گنجور

بخش ۱۶۱ - ۵۰ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی الآیة... مفسران گفتند سبب آنک ابراهیم این سؤال کرد از اللَّه آن بود که بمرداری بر گذشت بر ساحل بحر طبریة، ددان بیابان را دید که می‌آمدند و میخوردند و همچنین مرغان هوا جوک جوک، ابراهیم که آن چنان دید شگفت بماند گفت یا رب میدانم که این را همه با هم آری از شکمهای ددان و حواصل مرغان، با من نمای که چون زنده کنی آن را تا معاینه بینم، آنچه بخبر میدانم، فلیس الخبر کالمعاینه، اللَّه گفت: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ نه ایمان آورده‌ای؟

این کلمت گواهی است از اللَّه بر ایمان ابراهیم. و در خبر است از مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که گفت «نحن بالشک اولی من ابراهیم»

ما بگمان سزاتریم از ابراهیم، این هم گواهی است از مصطفی ابراهیم را بر یقین او، و این اولی که گفت آن را گفت که امام ملت ابراهیم است و خلق پس وی تا برستاخیز همه اتباع وی اند، که پیشوا بگمان بود پس روان همه بگمان باشند. و این أَ وَ لَمْ همچنانست که جریر گفت:

أ لستم خیر من رکب المطایا
و اندی العالمین بطون راح؟

معنی آنست که انتم خیر من رکب المطایا.

آن گه آرام گیرد که از وساوس و هواجس ایمن شود. ابن المبارک گفت «و لکن لیطمئنّ قلبی» معنی آنست که بلی ایمان آورده‌ام و بگمان نه ام، لکن میخواهم که این امت را که ایشان را دعوت میکنم. بنمایم منزلت و مکانت خویش بنزدیک تو، اجابت دعوت که میکنی، تا ایشان نیز اجابت دعوت کنند و بدین حنیفی در آیند. و گفته‌اند که ابراهیم آن گه که با نمرود طاغی حجت گرفت و گفت رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ و آن جبار گفت أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ من هم مرده زنده کنم، آن گه زندانیی را اطلاق فرمود، ابراهیم گفت احیاء مرده نه اینست، بلکه شخصی مرده بیجان باید تا جان در وی آری، نمرود گفت تو این از خداوند خویش معاینه دیدی؟ ابراهیم نتوانست که گوید معاینه دیدم که ندیده بود انتقال کرد با حجتی دیگر، پس از اللَّه بخواست تا معاینه بوی نماید، تا چون دشمن گوید که تو معاینه دیدی، گوید دیدم، و در احتجاج حاجت بانتقال نبود، و آن جبار متمرد نیز بداند و بشناسد که احیاء مرده نه آنست که وی کرد.

ابن عباس و سدی و سعید جبیر گفتند که چون اللَّه تعالی ابراهیم را بدوست خود گرفت و وی را خلیل خواند، ملک الموت دستوری خواست تا این بشارت بابراهیم برد، دستوری یافت بیامد و در سرای ابراهیم شد، ابراهیم وی را گفت تو کیستی و ترا که دستوری داد که در سرای من آمدی؟ ملک الموت گفت خداوند سرای دستوری داد، ابراهیم بدانست که وی فرستاده اللَّه است، گفت بچه آمده؟ گفت بدان تا ترا بشارت دهم که اللَّه ترا خلیل خود خواند، گفت این را چه نشانست؟ گفت آنک اللَّه تعالی دعاء تو اجابت کند و بسؤال تو مرده زنده کند، پس ابراهیم آن سؤال کرد تحقیق قول ملک الموت را بآن بشارت که داده بود. و گفته‌اند که از عزیر همین سؤال آمد که از ابراهیم، پس ابراهیم را بوقت اجابت آمد بی بلائی که بنفس وی رسید، از آنک سؤال وی بر سبیل تضرع بود با آزرم و با لطف، و عزیر را صد سال بمیرانید، و نشان قدرت هم در نفس وی با وی نمود، از آنک سخن بر سبیل انکار بیرون داد و تعجب همیکرد که اللَّه مرده چون زنده کند! سؤالش درشت بود بی آزرم، لا جرم اجابتش درشت آمد بی محابا.

قال فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ اللَّه گفت شو چهار مرغ گیر، گفتند که خروه بود و طاوس و کبوتر و کلاغ. و بروایتی دیگر بجای کبوتر کرکس گفتند فَصُرْهُنَّ قراءة حمزه و رویس از یعقوب بکسر صاد است، دیگران همه بضم صاد خوانند بیرون از شواذ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ بضم الصاد ای ضمّهنّ الیک، من صار یصور، ای ضمّ و امال، فَصُرْهُنَّ بکسر الصاد ای قطعهنّ، من صار یصیر، ای قطع و فرّق. اگر بکسر صاد خوانی بمعنی تقطیع و تفریق در آیت تقدیم و تأخیر است، کانه قال: (فخذ اربعة من الطیر الیک فصرهن ثم اجعل) و اگر بضم صاد خوانی بمعنی ضم و امالت، در آیت اضمار است کانّه قال: فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم قطعهن ثم اجعل» فحذف لدلالة آخر الکلام علیه. و گفته‌اند فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ معنی آنست که سرهای آن مرغان با خود دار و دیگر اجزاء و ابعاض آن از خون و گوشت و پر و استخوان همه بهم بر آمیز، آن گه بر سر کوهی پاره از آن آمیخته درهم بنه، و آن چهار کوه بودند از چهار سو.

ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً آن گه ایشان را خوان تا بتو آیند بشتاب، ابراهیم چنان کرد که وی را فرمودند، و آن اجزاء و ذرات آن مرغان در هوا پران و شتابان سوی اصل خویش می‌شدند، آن گه با سر خویش پیوسته می‌گشتند، رب العالمین جل جلاله خواست تا با ابراهیم نماید نمود کار بعث و نشور قیامت، یعنی چنان که اجزاء و ذره‌های مرغان همه با یکدیگر آوردم و با اصل خود رسانیدم ازین چهار کوه، فردا در قیامت همین کنم، خلق اولین و آخرین را از چهار سوی عالم همه با هم آرم و زنده گردانم بدانک سعی در قرآن بر سه وجه است: یکی بمعنی مشی چنانک اللَّه گفت اینجا: ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً ای مشیا، همانست که گفت فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ جای دیگر گفت فَاسْعَوْا إِلی‌ ذِکْرِ اللَّهِ ای امشوا، وجه دیگر سعی بمعنی عمل است، چنانک اللَّه گفت وَ سَعی‌ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ یعنی عمل لها عملها، جای دیگر گفت إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی ای عملکم، وجه سوم بمعنی شتافتن است چنانک گفت وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعی‌

ای یسرع ثم قال: وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و بدانک اللَّه توانای بیهمتاست، و در کردگاری یکتاست، و خدایی را سزاست، کننده هر کار بسزا و نهنده هر چیز بر جا، و سازنده هر چیز در هامتا. بو بکر نقاش گفت ابراهیم ع نود و پنج ساله بود که اللَّه وی را این فرمود، پیش از بشارت دادن بفرزند، بود و پیش از فرو فرستادن صحف بوی، و چون او را بشارت دادند بفرزند، نود و نه ساله بود، و چون او را فرزند آمد صد ساله بود و جفت وی ساره نود و نه ساله، بیک سال ابراهیم مه بوده از ساره مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ الآیة... مثل در قرآن بر دو معنی است، هر جا که آن را جواب نیست مثل صفت است، چنان که گفت مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی... آن را جواب نکرد بمعنی صفت است، و هر جا که مثل گفت و آن را جواب داد، چنانک اینجا، مثل بمعنی شبه است. و در آیت اضمار است ای: (مثل نفقة الذین ینفقون) نمون نفقه ایشان که هزینه میکنند بر غازیان، و بر تن خویش در غزاها از بهر خدا، کَمَثَلِ حَبَّةٍ برسان دانه است که از دست کارنده هفت خوشه رویاند، در هر خوشه صد دانه، چنانک یکی به هفتصد میرساند، رب العالمین با صدقه بنده مؤمن که در راه خدا بود همین کند، یکی به هفتاد رساند وز هفتاد به هفتصد وز هفتصد بآنچه کس نداند مگر اللَّه اینست که رب العزة گفت: وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ اهل معانی گفتند اختلاف جزاء اعمال بندگان دلیل است، بر اختلاف اعمال ایشان و تفاوت نیات در آن، هر چه مخالفت نفس در آن تمامتر و اخلاص در آن بیشتر و رضاء خدا بآن نزدیکتر، جزاء آن نیکوتر و تمامتر، ازینجاست که جزاء اعمال جایی عَشْرُ أَمْثالِها گفت، جایی «سبعمائة»، جایی أَضْعافاً کَثِیرَةً. و خلاف نیست که نیّت و اخلاص سابقان در طاعت تمامتر است از نیت و اعمال مقتصدان، و نیّت مقتصدان تمامتر از نیت ظالمان، پس جزاء ایشان لا محالة تمامتر بود از جزاء اینان. ضحاک گفت من اخرج درهما من ماله ابتغاء مرضات اللَّه فله فی الدنیا بکل درهم سبعمائة درهم خلفا عاجلا و الفا الف درهما یوم القیمة وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ وسع کل شی‌ء رحمة و علما، اللَّه فراخ رحمت است و همه دان.

رحمت و علم وی بهر چیز رسیده، ذره از موجودات از علم و رحمت وی خالی نه، عموم رحمت را گفت رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ کمال علم را گفت قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این نفقت درین هر دو آیة صدقه است از بهر خدا، و پیش از زکاة مفروضة فرو آمد. کلبی گفت این آیت خاصّه در شأن عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف آمد، اما عبد الرحمن چهار هزار درم آورد برسول خدا و گفت یا رسول اللَّه، هشت هزار درم بنزدیک من بود، یک نیمه خود را و عیال را بگذاشتم، و یک نیمه آوردم و بصدقه میدهم. رسول خدا گفت «بارک اللَّه لک فیما امسکت و فیما اعطیت»

و اما عثمان بن عفان هزار تا اشتر همه با ساز و جهاز بمسلمانان داد در غزاة تبوک. و چاه رومة ملک وی بود وقف کرد بر مسلمانان، عبد الرحمن بن سمرة گفت عثمان عفان در جیش العسرة هزار دینار آورد نزدیک رسول خدا بنهاد، گفت رسول را دیدم که دست در میان آن بر می‌آورد و میگفت ما ضرّ ابن عفان ما عمل بعد الیوم! چه زیان دارد پسر عفان را هر چه کند پس امروز. بو سعید خدری گفت رسول را دیدم که دست برداشته بود و عثمان را دعا میکرد و میگفت «یا رب عثمان بن عفان رضیت عنه فارض عنه» تا درین دعا بود جبرئیل آمد و آیت آورد: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً الآیة...

