گنجور

بخش ۱۶۲ - ۵۰ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ الآیة... این آیه بزبان کشف بر ذوق ارباب حقائق رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر.

گفتند ابراهیم مشتاق کلام حق بود و سوخته خطاب او، سوزش بغایت رسیده و سپاه صبرش بهزیمت شده، و آتش مهر زبانه زده، گفت خداوندا بنمای مرا، تا مرده چون زنده کنی؟ گفت یا ابراهیم أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ ایمان نیاورده که من مرده زنده کنم؟

گفت آری و لکن دلم از آرزوی شنیدن کلام تو و سوز عشق خطاب تو زیر زبر شده بود، خواستم تا گویی أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ مقصود همین بود که گفتی و در دلم آرام آمد.

آرام من پیغام تو

وین پای من در دلم تو

حکایت کنند که یکی در کار سر پوشیده بود و میخواست تا با وی سخن گوید نمی‌گفت، و امتناعی می‌نمود، و آن کار افتاده سخت درمانده و گرفتار وی بود، و در آرزوی سخن گفتن با وی، دانست که ایشان را بجواهر میلی باشد، رفت و هر چه داشت بیک دانه جوهر پر قیمت بداد و بیاورد و برابر وی سنگی بر آن نهاد تا بشکند آن معشوقه طاقت نداشت که بر شکستن آن صبر کند، گفت ای بیچاره چه میکنی! گفت بآن میکنم تا تو گویی چه میکنی!

اندر دل من قرار و آرام نماند
دشنام فرست اگرت پیغام نماند

و گفته‌اند ابراهیم بآنچه گفت أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ زندگی دل می خواست و طمأنینه سرّ، دانست که تا دلی زنده نبود طمأنینت در آن فرو نیاید، و تا طمأنینه نبود بغایت مقصد عارفان نرسد، و غایت مقصد عارفان روح انس و شهود دل و دوام مهرست، زبان در یاد و دل با راز و جان در ناز، زبان در ذکر و دل در فکر و جان با مهر، زبان ترجمان دل در بیان و جان باعیان. گفتند ای ابراهیم اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا، شو چهار مرغ را بکش، از روی ظاهر، چنانک فرمودیم تعظیم فرمان ما را و اظهار بندگی خویش را، و از روی باطن هم در نهاد خود این فرمان بجای آر، طاوس زینت را سر بردار و با نعیم دنیا و زینت دنیا آرام مگیر.

کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ
کین جا همه بانک بینی آنجا همه رنگ‌

غراب حرص را بکش، نیز حریص مباش بر آنچه نماند و زود بسر آید.

چه بازی عشق با یاری کزو بی جان شد اسکندر
چه داری مهر بر مهری کزو بی ملک شد دارا

خروه شهوت را باز شکن، هیچ شهوت بدل خود راه مده که از ما باز مانی.

گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی‌

کرکس امل را بکش، امل دراز مکن، و دل بر حیاة لعب و لهو منه، تا بحیاة طیبه رسی، ای ابراهیم حیاة طیبه آن زندگی دل است و طمأنینه سرکه تو میخواهی! و گفته‌اند ابراهیم باین سؤال که کرد طلب رؤیت میکرد، چنانک موسی کرد، اما ابراهیم برمز دیدار خواست نه بصریح، لا جرم جواب نیز برمز شنید و هو قوله أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ای ابراهیم شنیدیم سؤال تو و دانستیم مراد تو، و بحقیقت دان که اللَّه عزیز است و یافت وی عزیز و دیدار وی عزیز، و موسی ع بصریح خواست نه برمز، لا جرم جواب نیز صریح شنید که لَنْ تَرانِی و گفته‌اند چون ابراهیم گفت، خداوندا با من نمای که مرده چون زنده کنی، بسرّ وی ندا آمد که تو نیز بنمای که اسماعیل زنده را چون مرده کنی، مطالبت بمطالبت اگر وفا کنی وفا کنم، پس ابراهیم وفا کرد و اللَّه در آن وفا بر وی ثنا کرد گفت: و ابراهیم الّذی و فی رب العالمین نیز وفا کرد و مراد وی بداد. و گفته‌اند ابراهیم در این سؤال که کرد غایت یقین میخواست و یقین را سه رتبت است: اول علم الیقین، پس عین الیقین، پس حق الیقین. علم الیقین آنست که از زبان پیغامبران ببندگان خدا رسد، و عین الیقین آنست که بنور هدایت بایشان رسد، حق الیقین آنست که هم بنور هدایت بود هم بآثار وحی و سنت ابراهیم خواست تا هر سه رتبت او را جمع شود تا هیچ شبهة نیز بخاطر وی نرسد، ثم قال وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. رب العزة و مالک العزّة، متعزّز بعزّ سنائه و وصف جلاله، معزّ لغیره بکرمه و افضاله. بدانکه خدای با عزت است و با قدرت با جلال و با قوت، عزیزی که هیچکس بعزّ او نرسد، هیچ فهم حدّ او در نیابد، هیچ دانا قدر او بنداند، خود عزیز و عزیز کننده خوار کردگان، و باز نماینده کم بودگان، و بردارنده افکندگان، و اعزاز وی مر بندگان را هم درین جهانست و هم در آن جهان، درین جهان بمال و حال، و در آن جهان بدیدار و وصال، لم یزل و لا یزال.

