گنجور

بخش ۱۵ - ۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا الآیة بدانک خدای را عزّ و جلّ نامهای بزرگوار است. و صفتهای پاک، نامهای نیکو و صفتهای پسندیده، نامهای ازلی و صفتهای سرمدی، خود را بآن صفتها بستود و در پیغام و نامه خویش آن صفتها و اخلق نمود. از آنها یکی حیاست اللَّه تعالی بآن موصوف و اثبات آن در آیت و در خبر معلوم. آیت آنست که گفت جلّ جلاله: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا جای دیگر گفت وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ و خبر درست است از مصطفی صلع که روزی نشسته بود با یاران سخن میرفت در میان ایشان سه مرد از دور می‌آمدند روی بوی داده، یکی از آن سه بکران آنجایگه نزدیک مردمان رسید. هم آنجا بنشست، رسول خدا گفت «استحیی فاستحیی اللَّه منه» و هم در خبر است که‌ «ان اللَّه حیی کریم، یستحیی من عبده اذا مدّ یده» الحدیث این صفت حیا و امثال این هر چه درست شود بنصوص کتاب و سنت واجب است بر بنده خدا که چون آن شنود یا خواند بر نام و صفت بیستد و زبان و دل از معنی آن خاموش دارد و از دریافت چگونگی آن نومید باشد که خرد را فرا دریافت آن بتکلف و تأویل راه نیست، میگوید جلّ جلاله: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً معنی آنست که خلق بخود و بعقل خود وی را در نیابند، مگر که وی را بآن صفت که خود کرد خود را و بآن نام که خود را برد خود را بشناسد، شناختنی و تصدیقی و تسلیمی گردن نهاده، و نادر یافته پذیرفته، و تهمت بر عقل خود نهاده، هر که این راه رود و بجز این طریق خود را نپسندد سنّی عقیدت است پاکیزه سیرت پسندیده طریقت از اینجا گشاید چشمه حکمت و صدق فراست و نور معرفت، و این منزلت کسی را بود که چون دیگران از خلق شرم دارند و قبول خلق طلبند وی از حق شرم دارد، و قبول حق طلبد، و از حق کسی شرم دارد که در دل بینایی دارد و در سرّ آشنایی، و داند بهر حال که باشد که اللَّه بوی نگرانست و بر کردار وی دیده ور و نگه‌بان. یقول تعالی أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری‌

فی الخبر «اعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک»

بیچاره آدمی که کشته غفلت است و گرفته جهالت، از خلق می شرم دارد و از اللَّه شرم می ندارد، و ربّ العالمین بکرم و حلم خود این فاخواست میکند و میگوید که وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ میگوید از مردم شرم داری و اللَّه سزاوارتر بآن که از وی شرم داری.

یقول اللَّه جلّ جلاله «ما انصفنی عبدی یدعونی فاستحیی ان اردّه و یعصینی و لا یستحیی منی».

در خبرست که فردا در قیامت چون بنده بصراط باز گذرد نامه در دست وی نهند مهر بر آن نهاده، چون سر آن باز کند در آن نوشته بیند بنده من فعلت ما فعلت و لقد استحییت ان اظهر علیک، فاذهب فانی قد غفرت لک. قال یحیی بن معاذ فی هذا الخبر سبحان من یذنب العبد فیستحیی هو.»

پیر طریقت گفت: «شرم حصار دین است و مایه ایمان و نشان کرم. و خلق درین مقام بر سه گروه‌اند: غافلان و عاقلان و عارفان. غافلان از خلق شرم دارند ایشان ظالمان‌اند، عاقلان از فرشته شرم دارند ایشان مقتصدانند، عارفان از حق شرم دارند ایشان سابقان‌اند». و گفته‌اند حیا بر هفت وجه است: حیاء جنایت چنانک حیاء آدم (ع)، آن گه که در زلّت افتاد و تاج و حله از وی بربودند، چون متواریان ازین گوشه بدان گوشه می‌شد. خطاب آمد که «یا آدم أ فرارا منّا فقال لا، بل حیاء منک» دوم حیاء تقصیر چنانک حیاء فرشتگان آن گه گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک. سوم حیاء اجلال چنان که حیاء اسرافیل تسر بل بجناحیه حیاء من اللَّه عزّ و جلّ. چهارم حیاء کرم چنانک حیاء مصطفی (ع) کان یستحیی من الصحابة اذا دخلوا بیته ان یقول لهم اخرجوا، فقال اللَّه عزّ و جلّ «وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ» پنجم حیاء حشمت چنانک‌

حیاء علی علیه السّلام حین سأل المقداد حتی سأل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عن حکم المذی لمکان فاطمة.