میگوید ایشان که نفقت کنند از بهر خدا، آن گه در آن نفقت منت بر کس ننهند و رنجی نرسانند، که در نعمت منت بر نهادن نه سزای مخلوقست، بل که منت بر نهادن اللَّه را سزاست، که خداوند جهانیان است و دارنده وی را ایشانست، و غرق کننده هر یکی در دریای احسانست، پس سپاس و منت همه ویراست که خدای همگانست.

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ سخن خوش و وعده نیکو و ردّ بتعریض باندام وَ مَغْفِرَةٌ و در گذاشت درشتی سخن سائل در حال رد، و خشم ناگرفتن بر الحاح وی، این همه به است از صدقه دادن و با آن صدقه منت و رنج دل بر نهادن، و سائل را در سؤال تعییر کردن. کلبی گفت «قول معروف» یا کلام حسن یدعو اللَّه عز و جل الرجل لاخیه بظهر الغیب، وَ مَغْفِرَةٌ ای تجاوز عن مظلمته خیر ثوابا عند اللَّه من صدقة یعطیها ایاه ثم یتبعها اذی.

روی عن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «قال اذا سأل السائل فلا تقطعوا علیه مسئلته حتی یفرغ منها، ثم ردّوا علیه بوقار و لین و ببذل یسیر او برد جمیل، فانه قد یاتیکم من لیس بانس و لا جان ینظرون کیف صنیعکم فیما خوّلکم اللَّه عز و جل.

عن بشر بن الحرث قال رأیت علی بن ابی طالب علیه السلام فی المنام، فقلت یا امیر المؤمنین تقول شیئا لعل اللَّه ان ینفعنی به، فقال «ما احسن عطف الاغنیاء علی الفقراء رغبة فی ثواب اللَّه، و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء ثقة باللّه».

ثم قال تعالی: وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ اللَّه بی نیازست و بردبار، بی نیازست در روزی دادن خلق از پرستش خلق، پیش از آن فرا میگذارد از بی نیازکی بی نیاز فرا میگذارد از درویش درشت سخن، گفته‌اند بی نیازست از صدقه بندگان بر بندگان، اگر خواستی خلق را همه توانگری دادی و روزی فراخ، لکن توانگران را توانگری داد تا ایشان را بر شکر دارد، و درویشان را درویشی داد تا ایشان را بر صبر دارد. همانست که گفت وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی‌ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ هر کسی را آنچه سزای وی بود داد، و آنچه دربایست کار وی کرد، روزی یکی کاسته یکی افزوده یکی برتر یکی فروتر، یکی با دشواری و شدت، یکی با آسانی و راحت، دبر الامور بقدرته تدبیرا، و قدر الخلائق بحکمته تقدیرا، و لم یتخذ فی ذلک شریکا و لا وزیرا، سبحانه و تعالی عما یقول الظالمون علوا کبیرا.

