گنجور

بخش ۱۲۹ - ۴۰ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ الآیة... شراب اهل غفلت را و سر انجام و صفت اینست که گفتیم، بار خدای را عز و جل بر روی زمین بندگانی‌اند که آشامنده شراب معرفت‌اند، و مست از جام محبت. هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بویی نه، و از حقیقت آن مستی جز نمایشی نه، زانک دنیا زندان است، زندان چند بر تابد؟ امروز چندانست، باش تا فردا که مجمع روح و ریحان بود، و معرکه وصال جانان، و رهی در حق نگران.

امید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیزست چو امید چنین است

شوریده بکلبه خمار شد، در می داشت بوی داد. گفت: باین یک درم مرا شراب ده! خمار گفت: مرا شراب نماند. آن شوریده گفت: من خود مردی شوریده‌ام، طاقت حقیقت شراب ندارم! قطره بنمای تا از آن بویی بمن رسد، بینی که از آن چند مستی کنم! و چه شور انگیزم! سبحان اللَّه! این چه برقیست که از ازل تابید، دو گیتی بسوخت. و هیچ نپائید؟ یکی را شراب حیرت از کاس هیبت داد، مست حیرت شد گفت.

قد تحیرت فیک خذ بیدی
یا دلیلا لمن تحیّر فیکا
کار دشخوارست آسان چون کنم؟
درد بی داروست درمان چون کنم؟
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟

یکی را شراب معرفت از خمخانه رجا داد بر سر کوی شوق بر امید وصل همی گوید:

بخت از درخان ما درآید روزی،
خورشید نشاط ما برآید روزی،
و ز تو بسوی ما نظر آید روزی،
وین انده ما هم بسر آید روزی!

یکی را شراب وصلت از جام محبت داد بر بساط انبساطش راه داد، بر تکیه‌گاه انسش جای داد، از سر ناز و دلال گفت:

بر شاخ طرب هزار دستان توایم،
دل بسته بدان نغمه و دستان توایم!
از دست مده که زیر دستان توایم،
بگذار گناه ما که مستان توایم!

یکی را خود از دیدار ساقی چندان شغل افتاد، که با شراب نپرداخت!

سقیتنی کأسا فاسکرتنی
فمنک سکری لا من الکاس‌

آنان زنان مصر که راعیل را ملامت میکردند در عشق یوسف، چون بمشاهده یوسف رسیدند چنان بیخود شدند که دست ببریدند و جامه دریدند، و آن مستی مشاهده یوسف بر ایشان چندان غلبه داشت که نه از دست بریدن خبر داشتند نه از جامه دریدن. همین بود حال یعقوب غلبات شوق دیدار یوسف وی را بر آن داشت که بهر چه نگرست یوسف دید، و هر چه گفت از یوسف گفت.

با هر که سخن گویم اگر خواهم و گرنه
ز اوّل سخن نام توام در دهن آید

تا روزی که جبرئیل آمد و گفت: نیز نام یوسف بر زبان مران، که فرمان چنین است! پس یعقوب بهر که رسیدی گفتی نام تو چیست؟ بودی که در میانه یوسف نامی برآمدی، و وی را بدان تسلی بودی!

دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس،
جان زان که نزد بی غم عشق تو نفس،
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس،
چشم از پی آنک خود ترا بیند و بس‌

وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... ارباب معانی گفتند سؤال بر سه ضرب است: یکی سؤال تقریر و تعریف، چنانک، رب العزة گفت: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و هو المشار الیه‌

بقول النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم لا یزول قدما عبد یوم القیمة حتی یسئل عن اربع: عن شبابه فیما ابلاه، و عن عمره فیما افناه، و عن ماله من این جمعه، و فیما ذا انفقه، و ما ذا عمل بما علم.»

