گنجور

بخش ۱۶۸ - ۵۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ جل اللَّه العظیم، و تعالی الواحد الصمد القدیم، لا اله الّا هو رب العرش الکریم. بزرگ است و بزرگوار، خداوند کردگار، جبار کامگار، رسنده بهر چیز و دانا بهر کار، پاک از انباز و بی نیاز از یار، خود بی یار و همه عالم را یار، دارنده هر کس سازنده هر چیز، کننده هر هست چنان که سزاوار، نه در پادشاهی او را وزیر، نه در کاردانی او را مشیر، نه در کردگاری او را نظیر، خود پادشاهست و خود داور، گشاینده هر در، آغاز کننده هر سر، دل که گشاید خود گشاید، بچشمها حق خود آراید، راه که نماید خود نماید. خطاب آمد بآن مهتر کائنات، نقطه دایره حادثات، زین زمین و سماوات، که ای مهتر! کلاه دولت بر فرق نبوت تو نهادیم، و عالمیان را متابعت تو فرمودیم، و کارها همه در پی تو بستیم، و آیین هر دو سرای در کوی تو پیوستیم، مقام محمود جای تو، لواء معقود نشان شرف تو، حوض مورود وعده گاه نواخت تو، این همه ترا دادیم و دریغ نداشتیم، اما هدایت بندگان و تعریف ایشان نه کار تو است، از تو برداشتیم. لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ تو ایشان را خواننده‌ای و من ره نماینده، تو ایشان را بیم دهنده‌ای و من سزای ایشان بایشان رساننده! این هدایت و ضلالت بندگان، و این سعادت و شقاوت ایشان، کار الهیت ماست، کس را با ما در آن مشارکت نه، و ما را در آن حاجت بمشاورت نه، اگر بمراد تو بودی تا از عمّ قرشی پسر نیامدی به بلال حبشی نرسیدی، این بلال نواخته ما، و درویشی و بی حسبی وی را زیان نه، و این دیگر رانده ما و حسب و نسب قریش او را سود نه، آن مهتر عالم و سید ولد آدم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بر بالین عم خود نشسته بود و میگفت یا عم چه باشد اگر کلمه‌ی بگویی بحق، تا فردا مرا حجتی بود بنزدیک اللَّه و عم میگفت با محمد من صدق تو میدانم، لکن در دل خود ازین حدیث نفرتی می‌بینم چه سود دارد که بزبان بگویم و دل از آن بی خبر بود. آری، عروس معرفت نه هر جای نقاب تعزز فرو گشاید، که نه هر کس را کفو خودشناسد، نه هر جای سرای و مسکن اوست، نه هر کویی مخیم جلال اوست، نه هر سری شایسته وصال اوست،

نه هر طللی نشانه تیر بود،
نه هر بازی سزای نخجیر بود.

لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الایة... وصف الحال درویشان صحابه است و بیان سیرت ایشان، و تا بقیامت مرهم دل سوختگان و شکستگان، اول صفت ایشان اینست که، أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای وقفوا علی حکم اللَّه، فاحصروا نفوسهم علی طاعته، و قلوبهم علی معرفته، و ارواحهم علی محبته، و اسرارهم علی رؤیته.

بحکم اللَّه فرو آمدند و بدان رضا دادند و استقبال فرمان کردند، نفس را بر طاعت داشته، و دل با معرفت پرداخته، و روح با محبت آرام گرفته، و سر در انتظار رویت مانده، بحکم آن که رب العزة گفت لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ چندان شغل افتاد ایشان را بحق که نه با خلق پرداختند و نه با خود، نه در طلب روزی گام زدند، نه دل بر کسب و تجارت نهادند، همانست که گفت جل جلاله لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ جوانمردانی که یاد اللَّه ایشان را شعار و مهر اللَّه ایشان را دثار، بر درگاه خدمت ایشان را آرام و قرار، همت شان منزه از اغیار، جمال فردوس اند و زین دار القرار، لختی مهاجر، لختی انصار یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ گویی بی نیازانند و در شمار توانگرانند، که با اختلال حال و ضرورت افتقار که دارند هرگز سؤال نکنند، نه از خلق و نه از حق، سؤال ناکردن از خلق عین توکل است، و توکل مرتبت دار ایشان، و سؤال ناکردن از حق حقیقت رضاست، و میدان رضا منزلگاه ایشان، همین بود حال خلیل، که او را گفتند از حق سؤال کن، گفت حسبی من سؤالی علمه بحالی و عبد اللَّه مبارک را دیدند که میگریست، گفتند چه رسید مهتر دین را؟ گفت امروز از خدای عز و جل آمرزش خواستم، پس با خود افتادم که این چه فضولی است که من کردم! او خداوندست و من بنده، هر چه خواهد کند با بنده، و آنچه باید دهد، نه در خواست تا بیدارش کنند، یا از کار غافل تا آگاهی دهند.

