شمارهٔ ۸۶ - در مدح علاءالدوله سلطان مسعود
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
زین راز دشمنان را ترسم خبر شود
ای حسن تو سمر به جهان زود حال ما
چون حال عشق وامق و عذرا سمر شود
گویی مگر که نیک شود حال من به وصل
ترسم که عمر بر سر کار مگر شود
گویی شود هزیمت هجر آخر از وصال
نیکو غنیمتی است نگارا اگر شود
ای آن که تن به روی تو دیده شود همه
وز عشق روی تو همه دیده بصر شود
جایی که تو نشینی و راهی که بگذری
از زلف و روی تو تبت و شوشتر شود
خانه به ماه عارض تو، گردد آسمان
مجلس به سرو قامت تو غاتفر شود
زرین کمر نگاری و مشکین دو زلف تو
گه گه بر آن میانک سیمین کمر شود
از تو همی به سر نشود این بلا و عشق
گر زنده مانم آخر روزی به سر شود
یک روز عاشق تو ز بیداد تو همی
اندر مظالم ملک دادگر شود
مسعود خسروی که سعادت به پیش او
هر گه که قصد عزم کند راهبر شود
شاهی که گر بیان دهد اخلاق او خرد
فهرست باس حیدر و عدل عمر شود
بر سنگ اگر مبارک نامش کنند نقش
سنگ از شرف به ماه و به خورشید بر شود
هر سال شهریارا اطراف مملکت
از جنبش تو پر ز سپاه و حشر شود
راه سفر گزینی هر سال و یمن و یسر
با تو دلیل راه و رفیق سفر شود
گرد تو از یلان سپه اندر سپه بود
سوی تو ظفر نفر اندر نفر شود
هر خاطری که با تو شود کژ کمان نهاد
از کین تو نشانه تیر خطر شود
هر شاه کو ز حکم و مثال تو بگذرد
ایوان او سپاه تو را رهگذر شود
و آن کس که راه خدمت و طوع تو نسپرد
جان و تنش به پای بلا پی سپر شود
بر فرق بدسگال تو گردد عبیر خاک
در کام نیک خواه تو حنظل شکر شود
از بهر آن که نصرت زاید برای تو
هر روز بخت مادر و نصرت پدر شود
چون در مصاف تیغ و تبر در هم اوفتد
در حمله مغز طعمه تیر و تبر شود
در جنگ حلق و روی دلیران ز گرد و خوی
چون سنگ خشک ماند و چون ابرتر شود
چشم سپهر و روی مانه به رزمگاه
از گرد کور گردد و از کوس کر شود
در پیش چشم دولت تو تیغ های تو
آیینه های نصرت و فتح و ظفر شود
هر یک به قوت تو ز ترکان تو به رزم
چون پیل مست گردد و چون شیر نر شود
آنجا بسی پسر که گنه بر پدر نهد
وانجا بسا پدر که به خون پسر شود
چون خنجر زدوده شود کاردین و ملک
چون خنجر تو در کف تو کارگر شود
جان کی برد ز تیر تو کش پر عقاب داد
گرچه مخالف تو عقابی به پر شود
هر تیر سخت زخم که از شست کین تو
بجهد دل عدوی تو آن را سپر شود
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود
خون جگر ز دیده ببارد به جای اشک
هر تن که او ز سهم تو خسته جگر شود
ناوردگاه سازد میدان مدح تو
هر کس که او سوار کمال و هنر شود
جاه تو طوق فاختگان را گهر کند
گر مدحت تو فاختگان را زبر شود
مداح را دهن چو شد از مدح پر گهر
پس طوق فاخته نه عجب گر گهر شود
رای تو هر زمان ز برای حیات ملک
جانی شود که آن به تن ملک در شود
چون رایها زنند به تدبیر مملکت
رای تو همزبان قضا و قدر شود
شیر و گوزن ساخته در بزم تو به هم
وین تا کسی نبیند کی معتبر شود
نه شیر گرسنه بود و صید بایدش
نز تشنگی گوزن سوی آبخور شود
ای تاج تاجداران نرگس همی به باغ
از بهر بزم تست که با تاج زر شود
نه بر گوزن شیر همی حمله افکند
نه او ز بیم شیر همی زاستر شود
آهو و رنگ باغ تو گر سرو و موردست
هر ساعتی به رنگ همی خوب تر شود
گویی که عالم صور آمد سرای تو
کز برگ و شاخ باغ همی پر صور شود
بر شرق و غرب بارد اگر ابر آسمان
از بحر طبع صافی تو پر مطر شود
وان ابر اگر به دشت ببارد عجب مدار
