گنجور

بخش ۱۷۰ - ۵۳ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ابو عمرو یعقوب تُرْجَعُونَ بفتح تا و کسر جیم خوانند، معنی آنست که بترسید از روزی که شما در آن روز با اللَّه گردید. باقی تُرْجَعُونَ بضم تا و فتح جیم خوانند، یعنی که شما را در آن روز با اللَّه برند: ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ پس هر تنی را پاداش آنچه کرد در دنیا، اگر نیکی کرد و اگر بدی، اگر در صلاح کوشید و اگر در فساد، پاداش آن بتمامی بوی دهند وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ و از آن هیچ بنکاهند. انس مالک رض روایت کرد از

مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «ان اللَّه لا یظلم المؤمن حسنة یثاب علیها الرزق فی الدنیا و یجری بها فی الآخرة، و اما الکافر فیطعم بحسناته فی الدنیا، حتی اذا افضی الی الآخرة لم تکن له حسنة یعطی بها خیرا»

و روی ابن عباس قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «ان اللَّه تعالی کتب الحسنات و السیئات، من همّ بحسنة فلم یعملها کتبت له حسنة، فان عملها کتبت عشرا الی سبعمائة الی اضعاف کثیرة و من هم بسیّئة فلم یعملها کتبت له حسنة، فان عملها کتبت واحدة، او محاها اللَّه عز و جل و لا یهلک علی اللَّه تعالی الّا هالک»

مفسران گفتند پسین آیت از آسمان این آیت آمد، جبرئیل گفت ضعوها علی رأس ثمانین.

و مائتین من سورة البقرة و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بعد از آن هفت روز بزیست، و گفته‌اند بیست و یک روز پس از آن بزیست، و گفته‌اند هشتاد و یک روز. ابن عباس گفت پسین آیات که از آسمان فرو آمد این بود و اوائل سورة المائدة الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ و مفسران را خلافست که آخرتر کدام بود، ابی کعب گفت آخرتر لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ بود. براء عازب گفت «یسفتونک» بود، سدی و ضحاک و جماعتی گفتند «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ» بود.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی الآیة... این آیت دلیل است که سلم دادن در شرع جایز است، همان سلم که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شرح داد و بیان کرد و گفت‌ «اسلفوا فی کیل معلوم و وزن معلوم و اجل معلوم».

ابن عباس گفت اشهد ان السلف المضمون الی اجل مسمی قد احلّه اللَّه فی کتابه و اذن فیه، فقال یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی معنی سلم و سلف هر دو یکسانست، و در عقد سلم نه شرط است: اول آنک در وقت عقد گوید این سیم یا این زر یا این جامه بسلم بتو دادم بچندین گندم یا بچندین جو یا بچندین ابریشم، یا آنچه بود و صفت کند آن گندم و جو و ابریشم، و هر صفت که مقصود بود و قیمت بدان بگردد، و در عادت بآن مسامحت نرود، همه بگوید تا معلوم شود. و آن کس که سلم بوی میدهد، گوید فرا پذیرفتم، و اگر بجای لفظ سلم گوید از تو خریدم چیزی بدین صفت هم روا بود. شرط دوم آنست که آنچه فرا دهد، بگزاف ندهد، بل که وزن و مقدار آن معلوم کند. شرط سوم آنک هم در مجلس عقد رأس المال تسلیم کند شرط چهارم آنک در چیزی سلم دهد که بوصف معلوم گردد چون حبوب و پنبه و ابریشم و جامه و میوه و گوشت و حیوان، اما هر چه معجون بود، یا مرکب از چند چیز که مقدار آن معلوم نشود، چون غالیه و کمان و کفش و موزه و نعلین و مانند آن سلم در آن باطل بود که وصف نپذیرد. و درست آنست که سلم در نان رواست اگر چه آمیخته است به نمک و آب، که آن مقدار نمک و آب مقصود نیست و جهالت نیارد. شرط پنجم آنست که اگر دین مؤجّل بود وقت حلول اجل باید که معلوم بود. اگر گوید تا نوروز و نوروز معروف باشد، یا گوید تا جمادی درست بود و بر اول حمل کنند. شرط ششم در چیزی سلم دهد که در وقت عقد موجود بود، اگر آن دین حال بود، پس اگر دین مؤجل بود بوقت حلول اجل باید که موجود بود، و اگر در میوه سلم دهد تا وقتی که در آن میوه نرسیده باشد باطل بود. شرط هفتم آنک جای تسلیم معین کند بشهر یا بروستا، و احتراز کند از هر چه در آن خصومت و خلاف رود. شرط هشتم آنک بهیچ عین اشارت نکند نگوید انگور فلان بستان، یا گندم این زمین، که این باطل بود، اگر گوید از میوه فلان شهر این روا باشد. شرط نهم آنست که سلم در چیزی که عزیز الوجود و نایافت بود ندهد، چون لؤلؤ نفیس و کنیزک آبستن، و کنیزک نیکو با فرزند بهم، و هر چند بر این اصول تفریعات بسیارست، اما شرط ما اختصارست. و آنچه در معاملات مهم است بدان اشارتی کرده شد، اگر کسی را زیادتی شرح باید، بکتب فقه نشان باید داد.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ تداین و مداینة با یکدیگر افام دادن و ستدن است، ادان یدین، افام داد، ادان یدان افام ستد. بعد از آنک تداینتم گفته بود «بدین» در افزود تا گمان نیفتد که این تداین بمعنی مجازاة است، بل که بمعنی معاطات است افام دادن و ستدن. فاکتبوه یعنی الدّین الی ذلک الاجل. خلافست میان علما که این امر وجوب است یا امر تخیر و اباحت. قومی گفتند که امر وجوب است، و این نبشتن فرض است، و همچنین اشهاد گفتند که فرض است، چنانک اللَّه گفت: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ و دلیل قول وجوب از خبر آنست که رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ثلاثة یدعون اللَّه فلا یستجاب لهم. رجل کان له دین فلم یشهد، و رجل اعطی سفیها مالا و قد قال تعالی: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ و رجل کانت عنده امرأة سیئة الخلق فلم یطلّقها»

و قول بیشترین مفسران آنست که این در ابتداء اسلام فرض بود پس منسوخ شد، بآنچه گفت: فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ اما امروز حکم این کتابت و اشهاد در انواع بیاعات بر استحباب است نه بر وجوب، اگر خواهد کند و اگر خواهد نه.

وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ ای بین البایع و المشتری و المستدین و المدین کاتِبٌ بِالْعَدْلِ ای بالحق و الانصاف، لا یزید فی المال و الاجل و لا ینقص منهما وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ ضحاک گفت در ابتداء اسلام بر دبیر واجب بود این نبشتن چون از وی در خواستندید، و همچنین بر گواه واجب بود، پس منسوخ شد بآنچه گفت وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ میگوید وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ مبادا که سرباز زند دبیر از نبشتن، چنانک اللَّه وی را در آموخت و با وی فضل کرد و بر دیگران افزونی داد بدبیری، پس گفت وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ املال و املا یکی است، میگوید تا آن کس که دین بر وی است املا کند و بزبان اقرار دهد بر خویشتن و از خدای بترسد، و از آنچه بر وی است از مال در املا کردن و اقرار دادن هیچ چیز بنکاهد.