جنید قدس اللَّه روحه گفت وقتی بر زبانم برفت که اللهم اسقنی، ندایی شنیدم که تدخل بینی و بینک یا جنید؟ این صفت قومی است که بعالم تحقیق رسیده‌اند و از جام وصال شربتی چشیده و از مشغله خلق و نفس باز رسته. اما آن کس که وی را این حال نیست، و باین مقام نرسیده، راه وی آنست که دست در دعا زند و رستگاری خود از حق بخواهد، که سؤال او را مباح است، و دعا در حق وی عین عبادت.

تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ نه هر دیده ایشان را بیند، نه هر سری ایشان را شناسد، کسی ایشان را بیند و شناسد که هم بصر نبوت دارد، و هم بصیرت حقیقت. بصر نبوت از نور احدیت است، و بصیرت حقیقت از برق ازلیت. مرتعش گفت سیماء ایشان غیرت ایشان است بر فقر خود، و ملازمت ایشان با اضطرار و انکسار خود، گوهر درویشی بحقیقت بشناختند و سر آن بدانستند و بجان و دل باز گرفتند، و یک ذره از آن بدنیا و عقبی بنفروختند.

استاد بو علی درویشی را دید لاینی در دوش گرفته، پاره پاره بر هم نهاده و بر هم بسته، بر سبیل مطایبت گفت ای درویش این بچند خریدی؟ درویش گفت این بکل دنیا خریدم و یک رشته از آن بنعیم عقبی میخواهند و نمی‌دهم. آری روشنایی گوهر فقر جز بنور نبوت و روشنایی ولایت نتوان دید. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بنور نبوت جمال فقر بدید و سرّ آن بشناخت، فقر را بر دنیا و عقبی اختیار کرد، دنیا را گفت: «عرض علیّ ربی ان یجعل لی بطحاء مکة ذهبا، فقلت لا یا رب و لکن اشبع یوما و اجوع یوما»

و از نعیم عقبی دل برداشت و چشم بر آن نه گماشت، تا رب العزة وی را در آن بستود، گفت «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌» و اگر شرف فقر خود آن بودی که مصطفی را صحبت فقراء فرمودند گفتند، و لا تعد عیناک عنهم، خود تمام بودی. و اینجا تعبیه‌ایست که آن را سر الاسرار گویند، جز خاطر صدیقان بدان راه نبرد، و حقیقت آن سر ازین خبر معلوم شود که: «من سره ان یجلس مع اللَّه فلیجلس مع اهل التصوف».

شیخ الاسلام انصاری قدس اللَّه روحه گفت در هر کس چیزی پیداست، در عالم دین پیداست، در عارف نور مولی پیداست، در محب فناء کون پیداست، در صوفی پیداست آنچه پیداست، باین زبان نشان دادن از آن ناید راست.

سیاره عشق را منازل مائیم
ز اشکال جهان نقطه مشکل مائیم
چون قصه عاشقان بیدل خوانند
سر قصه عاشقان بیدل مائیم

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ اینجا چنین گفت و در آخر آیت اول گفت وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ارباب حقائق میان دو آیت لطیفه نیکو دیده‌اند گفتند بنده که در راه خدا هزینه کند، آن انفاق وی را دو وجه است: یکی آنک نظر بمقصود خود دارد، و در تحصیل ثواب خود کوشد، از دوزخ ترسد و طمع ببهشت میدارد، انفاق وی و ثواب وی آنست که اللَّه گفت: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ وجه دیگر آنست که در آن انفاق نظر بدرویش دارد و آسایش وی جوید و بحق وی کوشد و حظ خود در آن نبیند، این حال عارف است، چون زحمت ثواب خویش درین انفاق از میان برگرفت، لا جرم رب العزة نیز تعرض ثواب نکرد و باین نواخت عظیم او را گرامی کرد و گفت وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ من که خداوندم خود دانم که این بنده را چه باید داد و چه باید ساخت، و الیه الاشارة

بقوله «اعددت لعبادی الصالحین، مالا عین رأت و لا اذن سمعت، و لا خطر علی قلب بشر».

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ الایة... ما دام لهم مال لم یفتروا ساعة من انفاقه لیلا و نهارا، فاذا نفذ المال لم یفتروا من شهوده لحظة لیلا و نهارا، این چنانست که گویند.

مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید جان باید باخت‌

مال در راه دین بر وفق شریعت خرج کردن کار مؤمنانست، جان در مشاهده جلال و جمال مولی از روی حقیقت بذل کردن کار جوانمردانست، جهد بندگی از بندگان اینست! سزای خدا و کرم الهی در حق بندگان چیست! إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الی قوله لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ای انّ الذین کانوا لنا یکفیهم ما یجدون منا، فانّا لا نضیع اجر من احسن عملا، من التجأ الی سدة کرمنا آویناه الی ظل نعمنا، من وقع علیه غبرة طریقنا لم تقع علیه قترة فراقنا، من خطا خطوة الینا وجد منحة لدینا.

ای هر که بما پیوست، از شبیخون قطیعت بازرست، ای هر که دل در کرم ما بست رخت از حجره غمان بربست، ای هر که ما را دید، جانش بخندید، بما رسید او که در خود برسید، و او که در خود برسید، چه گویم که چه دید و چه شنید.

پیر طریقت گفت الهی این همه نواخت از تو بهره ماست، که در هر نفسی چندین سوز و نور عنایت تو پیداست، چون تو مولی کراست، و چون تو دوست کجاست و بآن صفت که تویی خود جز زین نه رواست، این همه نشانست، آئین فرد است، این خود پیغام است و خلعت برجاست، خلعت آنست که گفت لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ باش تا فردا که آن اجر کریم و نواخت عظیم که از بهر تو نزدیک خود دارد بیرون دهد، آنت نعمت بیکران و پیروزی جاویدان، در مجمع روح و ریحان و میقات وصل جانان.

کی خندد اندر وی من بخت من از میدان تو!
کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو!

عجب کاریست کار این درویش! جبرئیل با ششصد پر طاوسی نتوانست که یک قدم با آن مهتر عالم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از ورای سدره بر دارد و این درویش گدا دست از دامن وی بندارد تا با وی پای بر عرش مجید ننهد. اما میدان که این بستاخی نه امروزینه است، که این دیرینه است، در عهد ازل که بنیاد دوستی می‌نهاد، ارواح درویشان در مجلس انس بر بساط انبساط یک جرعه شراب یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ نوش کردند و بدان بستاخ شدند، مقربان ملأ اعلی گفتند اینت عالی همت قومی که ایشانند! ما باری ازین شراب هرگز جرعه نچشیدیم و نه شمه یافتیم! و های و هوی ارواح این گدایان در عیوق افتاده که:

اول تو حدیث عشق کردی آغاز
اندر خور خویش کار ما را می‌ساز
ما کی گنجیم در سرا پرده راز
لافیست بد سنت ما و منشور نیاز