ششم حیاء استحقار چنانک حیاء موسی (ع) حین قال انّه لتعرض لی الحاجة من الدنیا فاستحیی ان اسألک یا ربّ، فقال اللَّه سلنی حتی ملح عجینک و علف شاتک.

هفتم حیاء حق است جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و قد مضی ذکره.

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ از روی اشارت میگوید ای گم کرده سر رشته خویش ای افتاده در چاه بشریت خویش، راه ازین روشنتر خواهی چونک می نروی؟

میدان ازین کشیده‌تر خواهی چونک سواری نکنی؟ شمع ازین افروخته تر خواهی چونک از جاده می‌بیفتی؟ ای سالها بر تو گذشته و هنوز بویی نایافته، ای بر هزار خوان نشسته و هنوز گرسنه! ای هزاران لباس پوشیده و هنوز برهنه. مسلمانان! میدان فراخست سواران کجااند؟ دیوان فرو نهادند متظلمان کجااند؟ طبیب حاضر است بیماران کجااند؟ جمال در کشف است عاشقان کجااند؟

وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ میگوید اگر مرده بودید زنده کردم چون که ننگرید؟ اگر جاهل بودید داناتان کردم چون که در نیابید؟ راهتان نمودم چرا می‌نروید؟

مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست‌

پیر طریقت گفت «الهی بنده با حکم ازل چون برآید و آنچه ندارد چه باید جهد بنده چیست؟ کار خواست تو دارد بنده بجهد خویش نجات خویش کی تواند؟

ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ گفته‌اند مرگ بر سه قسم است: و زندگانی بر سه قسم، مرگ لعنت، و مرگ حسرت، و مرگ کرامت. مرگ لعنت کافرانراست و مرگ حسرت عاصیانراست و مرگ کرامت متقیانراست. و زندگانی سه قسم است: یکی زندگانی بیم، دیگر زندگانی امید، سوم زندگانی مهر زندگانی بیم در برّ پیدا، زندگانی امید در خدمت پیدا، زندگانی مهر در یاد پیدا. زنده بیم روز مرگ او را ایمن کنند که: أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا، زنده امید را روز پسین فا نوازند که أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، زنده مهر را از دوست بر بساط کرم در مجلس انس این کرامت آید که ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً.

پیر طریقت گفت «الهی ای سزای کرم و ای نوازنده عالم! نه با جز تو شادیست نه با یاد تو غم، خصمی و شفیعی و گواهی و حکم. هرگز بینما نفسی با مهر تو بهم، آزاد شده از بند وجود و عدم، باز رسته از زحمت لوح و قلم، در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم».

جز عشق تو بر ملک دلم شاه مباد
وز راز من و تو خلق آگاه مباد
کوته‌بینان نشود عشق توام زین دل ریش
دستم ز سر زلف تو کوتاه مباد

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً جای دیگر گفت وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ میگوید هر چه مملکت زمین است همه برای شما آفریده‌ام و مسخر شما کردم، عطاء ما مختصر نبود، کرامت ما در حق سوختگان ما سرسری نبود، نواخت ما را در حق شما هرگز تراجع نبود، و چنان نیست که بر مملکت زمین اقتصار کردم که آسمانها را هم از بهر نظر شما و نزهت بصر شما و خزینه روزی شما راست کردم، بنده من! چون قدم در کوی عهد ما نهی تو ندانی که آسمانیان را و زمینیان را چه بشارت رسد و یکدیگر را چه تهنیت کنند، آن من دانم که من هر چیز را داننده‌ام و بهر کس رسنده وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.