بخس نقص است چنانک گفت «وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ» فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً سفیه جامه باشد بد بافته و سست، می گوید اگر آن کس که بروی مال باشد نادان و نازیرک و سست خرد بود، طفلی بود نا، أَوْ ضَعِیفاً یا جاهلی نادریابنده، أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ یا خود نتواند که املا کند که لال بود بی زبان فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ اللَّه میگوید فرمودم تا قیم ایشان یا میراث دارایشان، یا آن کس که بجای ایشان بود املا کند و بر دبیر دهد براستی و انصاف. وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ ای و اشهدوا شاهدین مِنْ رِجالِکُمْ ای من اهل ملتکم، و دو گواه خواهید تا بر شما گواه باشند در آن معاملت که کردید. آن گه گفت: مِنْ رِجالِکُمْ از مردان شما که اهل اسلام آید، یعنی که تا دانند که گواه مسلمان باید.

فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ نگفت فان لم یکن رجلان، که آن گه تا مرد بودی گواهی زن روا نبودی. گفت: فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ معنی آنست که این دو گواه اگر نه مردان باشند که مردی و دو زن باشد، با وجود مردان هم روا باشد مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ ازین گواهان که شما بپسندید بعدالت و ثقت از مردان و زنان. جای دیگر ازین گشاده‌تر گفت وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ.

فصل فی الاشهاد

بدانک اشهاد در عقود معاملات است یا در عقود مناکحات، اما در عقود مناکحات: بمذهب شافعی اشهاد فرض است. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت‌ «کل نکاح لم یحضره اربعة فهو سفاح: خاطب و ولی و شاهدان.» و روی انه قال «لا نکاح الّا بولی و شاهدی عدل» و در عقود معاملات مستحبّ است و امر در آن امر ندب و استحباب است، نه امر فرض و ایجاب. و در جمله اهل شهادت ده کس‌اند: اول بالغ که کودک را شهادت نیست. و دیگر عاقل که دیوانه را نیست. سدیگر آزاد که بنده را نیست، اگر چه قنّ باشد و اگر مکاتب، یا بعضی آزاد و بعضی بنده، بهیچ وجه ایشان را شهادت نیست. چهارم مسلمان که کافر را نیست، نه بر کافر و نه بر مسلمان. پنجم دریابنده قوی حفظ که مغفل را نیست اگر چه عاقل بود. ششم عدل که فاسق را نیست، و عدل اوست که از کبائر پرهیز کند، و طاعات وی بر صغائر غلبه دارد. هفتم کسی که با مروّت بود که بی مروّت را شهادت نیست. و بی مروّت آنست که در میان بازار طعام خورد و باک ندارد، یا نه بر زیّ معتاد خود بیرون آید. هشتم کسی که وی را در آن شهادت حظی نبود، نه جذب منفعت نه دفع مضرت، ازین جهت شهادت فرزند پدر را مقبول نیست، و نه شهادت پدر فرزند را، و نه شهادت خصم بر خصم و نه دشمن بر دشمن، و نه در محل تعصب و کینه.

قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «لا یجوز شهادة خائن و لا زان و لا خائنة و لا زانیة و لا ذی غمز علی اخیه.»

نهم کسی که بر سنت و جماعت بود، که شهادت اهل اهواء و بدعت داران مردود است. دهم آنک مرد باشد، که شهادت زن در بعضی احکام چون حدود و نکاح و طلاق و عتاق و رجعت و وصیت و توکیل و قتل عمد مردود است. اما در بیع و اجارت و رهن و ضمان وهبه و هر چه سر با مال دارد، گواهی زنان با مردان در آن مقبول است. و آنچه مردان را بر آن اطلاع نبود، چون عیب زنان و ولادت و رضاع، شهادت زنان محض در آن مقبول است، چهار زن بجای دو مرد. و حقوق مردم که ثابت میشود در شرع بدو مرد عدل یا بیک مرد و سوگند خصم ثابت شود. و عماد شهادت معرفت است. رسول خدای را پرسیدند که گواهی چون دهیم‌

«فقال تری الشمس؟ قال نعم قال «علی مثلها فاشهد او دع»

و فی الخبر «اکرموا الشهود فان اللَّه یستخرج بهم الحقوق و یدفع بهم الظلم».

أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ قراءة حمزه است کسر الف در اول و رفع راء در آخر بر معنی شرط و جزا، دیگران همه بفتح الف خوانند أَنْ تَضِلَّ و نصب راء فَتُذَکِّرَ و قراءة مکی و بصری فَتُذَکِّرَ مخفف است و قراءة دیگران بتشدید کاف، و در معنی تفاوت نیست که ذکّر و اذکر هر دو یکسانست چون نزّل و انزل و کرّم و اکرم. و ضلال اینجا بمعنی نسیان و غلط است چنانک آنجا گفت لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی‌ و معنی الآیة فرجل و امرأتان کی تذکر احدیهما الأخری ان ضلت میگوید تا آن گه که یکی از آن دو زن گواهی فراموش کند، آن دیگر زن با یاد وی دهد. وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا این هم در تحمل است و هم در ادا، اما در تحمل مخیر است و در اداء فرض کفایت، مگر که در عدد گواهان قلت باشد که آن گه اداء فرض عین بود. میگوید فرمودم تا گواهان سرباز نزنند، آن گه که ایشان را با گواهی خوانند.

روی ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال فی تفسیر هذه الآیة «لا یأب الشاهد اذا اشهد علی شهادة یدعی الیها ان یقوم بها».

ثمّ قال: وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ ای لا یمنعکم الضجر و الملال ان تکتبوا ما شهدتم علیه من الحق، صغر ام کبر الی اجل الحق ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ ای الکتابة اعدل عند اللَّه فی حکمه و ابلغ فی الاستقامة للشهادة، لان الکتاب یذکّر الشهود، فیکون. لشهادتهم اقوم وَ أَدْنی‌ أَلَّا تَرْتابُوا ای اقرب الی ان لا تشکّوا فی مبلغ الحق و الاجل إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً بنصب عاصم خواند از بهر آن که او کان اینجا ناقصه مینهد که بخبرش حاجت بود و تِجارَةً بنصب خبر اوست، و حاضِرَةً صفت تجارت باشد، و اعراب صفت چون اعراب موصوف بود، و اسم کان بدین قراءة مضمر است و آن مداینه است یا مبایعه. و تقدیرش چنان است که الّا ان تکون المداینة و المبایعة تجارة حاضرة باقی قراءة تِجارَةً حاضِرَةً برفع خوانند، که ایشان کان بمعنی وقع می‌نهند، و چون چنین بود تامّه باشد و خبر نخواهد، و ما بعد آن بفعل خویش برفع بود تقدیره الا ان تقع تجارة و این همچنانست که آنجا گفت وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ ای و ان وقع معسر، پس تِجارَةً بدین قراءة مرتفع است بفعل خود و فعلش تقع است و حاضِرَةً صفت اوست.

قوله: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ این اشهاد که میفرماید منسوخ است بآن آیت که گفت فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ یضارّ بمعنی فاعل بود و بمعنی مفعول بود، بمعنی فاعل آنست که دبیر را فرمودم تا نرنجاند که او را گویند بنویس، نپیچد و از حق و داد و نصیحت چیزی نکاهد، و بمعنی مفعول وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ فرمودم تا این دبیر را نرنجانند، اگر دست در کاری دارد از آن خود او را نشتابانند، و اگر مزد خواهد مزد از وی باز نگیرند. وَ لا شَهِیدٌ فرمودم گواه را تا نرنجاند و نه گزایاند، که بگواه بودن خوانند آید و چون بگواهی دادن خوانند آید و البته هیچ سر نپیچد، که بگواه بودن خوانند آمدن وی را تطوّع است، و وی را بر آن مزد و چون بگواهی دادن خوانند آمدن بتعجیل بر وی واجب است و درنگی بر وی و بال، مگر که وی را شکی افتد که می‌یاد آرد، یا ریبتی افتد که می‌بصیرت جوید. دیگر وجه فرمودم تا گواه را نرنجانند، اگر از آن خود کاری دارد، و وی را نشتابانند.