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ جل اللَّه العظیم، و تعالی الواحد الصمد القدیم، لا اله الّا هو رب العرش الکریم. بزرگ است و بزرگوار، خداوند کردگار، جبار کامگار، رسنده بهر چیز و دانا بهر کار، پاک از انباز و بی نیاز از یار، خود بی یار و همه عالم را یار، دارنده هر کس سازنده هر چیز، کننده هر هست چنان که سزاوار، نه در پادشاهی او را وزیر، نه در کاردانی او را مشیر، نه در کردگاری او را نظیر، خود پادشاهست و خود داور، گشاینده هر در، آغاز کننده هر سر، دل که گشاید خود گشاید، بچشمها حق خود آراید، راه که نماید خود نماید. خطاب آمد بآن مهتر کائنات، نقطه دایره حادثات، زین زمین و سماوات، که ای مهتر! کلاه دولت بر فرق نبوت تو نهادیم، و عالمیان را متابعت تو فرمودیم، و کارها همه در پی تو بستیم، و آیین هر دو سرای در کوی تو پیوستیم، مقام محمود جای تو، لواء معقود نشان شرف تو، حوض مورود وعده گاه نواخت تو، این همه ترا دادیم و دریغ نداشتیم، اما هدایت بندگان و تعریف ایشان نه کار تو است، از تو برداشتیم. لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ تو ایشان را خواننده‌ای و من ره نماینده، تو ایشان را بیم دهنده‌ای و من سزای ایشان بایشان رساننده! این هدایت و ضلالت بندگان، و این سعادت و شقاوت ایشان، کار الهیت ماست، کس را با ما در آن مشارکت نه، و ما را در آن حاجت بمشاورت نه، اگر بمراد تو بودی تا از عمّ قرشی پسر نیامدی به بلال حبشی نرسیدی، این بلال نواخته ما، و درویشی و بی حسبی وی را زیان نه، و این دیگر رانده ما و حسب و نسب قریش او را سود نه، آن مهتر عالم و سید ولد آدم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بر بالین عم خود نشسته بود و میگفت یا عم چه باشد اگر کلمه‌ی بگویی بحق، تا فردا مرا حجتی بود بنزدیک اللَّه و عم میگفت با محمد من صدق تو میدانم، لکن در دل خود ازین حدیث نفرتی می‌بینم چه سود دارد که بزبان بگویم و دل از آن بی خبر بود. آری، عروس معرفت نه هر جای نقاب تعزز فرو گشاید، که نه هر کس را کفو خودشناسد، نه هر جای سرای و مسکن اوست، نه هر کویی مخیم جلال اوست، نه هر سری شایسته وصال اوست،
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و بلندمرتبه، تنها معبودی است که هیچ شریکی ندارد و نیازمند به هیچ‌کس نیست. او سرپرست و خالق همه چیز بوده و بر همه امور تسلط دارد. هیچ مشیری در کارش نیست و شریکی در سلطنت ندارد. او تنها پادشاه و داور است که بر هر چیزی در را می‌گشاید و هر چیز را آغاز می‌کند. اوست که دل‌ها و چشم‌ها را به حقیقت باز می‌کند و راه را نشان می‌دهد. در خطاب به پیامبر عظیم‌الشأن، می‌گویند که ما تاج دولتی را بر سر تو قرار داده‌ایم و مردم را به دنبال تو هدایت کرده‌ایم. اما هدایت بندگان و شناخت آن‌ها به تو مربوط نمی‌شود و این امر به خداوند بازمی‌گردد. در حقیقت، هدایت و گمراهی بندگان کار خداوند است و در این زمینه هیچ‌کس با او شریک نیست. خداوند می‌داند که اگر اراده‌اش چنین بود، او از یک قبیله به دیگری نمی‌رسید. پیامبر در کنار عمویش نشسته بود و از او می‌خواست که اگر راست می‌گوید، به زبان بیاورد. اما عمویش با وجود اینکه به او صداقت داشت، از گفتن کلمات در دل خود دشمنی داشت. عروس معرفت در هر مکان خود را نمی‌نمایاند و نمی‌توان هر کسی را با آن شناخت. تنها برخی از جاها و مکان‌ها شایسته حضوری از اوست و نه هر کس می‌تواند به وصال او نائل شود.
نه هر طللی نشانه تیر بود،
نه هر بازی سزای نخجیر بود.
هوش مصنوعی: هر صدایی یا نشانه‌ای، لزوماً به معنای وجود خطر نیست و هر حرکتی هم نمی‌تواند نشانه‌ای از شکار باشد.
لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الایة... وصف الحال درویشان صحابه است و بیان سیرت ایشان، و تا بقیامت مرهم دل سوختگان و شکستگان، اول صفت ایشان اینست که، أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای وقفوا علی حکم اللَّه، فاحصروا نفوسهم علی طاعته، و قلوبهم علی معرفته، و ارواحهم علی محبته، و اسرارهم علی رؤیته.
