گنجور

شمارهٔ ۱۱۹ - تبارک الله ازین بخت و زندگانی من

تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
بخاری و طنبی مستراح و کاشانه
ضعیف چشمم بی آفتاب چون خفاش
همی بسوزم بی شمع همچو پروانه
چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز انده آن
که موی دیدم شاخ سپید در شانه
ازین زمانه من از غبن پشت دست گزم
که بست پایم صد ره به دام بی دانه
چو شیر خایم دندان ز درد و روزی بود
که بود بر من دندان شیر دندانه
زمانه گر نکشد محنت مرا گیتی
که نه سپهر به پهلو فرو برد خانه
چو شادیم ز درمسنگ داده بود فلک
روا بود که کنون غم دهد به پیمانه
من از که دارم امروز امید مهر و وفا
که دوست دشمن گشته ست و خویش بیگانه
از آن عقیم شد این طبع نیک ره به ثنا
که هست مکرمت هر که بینم افسانه
درست و راست چو دیوانگان بر آن گویم
که در تو گیرم ازین روزگار دیوانه
تو خویشتن را مسعود سعد رنجه مدار
اگر نخواهی محنت مباش فرزانه
نکو نگفتی و هرگز نکو نداند گفت
رمیده دیوی ماند میان ویرانه
اگر چه کار به دولت مخنثان دارند
غلام مردان باش و بگوی مردانه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
هوش مصنوعی: خدا را شکر می‌کنم به خاطر این سرنوشت و زندگی‌ام که تا روز مرگم، خانه‌ام انگار زندان است.
اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
هوش مصنوعی: اگر دیگران داستان من را شنیدند، تمام آنچه گفتند دروغ بود و مثل یک افسانه به نظر می‌رسید.
چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
بخاری و طنبی مستراح و کاشانه
هوش مصنوعی: وقتی که من را می‌بینی که با زحمت، متوجه‌ای که چگونه می‌توانم از چیزهای بی‌ارزش، خانه و جایگاهی بسازم.
ضعیف چشمم بی آفتاب چون خفاش
همی بسوزم بی شمع همچو پروانه
هوش مصنوعی: چشم ضعیف من مانند خفاش در absence از نور آفتاب می‌سوزد و بدون شمع مانند پروانه‌ای که به آتش می‌رود.
چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز انده آن
که موی دیدم شاخ سپید در شانه
هوش مصنوعی: وقتی که قلبم به شدت ناراحت شد، به خاطر داشتن آنچه بر سرم آمده، موهای سفید را در شانه‌ام دیدم.
ازین زمانه من از غبن پشت دست گزم
که بست پایم صد ره به دام بی دانه
هوش مصنوعی: من از این دنیا به خاطر آسیب‌هایی که خورده‌ام، در عجبم که چطور ممکن است که پایم را به راه‌هایی بی‌نتیجه بسته‌ام.
چو شیر خایم دندان ز درد و روزی بود
که بود بر من دندان شیر دندانه
هوش مصنوعی: من به مانند شیر خشمگین هستم، دندان‌هایم از درد در حال آزار است. روزی بر من گذشت که دندان‌های شیر بر من فشار آورده است.
زمانه گر نکشد محنت مرا گیتی
که نه سپهر به پهلو فرو برد خانه
هوش مصنوعی: اگر زمانه من را در سختی و رنج نگذارد، پس زندگی‌ام آن‌قدر بی‌معنا خواهد بود که حتی آسمان نیز برایم دلیلی برای وجود نخواهد داشت.
چو شادیم ز درمسنگ داده بود فلک
روا بود که کنون غم دهد به پیمانه
هوش مصنوعی: وقتی خوشحال بودیم و زندگی به ما لطف داشت، به نظر می‌رسید که این وضعیت ادامه دارد، اما اکنون غم و ناراحتی به ما رو آورده و از آنچه داشتیم، چیزی باقی نمانده است.
من از که دارم امروز امید مهر و وفا
که دوست دشمن گشته ست و خویش بیگانه
هوش مصنوعی: امروز دیگر از کسی انتظار محبت و وفاداری ندارم، زیرا دوستی که روزی نزدیک و صمیمی بود، اکنون به دشمنی بدل شده و دوستان نزدیک به نظر، حالا بیگانه شده‌اند.
از آن عقیم شد این طبع نیک ره به ثنا
که هست مکرمت هر که بینم افسانه
هوش مصنوعی: این طبع خوب به خاطر ستایش راهی نمی‌یابد، زیرا هر کسی که می‌بینم، داستانی دارد از بزرگواری و نیکی.
درست و راست چو دیوانگان بر آن گویم
که در تو گیرم ازین روزگار دیوانه
هوش مصنوعی: به صراحت و به گونه‌ای ساده، مانند افراد دیوانه، می‌گویم که از این روزگار دیوانه‌وار، فقط بر تو متمرکز هستم.
تو خویشتن را مسعود سعد رنجه مدار
اگر نخواهی محنت مباش فرزانه
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی دچار دردسر و رنج شوی، خود را به زحمت نینداز و به دنبال مشکلات نرو.
نکو نگفتی و هرگز نکو نداند گفت
رمیده دیوی ماند میان ویرانه
هوش مصنوعی: تو به درستی سخن نگفتی و هیچ کس هم نمی‌داند که سخن نیک چگونه باید گفت. مانند دیوی که در میان ویرانه‌ها به حال خود رها شده است.
اگر چه کار به دولت مخنثان دارند
غلام مردان باش و بگوی مردانه
هوش مصنوعی: هرچند که برخی امور به انسان‌های ناتوان وابسته است، اما تو باید همچنان به کار خودت با قدرت و به شیوه مردانه ادامه دهی و از تلاش مردانه دست نکشی.