وَ إِنْ تَفْعَلُوا و اگر کنید که در دبیری چیزی در نبشتن از حق بکاهید، یا آن گه که قیم باشید در املاء حق بکاهید، یا بگواهی دادن خوانند بازنشینید فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ آن بشما فسق است، بیرون شدن از راستی و نافرمانی. ثم خوّفهم فقال وَ اتَّقُوا اللَّهَ فی الضرار وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ من اعمالکم عَلِیمٌ این آیت دین صد و سی کلمت است، و در وی چهارده حکم است، و در وی سی و یک میم است و چهل واو.

وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی‌ سَفَرٍ این علی بمعنی فی است و سفر آن را سفر نام کرده‌اند لانه یسفر عن طوایا الرجال. معنی آیت آنست که اگر در سفر باشید و نویسنده نیابید فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ آن را مقبوضه گفت که رهن بی قبض درست نباشد، ازینجا است که رهن دین درست نباشد، که قبض رکن رهن است، و قبض جز در عین صورت نبندد. قراءة مکی و ابو عمرو فرهن، و رهن جمع رهان است، کجدار و جدر و کتاب و کتب و حمار و حمر. و گفته‌اند رهن بضم راء و حاء، و قراءت باقی فرهان بالف و کسر راء رهان جمع رهن است کحبل و حبال، و بحر و بحار و رهن جمع رهان است کجدار و جدر و کتاب و کتب و خمار و خمر و گفته‌اند رهن، جمع رهن است کسقف و سقف. زجاج گفت فعل در جمع فعل اندک است، لکن درست است. ابو عبید گفت در سخن عرب نیافتیم فعل که جمع آن فعل است الّا این دو کلمت، رهن و سقف، یقال رهن و رهن و سقف و سقف. و مرا هنت گروستدن و دادن بود، رهنت گرو دادم، ارتهنت گرو ستدم، و ارهنت بجای رهنت استعمال کردن فصیح نیست، اگر چه آورده‌اند. قال ابن فارس.

یقال رهنت الشی‌ء و لا یقال ارهنته. و ارهان بمعنی اسلاف درست است. یقال ارهنت فی کذا، ای اسلفت فیه. و الرّهن و الرهین و الرهینه گروگان بود، و المرهون گروگان کرده بود. فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً بمعنی ائتمن است، میگوید اگر کسی از شما کسی را امین کند و امانت پیش وی نهد، فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ روا بود که ها باز ستاننده شود که او امین آن امانت است، پس آن امانت اوست باستواری با وی منسوب است نه بخداوندی، و با خداوند منسوب است بخداوندی وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ و فرمودم این امانت دار را که از خشم و عذاب اللَّه بپرهیز، و امانت بجای آر، و بی خیانت بازرسان.

قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «آیة المنافق ثلاث و ان صام و صلی و زعم انه مسلم، اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف. و اذا اؤتمن خان.»

و روی انه قال «لا ایمان لمن لا امانة له و لا دین لمن لا عهد له»

و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «اربع اذا کن فیک لا تبال ما فاتک من الدنیا حفظ امانة و صدق حدیث و عفت فی طعمة و حسن خلیقة»

و قال «اداء الحقوق و حفظ الامانات دینی و دین النبیین من قبلی.»

پس خطاب با گواهان گردانید و گفت وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ، ابن عباس در تفسیر این آیت گفت من الکبائر کتمان الشهادة. و فی الخبر «من کتم شهادة اذ دعی کان کمن شهد بالزور»

و قال «عدلت شهادة الزور بالاشراک باللّه ثلاث مرات، ثم قرء: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور»

میگوید گواهی پنهان مدارید اگر صاحب حق نداند که تو وی را گواهی، پیش از پرسیدن گواهی باید داد، بحکم خبر که مصطفی گفت ع‌

«خیر الشهود الذی یأتی بالشهادة قبل ان یسألها»

و اگر صاحب حق داند که تو وی را گواهی، پس تا از تو گواهی دادن در نخواهد گواهی نباید داد، بحکم آن خبر که گفت «خیرکم قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، ثم یفشوا الکذب حتی یشهد الرجل قبل ان یستشهد»

وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ قال مجاهد ای کافر قلبه، گفت هر که گواهی پنهان دارد دل وی کافر شد، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ من بیان الشهادة و کتمانها.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ ابو عمرو یعقوب تُرْجَعُونَ بفتح تا و کسر جیم خوانند، معنی آنست که بترسید از روزی که شما در آن روز با اللَّه گردید. باقی تُرْجَعُونَ بضم تا و فتح جیم خوانند، یعنی که شما را در آن روز با اللَّه برند: ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ پس هر تنی را پاداش آنچه کرد در دنیا، اگر نیکی کرد و اگر بدی، اگر در صلاح کوشید و اگر در فساد، پاداش آن بتمامی بوی دهند وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ و از آن هیچ بنکاهند. انس مالک رض روایت کرد از
هوش مصنوعی: بترسید از روزی که به سوی خداوند برمی‌گردید. برخی می‌گویند این جمله به معنای این است که شما در آن روز در محضر خداوند خواهید بود. در آن روز، هر فردی پاداش اعمال خود را خواهد گرفت؛ چه نیکوکار باشد و چه بدکار. اگر کسی در کارهای خوب تلاش کرده باشد یا در کارهای نادرست، پاداش هر یک به طور کامل به او داده خواهد شد و هیچ‌کس مورد ظلم قرار نخواهد گرفت.
مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «ان اللَّه لا یظلم المؤمن حسنة یثاب علیها الرزق فی الدنیا و یجری بها فی الآخرة، و اما الکافر فیطعم بحسناته فی الدنیا، حتی اذا افضی الی الآخرة لم تکن له حسنة یعطی بها خیرا»
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمودند: «خداوند به مؤمنان ظلم نمی‌کند و هر عمل نیک آنها پاداشی در دنیا و آخرت خواهد داشت. اما در مورد کافر، او تنها در دنیا از پاداش کارهای نیک خود بهره‌مند می‌شود و وقتی به آخرت برسد، هیچ عمل نیکی برای پاداشی ندارد.»
و روی ابن عباس قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «ان اللَّه تعالی کتب الحسنات و السیئات، من همّ بحسنة فلم یعملها کتبت له حسنة، فان عملها کتبت عشرا الی سبعمائة الی اضعاف کثیرة و من هم بسیّئة فلم یعملها کتبت له حسنة، فان عملها کتبت واحدة، او محاها اللَّه عز و جل و لا یهلک علی اللَّه تعالی الّا هالک»
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر اسلام فرمودند: «خداوند متعال نیکی‌ها و بدی‌ها را ثبت کرده است. اگر کسی به انجام نیکی فکر کند اما آن را انجام ندهد، برای او یک نیکی نوشته می‌شود. اما اگر آن را انجام دهد، تا ده تا هفتصد نیکی و بیشتر برای او ثبت می‌شود. و اگر کسی به انجام بدی فکر کند اما آن را انجام ندهد، برای او یک نیکی نوشته می‌شود. اما اگر آن را انجام دهد، فقط یک بدی برای او نوشته می‌شود، یا خداوند آن را پاک می‌کند و هیچ‌کس در برابر خداوند هلاک نمی‌شود، مگر اینکه خود را هلاک کرده باشد.»
مفسران گفتند پسین آیت از آسمان این آیت آمد، جبرئیل گفت ضعوها علی رأس ثمانین.
هوش مصنوعی: مفسران بیان کرده‌اند که این آیه در آخرین آسمان نازل شده است. جبرئیل به پیامبر گفت این آیه را بر روی سر هشتاد و نه قرار دهند.
و مائتین من سورة البقرة و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بعد از آن هفت روز بزیست، و گفته‌اند بیست و یک روز پس از آن بزیست، و گفته‌اند هشتاد و یک روز. ابن عباس گفت پسین آیات که از آسمان فرو آمد این بود و اوائل سورة المائدة الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ و مفسران را خلافست که آخرتر کدام بود، ابی کعب گفت آخرتر لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ بود. براء عازب گفت «یسفتونک» بود، سدی و ضحاک و جماعتی گفتند «وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ» بود.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام بعد از نزول آیه‌ای از سوره بقره، به مدت هفت روز زنده ماند و در برخی کتب گفته شده که این مدت ممکن است بیست و یک روز یا حتی هشتاد و یک روز باشد. ابن عباس به این نکته اشاره کرده است که آخرین آیات نازل شده، آیات ابتدایی سوره مائدة هستند که در آن خدا فرموده است: "امروز دین شما را برایتان کامل کردم." مفسران در مورد آخرین آیه‌ای که نازل شده اختلاف نظر دارند. ابی کعب معتقد است که آخرین آیه "لقد جاءکم رسول" بوده، در حالی که براء عازب مدعی است که آخرین آیه "یسفتونک" است و برخی دیگر نیز گفته‌اند که آخرین آیه "وَ اتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللَّهِ" می‌باشد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی الآیة... این آیت دلیل است که سلم دادن در شرع جایز است، همان سلم که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شرح داد و بیان کرد و گفت‌ «اسلفوا فی کیل معلوم و وزن معلوم و اجل معلوم».
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، وقتی که به یکدیگر قرض می‌دهید تا زمانی مشخص، آیه ... این آیه دلیلی است بر اینکه سلم (پیش‌فروش) در شرع مجاز است، که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آن را توضیح داده و فرموده‌اند: «قرض بدهید در کیلو و وزنی مشخص و زمانی معین».
ابن عباس گفت اشهد ان السلف المضمون الی اجل مسمی قد احلّه اللَّه فی کتابه و اذن فیه، فقال یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی معنی سلم و سلف هر دو یکسانست، و در عقد سلم نه شرط است: اول آنک در وقت عقد گوید این سیم یا این زر یا این جامه بسلم بتو دادم بچندین گندم یا بچندین جو یا بچندین ابریشم، یا آنچه بود و صفت کند آن گندم و جو و ابریشم، و هر صفت که مقصود بود و قیمت بدان بگردد، و در عادت بآن مسامحت نرود، همه بگوید تا معلوم شود. و آن کس که سلم بوی میدهد، گوید فرا پذیرفتم، و اگر بجای لفظ سلم گوید از تو خریدم چیزی بدین صفت هم روا بود. شرط دوم آنست که آنچه فرا دهد، بگزاف ندهد، بل که وزن و مقدار آن معلوم کند. شرط سوم آنک هم در مجلس عقد رأس المال تسلیم کند شرط چهارم آنک در چیزی سلم دهد که بوصف معلوم گردد چون حبوب و پنبه و ابریشم و جامه و میوه و گوشت و حیوان، اما هر چه معجون بود، یا مرکب از چند چیز که مقدار آن معلوم نشود، چون غالیه و کمان و کفش و موزه و نعلین و مانند آن سلم در آن باطل بود که وصف نپذیرد. و درست آنست که سلم در نان رواست اگر چه آمیخته است به نمک و آب، که آن مقدار نمک و آب مقصود نیست و جهالت نیارد. شرط پنجم آنست که اگر دین مؤجّل بود وقت حلول اجل باید که معلوم بود. اگر گوید تا نوروز و نوروز معروف باشد، یا گوید تا جمادی درست بود و بر اول حمل کنند. شرط ششم در چیزی سلم دهد که در وقت عقد موجود بود، اگر آن دین حال بود، پس اگر دین مؤجل بود بوقت حلول اجل باید که موجود بود، و اگر در میوه سلم دهد تا وقتی که در آن میوه نرسیده باشد باطل بود. شرط هفتم آنک جای تسلیم معین کند بشهر یا بروستا، و احتراز کند از هر چه در آن خصومت و خلاف رود. شرط هشتم آنک بهیچ عین اشارت نکند نگوید انگور فلان بستان، یا گندم این زمین، که این باطل بود، اگر گوید از میوه فلان شهر این روا باشد. شرط نهم آنست که سلم در چیزی که عزیز الوجود و نایافت بود ندهد، چون لؤلؤ نفیس و کنیزک آبستن، و کنیزک نیکو با فرزند بهم، و هر چند بر این اصول تفریعات بسیارست، اما شرط ما اختصارست. و آنچه در معاملات مهم است بدان اشارتی کرده شد، اگر کسی را زیادتی شرح باید، بکتب فقه نشان باید داد.