هوش مصنوعی: این متن به شرح حال درویشان صحابه اشاره دارد و ویژگی‌های آنان را بیان می‌کند. این افراد در راه خدا قرار گرفته و خود را به فرمان خداوند سپرده‌اند. آن‌ها روح و قلب خود را وقف طاعت و محبت خدا کرده‌اند و به دنبال شناخت و دیدن او هستند. این ویژگی‌ها نشان‌دهنده عزم و اراده قوی آن‌ها در پیروی از خداوند و جستجوی حقیقت ایمان است.
بحکم اللَّه فرو آمدند و بدان رضا دادند و استقبال فرمان کردند، نفس را بر طاعت داشته، و دل با معرفت پرداخته، و روح با محبت آرام گرفته، و سر در انتظار رویت مانده، بحکم آن که رب العزة گفت لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ چندان شغل افتاد ایشان را بحق که نه با خلق پرداختند و نه با خود، نه در طلب روزی گام زدند، نه دل بر کسب و تجارت نهادند، همانست که گفت جل جلاله لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ جوانمردانی که یاد اللَّه ایشان را شعار و مهر اللَّه ایشان را دثار، بر درگاه خدمت ایشان را آرام و قرار، همت شان منزه از اغیار، جمال فردوس اند و زین دار القرار، لختی مهاجر، لختی انصار یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ گویی بی نیازانند و در شمار توانگرانند، که با اختلال حال و ضرورت افتقار که دارند هرگز سؤال نکنند، نه از خلق و نه از حق، سؤال ناکردن از خلق عین توکل است، و توکل مرتبت دار ایشان، و سؤال ناکردن از حق حقیقت رضاست، و میدان رضا منزلگاه ایشان، همین بود حال خلیل، که او را گفتند از حق سؤال کن، گفت حسبی من سؤالی علمه بحالی و عبد اللَّه مبارک را دیدند که میگریست، گفتند چه رسید مهتر دین را؟ گفت امروز از خدای عز و جل آمرزش خواستم، پس با خود افتادم که این چه فضولی است که من کردم! او خداوندست و من بنده، هر چه خواهد کند با بنده، و آنچه باید دهد، نه در خواست تا بیدارش کنند، یا از کار غافل تا آگاهی دهند.
هوش مصنوعی: این متن درباره افرادی صحبت می‌کند که با کمال تواضع و تسلیم به خواست الهی روی آورده‌اند و تمام وجودشان را در مسیر طاعت و شناخت خداوند قرار داده‌اند. آن‌ها با دل‌هایی آکنده از معرفت و روح‌هایی مملو از محبت، در انتظار دیدار الهی هستند و به گونه‌ای زندگی می‌کنند که گویی هیچ دغدغه‌ای جز یاد خداوند ندارند. این افراد به تجارت یا کسب و کار نمی‌پردازند و با وجود نیازهای مادی، هیچ‌گاه از دیگران یا از خداوند چیزی نمی‌خواهند. این عدم درخواست نشان‌دهنده توکل کامل آنها بر خداست و رضای الهی، مقصد و منزلگاه آنان است. داستانی نیز از یکی از بزرگان دین ذکر شده که از خداوند طلب آمرزش کرده و در عین حال از خود سوال می‌کند که آیا در این درخواست خود زیاده‌خواهی کرده یا نه، چرا که او بنده‌ای است و خداوند خود داند که چه باید به او عطا کند.
جنید قدس اللَّه روحه گفت وقتی بر زبانم برفت که اللهم اسقنی، ندایی شنیدم که تدخل بینی و بینک یا جنید؟ این صفت قومی است که بعالم تحقیق رسیده‌اند و از جام وصال شربتی چشیده و از مشغله خلق و نفس باز رسته. اما آن کس که وی را این حال نیست، و باین مقام نرسیده، راه وی آنست که دست در دعا زند و رستگاری خود از حق بخواهد، که سؤال او را مباح است، و دعا در حق وی عین عبادت.
هوش مصنوعی: جنید قدس اللَّه روحه بیان کرد که وقتی جمله "اللهم اسقنی" از زبانش جاری شد، صدایی شنید که گفت: "آیا بین من و تو، ای جنید، حائلی هست؟" این ویژگی خاص افرادی است که به درجه عالی و واقعی رسیده‌اند و مزه وصال را چشیده‌اند و از مشغله‌های دنیا و نفس خود آزاد شده‌اند. اما کسانی که به این مقام نرسیده‌اند، باید دست به دعا بزنند و از خداوند رستگاری خود را طلب کنند، زیرا سؤال آن‌ها مجاز است و دعا برای آن‌ها عبادت واقعی به شمار می‌آید.
تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ نه هر دیده ایشان را بیند، نه هر سری ایشان را شناسد، کسی ایشان را بیند و شناسد که هم بصر نبوت دارد، و هم بصیرت حقیقت. بصر نبوت از نور احدیت است، و بصیرت حقیقت از برق ازلیت. مرتعش گفت سیماء ایشان غیرت ایشان است بر فقر خود، و ملازمت ایشان با اضطرار و انکسار خود، گوهر درویشی بحقیقت بشناختند و سر آن بدانستند و بجان و دل باز گرفتند، و یک ذره از آن بدنیا و عقبی بنفروختند.