بخش ۱۶۰ - ۵۰ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ گفت ابراهیم رَبِّ خداوند من أَرِنِی با من نمای کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ که مرده چون زنده کنی؟ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ نه ایمان آورده قالَ بَلی‌ ابراهیم گفت آری ایمان آورده‌ام، وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی لکن تا دمل آرمیده شود و بدیدار چشم یقین افزاید قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ اللَّه گفت پس شو چهار مرغ گیر فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ آن را بکش و پاره پاره کن و با خود آر سرهای آن ثُمَّ اجْعَلْ عَلی‌ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً آن گه بر سر هر کوهی پاره از آن آمیخته در هم بنه ثُمَّ ادْعُهُنَّ آن گه ایشان را خوان یَأْتِینَکَ سَعْیاً تا بتو آیند بشتاب وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۶۰) بدانک خدای تواناست دانا.بخش ۱۶۲ - ۵۰ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی‌ الآیة... این آیه بزبان کشف بر ذوق ارباب حقائق رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی الآیة... مفسران گفتند سبب آنک ابراهیم این سؤال کرد از اللَّه آن بود که بمرداری بر گذشت بر ساحل بحر طبریة، ددان بیابان را دید که می‌آمدند و میخوردند و همچنین مرغان هوا جوک جوک، ابراهیم که آن چنان دید شگفت بماند گفت یا رب میدانم که این را همه با هم آری از شکمهای ددان و حواصل مرغان، با من نمای که چون زنده کنی آن را تا معاینه بینم، آنچه بخبر میدانم، فلیس الخبر کالمعاینه، اللَّه گفت: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ نه ایمان آورده‌ای؟
هوش مصنوعی: حضرت ابراهیم از خدا درخواست کرد که نشانه‌ای از زنده کردن مردگان به او نشان دهد. مفسران گفته‌اند که دلیل این سوال ابراهیم این بود که او در کنار دریاچه طبریه، گروهی از جانوران بیابانی و پرندگان را دید که در حال خوردن بودند. این مشاهده موجب شگفتی او شد و به خدا گفت: «می‌دانم که تو همه اینها را با هم زنده می‌کنی، اما می‌خواهم بدانم چگونه این کار را می‌کنی تا خودم ببینم.» ابراهیم به این نکته اشاره کرد که دانستن یک موضوع به صورت حضوری و مشاهده‌ای، خود دارای یک تجربه متفاوت است. خداوند به او پاسخ داد: «آیا به من ایمان نداری؟»
این کلمت گواهی است از اللَّه بر ایمان ابراهیم. و در خبر است از مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که گفت «نحن بالشک اولی من ابراهیم»
هوش مصنوعی: این جمله نشان‌دهنده این است که ابراهیم دارای ایمانی قوی است و گواهی بر آن از سوی خداوند وجود دارد. همچنین، در حدیثی از پیامبر اسلام آمده است که ما در مورد شک و تردید، خودمان را بیشتر از ابراهیم در این موضوع محسوب می‌کنیم.
ما بگمان سزاتریم از ابراهیم، این هم گواهی است از مصطفی ابراهیم را بر یقین او، و این اولی که گفت آن را گفت که امام ملت ابراهیم است و خلق پس وی تا برستاخیز همه اتباع وی اند، که پیشوا بگمان بود پس روان همه بگمان باشند. و این أَ وَ لَمْ همچنانست که جریر گفت:
هوش مصنوعی: ما معتقدیم که ابراهیم سزاوارترین فرد است. این هم شهادتی است از مصطفی که نشان‌دهنده یقین ابراهیم است. او اولین کسی است که گفت امام ملت ابراهیم است و تمام انسان‌ها تا روز قیامت پیرو او خواهند بود. چون پیشوای او با یقین بود، بنابراین همه پیروانش نیز باید با یقین باشند. این امر مشابه کلام جریر است.
أ لستم خیر من رکب المطایا
و اندی العالمین بطون راح؟
هوش مصنوعی: آیا شما بهتر از کسی نیستید که بر مرکب‌های سواری سوار شده و در میان بهترین‌های جهان نشسته است؟
معنی آنست که انتم خیر من رکب المطایا.
هوش مصنوعی: شما بهتر از هر سوارکاری هستید.
آن گه آرام گیرد که از وساوس و هواجس ایمن شود. ابن المبارک گفت «و لکن لیطمئنّ قلبی» معنی آنست که بلی ایمان آورده‌ام و بگمان نه ام، لکن میخواهم که این امت را که ایشان را دعوت میکنم. بنمایم منزلت و مکانت خویش بنزدیک تو، اجابت دعوت که میکنی، تا ایشان نیز اجابت دعوت کنند و بدین حنیفی در آیند. و گفته‌اند که ابراهیم آن گه که با نمرود طاغی حجت گرفت و گفت رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ و آن جبار گفت أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ من هم مرده زنده کنم، آن گه زندانیی را اطلاق فرمود، ابراهیم گفت احیاء مرده نه اینست، بلکه شخصی مرده بیجان باید تا جان در وی آری، نمرود گفت تو این از خداوند خویش معاینه دیدی؟ ابراهیم نتوانست که گوید معاینه دیدم که ندیده بود انتقال کرد با حجتی دیگر، پس از اللَّه بخواست تا معاینه بوی نماید، تا چون دشمن گوید که تو معاینه دیدی، گوید دیدم، و در احتجاج حاجت بانتقال نبود، و آن جبار متمرد نیز بداند و بشناسد که احیاء مرده نه آنست که وی کرد.