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید که قرض با موعد معین در کتاب خدا حلال شده است. او به آیه‌ای اشاره می‌کند که به مؤمنان می‌گوید اگر با یکدیگر بدهی دارید، این بدهی باید به موعد مشخصی باشد. او توضیح می‌دهد که در عقد قرض، شرایطی وجود دارد. اول این‌که در زمان عقد، باید مشخص شود که چه کالایی به چه میزان به دیگری داده می‌شود و این کالاها باید به وضوح توصیف شوند. همچنین، کسی که قرض می‌گیرد، باید قبول کند و اگر در عوض کلمه قرض از خرید استفاده کند، این هم درست است. از دیگر شرایط این است که مقدار و وزن کالا مشخص باشد و در زمان عقد، اصل کالا باید تسلیم شود. همچنین، باید کالاهایی که مشخص و قابل شناسایی هستند اعطا شوند و کالاهایی که ترکیبی یا غیر قابل تعیین هستند، از جمله چیزهایی که به راحتی قابل توصیف نیستند، نمی‌توانند مورد قرض قرار گیرند. همچنین تأکید شده که اگر موعد بازپرداخت معین شده، باید شناخته شده و در زمان مقرر کالا وجود داشته باشد. تمام شرایط این است که زمان و مکان تحویل کالا مشخص شود و در هر موردی که اختلافی وجود دارد، باید از آن پرهیز گردد. همچنین در قرض نمی‌توان کالایی که نایاب یا کمیاب است مورد استفاده قرار داد. این توضیحات به اصول کلی معاملات اشاره دارد و برای جزئیات بیشتر به کتاب‌های فقه باید مراجعه کرد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ تداین و مداینة با یکدیگر افام دادن و ستدن است، ادان یدین، افام داد، ادان یدان افام ستد. بعد از آنک تداینتم گفته بود «بدین» در افزود تا گمان نیفتد که این تداین بمعنی مجازاة است، بل که بمعنی معاطات است افام دادن و ستدن. فاکتبوه یعنی الدّین الی ذلک الاجل. خلافست میان علما که این امر وجوب است یا امر تخیر و اباحت. قومی گفتند که امر وجوب است، و این نبشتن فرض است، و همچنین اشهاد گفتند که فرض است، چنانک اللَّه گفت: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ و دلیل قول وجوب از خبر آنست که رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ثلاثة یدعون اللَّه فلا یستجاب لهم. رجل کان له دین فلم یشهد، و رجل اعطی سفیها مالا و قد قال تعالی: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ و رجل کانت عنده امرأة سیئة الخلق فلم یطلّقها»
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که بین شما معامله‌ای بر اساس بدهی برقرار می‌شود، آن را به ثبت برسانید. "تداین" به معنای داد و ستد و معامله است و کلمه "الدین" به این معنا اشاره دارد که بدهی به چه مدت و در چه شرایطی باید مشخص شود. در میان دانشمندان بحث‌هایی وجود دارد که آیا این عمل الزامی است یا اختیاری؛ برخی معتقدند که ثبت این بدهی‌ها الزامی است و همچنین گواهی دادن در این زمینه نیز واجب است. خداوند در آیه‌ای گفته است: "وقتی که با یکدیگر معامله می‌کنید، گواهی بدهید." همچنین، دلیل الزامی بودن این عمل از سخنان پیامبر اکرم (ص) ناشی می‌شود که فرمود: "سه دسته هستند که دعاهایشان پاسخ داده نمی‌شود، یکی از آن‌ها شخصی است که بدهی‌اش را گواهی نمی‌دهد."
و قول بیشترین مفسران آنست که این در ابتداء اسلام فرض بود پس منسوخ شد، بآنچه گفت: فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ اما امروز حکم این کتابت و اشهاد در انواع بیاعات بر استحباب است نه بر وجوب، اگر خواهد کند و اگر خواهد نه.
هوش مصنوعی: بسیاری از مفسران بر این باورند که در آغاز اسلام، نوشتن و گواهی دادن در معاملات الزامی بود، اما پس از مدتی این حکم تغییر کرد. اکنون براساس آیه‌ای که می‌گوید: "اگر برخی از شما به برخی دیگر امانت دهند، باید امانت خود را ادا کند"، حکم کتابت و گواهی در انواع معاملات به صورت مستحب درآمده است، یعنی فرد می‌تواند به دلخواه این کار را انجام دهد یا از آن صرفنظر کند.
وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ ای بین البایع و المشتری و المستدین و المدین کاتِبٌ بِالْعَدْلِ ای بالحق و الانصاف، لا یزید فی المال و الاجل و لا ینقص منهما وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ ضحاک گفت در ابتداء اسلام بر دبیر واجب بود این نبشتن چون از وی در خواستندید، و همچنین بر گواه واجب بود، پس منسوخ شد بآنچه گفت وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ میگوید وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ مبادا که سرباز زند دبیر از نبشتن، چنانک اللَّه وی را در آموخت و با وی فضل کرد و بر دیگران افزونی داد بدبیری، پس گفت وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ املال و املا یکی است، میگوید تا آن کس که دین بر وی است املا کند و بزبان اقرار دهد بر خویشتن و از خدای بترسد، و از آنچه بر وی است از مال در املا کردن و اقرار دادن هیچ چیز بنکاهد.
هوش مصنوعی: بین فروشنده و خریدار و بدهکار و طلبکار باید نویسنده‌ای به عدالت و انصاف بنویسد. او نباید در مبلغ یا مدت زمان توافق شده زیاد یا کم کند. همچنین نویسنده نباید از نوشتن سرباز بزند، چرا که خداوند او را به این کار آموخته و به او فضیلت داده است. در گذشته بر دبیر و گواه واجب بود که نوشته‌ها را ثبت کنند، اما در نهایت این حکم تغییر کرد. هیچ نویسنده یا شاهدی نباید مورد آزار و اذیت قرار بگیرد. هر کس که بر او حقی است باید تمام مطالب را به زبان خود اقرار کند و از خداوند بترسد و در این اقرار هیچ چیز را پنهان نکند.
بخس نقص است چنانک گفت «وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ» فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً سفیه جامه باشد بد بافته و سست، می گوید اگر آن کس که بروی مال باشد نادان و نازیرک و سست خرد بود، طفلی بود نا، أَوْ ضَعِیفاً یا جاهلی نادریابنده، أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ یا خود نتواند که املا کند که لال بود بی زبان فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ اللَّه میگوید فرمودم تا قیم ایشان یا میراث دارایشان، یا آن کس که بجای ایشان بود املا کند و بر دبیر دهد براستی و انصاف. وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ ای و اشهدوا شاهدین مِنْ رِجالِکُمْ ای من اهل ملتکم، و دو گواه خواهید تا بر شما گواه باشند در آن معاملت که کردید. آن گه گفت: مِنْ رِجالِکُمْ از مردان شما که اهل اسلام آید، یعنی که تا دانند که گواه مسلمان باید.