در این آیت لطیفه ایست، نگفت (خلقکم لما فی الارض جمیعا) که گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ یعنی که هر چه مملکت زمین و آسمانست از بهر تو آفریدم بنده من! و ترا از بهر خود آفریدم، نه بینی که علی الخصوص موسی را گفت. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» و علی العموم خلق را گفت وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قدر این خطاب مصطفی دانست و شکر این نعمت وی گزارد، که آن شب قرب و کرامت که که وی را بآسمان بردند هر چه آفریس بود و ممالک کونین همه نثار قدم صدق وی کردند، و آن مهتر بگوشه چشم بهیچ باز ننگرست و گفت ما را برای این نیافریده‌اند ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ نوشش باد! بو یزید بسطامی که در راه سنّت مصطفی نیکو رفت و ادب حضرت نیکو بجای آورد گفت: «لم ازل اقطع المهالک حتی وجدت الممالک، ثم ترکت الممالک حتی وصلت الی شواهد الممالک، فقلت الجائزة فقال قد وهبت لک کلّما رأیت، قلت انت المراد قال فانا لک کما انت لی.»

پیر طریقت گفت: «الهی! نسیمی دمید از باغ دوستی دل را فدا کردیم بویی یافتیم از خزینه دوستی بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم، برقی تافت از مشرق حقیقت آب و گل کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم، یک نظر کردی در آن نظر بسوختیم و بگداختیم، بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز و غرق شده را دریاب که «می زده را هم بمی دارو و مرهم بود» و فی معناه انشد:

تداویت من لیلی بلیلی من الهوی
کما یتداوی شارب الخمر بالخمر
بخش ۱۴ - ۳ - النوبة الثانیة: قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اقوال مفسّران مختلف است در سبب نزول این آیت، بعضی گفتند چون رب العالمین منافقان را مثل زد که مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً و گفت أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ منافقان گفتند این نه سخن خداست که اللَّه تعالی از آن بزرگوارتر است که چنین مثل زند فانزل اللَّه هذه الآیة. و گفته‌اند سبب نزول آنست که جهودان در قرآن ذکر عنکبوت و مگس شنیدند و ذلک فی قوله تعالی مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ...بخش ۱۶ - ۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ نیوش تا گوئیم ای محمد آن گه که گفت خداوند تو فریشتگان را، إِنِّی جاعِلٌ من کردگار و آفریدگارم فِی الْأَرْضِ اندر زمین خَلِیفَةً از پس شما در رسیده قالُوا گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها می‌خواهی آفرید در زمین مَنْ یُفْسِدُ فِیها کسی را که در آن تباهکاری کند، وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ و خونها ریزد، وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ و ما بستایش تو ترا می‌ستائیم وَ نُقَدِّسُ لَکَ و بآفرینهای نیکو ترا یاد میکنیم.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا الآیة بدانک خدای را عزّ و جلّ نامهای بزرگوار است. و صفتهای پاک، نامهای نیکو و صفتهای پسندیده، نامهای ازلی و صفتهای سرمدی، خود را بآن صفتها بستود و در پیغام و نامه خویش آن صفتها و اخلق نمود. از آنها یکی حیاست اللَّه تعالی بآن موصوف و اثبات آن در آیت و در خبر معلوم. آیت آنست که گفت جلّ جلاله: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا جای دیگر گفت وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ و خبر درست است از مصطفی صلع که روزی نشسته بود با یاران سخن میرفت در میان ایشان سه مرد از دور می‌آمدند روی بوی داده، یکی از آن سه بکران آنجایگه نزدیک مردمان رسید. هم آنجا بنشست، رسول خدا گفت «استحیی فاستحیی اللَّه منه» و هم در خبر است که‌ «ان اللَّه حیی کریم، یستحیی من عبده اذا مدّ یده» الحدیث این صفت حیا و امثال این هر چه درست شود بنصوص کتاب و سنت واجب است بر بنده خدا که چون آن شنود یا خواند بر نام و صفت بیستد و زبان و دل از معنی آن خاموش دارد و از دریافت چگونگی آن نومید باشد که خرد را فرا دریافت آن بتکلف و تأویل راه نیست، میگوید جلّ جلاله: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً معنی آنست که خلق بخود و بعقل خود وی را در نیابند، مگر که وی را بآن صفت که خود کرد خود را و بآن نام که خود را برد خود را بشناسد، شناختنی و تصدیقی و تسلیمی گردن نهاده، و نادر یافته پذیرفته، و تهمت بر عقل خود نهاده، هر که این راه رود و بجز این طریق خود را نپسندد سنّی عقیدت است پاکیزه سیرت پسندیده طریقت از اینجا گشاید چشمه حکمت و صدق فراست و نور معرفت، و این منزلت کسی را بود که چون دیگران از خلق شرم دارند و قبول خلق طلبند وی از حق شرم دارد، و قبول حق طلبد، و از حق کسی شرم دارد که در دل بینایی دارد و در سرّ آشنایی، و داند بهر حال که باشد که اللَّه بوی نگرانست و بر کردار وی دیده ور و نگه‌بان. یقول تعالی أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری‌