هوش مصنوعی: آرامش خاطر زمانی حاصل می‌شود که انسان از شک و تردیدها رهایی پیدا کند. ابن المبارک گفت: «اما قلب من باید آرام شود». این جمله به معنی آن است که من به حقیقت ایمان آورده‌ام و شکی در آن ندارم، اما می‌خواهم مقام و منزلت خود را نزد تو نشان دهم تا این جماعت نیز دعوت مرا بپذیرند و به سمت این گرایش بیایند. در روایتی آمده که ابراهیم وقتی با نمرود طاغی به بحث پرداخت و گفت: «پروردگار من آن کسی است که جان می‌دهد و جان می‌گیرد»، نمرود پاسخ داد: «من هم می‌توانم مرده‌ای را زنده کنم»، و سپس یکی از زندانی‌ها را آزاد کرد. ابراهیم گفت: «زنده کردن مرده اینگونه نیست، بلکه باید شخصی مرده و بی‌جان وجود داشته باشد تا جان در آن دمیده شود». نمرود از ابراهیم پرسید: «آیا این را از پروردگارت دیده‌ای؟» ابراهیم نتوانست بگوید که آن را دیده است و به حجت دیگری متوسل شد. سپس از خدا خواست که او را به حقیقت نشان دهد تا وقتی دشمن بگوید که تو آن را دیده‌ای، بگوید: «بله، دیده‌ام». در این بحث نیازی به انتقال حجت نبود و نمرود نیز باید بداند که زنده کردن مرده آن چیزی نیست که او انجام داده است.
ابن عباس و سدی و سعید جبیر گفتند که چون اللَّه تعالی ابراهیم را بدوست خود گرفت و وی را خلیل خواند، ملک الموت دستوری خواست تا این بشارت بابراهیم برد، دستوری یافت بیامد و در سرای ابراهیم شد، ابراهیم وی را گفت تو کیستی و ترا که دستوری داد که در سرای من آمدی؟ ملک الموت گفت خداوند سرای دستوری داد، ابراهیم بدانست که وی فرستاده اللَّه است، گفت بچه آمده؟ گفت بدان تا ترا بشارت دهم که اللَّه ترا خلیل خود خواند، گفت این را چه نشانست؟ گفت آنک اللَّه تعالی دعاء تو اجابت کند و بسؤال تو مرده زنده کند، پس ابراهیم آن سؤال کرد تحقیق قول ملک الموت را بآن بشارت که داده بود. و گفته‌اند که از عزیر همین سؤال آمد که از ابراهیم، پس ابراهیم را بوقت اجابت آمد بی بلائی که بنفس وی رسید، از آنک سؤال وی بر سبیل تضرع بود با آزرم و با لطف، و عزیر را صد سال بمیرانید، و نشان قدرت هم در نفس وی با وی نمود، از آنک سخن بر سبیل انکار بیرون داد و تعجب همیکرد که اللَّه مرده چون زنده کند! سؤالش درشت بود بی آزرم، لا جرم اجابتش درشت آمد بی محابا.
هوش مصنوعی: ابن عباس، سدی و سعید جبیر می‌گویند که زمانی که خداوند ابراهیم را به دوستی خود انتخاب کرد و او را خلیل نامید، ملک الموت ماموریتی دریافت کرد تا این خبر را به ابراهیم برساند. این فرشته به منزل ابراهیم رفت و ابراهیم از او پرسید که کیست و چه دلیلی دارد که به منزلش آمده است. ملک الموت پاسخ داد که خداوند به او دستور داده است. ابراهیم متوجه شد که او فرستاده خداست و از او سوال کرد که به چه دلیل آمده است. ملک الموت گفت که خبر خوبی برای ابراهیم دارد و اعلام کرد که خداوند او را خلیل خود نامیده است. ابراهیم درباره نشانه این امر سوال کرد و ملک الموت توضیح داد که خداوند دعاهای او را مستجاب می‌کند و می‌تواند مردگان را زنده کند. ابراهیم، این موضوع را به عنوان نشانه‌ای برای تأیید قول ملک الموت مورد بررسی قرار داد. همچنین گفته شده که عزیر نیز سوالاتی شبیه به ابراهیم داشت. در مقطعی که ابراهیم دعا می‌کرد، او در حالتی ناباوری و با احترام از خداوند خواست که بداند چرا ملک الموت چنین خبری را آورده است، در حالی که عزیر صد سال مرده بود و درنگی نداشت. سوال ابراهیم با همدلی و احترام مطرح شد، در حالی که عزیر سوالش را به گونه‌ای زبان نداشت و این باعث شد که پاسخ او نیز به شدت و بدون ملاحظه باشد.
قال فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ اللَّه گفت شو چهار مرغ گیر، گفتند که خروه بود و طاوس و کبوتر و کلاغ. و بروایتی دیگر بجای کبوتر کرکس گفتند فَصُرْهُنَّ قراءة حمزه و رویس از یعقوب بکسر صاد است، دیگران همه بضم صاد خوانند بیرون از شواذ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ بضم الصاد ای ضمّهنّ الیک، من صار یصور، ای ضمّ و امال، فَصُرْهُنَّ بکسر الصاد ای قطعهنّ، من صار یصیر، ای قطع و فرّق. اگر بکسر صاد خوانی بمعنی تقطیع و تفریق در آیت تقدیم و تأخیر است، کانه قال: (فخذ اربعة من الطیر الیک فصرهن ثم اجعل) و اگر بضم صاد خوانی بمعنی ضم و امالت، در آیت اضمار است کانّه قال: فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم قطعهن ثم اجعل» فحذف لدلالة آخر الکلام علیه. و گفته‌اند فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ معنی آنست که سرهای آن مرغان با خود دار و دیگر اجزاء و ابعاض آن از خون و گوشت و پر و استخوان همه بهم بر آمیز، آن گه بر سر کوهی پاره از آن آمیخته درهم بنه، و آن چهار کوه بودند از چهار سو.