هوش مصنوعی: شما فقط با ویژگی‌های خاص آن‌ها می‌توانید آن‌ها را بشناسید. نه هر کسی می‌تواند آن‌ها را ببیند و نه هر کسی می‌تواند آن‌ها را بشناسد. کسانی قادر به شناختن آن‌ها هستند که هم چشمی روحانی دارند و هم بصیرتی عمیق. این چشم نابغگی از نور یکتایی منبع می‌گیرد و بصیرت حقیقی از روشنایی ازلی. آن‌ها با ویژگی‌های خود، نشان از غیرت خود نسبت به فقرشان دارند و پیوندی عمیق با اضطرار و انکسار خود بر قرار کرده‌اند. در واقع، آن‌ها به عمق ماهیت درویشی پی برده و حقیقت آن را در جان و دل خود پذیرفته‌اند و حتی یک ذره از آن را به دنیای مادی و آخرت نفروخته‌اند.
استاد بو علی درویشی را دید لاینی در دوش گرفته، پاره پاره بر هم نهاده و بر هم بسته، بر سبیل مطایبت گفت ای درویش این بچند خریدی؟ درویش گفت این بکل دنیا خریدم و یک رشته از آن بنعیم عقبی میخواهند و نمی‌دهم. آری روشنایی گوهر فقر جز بنور نبوت و روشنایی ولایت نتوان دید. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بنور نبوت جمال فقر بدید و سرّ آن بشناخت، فقر را بر دنیا و عقبی اختیار کرد، دنیا را گفت: «عرض علیّ ربی ان یجعل لی بطحاء مکة ذهبا، فقلت لا یا رب و لکن اشبع یوما و اجوع یوما»
هوش مصنوعی: استاد بو علی درویشی را دید که یک لای چادر یا پارچه‌ای بر دوش دارد و آن را به طور نامنظم بر هم نهاده و بسته است. به شوخی گفت: "ای درویش، این چقدر خریده‌ای؟" درویش پاسخ داد: "این را برای کل دنیا خریدم و تنها یک رشته از آن را برای آخرت می‌خواهند و نمی‌دهم." بنابراین، روشنایی و ارزش فقر فقط با نور نبوت و روشنایی ولایت قابل درک است. پیامبر، حضرت محمد (ص)، با نور نبوت به زیبایی فقر پی برد و راز آن را شناخت و فقر را بر دنیا و آخرت ترجیح داد. او به خدا گفت: "ای پروردگار، اگر می‌خواهی که برای من کوه‌های مکه را طلا کنی، نگوید. اما من ترجیح می‌دهم که یک روز سیر باشم و یک روز گرسنه."
و از نعیم عقبی دل برداشت و چشم بر آن نه گماشت، تا رب العزة وی را در آن بستود، گفت «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌» و اگر شرف فقر خود آن بودی که مصطفی را صحبت فقراء فرمودند گفتند، و لا تعد عیناک عنهم، خود تمام بودی. و اینجا تعبیه‌ایست که آن را سر الاسرار گویند، جز خاطر صدیقان بدان راه نبرد، و حقیقت آن سر ازین خبر معلوم شود که: «من سره ان یجلس مع اللَّه فلیجلس مع اهل التصوف».
هوش مصنوعی: او از لذت‌های دنیوی دل کند و توجهی به آن‌ها نداشت، تا این‌که خداوند او را در ستایش خود مشغول ساخت و گفت: "چشم‌ها (به غیر از حقیقت) ننگریست و تجاوز نکرد." اگر شرافت فقر همین بود که پیامبر (ص) با فقرای عالم گفتگو کند، خود این کافی بود. این‌جا نکته‌ای وجود دارد که آن را "سر اسرار" می‌نامند و جز دل‌های پاکان، کسی را به آن راه نمی‌برد. حقیقت آن در این جمله مشخص می‌شود که: "هر کس بخواهد با خدا بنشیند، باید با اهل تصوف نشست."
شیخ الاسلام انصاری قدس اللَّه روحه گفت در هر کس چیزی پیداست، در عالم دین پیداست، در عارف نور مولی پیداست، در محب فناء کون پیداست، در صوفی پیداست آنچه پیداست، باین زبان نشان دادن از آن ناید راست.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام انصاری، قدس سره، بیان می‌کند که در هر انسانی ویژگی‌هایی وجود دارد که در ابعاد مختلف قابل مشاهده است. در عالم دین، حقیقت‌ها و معارف دینی نمایان می‌شود. در عارفان، نور محبت خدا قابل مشاهده است. در افرادی که به عشق خداوند رسیده‌اند، نابودی و فانی شدن در هستی حس می‌شود. و در صوفیان، آنچه که پیداست، به گونه‌ای نیست که بتوان به وضوح و به زبان بیان کرد.
سیاره عشق را منازل مائیم
ز اشکال جهان نقطه مشکل مائیم
هوش مصنوعی: عشق یک جهانی دارد که ما در آن جا مانده‌ایم و در میان اشکال مختلف دنیا، ما خود نقطه‌ای از دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها هستیم.
چون قصه عاشقان بیدل خوانند
سر قصه عاشقان بیدل مائیم
هوش مصنوعی: وقتی داستان عاشقان بی‌رحم را می‌خوانند، ما در صدر این داستان قرار داریم.
وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ اینجا چنین گفت و در آخر آیت اول گفت وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ ارباب حقائق میان دو آیت لطیفه نیکو دیده‌اند گفتند بنده که در راه خدا هزینه کند، آن انفاق وی را دو وجه است: یکی آنک نظر بمقصود خود دارد، و در تحصیل ثواب خود کوشد، از دوزخ ترسد و طمع ببهشت میدارد، انفاق وی و ثواب وی آنست که اللَّه گفت: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ وجه دیگر آنست که در آن انفاق نظر بدرویش دارد و آسایش وی جوید و بحق وی کوشد و حظ خود در آن نبیند، این حال عارف است، چون زحمت ثواب خویش درین انفاق از میان برگرفت، لا جرم رب العزة نیز تعرض ثواب نکرد و باین نواخت عظیم او را گرامی کرد و گفت وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ من که خداوندم خود دانم که این بنده را چه باید داد و چه باید ساخت، و الیه الاشارة
هوش مصنوعی: هرچه از خوبی‌ها انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است. همچنین در پایان آیه بیان شده که هرچه انفاق کنید، به شما بازگردانده می‌شود و شما هیچگونه ظلمی نخواهید دید. نکته‌ای که اهل معرفت در این دو آیه گفته‌اند این است که انفاق کننده در راه خدا دو نظر دارد: یکی اینکه به نیت خود و کسب ثواب توجه دارد و می‌خواهد از آتش جهنم بگریزد و به بهشت امیدوار باشد. در این حالت، انفاق او و ثوابش مطابق با آنچه خداوند فرموده، به او برمی‌گردد و در حق او ظلمی نخواهد شد. اما نظر دیگر این است که انفاق کننده به حال نیازمندان توجه می‌کند و به دنبال آسایش آنان است و هیچ بهره‌ای برای خود جستجو نمی‌کند. این حالت نشان از شناخت عارف دارد، زیرا او به خاطر ثواب خود در انفاق نگران نیست و به همین دلیل، خداوند نیز به او توجه خاصی دارد و می‌فرماید که او به خوبی اعمال بندگانش آگاه است و می‌داند چه پاداشی شایسته است.
بقوله «اعددت لعبادی الصالحین، مالا عین رأت و لا اذن سمعت، و لا خطر علی قلب بشر».
هوش مصنوعی: او می‌گوید: «برای بندگان صالح خود، چیزهایی را آماده کرده‌ام که نه چشمی آن‌ها را دیده و نه گوشی آن‌ها را شنیده و نه به خاطری از بشر خطور کرده است».
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ الایة... ما دام لهم مال لم یفتروا ساعة من انفاقه لیلا و نهارا، فاذا نفذ المال لم یفتروا من شهوده لحظة لیلا و نهارا، این چنانست که گویند.
هوش مصنوعی: کسانی که اموال خود را در شب و روز خرج می‌کنند، همواره از دسترنج خود صرف‌نظر نمی‌کنند. تا زمانی که پول دارند، هر لحظه در حال خرج کردن هستند و وقتی که پولشان به پایان برسد، نیز همیشه در حال درک و فهم استفاده از آن خواهند بود. این مسأله را به گونه‌ای بیان می‌کنند.
مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید جان باید باخت‌
هوش مصنوعی: هر چیزی که داریم، از جمله ثروت و دارایی، وقتی که به جانمان خطر می‌افتد، باید فدای جان‌مان شود. در شرایط دشوار، جان اهمیت بیشتری دارد و باید برای حفظ آن، از سایر چیزها بگذریم.
مال در راه دین بر وفق شریعت خرج کردن کار مؤمنانست، جان در مشاهده جلال و جمال مولی از روی حقیقت بذل کردن کار جوانمردانست، جهد بندگی از بندگان اینست! سزای خدا و کرم الهی در حق بندگان چیست! إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الی قوله لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ای انّ الذین کانوا لنا یکفیهم ما یجدون منا، فانّا لا نضیع اجر من احسن عملا، من التجأ الی سدة کرمنا آویناه الی ظل نعمنا، من وقع علیه غبرة طریقنا لم تقع علیه قترة فراقنا، من خطا خطوة الینا وجد منحة لدینا.
هوش مصنوعی: صرف کردن مال در راه دین طبق قوانین شرع، نشانه ایمان است. فدای جان در تماشای زیبایی و عظمت خداوند، ویژگی جوانمردان است و سعی در بندگی، نشان از بندگی واقعی دارد. پاداش خداوند و لطف او به بندگانش چه خواهد بود؟ کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است و نه ترسی برای آنهاست و نه غمی بر ایشان خواهد بود. کسانی که به ما وابسته‌اند، آنچه از جانب ما برایشان فراهم است، برایشان کافی است. ما پاداش هیچ‌کس را که کار نیکی انجام دهد، ضایع نمی‌کنیم. هر کس به درگاه کرم ما پناه برد، در سایه نعمت‌های ما ساکن می‌شود. هر کس در راه ما به خطا برود، از آزار ما در امان خواهد بود و هر کس یک قدم به سوی ما بردارد، با عطای ما مواجه می‌شود.