هوش مصنوعی: خداوند نام‌های بزرگ و صفات پاکی دارد و این صفات را در قرآن و نوشته‌های خود به خوبی توصیف کرده است. یکی از این صفات، حیاء است که به خدای تعالی نسبت داده شده و در آیات مختلف مورد اشاره قرار گرفته است. یکی از آیات به این موضوع اشاره می‌کند که خداوند از بیان مثالی حیا نمی‌کند. همچنین در روایاتی آمده که خداوند از بنده‌اش وقتی دستش را دراز می‌کند شرم می‌دارد. این صفت حیا و صفات مشابه باید با ایمان و تسلیم به خداوند پذیرفته شوند و ما نباید تلاش کنیم تا آنها را با عقل خود درک کنیم، زیرا درک آنها ممکن نیست. خداوند خود را به ما معرفی کرده و ما باید او را با نام‌ها و صفاتش بشناسیم و به آن‌ها ایمان بیاوریم. کسی که به این روش ایمان داشته باشد، در مسیر صحیح اعتقاد و سیرت پاک قدم برداشته و از حق شرم دارد و نه از مخلوق. چنین شخصی از خداوند خجالت می‌کشد و از حق پذیرش می‌طلبد. خداوند همیشه بر کردار انسان ناظر است و هیچ چیز از دید او پنهان نیست.
فی الخبر «اعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک»
هوش مصنوعی: در این متن به این مفهوم اشاره شده است که باید خداوند را طوری عبادت کنی که گویی او را می‌بینی و اگر نمی‌توانی او را ببینی، بدان که او تو را می‌بیند.
بیچاره آدمی که کشته غفلت است و گرفته جهالت، از خلق می شرم دارد و از اللَّه شرم می ندارد، و ربّ العالمین بکرم و حلم خود این فاخواست میکند و میگوید که وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ میگوید از مردم شرم داری و اللَّه سزاوارتر بآن که از وی شرم داری.
هوش مصنوعی: انسانی که گرفتار غفلت و جهل است، نسبت به خلق خدا شرمنده است اما از خدا ترسی ندارد. پروردگار عالم به لطف و بزرگواری خود این نکته را یادآوری می‌کند و می‌فرماید: اگر از مردم شرم می‌کشی، باید بدان که خداوند سزاوارتر است که از او شرم داشته باشی.
یقول اللَّه جلّ جلاله «ما انصفنی عبدی یدعونی فاستحیی ان اردّه و یعصینی و لا یستحیی منی».
هوش مصنوعی: خدای بزرگ می‌فرماید: «بنده‌ام که به درگاه من دعا می‌کند، اگر بین او و من فاصله باشد، من شرم می‌کنم که او را برگردانم، در حالی که او به من نافرمانی می‌کند و از من شرم نمی‌کند.»
در خبرست که فردا در قیامت چون بنده بصراط باز گذرد نامه در دست وی نهند مهر بر آن نهاده، چون سر آن باز کند در آن نوشته بیند بنده من فعلت ما فعلت و لقد استحییت ان اظهر علیک، فاذهب فانی قد غفرت لک. قال یحیی بن معاذ فی هذا الخبر سبحان من یذنب العبد فیستحیی هو.»
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که انسان از پل صراط عبور می‌کند، نامه‌ای در دست او قرار داده می‌شود که بر آن مهر شده است. هنگامی که او نامه را باز می‌کند، در آن نوشته‌ای می‌بیند که خداوند می‌فرماید: "ای بنده من، تو چه کارهایی کردی و من از تو شرمنده هستم که آنها را برایت نمایان سازم. برو، زیرا من تو را بخشیده‌ام." یحیی بن معاذ در این مورد می‌گوید: "پارسایی بر خود عابد، گناهکار را می‌بخشد و خود از او شرمنده می‌شود."
پیر طریقت گفت: «شرم حصار دین است و مایه ایمان و نشان کرم. و خلق درین مقام بر سه گروه‌اند: غافلان و عاقلان و عارفان. غافلان از خلق شرم دارند ایشان ظالمان‌اند، عاقلان از فرشته شرم دارند ایشان مقتصدانند، عارفان از حق شرم دارند ایشان سابقان‌اند». و گفته‌اند حیا بر هفت وجه است: حیاء جنایت چنانک حیاء آدم (ع)، آن گه که در زلّت افتاد و تاج و حله از وی بربودند، چون متواریان ازین گوشه بدان گوشه می‌شد. خطاب آمد که «یا آدم أ فرارا منّا فقال لا، بل حیاء منک» دوم حیاء تقصیر چنانک حیاء فرشتگان آن گه گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک. سوم حیاء اجلال چنان که حیاء اسرافیل تسر بل بجناحیه حیاء من اللَّه عزّ و جلّ. چهارم حیاء کرم چنانک حیاء مصطفی (ع) کان یستحیی من الصحابة اذا دخلوا بیته ان یقول لهم اخرجوا، فقال اللَّه عزّ و جلّ «وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ» پنجم حیاء حشمت چنانک‌