قوله مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بو جعفر قاینی گفت که اللَّه تعالی نواخت درویشان و مراعات ایشان بجایی رسانید که از هفت روی مواسات ایشان از توانگران درخواست، یکی از روی امر چنانک گفت أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ، أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ. دیگر از روی تلطف چنانک گفت مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً سوم از روی وعد و افزونی پاداش. چنانک گفت مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ

جای دیگر گفت فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ چهارم از روی وعید، چنانک گفت لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ پنجم از روی نصیحت چنانک گفت الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ ششم از روی تهدید چنانک گفت وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ هفتم از روی تحقیق چنانک گفت ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

و علی الجمله در مراعات و مواسات درویشان هم کفارت گناهان است، هم رضاء رحمن، هم شفاء بیماران و کشف غمان، و هم طهارت دل و جان، هم قبول و نواخت از جهت خداوند جهان. اما کفارت گناهان و رضا رحمن آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «صدقة السر تطفئ غضب الرب و صدقة العلانیة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النار»

و در بعضی اخبارست که جنازه حاضر بود، رسول خدا بر آن نماز نمی‌کرد، جبرئیل آمد و گفت یا رسول اللَّه نماز کن بر وی که او در شبی که باران می‌آمد صدقه بدرویشی محتاج داد و اللَّه او را بآن صدقه بیامرزید و از وی خشنود گشت. و شفاء بیماران و کشف غمان آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «داووا مرضاکم بالصدقة، و استقبلوا امواج البلایا بالدعاء، و تدارکوا الغموم بالصدقة، تکشف عنکم»

و طهارت آنست که اللَّه گفت خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها و قبول آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ان اللَّه تعالی یقبل الصدقة و لا یقبل الا الطیب، یقبلها بیمینه ثم یربیها لصاحبها کما یربی الرجل منکم مهره حتی ان اللقمة لتصیر مثل جبل احد»