هوش مصنوعی: نقص بخشی از امور است به گونه‌ای که گفته شده «و آنها در اینجا هیچ چیزی کم نخواهند شد». حال اگر کسی که صاحب حق است، نادان و بی‌تجربه باشد یا مالی که در اختیارش قرار دارد، نامناسب و ضعیف باشد، باید در نظر داشت که اگر او توانایی بیان حقایق خود را نداشته باشد یا قادر به اظهارنظر نباشد، حق آن است که ولی یا قیم او که عادل و دارای صلاحیت است، امور او را مدیریت کند و حق او را به درستی ثبت کند. همچنین بر این نکته تأکید شده که باید دو شاهد عادل از مردان مسلمان برای تأیید معاملات و قراردادها وجود داشته باشد تا صحت این امور تضمین شود.
فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ نگفت فان لم یکن رجلان، که آن گه تا مرد بودی گواهی زن روا نبودی. گفت: فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ معنی آنست که این دو گواه اگر نه مردان باشند که مردی و دو زن باشد، با وجود مردان هم روا باشد مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ ازین گواهان که شما بپسندید بعدالت و ثقت از مردان و زنان. جای دیگر ازین گشاده‌تر گفت وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ.
هوش مصنوعی: اگر این دو نفر گواه مرد نباشند، این بدین معناست که یک مرد و دو زن نیز می‌تواند گواهی دهد، و در صورت وجود مردان، این امر نیز مجاز است. از میان گواهان، هر کدام را که از نظر عدالت و اعتماد بپسندید، می‌توانید انتخاب کنید. همچنین در جایی دیگر به وضوح بیان شده است که باید از میان خودتان شاهدانی عادل انتخاب کنید.
فصل فی الاشهاد
هوش مصنوعی: فصل در مورد گواهی‌ها و شهادت‌ها است.
بدانک اشهاد در عقود معاملات است یا در عقود مناکحات، اما در عقود مناکحات: بمذهب شافعی اشهاد فرض است. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت‌ «کل نکاح لم یحضره اربعة فهو سفاح: خاطب و ولی و شاهدان.» و روی انه قال «لا نکاح الّا بولی و شاهدی عدل» و در عقود معاملات مستحبّ است و امر در آن امر ندب و استحباب است، نه امر فرض و ایجاب. و در جمله اهل شهادت ده کس‌اند: اول بالغ که کودک را شهادت نیست. و دیگر عاقل که دیوانه را نیست. سدیگر آزاد که بنده را نیست، اگر چه قنّ باشد و اگر مکاتب، یا بعضی آزاد و بعضی بنده، بهیچ وجه ایشان را شهادت نیست. چهارم مسلمان که کافر را نیست، نه بر کافر و نه بر مسلمان. پنجم دریابنده قوی حفظ که مغفل را نیست اگر چه عاقل بود. ششم عدل که فاسق را نیست، و عدل اوست که از کبائر پرهیز کند، و طاعات وی بر صغائر غلبه دارد. هفتم کسی که با مروّت بود که بی مروّت را شهادت نیست. و بی مروّت آنست که در میان بازار طعام خورد و باک ندارد، یا نه بر زیّ معتاد خود بیرون آید. هشتم کسی که وی را در آن شهادت حظی نبود، نه جذب منفعت نه دفع مضرت، ازین جهت شهادت فرزند پدر را مقبول نیست، و نه شهادت پدر فرزند را، و نه شهادت خصم بر خصم و نه دشمن بر دشمن، و نه در محل تعصب و کینه.
هوش مصنوعی: شهادت در معاملات یا ازدواج‌ها اهمیت دارد. در مسائل ازدواج، بر اساس مذهب شافعی، شهادت الزامی است. پیامبر اسلام فرموده‌اند: «هر ازدواجی که چهار نفر در آن حاضر نباشند، ناپاک است: خواستگار، ولی و دو شاهد.» همچنین بیان کرده‌اند که هیچ ازدواجی بدون ولی و دو شاهد عادل صحیح نیست. اما در معاملات، شهادت مستحب بوده و الزامی نیست. برای شهادت، شرایط خاصی وجود دارد و گروه خاصی را شامل می‌شود: اول بالغ بودن، دوم عاقل بودن، سوم آزاد بودن، چهارم مسلمان بودن، پنجم دارا بودن حافظه قوی، ششم عادل بودن، هفتم داشتن مروت، و هشتم اینکه شخص در شهادت خود نفع یا ضرری نداشته باشد. به همین دلیل، شهادت فرزند برای پدر و برعکس و همچنین شهادت خصم نسبت به خصم دیگر و دشمن نسبت به دشمن معتبر نیست.
قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «لا یجوز شهادة خائن و لا زان و لا خائنة و لا زانیة و لا ذی غمز علی اخیه.»
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمودند: «شهادت کسی که خیانت کرده یا زنا کرده است، یا کسی که به دیگران عیب‌جویی کرده، قابل قبول نیست.»
نهم کسی که بر سنت و جماعت بود، که شهادت اهل اهواء و بدعت داران مردود است. دهم آنک مرد باشد، که شهادت زن در بعضی احکام چون حدود و نکاح و طلاق و عتاق و رجعت و وصیت و توکیل و قتل عمد مردود است. اما در بیع و اجارت و رهن و ضمان وهبه و هر چه سر با مال دارد، گواهی زنان با مردان در آن مقبول است. و آنچه مردان را بر آن اطلاع نبود، چون عیب زنان و ولادت و رضاع، شهادت زنان محض در آن مقبول است، چهار زن بجای دو مرد. و حقوق مردم که ثابت میشود در شرع بدو مرد عدل یا بیک مرد و سوگند خصم ثابت شود. و عماد شهادت معرفت است. رسول خدای را پرسیدند که گواهی چون دهیم‌
هوش مصنوعی: نهم، کسی که بر اصول و جماعت پایبند است، و شهادت کسانی که در پی هواها و بدعت‌ها هستند، پذیرفته نخواهد شد. دهم، تنها مردان هستند که شهادت زنان در برخی احکام مانند حدود، نکاح، طلاق، عتق، رجعت، وصیت، توکیل و قتل عمد اعتبار ندارد. اما در معاملات مانند خرید و فروش، اجاره، رهن، ضمانت و هدیه، شهادت زنان همراه با مردان قابل قبول است. در مسائلی که مردان در آن اطلاع ندارند، مانند عیب‌های زنان، زایمان و شیردهی، شهادت زنان به تنهایی قابل قبول است، به این معنا که چهار زن معادل دو مرد شهادت می‌دهند. همچنین در مسائل حقوقی که در شریعت مشخص می‌شود، نیاز به دو مرد عادل یا یک مرد و قسم خصم وجود دارد. در نهایت، اساس شهادت بر شناخت و آگاهی است. از رسول خدا پرسیده شده که چگونه باید شهادت داده شود.
«فقال تری الشمس؟ قال نعم قال «علی مثلها فاشهد او دع»
هوش مصنوعی: «پس گفت: آیا خورشید را می‌بینی؟ پاسخ داد: بله. گفت: بر چیزی مانند آن گواهی بده یا آن را رها کن.»
و فی الخبر «اکرموا الشهود فان اللَّه یستخرج بهم الحقوق و یدفع بهم الظلم».
هوش مصنوعی: در این روایت آمده است: «به شهود احترام بگذارید، زیرا خداوند به وسیله آن‌ها حقوق را بیرون می‌آورد و ظلم را برطرف می‌کند».
أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ قراءة حمزه است کسر الف در اول و رفع راء در آخر بر معنی شرط و جزا، دیگران همه بفتح الف خوانند أَنْ تَضِلَّ و نصب راء فَتُذَکِّرَ و قراءة مکی و بصری فَتُذَکِّرَ مخفف است و قراءة دیگران بتشدید کاف، و در معنی تفاوت نیست که ذکّر و اذکر هر دو یکسانست چون نزّل و انزل و کرّم و اکرم. و ضلال اینجا بمعنی نسیان و غلط است چنانک آنجا گفت لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی‌ و معنی الآیة فرجل و امرأتان کی تذکر احدیهما الأخری ان ضلت میگوید تا آن گه که یکی از آن دو زن گواهی فراموش کند، آن دیگر زن با یاد وی دهد. وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا این هم در تحمل است و هم در ادا، اما در تحمل مخیر است و در اداء فرض کفایت، مگر که در عدد گواهان قلت باشد که آن گه اداء فرض عین بود. میگوید فرمودم تا گواهان سرباز نزنند، آن گه که ایشان را با گواهی خوانند.