هوش مصنوعی: پیر طریقت بیان کرد که شرم نشانه‌ای از دین، ایمان و بزرگ‌منشی است. مردم در این زمینه به سه گروه تقسیم می‌شوند: غافلان، عاقلان و عارفان. غافلان از مردم شرم دارند و این باعث ظلم آنها می‌شود. عاقلان از فرشتگان شرم دارند و به همین دلیل در کارهای خود میانه‌رو هستند. عارفان از حق شرم دارند و به همین علت پیشتازان راه حقیقت هستند. همچنین گفته شده که حیا به هفت شکل وجود دارد: اولین نمونه حیا، حیا از جنایت است، مانند حیا حضرت آدم (علیه‌السلام) زمانی که در خطا افتاد و از خداوند پنهان شد. دومین نوع حیا، حیا از کم‌کاری است که فرشتگان آن را اظهار می‌کنند و می‌گویند: "سبحانک، ما تو را به حق عبادت نکردیم." سومین نوع، حیا از تعظیم و احترام است، مانند حیا اسرافیل که از خداوند متعال دارد. چهارمین نوع، حیا از بزرگواری است، مانند حیا پیامبر (ص) که از اینکه به صحابه بگوید از خانه‌اش بیرون بروند، شرم می‌کرد. پنجمین نوع حیا، حیا از وقار و شوکت است.
حیاء علی علیه السّلام حین سأل المقداد حتی سأل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عن حکم المذی لمکان فاطمة.
هوش مصنوعی: حضرت علی علیه السلام زمانی که مقداد از او سوال کرد، حتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد حکم مَذی (مایع رقیق) به خاطر فاطمه سؤال کرد.
ششم حیاء استحقار چنانک حیاء موسی (ع) حین قال انّه لتعرض لی الحاجة من الدنیا فاستحیی ان اسألک یا ربّ، فقال اللَّه سلنی حتی ملح عجینک و علف شاتک.
هوش مصنوعی: ششمین نوع از حیاء، احساس شرم و کم‌قدری است، مانند حیا و شرمی که موسی (ع) در هنگام گفتن این جمله داشت که نیازهایی از دنیایم برایم پیش آمده و از خداوند خجالت می‌کشم که از تو درخواست کنم. خداوند به او فرمود: از من بخواه حتی اگر نیاز تو به نمک خمیر یا علوفه برای گوسفندت باشد.
هفتم حیاء حق است جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و قد مضی ذکره.
هوش مصنوعی: هفتم نشان‌دهنده حرمت و احترام است که به خداوند با جلال و عظمتش و نام‌های پاکش و صفات بلندی که دارد، اختصاص دارد و یاد او همیشه در ذهن‌ها باقی مانده است.
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ از روی اشارت میگوید ای گم کرده سر رشته خویش ای افتاده در چاه بشریت خویش، راه ازین روشنتر خواهی چونک می نروی؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانید به خدا کافر شوید؟ از روی اشاره می‌گوید، ای کسی که راه خود را گم کرده‌ای، ای کسی که در جهنم زندگی خود افتاده‌ای، آیا روشن‌تر از این راهی می‌خواهی؟ چرا به جلو نمی‌روی؟
میدان ازین کشیده‌تر خواهی چونک سواری نکنی؟ شمع ازین افروخته تر خواهی چونک از جاده می‌بیفتی؟ ای سالها بر تو گذشته و هنوز بویی نایافته، ای بر هزار خوان نشسته و هنوز گرسنه! ای هزاران لباس پوشیده و هنوز برهنه. مسلمانان! میدان فراخست سواران کجااند؟ دیوان فرو نهادند متظلمان کجااند؟ طبیب حاضر است بیماران کجااند؟ جمال در کشف است عاشقان کجااند؟
هوش مصنوعی: آیا می‌خواهی از این میدان وسیع‌تر هم ببینی در حالی که سواری نکرده‌ای؟ آیا می‌خواهی شعله‌ای از این شمع روشنت‌تر باشد در حالی که از مسیر خود منحرف می‌شوی؟ سال‌ها بر تو گذشته و هنوز بوی نیکی نگرفته‌ای، در حالی که بر سفره‌های متعددی نشسته‌ای و هنوز گرسنه‌ای! هزاران لباس پوشیده‌ای اما هنوز برهنه‌ای. ای مسلمانان! میدان گسترده است، اما سواران کجا هستند؟ دیوان عدالت کنار گذاشته شده‌اند، اما طلب‌کنندگان حق کجا هستند؟ پزشک در دسترس است، اما بیماران کجا هستند؟ زیبایی در کشف و شهود است، اما عاشقان کجا هستند؟
وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ میگوید اگر مرده بودید زنده کردم چون که ننگرید؟ اگر جاهل بودید داناتان کردم چون که در نیابید؟ راهتان نمودم چرا می‌نروید؟
هوش مصنوعی: شما زمانی مرده بودید و من شما را زنده کردم. آیا به این موضوع فکر نکردید؟ اگر نادان بودید، من به شما دانش دادم. چرا به آن توجه نکردید؟ من به شما راه را نشان دادم، پس چرا قدم برنمی‌دارید؟
مرد باید که بوی داند برد