بخش ۱۶۱ - ۵۰ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی الآیة... مفسران گفتند سبب آنک ابراهیم این سؤال کرد از اللَّه آن بود که بمرداری بر گذشت بر ساحل بحر طبریة، ددان بیابان را دید که می‌آمدند و میخوردند و همچنین مرغان هوا جوک جوک، ابراهیم که آن چنان دید شگفت بماند گفت یا رب میدانم که این را همه با هم آری از شکمهای ددان و حواصل مرغان، با من نمای که چون زنده کنی آن را تا معاینه بینم، آنچه بخبر میدانم، فلیس الخبر کالمعاینه، اللَّه گفت: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ نه ایمان آورده‌ای؟بخش ۱۶۳ - ۵۱ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ تباه مکنید صدقه‌های خویش بِالْمَنِّ وَ الْأَذی‌ بسپاس بر نهادن و رنج نمودن کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ چون کسی که نفقت میکند مال خویش رِئاءَ النَّاسِ بر دیدار مردمان وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ناگرویده بخدای و بروز رستاخیز فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ نمون وی همچون نمون سنگی خاره نرم عَلَیْهِ تُرابٌ که بر آن سنگ خاک خشک بود فَأَصابَهُ وابِلٌ بآن رسید بارانی سخت فَتَرَکَهُ صَلْداً آن را گذاشت تهی پاک لا یَقْدِرُونَ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ مِمَّا کَسَبُوا که هیچیز نتوانند که از آن با دست آرند وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۲۶۴) و اللَّه یاری ده گروه ناگرویدگان نیست.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ الآیة... این آیه بزبان کشف بر ذوق ارباب حقائق رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر.
هوش مصنوعی: در این آیه، وقتی ابراهیم از خداوند درخواست می‌کند که چگونگی زنده کردن مردگان را به او نشان دهد، این موضوع به معنای عمیق‌تری اشاره دارد که تنها برای عده‌ای خاص از عرفا قابل درک است و جنبه‌های رمزی و باطنی بیشتری دارد.
گفتند ابراهیم مشتاق کلام حق بود و سوخته خطاب او، سوزش بغایت رسیده و سپاه صبرش بهزیمت شده، و آتش مهر زبانه زده، گفت خداوندا بنمای مرا، تا مرده چون زنده کنی؟ گفت یا ابراهیم أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ ایمان نیاورده که من مرده زنده کنم؟
هوش مصنوعی: ابراهیم به شدت در جستجوی کلام حق بود و احساساتی عمیق در دل داشت. صبرش به تنگنا رسیده بود و عشق و محبت در او شعله‌ور شده بود. او از خدا خواست تا به او نشان دهد چگونه مردگان را زنده می‌کند. خداوند به او پاسخ داد که آیا تو ایمان نیاورده‌ای که من می‌توانم مردگان را زنده کنم؟
گفت آری و لکن دلم از آرزوی شنیدن کلام تو و سوز عشق خطاب تو زیر زبر شده بود، خواستم تا گویی أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ مقصود همین بود که گفتی و در دلم آرام آمد.
هوش مصنوعی: او گفت بله، اما دل من از آرزوی شنیدن کلام تو و شور عشق نسبت به تو به شدت تنگ شده بود. خواستم که بگویی آیا همین جملاتی که گفته‌ای، مقصود تو بوده است، و این فکر در دل من آرامش ایجاد کرد.
آرام من پیغام تو
هوش مصنوعی: پرنیان من، پیام تو را در دل دارم.
وین پای من در دلم تو
هوش مصنوعی: در دل من جای تو هست.
حکایت کنند که یکی در کار سر پوشیده بود و میخواست تا با وی سخن گوید نمی‌گفت، و امتناعی می‌نمود، و آن کار افتاده سخت درمانده و گرفتار وی بود، و در آرزوی سخن گفتن با وی، دانست که ایشان را بجواهر میلی باشد، رفت و هر چه داشت بیک دانه جوهر پر قیمت بداد و بیاورد و برابر وی سنگی بر آن نهاد تا بشکند آن معشوقه طاقت نداشت که بر شکستن آن صبر کند، گفت ای بیچاره چه میکنی! گفت بآن میکنم تا تو گویی چه میکنی!
هوش مصنوعی: روزی شخصی در یک موضوع پنهانی مشغول بود و می‌خواست با کسی صحبت کند، اما از این کار امتناع می‌کرد. آن موضوع برای او بسیار مهم و سخت بود و در انتظار فرصتی برای گفت‌وگو با آن شخص بود. او متوجه شد که آن فرد به جواهرات علاقه دارد، بنابراین هرچه که داشت را صرف خرید یک جواهر قیمتی کرد و آن را برای او آورد. سپس سنگی روی آن گذاشت تا بشکند. معشوقه‌اش دیگر نتوانست طاقت بیاورد و گفت: "ای بیچاره، چرا این کار را می‌کنی؟" او پاسخ داد: "این کار را می‌کنم تا تو بگویی چه می‌کنی!"