ای هر که بما پیوست، از شبیخون قطیعت بازرست، ای هر که دل در کرم ما بست رخت از حجره غمان بربست، ای هر که ما را دید، جانش بخندید، بما رسید او که در خود برسید، و او که در خود برسید، چه گویم که چه دید و چه شنید.
هوش مصنوعی: ای کسی که به ما پیوسته‌ای، از حملات ناگهانی در امان مانده‌ای. ای کسی که دلش را به رحمت ما سپرده، بار غم از دوش خود برداشته است. ای کسی که ما را دیده، جانش شاد شده و به ما رسیده است، او کسی است که در خود یافته است. حالا چه بگویم از آنچه که او دیده و شنیده است؟
پیر طریقت گفت الهی این همه نواخت از تو بهره ماست، که در هر نفسی چندین سوز و نور عنایت تو پیداست، چون تو مولی کراست، و چون تو دوست کجاست و بآن صفت که تویی خود جز زین نه رواست، این همه نشانست، آئین فرد است، این خود پیغام است و خلعت برجاست، خلعت آنست که گفت لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ باش تا فردا که آن اجر کریم و نواخت عظیم که از بهر تو نزدیک خود دارد بیرون دهد، آنت نعمت بیکران و پیروزی جاویدان، در مجمع روح و ریحان و میقات وصل جانان.
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: خدایا، این همه محبت از تو برای ماست که در هر لحظه‌ای چندین شوق و نور محبت تو نمایان است. تو مولای کیستی و دوستی به این وصف را کجا می‌توان یافت؟ جز این، چیزی مناسب حال تو نیست. این همه نشانه، آموزه‌ای برای فرد است و پیامی ارزشمند به شمار می‌آید. خلعتی که به ما اهدا می‌شود همان است که در قرآن گفته شده: «برای آنان پاداشی است نزد پروردگارشان و نه ترسی بر آنان است و نه غمی خواهند داشت.» بگذار تا فردا که آن پاداش بزرگ و محبت بی‌نظیری که برای تو در نزد خود دارد، به انسان‌ها عطا کند؛ آن نعمتی است بی‌نهایت و پیروزی جاودانه در جمع روح و ریحان و دیدار معشوق.
کی خندد اندر وی من بخت من از میدان تو!
کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو!
هوش مصنوعی: کیست که در دل من بخندد وقتی که بخت من از میدان عشق تو دور شده است! کیست که بتواند خیمه‌ی جانم را از بیابان جدایی تو برچید؟
عجب کاریست کار این درویش! جبرئیل با ششصد پر طاوسی نتوانست که یک قدم با آن مهتر عالم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از ورای سدره بر دارد و این درویش گدا دست از دامن وی بندارد تا با وی پای بر عرش مجید ننهد. اما میدان که این بستاخی نه امروزینه است، که این دیرینه است، در عهد ازل که بنیاد دوستی می‌نهاد، ارواح درویشان در مجلس انس بر بساط انبساط یک جرعه شراب یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ نوش کردند و بدان بستاخ شدند، مقربان ملأ اعلی گفتند اینت عالی همت قومی که ایشانند! ما باری ازین شراب هرگز جرعه نچشیدیم و نه شمه یافتیم! و های و هوی ارواح این گدایان در عیوق افتاده که:
هوش مصنوعی: عجب کار عجیبی است این درویش! جبرئیل، که با ششصد پر مثل طاووسش هم نتوانسته بود حتی یک قدم به جلو برود و با آن بزرگ دنیا از کنار درخت سدره ملاقات کند، اما این درویش فقیر دست از دامن او برنمی‌دارد و به دنبال او به عرش می‌رود. این پیشامد فقط مربوط به امروز نیست، بلکه قدمتی دیرینه دارد. در زمان ازل، زمانی که دوستی آغاز شد، ارواح درویشان دور هم نشسته بودند و از شراب اندوه و شادی می‌نوشیدند. آنها این انگیزه را یافتند و مقربان درگاه الهی با تعجب گفتند این چه اراده بلند و همتی است که متعلق به این قوم است! ما هرگز از این نوشیدنی چیزی نچشیده‌ایم و به آن دست نیافته‌ایم! و این ارواح گدایان با شور و شوق خود به آسمان رفتند.
اول تو حدیث عشق کردی آغاز
اندر خور خویش کار ما را می‌ساز
هوش مصنوعی: در ابتدا تو درباره عشق صحبت کردی، سپس به خودت پرداختی و کار ما را سامان دادی.
ما کی گنجیم در سرا پرده راز
لافیست بد سنت ما و منشور نیاز
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم در پرده پنهانی گنجینه‌ای پنهان شویم؛ زیرا این فقط نوعی بزرگ‌گویی و تظاهر است که به سنت و نیاز ما مربوط می‌شود.