دیگر سؤال تعنّت است، چنان که بیگانگان از مصطفی پرسیدند که قیامت کی خواهد بود؟ و بقیامت خود ایمان نداشتند، و به تعنت می‌پرسیدند، و ذلک قوله: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، و کذلک قوله: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ الآیة. سدیگر سؤال استفهام است و طلب ارشاد، چنانک درین آیات گفت! یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ، وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی‌، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ این همه سؤال استر شاداند و مردم درین سؤال مختلف‌اند. یکی از احوال می‌پرسید، بزبان واسطه جواب می‌شنید و او که از محول احوال میپرسید بی واسطه از حضرت عزت بنعت کرم جواب می‌شنود که «انی قریب»! پیر طریقت گفت: خواهندگان ازو بر در او بسیاراند، و خواهندگان او کم! گویندگان از درد بی درد او بسیارند، و صاحب درد کم. و در تفسیر آورده‌اند که رب العالمین گفت: منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة، فأین من یریدنی؟

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی‌ الآیة... چندان که توانی یتیمان را بنواز و و در مراعات و مواساة ایشان بکوش، که ایشان درماندگان و اندوهگنان خلقند، نواختگان و نزدیکان حقند. ان اللَّه یحب کل قلب حزین، فرمان در آمد که ای مهتر عالمیان! و چراغ جهانیان! یتیمان را واپناه خود گیر، که سراپرده حسرت جز بفناء دل ایشان نزدند، و حسرتیان را بنزدیک ما مقدار است. ای مهتر! ترا که یتیم کردیم از آن کردیم تا درد دل ایشان بدانی، ایشان را نیکوداری.

با تو در فقر و یتیمی ما چه کردیم از کرم
تو همان کن ای کریم از خلق خود بر خلق ما
ای یتیمی دیده اکنون با یتیمان لطف کن
ای غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا

انس مالک گفت: روزی مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در شاهراه مدینه میرفت، یتیمی را دید که کودکان بر وی جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده، و هر یکی بروی تطاولی جسته، آن یکی میگفت پدر من به از پدر تو. دیگری میگفت: مادر من به از مادر تو، سدیگری میگفت: کسان و پیوستگان ما به از کسان و پیوستگان تو، و آن یتیم می‌گریست، و در خاک می‌غلتید. رسول خدا چون آن کودک را چنان دید، بر وی ببخشود، و بر وی بیستاد، گفت: ای غلام کیستی تو؟ و چه رسید ترا که چنین درمانده؟ گفت: من پسر رفاعه انصاری‌ام، پدرم روز احد کشته شد، و خواهری داشتم فرمان یافت، و مادرم شوهر باز کرد، و مرا براند، اکنون منم درمانده، بی کس! و بی‌نوا! و ازین صعب‌تر مرا سرزنش این کودکان است! مصطفی از آن سخن وی در گرفت، و آن درد در دل وی بدو کار کرد، و بگریست! پس گفت ای غلام اندوه مدار، و ساکن باش، که اگر پدرت را بکشتند من که محمدم پدر توام، و فاطمه خواهر تو، و عایشه مادر تو. کودک شاد شد و برخاست، و آواز برآورد که ای کودکان، اکنون مرا سرزنش مکنید و جواب خود شنوید «ان ابی خیر من آبائکم! و امّی خیر من امهاتکم! و اختی خیر من اخواتکم؟» آن گه مصطفی دست وی گرفت، و بخانه فاطمه برد، گفت یا فاطمه! این فرزند ما است و برادر تو، فاطمه برخاست، و او را بنواخت و خرما پیش وی بنهاد، و روغن در سر وی مالید، و جامه در وی پوشید، و همچنین وی را بحجره‌های مادران مؤمنان بگردانید. فکان یعیش بین ازواجه حتی قبض النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، فوضع التراب علی رأسه، و نادی «وا ابتاه! الیوم بقیت یتیما» فابکی عیون المهاجرین و الانصار، فاخذه ابو بکر. و هو یقول یا بنیّ مصیبة دخلت علی المسلمین اذا اختلس محمد من بین اظهرهم، انا ابوک یا بنی! فکان مع ابی بکر حتی قبضه اللَّه عز و جل‌