اندر دل من قرار و آرام نماند
دشنام فرست اگرت پیغام نماند
هوش مصنوعی: در دل من هیچ نشانی از آرامش و سکون وجود ندارد. اگر پیامی از تو نیاید، پس دشنام و ناسزا هم خواهد بود.
و گفته‌اند ابراهیم بآنچه گفت أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ زندگی دل می خواست و طمأنینه سرّ، دانست که تا دلی زنده نبود طمأنینت در آن فرو نیاید، و تا طمأنینه نبود بغایت مقصد عارفان نرسد، و غایت مقصد عارفان روح انس و شهود دل و دوام مهرست، زبان در یاد و دل با راز و جان در ناز، زبان در ذکر و دل در فکر و جان با مهر، زبان ترجمان دل در بیان و جان باعیان. گفتند ای ابراهیم اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا، شو چهار مرغ را بکش، از روی ظاهر، چنانک فرمودیم تعظیم فرمان ما را و اظهار بندگی خویش را، و از روی باطن هم در نهاد خود این فرمان بجای آر، طاوس زینت را سر بردار و با نعیم دنیا و زینت دنیا آرام مگیر.
هوش مصنوعی: برخی گفته‌اند که ابراهیم با درخواست خود برای دیدن چگونگی زنده کردن مردگان، در واقع به دنبال درک عمیق‌تری از زندگی و آرامش روح بود. او فهمید که بدون وجود دل زنده، آرامش واقعی به دست نمی‌آید و بدون آرامش، عارفان به هدف نهایی خود نمی‌رسند. هدف نهایی عارفان، رسیدن به روح دوستی و شهود دل و دوام مهر است. زبان در حال یادآوریست و دل در تفکر، و جان با عشق در ارتباط است. زبان بیان‌کننده دل و جان نیز با حقایق درآمیخته است. آنها به ابراهیم گفتند که اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا، باید چهار پرنده را بکشان، به‌گونه‌ای که هم از نظر ظاهری به این فرمان عمل کند و هم در باطن خود، این فرمان را جدی بگیرد و از زینت‌های دنیا فاصله بگیرد.
کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ
کین جا همه بانک بینی آنجا همه رنگ‌
هوش مصنوعی: کمی درباره بلبل و طاووس تأمل کن، زیرا در اینجا صدای زیبایی به گوش می‌رسد و همه‌جا رنگ و طراوت وجود دارد.
غراب حرص را بکش، نیز حریص مباش بر آنچه نماند و زود بسر آید.
هوش مصنوعی: حرص و طمع را کنار بگذار و بر چیزهایی که باقی نمانده و به زودی تمام می‌شوند، بسیار حریص نباش.
چه بازی عشق با یاری کزو بی جان شد اسکندر
چه داری مهر بر مهری کزو بی ملک شد دارا
هوش مصنوعی: عشق چه بازی عجیبی است که اسکندر را به خاطر محبت به کسی به حالتی بی‌جان و بی‌قدرت درمی‌آورد و دارا که صاحب ملک و ثروت بود، به خاطر عشق به کسی، همه چیزش را از دست می‌دهد.
خروه شهوت را باز شکن، هیچ شهوت بدل خود راه مده که از ما باز مانی.
هوش مصنوعی: شهوت را کنترل کن و اجازه نده که به تو تسلط پیدا کند، زیرا در این صورت از ما دور خواهی ماند.
گر از میدان شهوانی سوی ایوان عقل آیی
چو کیوان در زمان خود را به هفتم آسمان بینی‌
هوش مصنوعی: اگر از وسوسه‌های شهوانی دور شوی و به تفکر و عقل روی بیاوری، مانند سیاره کیوان در زمان خود به اوج و علو خواهید رسید و خود را در مرتبه‌ای بلندخواهی دید.
کرکس امل را بکش، امل دراز مکن، و دل بر حیاة لعب و لهو منه، تا بحیاة طیبه رسی، ای ابراهیم حیاة طیبه آن زندگی دل است و طمأنینه سرکه تو میخواهی! و گفته‌اند ابراهیم باین سؤال که کرد طلب رؤیت میکرد، چنانک موسی کرد، اما ابراهیم برمز دیدار خواست نه بصریح، لا جرم جواب نیز برمز شنید و هو قوله أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ای ابراهیم شنیدیم سؤال تو و دانستیم مراد تو، و بحقیقت دان که اللَّه عزیز است و یافت وی عزیز و دیدار وی عزیز، و موسی ع بصریح خواست نه برمز، لا جرم جواب نیز صریح شنید که لَنْ تَرانِی و گفته‌اند چون ابراهیم گفت، خداوندا با من نمای که مرده چون زنده کنی، بسرّ وی ندا آمد که تو