گنجور

شمارهٔ ۸۴ - داستان تبه روزی و گرفتاری

بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد
از دست بشد کارش و از پای درآمد
هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من
کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
آن داد مرا گردش گردون که ز سختی
من زهر بخوردم به دهانم شکر آمد
وان آتش سوزنده مرا گشت که دوزخ
در خواب بدیدم به دو چشمم شرر آمد
جز بر تن من نیست گذر راه بلا را
گویی که بلا را تن من رهگذر آمد
با لشکر تیمار حشر خواستم از تن
از آب دو چشمم به دو رخ بر حشر آمد
جانم بشدی گر نبدی دل که دل من
از تیر بلا پیش من اندر سپر آمد
هر تیر که گردون به سوی جان من انداخت
دل گشت سپر بر دل بیچاره برآمد
چون پاره شد از تیر بلا این دل مسکین
هر تیر که آمد پس از آن بر جگر آمد
بس زود برآمد ز فلک کوکب سعدم
چه سود که در وقت فرو شد چو برآمد
آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود
ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد
بوی تبتی مشک و گل زرد همی زد
وان ترک من از حجره چو خورشید برآمد
زان دیده چون نرگس چون دیده نرگس
در دیده تاریک پر آبم سهر آمد
یک حلقه کوتاه ز زلفش بکشیدم
زان حلقه مر او را به میان بر کمر آمد
زان زلفک پرتاب و از آن دیده پر خواب
یک آستی و دامن مشک و گهر آمد
گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین
کاهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد
از خط وفا سرمکش و دل مبر از من
کاین عشق همه رنج و درد سر آمد
گفتا چه کنم من که ازین عشق جهانسوز
دل در سر اندوه شد و جان در خطر آمد
یک هجر به سر نامده هجری دگر افتاد
یک غم سپری ناشده غمی دگر آمد
چون ابر ز غم دیده من باران بارید
تا شاخ فراق امروز دیگر به بر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد
از دست بشد کارش و از پای درآمد
هوش مصنوعی: بدبختی جسم من که از شدت غم جانش به تنگ آمده و دیگر تاب نیاورده و از پا درآمده است.
هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من
کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
هوش مصنوعی: هیچ کسی در این دنیا غمی به اندازه غم من ندیده است، وقتی که غمم تازه می‌شود و می‌گویم که دیگر تمام شده است.
آن داد مرا گردش گردون که ز سختی
من زهر بخوردم به دهانم شکر آمد
هوش مصنوعی: زندگی من را به گونه‌ای رقم زد که اگر در برابر مشکلات تلخی‌ها را تجربه کردم، در نهایت طعم شیرینی به دست آوردم.
وان آتش سوزنده مرا گشت که دوزخ
در خواب بدیدم به دو چشمم شرر آمد
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که به من آسیب زد، باعث شد که در خواب دوزخ را ببینم و در هر دو چشمم جرقه‌ای زد.
جز بر تن من نیست گذر راه بلا را
گویی که بلا را تن من رهگذر آمد
هوش مصنوعی: فقط من هستم که در مسیر سختی‌ها و دردها قرار دارم، انگار که این مشکلات فقط به من تعلق دارند و به وجود من راه پیدا کرده‌اند.
با لشکر تیمار حشر خواستم از تن
از آب دو چشمم به دو رخ بر حشر آمد
هوش مصنوعی: با گروهی که در حال مراقبت و نگهداری از من بودند، تصمیم گرفتم از درد و رنج خودم کم کنم. در این حال، اشک‌های من به مانند دو دانه آب، بر روی چهره‌ام ریخت و در روز قیامت نمایان شد.
جانم بشدی گر نبدی دل که دل من
از تیر بلا پیش من اندر سپر آمد
هوش مصنوعی: اگر جان من از دست برود، دیگر دلی نمی‌ماند؛ به‌طوری‌که دل من در برابر بلاها مانند سپری در کنارم قرار گرفته است.
هر تیر که گردون به سوی جان من انداخت
دل گشت سپر بر دل بیچاره برآمد
هوش مصنوعی: هر بار که تقدیر به من آسیب می‌زد، دلم به‌عنوان حفاظی برای خودم عمل می‌کرد و از این آسیب‌ها محافظت می‌کرد.
چون پاره شد از تیر بلا این دل مسکین
هر تیر که آمد پس از آن بر جگر آمد
هوش مصنوعی: زمانی که دل بیچاره‌ام از تیر رنجی که به آن وارد شد، پاره شد، پس از آن هر درد و رنج دیگری مانند تیر به جانم نشست و آزارم داد.
بس زود برآمد ز فلک کوکب سعدم
چه سود که در وقت فرو شد چو برآمد
هوش مصنوعی: به سرعت ستاره خوشبختی من از آسمان طلوع کرد، ولی چه فایده که وقتی غروب کرد، مثل وقتی که طلوع کرده بود، دیگر هیچ اثر و نشانی نماند.
آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود
ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد
هوش مصنوعی: در آن شبی که تصمیم به سفر داشتم، ناگهان نسیم صبحگاهی از اطراف وزیدن گرفت.
بوی تبتی مشک و گل زرد همی زد
وان ترک من از حجره چو خورشید برآمد
هوش مصنوعی: عطر خوش مشک و گل زرد در فضا پراکنده بود و آن جوان ترک من مانند خورشید از اتاق بیرون آمد.
زان دیده چون نرگس چون دیده نرگس
در دیده تاریک پر آبم سهر آمد
هوش مصنوعی: چشمم مانند نرگس است که در تاریکی پر از آب، زیبایی‌اش را نمایان کرده است. در این شب تار، چشمانم همچون نرگس در باغی سحرآمیز، دل‌انگیز و رازآلود به نظر می‌رسند.
یک حلقه کوتاه ز زلفش بکشیدم
زان حلقه مر او را به میان بر کمر آمد
هوش مصنوعی: یک رشته کوتاه از موهایش را کشیدم و او را به سوی خودم جذب کردم و به گردن خودم گرفتم.
زان زلفک پرتاب و از آن دیده پر خواب
یک آستی و دامن مشک و گهر آمد
هوش مصنوعی: از آن موهای پریشان و چشمان خواب‌آلود، یک آستین و دامن پر از مشک و جواهر به وجود آمده است.
گفتم که مرا توشه ده از دو لب نوشین
کاهنگ سفر کردم و وقت سفر آمد
هوش مصنوعی: به او گفتم که از لب‌های شیرین‌ات به من پاداشی بده، چون من برای سفر آماده شده‌ام و وقت حرکت فرارسیده است.
از خط وفا سرمکش و دل مبر از من
کاین عشق همه رنج و درد سر آمد
هوش مصنوعی: اگر از وفای خود برکنار شوی و دل را از من دور کنی، بدان که این عشق برای من تمام زحمت و درد و رنج را به همراه داشته است.
گفتا چه کنم من که ازین عشق جهانسوز
دل در سر اندوه شد و جان در خطر آمد
هوش مصنوعی: بگوید که چه کاری از دستش بر می‌آید، زیرا این عشق سوزان دلش را پر از غم کرده و جانش در معرض خطر قرار گرفته است.
یک هجر به سر نامده هجری دگر افتاد
یک غم سپری ناشده غمی دگر آمد
هوش مصنوعی: یک جدایی هنوز به پایان نرسیده، و جدایی جدیدی آغاز شده است. یک غم قدیمی هنوز فراموش نشده، و غم دیگری به آن اضافه شده است.
چون ابر ز غم دیده من باران بارید
تا شاخ فراق امروز دیگر به بر آمد
هوش مصنوعی: چشم‌هایم از اندوه، همانند ابرها اشک می‌ریزند و امروز پس از مدت‌ها، دیگر حس جدایی به پایان رسیده است.