هوش مصنوعی: خداوند به پیامبر فرمود که چهار پرنده را بگیر. آن پرندگان شامل جوجه‌تیغی، طاووس، کبوتر و کلاغ بودند. در روایت دیگری به جای کبوتر، کرکس ذکر شده است. در مورد قرائت این جمله، برخی خوانندگان کلمه را با کسر صاد و برخی دیگر با ضم صاد خوانده‌اند. اگر با کسر صاد خوانده شود، به معنای تفکیک و جدا کردن است و اگر با ضم صاد خوانده شود، به معنای جمع کردن و ترکیب است. برخی توضیح داده‌اند که مفهوم جمله این است که سرهای این پرندگان را با خود نگه‌دار و دیگر اجزای آن‌ها از جمله خون و گوشت و پر و استخوان را با هم ترکیب کن، سپس آن‌ها را بر روی قله‌ای قرار بده. این چهار پرنده از چهار طرف بودند.
ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً آن گه ایشان را خوان تا بتو آیند بشتاب، ابراهیم چنان کرد که وی را فرمودند، و آن اجزاء و ذرات آن مرغان در هوا پران و شتابان سوی اصل خویش می‌شدند، آن گه با سر خویش پیوسته می‌گشتند، رب العالمین جل جلاله خواست تا با ابراهیم نماید نمود کار بعث و نشور قیامت، یعنی چنان که اجزاء و ذره‌های مرغان همه با یکدیگر آوردم و با اصل خود رسانیدم ازین چهار کوه، فردا در قیامت همین کنم، خلق اولین و آخرین را از چهار سوی عالم همه با هم آرم و زنده گردانم بدانک سعی در قرآن بر سه وجه است: یکی بمعنی مشی چنانک اللَّه گفت اینجا: ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً ای مشیا، همانست که گفت فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ جای دیگر گفت فَاسْعَوْا إِلی‌ ذِکْرِ اللَّهِ ای امشوا، وجه دیگر سعی بمعنی عمل است، چنانک اللَّه گفت وَ سَعی‌ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ یعنی عمل لها عملها، جای دیگر گفت إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی ای عملکم، وجه سوم بمعنی شتافتن است چنانک گفت وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعی‌
هوش مصنوعی: سپس آنها را بخوان تا به سوی تو بیایند با شتاب. ابراهیم نیز چنین کرد و اجزای آن پرندگان در هوا پخش شدند و با سرعت به سمت اصل خود برگشتند. سپس آنها به هم پیوستند. خداوند خواست تا به ابراهیم نشان دهد که چگونه در روز قیامت مردم را زنده می‌کند. همان‌گونه که اجزای پرندگان را جمع کردم و از چهار کوه به اصل خود رساندم، فردا در قیامت نیز همین کار را می‌کنم و انسان‌ها را از چهار گوشه جهان جمع کرده و زنده می‌گردانم. در قرآن سعی به سه معنی آمده است: یکی به معنای راه رفتن، همان‌طور که خداوند در اینجا گفت "سپس آنها را بخوانید که شتابان به سوی شما بیایند"، و در جای دیگر گفت "وقتی به همراهش به راه افتاد". معنی دیگر سعی، عمل است؛ همان‌طور که خداوند فرمود "او به تلاش خود عمل می‌کند". در جای دیگر گفته شده "قطعا تلاش شما متفاوت است". سومین معنی سعی، شتافتن است، همان‌طور که در روایت آمده "مردی از دوردست شهر به سرعت آمد".
ای یسرع ثم قال: وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و بدانک اللَّه توانای بیهمتاست، و در کردگاری یکتاست، و خدایی را سزاست، کننده هر کار بسزا و نهنده هر چیز بر جا، و سازنده هر چیز در هامتا. بو بکر نقاش گفت ابراهیم ع نود و پنج ساله بود که اللَّه وی را این فرمود، پیش از بشارت دادن بفرزند، بود و پیش از فرو فرستادن صحف بوی، و چون او را بشارت دادند بفرزند، نود و نه ساله بود، و چون او را فرزند آمد صد ساله بود و جفت وی ساره نود و نه ساله، بیک سال ابراهیم مه بوده از ساره مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ الآیة... مثل در قرآن بر دو معنی است، هر جا که آن را جواب نیست مثل صفت است، چنان که گفت مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی... آن را جواب نکرد بمعنی صفت است، و هر جا که مثل گفت و آن را جواب داد، چنانک اینجا، مثل بمعنی شبه است. و در آیت اضمار است ای: (مثل نفقة الذین ینفقون) نمون نفقه ایشان که هزینه میکنند بر غازیان، و بر تن خویش در غزاها از بهر خدا، کَمَثَلِ حَبَّةٍ برسان دانه است که از دست کارنده هفت خوشه رویاند، در هر خوشه صد دانه، چنانک یکی به هفتصد میرساند، رب العالمین با صدقه بنده مؤمن که در راه خدا بود همین کند، یکی به هفتاد رساند وز هفتاد به هفتصد وز هفتصد بآنچه کس نداند مگر اللَّه اینست که رب العزة گفت: وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ اهل معانی گفتند اختلاف جزاء اعمال بندگان دلیل است، بر اختلاف اعمال ایشان و تفاوت نیات در آن، هر چه مخالفت نفس در آن تمامتر و اخلاص در آن بیشتر و رضاء خدا بآن نزدیکتر، جزاء آن نیکوتر و تمامتر، ازینجاست که جزاء اعمال جایی عَشْرُ أَمْثالِها گفت، جایی «سبعمائة»، جایی أَضْعافاً کَثِیرَةً. و خلاف نیست که نیّت و اخلاص سابقان در طاعت تمامتر است از نیت و اعمال مقتصدان، و نیّت مقتصدان تمامتر از نیت ظالمان، پس جزاء ایشان لا محالة تمامتر بود از جزاء اینان. ضحاک گفت من اخرج درهما من ماله ابتغاء مرضات اللَّه فله فی الدنیا بکل درهم سبعمائة درهم خلفا عاجلا و الفا الف درهما یوم القیمة وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ وسع کل شی‌ء رحمة و علما، اللَّه فراخ رحمت است و همه دان.