نیز بنمای که اسماعیل زنده را چون مرده کنی، مطالبت بمطالبت اگر وفا کنی وفا کنم، پس ابراهیم وفا کرد و اللَّه در آن وفا بر وی ثنا کرد گفت: و ابراهیم الّذی و فی رب العالمین نیز وفا کرد و مراد وی بداد. و گفته‌اند ابراهیم در این سؤال که کرد غایت یقین میخواست و یقین را سه رتبت است: اول علم الیقین، پس عین الیقین، پس حق الیقین. علم الیقین آنست که از زبان پیغامبران ببندگان خدا رسد، و عین الیقین آنست که بنور هدایت بایشان رسد، حق الیقین آنست که هم بنور هدایت بود هم بآثار وحی و سنت ابراهیم خواست تا هر سه رتبت او را جمع شود تا هیچ شبهة نیز بخاطر وی نرسد، ثم قال وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. رب العزة و مالک العزّة، متعزّز بعزّ سنائه و وصف جلاله، معزّ لغیره بکرمه و افضاله. بدانکه خدای با عزت است و با قدرت با جلال و با قوت، عزیزی که هیچکس بعزّ او نرسد، هیچ فهم حدّ او در نیابد، هیچ دانا قدر او بنداند، خود عزیز و عزیز کننده خوار کردگان، و باز نماینده کم بودگان، و بردارنده افکندگان، و اعزاز وی مر بندگان را هم درین جهانست و هم در آن جهان، درین جهان بمال و حال، و در آن جهان بدیدار و وصال، لم یزل و لا یزال.
هوش مصنوعی: کرکس امل را بکش، امل دراز مکن و دل به زندگی بازی و سرگرمی نگذار تا به زندگی خوب برسی. ای ابراهیم، زندگی خوب یعنی زندگی با دل و آرامش، که تو به دنبالش هستی! برخی گفته‌اند ابراهیم به دنبال دیدار بود، مانند موسی، اما او به صورت رمز درخواست کرد و به همین دلیل پاسخ رمزآلود دریافت کرد. خداوند به او گفت که بدانید او عزیز است و دیدار او نیز عزیز. اما موسی به طور صریح درخواست کرد و پاسخی واضح گرفت که نمی‌توانی مرا ببینی. همچنین گفته‌اند وقتی ابراهیم پرسید که خداوندا، چگونه مردگان را زنده می‌کنی، ندایی او را خبر داد که تو نیز باید نشان دهی چطور اسماعیل زنده را مانند مرده کنی. اگر به خواسته تو پاسخ دهم، تو هم به خواسته‌ام پاسخ بده. ابراهیم به خواسته‌اش وفا کرد و خداوند او را ستود. ابراهیم در این درخواست به دنبال بالاترین مرتبه یقین بود که شامل علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است. علم الیقین آن است که از زبان پیامبران انتقال یابد، عین الیقین یعنی دریافت نور هدایت و حق الیقین هم شامل نور هدایت و هم آثار وحی است. ابراهیم خواست تا هر سه مرتبه را درک کند و هیچ شکی در ذهنش نباشد و سپس گفت که بدانید خداوند عزیز و حکیم است. خداوند مالک عزت و بزرگ است و عزت او به دیگری نمی‌رسد و هیچ کس نمی‌تواند عظمت او را درک کند. او خود عزیز است و باعث عزت دیگران، همچنین در دنیا و آخرت به بندگانش عزت می‌دهد.
قوله مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بو جعفر قاینی گفت که اللَّه تعالی نواخت درویشان و مراعات ایشان بجایی رسانید که از هفت روی مواسات ایشان از توانگران درخواست، یکی از روی امر چنانک گفت أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ، أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ. دیگر از روی تلطف چنانک گفت مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً سوم از روی وعد و افزونی پاداش. چنانک گفت مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ
هوش مصنوعی: مثال کسانی که اموال خود را در راه خدا خرج می‌کنند، به گونه‌ای است که خداوند به درویشان توجه کرده و از آن‌ها حمایت کرده است. این شرایط به حدی رسیده که از توانگران درخواست کمک می‌شود؛ به چهار دلیل: اول، به دستور خدا که می‌فرماید از آنچه به شما داده‌ایم، انفاق کنید و از بهترین چیزهایی که به دست آورده‌اید، خرج کنید. دوم، به خاطر محبت و لطفت خدا که می‌گوید چه کسی می‌خواهد به خدا قرضی نیکو بدهد؟ و سوم، به خاطر وعده‌اش در مورد پاداشی بزرگ برای این کار. به همین خاطر خداوند درباره کسانی که اموالشان را در راه او می‌گذارند، فرموده است که مثال آن‌ها مانند دانه‌ای است...