بخش ۱۲۸ - ۴۰ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ الآیة... این اول آیت است که در کار می‌آمد، که هنوز در تحریم آن از آسمان پیغام نیامده بود و قومی از مسلمانان کراهیت میداشتند می‌خوردن، از آنچه در آن میدیدند از هتک حرمت، و خرق مروت، و عیب زوال عقل و زیان مال و عداوت و عربده که در آن می‌دیدند. همواره از رسول خدا می‌پرسیدند که در کار می هیچ چیز نیامد؟ و آن پرسنده عمر خطاب بود، جواب آمد، این آیت: قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ منفعت در آن آن بود، که در مجلس می شتران می‌کشتند، و درویشان را در جنب آن می‌رفق بود. رب العالمین گفت: بزه کاری و بزه‌مندی آن مه است از منفعت آن. مردمان چون این بشنیدند، قومی از می باز ایستادند و قومی نه. تا آن روز که عبد الرحمن عوف میزبانی کرد جماعتی را از یاران رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، و در میان ایشان خمر بود، می خوردند تا مست شدند، وقت نماز شام در آمد، یکی فرا پیش شد بامامی، و سورة قل یا ایها الکافرون در گرفت و نه بر وجه برخواند، که بر جای «لا اعبد ما تعبدون» اعبد گفت تا بآخر سورة، گفت: لکم دینکم الشرک ولی دینی الاسلام پس رب العالمین این آیت فرستاد: که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‌ حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ گرد مسجد مگردید که مست باشید، تا آن گه که بهوش باز آئید و دانید که می چه خوانید و چه می‌گویید. قومی باز از مسلمانان گفتند که خیر نیست در چیزی که از مسجد باز دارد و از می‌خوردن باز ایستادند، و قومی هم چنان میخوردند و اوقات نماز در آن نگه میداشتند، تا آن گه که قومی از انصار در خانه یکی ازیشان مهمان بودند و با ایشان می بود. و حمزة بن عبد المطلب حاضر بود. حمزه بیرون آمد و شراب در وی کار کرده، و دو شتر دید از آن برادر زاده خود علی بن ابی طالب. که بر آن اذخر میآورند، شمشیر بر کشید و قصد شتران کرد وی را گفتند که این آن علی‌اند. وی گفت «هل انتم الّا عبید لابی» جواب داد که شما که اید مگر بندگان پدر من عبد المطلب؟ و ایشان را هر دو پی زد و شکم بشکافت، و جگر بیرون کشید، و بر آتش افکند. علی، در رسید، و آن حال دید گریستن بر وی افتاد، بر رسول خدا شد، و آن قصه باز گفت. جبرئیل آمد و آیت آورد.بخش ۱۳۰ - ۴۰ - النوبة الاولی‏: قوله تعالی: وَ یَسْئَلُونَکَ ترا می‌پرسند عَنِ الْمَحِیضِ از حیض زنان، قُلْ هُوَ أَذیً بگوی آن مکروهی است و خونی قذر، فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ دور باشید از زنان فِی الْمَحِیضِ در درنگ حیض، وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ و گرد ایشان مگردید بمجامعت حَتَّی یَطْهُرْنَ تا از رفتن خون حیض پاک گردند فَإِذا تَطَهَّرْنَ که پاک گشتند و غسل کردند فَأْتُوهُنَّ بایشان میرسید مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ از جایی که خدای فرمود شما را إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ دوست دارد خدای باز گردندگان بوی، وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ و دوست دارد پاکیزگان و خویشتن کوشندگان.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ الآیة... شراب اهل غفلت را و سر انجام و صفت اینست که گفتیم، بار خدای را عز و جل بر روی زمین بندگانی‌اند که آشامنده شراب معرفت‌اند، و مست از جام محبت. هر چند که از حقیقت آن شراب در دنیا جز بویی نه، و از حقیقت آن مستی جز نمایشی نه، زانک دنیا زندان است، زندان چند بر تابد؟ امروز چندانست، باش تا فردا که مجمع روح و ریحان بود، و معرکه وصال جانان، و رهی در حق نگران.