گر شاخ رنگ و آهو از آن بارور شود
بی حد ز خشت پیلک تو شیر و ببر و گرگ
بی جان شدند و باز دمادم دگر شود
هر پیکری که دارد ازین حسن باغ تو
نشگفت اگر ز دولت تو جانور شود
روز تو نیک باد که هر دشمن تو را
روز بد است و هر روز از بد بتر شود
تا شاه شب همیدون هر شب ز شاه روز
بر چرخ، گاه خنجر و گاه چون سپر شود
چون شاه روز بادی و چون شاه شب کز آن
گه نورمند خاور و گه باختر شود
تا حشر شهریار تو بادی درین جهان
گر جز تو شهریار جهان را به سر شود
شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان ظهیرالدوله ابراهیم: شهریارا کردگارت یار بادشمارهٔ ۸۷ - در مدح ارسلان بن مسعود: ز شاه بینم دل های اهل حضرت شاد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق تو، حال و روزم عوض میشود و چشمانم نیز همچون شمر، غمگین و دلتنگ میشود.
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
هوش مصنوعی: اگر از چشمانم اشکهای فراوان بریزد، تعجبی ندارد؛ چرا که اگر خونم از سر مژههایم بریزد، بر سر نیشتری مانند میشود.
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
زین راز دشمنان را ترسم خبر شود
هوش مصنوعی: راز من و تو با اشکهای چشمانمان نمایان شد و از این راز میترسم که دشمنان باخبر شوند.
ای حسن تو سمر به جهان زود حال ما
چون حال عشق وامق و عذرا سمر شود
هوش مصنوعی: ای حسن، تو باعث زیبایی و شادابی جهان هستی. حال و روز ما هم مانند حال عشق وامق و عذرا به زودی خوب خواهد شد.
گویی مگر که نیک شود حال من به وصل
ترسم که عمر بر سر کار مگر شود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد وضعیت من به خاطر وصالی که با محبوب دارم بهتر شود، اما از جانب دیگر میترسم که عمرم به سر آید و نتوانم از این لحظات عشق بهرهمند شوم.
گویی شود هزیمت هجر آخر از وصال
نیکو غنیمتی است نگارا اگر شود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اگر اتلاف و جدایی به پایان برسد و به وصال نیکو برسیم، این برای ما یک نعمت بزرگ خواهد بود، ای جانم!
ای آن که تن به روی تو دیده شود همه
وز عشق روی تو همه دیده بصر شود
هوش مصنوعی: ای کسی که زیباییات چشمان همه را مسحور کرده و عشق تو باعث شده تا همه چیز در زندگیشان فقط تو را ببینند.
جایی که تو نشینی و راهی که بگذری
از زلف و روی تو تبت و شوشتر شود
هوش مصنوعی: هر جایی که تو در آن قرار بگیری و مسیری که از کنار مو و چهرهات بگذرد، به زیبایی و شکوهی همچون تب و شوشتر تبدیل میشود.
خانه به ماه عارض تو، گردد آسمان
مجلس به سرو قامت تو غاتفر شود
هوش مصنوعی: خانهات به زیبایی چهره ماه تو، چون آسمانی پر از مجالس شاد خواهد بود و قامت زیبای تو همچون سرو، همه جا را سرسبز و زنده میکند.
زرین کمر نگاری و مشکین دو زلف تو
گه گه بر آن میانک سیمین کمر شود
هوش مصنوعی: نگاه زیبای تو، به همراه کمربندی طلایی و زلفهای مشکین تو، گاه گاه بر آن میانبند نقرهای جلوه میکند.
از تو همی به سر نشود این بلا و عشق
گر زنده مانم آخر روزی به سر شود
هوش مصنوعی: این درد و این عشق از تو به پایان نمیرسد. اگر زنده بمانم، روزی بالاخره به سر خواهد آمد.
یک روز عاشق تو ز بیداد تو همی
اندر مظالم ملک دادگر شود
هوش مصنوعی: روزی یک عاشق به خاطر ستمهای تو، عادلترین حاکم هم تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و به نفع مظلومان اقدام خواهد کرد.