هوش مصنوعی: بدان که خداوند توانای بی‌نظیری است و در کارش حکمت دارد. او تنها خداوندی است که شایسته پرستش است و هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد و هر آنچه را که بخواهد، می‌سازد. در تاریخ آمده که ابراهیم (علیه‌السلام) در سن نود و پنج سالگی، این وحی را از خدا دریافت کرد، قبل از اینکه به او بشارت فرزند بدهند و قبل از نازل شدن صحف به او. زمانی که به او بشارت فرزند داده شد، نود و نه ساله بود و وقتی که فرزندش به دنیا آمد، صد ساله شد و همسرش ساره نیز نود و نه ساله بود. در قرآن، تمثیل به دو معنا آمده است؛ گاهی به عنوان صفت و گاهی به عنوان تشابه. آنجا که سخن از نفقه می‌شود، در واقع به مثالی از نفقه کسانی اشاره دارد که در راه خدا هزینه می‌کنند. این نفقه مانند دانه‌ای است که هفت خوشه به بار می‌آورد و هر خوشه صد دانه دارد، به این معنا که هر نفقه‌ای که برای خدا داده شود، می‌تواند به هفتصد برابر برسد. این مفاهیم به این اشاره دارد که اجر و پاداش اعمال بندگان بر اساس نیت و خلوص آنها متفاوت است. هرچه نیت خالص‌تر و عمل از روی اخلاص بیشتر باشد، پاداش نیز بزرگ‌تر خواهد بود. در این زمینه، اختلاف پاداش‌ها نشان‌دهنده تفاوت در اعمال بندگان و نیت‌هایشان است. والّا خداوند رحمتش وسیع است و علمش همه چیز را در بر می‌گیرد.
رحمت و علم وی بهر چیز رسیده، ذره از موجودات از علم و رحمت وی خالی نه، عموم رحمت را گفت رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ کمال علم را گفت قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این نفقت درین هر دو آیة صدقه است از بهر خدا، و پیش از زکاة مفروضة فرو آمد. کلبی گفت این آیت خاصّه در شأن عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف آمد، اما عبد الرحمن چهار هزار درم آورد برسول خدا و گفت یا رسول اللَّه، هشت هزار درم بنزدیک من بود، یک نیمه خود را و عیال را بگذاشتم، و یک نیمه آوردم و بصدقه میدهم. رسول خدا گفت «بارک اللَّه لک فیما امسکت و فیما اعطیت»
هوش مصنوعی: رحمت و علم خدا به همه چیز تعلق دارد و هیچ چیزی وجود ندارد که از علم و رحمت او خالی باشد. او در مورد رحمتش می‌فرماید که رحمتش شامل تمام موجودات است و درباره علمش می‌گوید که او بر همه چیز آگاهی دارد. در آیات مربوط به انفاق، اشاره شده است که افرادی که اموالشان را در راه خدا خرج می‌کنند، در واقع صدقه می‌دهند و این عمل قبل از زکات واجب آمده است. برخی نقل کرده‌اند که این آیه به ویژه درباره عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف نازل شده است. عبد الرحمن چهار هزار درهم به پیامبر آورد و گفت: "ای پیامبر خدا، هشت هزار درهم نزد من بود، نیمی از آن را برای خود و خانواده‌ام نگه داشتم و نیمی دیگر را به صدقه می‌دهم." پیامبر خدا فرمود: "خداوند در آنچه نگه داشتی و در آنچه بخشیدی، برکت دهد."
و اما عثمان بن عفان هزار تا اشتر همه با ساز و جهاز بمسلمانان داد در غزاة تبوک. و چاه رومة ملک وی بود وقف کرد بر مسلمانان، عبد الرحمن بن سمرة گفت عثمان عفان در جیش العسرة هزار دینار آورد نزدیک رسول خدا بنهاد، گفت رسول را دیدم که دست در میان آن بر می‌آورد و میگفت ما ضرّ ابن عفان ما عمل بعد الیوم! چه زیان دارد پسر عفان را هر چه کند پس امروز. بو سعید خدری گفت رسول را دیدم که دست برداشته بود و عثمان را دعا میکرد و میگفت «یا رب عثمان بن عفان رضیت عنه فارض عنه» تا درین دعا بود جبرئیل آمد و آیت آورد: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذیً الآیة...
هوش مصنوعی: عثمان بن عفان در جنگ تبوک هزار شتر با زین و بار به مسلمانان اهدا کرد. همچنین چاه رُمّه که ملک او بود را وقف مسلمانان کرد. عبد الرحمن بن سمرة روایت کرده که عثمان بن عفان هزار دینار نزد پیامبر آورد و پیامبر پس از دیدن آن، دستش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: "چه ضرری دارد پسر عفان هر آنچه پس از امروز انجام دهد!" ابو سعید خدری نیز گفته که پیامبر او را دعا می‌کرد و می‌گفت: "ای پروردگار، من از عثمان بن عفان راضی هستم، پس تو نیز از او راضی باش." در همین حین، جبرئیل نازل شد و آیه‌ای را آورد که درباره کسانی که انفاق می‌کنند و سپس به آن انفاق منت و آزار نمی‌زنند، سخن می‌گوید.
میگوید ایشان که نفقت کنند از بهر خدا، آن گه در آن نفقت منت بر کس ننهند و رنجی نرسانند، که در نعمت منت بر نهادن نه سزای مخلوقست، بل که منت بر نهادن اللَّه را سزاست، که خداوند جهانیان است و دارنده وی را ایشانست، و غرق کننده هر یکی در دریای احسانست، پس سپاس و منت همه ویراست که خدای همگانست.
هوش مصنوعی: او می‌گوید کسانی که برای خدا انفاق می‌کنند، نباید بر دیگران منت بگذارند یا اذیتی برسانند. چرا که در نعمت‌ها، به جای مخلوق، فقط خداوند سزاوار منت است. خداوند مالک همه چیز است و همه را در دریای احسان خود غرق کرده است. بنابراین، سپاسگزاری و قدردانی تنها شایسته خداوند است که پروردگار همه جهانیان است.