هوش مصنوعی: در این متن به موضوع شراب و قمار اشاره شده است. نویسنده به کسانی که در غفلت به سر می‌برند و از آثار منفی این دو پیشه صحبت می‌کند. او می‌گوید که خداوند در این دنیا بندگانی دارد که از شراب معرفت می‌نوشند و از عشق الهی سرمست هستند. هرچند در این دنیا تنها بوی این شراب و نمایشی از مستی قابل مشاهده است، زیرا دنیا مثل زندان است و محدودیت‌هایی دارد. ولی باید صبر کرد تا به فردا برسیم که در آنجا روح و خوشی واقعی وجود دارد و ملاقات با محبوب در انتظار است.
امید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیزست چو امید چنین است
هوش مصنوعی: امید رسیدن به تو، زندگی‌ام را طولانی‌تر کرده است. اما خود وصل به تو چه ارزشی دارد وقتی که این امید بزرگ‌تر است؟
شوریده بکلبه خمار شد، در می داشت بوی داد. گفت: باین یک درم مرا شراب ده! خمار گفت: مرا شراب نماند. آن شوریده گفت: من خود مردی شوریده‌ام، طاقت حقیقت شراب ندارم! قطره بنمای تا از آن بویی بمن رسد، بینی که از آن چند مستی کنم! و چه شور انگیزم! سبحان اللَّه! این چه برقیست که از ازل تابید، دو گیتی بسوخت. و هیچ نپائید؟ یکی را شراب حیرت از کاس هیبت داد، مست حیرت شد گفت.
هوش مصنوعی: شخصی سرشار از شوق و مستی به کلبه‌ای رسید که بوی شراب از آن به مشامش می‌رسید. او خواست تا یک درم (پول) داده و شرابی دریافت کند. اما صاحب کلبه گفت که شرابی ندارد. آن شخص مست، با حالتی جنون‌آسا گفت که چون خود دیوانه‌ام، نمی‌توانم حقیقت شراب را تحمل کنم! فقط یک قطره نشانم بده تا بوی آن را احساس کنم و ببینم چقدر مست می‌شوم! او از بوی شراب شگفت‌زده بود و به عظمت و نوری که از ابتدا تابیده، اشاره کرد که دو دنیا را سوزانده است. او همچنین گفت که یکی از آن‌ها شراب حیرت را از کاسه‌ای به او داد و مست حیرت شد.
قد تحیرت فیک خذ بیدی
یا دلیلا لمن تحیّر فیکا
هوش مصنوعی: دلتنگی و سردرگمی‌ام درباره تو بسیار است، ای هدایت‌کننده! دستم را بگیر، چرا که کسی که در عشق تو سرگردان است، به راهنمایی نیاز دارد.
کار دشخوارست آسان چون کنم؟
درد بی داروست درمان چون کنم؟
هوش مصنوعی: کارها دشوار است، چطور می‌توانم آن را آسان کنم؟ دردی دارم که درمانش نیست، چگونه می‌توانم به فکر درمانش باشم؟
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
هوش مصنوعی: از صحبت‌ها و حرف و حدیث‌های بی‌اساس در امان شدم، حالا باید چکار کنم که این مشکلات را مثل مست‌ها به دست بیاورم؟
یکی را شراب معرفت از خمخانه رجا داد بر سر کوی شوق بر امید وصل همی گوید:
هوش مصنوعی: یکی از کسانی که به میخانه امید و شوق رفته بود، از شراب معرفت سیراب شده و می‌گوید که انتظار وصلی را دارد.
بخت از درخان ما درآید روزی،
خورشید نشاط ما برآید روزی،
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، خوشبختی و شادمانی به سراغ ما خواهد آمد و مانند خورشید، روشنی و نشاط را به زندگی‌مان خواهد آورد.
و ز تو بسوی ما نظر آید روزی،
وین انده ما هم بسر آید روزی!
هوش مصنوعی: روزی نگاه تو به سوی ما خواهد افتاد و این نگرانی ما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
یکی را شراب وصلت از جام محبت داد بر بساط انبساطش راه داد، بر تکیه‌گاه انسش جای داد، از سر ناز و دلال گفت:
هوش مصنوعی: شخصی شراب عشق را در جام محبت به دیگری نوشاند و او را به محیط شادابی و خوشحالی راهنمایی کرد. در آغوش دوستی و صمیمیت جا داد و با ناز و فریبنده‌گی گفت:
بر شاخ طرب هزار دستان توایم،
دل بسته بدان نغمه و دستان توایم!
هوش مصنوعی: من مانند هزاران ساز و آواز بر شاخ شادی نشسته‌ام و دل من به نغمه و لحن تو وابسته است.
از دست مده که زیر دستان توایم،
بگذار گناه ما که مستان توایم!
هوش مصنوعی: از دست نده که ما زیر دستان تو هستیم، اجازه بده گناه ما که عاشق تو هستیم!
یکی را خود از دیدار ساقی چندان شغل افتاد، که با شراب نپرداخت!
هوش مصنوعی: یکی از دوستان به قدری محو دیدار ساقی شد که دیگر نتوانست به نوشیدن شراب بپردازد!
سقیتنی کأسا فاسکرتنی
فمنک سکری لا من الکاس‌
هوش مصنوعی: مرا نوشاندی جامی که مست شدم، پس مستی من از توست نه از آن جام.
آنان زنان مصر که راعیل را ملامت میکردند در عشق یوسف، چون بمشاهده یوسف رسیدند چنان بیخود شدند که دست ببریدند و جامه دریدند، و آن مستی مشاهده یوسف بر ایشان چندان غلبه داشت که نه از دست بریدن خبر داشتند نه از جامه دریدن. همین بود حال یعقوب غلبات شوق دیدار یوسف وی را بر آن داشت که بهر چه نگرست یوسف دید، و هر چه گفت از یوسف گفت.
هوش مصنوعی: زنان مصر که راعیل را به خاطر عشق به یوسف سرزنش می‌کردند، وقتی یوسف را دیدند چنان محو او شدند که دست‌هایشان را بریدند و لباس‌هایشان را دریدند. این سرمستی از دیدن یوسف به حدی بود که نه از بریدن دست‌ها خبر داشتند و نه از پاره کردن لباس‌ها. حال یعقوب هم به همین ترتیب بود؛ شوق دیدار یوسف چنان بر او غلبه کرده بود که هرچه می‌دید و هرچه می‌گفت، فقط یوسف را در نظر داشت.
با هر که سخن گویم اگر خواهم و گرنه
ز اوّل سخن نام توام در دهن آید
هوش مصنوعی: هر با کسی صحبت کنم، چه بخواهم و چه نخواهم، نام تو از ابتدا در ذهنم می‌آید.
تا روزی که جبرئیل آمد و گفت: نیز نام یوسف بر زبان مران، که فرمان چنین است! پس یعقوب بهر که رسیدی گفتی نام تو چیست؟ بودی که در میانه یوسف نامی برآمدی، و وی را بدان تسلی بودی!
هوش مصنوعی: تا زمانی که جبرئیل آمد و گفت: نام یوسف را بر زبان نیاور، زیرا این فرمان خداست! سپس یعقوب وقتی با کسی روبرو می‌شد و از او می‌پرسید نامت چیست، به یاد یوسف می‌افتاد و این برای او تسلی‌بخش بود.
دل زان خواهم که بر تو نگزیند کس،
جان زان که نزد بی غم عشق تو نفس،
هوش مصنوعی: دل را برای تو می‌خواهم که هیچ‌کس دیگر را دوست نخواهد داشت و جانم را از این رو می‌طلبم که در سایه‌ی عشق تو آسوده و بی‌غم نفس بکشم.
تن زان که بجز مهر تواش نیست هوس،
چشم از پی آنک خود ترا بیند و بس‌
هوش مصنوعی: تن تنها به عشق تو وسوسه‌اش را کنار گذاشته و چشمش فقط دنبال توست و بس.
وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ الآیة... ارباب معانی گفتند سؤال بر سه ضرب است: یکی سؤال تقریر و تعریف، چنانک، رب العزة گفت: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ و هو المشار الیه‌
هوش مصنوعی: و از تو می‌پرسند چه چیزهایی را انفاق کنند... کارشناسان معانی بیان کرده‌اند که سؤال به سه نوع تقسیم می‌شود: یکی سؤال برای تأیید و تعریف است، به‌طوری که پروردگار در آیه‌ای می‌فرماید: "به‌خدا سوگند، ما از همه آنها درباره آنچه انجام داده‌اند، سوال خواهیم کرد" و این مورد مورد اشاره قرار گرفته است.
بقول النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم لا یزول قدما عبد یوم القیمة حتی یسئل عن اربع: عن شبابه فیما ابلاه، و عن عمره فیما افناه، و عن ماله من این جمعه، و فیما ذا انفقه، و ما ذا عمل بما علم.»
