گنجور

شمارهٔ ۱

ای ترکِ لاله‌رخ بده آن لاله‌گون شراب
تابان ز جامِ چون رخِ لعل از قَصَب نقاب
من گویمی گلاب است آن مِی که می‌دهی
گر هیچ‌گونه گونهٔ گل داردی گلاب
جز دوستیِّ ناب نیابی ز من همی
واجب بوَد که از تو بیابم نَبیدِ ناب
تیره نکردش آتش آن‌گه که آب بود
اکنون که آتش است ضعیفش مکن به آب
آب است و آتش است و ازو شد خراب غم
نشگفت ار آب و آتش جایی کُنَد خراب
آسایش است و خرّمی از آبْ دیده را
این است و زان بلی که کُنَد دیده را به خواب
از لطف بردوید به سر وین شگفت نیست
روح است و روح را سویِ بالا بوَد شتاب
در مغز و طبعم افتاد آتش ز بهرِ آنک
دستِ تو بر نَبید و بلور است و آفتاب
تا ندهی‌ام نَبیدی چون دیدهٔ خروس
باشد به رنگِ روزم چون سینهٔ غُراب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ترکِ لاله‌رخ بده آن لاله‌گون شراب
تابان ز جامِ چون رخِ لعل از قَصَب نقاب
هوش مصنوعی: ای زیبا رویی که مانند گل لاله هستی، آن شراب سرخ و درخشان را به من بده که به رنگ رخساره‌ات می‌درخشد و چون از نی می‌نوشم، رازها و زیبایی‌های تو را نمایان می‌کند.
من گویمی گلاب است آن مِی که می‌دهی
گر هیچ‌گونه گونهٔ گل داردی گلاب
هوش مصنوعی: من می‌گویم آن نوشیدنی که به تو می‌دهم، مانند گلاب است؛ اگرچه بوی گل‌ها را ندارد، ولی خاصیتی مانند گلاب دارد.
جز دوستیِّ ناب نیابی ز من همی
واجب بوَد که از تو بیابم نَبیدِ ناب
هوش مصنوعی: اگر دوستی خالص و واقعی از من نمی‌گیری، باید از تو نیز محبت خالص و ناب دریافت کنم.
تیره نکردش آتش آن‌گه که آب بود
اکنون که آتش است ضعیفش مکن به آب
هوش مصنوعی: آتش نتوانست آن شخص را در زمان آب به خطر بیندازد، اکنون که آتش وجود دارد، نگذار او را با آب ضعیف کنید.
آب است و آتش است و ازو شد خراب غم
نشگفت ار آب و آتش جایی کُنَد خراب
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان تضاد و تناقضی اشاره می‌شود که اگرچه آب و آتش هر یک به تنهایی ویژگی‌های خاصی دارند، اما در نهایت می‌توانند منجر به نابودی و خرابی شوند. در واقع، غم و اندوه می‌تواند با وجود این عناصر طبیعی همواره در حال ایجاد خرابی و مشکلات باشد. به عبارت دیگر، چه آب و چه آتش، اگر در شرایط خاصی قرار گیرند، می‌توانند منجر به بحران و ویرانی شوند، و غم همیشه سایه‌اش را بر زندگی انسان‌ها می‌افکند.
آسایش است و خرّمی از آبْ دیده را
این است و زان بلی که کُنَد دیده را به خواب
هوش مصنوعی: راحتی و خوشحالی در تماشای آب است، و این به خاطر آن است که انسان را به خواب می‌برد.
از لطف بردوید به سر وین شگفت نیست
روح است و روح را سویِ بالا بوَد شتاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از نظر لطف و محبت، روح به سمت بالا حرکت می‌کند و این موضوع عجیب نیست، زیرا روح به طور طبیعی تمایل دارد که به سمت بالاترین و بهترین حالت‌ها برود.
در مغز و طبعم افتاد آتش ز بهرِ آنک
دستِ تو بر نَبید و بلور است و آفتاب
هوش مصنوعی: در وجود و طبیعت من آتش شعله‌ور شده است، به خاطر اینکه دستان تو بر روی نوشیدنی و بلوری است که زیر نور آفتاب قرار دارد.
تا ندهی‌ام نَبیدی چون دیدهٔ خروس
باشد به رنگِ روزم چون سینهٔ غُراب
هوش مصنوعی: تا وقتی که به من ندهی نبیذ، رنگ و حالتم شبیه به چشمان خروس خواهد بود، و مانند سینه‌ام، تیره و سیاه خواهد بود.