جای دیگر گفت فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ چهارم از روی وعید، چنانک گفت لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ پنجم از روی نصیحت چنانک گفت الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ ششم از روی تهدید چنانک گفت وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ هفتم از روی تحقیق چنانک گفت ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ.
هوش مصنوعی: در جای دیگری گفته شده است که خداوند پاداش عمل صالح را چند برابر می‌کند و برای انسان اجر و پاداشی بزرگ در نظر گرفته است. همچنین به طور جدی گفته شده که برای رسیدن به نیکی باید از آنچه برایتان محبوب است انفاق کنید. در ادامه، از روی نصیحت بیان شده که شیطان شما را به فقر تهدید می‌کند. همچنین تذکر داده شده است که نباید کسانی که از نعمت‌های خدا بخل می‌ورزند، اینگونه تصور کنند که این عمل برایشان خوب است، زیرا در واقع این کار برای آنها بد خواهد بود. و در نهایت به طور تحقیقاتی اشاره شده که آیا شما دعوت شده‌اید تا در راه خدا انفاق کنید؟
و علی الجمله در مراعات و مواسات درویشان هم کفارت گناهان است، هم رضاء رحمن، هم شفاء بیماران و کشف غمان، و هم طهارت دل و جان، هم قبول و نواخت از جهت خداوند جهان. اما کفارت گناهان و رضا رحمن آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «صدقة السر تطفئ غضب الرب و صدقة العلانیة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النار»
هوش مصنوعی: در کل، رعایت و کمک به درویشان نه تنها باعث پاک شدن گناهان می‌شود، بلکه موجب جلب رضایت پروردگار نیز هست. این کار به بهبود بیماران و کاهش غم‌ها کمک می‌کند و همچنین باعث پاکی دل و جان می‌شود. از سوی دیگر، این نیکوکاری از جانب خداوند مورد قبول و محبت قرار می‌گیرد. اما در مورد پاک شدن گناهان و جلب رضایت خداوند، همان‌طور که پیامبر اسلام فرمودند، صدقه پنهانی خشم خداوند را فرو می‌نشاند و صدقه علنی گناهان را از بین می‌برد، مانند آبی که آتش را خاموش می‌کند.
و در بعضی اخبارست که جنازه حاضر بود، رسول خدا بر آن نماز نمی‌کرد، جبرئیل آمد و گفت یا رسول اللَّه نماز کن بر وی که او در شبی که باران می‌آمد صدقه بدرویشی محتاج داد و اللَّه او را بآن صدقه بیامرزید و از وی خشنود گشت. و شفاء بیماران و کشف غمان آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «داووا مرضاکم بالصدقة، و استقبلوا امواج البلایا بالدعاء، و تدارکوا الغموم بالصدقة، تکشف عنکم»
هوش مصنوعی: در برخی از نقل‌ها آمده که وقتی جنازه‌ای حاضر بود، پیامبر خدا بر آن نماز نمی‌خواند. اما جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: «ای رسول خدا، بر او نماز بخوان زیرا او در شبی که باران می‌بارید، صدقه‌ای به یک درویش نیازمند داد و خداوند به خاطر آن صدقه او را مورد بخشش قرار داد و از او راضی شد.» همچنین برای درمان بیماران و رفع غم و اندوه‌ها، پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «بیماران خود را با صدقه شفا دهید، در برابر بلاها با دعا مقاومت کنید و با صدقه، غم‌ها را رفع نمایید تا از شما دور شوند.»
و طهارت آنست که اللَّه گفت خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها و قبول آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت «ان اللَّه تعالی یقبل الصدقة و لا یقبل الا الطیب، یقبلها بیمینه ثم یربیها لصاحبها کما یربی الرجل منکم مهره حتی ان اللقمة لتصیر مثل جبل احد»
هوش مصنوعی: طهارت به این معناست که خداوند فرموده است از اموال آنها صدقه‌ای بگیر که آنها را پاک کند و باعث رشد و تزکیه آن‌ها شود. همچنین، قبول صدقه به این دلیل است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خداوند صدقه را می‌پذیرد و فقط چیزی پاک را می‌پذیرد. او آن را با دست راست خود می‌گیرد و برای صاحبش رشد می‌دهد، مانند اینکه یک مرد شتر خود را پرورش می‌دهد، تا جایی که حتی لقمه‌ای می‌تواند به اندازه کوه احد بزرگ شود.