حاشیه ها

1398/02/07 23:05
Nemol

سلام و درود
توی یکی دوتا از بیت های آخر، به نظرم وزن مشکل داره، احتمالا اشتباه تایپی باشه(باز هم به نظرم!، شایدم بنده دارم اشتبا میکنم)، چون برای شعری چنین خفن، چنین ایرادی بعید است

1398/02/08 02:05
محسن ، ۲

سه بیت از ابیات آخر موزون نیست , متاسفانه به هر سایتی رجوع کردم ، چون از هم کپی برداری می کنند ، همه همان اشتباه در وزن را داشتند ، گویا اشعار را نخوانده می آورند . بانظر خودم اصلاح کردم ولی مستند نیست :
از خط وفا سرمکش و دل مبر از من
کاین عشق همه رنج و درد سر آمد
اینگونه : {کاین عشق همه رنج و همه دردسر آمد}
گفتا چه کنم من که ازین عشق جهانسوز
دل در سر اندوه شد و جان در خطر آمد
اینگونه : {دل در سر اندوه شد و در خطر آمد}
چون ابر ز غم دیده من باران بارید
تا شاخ فراق امروز دیگر به بر آمد
اینگونه: {چون ابر ز غم دیده من باز ببارید
تا شاخ فراق دگر امروز بر آمد}
با پوزش از مسعود خان سعد سلمان

1399/10/19 17:01
افسانه چراغی

چهار بیت آخر:
از خطِّ وفا سر مکش و دل مبر از من
کاین عشق همه رنجِ دل و دردِ سر آمد
گفتا چه کنم من؟ که از این عشق چهانسوز
دل در سرِ اندُه شد و جان در خطر آمد
یک هجر به سر نامَده، هجری دگر افتاد
یک غم سپری ناشُده، غمّی دگر آمد
چون ابر، ز غم، دیدۀ من باران بارید
تا شاخِ فِراق امروز، دیگر به برآمد

1399/10/19 17:01
افسانه چراغی

اصلاح غلط تایپی حاشیه قبل:
خطِّ - جهانسوز

1399/10/19 19:01
افسانه چراغی

بیت 4 گشت غلط است لطفا تصحیح بفرمایید کُشت
وآن آتش سوزنده مرا کُشت که دوزخ
در خواب بدیدم، به دو چشمم شرر آمد
غم همچون آتش سوزنده مرا کشت. آتش دوزخ در مقابل آن، جرقه آتش است.