گنجور

شمارهٔ ۷۷ - مرثیت

خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
چون مرا خون دیده جوش گرفت
کرد راز نهفته را همه فاش
از لطافت بهار عشرت بود
زین قبل بیشتر نبود بقاش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش
هوش مصنوعی: از چشمانم بر سر مرگ محمد، اشک سردی می‌ریزم و این اشک‌ها همچون خون بر زمین می‌ریزد.
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
هوش مصنوعی: من رازهایی داشتم که همچون جانم پنهان بودند، چرا که خرد به من یاد داده بود که در دل نگه دارم.
چون مرا خون دیده جوش گرفت
کرد راز نهفته را همه فاش
هوش مصنوعی: وقتی که خشم و هیجان در من به اوج رسید، تمام رازهای پنهان برای همه آشکار شد.
از لطافت بهار عشرت بود
زین قبل بیشتر نبود بقاش
هوش مصنوعی: لطافت بهار باعث شادی و خوشحالی بیشتری است، و این خوشی نسبت به گذشته بیشتر شده است.