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ سخن خوش و وعده نیکو و ردّ بتعریض باندام وَ مَغْفِرَةٌ و در گذاشت درشتی سخن سائل در حال رد، و خشم ناگرفتن بر الحاح وی، این همه به است از صدقه دادن و با آن صدقه منت و رنج دل بر نهادن، و سائل را در سؤال تعییر کردن. کلبی گفت «قول معروف» یا کلام حسن یدعو اللَّه عز و جل الرجل لاخیه بظهر الغیب، وَ مَغْفِرَةٌ ای تجاوز عن مظلمته خیر ثوابا عند اللَّه من صدقة یعطیها ایاه ثم یتبعها اذی.
هوش مصنوعی: سخن شایسته، صحبت خوب و وعده مناسب است که در پاسخ به درخواست دیگران، به جای طعنه‌زدن یا زخم زدن، با مهربانی و احترام بیان شود. در حالتی که فردی درخواست کمک دارد، بهتر است با صبر و آرامش به او پاسخ دهیم و از خشم و غضب دوری کنیم. این موارد نشان‌دهنده‌ای از صدقه دادن نیست، بلکه با صدقه، بی‌نیازی و عدم آزار دهیم به درخواست‌کننده، چه در کلام و چه در عمل، نتیجه بهتری در نزد خداوند خواهد داشت. شخصی در این زمینه می‌گوید که «سخن شایسته» یعنی گفتاری خوب که انسان به نفع برادر خود در غیاب او می‌گوید. همچنین «بخشش» به معنای گذشت از ظلم و نابرابری، از صدقه ای که داده می‌شود، پاداش بیشتری در نزد خداوند دارد.
روی عن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «قال اذا سأل السائل فلا تقطعوا علیه مسئلته حتی یفرغ منها، ثم ردّوا علیه بوقار و لین و ببذل یسیر او برد جمیل، فانه قد یاتیکم من لیس بانس و لا جان ینظرون کیف صنیعکم فیما خوّلکم اللَّه عز و جل.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: وقتی کسی از شما سوال می‌کند، اجازه ندهید که او صحبتش را قطع کند تا تمام گفتمانش را بگوید. سپس با احترام و نرمی پاسخ دهید و حتی اگر چیزی دارید، با سخاوت کم یا با خوش‌رویی به او ارائه دهید. زیرا ممکن است افرادی به شما نزدیک شوند که نه انسان هستند و نه جن، و آن‌ها به دقت می‌نگرند که شما چگونه در برخورد با نعمت‌هایی که خداوند به شما داده، عمل می‌کنید.
عن بشر بن الحرث قال رأیت علی بن ابی طالب علیه السلام فی المنام، فقلت یا امیر المؤمنین تقول شیئا لعل اللَّه ان ینفعنی به، فقال «ما احسن عطف الاغنیاء علی الفقراء رغبة فی ثواب اللَّه، و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء ثقة باللّه».
هوش مصنوعی: بشر بن الحرث می‌گوید: در خواب علی بن ابی‌طالب را دیدم و از او خواستم که نکته‌ای به من بگوید که شاید خداوند از آن بهره‌ام دهد. او پاسخ داد: «چقدر خوب است که ثروتمندان به فقیران توجه کنند و این کار برای جلب رضای خدا باشد، و حتی بهتر از آن، اعتقاد فقیران به خدا و اعتمادشان به اوست.»
ثم قال تعالی: وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ اللَّه بی نیازست و بردبار، بی نیازست در روزی دادن خلق از پرستش خلق، پیش از آن فرا میگذارد از بی نیازکی بی نیاز فرا میگذارد از درویش درشت سخن، گفته‌اند بی نیازست از صدقه بندگان بر بندگان، اگر خواستی خلق را همه توانگری دادی و روزی فراخ، لکن توانگران را توانگری داد تا ایشان را بر شکر دارد، و درویشان را درویشی داد تا ایشان را بر صبر دارد. همانست که گفت وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی‌ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ هر کسی را آنچه سزای وی بود داد، و آنچه دربایست کار وی کرد، روزی یکی کاسته یکی افزوده یکی برتر یکی فروتر، یکی با دشواری و شدت، یکی با آسانی و راحت، دبر الامور بقدرته تدبیرا، و قدر الخلائق بحکمته تقدیرا، و لم یتخذ فی ذلک شریکا و لا وزیرا، سبحانه و تعالی عما یقول الظالمون علوا کبیرا.
هوش مصنوعی: خداوند نیازمند و بردبار است. او در روزی دادن به مخلوقات هیچ نیازی به پرستش آنها ندارد و از این نظر بی‌نیاز است. خداوند به هر کسی آنچه که شایسته اوست می‌دهد؛ برخی را توانگر می‌کند تا شکرگزار باشند و برخی را درویش می‌سازد تا صبر پیشه کنند. این نشان می‌دهد که خداوند بین بندگان خود تفاوت قائل می‌شود و به هر کس آنچه را که مستحق آن است، می‌دهد. برخی را با دشواری و برخی را با راحتی روزی می‌دهد و همه چیز را با حکمت و قدرت خود تدبیر می‌کند. او در این امر هیچ شریک و یا همدمی ندارد و از هر آنچه ظالمان درباره‌اش می‌گویند، بالاتر و پاک‌تر است.

حاشیه ها

1402/03/28 04:05
یزدانپناه عسکری

10 - و الله واسع علیم وسع کل شی ء

 ***

[قرآن کریم]

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ –  اعراف 156 (رحمت پروردگار همه فراگیر و به روی همگان گشوده است)

[یزدانپناه عسکری]

اقتدار شخصی به تقوی در نهاد همگان است و استنباط حلقه اقتدار امر الهی و آگاهی معطوف به «اراده» فراگیر تر است برای دریافتِ رحمت واسعه ی نیروی فراگیر جامع تجرید پروردگار.

4:103 ؛  13:123 ؛  15:138