گنجور

بخش ۱۰۲ - ۳۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا الآیة... یا نداء کالبد است، و ایّ نداء دل، و ها نداء جان، میگوید ای همگی بنده اگر طمع داری که قدم در کوی دوستی نهی، نخست دل از جان بردار، و معلومی که داری از احوال و اعمال همه در باز، که در شرع دوستی جان بقصاص از تو بستانند، و معلوم بدیت، و هنوز چیزی درباید. اینست شریعت دوستی، اگر مرد کاری در آی و اگر نه از خویشتن دوستی و تردامنی کاری نرود.

از پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار
و ز پی تر دامنی اندک حیاة آمد سمن‌
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن‌

آری! عجب کاری است کار دوستی! و بلعجب شرعی است شرع دوستی! هر کشته را در عالم قصاص است یا دیت بر قاتل واجب، و در شرع دوستی هم قصاص است و هم دیت و هر دو بر مقتول واجب.

پیر طریقت گفت «من چه دانستم که بر کشته دوستی قصاص است، چون بنگرستم این معامله ترا با خاص است، من چه دانستم که دوستی قیامت محض است؟ و از کشته دوستی دیت خواستن فرض! سبحان اللَّه این چه کارست این چه کار! قومی را بسوخت، قومی را بکشت، نه یک سوخته پشیمان شد و نه یک کشته برگشت!

کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا کم نحبّ من قتلا
نور چشمم خاک قدمهای تو باد
آرام دلم زلف بخمهای تو باد
در عشق تو داد من ستمهای تو باد
جانی دارم فدای غمهای تو باد

یکی سوخته و در بیقراری بمانده، یکی کشته و در میدان انفراد سر گشته، یکی در خبر آویخته، یکی در عیان آمیخته، آن تخم که ریخته؟ و این شور که برانگیخته؟ یکی در غرقاب، یکی در آرزوی آب، نه غرقه آب سیراب، نه تشنه را خواب.

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ وصیت خداوندان مال دیگرست و وصیت خداوندان حال دیگر، وصیت توانگران از مال رود، و وصیت درویشان از حال. توانگران بآخر عمر از ثلث مال بیرون آیند، و درویشان از صفاء احوال و صدق اعمال بیرون آیند، چندانک عاصی از کرد بد خویش بر خود بترسد، ده چندان عارف با صدق اعمال و صفاء احوال بر خود بترسد، اما فرق است میان این و آن: که عاصی را ترس عاقبت است و بیم عقوبت، و عارف را ترس اجلال و اطلاع حق است. این ترس عارف هیبت گویند، و آن ترس عاصی خوف، آن خوف از خبر افتد. و این هیبت از عیان زاید، هیبت ترسیست که نه پیش دعا حجاب گذارد، نه پیش فراست بند، نه پیش امید دیوار، ترسیست گدازنده و کشنده، تا نداء أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا نشنود نیارامد! خداوند این ترس را کرامت می‌نمایند، و به بیم زوال آن وی را می‌سوزانند، و نور می‌افزایند و فزع تغیر در وی می‌افکنند.

بو سعید بو الخیر را قدس اللَّه روحه این حال بود بوقت نزع، چون سر عزیز بر بالین مرگ نهاد گفتندش ای شیخ قبله سوختگان بودی، مقتدای مشتاقان، و آفتاب جهان، اکنون که روی بحضرت عزت نهادی، این سوختگان را وصیتی کن، کلمه گوی تا یادگاری باشد. شیخ گفت:

پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم

بشر حافی را همین حال بود بوقت رفتن، گریستن و زاری در گرفت، گفتند: یا، ابا نصر أ تحبّ الحیاة؟ مگر زندگی می‌دوست داری؟ و مرگ را کراهیت؟ گفت نه «و لکن القدوم علی اللَّه شدید » بر خدای رسیدن کاری بزرگ است و سهمگین. این حال گروهی است که بوقت رفتن هیبت و دهشت بر ایشان غالب شود از تجلی جلال و عزت حق، و تا نداء أَلَّا تَخافُوا نشنوند نیارامند. باز قومی دیگرند که بوقت رفتن ایشان را تجلّی جمال و لطف حق استقبال کند، و برق انس تابد، و آتش شوق زبانه زند، چنانک پیر اهل ملامت عبد اللَّه منازل یکی پیش وی در شد، گفت: ای شیخ! مرا در خواب نمودند که ترا یک سال زندگی مانده است، شیخ یکی بر سر زد گفت آه! که یک سال دیگر در انتظار ماندیم آن گه برخاست و در وجد و جدان خویش بجنبید، و اضطرابی بنمود از خود بیخود شد. و گفت: آه کی بود که آفتاب سعادت برآید، و ماه روی دولت در آید.

کی باشد کین قفص به پردازم
در باغ الهی آشیان سازم‌

مکحول شامی مردی مردانه بود، و در عصر خویش یگانه، در دو اندوه این حدیث او را فرو گرفته، هرگز نخندید. و در بیماری مرگ جماعتی پیش وی در شدند و می‌خندید گفتند ای شیخ! تو همواره اندوهگن بودی؟ این ساعت اندوه بتو لایق‌تر چرا می‌خندی؟ گفت: «چرا نخندم و آفتاب جدایی بر سر دیوار رسید، و روز انتظارم برسید، اینک درهای آسمان گشاده و فریشتگان بردابرد میزنند که مکحول بحضرت می‌آید.»