هوش مصنوعی: اگر یکی از آن‌ها فراموش کند، دیگری یادآوری می‌کند. در قرائت حمزه، حرف «الف» در ابتدا شکسته و حرف «راء» در انتها مرفوع خوانده می‌شود و این نشانه شرط و جزاست، اما دیگر قرائت‌ها «الف» را با فتحه می‌خوانند و حرف «راء» را منصوب. قرائت مکی و بصری نیز به صورت مخفف است و قرائت‌های دیگر با تشدید «کاف» خوانده می‌شود. در معنی این دو واژه تفاوتی وجود ندارد و هر دو یکسان هستند، مانند «نزّل» و «انزل» یا «کرّم» و «اکرم». واژه «ضلال» در اینجا به معنای فراموشی و اشتباه است، همان‌طور که در جایی دیگر آمده «رب من نه گمراه می‌شود و نه فراموش می‌کند». معنای آیه این است که اگر یکی از دو زن شهادت را فراموش کند، دیگری او را یادآوری می‌کند. همچنین هیچ یک از گواهان نباید از شهادتگری خودداری کنند و این موضوع هم در تحمل شهادت و هم در ادای آن صدق می‌کند. در تحمل، گواهان مخیر هستند، اما در ادای شهادت، فرض کفایت است، مگر اینکه تعداد گواهان کم باشد که در آن صورت، ادای شهادت واجب می‌شود. به این ترتیب، تأکید شده که گواهان نباید از شهادت refused کنند زمانی که از آن‌ها خواسته می‌شود.
روی ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال فی تفسیر هذه الآیة «لا یأب الشاهد اذا اشهد علی شهادة یدعی الیها ان یقوم بها».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) در تفسیر این آیه فرموده‌اند: «شاهد نباید از شهادت دادن طفره برود، زمانی که به شهادت دادن دعوت می‌شود، باید اقدام کند.»
ثمّ قال: وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ ای لا یمنعکم الضجر و الملال ان تکتبوا ما شهدتم علیه من الحق، صغر ام کبر الی اجل الحق ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ ای الکتابة اعدل عند اللَّه فی حکمه و ابلغ فی الاستقامة للشهادة، لان الکتاب یذکّر الشهود، فیکون. لشهادتهم اقوم وَ أَدْنی‌ أَلَّا تَرْتابُوا ای اقرب الی ان لا تشکّوا فی مبلغ الحق و الاجل إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً بنصب عاصم خواند از بهر آن که او کان اینجا ناقصه مینهد که بخبرش حاجت بود و تِجارَةً بنصب خبر اوست، و حاضِرَةً صفت تجارت باشد، و اعراب صفت چون اعراب موصوف بود، و اسم کان بدین قراءة مضمر است و آن مداینه است یا مبایعه. و تقدیرش چنان است که الّا ان تکون المداینة و المبایعة تجارة حاضرة باقی قراءة تِجارَةً حاضِرَةً برفع خوانند، که ایشان کان بمعنی وقع می‌نهند، و چون چنین بود تامّه باشد و خبر نخواهد، و ما بعد آن بفعل خویش برفع بود تقدیره الا ان تقع تجارة و این همچنانست که آنجا گفت وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ ای و ان وقع معسر، پس تِجارَةً بدین قراءة مرتفع است بفعل خود و فعلش تقع است و حاضِرَةً صفت اوست.
هوش مصنوعی: سپس گفت: و از نوشتن خسته نشوید، یعنی خستگی و ملال شما را از نوشتن آنچه را که بر حق شاهد بوده‌اید باز ندارد، هرچند که کوچک یا بزرگ باشد. نوشتن این حق نزد خدا عادلانه‌تر و برای شهادت ثابت‌تر است، زیرا نوشتن به یاد شهود می‌آورد و باعث می‌شود شهادت آنها استوارتر و نزدیک‌تر به عدم شک در مبلغ حق باشد. مگر اینکه بدانید که آن تجارت حاضر است، یعنی باید در نظر داشته باشید که اینجا موضوعی ناقص وجود دارد که نیاز به اطلاع‌ رسانی است. تجارت به معنای خبر است و حاضر، صفت تجارت است. عربی‌سازی صفت مانند عربی‌سازی موصوف است. واژه "کان" به این معناست که اینجا ضمنی است و آن می‌تواند به معنای مداینه یا مبایعه باشد. به همین ترتیب، اگر مداینه و مبایعه تجارتی حاضر باشد، عبارت "تجارت حاضر" می‌تواند به صورت مرفوع خوانده شود، زیرا به معنای وقوع است و چون اینگونه باشد، جمله کامل خواهد بود و نیازی به خبر ندارد. بنابراین، مطلب به این نحو تنظیم می‌شود که اگر تجارت واقع شود، این به گونه‌ای است که در آنجا گفته شده و اگر در حال معسری باشید، بنابراین تجارت در این قرائت مرفوع است که فعل خودشان است و به وقوع پیوسته و حاضر نیز صفت آن است.
قوله: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ این اشهاد که میفرماید منسوخ است بآن آیت که گفت فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ یضارّ بمعنی فاعل بود و بمعنی مفعول بود، بمعنی فاعل آنست که دبیر را فرمودم تا نرنجاند که او را گویند بنویس، نپیچد و از حق و داد و نصیحت چیزی نکاهد، و بمعنی مفعول وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ فرمودم تا این دبیر را نرنجانند، اگر دست در کاری دارد از آن خود او را نشتابانند، و اگر مزد خواهد مزد از وی باز نگیرند. وَ لا شَهِیدٌ فرمودم گواه را تا نرنجاند و نه گزایاند، که بگواه بودن خوانند آید و چون بگواهی دادن خوانند آید و البته هیچ سر نپیچد، که بگواه بودن خوانند آمدن وی را تطوّع است، و وی را بر آن مزد و چون بگواهی دادن خوانند آمدن بتعجیل بر وی واجب است و درنگی بر وی و بال، مگر که وی را شکی افتد که می‌یاد آرد، یا ریبتی افتد که می‌بصیرت جوید. دیگر وجه فرمودم تا گواه را نرنجانند، اگر از آن خود کاری دارد، و وی را نشتابانند.
هوش مصنوعی: فرماندهی می‌گوید: "شما باید وقتی خرید و فروشی کردید، شاهد بگیرید." این دستور به‌واسطه آیه‌ای دیگر که می‌گوید: "اگر یکی از شما به دیگری امانت دارد، باید امانت را به او بدهد و هیچ‌کس نباید نویسنده و گواه را آزار دهد." این جمله می‌تواند به دو معنی فهمیده شود: یکی اینکه نویسنده را از آزار و اذیت نهی کرده‌ام تا از او بخواهند که بنویسد و در این کار به انصاف و صداقت رفتار کند و چیزی را کم نگذارد. دیگر اینکه نباید نویسنده را آزار دهند، اگر او مشغول کاری است، نباید در کار او دخالت کنند و اگر مزد می‌گیرد، مزد او نباید کسر شود. همچنین درباره گواه نیز بیان شده که نباید او را آزار دهند و به او فشار بیاورند. وقتی که از او خواسته می‌شود به عنوان گواه حاضر شود، باید با خوشی و بدون اجبار بیاید. حضور او در این امر داوطلبانه است و بر او واجب است که به محض خواسته شدن، سریعاً بیاید و هیچ‌گونه درنگی نداشته باشد، مگر اینکه دلیلی باشد که او را به تردید بیندازد یا بخواهد مطلبی را به درستی بررسی کند. در نهایت تأکید شده که اگر گواه خودش کاری دارد، نباید او را به عجله وادار کرد.
وَ إِنْ تَفْعَلُوا و اگر کنید که در دبیری چیزی در نبشتن از حق بکاهید، یا آن گه که قیم باشید در املاء حق بکاهید، یا بگواهی دادن خوانند بازنشینید فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ آن بشما فسق است، بیرون شدن از راستی و نافرمانی. ثم خوّفهم فقال وَ اتَّقُوا اللَّهَ فی الضرار وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ من اعمالکم عَلِیمٌ این آیت دین صد و سی کلمت است، و در وی چهارده حکم است، و در وی سی و یک میم است و چهل واو.
هوش مصنوعی: اگر شما چیزی را در نوشتن کاهش دهید یا در هنگام املاء به حق لطمه بزنید یا در شهادت دادن از حق صرف‌نظر کنید، این کار شما فسق است و به معنی دور شدن از راستی و نافرمانی محسوب می‌شود. سپس به آنها هشدار داده شده است که از ضرر دوری کنید و خداوند شما را می‌آموزد و او به همه اعمال شما آگاه است. این آیه شامل صد و سی کلمه است و چهارده حکم و سی و یک حرف "میم" و چهل حرف "واو" در آن وجود دارد.
وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلی‌ سَفَرٍ این علی بمعنی فی است و سفر آن را سفر نام کرده‌اند لانه یسفر عن طوایا الرجال. معنی آیت آنست که اگر در سفر باشید و نویسنده نیابید فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ آن را مقبوضه گفت که رهن بی قبض درست نباشد، ازینجا است که رهن دین درست نباشد، که قبض رکن رهن است، و قبض جز در عین صورت نبندد. قراءة مکی و ابو عمرو فرهن، و رهن جمع رهان است، کجدار و جدر و کتاب و کتب و حمار و حمر. و گفته‌اند رهن بضم راء و حاء، و قراءت باقی فرهان بالف و کسر راء رهان جمع رهن است کحبل و حبال، و بحر و بحار و رهن جمع رهان است کجدار و جدر و کتاب و کتب و خمار و خمر و گفته‌اند رهن، جمع رهن است کسقف و سقف. زجاج گفت فعل در جمع فعل اندک است، لکن درست است. ابو عبید گفت در سخن عرب نیافتیم فعل که جمع آن فعل است الّا این دو کلمت، رهن و سقف، یقال رهن و رهن و سقف و سقف. و مرا هنت گروستدن و دادن بود، رهنت گرو دادم، ارتهنت گرو ستدم، و ارهنت بجای رهنت استعمال کردن فصیح نیست، اگر چه آورده‌اند. قال ابن فارس.
هوش مصنوعی: اگر در سفر باشید و نتوانید نویسنده‌ای پیدا کنید، باید بدانید که برای اعتبار رهن، قبض آن الزامی است. به عبارت دیگر، رهنی که بدون قبض باشد معتبر نیست و همین‌طور رهن دین نیز صحیح نیست زیرا قبض جزء اصلی رهن به حساب می‌آید. رهن به معنای گرو گذاشتن است و در زبان عربی جمع آن "رهان" است، مانند کلمات دیگر که جمع‌های خاص خود را دارند. همچنین گفته شده که گونه‌های مختلفی از این کلمه وجود دارد که برخی از آنها به همراه حروف مختلف نوشته می‌شوند، اما درنهایت مفهوم همگی به گروی گذاشتن مرتبط است.
یقال رهنت الشی‌ء و لا یقال ارهنته. و ارهان بمعنی اسلاف درست است. یقال ارهنت فی کذا، ای اسلفت فیه. و الرّهن و الرهین و الرهینه گروگان بود، و المرهون گروگان کرده بود. فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً بمعنی ائتمن است، میگوید اگر کسی از شما کسی را امین کند و امانت پیش وی نهد، فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ روا بود که ها باز ستاننده شود که او امین آن امانت است، پس آن امانت اوست باستواری با وی منسوب است نه بخداوندی، و با خداوند منسوب است بخداوندی وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ و فرمودم این امانت دار را که از خشم و عذاب اللَّه بپرهیز، و امانت بجای آر، و بی خیانت بازرسان.
هوش مصنوعی: گفته شده است که می‌توان چیزی را به عنوان رهن قرار داد، اما نمی‌توان گفت که به آن رهن داده شده است. اصطلاح "ارهان" به معنای قرض دادن است. به این معنا که وقتی کسی می‌گوید "من در این مورد رهن داده‌ام"، به این معنی است که در آن مورد قرض داده است. همچنین، واژه‌های رهن، رهین و رهنینه به معنای گروگان هستند و "مرهون" به معنای چیزی است که گروگان گرفته شده است. سپس اشاره شده است که اگر کسی از شما دیگری را مورد اطمینان قرار دهد و امانتی نزد او بگذارد، باید امانت او را به درستی ادا کند، چرا که او مسئول آن امانت است و این امانت به او تعلق دارد. در نهایت، به امانت‌دار توصیه می‌شود که از خشم و عذاب خداوند بپرهیزد و امانت را به درستی نگهدارد و در انجام وظایفش خیانت نکند.
قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «آیة المنافق ثلاث و ان صام و صلی و زعم انه مسلم، اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف. و اذا اؤتمن خان.»
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند که نشانه‌های نفاق سه مورد است: حتی اگر شخصی روزه بگیرد، نماز بخواند و خود را مسلمان بداند، باز هم مشخصه‌های نفاق او به این صورت است: وقتی صحبت می‌کند، دروغ می‌گوید؛ وقتی قولی می‌دهد، خلف وعده می‌کند؛ و وقتی به او امانت داده می‌شود، خیانت می‌کند.
و روی انه قال «لا ایمان لمن لا امانة له و لا دین لمن لا عهد له»
هوش مصنوعی: او گفت: «کسی که امانت ندارد، ایمان ندارد و کسی که عهد ندارد، دین ندارد.»
و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «اربع اذا کن فیک لا تبال ما فاتک من الدنیا حفظ امانة و صدق حدیث و عفت فی طعمة و حسن خلیقة»
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اگر چهار ویژگی در تو باشد، دیگر نگران نباشی که چه چیزهایی از دنیا را از دست داده‌ای: حفظ امانت، صداقت در گفتار، عفت در خوراک و نیکی در اخلاق».
و قال «اداء الحقوق و حفظ الامانات دینی و دین النبیین من قبلی.»
هوش مصنوعی: او گفت: «ادا کردن حقوق و حفظ امانت‌ها، دین من و دین پیامبران پیش از من است.»
پس خطاب با گواهان گردانید و گفت وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ، ابن عباس در تفسیر این آیت گفت من الکبائر کتمان الشهادة. و فی الخبر «من کتم شهادة اذ دعی کان کمن شهد بالزور»
هوش مصنوعی: سپس به گواهان خطاب کرد و گفت: "شهادة را پنهان نکنید." ابن عباس در تفسیر این آیه گفت: "پنهان کردن شهادت از گناهان بزرگ است." همچنین در یکی از احادیث آمده است: "هر کسی که شهادتی را که از او خواسته شده پنهان کند، مانند این است که به دروغ شهادت داده است."
و قال «عدلت شهادة الزور بالاشراک باللّه ثلاث مرات، ثم قرء: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور»
هوش مصنوعی: او گفت: «شهادت دروغ به اندازه شرک ورزیدن به خداوند ناپسند است، و این را سه بار تکرار کرد. سپس آیه‌ای را خواند: "از پلیدی بت‌ها دوری گزینید و از گفتن دروغ پرهیز کنید."»
میگوید گواهی پنهان مدارید اگر صاحب حق نداند که تو وی را گواهی، پیش از پرسیدن گواهی باید داد، بحکم خبر که مصطفی گفت ع‌
هوش مصنوعی: می‌گوید که گواهی ندهید اگر کسی که حق دارد، از شهادت شما باخبر نباشد. قبل از اینکه از شما گواهی بخواهند، باید گواهی دهید، بر اساس حدیثی که مصطفی (ص) فرمودند.
«خیر الشهود الذی یأتی بالشهادة قبل ان یسألها»
هوش مصنوعی: بهترین شاهد، کسی است که شهادت را قبل از آنکه از او درخواست شود، ارائه می‌دهد.
و اگر صاحب حق داند که تو وی را گواهی، پس تا از تو گواهی دادن در نخواهد گواهی نباید داد، بحکم آن خبر که گفت «خیرکم قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، ثم یفشوا الکذب حتی یشهد الرجل قبل ان یستشهد»
هوش مصنوعی: اگر کسی حق داشته باشد که از تو گواهی بخواهد، نباید بدون درخواست او گواهی بدهی. این موضوع به دلیل حدیثی است که می‌گوید: «بهترین شما در قرن من هستند، سپس کسانی که بعد از آنها می‌آیند و سپس کسانی که بعد از آنها خواهند آمد، و در نهایت دروغ گسترش می‌یابد تا جایی که فردی قبل از آنکه از او خواسته شود، گواهی می‌دهد.»
وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ قال مجاهد ای کافر قلبه، گفت هر که گواهی پنهان دارد دل وی کافر شد، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ من بیان الشهادة و کتمانها.
هوش مصنوعی: هر کسی که گواهی را پنهان کند، دلش گناهکار خواهد بود. مجاهد گفته است که کسی که گواهی را مخفی می‌کند، قلبش کافر خواهد شد. خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است، چه مربوط به گواهی دادن باشد و چه پنهان کردن آن.