مسعود خسروی که سعادت به پیش او
هر گه که قصد عزم کند راهبر شود
هوش مصنوعی: مسعود خسروی کسی است که هر زمان سعادت به سمت او بیفتد، او را در مسیر هدایت و راهبری قرار میدهد.
شاهی که گر بیان دهد اخلاق او خرد
فهرست باس حیدر و عدل عمر شود
هوش مصنوعی: اگر شاهی در گفتارش از اخلاق نیکو سخن بگوید، حکمتش چون حیدر علی و عدلش همسان عمر فاروق خواهد بود.
بر سنگ اگر مبارک نامش کنند نقش
سنگ از شرف به ماه و به خورشید بر شود
هوش مصنوعی: اگر بر روی سنگ نام مبارکی را حک کنند، آن سنگ از اعتبار و شرافتش به اندازه ماه و خورشید میرسد.
هر سال شهریارا اطراف مملکت
از جنبش تو پر ز سپاه و حشر شود
هوش مصنوعی: هر سال، به خاطر حرکت و کوشش تو، اطراف کشور پر از نیرو و جمعیت میشود.
راه سفر گزینی هر سال و یمن و یسر
با تو دلیل راه و رفیق سفر شود
هوش مصنوعی: هر سال وقتی سفر میکنی، با تو خوشیمن و آسان میشود و راهیابی به مقصد نیز با وجود تو راحتتر خواهد بود.
گرد تو از یلان سپه اندر سپه بود
سوی تو ظفر نفر اندر نفر شود
هوش مصنوعی: در دایرهای که تو هستی، فرماندهان و جنگجویان به سوی تو در حرکتاند و بر این اساس، پیروزیها به پیروزیهای دیگر تبدیل میشوند.
هر خاطری که با تو شود کژ کمان نهاد
از کین تو نشانه تیر خطر شود
هوش مصنوعی: هر فکری که نسبت به تو به وجود بیاید، مانند کمانی کج خواهد بود و از روی کینهات نشانهای از خطر به شمار میرود.
هر شاه کو ز حکم و مثال تو بگذرد
ایوان او سپاه تو را رهگذر شود
هوش مصنوعی: هر پادشاهی که از قوانین و نمونههایت عبور کند، ساختمان و کاخ او به دست سپاه تو ویران خواهد شد.
و آن کس که راه خدمت و طوع تو نسپرد
جان و تنش به پای بلا پی سپر شود
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت و عشق تو نمیپردازد، جان و تنش را برای مشکلات و رنجها فدای میکند و به مانند سپری در برابر سختیها قرار میگیرد.
بر فرق بدسگال تو گردد عبیر خاک
در کام نیک خواه تو حنظل شکر شود
هوش مصنوعی: به خاطر ناپاکی و بدخواهی تو، خاکی که از تو برمیخیزد چون عطر خوشی میشود، و زهر تلخ و ناگوار تو برای افرادی که نیکو هستند، مثل شکر شیرین خواهد شد.
از بهر آن که نصرت زاید برای تو
هر روز بخت مادر و نصرت پدر شود
هوش مصنوعی: برای اینکه هر روز کامیابی و پیروزی تو بیشتر شود، باید خوش شانسی مادر و موفقیت پدر برای تو افزایش یابد.
چون در مصاف تیغ و تبر در هم اوفتد
در حمله مغز طعمه تیر و تبر شود
هوش مصنوعی: وقتی در نبرد، شمشیر و تبر به هم برخورد میکنند، در حمله، روح و جان انسان به هدف تیر و تبر تبدیل میشود.
در جنگ حلق و روی دلیران ز گرد و خوی
چون سنگ خشک ماند و چون ابرتر شود
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، چهره و سر دلیران تحت تاثیر غبار و گرد و غبار مانند سنگی سخت و سرد میشود، اما وقتی از این حال به در میآیند، مانند ابرها نرم و لطیف میگردند.
چشم سپهر و روی مانه به رزمگاه
از گرد کور گردد و از کوس کر شود
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، چشم آسمان و چهره زمین از شدت هیاهو و سر و صدا کاملاً ناتوان و خاموش میشوند.
در پیش چشم دولت تو تیغ های تو
آیینه های نصرت و فتح و ظفر شود
هوش مصنوعی: در برابر نگاه تو، شمشیرهای تو به نشانههای پیروزی و موفقیت تبدیل میشوند.