وصل آمد و از بیم جدایی رستیم
با دلبر خود بکام دل بنشستیم‌
بخش ۱۰۱ - ۳۱ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة مفسران گفتند این آیت در شأن دو قبیله عرب فرود آمد یکی شریف و دیگر وضیع، میگویند اوس و خزرج بودند، و بعضی گفتند قریظه و نضیر بودند، با یکدیگر جنک کردند و از ایشان که شریف بودند قومی کشته شدند بدست آنان که وضیع بودند، و این در بدایت اسلام بود و بجاهلیت قریب العهد بودند، هم بر عادت و حکم جاهلیت گفتند لنقتلن بالعبد منّا الحرّ منهم، و بالمرأة منّا الرجل منهم، و بالرجل منا الرجلین منهم و لنضاعفنّ الجروح گفتند به بنده ما آزاد ایشان باز کشیم و بزن ما مرد ایشان و بیک مرد ما دو مرد ازیشان، و قصاص جراحتها مضاعف کنیم، که ما ازیشان مهتر و شریفتریم، آن گه قصه خویش بحضرت نبوی انها کردند. مصطفی ایشان را براستی و برابری فرمود، رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد و رسول خدا بر ایشان خواند، و همه منقاد شدند و بحکم خدا و رسول فرو آمدند.بخش ۱۰۳ - ۳۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند کُتِبَ عَلَیْکُمُ نبشته آمد بر شما الصِّیامُ روزه داشتن کَما کُتِبَ همچنانک نبشته آمده بود عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ برایشان که پیش از شما بودند لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ تا مگر شما باز پرهیزیده آئید.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا الآیة... یا نداء کالبد است، و ایّ نداء دل، و ها نداء جان، میگوید ای همگی بنده اگر طمع داری که قدم در کوی دوستی نهی، نخست دل از جان بردار، و معلومی که داری از احوال و اعمال همه در باز، که در شرع دوستی جان بقصاص از تو بستانند، و معلوم بدیت، و هنوز چیزی درباید. اینست شریعت دوستی، اگر مرد کاری در آی و اگر نه از خویشتن دوستی و تردامنی کاری نرود.
هوش مصنوعی: این متن به معنای دعوت به توجه و آگاهی است. خداوند در اینجا به مؤمنان خطاب می‌کند و آنها را به یادآوری می‌خواند که اگر می‌خواهند وارد مسیر دوست‌داشتن و دوستی خدا شوند، ابتدا باید دل و جان خود را از هر چیز دیگری خالی کنند. باید از حالت خود آگاهی داشته باشند و بدانند که در این مسیر، مسئولیت‌ها و عواقبی وجود دارد. در واقع، اینجا به نوعی هشدار داده می‌شود که اگر کسی خود را به این راه وارد کند، باید از وابستگی‌ها و ناپاکی‌ها دوری کند و فقط به دوستی خداوند توجه کند. در نهایت، به عمل و مشارکت در این مسیر تأکید می‌شود و اگر کسی توانایی این کار را ندارد، بهتر است از این مسیر دوری کند.
از پی مردانگی پاینده ذات آمد چنار
و ز پی تر دامنی اندک حیاة آمد سمن‌
هوش مصنوعی: از روی ویژگی‌های باارزش و پایدار مردانگی، درخت چنار به وجود آمده و از روی نیاز به حس حیا و زیبایی، گل سمن به وجود آمده است.
جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن‌
هوش مصنوعی: برای رسیدن به جاودانگی و باقی ماندن، باید با تمام وجود به تلاش و کوشش پرداخته و در مسیر حق و سچوار ایستادگی کنی. باید از خود گذشتی و با اراده محکم، به پیش بروی تا همچون دامن‌پرچم، در زندگی دیگران اثر بگذاری و نامت باقی بماند.
آری! عجب کاری است کار دوستی! و بلعجب شرعی است شرع دوستی! هر کشته را در عالم قصاص است یا دیت بر قاتل واجب، و در شرع دوستی هم قصاص است و هم دیت و هر دو بر مقتول واجب.
هوش مصنوعی: بله! دوستی کار عجیبی است و قوانین آن هم شگفت‌آور است! در دنیای قانون، هر قتلی برای قاتل عواقبی دارد، یا باید قصاص شود یا دیه پرداخت کند. اما در زمینه دوستی نیز همانند این قوانین وجود دارد؛ در اینجا هم قصاص و هم دیه مطرح است و این مسئولیت‌ها بر عهده کسی است که آسیب دیده.
پیر طریقت گفت «من چه دانستم که بر کشته دوستی قصاص است، چون بنگرستم این معامله ترا با خاص است، من چه دانستم که دوستی قیامت محض است؟ و از کشته دوستی دیت خواستن فرض! سبحان اللَّه این چه کارست این چه کار! قومی را بسوخت، قومی را بکشت، نه یک سوخته پشیمان شد و نه یک کشته برگشت!
