشناسید، عقاب هیچ خاطر بر شاخ دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوف آدم در نیافت، این شرف از چه بود؟ و آن دولت از چه خاست؟ زانک آدم صدف اسرار ربوبیّت بود و خزینه جواهر مملکت.بخش ۲۰ - ۵ - النوبة الثانیة: قوله تعالی وَ إِذْ قُلْنا معطوفست بر آیه پیش، و در موضع نصب است فکانه قال اذکر یا محمد: إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اللَّه تعالی نعمتهای خویش و منتها بر بندگان می‌شمارد و در یاد ایشان میدهد، ایشان که در عهد رسول خدا بودند و پس از ایشان تا بقیامت. میگوید من آن خداوندم که هر چه در زمین از بهر شما آفریدم و منافع و معایش شما در زمین پدید کردم چنانک گفت هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً پس با آدم که پدر شما بود کرامتها کردم و نواختها افزودم. از آن کرامتها یکی آنست که از بهر وی با فریشتگان این خطاب کردم که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً دیگر آنکه فریشتگان را فرمودم که وی را سجود کنید، فذلک قوله وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ. اینجا گفت سجود کنید آدم را، جای دیگر گفت فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ او را بسجود افتید شما که فریشتگانید. فسجد الملائکة کلّهم اجمعون فریشتگان همه سجود کردند أَکْلِهِمْ گفت تا خلق دانند که همگنان سجود کردند نه جوکی ازیشان. و أَجْمَعُونَ گفت و همه بهم، تا دانند که بیکبار بیک آهنگ بودند نه پراکنده و در هنگامهای گسسته.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.