هر یک به قوت تو ز ترکان تو به رزم
چون پیل مست گردد و چون شیر نر شود
هوش مصنوعی: هر یک از فرماندهان تو به اندازهی قدرت و تواناییات، در میدان جنگ چون فیل نیرومند و چون شیر نرِ شجاع خواهد شد.
آنجا بسی پسر که گنه بر پدر نهد
وانجا بسا پدر که به خون پسر شود
هوش مصنوعی: در جاهایی وجود دارد که فرزندان، گناهشان را بر دوش پدران میگذارند و در عوض، در مکانهایی دیگر، پدران به خاطر فرزندانشان به رویاریویی خونین میپردازند.
چون خنجر زدوده شود کاردین و ملک
چون خنجر تو در کف تو کارگر شود
هوش مصنوعی: زمانی که خنجر از آستین بیرون میآید و کارها به سامان میرسد، قدرت و سلطنت نیز در دستان تو به بهترین نحو به کار میآید.
جان کی برد ز تیر تو کش پر عقاب داد
گرچه مخالف تو عقابی به پر شود
هوش مصنوعی: جان کسی را تیر تو نمیزند و پرندهای مانند عقاب وجودش را از دست میدهد، اگرچه دشمنی او هم مانند عقابی در آسمان پرواز کند.
هر تیر سخت زخم که از شست کین تو
بجهد دل عدوی تو آن را سپر شود
هوش مصنوعی: هر زخمی که به وسیلهی کینه و دشمنی تو به دل عدویت مینشیند، بهعنوان سپری در برابر آن تبدیل میشود.
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود
هوش مصنوعی: اگر آتش سیاست تو شعلهور شود، آسمان به خاطر دود آن تیره و ستارهها مانند جرقههای آتش خواهند شد.
خون جگر ز دیده ببارد به جای اشک
هر تن که او ز سهم تو خسته جگر شود
هوش مصنوعی: هر کس که از غم و پریشانی تو دلش شکسته و ناراحت است، به جای اشک، خون دلش از چشمانش جاری میشود.
ناوردگاه سازد میدان مدح تو
هر کس که او سوار کمال و هنر شود
هوش مصنوعی: هر کس که به کمال و هنر برسد، میتواند در میدان ستایش تو حضور پیدا کند و در واقع، این میدان آماده برای مدح تو خواهد بود.
جاه تو طوق فاختگان را گهر کند
گر مدحت تو فاختگان را زبر شود
هوش مصنوعی: هرگاه تو به مقام و عظمت خود میافزایی، زیبایی و ارزش فاختهها نیز تحت تأثیر قرار میگیرد و آنها را به درخشش وامیدارد. اگر ستایش و مدح تو بیشتر شود، فاختهها در راستای آن به شکل بهتری ظاهر میشوند.
مداح را دهن چو شد از مدح پر گهر
پس طوق فاخته نه عجب گر گهر شود
هوش مصنوعی: وقتی که زبان مداح پر از ستایش و شعارهای ارزشمند شود، عجیب نیست که او هم به مانند طوق فاخته، گرانبهاترین ارزشها را به دوش بکشد.
رای تو هر زمان ز برای حیات ملک
جانی شود که آن به تن ملک در شود
هوش مصنوعی: هر زمانی که نظر تو برای زندگی سلطنتی ضرورت پیدا کند، جان تو به تن آن سلطنت تبدیل میشود.
چون رایها زنند به تدبیر مملکت
رای تو همزبان قضا و قدر شود
هوش مصنوعی: زمانی که تصمیمها و برنامهریزیها برای اداره کشور به کار گرفته میشود، نظر و دیدگاه تو نیز با سرنوشت و تقدیر همسان خواهد شد.
شیر و گوزن ساخته در بزم تو به هم
وین تا کسی نبیند کی معتبر شود
هوش مصنوعی: شیر و گوزن در مهمانی تو به هم آمدهاند و این به این معناست که کسی نباید ببیند که چه کسی در این جمع معتبر و با اهمیت است.
نه شیر گرسنه بود و صید بایدش
نز تشنگی گوزن سوی آبخور شود
هوش مصنوعی: شیر گرسنهای وجود نداشت که برای شکار به دنبال طعمه برود، بلکه در واقع گوزن به خاطر تشنگی راهی آبشاری شد.