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: «من چه می‌دانستم که بر قتل دوست، قصاص وجود دارد، وقتی که این معامله خاص توست. من چه می‌دانستم که دوستی حقیقتی بر پایه قیامت است؟ و درخواست دیه برای قتل دوست چه معنایی دارد! چه کار عجیبی است! گروهی را به آتش کشید و گروهی را کشت، نه کسی که سوخته، پشیمان شد و نه کسی که کشته شده، برمی‌گردد!»
کم تقتلونا و کم نحبّکم
یا عجبا کم نحبّ من قتلا
هوش مصنوعی: چقدر ما کشته می‌دهیم و چقدر شما را دوست داریم، عجب است که ما از کشته‌های خود چقدر محبت می‌کنیم.
نور چشمم خاک قدمهای تو باد
آرام دلم زلف بخمهای تو باد
هوش مصنوعی: چشم من روشنایی‌اش را از حضور تو می‌گیرد و دل بی‌قراری‌ام به خاطر زیبایی‌های تو آرام می‌شود.
در عشق تو داد من ستمهای تو باد
جانی دارم فدای غمهای تو باد
هوش مصنوعی: من در عشق تو سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌ام، اما جانم را فدای غم‌هایت می‌کنم.
یکی سوخته و در بیقراری بمانده، یکی کشته و در میدان انفراد سر گشته، یکی در خبر آویخته، یکی در عیان آمیخته، آن تخم که ریخته؟ و این شور که برانگیخته؟ یکی در غرقاب، یکی در آرزوی آب، نه غرقه آب سیراب، نه تشنه را خواب.
هوش مصنوعی: یکی در آتش سوخته و ناآرام مانده است، یکی در میدان نبرد کشته شده و سرگردان است، یکی در اخبار و شایعات گرفتار آمده و دیگری در واقعیت و واقعیت‌های زندگی درهم آمیخته است. این بی‌نظمی و آشفتگی از کجا شروع شده؟ و این همه هیجان و شور و شوق از کجا برانگیخته شده؟ یکی در دریا غرق شده و دیگری در آرزوی آب است، اما نه غرق شده آبی وجود دارد که او را سیراب کند و نه کسانی که تشنه‌اند می‌توانند بخوابند.
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ وصیت خداوندان مال دیگرست و وصیت خداوندان حال دیگر، وصیت توانگران از مال رود، و وصیت درویشان از حال. توانگران بآخر عمر از ثلث مال بیرون آیند، و درویشان از صفاء احوال و صدق اعمال بیرون آیند، چندانک عاصی از کرد بد خویش بر خود بترسد، ده چندان عارف با صدق اعمال و صفاء احوال بر خود بترسد، اما فرق است میان این و آن: که عاصی را ترس عاقبت است و بیم عقوبت، و عارف را ترس اجلال و اطلاع حق است. این ترس عارف هیبت گویند، و آن ترس عاصی خوف، آن خوف از خبر افتد. و این هیبت از عیان زاید، هیبت ترسیست که نه پیش دعا حجاب گذارد، نه پیش فراست بند، نه پیش امید دیوار، ترسیست گدازنده و کشنده، تا نداء أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا نشنود نیارامد! خداوند این ترس را کرامت می‌نمایند، و به بیم زوال آن وی را می‌سوزانند، و نور می‌افزایند و فزع تغیر در وی می‌افکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ یکی از شما فرا برسد، وصیت خداوند به مال و حال مختلف است. وصیت افراد ثروتمند به مال‌شان مربوط می‌شود، در حالی که وصیت افراد فقیر به وضعیتشان وابسته است. افراد ثروتمند در پایان عمر، قسمتی از مال خود را تقسیم می‌کنند و فقرا از پاکی حال و صداقت اعمال خود بهره‌مند می‌شوند. به همین اندازه که افراد گناهکار از اعمال ناپسند خود می‌ترسند، عارفان نیز به خاطر صداقت و پاکی حالشان بیشتر می‌ترسند. اما تفاوتی در این دو نوع ترس وجود دارد: نگرانی گناهکاران ناشی از ترس از عواقب اعمالشان و ترس از مجازات است. در مقابل، عارفان از عظمتی که حق دارند می‌ترسند. این ترس از جانب عارفان به هیبت تعبیر می‌شود، در حالی که ترس گناهکاران به خوف مشهور است. این ترس عارفان در دعا مانع نمی‌شود و شرایط را سخت نمی‌کند، بلکه برعکس، آن‌ها را در حالت خشوع و درک عمیق قرار می‌دهد. خداوند این ترس را یک موهبت می‌داند و با زوال آن، فرد را می‌سوزاند و بر نور و روشنایی او می‌افزاید.
