گنجور

شمارهٔ ۴

دیده گر در فراق خون بارد
حق او هم تمام نگزارد
با غمش هیچ بر نیارم دم
گر جهان بر سرم فرود آرد
در وفا داشتنش جان بدهم
تا مرا بی وفا نپندارد
آزر و مانی ار شود زنده
هر یکی خواهدش که بنگارد
این به رنده چو او نپردازد
وآن به خامه چو او نبگذارد
روی او همچو گل همی خندد
چشم من همچو ابر می بارد
نشمرد نیم ذره جرم رهی
چونکه روز فراق نشمارد
یا دل او مرا نمی خواهد
یا به من آمدن نمی یارد
رفت و ترسم که او به نادانی
به کسی دل به مهر بسپارد
همه شب در هوس همی باشم
که نباید که عهد بگذرد
در همه گر کبوتری بینم
گویم از دوست نامه ای آرد
باد اگر گرد بام من بوزد
گویم از یار مژده ای دارد
هر کجا هست شاد باد بدانک
از من دلشده به یاد آرد
مرا در غم فرقتت ای پسر
دو دیده چو ابرست و دامن شمر
وزین دل برافروخته ست آتشی
کش از درد و رنجست دود و شرر
دو چشمم بمانده به هنجار راه
دو گوشم بمانده به آواز در
امید وصال ار نبودی مرا
که روزی درآیی ز در ای پسر
پر از گرد جعد و برآشفته زلف
گشاده خوی از روی و بسته کمر
بر آوردمی جان شیرین ز تن
بیالودمی چشم روشن ز سر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده گر در فراق خون بارد
حق او هم تمام نگزارد
هوش مصنوعی: اگر چشم در دوری و فراق کسی اشک بریزد، حق او این است که هیچ چیزی از دلش کم نشود.
با غمش هیچ بر نیارم دم
گر جهان بر سرم فرود آرد
هوش مصنوعی: من به خاطر اندوهش هیچ تلاشی نمی‌کنم، حتی اگر تمام دنیا بر سرم بیفتد.
در وفا داشتنش جان بدهم
تا مرا بی وفا نپندارد
هوش مصنوعی: برای حفظ وفاداری‌اش جانم را فدای او می‌کنم تا نگوید که من بی‌وفا هستم.
آزر و مانی ار شود زنده
هر یکی خواهدش که بنگارد
هوش مصنوعی: اگر آزر و مانی دوباره زنده شوند، هر یک از آنها خواهد خواست که دیگری را تماشا کند.
این به رنده چو او نپردازد
وآن به خامه چو او نبگذارد
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند با دقت و احساسات عمیقش به موضوعی بپردازد، باید از دیگران هم انتظار نداشته باشد که به همین شکل و با همان عمق به آن پرداخته شود.
روی او همچو گل همی خندد
چشم من همچو ابر می بارد
هوش مصنوعی: چهره او مانند گل است که می‌خندد و چشم من همانند ابر، اشک می‌ریزد.
نشمرد نیم ذره جرم رهی
چونکه روز فراق نشمارد
هوش مصنوعی: نیم‌ذره‌ای از درد و غم جدایی را در نظر نمی‌گیرد، زیرا در روز جدایی، هیچ چیز به اندازه‌ی آن درد اهمیت ندارد.
یا دل او مرا نمی خواهد
یا به من آمدن نمی یارد
هوش مصنوعی: دل من یا او را نمی‌خواهد، یا او نمی‌تواند به من نزدیک شود.
رفت و ترسم که او به نادانی
به کسی دل به مهر بسپارد
هوش مصنوعی: او رفت و من نگرانم که شاید به جهالت کسی دیگر عشق بورزد.
همه شب در هوس همی باشم
که نباید که عهد بگذرد
هوش مصنوعی: هر شب در آرزوی دیدن تو هستم و نمی‌توانم صبر کنم تا وعده‌ام به پایان برسد.
در همه گر کبوتری بینم
گویم از دوست نامه ای آرد
هوش مصنوعی: هرگاه کبوتر یا پرنده‌ای ببینم، به یاد دوست می‌افتم و امیدوارم که نامه‌ای از او بیاورد.
باد اگر گرد بام من بوزد
گویم از یار مژده ای دارد
هوش مصنوعی: اگر باد بر روی بام من وزیدن بگیرد، فکر می‌کنم که خبری خوش از محبوبم به همراه دارد.
هر کجا هست شاد باد بدانک
از من دلشده به یاد آرد
هوش مصنوعی: هر جا که هستی، شاد و خوشبخت باش؛ زیرا من به یاد تو هستم و دلم برایت تنگ شده است.
مرا در غم فرقتت ای پسر
دو دیده چو ابرست و دامن شمر
هوش مصنوعی: در حسرت جدایی تو، چشمان من همچون ابرها پر از اشک است و دلم به شدت در درد و اندوه به سر می‌برد.
وزین دل برافروخته ست آتشی
کش از درد و رنجست دود و شرر
هوش مصنوعی: دل من به شدت آتش‌سوزی دارد که از درد و رنج ناشی می‌شود و در نتیجه آن، دودی و جرقه‌هایی به وجود آمده است.
دو چشمم بمانده به هنجار راه
دو گوشم بمانده به آواز در
هوش مصنوعی: چشمانم به دقت به مسیر نگاه می‌کنند و گوش‌هایم به صداهایی که در اطراف است، گوش می‌دهند.
امید وصال ار نبودی مرا
که روزی درآیی ز در ای پسر
هوش مصنوعی: اگر امیدی به دیدارت نداشتم، دیگر چه دلیلی بود که انتظار داشته باشم روزی به خانه‌ام بیایی، پسر؟
پر از گرد جعد و برآشفته زلف
گشاده خوی از روی و بسته کمر
هوش مصنوعی: موهای او مانند ابری از گرد و غبار پر شده است و زلف‌هایش به طور آشفته و باز افتاده، چهره‌اش دلربا و کمرش بسته است.
بر آوردمی جان شیرین ز تن
بیالودمی چشم روشن ز سر
هوش مصنوعی: من جان عزیزم را از بدنی که کثیف شده است، جدا می‌کنم و چشمان روشنی را از سر برمی‌دارم.

حاشیه ها

1399/01/26 18:03
بهرنگ

ابیات 14 به بعد متعلق به شعر دیگری هستند. وزن (فعولن فعولن فعول) و قافیه (ر) است.