ای تاج تاجداران نرگس همی به باغ
از بهر بزم تست که با تاج زر شود
هوش مصنوعی: ای درخت نرگس، تو در باغ برای جشن و شادی من میروی. با وجود تو، تاج زرین زیبایی را به نمایش میگذاری.
نه بر گوزن شیر همی حمله افکند
نه او ز بیم شیر همی زاستر شود
هوش مصنوعی: گوزن به شیر حمله نمیکند و از ترس شیر هم به اسب تبدیل نمیشود.
آهو و رنگ باغ تو گر سرو و موردست
هر ساعتی به رنگ همی خوب تر شود
هوش مصنوعی: هر بار که آهو و گلهای باغ تو را میبینم، اگرچه سرو و گل سرخ هستند، اما هر لحظه جذابتر و زیباتر به نظر میرسند.
گویی که عالم صور آمد سرای تو
کز برگ و شاخ باغ همی پر صور شود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دنیا به مثابه یک فضا و مکان زیبا به خانه تو تبدیل شده است، جایی که برگها و شاخههای درختان نیز همیشه پر از زیبایی و جلوههای دلنشین هستند.
بر شرق و غرب بارد اگر ابر آسمان
از بحر طبع صافی تو پر مطر شود
هوش مصنوعی: اگر ابر آسمان بر شرق و غرب بریزد، از دریا و طبیعت پاک تو باران میبارد.
وان ابر اگر به دشت ببارد عجب مدار
گر شاخ رنگ و آهو از آن بارور شود
هوش مصنوعی: اگر آن ابر در دشت باران ببارد، شگفتی نکن که چگونه درختان خوشرنگ و آهوان از آن باران بارور میشوند.
بی حد ز خشت پیلک تو شیر و ببر و گرگ
بی جان شدند و باز دمادم دگر شود
هوش مصنوعی: بینهایت از زیباییهای تو، شیرها و ببرها و گرگها بیجان شدهاند و بار دیگر به تدریج تغییر میکنند.
هر پیکری که دارد ازین حسن باغ تو
نشگفت اگر ز دولت تو جانور شود
هوش مصنوعی: هر موجودی که به زیباییهای این باغ تو توجه داشته باشد، شگفتزده نخواهد شد اگر از نعمتهای تو، جان تازهای بگیرد.
روز تو نیک باد که هر دشمن تو را
روز بد است و هر روز از بد بتر شود
هوش مصنوعی: روز تو خوش باد، زیرا هر دشمنی برای تو روزهای بدی دارد و هر روزی که میگذرد، اوضاع برای آنها بدتر میشود.
تا شاه شب همیدون هر شب ز شاه روز
بر چرخ، گاه خنجر و گاه چون سپر شود
هوش مصنوعی: هر شب که شب سلطنت خود را بر آسمان میگذراند، گاهی به شکل خنجر و گاهی مانند سپر میشود.
چون شاه روز بادی و چون شاه شب کز آن
گه نورمند خاور و گه باختر شود
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتهای مختلف شب و روز میپردازد. در روز مانند پادشاهی که بر آسمان حاکم است، روشنایی و نور را میآورد و در شب مانند پادشاهی که از آن پس نور شرق و غرب پدیدار میشود، نشاندهندهٔ تغییرات و توازنهای طبیعت است.
تا حشر شهریار تو بادی درین جهان
گر جز تو شهریار جهان را به سر شود
هوش مصنوعی: تا روز رستاخیز، هیچ چیز در این دنیا به غیر از تو، شهریاری ندارد که بتواند بر آن تکیه کند.
حاشیه ها
1396/11/11 15:02
محمد خرّمفرد
اشعار دیگری هم با همین وزن و ردیف و قافیه سروده شدهاند؛ ازجمله اشعار خواجو، اوحدی، نزاری، امیرخسرو و ابن حسام خوسفی. حافظ هم غزل معروفی در همین زمین دارد: ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود/وین راز سربه مهر به عالم سمر شود
1402/07/11 09:10
عبدالعزیز میرخزیمه
شمر shamar در بیت نخست به معنای آبگیر، تالاب، و مراد از آن گریه ی بی اندازه یا فراوان هست . بنابراین با نام شمربن ذی الجوشن، قاتلِ حضرت حسین ع ،اشتباه نشود یا با فعلِ امر از مصدر شمردن. سپاس