بو سعید بو الخیر را قدس اللَّه روحه این حال بود بوقت نزع، چون سر عزیز بر بالین مرگ نهاد گفتندش ای شیخ قبله سوختگان بودی، مقتدای مشتاقان، و آفتاب جهان، اکنون که روی بحضرت عزت نهادی، این سوختگان را وصیتی کن، کلمه گوی تا یادگاری باشد. شیخ گفت:
هوش مصنوعی: در زمان مرگ بو سعید بو الخیر، وقتی که سرش را بر بالین مرگ گذاشت، به او گفتند ای شیخ، تو قبله کسانی که سوخته‌اند و پیشوای عاشقان و آفتاب جهان بودی. اکنون که به دنیای دیگر می‌روی، لطفاً پیامی به این سوختگان بده و چیزی بگو تا یادگاری از تو بماند. شیخ پاسخ داد:
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم
هوش مصنوعی: دو چشمم پر از اشک است و جگرم پر از آتش، دستانم پر از باد و سرم پر از خاک.
بشر حافی را همین حال بود بوقت رفتن، گریستن و زاری در گرفت، گفتند: یا، ابا نصر أ تحبّ الحیاة؟ مگر زندگی می‌دوست داری؟ و مرگ را کراهیت؟ گفت نه «و لکن القدوم علی اللَّه شدید » بر خدای رسیدن کاری بزرگ است و سهمگین. این حال گروهی است که بوقت رفتن هیبت و دهشت بر ایشان غالب شود از تجلی جلال و عزت حق، و تا نداء أَلَّا تَخافُوا نشنوند نیارامند. باز قومی دیگرند که بوقت رفتن ایشان را تجلّی جمال و لطف حق استقبال کند، و برق انس تابد، و آتش شوق زبانه زند، چنانک پیر اهل ملامت عبد اللَّه منازل یکی پیش وی در شد، گفت: ای شیخ! مرا در خواب نمودند که ترا یک سال زندگی مانده است، شیخ یکی بر سر زد گفت آه! که یک سال دیگر در انتظار ماندیم آن گه برخاست و در وجد و جدان خویش بجنبید، و اضطرابی بنمود از خود بیخود شد. و گفت: آه کی بود که آفتاب سعادت برآید، و ماه روی دولت در آید.
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که انسان به سوی مرگ می‌رود، احساس گریه و زاری بر او غالب می‌شود و از او می‌پرسند که آیا زندگی را دوست دارد و از مرگ می‌ترسد؟ او پاسخ می‌دهد که نه، بلکه رسیدن به خداوند بسیار دشوار و سنگین است. این وضعیت برای گروهی است که هنگام مرگ، از جلوه جلال و عظمت الهی ترس و وحشت دارند و تا زمانی که ندا نشنوند که «نترسید»، آرام نمی‌شوند. اما گروه دیگری وجود دارند که در لحظه مرگ با جلوه جمال و لطف الهی روبرو می‌شوند و محبت و شوق در دلشان می‌درخشد. یکی از عارفان به نام عبد اللَّه در این زمینه می‌گوید: کسی به او گفته که فقط یک سال به زندگی‌اش باقی مانده است. او از این خبر نگران و هیجان‌زده می‌شود و به شوق می‌آید و آرزو می‌کند که آفتاب سعادت و ماه خوشبختی در زندگی‌اش ظاهر شود.
کی باشد کین قفص به پردازم
در باغ الهی آشیان سازم‌
هوش مصنوعی: کی می‌توانم این قفس را رها کرده و در باغ الهی سکنی گزینم؟
مکحول شامی مردی مردانه بود، و در عصر خویش یگانه، در دو اندوه این حدیث او را فرو گرفته، هرگز نخندید. و در بیماری مرگ جماعتی پیش وی در شدند و می‌خندید گفتند ای شیخ! تو همواره اندوهگن بودی؟ این ساعت اندوه بتو لایق‌تر چرا می‌خندی؟ گفت: «چرا نخندم و آفتاب جدایی بر سر دیوار رسید، و روز انتظارم برسید، اینک درهای آسمان گشاده و فریشتگان بردابرد میزنند که مکحول بحضرت می‌آید.»
هوش مصنوعی: مکحول شامی مردی باصلابت و خاص بود و در زمان خود، بی‌نظیر به شمار می‌رفت. او که همیشه در غم و اندوه به سر می‌برد، هرگز لبخند نمی‌زد. روزی در حالی که شاهد مرگ جمعی از مردم بود، عده‌ای در کنار او بودند و می‌خندیدند. آن‌ها از او پرسیدند: «ای شیخ! تو همیشه غمگین بودی، الآن که این چنین اندوهی هست، چرا می‌خندی؟» او پاسخ داد: «چرا نباید بخندم؟ نور آفتاب جدایی بر دیوار تابید و روز موعود من فرا رسیده است. اکنون درهای آسمان باز شده و فرشتگان به استقبال من می‌آیند که مکحول به حضرت می‌آید.»
وصل آمد و از بیم جدایی رستیم
با دلبر خود بکام دل بنشستیم‌
هوش مصنوعی: زمانی که به وصال محبوب رسیدیم، از ترس جدایی رهایی یافتیم و با دلبر خود با آرامش و رضایت دل نشستیم.