و رنه عالم پر از نسیم صباست‌
هوش مصنوعی: مرد باید بتواند شادی و خوشی را حس کند، زیرا جهان پر از لطافت و نسیم دلنشین است.
پیر طریقت گفت «الهی بنده با حکم ازل چون برآید و آنچه ندارد چه باید جهد بنده چیست؟ کار خواست تو دارد بنده بجهد خویش نجات خویش کی تواند؟
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: «ای خدا، بنده‌ای که با تقدیر ازلی تو به دنیا آمده است، چه تلاشی می‌تواند بکند اگر چیزی ندارد؟ آنچه اهمیت دارد، خواست و اراده تو است. بنده باید تلاش کند، اما نجات خود را چگونه می‌تواند به دست آورد؟»
ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ گفته‌اند مرگ بر سه قسم است: و زندگانی بر سه قسم، مرگ لعنت، و مرگ حسرت، و مرگ کرامت. مرگ لعنت کافرانراست و مرگ حسرت عاصیانراست و مرگ کرامت متقیانراست. و زندگانی سه قسم است: یکی زندگانی بیم، دیگر زندگانی امید، سوم زندگانی مهر زندگانی بیم در برّ پیدا، زندگانی امید در خدمت پیدا، زندگانی مهر در یاد پیدا. زنده بیم روز مرگ او را ایمن کنند که: أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا، زنده امید را روز پسین فا نوازند که أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، زنده مهر را از دوست بر بساط کرم در مجلس انس این کرامت آید که ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً.
هوش مصنوعی: در مورد مرگ و زندگی، گفته شده که مرگ به سه نوع مختلف تقسیم می‌شود: مرگ لعنت، مرگ حسرت و مرگ کرامت. مرگ لعنت مخصوص کافران است، مرگ حسرت به عاصیان تعلق دارد و مرگ کرامت مختص متقیان است. همچنین زندگی نیز شامل سه نوع است: زندگی بیم، زندگی امید و زندگی مهر. زندگی بیم در زمان‌هایی که در معرض خطر و سختی هستیم، زندگی امید زمانی که به آینده و رحمت خدا امید داریم و زندگی مهر زمانی که در یاد خداوند و محبت او هستیم. کسانی که در زندگی بیم بسر می‌برند، در روز مرگ از ایمنی برخوردار می‌شوند. آنها که زندگی امید دارند، در روز قیامت به بهشت بشارت داده می‌شوند و کسانی که زندگی مهر دارند، در مقامات عالی در نزد خداوند مورد کرامت قرار می‌گیرند.
پیر طریقت گفت «الهی ای سزای کرم و ای نوازنده عالم! نه با جز تو شادیست نه با یاد تو غم، خصمی و شفیعی و گواهی و حکم. هرگز بینما نفسی با مهر تو بهم، آزاد شده از بند وجود و عدم، باز رسته از زحمت لوح و قلم، در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم».
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: «ای خداوند کرم و ای نوازنده عالم! هیچ شادی‌ای جز تو وجود ندارد و هیچ غمی با یاد تو نخواهد بود. من نه دشمن دارم و نه شفیع، نه گواهی و نه حکم. هرگز ندیدم در زندگی‌ام که با مهر تو درگیر باشم، آزاد شده‌ام از محدوده وجود و عدم، از زحمت نوشتن و ثبت رهایی یافته‌ام و در مجلس دوستی با جام شادی در دست، همیشه به سر می‌برم».
جز عشق تو بر ملک دلم شاه مباد
وز راز من و تو خلق آگاه مباد
هوش مصنوعی: جز عشق تو، کسی در قلب من سلطنت نکند و نگذار که کسی از راز محبت ما باخبر شود.
کوته‌بینان نشود عشق توام زین دل ریش
دستم ز سر زلف تو کوتاه مباد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث نخواهد شد که کسانی که دیدگاه محدودی دارند، وجود من را نادیده بگیرند. دستم از موهای تو کوتاه نشود و طراوت عشق ما همیشه باقی بماند.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً جای دیگر گفت وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ میگوید هر چه مملکت زمین است همه برای شما آفریده‌ام و مسخر شما کردم، عطاء ما مختصر نبود، کرامت ما در حق سوختگان ما سرسری نبود، نواخت ما را در حق شما هرگز تراجع نبود، و چنان نیست که بر مملکت زمین اقتصار کردم که آسمانها را هم از بهر نظر شما و نزهت بصر شما و خزینه روزی شما راست کردم، بنده من! چون قدم در کوی عهد ما نهی تو ندانی که آسمانیان را و زمینیان را چه بشارت رسد و یکدیگر را چه تهنیت کنند، آن من دانم که من هر چیز را داننده‌ام و بهر کس رسنده وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.