هوش مصنوعی: تمامی افراد در روز قیامت مورد سوال قرار می‌گیرند و از آن‌ها درباره چهار موضوع پرسش خواهد شد: نخست درباره جوانی خود و اینکه چگونه از آن استفاده کرده‌اند، دوم در مورد عمرشان و اینکه چگونه آن را گذرانده‌اند، سوم درباره منابع مالی‌شان و اینکه از کجا به دست آورده‌اند و چگونه آن را خرج کرده‌اند، و چهارم اینکه با دانشی که کسب کرده‌اند، چه کرده‌اند.
دیگر سؤال تعنّت است، چنان که بیگانگان از مصطفی پرسیدند که قیامت کی خواهد بود؟ و بقیامت خود ایمان نداشتند، و به تعنت می‌پرسیدند، و ذلک قوله: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، و کذلک قوله: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ الآیة. سدیگر سؤال استفهام است و طلب ارشاد، چنانک درین آیات گفت! یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ، وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی‌، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ این همه سؤال استر شاداند و مردم درین سؤال مختلف‌اند. یکی از احوال می‌پرسید، بزبان واسطه جواب می‌شنید و او که از محول احوال میپرسید بی واسطه از حضرت عزت بنعت کرم جواب می‌شنود که «انی قریب»! پیر طریقت گفت: خواهندگان ازو بر در او بسیاراند، و خواهندگان او کم! گویندگان از درد بی درد او بسیارند، و صاحب درد کم. و در تفسیر آورده‌اند که رب العالمین گفت: منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة، فأین من یریدنی؟
هوش مصنوعی: سؤال‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند. برخی از سؤال‌ها به منظور تعنت و چالش مطرح می‌شوند، مانند پرسش بیگانگان از پیامبر درباره زمان وقوع قیامت، در حالی که خودشان به آن ایمان نداشتند. در اینجا، مثال‌هایی از آیات قرآن ذکر شده است. اما دسته دیگری از سؤال‌ها، جنبه‌ی فهم و یادگیری دارند. مثلاً سؤالاتی درباره شراب، قمار، انفاق و یتیمان، که نشان‌دهنده‌ی نیاز واقعی مردم به کسب دانش و راهنمایی است. در میان مردم، بعضی فقط برای کسب اطلاع از دیگران سؤال می‌کنند، در حالی که پاسخ‌دهنده، مستقیماً از خداوند می‌شنود که «من به شما نزدیک هستم». در نهایت، افرادی که به دنبال حقیقت و درک واقعی هستند، کمترند و در مقابل، کسانی که فقط از طرف درد و مشکلات سخن می‌گویند، بیشترند. خداوند در قرآن بیان می‌کند که برخی از مردم دنیا را می‌خواهند و برخی دیگر آخرت را، و در این میان، کسانی که به دنبال او هستند، کجا هستند؟
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی‌ الآیة... چندان که توانی یتیمان را بنواز و و در مراعات و مواساة ایشان بکوش، که ایشان درماندگان و اندوهگنان خلقند، نواختگان و نزدیکان حقند. ان اللَّه یحب کل قلب حزین، فرمان در آمد که ای مهتر عالمیان! و چراغ جهانیان! یتیمان را واپناه خود گیر، که سراپرده حسرت جز بفناء دل ایشان نزدند، و حسرتیان را بنزدیک ما مقدار است. ای مهتر! ترا که یتیم کردیم از آن کردیم تا درد دل ایشان بدانی، ایشان را نیکوداری.
هوش مصنوعی: از تو می‌پرسند درباره یتیمان... آنچه در توان داری، یتیمان را نوازش کن و به رعایت و کمک به آن‌ها بپرداز، زیرا آن‌ها درماندگان و غم‌زده‌های خلق هستند و نزدیکی به حق را دارند. خداوند، هر دل حزینی را دوست دارد. فرمان آمده که ای سرور عالمیان! و نور جهانیان! یتیمان را به پناه خود ببر، چرا که حسرت‌زده‌ها جز با صبر دلشان آرام نمی‌گیرد و برای حسرت‌زده‌ها نزد ما ارزشی است. ای سرور! ما تو را یتیم کرده‌ایم تا درد دل آن‌ها را درک کنی و به آن‌ها نیکی کنی.
با تو در فقر و یتیمی ما چه کردیم از کرم
تو همان کن ای کریم از خلق خود بر خلق ما
هوش مصنوعی: ما در فقر و یتیمی چه دردها کشیدیم، لطف و بزرگواری تو را از ما دریغ مدار، ای بخشنده، مانند آنچه برای خود خلق کردی، برای ما نیز بفرست.
ای یتیمی دیده اکنون با یتیمان لطف کن
ای غریبی کرده اکنون با غریبان کن سخا
هوش مصنوعی: ای یتیم، در این لحظه به یتیمان محبت کن. ای غریبی که دور افتاده‌ای، اکنون با دیگر غریبان generosity نشان بده.
انس مالک گفت: روزی مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در شاهراه مدینه میرفت، یتیمی را دید که کودکان بر وی جمع آمده بودند و او را خوار و خجل کرده، و هر یکی بروی تطاولی جسته، آن یکی میگفت پدر من به از پدر تو. دیگری میگفت: مادر من به از مادر تو، سدیگری میگفت: کسان و پیوستگان ما به از کسان و پیوستگان تو، و آن یتیم می‌گریست، و در خاک می‌غلتید. رسول خدا چون آن کودک را چنان دید، بر وی ببخشود، و بر وی بیستاد، گفت: ای غلام کیستی تو؟ و چه رسید ترا که چنین درمانده؟ گفت: من پسر رفاعه انصاری‌ام، پدرم روز احد کشته شد، و خواهری داشتم فرمان یافت، و مادرم شوهر باز کرد، و مرا براند، اکنون منم درمانده، بی کس! و بی‌نوا! و ازین صعب‌تر مرا سرزنش این کودکان است! مصطفی از آن سخن وی در گرفت، و آن درد در دل وی بدو کار کرد، و بگریست! پس گفت ای غلام اندوه مدار، و ساکن باش، که اگر پدرت را بکشتند من که محمدم پدر توام، و فاطمه خواهر تو، و عایشه مادر تو. کودک شاد شد و برخاست، و آواز برآورد که ای کودکان، اکنون مرا سرزنش مکنید و جواب خود شنوید «ان ابی خیر من آبائکم! و امّی خیر من امهاتکم! و اختی خیر من اخواتکم؟» آن گه مصطفی دست وی گرفت، و بخانه فاطمه برد، گفت یا فاطمه! این فرزند ما است و برادر تو، فاطمه برخاست، و او را بنواخت و خرما پیش وی بنهاد، و روغن در سر وی مالید، و جامه در وی پوشید، و همچنین وی را بحجره‌های مادران مؤمنان بگردانید. فکان یعیش بین ازواجه حتی قبض النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، فوضع التراب علی رأسه، و نادی «وا ابتاه! الیوم بقیت یتیما» فابکی عیون المهاجرین و الانصار، فاخذه ابو بکر. و هو یقول یا بنیّ مصیبة دخلت علی المسلمین اذا اختلس محمد من بین اظهرهم، انا ابوک یا بنی! فکان مع ابی بکر حتی قبضه اللَّه عز و جل‌
هوش مصنوعی: انس مالک نقل می‌کند که روزی پیامبر اسلام، در راه مدینه، یتیمی را دید که بچه‌ها دورش جمع شده و او را می‌نواختند و به او توهین می‌کردند. هرکدام از کودکان می‌گفتند پدر یا مادرشان بهتر از پدر یا مادر اوست و یتیم در حال گریه و زاری به زمین می‌افتاد. وقتی پیامبر این وضعیت را دید، به او توجه کرد و از او پرسید کیستی و چرا این‌قدر ناراحتی؟ یتیم پاسخ داد که پدرش در جنگ احد کشته شده و حالا تنها و بی‌کس مانده است. پیامبر بر او تأثیر گذاشت و گفت نگران نباش، من همچون پدر تو هستم و دخترم فاطمه خواهر تو و عایشه مادر توست. یتیم پس از این سخنان خوشحال شد و به دیگر بچه‌ها گفت که او اکنون پدر و مادر و خواهر بهتری دارد. سپس پیامبر او را به خانه فاطمه برد و فاطمه به او محبت کرد و او را نوازش کرد. او در کنار همسران پیامبر زندگی کرد تا زمانی که پیامبر از دنیا رفت. در آن زمان، او به یاد پیامبر گریه کرد و دیگران نیز با او گریه کردند. ابوبکر او را در آغوش گرفت و گفت که او پدرش است و تا پایان عمر در کنار ابوبکر زندگی کرد.