هوش مصنوعی: او کسی است که برای شما همه چیزهایی را که در زمین وجود دارد، خلق کرده است. همچنین، چیزهایی که در آسمان‌ها هستند را نیز تحت تسلط شما قرار داده است. این نعمت‌های او محدود نیست و محبت او نسبت به بندگانش بی‌نهایت است. چیزهایی که در زمین وجود دارد تنها بخشی از نعمت‌های او نیست؛ بلکه آسمان‌ها را نیز برای شما آفریده و به عنوان منبع روزی شما فراهم کرده است. ای بندۀ من! وقتی قدم به راه عهد و پیمان او می‌گذاری، نمی‌دانی که آسمانیان و زمینیان چه بشارت‌هایی به یکدیگر می‌دهند و چگونه یکدیگر را تهنیت می‌کنند. تنها او می‌داند که هر چیزی را چه معنایی دارد و او به همه چیز آگاه است.
در این آیت لطیفه ایست، نگفت (خلقکم لما فی الارض جمیعا) که گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ یعنی که هر چه مملکت زمین و آسمانست از بهر تو آفریدم بنده من! و ترا از بهر خود آفریدم، نه بینی که علی الخصوص موسی را گفت. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» و علی العموم خلق را گفت وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قدر این خطاب مصطفی دانست و شکر این نعمت وی گزارد، که آن شب قرب و کرامت که که وی را بآسمان بردند هر چه آفریس بود و ممالک کونین همه نثار قدم صدق وی کردند، و آن مهتر بگوشه چشم بهیچ باز ننگرست و گفت ما را برای این نیافریده‌اند ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ نوشش باد! بو یزید بسطامی که در راه سنّت مصطفی نیکو رفت و ادب حضرت نیکو بجای آورد گفت: «لم ازل اقطع المهالک حتی وجدت الممالک، ثم ترکت الممالک حتی وصلت الی شواهد الممالک، فقلت الجائزة فقال قد وهبت لک کلّما رأیت، قلت انت المراد قال فانا لک کما انت لی.»
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده که خداوند به طور خاص برای انسان‌ها و بندگان خود زمین و آسمان را آفریده است. این بدان معناست که تمام چیزهایی که در جهان وجود دارد برای خدمت به انسان‌ها و به خاطر آنان خلق شده است. همچنین اشاره‌ای به شخصیت موسی و فضیلت‌های او شده که اشاره دارد او نیز به این حقیقت از طرف خداوند پی برده است. افرادی چون یزید بسطامی نیز در این مسیر حرکت کرده و با درک عمیق از مقام و هدف وجودی خود، به تعمق در معانی عمیق‌تری رسیدند. در واقع، این متن تلاش می‌کند بر اهمیت بندگی و شناخت مقام انسان‌ها در برابر خالق تأکید کند و آن‌ها را به شکرگزاری و محبت به خداوند دعوت نماید.
پیر طریقت گفت: «الهی! نسیمی دمید از باغ دوستی دل را فدا کردیم بویی یافتیم از خزینه دوستی بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم، برقی تافت از مشرق حقیقت آب و گل کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم، یک نظر کردی در آن نظر بسوختیم و بگداختیم، بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز و غرق شده را دریاب که «می زده را هم بمی دارو و مرهم بود» و فی معناه انشد:
هوش مصنوعی: پیر طریقت فرمود: «پروردگارا! نسیمی از باغ دوستی وزید که دل ما را فدای آن کردیم. بویی از خزانه دوستی استشمام کردیم و ندایی از پادشاهی بر سر عالم سر دادیم. برقی از مشرق حقیقت درخشید و ما آب و گل را کم شمردیم و از دو جهان گذشتیم. یک نگاه کردی و در آن نگاه، ما سوختیم و ذوب شدیم. لطفاً نگاهی دیگر کن و این سوخته را مرهمی بگذار و غرق شده را نجات ده که نوشیدنی هم برای زخم‌خورده دارو و مرهم است.»
تداویت من لیلی بلیلی من الهوی
کما یتداوی شارب الخمر بالخمر
هوش مصنوعی: من با عشق تو درمان یافتم، مانند کسی که برای بهبود خودش، فقط به مشروب روی می‌آورد.